امام خمینی

واکنش امام خمینی(ره) به شکست در برخی عملیات‌ها

واکنش امام خمینی(ره) به شکست در برخی عملیات‌ها


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، حمید داودآبادی از جمله کسانی است که نامش با جبهه و جنگ گره خورده است. کم‌تر کسی است که علاقمند به مقوله دفاع مقدس داشته باشد و نام وی را نشنیده یا یکی از آثار ارزشمند وی را نخوانده باشد.

خاطرات حمید داودآبادی یکی از گنجینه‌هایی است که با آن می‌شود با سبک زندگی رزمندگان بدون غلو و مبالغه آشنا شد. خیلی از جوانان و نسل جنگ‌ندیده امروز از جمله آن زن سنی و آن سه جوان با خواندن کتاب‌های او مسیر زندگی خود را تغییر دادند. وی کارنامه درخشانی در میان رزمندگان دوران دفاع مقدس و جوانان نسل امروز دارد که بیش از این نیاز به تعریف در خصوص فعالیت‌ها و شخصیت وی نیست.

چهل‌سالگی دفاع‌ مقدس بهانه‌ای شد تا خبرنگار ما پای سخنان «حمید داودآبادی» بنشیند تا وی از ناگفته‌ها و سختی‌های جنگ بگوید. در ادامه این گفت‌وگو را می‌خوانید:

**: در خصوص فعالیت‌های «خلق عرب» پیش از تصرف خرمشهر در ایران برایمان بگویید.

گروهی به نام «جمعیت خلق عرب» در ایران فعالیت می‌کردند که این افراد مزدور صدام بودند. این افراد در میان مردم عادی زندگی می‌کردند. «خلق عرب» بر این اعتقاد بودند که خرمشهر متعلق به عراق است و نژاد عرب نیز برتری دارد. گروهی از این جمعیت همچنان در مرزهای کشور زندگی می‌کنند. البته خیلی از این افراد فرار کردند و به عراق پناهنده شدند.

یک هفته پیش از اشغال خرمشهر و شروع جنگ تحمیلی، کماندوهای عراقی به خرمشهر آمدند و در منازل این افراد پنهان شدند. ۳۱ شهریور سال ۵۹ مردم شهر خرمشهر ناگهان در کوچه و خیابان کماندوهای عراقی را دیدند.

**: رژیم بعث تجهیزات و زمین مسلح داشت، چرا ما اینگونه نبودیم؟

ما مدافع بودیم و عراق مهاجم. کسی که مهاجم است، فرصت دارد که زمین را مسلح کند تا به وی حمله نشود. یک سال اول جنگ به ما حمله شد و سپس ما قصد بازپس گیری زمین‌ها را داشتیم. در دوران جنگ تحمیلی ما مین‌گذاری نکردیم بلکه مین‌ها را خنثی می‌کردیم. این تفاوت جنگ ما و عراق بود. رژیم بعث خط پدافندی مستحکم و سنگرهای بتونی ساخته بود. زمانی که رژیم بعث خرمشهر را تصرف کرد، شعبه بانک و مدرسه تاسیس و برق شهر را تامین کرد. خانواده فرماندهان عراقی همراه با مردم خرمشهر در این شهر زندگی می‌کردند.

حقایق دفاع مقدس نباید سانسور شود

**: به نظر شما مطالب ناگفته جنگ تحمیلی چه زمانی مطرح خواهد شد؟

تمام وقایع دوران دفاع مقدس از تلخ و شیرین باید به موقع و حقیقی گفته شود. باید جوان امروز بداند که ما در جبهه همه نوع رزمنده‌ای داشتیم. همه نماز اول وقت‌خوان نبودند. آنقدر رزمندگان را مقدس معرفی می‌کنیم که هیچ کس جرات نمی‌کند به آن‌ها نزدیک شود یا شخصیت آن‌ها را در خود بپروراند والا زمانی که یک جوان از افرادی همچون شاهرخ ضرغام و… می‌شنود، اعتماد خودش را به مطالب دفاع مقدس و معنویات جنگ از دست می‌دهد.

انتقادات زیادی در خصوص فیلم اخراجی‌ها وجود دارد که چرا از شخصیت گروه اخراجی‌ها و مجید سوزوکی گفته شد. در حالی که این موضوع از واقعیت‌های جنگ است. اگر این افراد که آن‌ها را «لات» می‌نامیم نبودند، در همان روزهای آغازین جنگ، کشور تصرف شده بود. چرا باید این افراد را در تاریخ پنهان کنیم؟!

روزهای پایانی جنگ با هجوم وحشیانه منافقین به کشور، گروهی از همین جوان‌ها به اسلام آباد آمدند. من آن زمان مسئولیت یک گروهان ۱۰۰ نفره را بر عهده داشتم که ۸۰ نفر از آن‌ها نماز نمی‌خواندند. می‌گفتند: «با خود گفتیم که ما چقدر بی‌غیرت هستیم که در خانه بنشینیم و منافقین بخواهند شهر ما را تصرف کنند.» همه این افراد بعد از اتمام جنگ و عملیات مرصاد، تاسف می‌خوردند که چرا زودتر به جبهه نیامده‌اند. این افراد در جنگ بودند و باید واقعیت‌ها را بیان کنیم. نمی‌توانستیم بگوییم افرادی که نماز نمی‌خوانند به جبهه نیایند و از کشور خود دفاع نکنند.

فردی را در جبهه به خاطر دارم که گاهی با وی شوخی می‌کردم. می‌گفت: «با من شوخی نکن». پاسخ می‌دادم: «مگه تو کسی هستی که با تو نباید شوخی کنم؟» وی دوست نداشت که از گذشته‌اش برایمان بگوید. می‌گفت: «اگر گذشته من را بدانی دیگر جرات نمی‌کنی با من شوخی کنی». مدتی از این ماجرا گذشت و من به مرخصی آمدم. در جمعی نام وی را آوردم. یک نفر با حالت تعجب گفت: «فلانی با شماست؟ او یکی از گنده‌لات‌های تهران بود». به جبهه که برگشتم، چیزهایی که شنیده بودم را به او گفتم. ابتدا سر باز می‌زد و منکر می‌شد. نهایتا گفت که «من تغییر کردم و نمی‌خواهم دیگر گذشته‌ام را مرور کنم.» او واقعا تغییر کرده بود و شجاعانه در میدان نبرد می‌جنگید.

اعجوبه‌هایی که گمنام جنگیده و گمنام ماندند

ما از این گونه اعجوبه‌ها در زمان جنگ کم نداشتیم. یک هفته قبل از شهادت شهید آوینی، با وی در صف نماز جمعه بودم. پیرمردی با ظاهری ژولیده به سمت ما می‌آمد. خطاب به شهید آوینی گفتم: به آن پیرمرد نگاه کند تا ماجرایی را برایش بگویم.

واکنش امام خمینی (ره) به شکست برخی عملیات‌های دفاع مقدس/ «پنهان‌کاری بی‌مورد» از اعتبار تاریخ دفاع مقدس می‌کاهد

آن پیرمرد ژولیده به سمت من آمد و با لهجه زیبایی گفت: «سلام داودآبادی.» طبق دیدار همیشه‌مان دو شکلات به دستم داد و ادامه داد: «یاد شهید سعید طوقانی بخیر.» او شهید آوینی را نمی‌شناخت. دو شکلات هم به وی داد و از ما فاصله گرفت.

پس از رفتن وی خطاب به شهید آوینی گفتم: «در دوران پهلوی، او یکی از قاچاقچیان کالا بود. با آغاز جنگ تحمیلی، متحول می‌شود و به جهه می‌رود. زمانی که نیروهای اطلاعات و عملیات می‌خواستند از کوه‌های صعب‌العبور بگذرند و راهی را پیدا نمی‌کردند، این فرد به آن‌ها کمک می‌کرد و از آن‌جایی که مسیرهای کوهستانی را به خوبی بلد بود از میان تونل‌هایی که در قدیم از آن‌ها برای قاچاق کالا استفاده می‌کردند، این نیروها را عبور می‌داد.

کمک‌های وی به این یک بار ختم نمی‌شود. بار دیگر هم پیش از عملیات خیبر، نیروهای اطلاعات و عملیات را با لباس‌های عراقی به قاچاقچی‌ها می‌سپارد تا آن‌ها را به خاک عراق برسانند. یک هفته بعد هم آن‌ها را سالم به کشور برمی‌گرداند.

آن پیرمرد بدون هیاهو و هیچ درخواستی هشت سال به کشور خود خدمت و نهایتا حدود هفت سال پیش فوت کرد. هیچ کس برای او یادواره‌ای برگذار نکرد و حتی کتابی ننوشت. از اینگونه افراد بسیار در دوران دفاع مقدس داشتیم که در گمنامی خدمت و در گمنامی هم شهید یا مرحوم شدند.

آوینی پس از شنیدن فعالیت‌های این پیرمرد، گفت بعد از ماموریت فکه، برنامه‌ای در خصوص فعالیت‌های این پیرمرد در دوران جنگ تحمیلی خواهد ساخت. آوینی در همان عملیات و در فکه به شهادت رسید و فرصتی نیافت تا از این مرد شجاع مستندی به یادگار بسازد.

واکنش امام خمینی (ره) به شکست رزمندگان اسلام در برخی عملیات‌ها

در خصوص عملیات‌ها هم متاسفانه به مرحله سانسور رسیده‌یم. تمام عملیات‌های دوران دفاع مقدس ما با رژیم بعث همیشه پیروز نبودیم. در برخی عملیات‌ها پیروز و در برخی دیگر شکست می‌خوردیم، اما کم‌تر به این موضوعات می‌پردازیم. بعد از آزادی فاو (در عملیات والفجر ۸) حضرت امام (ره) در حسینیه جماران فرمودند: «یک وقت مغرور نشوید؛ این‌ها کار خداست، از جانب خداست؛ یعنی و من یتوکل علی اللّه فهو حسبه، اتکال به خدا سبب شد که این پیروزی نصیب ما شود و اتکال به خدا هم سبب شده بود که انقلاب به پیروزی برسد.»

زمانی که نیروها در عملیات کربلای ۴ و بدر شکست خوردند، فرماندهان در قرارگاه حال بدی داشتند و خودشان را شکست خورده می‌دانستند. امام (ره) نامه‌ای ارسال کردند و فرمودند: «چرا ناراحتید؟ پیغمبر (ص) هم در جنگ احد شکست خورد. به جای ناراحتی به دنبال جبران باشید.»

**: به نظر شما چه نوع خاطره‌گویی می‌تواند بر روی نسل امروز تاثیرگذار باشد؟

با خاطره‌گویی نظامی در اردوهای راهیان نور مخالف هستم. در حال حاضر راهیان نور بیشتر خاطرات نظامی گفته می‌شود. نقطه حمله و تلفات دشمن برای یک جوان نسل امروز هیچ جذابیتی ندارد. به نظرم دوران دفاع مقدس به دو قسمت جنگ و جبهه تقسیم می‌شود. روزی یک نفر از من پرسید چند سال در جنگ حضور داشتی؟ پاسخ دادم: «۱۰۰ روز». گفت چه مدت در جبهه بودی؟ گفتم: «۵۰ ماه.»

فضای دفاع مقدس بر روایت جنگ تحمیلی ارحج است

یک بسیجی در مدت ۹۰ روزی که به ماموریت می‌رفت. ۸۰ روز در فضای معنوی اردوگاه و ۱۰ روز در درگیری بود. آن فضای معنوی که خدا را ناظر بر اعمال خود دیدند، ارزشمند است و امثال من دلشان برای آن روزها تنگ شده است. تانک و ترکش زدن، هیچ لذتی ندارد. آن فضایی که روح تو را رشد می‌دهد، ارزشمند است.

فیلم‌ها و مستندات ساخته‌شده از دوران دفاع مقدس به نظر من همان تعبیر «جنگ» است. ترکیدن تانک زیبایی ندارد. جبهه است که زیباست. فهم ما به فضای معنوی کربلا و جبهه نرسید و خودمان را با مادیات و جنگ زمینی اسیر کردیم.

**: برخی حضور رزمندگان در جبهه را به دو دسته تقسیم می‌کنند. گروه اول کسانی بودند که دفاع از کشور را از واجبات می‌دانستند و گروه دیگر نیز بر حسب احساسات راهی جبهه شدند. حضور این دو گروه در جبهه را چگونه تبیین می‌کنید؟

رزمندگان بیشتر تحت تاثیر یکدیگر بودند. خیلی‌ها بر این باورند که با سخنرانی و برگزاری کلاس‌های عقیدتی باعث شدند که جوانان برای دفاع از کشور به جبهه بروند، در حالی که آن‌ها بصیرت داشتند و هیچ کس از روی احساسات یا سخنان یک نفر به جبهه نمی‌رود.

«بصیرت» بزرگترین عامل گسیل جوانان به جبهه

تنها بیانات امام خمینی (ره) بود که مردان کشورمان را مجاب می‌کرد باید در جبهه حضور داشته باشند. دیدیم در دورانی که امام راحل فرمودند: «جبهه‌ها را پر کنید». جمعیت کثیری به سمت مناطق عملیاتی رفتند. رهبر و فرمانده در حرکت بسیار مهم است. ۷۲ تن از یاران امام حسین (ع) می‌دانستند که فردا چه سرنوشتی خواهند داشت، اما با اطاعت از امام خود در صحرای کربلا ماندند. رزمندگان دوران دفاع مقدس هم می‌دانستند که در جبهه تانک و گلوله هست، اما صحنه را خالی نکردند.

در میان نیروها، رزمنده‌ای داشتیم به نام شهید «محمد عاطف» هر زمان صدای اذان را می‌شنید، اشک می‌ریخت. اشک‌هایش را می‌بوسیدم و می‌پرسیدم: «چرا گریه می‌کنی؟» می‌گفت: «نمی‌دانم صدای اذان که به گوشم می‌رسد، اشک در چشمانم حلقه می‌زند». این افراد عاشق خدا و با بصیرت بودند. مگر می‌شود چنین فردی از روی احساسات یا شنیدن صدای «آهنگران» راهی جبهه شده باشد.

البته در مقابل داشتیم کسانی را که به «بسیجی تلویزیونی» معروف بودند. این افراد وقتی صدای مارش عملیات را از تلویزیون می‌شنیدند، جوگیر شده و به جبهه می‌آمدند، اما در رزم شبانه در پادگان با شنیدن خمپاره می‌ترسیدند و به عقب برمی‌گشتند.

اغراق در معنویت جبهه نتیجه عکس دارد

ما مسیرمان را گم کردیم. آنقدر در تعریف از معنویات جبهه غرق شدیم که گاهی دشمنان به تمسخر می‌گیرند و از القابی همچون «شربت شهادت» و «کلید بهشت» استفاده می‌کنند.

واکنش امام خمینی (ره) به شکست برخی عملیات‌های دفاع مقدس/ «پنهان‌کاری بی‌مورد» از اعتبار تاریخ دفاع مقدس می‌کاهد

این را باید بپذیریم که خیلی از رزمندگان دوران جنگ نیز به سابقه خدمت خود مغرور شدند و تمام معنویات کسب کرده را باختند. در قرآن آمده است که «کسی پذیرفته می‌شود که تقوا دارد» تقوا داشتن به معنای داشتن کارت جانبازی نیست.

**: آیا با کسانی مواجه شده‌اید که با خواندن زندگی‌نامه شهدا مسیر زندگی‌شان تغییر کرده باشد؟

بله. شاید برخی باور نکنید که یک خانم سنی با خواندن کتاب «دیدم که جانم می‌رود» شیعه شد. یک پروفسور آلمانی با خواندن کتاب‌های دفاع مقدسی از مظلومیت رزمندگان اشکش سرازیر شد. یک روز سه جوان به دفتر کارم آمدند و گفتند که با خواندن خاطرات شهید «مصطفی کاظم‌زاده»، نماز اول وقت می‌خوانند و هر هفته بر سر مزار وی می‌روند. آن‌ها سطر به سطر کتاب قطور «از معراج برگشتگان» را حفظ بودند.

به خاطر دارم خانمی نزدم آمد و گفت که من حجاب نداشتم. کتاب «دیدم که جانم می‌رود» شما را به خاطر شرکت در مسابقه خواندم و با حجاب شدم. همسرم چند سال سعی کرد تا بتواند من را به حجاب تشویق کند، اما نتوانست. همسرم گفته است که بیایم و از شما تشکر کنم.

«خاطرات زندگی شهدا» بهترین ابزار اصلاح سبک زندگی جامعه

به کرات رخ داده است که به من گفته‌اند با خواندن خاطرات شهدا و یا کتاب شما، راهمان را پیدا کردیم، اما معتقدم که شهدا این افراد را به راه راست دعوت کردند.

من به عنوان یک رزمنده بر خودم واجب می‌دانم تا خاطرات جبهه و جنگ را برای نسل بعدی بیان کنم. این خاطرات تنها به من تعلق ندارد. حداقل یک میلیون رزمنده به جبهه رفتند و در میان آن‌ها ۷۰۰ هزار نفر زنده ماندند و از دوران دفاع مقدس خاطرات زیادی دارند. این در حالی است که ما تنها حدود ۲۰ نویسنده دفاع مقدسی که خود رزمنده بودند، داریم.

من به عنوان یک رزمنده وظیفه دارم که رسالتم را با نوشتن خاطرات جبهه و جنگ به اتمام برسانم. همچنین ناشران و خبرنگاران نیز وظیفه دارند، این خاطرات را منتشر کرده و به گوش نسل امروز و آینده برسانند.

**: از خاطرات خود با شهید «جعفر علی گروسی» که در کتاب‌هایتان نام وی را آوردید، برایمان بگویید.

با جعفر سال ۶۴ در اردوگاه کرمانشاه آشنا شدم. وی از ساعت ۱۰ صبح وضو می‌گرفت و بی‌تاب شنیدن صدای اذان بود. من همیشه کنارش نماز می‌خواندم. با درختچه‌های بلوط در گوشه‌ای آلاچیق ساختیم. یک پتو زیرش انداختیم و بعد از ظهرها زیارت عاشورا می‌خواندیم. جعفر سرش را روی شانه‌های من می‌گذاشت و گریه می‌کرد. یک بار پرسیدم: «چرا وقت نماز بدنت می‌لرزد؟» با کمی تاخیر پاسخ داد: «همان قدر که عاشق شروع نماز خواندن هستم. به سلام نماز که می‌رسم، وحشت می‌کنم. زیرا من خدا را عاشقانه دوست دارم. در پایان نماز به این می‌اندیشم که خدا هم من را دوست دارد؟» همیشه منتظر این بود که خدا نشان دهد، دوستش دارد.

شهیدی که گمشده‌اش عشق به خدا بود

ارتباط نزدیکی با جعفر داشتم. آنقدر به وی علاقه داشتم که وقتی به من می‌گفت یک قند به من بده، با سرعت این کار را انجام می‌دادم. به خاطر دارم در همان سال یک روز که بی‌حوصله بودم، گفت: «حمید میای به اندیشمک برویم؟» من هم با کمال میل پیشنهادش را پذیرفتم. در اندیشمک به عکاسی رفت و یک حلقه فیلم دوربین خرید. سپس گفت: «برگردیم.» تعجب کردم و گفتم: «من که حلقه فیلم داشتم. چرا تا اندیشمک آمدیم؟» پاسخ داد: «می‌خواستم خودم حلقه فیلم را تهیه کنم.» زمانی که به پادگان برگشتیم، ۳۶ عکس تکی و دسته‌جمعی از وی گرفتم. شب فیلم را به جعفر تحویل دادم. حلقه فیلم را به دستم داد و گفت: «عکس‌ها را نزد خودت نگهدار، لازمت می‌شود.»

واکنش امام خمینی (ره) به شکست برخی عملیات‌های دفاع مقدس/ «پنهان‌کاری بی‌مورد» از اعتبار تاریخ دفاع مقدس می‌کاهد

چند سال بعد، من و جعفر از هم جدا شدیم. من به دوکوهه رفتم و جعفر به کردستان. با نامه با یکدیگر در ارتباط بودیم. به وی می‌گفتم به دوکوهه بیا، اینجا معنویت زیاد است. پاسخ می‌داد: «خوب ماندن در جایی که معنویت هست، ارزشمند نیست. می‌خواهم در کردستان به دنبال معنویت بگردم. به اینجا آمدم تا ببینم خدا من را هنوز دوست دارد یا نه». پس از این نامه، یک ماه از وی بی‌خبر بودم و پاسخ نامه‌هایم را نمی‌داد تا اینکه نامه‌ای از سوی سپاه به دستم رسید که جعفر در درگیری با ضدانقلاب به شهادت رسیده است. خدا در کردستان به جعفر گفت که دوستش دارد. جعفرعلی گروسی در ۱۷ مهر سال ۶۶ به شهادت رسید.

بعد از اتمام جنگ تحمیلی، بارها عکس‌های شهید گروسی را در رسانه‌ها و فضای مجازی منتشر کردم. یک روز پدر جعفر ۲۸ سال بعد از شهادت وی، به دفترم آمد و خواست تا برایش خاطرات پسرش را بگویم. عکس‌های جعفر را در همان دیدار به پدرش تقدیم کردم.

من در خاطراتم از جعفر و دیگر رزمندگان و شهدا به صحنه نبرد اشاره نکردم، زیرا معتقدم که بیان منش و شخصیت شهدا می‌تواند بر روی جوانان تاثیر بگذارد نه نحوه جنگیدن آنها.

**: از ماجرای اعزام ۱۰ رزمنده با نامه جعلی برایمان بگویید.

آن زمان کسانی که برای اولین بار قصد اعزام به جبهه را داشتند باید حداقل دو ماه دوران آموزشی را سپری می‌کردند. با نزدیک شدن به زمان عملیات، رزمندگان می‌خواستند بدون گذراندن دوره آموزشی در عملیات شرکت کنند. از این رو نامه سابقه جبهه جعلی را با دست خط خودم نوشتم. تصویر مهر را از یک نامه دیگر پاره و به نامه الصاق کردم. سپس نام آن رزمنده را نوشته و کپی می‌گرفتم. آن زمان هم استعلام وجود نداشت تا صحت و سقم نامه مشخص شود. به آن رزمنده هم مناطق عملیاتی را توضیح می‌دادم که اگر نامه لو رفت. سوالات را بتواند جواب دهد. مصطفی کاظم زاده نیز از این نامه استفاده کرد و از آن جایی که فرمانده بر منطقه گیلانغرب مسلط بود، به وی مشکوک و مانع حضورش در عملیات شده بود. ۱۰ نفر از این نامه استفاده کردند و به شهادت رسیدند.

**: شما با رزمندگان دوران دفاع مقدس و رزمندگان مدافع حرم در ارتباط بودید؟ کدام نسل را پیروز واقعی می‌دانید؟

رزمندگان دفاع مقدس با همه آن ادعاها و از خودگذشتی‌ها از جوانان امروز عقب‌تر هستند.

**: در خصوص ثبت زندگی‌نامه شهدای مدافع حرم هم برنامه‌ای دارید؟

روزی خواهر شهید مدافع حرم «عباس کردانی» با من تماس گرفت و درخواست کرد در خصوص زندگی برادر شهیدش کتابی بنویسم. ابتدا به جهت اینکه چند کتاب همزمان در دست کار داشتم، قبول نکردم. خواهر شهید ادامه داد که برادرم کتاب‌های شما را مطالعه می‌کرد و علاقه زیادی به قلم شما داشت، به همین خاطر علاقمندم که شما کتاب زندگی نامه عباس را بنویسید.

پذیرفتم که کتاب زندگی‌نامه شهید کردانی را بنویسم. زمانی که زندگی‌نامه شهید را خواندم، غبطه خوردم که چرا در زمان حیات وی با هم ملاقات نداشتیم. این شهید بزرگوار فرد با بصیرتی بود. این کتاب نیز از سوی انتشارات شهید کاظمی به زودی منتشر خواهد شد.

غبطه می‌خورم که چرا دو شهید را در دوران حیات ندیدم یکی از آن‌ها «شاهرخ ضرغام» و دیگری شهید مدافع حرم «عباس کردانی» است.

**: کتاب دیگری در دست چاپ دارید؟

بله. خاطرات خودم از دوران کودکی، پیروزی انقلاب تا پایان دوران دفاع مقدس در ۱۱ جلد به زودی از سوی انتشارات «یا زهرا (س)» منتشر خواهد شد.

نوشتن خاطراتم بعد از اتمام جنگ را آغاز کردم که حدود یک هزار صفحه شده است.

**: شیوه خاطره‌نویسی شما به چه صورت است؟

در تمام خاطراتی که می‌نویسم، خودم حضور داشتم. همچنین خاطراتم شاهدان زیادی دارد. برخی در خاطرات خود می‌گویند «یک نفر، یک جایی و یک عملیاتی». به نظر من این‌گونه خاطرات دروغ است و بر دل نیز نمی‌نشیند. خاطره‌ای که با اسناد و مدارک گفته شود، تاثیرگذار است.

به کرات دیده‌ام که برخی در کتاب‌ها و روایات‌شان خاطره دزدی می‌کنند و یا دروغ می‌گویند که این یک ضربه بدی به تاریخ و فرهنگ دفاع مقدس می‌زند.

**: به نظر شما فضای مجازی چه میزان توانسته جای کتاب را پر کند؟

فضای مجازی مثل یک سوپرمارکت است. کسی که بدون هدف وارد آن می‌شود، خرید خوبی نخواهد داشت. در فضای مجازی خواه ناخواه اخبار دروغ انتشار می‌یابد. هر زمان هم که می‌پرسیم منبع این خبر از کجاست؟ پاسخ می‌شنویم: «اینترنت». فضای مجازی منبع موثق و مستندی نیست. این خود یک عیب و خطر بزرگ است که فرهنگ ما را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد.

از سوی دیگر باید بگویم که هیچ چیز جای کتاب را نمی‌گیرد. هیچ فردی با خواندن مطالب فضای مجازی دانشمند نشده است. حضور در فضای مجازی، هیجانی زودگذر است، اما خواندن کتاب هدفمند است.

منبع: دفاع پرس



منبع خبر

واکنش امام خمینی(ره) به شکست در برخی عملیات‌ها بیشتر بخوانید »

سربازان کوچک امام خمینی (ره) در جبهه‌های جنگ+ تصاویر


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، یک فرمان امام خمینی (ره) کافی بود تا جبهه‌ها مملو از مردمی شود که برای دفاع از آب و خاک و عقیده‌شان مقابل دشمن بعثی صف بکشند، از همان روزی که امام فرمان داد جبهه‌ها باید پر شود پایگاه‌های مقاومت و مسجد جای سوزن انداختن نبود، همه برای ثبت نام آمده بودند، جوان و نوجوان و میانسال و پیر حتی کودکانی که سنشان به جنگ و جبهه نمی‌رسید آماده حضور در دفاع مقدس شدند.

همین حضور داوطلبانه مردم بود که باعث شد همه غیرممکن‌های جنگ ممکن شود و جنگی که می‌رفت تا صدام را پیروز میدان کند با رشادت و حماسه‌آفرینی زنان و مردانش ایران را پیروز این نبرد نابرابر کرد.

در این میان حماسه‌ای را نوجوانان و جوانان رقم زدند که امام خمینی از یکی از آنان به عنوان رهبر ۱۳ خود یاد کرد، «محمدحسین فهمیده» جدای از اینکه یک نفر بود، تصویری مکتبی از نوجوانان انقلابی را به نمایش گذاشت که در راه اعتلای دین و اسلام از جان خود می‌گذرند و در این مسیر ترسی ندارند. این روح بزرگ و ایمان جانانه را نوجوانان دیگری در صحنه اسارت و عده‌ای دیگر در پشت جبهه‌ها رقم زدند و باعث شدند تا پیروزی اصلی که همان پیروزی ایمان و همبستگی مردم بود را به ارمغان آورند.

نوجوانانی که با دستکاری شناسنامه خود داوطلب حضور در جبهه‌ها بودند و وقتی با مخالفت مسوولان رو به رو می‎شدند به ماجرای حضرت قاسم (ع) برای اجازه خواستن از اباعبدالله و حضور در میدان نبرد اشاره می‌کردند. تعدادی از این نوجوانان آنقدر سن و سالشان کم بود که گاه توانایی گرفتن اسلحه نیز نداشتند و در عقبه خط مقدم مشغول به فعالیت می‎شدند.

۳۶ هزار شهید دانش آموز در طول دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند که تعدادی از آنان شهدای ناشی از بمباران‌های ارتش صدام و عده زیادی از آنان داوطلبینی بودند که به خواست و اراده خود برای دفاع از خاک میهن به جبهه‌ها رفتند و سندی شدند بر حقانیت جمهوری اسلامی ایران در جنگی نابرابر که کوچک و بزرگ و پیر و جوان در صفی واحد مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادند و ذره‌ای از خاک وطن را به بیگانه ندادند.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

سربازان کوچک امام خمینی (ره) در جبهه‌های جنگ+ تصاویر بیشتر بخوانید »

دوختن تمثال امام روی قلب + عکس

قرار نبود کسی عکس را بدوزد به لباس خاکی‌اش. عکس توی یک مشمّای نرم، پرس شده بود. گفتند اگر اسیر شدید، این عکس را با شما نبینند، بهتر است.

به گزارش مشرق، تازه‌ترین کتاب محمدرضا شرفی‌خبوشان منتشر شد. کتابی که با اسمی جالب و البته طراحی جلدی متفاوت منتشر شده است. آخرین اثر خبوشان که این روزها دبیر علمی دوازدهمین دوره جایزه جلال نیز هست با عنوان «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» از سوی انتشارات شهرستان ادب روانه بازار نشر شده است.

طرح جلد خاص کتاب!
قبل از این که به خود رمان و اثر بپردازیم نگاهی به جلد این کتاب داشته باشیم که به نوعی بسیار خاص است. جلد کتاب یک پیراهن نظامی است که سه دکمه آن سمت چپ جلد بر روی عکسی از جوانی امام خمینی(ره)قرار گرفته که هم به پیراهن دوخته شده است. باید دقت کرد که عکس به صورت فیزیکی با آویز پلاستیکی با دوخت به جلد کتاب متصل شده است. در این روزگار که عموم ناشران برای طرح جلد کتاب خیلی وقت صرف نمی‌کنند اینکه کتابی با این طرح خاص بیرون بیاید واقعاً تحسین‌برانگیز است. اگر نگاهی به شناسنامه کتاب داشته باشیم با دیدن اسم طراح جلد که آقای مجید زارع باشد متوجه می‌شویم که این طرح جلد خاص هم باز از کارهای اوست هر چند برخی مواقع وسواس زیادی این طراح باعث تأخیر در انتشار کتاب می‌شود اما خیلی اوقات می‌توان از ارتباط کاملاً مستقیمی میان جلد و محتوای کتاب برقرار کرد.

قبل از اینکه حرف‌های مجید زارع طراح جلد کتاب را بیاوریم این بخش از متن کتاب را بخوانید و آن وقت فلسفه طرح جلد کاملاً درک می‌شود: «قرار نبود کسی عکس را بدوزد به لباس خاکی‌اش. عکس توی یک مشمّای نرم، پرس شده بود. گفتند اگر اسیر شدید، این عکس را با شما نبینند، بهتر است. اگر ببینند، اذیت‌وآزارشان بیش‌تر می‌شود. من یک‌جوری به غیرتم برخورد. گفتم حالا که اینطور گفتید، نخ‌وسوزن برمی‌دارم، عکس را می‌دوزم همان‌جایی که باید باشد؛ درست روی قلبم!»

مجید زارع می‌گوید: «ایده کتاب‌سازی از متن داستان شکل گرفت (همان بخشی که یکی، دو خط بالاتر خواندید) بخشی از اطلاعات کتاب روی لباس می‌آید. برای طبیعی‌تر شدن آن، ابتدا متن‌ها روی پارچه سفید بافت‌دار نوشته شد. و بعد از اسکن، به کار اضافه شدند. عنوان کتاب و عکس امام بعد از چاپ، قالب خوردند و مونتاژ شدند و داخل مشمّای نرم قرار گرفتند.مشمّای نرم با چرخ خیاطی به جلد دوخته شد. برای هماهنگی رو و پشت جلد یک دوخت هم روی بارکد آمد. رنگ دوم متن کتاب از روی تسمه نخی نظامی انتخاب شد. رنگ نخ دوخت روی جلد با رنگ زمینه صفحه اول کتاب هماهنگ شد.» آنطور که زارع می‌گوید برای رسیدن به این طرح جلد متن کتاب سه بارخوانده شده و کل فرایند طراحی و اجرای جلد هم مجموعاً ۱۸‌روز طول کشیده است.

آنچه در وادی‌السلام گذشت!
«روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» کتاب روایت‌هاست. روایت آدم‌های مرده . مرده‌هایی می‌آیند تا روایت و داستان خود را بگویند. داستان‌هایی که خاص است و شما را می‌برد به دل تاریخ. کتاب راوی اصلی ندارد. همه شخصیت‌های کتاب راوی هستند از آنچه در دل تاریخ گذشته است اما همه روایت‌ها با محوریت «سمیر» شروع می‌شود که رزمنده‌ای است ایرانی که در جنگ مجروح شده و توسط یک شیعه عراقی متصل به حزب بعث که او را شبیه پسرش که سمیر نام داشته و در جنگ کشته شده در وادی‌السلام شهر نجف مخفی می‌شود و مادرش هم هر روز به او سر می‌زند و اینچنین است که روایت آدم‌ها شروع می‌شود. خبوشان در «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» آدم‌هایی را که مرده‌اند بیرون می‌آورد تا داستان‌شان را بگوید. یکی از جنگ می‌گوید و یکی از مبارزه . یکی از زندگی شخصی‌اش می‌گوید که نابود شد و دیگری از زندگی‌اش که بعث نابود کرد. همه روایت‌ها در کنار هم پیش می‌رود. همه جور آدم در کنار هم هستند و مخاطب این روایت‌ها را مثل پازل بایدکنار هم بچیند تا آخر کار بتواند بفهمد نویسنده چه چیزی را می‌خواهد بگوید.

روایت تاریخی برای ایران و عراق از دل تاریخ
«روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» روایت تاریخ تولد دو جریان است. این کتاب ابتدا روایت حزب بعث است که از زبان حامیان،مقتولان و صدمه‌دیدگان و دیگر شخصیت‌های عراقی گفته می‌شود. شما در خلال این روایت‌ها می‌توانید تاریخی از سرنوشتی که عراق به آن دچار شد را ببینید. کشوری که در میان جریان‌های سیاسی دست‌به‌دست شد تا نهایتاً به یکی از خونبارترین دوران خود رسید. روایت صدام را می‌توانید بخوانید و ببینید این شخص با کشورش چه کرد و البته با کشور همسایه‌اش. روایت دیگر کتاب برای ایران است؛ روایت یک مبارزه و یک تولد. آدم‌های داستان خبوشان کنار هم پازل چگونگی مبارزه را تکمیل می‌کند. یکی از افراد حزب بعث حضور امام خمینی را در دوران تبعید بیان می‌کند. او روایتش را حتی تا ترکیه پیش می‌برد . تا قم می‌رود و فاجعه فیضیه را هم بیان می‌کند. شما امام را از دید عراقی‌هایی می‌بینید که خیلی ازآن‌ها دلبستگی به او ندارند اما به او احترام می‌گذارند. روایت، روایت تولدی از یک انقلاب است که جهان را تکان می‌دهد. خبوشان به جای اینکه تاریخ بنویسد تاریخ را در داستانش حل کرده است بی‌آنکه شما احساس کنید در حال خواندن تاریخ هستید و این کاری است که این نویسنده خوش قریحه در همه داستان‌هایش انجام می‌دهد. داستان‌های خبوشان از تاریخ جدا نیست ولی تاریخی نیست.

خبوشان دررمان‌هایش با تاریخ سروکله می‌زند و آدم‌هایش را بیرون می‌کشد مثل همان کاری که در «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» کرده است. شخصیت‌های زیاد این کتاب می‌توانست پاشنه آشیل کتاب شود اما خبوشان از پس آن‌ها برآمده است. تحلیل فنی‌تر این کتاب بماند برای گفت‌وگوی مفصل با خبوشان اما عجالتاً خالی از لطف نیست که با این جمله از خبوشان این متن را به پایان برسانیم: « روی‌گردانی از تاریخ و نخواندن آن باعث می‌شود من به گذشته تاریخی خودم رجعت کنم؛ چون آن را نخوانده‌ام فکر می‌کنم دوره‌هایی از تاریخ وجود دارند که می‌توانم برگردم و همان شوم.چون آن‌ها را نخوانده‌ام و کنکاش نکرده‌ام. بنابراین با هیجانی کاذب و عدم‌اطلاع از تاریخ ممکن است شعار دهم که «شاه باید برگردد»؛ این به‌خاطر نخواندن تاریخ است. فرهیختگان‌۳/۱۱/۹۶».

*صبح نو

دوختن تمثال امام روی قلب + عکس بیشتر بخوانید »