امام راحل

سردار مهدی‌ نژاد نوری: امام خمینی مردی همه‌جانبه بود/ نظام جمهوری اسلامی ایران ستون خیمه دین است

سردار مهدی‌ نژاد نوری: امام خمینی مردی همه‌جانبه بود/ نظام جمهوری اسلامی ایران ستون خیمه دین است


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از مازندران، سردار «محمد مهدی‌ نژاد نوری» معاون علوم، تحقیقات و فناوری ستاد کل نیرو‌های مسلح امشب در مراسم بزرگداشت سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) که با حضور گسترده مردم و مسئولان در مصلی بزرگ آمل برگزار شد، با تأکید بر جامعیت شخصیت امام راحل اظهار داشت: اگر بخواهیم ویژگی امام را در یک جمله بیان کنیم، باید گفت امام خمینی مردی همه‌جانبه بود؛ ایشان همانند امیرالمؤمنین (ع) در اوج شجاعت، اهل اشک بر یتیمان و درد مردم نیز بود.

وی افزود: امام بنیان‌گذار نظامی شد که امروز خار چشم دشمنان هست، آن‌گونه که خود فرمود: «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.» این حرف از زبان انسانی گفته شد که تمام زندگی‌اش در مسیر بندگی خدا و خدمت به مردم بود.

معاون علوم، تحقیقات و فناوری ستاد کل نیرو‌های مسلح مهم‌ترین میراث امام خمینی را نظام مقدس جمهوری اسلامی دانست و ادامه داد: امام نه خانه و زمین و مال بلکه دو چیز به‌جا گذاشت: کتاب خدا و نظامی که زمینه‌ساز حکومت دینی هست. این نظام صرفاً یک ساختار سیاسی نیست، بلکه ستون خیمه دین و ابزار تحقق عدالت اجتماعی و معنویت در جامعه هست.

وی با اشاره به بیان مشهور حضرت امام خمینی مبنی بر اینکه حفظ نظام از اوجب واجبات هست، اذعان داشت: در بیانات امام آمده هست که حتی امام زمان (عج) نیز جان خود را برای حفظ این نظام خواهد داد؛ چون بدون حکومت، احکام الهی و سعادت بشر محقق نمی‌شود.

مهدی‌نژاد نوری با اشاره به دشمنی‌های مستمر با جمهوری اسلامی ایران اذعان داشت: از سال ۱۳۵۷ تاکنون دشمنان در اشکال گوناگون، از گروهک‌های تروریستی تا جنگ ترکیبی امروز، به‌دنبال فروپاشی نظام اسلامی بوده‌اند، چون می‌دانند اگر این نظام بماند، احکام الهی و عدالت در جهان جاری خواهد شد.

وی بیان کرد: از همان سال‌های آغازین انقلاب، گروهک‌هایی مثل خلق عرب، خلق ترکمن، کومله و دموکرات با حمایت مستقیم دشمن هدفشان براندازی این نظام بود؛ اما مردم ما ایستادند. این ایستادگی ثمره ایمان به امام و نظام بود.

مهدی‌نژاد نوری با تأکید بر نقش کلیدی ولایت‌فقیه گفت: رهبر معظم انقلاب امروز زاهدترین، حکیم‌ترین و مدیرترین انسان روزگار ماست. سبک زندگی ساده ایشان و مدیریت مقتدرانه‌شان ستون اصلی تداوم نظام هست.

وی با اشاره به سبک زندگی رهبر معظم انقلاب افزود: رهبر ما برخلاف رؤسای برخی کشور‌ها که نوکر بیگانگان‌اند، در سطح زندگی عادی مردم زندگی می‌کنند؛ نه کاخ دارد، نه تجمل، نه فرزندان میلیاردری که در خارج پز بدهند. این هست عظمت یک رهبر الهی.

معاون علوم، تحقیقات و فناوری ستاد کل نیرو‌های مسلح با اشاره به جایگاه دین در سازندگی دنیا عنوان کرد: اسلام دینی برای قیامت صرف نیست؛ احکام الهی آمده‌اند تا دنیا را آباد و جامعه را سالم کنند. بسیاری از قوانین قرآن به محیط زیست، زندگی خانوادگی، عدالت اجتماعی و رفاه عمومی توجه دارد. هر جا که اسلام اجرا شود، رفاه و عدالت برقرار خواهد شد.

وی اظهار داشت: اگر امروز مردم جهان به برخی کشور‌های اسلامی با ساختار دینی حسرت می‌خورند، به‌خاطر آثار اجتماعی و اخلاقی اجرای شریعت هست. ما باید این دستاورد‌ها را در جمهوری اسلامی ایران نیز حفظ کنیم.

مهدی‌نژاد نوری در بخش پایانی سخنان خود با اشاره به جان‌فشانی ملت ایران در راه انقلاب اسلامی افزود: تا امروز بیش از ۳۰۰ هزار شهید در راه انقلاب تقدیم شده‌اند. اینها کسانی بودند که آگاهانه، با ایمان، با اشک مادران و رضایت پدران راهی میدان شدند. این همه ایثار برای چیست؟ برای حفظ نظامی که امام به‌پا کرد.

وی تأکید کرد: نسل امروز باید بداند عاشورا فقط کربلا نبود؛ امروز میدان جهاد، میدان حفظ نظام اسلامی هست. اگر ما به امام، شهدا و رهبری عشق می‌ورزیم باید به‌دنبال تقویت این نظام باشیم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

سردار مهدی‌ نژاد نوری: امام خمینی مردی همه‌جانبه بود/ نظام جمهوری اسلامی ایران ستون خیمه دین است

سردار مهدی‌ نژاد نوری: امام خمینی مردی همه‌جانبه بود/ نظام جمهوری اسلامی ایران ستون خیمه دین است بیشتر بخوانید »

امام خمینی(ره) پدیده‌ای تکرارناشدنی در تاریخ است

امام خمینی(ره) پدیده‌ای تکرارناشدنی در تاریخ است

حجت‌الاسلام غلامعلی کاظمی، رئیس اداره تبلیغات اسلامی شهرستان قشم، در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس در بندرعباس، با تأکید بر اینکه بزرگداشت سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) تنها یک آئین نمادین نیست، اظهار کرد: این ایام فرصتی ارزشمند برای بازخوانی اندیشه‌ها، آرمان‌ها و شیوه‌های عملی آن شخصیت بزرگ هست. به‌ویژه باید برای نسل جوان تبیین شود که چه انسان باصلابتی با روحی بلند، انقلاب اسلامی را رهبری و به پیروزی رساند. امام خمینی(ره) پدیده‌ای تکرارناشدنی بود که با تکیه بر ایمان الهی، مردم را به میدان آورد و در برابر یک رژیم استبدادی و وابسته ایستاد.

وی افزود: امام فقط یک رهبر سیاسی نبود؛ بلکه فقیهی جامع، فیلسوف، عارف، مصلح اجتماعی و انسانی عمیقاً خداجو بود. رهبری ایشان بر پایه ایمان، تقوا، توکل به خدا و اعتماد به مردم بنا شده بود. امام در عین سیاست‌ورزی، مربی اخلاق هم بود و حتی در سطح بین‌المللی با زبان معنویت سخن می‌گفت. همین ویژگی‌های کم‌نظیر، ایشان را از سایر رهبران جهان متمایز می‌کرد.

رئیس اداره تبلیغات اسلامی قشم، رمز موفقیت امام را در صداقت، شجاعت، اخلاص و پیوند عمیق با مردم دانست و تأکید کرد: امام به مردم اعتماد داشت و مردم نیز با دل و جان از او تبعیت کردند. انقلاب اسلامی برخلاف بسیاری از تحولات دنیا، نه یک کودتا بود و نه حرکتی قدرت‌طلبانه؛ بلکه یک خیزش مردمی اصیل بود که از دل ایمان و خواست مردم برخاست. امام با زبان مردم، برای مردم و همراه با مردم سخن گفت و همین پیوند معنوی و اخلاقی سبب شد که ملت ایران با تمام وجود از نهضت حمایت کنند.

کاظمی با اشاره به جایگاه ولایت فقیه در اندیشه امام راحل تصریح کرد: ستون اصلی نظام اسلامی در نگاه امام، ولایت فقیه بود. ایشان بر این باور بودند که در عصر غیبت، جامعه اسلامی نیازمند رهبری فقیهی عادل، شجاع، آگاه به زمان و مدیر هست. این نظریه نه فقط یک برداشت فقهی، بلکه راهبردی برای حفظ هویت دینی و جلوگیری از انحراف مسیر انقلاب بود. امروز نیز اگر نظام اسلامی پابرجاست، به‌واسطه استواری همین اصل محوری هست.

وی با بیان اینکه همه اقشار جامعه در برابر راه و آرمان امام مسئول‌اند، افزود: مسئولان باید در عمل وفاداری به آرمان‌های امام را نشان دهند؛ با فساد مبارزه کنند، خدمت‌گزار مردم باشند و ساده‌زیستی را پیشه کنند. نخبگان نیز وظیفه دارند اندیشه‌های امام را برای نسل جدید تبیین کرده و با زبانی روشن و روزآمد، حقیقت انقلاب و شخصیت امام را بازگو کنند.

رئیس اداره تبلیغات اسلامی قشم همچنین بر نقش رسانه، هنر و فضای مجازی در ترویج سیره امام تأکید کرد و گفت: امروز بیش از هر زمان نیازمند آن هستیم که اندیشه امام را با زبان هنر، رسانه، فضای مجازی و محتوای دقیق و قابل فهم عرضه کنیم. امام را نباید فقط در کتاب‌ها جست‌وجو کرد؛ بلکه باید او را در سبک زندگی به جوانان نشان داد. اگر صداقت، سادگی، عدالت‌خواهی و اخلاق‌مداری امام به‌درستی روایت شود، نسل امروز نیز به همان اندازه شیفته و دلبسته خواهد شد.

وی در پایان خاطرنشان کرد: امام خمینی(ره) با انقلاب اسلامی، ملت ایران را بیدار و به آن‌ها عزت و هویت بخشید. امروز مسئولیت همه ما این هست که مسیر نورانی ایشان را ادامه دهیم، از اصول و ارزش‌ها پاسداری کنیم و نگذاریم نام و راه امام در گرد و غبار روزمرگی محو شود. امام نه متعلق به گذشته، بلکه چراغ راه آینده ماست.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

امام خمینی(ره) پدیده‌ای تکرارناشدنی در تاریخ است

امام خمینی(ره) پدیده‌ای تکرارناشدنی در تاریخ است بیشتر بخوانید »

۲۹ فروردین روز ارتش؛ یادگار امام راحل و نماد اقتدار

۲۹ فروردین روز ارتش؛ یادگار امام راحل و نماد اقتدار


گروه استان‌های دفاع‌پرس‌- «محمدرضا حقدادیان» مدیر روابط عمومی و تبلیغات اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان رضوی؛ بیست و نهم فروردین‌ماه، یادآور تدبیر حکیمانه بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) در نامگذاری «روز ارتش جمهوری اسلامی ایران» هست. 

در روزهای پرآشوب ابتدای پیروزی انقلاب، هنگامی که زمزمه‌های انحلال ارتش به گوش می‌رسید، امام خمینی (ره) با ژرف‌نگری و درایت بی‌نظیر خود، ارتش را نه تنها حفظ کردند، بلکه با نامگذاری این روز، به آن جانی دوباره بخشیدند. 

رژه باشکوه ارتشیان در این روز، در مقابل دیدگان امام راحل، تجلی‌بخش تجدید پیمان با آرمان‌های انقلاب اسلامی و اعلام آمادگی برای حراست از کیان ایران اسلامی بود.

ارتش جمهوری اسلامی ایران، همواره در خط مقدم دفاع از وطن بوده هست. حضور پررنگ و فداکارانه ارتشیان در هشت سال دفاع مقدس، دلیلی روشن بر این مدعا هست. در آن دوران سخت، دلاورمردان ارتش، با جانفشانی و ایثار، در کنار سایر نیروهای مسلح، از وجب‌به‌وجب خاک ایران دفاع کردند و حماسه‌هایی جاودان آفریدند.

امروزه نیز ارتش، با تکیه بر دانش و توانمندی‌های داخلی، به پیشرفته‌ترین تجهیزات نظامی مجهز شده و آمادگی خود را برای مقابله با هرگونه تهدید، به اثبات رسانده هست. 

ارتش در زمان صلح در کنار حفظ آمادگی رزمی، همواره در کنار مردم بوده و در حوادث و بلایای طبیعی، به یاری هموطنان شتافته هست.

حفاظت و امنیت مرزهای وطن، وظیفه‌ای خطیر هست که ارتش جمهوری اسلامی ایران، با تمام توان و اقتدار، آن را به انجام می‌رساند. حضور مداوم و هوشیارانه مرزبانان ارتش در نقاط مرزی، ضامن امنیت و آرامش کشور هست.

روز ارتش، فرصتی برای گرامیداشت یاد و خاطره شهدای گرانقدر ارتش و تجلیل از ایثار و فداکاری‌های ارتشیان سرافراز هست. این روز، نمادی از وحدت، اقتدار و عزم راسخ ملت ایران برای دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشور هست.

امید هست ارتش جمهوری اسلامی ایران، همواره در مسیر عزت و سربلندی گام بردارد و تحت رهبری فرمانده معظم کل قوا، در حفظ امنیت و آرامش ایران اسلامی، موفق و پیروز باشد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

۲۹ فروردین روز ارتش؛ یادگار امام راحل و نماد اقتدار

۲۹ فروردین روز ارتش؛ یادگار امام راحل و نماد اقتدار بیشتر بخوانید »

تصاویر/مراسم گرامیداشت سالگرد ارتحال امام‌خمینی (ره) در همدان

تصاویر/مراسم گرامیداشت سالگرد ارتحال امام‌خمینی (ره) در همدان


تصاویر/مراسم گرامیداشت سالگرد ارتحال امام‌خمینی (ره) در همدان
تصاویر/مراسم گرامیداشت سالگرد ارتحال امام‌خمینی (ره) در همدان
تصاویر/مراسم گرامیداشت سالگرد ارتحال امام‌خمینی (ره) در همدان
تصاویر/مراسم گرامیداشت سالگرد ارتحال امام‌خمینی (ره) در همدان
تصاویر/مراسم گرامیداشت سالگرد ارتحال امام‌خمینی (ره) در همدان
تصاویر/مراسم گرامیداشت سالگرد ارتحال امام‌خمینی (ره) در همدان
تصاویر/مراسم گرامیداشت سالگرد ارتحال امام‌خمینی (ره) در همدان
تصاویر/مراسم گرامیداشت سالگرد ارتحال امام‌خمینی (ره) در همدان
تصاویر/مراسم گرامیداشت سالگرد ارتحال امام‌خمینی (ره) در همدان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویر/مراسم گرامیداشت سالگرد ارتحال امام‌خمینی (ره) در همدان

تصاویر/مراسم گرامیداشت سالگرد ارتحال امام‌خمینی (ره) در همدان بیشتر بخوانید »

حکایت زندگی معنوی امام خمینی(ره) از زبان محافظ ایشان

حکایت زندگی معنوی امام خمینی(ره) از زبان محافظ ایشان



آنچه پیش روی شماست، گفت‌وگویی با محافظ و خدمتگزار امام راحل در جماران است که نزدیک به ۱۰ سال، لحظات ناب زندگی امام را در قاب خاطرات خود دارد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، از روز ۱۹ دی ۱۳۵۶ که شهر قم یکپارچه قیام شد و بازاریان قم همگام با جوانان انقلابی، حماسه بزرگ‌ترین تعطیلی بازار را در انقلاب به نام خود ثبت کردند، حاج احمد بهاءالدینی، با رها کردن کسب و کارش به بیت آیت‌الله یزدی پیوست که در آن مقطع، کانون انقلابیون به شمار می‌رفت و فعالیت‌های انقلابی خود را ادامه داد. حاج احمد، چند ماه قبل از پیروزی انقلاب با سایر جوانان انقلابی قم، گروه انتظامات شهر قم را بنیان نهاد تا در فقدان نیروهای انتظامی به حفاظت و حراست از مردم و اموال آنان بپردازند.

با پیروزی انقلاب و ورود امام خمینی(ره) به قم، بخشی از حلقه محافظان امام را جوانان انقلابی قم به عهده گرفتند که همین حلقه تا پایان عمرِ امام راحل، در زمره محافظان و خدمتگزاران خاص ایشان قرارگرفتند. با بازگشت امام به تهران و استقرار ایشان در جماران، حاج احمد در کنار حفاظت از امام، به دلیل تخصص در کارهای فنی و برقی، امور بیت امام را نیز انجام می‌داد.

پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و آغاز ترورهای سازمان منافقین و ضرورت حفاظت بیشتر از بیت امام، با خواست شخص مرحوم حاج احمدآقا خمینی، گروهی متشکل از حدود ۲۰ نفر از معتمدترین افراد از میان نیروهای انقلابی قم، اصفهان و مشهد انتخاب شدند و حفاظت از بیت امام را به عهده گرفتند. حاج احمد بهاءالدینی یکی از افراد این گروه و از نزدیک‌ترین افراد به حضرت امام بود.

حکایت زندگی معنوی امام خمینی(ره) از زبان محافظ ایشان

حاج احمد بهاءالدینی- محافظ و خدمتگزار امام راحل در جماران

آنچه پیش روی شماست، گفت‌وگویی با محافظ و خدمتگزار امام راحل در جماران است که نزدیک به ۱۰ سال، لحظات ناب زندگی امام را در قاب خاطرات خود دارد.

این گفت‌وگو به نقل از پاسدار اسلام شماره ۴۵۰-۴۴۹ با تلخیص تقدیم خوانندگان عزیز می‌شود.

شما که نزدیک به ده سال توفیق خدمتگزاری به امام راحل را داشتید و شاهد سیرۀ عبادی و اخلاقی و سبک زندگی آن عزیز سفرکرده بودید، برنامه‌های ایشان را در یک ۲۴ ساعت برای نسل امروز بیان کنید.

– اگر بخواهیم یک بیست و چهار ساعت امام را به‌طور مفصل بیان کنیم، مدت‌ها زمان می‌برد. برنامه ایشان خیلی منظم و دقیق بود. از دوست صمیمی حضرت امام، مرحوم آیت‌الله بهاءالدینی خدمت شما عرض کنم. آقای بهاء‌الدینی فردی نبود که حرف بی‌مبنا بزند. ایشان از اولیاء‌الله بود و درباره امام می‌فرمود: «بی خود نیست آقا روح‌الله به این‌جا رسیده است. بعد از ائمه«ع» کسی را مثل حاج آقا روح‌الله سراغ ندارم.

من از نوجوانی با امام رفیق بوده‌ام. ایشان از نوجوانی، حتی از مکروهات هم پرهیز می‌کرد.» امام هر روز ساعت هشت صبح، خلاصه اخبار را گوش می‌کردند. اول پزشکان خدمتشان می‌رفتند و فشار خون و قلب ایشان را کنترل می‌کردند.

بعد از پزشک‌ها، آقای رسولی و آقای رحیمیان و آقای صانعی خدمت امام می‌آمدند و چون مهر قبوض نزد خود ایشان بود، مهر را می‌گرفتند و در محضر خود حضرت امام مهر می‌زدند و اگر کار و سؤال یا نامه‌هایی بود، خدمت امام عرضه می‌کردند و جواب می‌گرفتند.

هر روز، به‌جز پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها، دو مراسم خطبه عقد، ملاقات و دو عمامه‌گذاری بود. بعضی مواقع هم کلاً ملاقات‌ها تعطیل بودند. مثلاً در زمستان، چون در جماران برف زیادی می‌آمد و یخبندان می‌شد و احتمال داشت که مردم زمین بخورند، ملاقات‌ها تعطیل می‌شدند تا مردم اذیت نشوند.

در مورد خطبه‌های عقد، ما ابتدا با عروس و داماد و همراهانشان صحبت می‌کردیم که عقد موقت نخوانده باشند و اگر خوانده بودند، مدت آن را ببخشند تا عقدشان صحیح باشد. بعد از آنها می‌پرسیدیم که مهریه چقدر است. عروس نرود گل و گلاب بیاورد و امام را با این چیزها معطل نکنند. امام همیشه وکیل دختر می‌شدند. حتی یک بار هم ندیدم که وکیل پسر بشوند. خطبه عقد را خیلی ساده می‌خواندند.

حضرت امام چه توصیه اخلاقی خاصی به زوج‌های جوان داشتند؟ گفته می‌شود که امام توصیه «بروید با هم بسازید» را زیاد می‌فرمودند.

– بله ایشان به اکثر زوج‌هایی که عقدشان را می‌خواندند، این مطلب را می‌فرمودند. بیشتر کسانی که من نوبت عقد آنها را گرفتم، هر وقت به من بر می‌خورند، می‌گویند که هنوز آن نصیحت حضرت امام در گوش ماست.

حکایت زندگی معنوی امام خمینی(ره) از زبان محافظ ایشان

هنگامی که داماد و عروس می‌رفتند و دست امام را می‌بوسیدند، امام به آنها می‌فرمودند: «با هم خوب باشید و با هم بسازید.».

هنوز هم هر کسی از این افراد به من برخورد می‌کند، می‌گوید بر اساس همین حرف امام، بعد از بیست سی سال زندگی، هیچ مشکلی با هم پیدا نکرده‌ایم. تا می‌خواهیم به کوچک‌ترین مشکلی برخورد کنیم، نصیحت امام در گوشمان می‌آید و برایمان تلنگر می‌شود.

ادامه برنامه حضرت امام را بفرمایید.

– بعد از خطبه‌های عقد، ملاقات‌ها شروع می‌شدند. بیشتر هم از خانواده شهدا بودند که وقتی ما معرفی می‌کردیم که ایشان مثلاً پدر سه یا چهار شهید هستند، امام کمی با آنان صحبت و ابراز لطف و محبت می‌کردند. برای این ملاقات‌ها کارت‌هایی تهیه شده بود که طبق نظر حاج احمدآقا چند نفر از اعضای دفتر سهمیه داشتند که متن دستخط حاج احمدآقا هنوز هم موجود است.

در ملاقات‌ها اگر حضرت امام به یک جانباز برمی‌خوردند، واقعاً‌ متأثر می‌شدند و چهره‌شان تغییر می‌کرد که برای قلبشان هم خوب نبود، لذا در دو سال آخر، پزشکان به ما گفتند که حتی‌الامکان جانبازها را پیش امام نیاورید. بعد از پایان ملاقات‌ها، نوبت به عمامه‌گذاری می‌رسید که برنامه آخر بود. در عمامه‌گذاری، حضرت امام به هر یک از طلبه‌های جوان، هزار تومان هدیه می‌دادند. این کار که تمام می‌شد، نوبت به ملاقات خصوصی مسئولین با امام می‌رسید.

مسئولان، اعم از رئیس‌جمهور، رئیس قوه قضائیه، رئیس‌مجلس، وزرا یا دوستان امام، بعد از ملاقات و عمامه‌گذاری خدمت امام می‌رفتند. بعد از این اگر برنامه ملاقات عمومی بود، آقا تشریف می‌آوردند داخل و چند قدمی راه می‌رفتند و یک استکان چای یا آب میوه میل می‌فرمودند و برای ملاقات عمومی، تشریف می‌بردند. معمولاً هر روز قبل از ظهر، ایشان یک خواب قیلوله نیم ساعته داشتند و یک ربع مانده به اذان برای نماز ظهر آماده می‌شدند و نمازهای مستحبی قبل از ظهر را می‌خواندند و بعد نماز ظهر و عصر را اقامه می‌کردند.

بعد از نماز ظهر و عصر برای صرف ناهار تشریف می‌بردند. ناهار را هم بیشتر اوقات با خانم میل می‌کردند و اگر خانم نبودند، با حاج احمدآقا یا خانمشان یا یکی از صبیه‌ها ناهار می‌خوردند. ناهار امام هم اکثراً کمی آبگوشت بود. بعضی روزها هم مقدار کمی برنج می‌خوردند.

بعد از ظهر بعد از شنیدن اخبار ساعت ۱۴ تقریباً یک ساعت استراحت می‌فرمودند و حدود ساعت یک ربع به چهار بلند می‌شدند و حدود نیم ساعت کارهایشان را انجام می‌دادند. مثلاً اگر نامه‌هایی بود، جواب می‌دادند.

ایشان تأکید داشتند که به نامه‌ها، خودشان جواب بدهند و یا اگر مسئولین سؤالی پرسیده و یا استفتایی کرده بودند، جواب می‌دادند. بعد از آن در ساعت چهار و ربع می‌آمدند به حیاط و اگر هوا مساعد بود، نیم ساعت قدم می‌زدند؛ چون پزشک سفارش کرده بود که به خاطر قلبشان حتماً ورزش کنند. در حال قدم زدن هم یک تسبیح در دستشان بود و ذکر می‌گفتند. کار دیگرشان این بود که یک رادیو کوچک در دستشان بود و از اخبار مطلع می‌شدند و تفکر ‌می‌کردند.

گاهی پیش می‌آمد که ما در مسیر قدم زدن به ایشان سلام می‌کردیم و ایشان با تأخیر جواب می‌دادند. معلوم بود در حال گفتن ذکری بوده‌اند و چند ثانیه بعد جواب می‌دادند.

وقتی قدم زدن ایشان تمام می‌شد، تشریف می‌بردند به اتاقشان و چای یا چیز دیگری میل می‌کردند. نیم ساعت مانده به مغرب آماده نماز می‌شدند. بارها پیش می‌آمد که پیش از مغرب، می‌خواستم روزنامه خدمتشان ببرم یا عرض دیگری خدمتشان داشتم.

وقتی می‌خواستم وارد اتاق بشوم، «یا الله» می‌گفتم و ایشان با «بسم‌الله» می‌فرمودند که داخل شو و می‌دیدم سر سجاده، مشغول نماز و دعا و قرآن هستند.

قرآن را در چه زمان‌هایی تلاوت می‌کردند؟

– ایشان روزی چندین بار قرآن می‌خواندند. یک بار قبل از نماز مغرب. یک بار بعد از نماز عشا و در موقع استراحت. ایشان باید رأس ساعت ۱۲ قرص می‌خوردند، لذا تا ساعت ۱۲ بیدار بودند و برنامه‌های تلویزیون را هم نگاه می‌کردند. اکثر سریال‌ها را ملاحظه می‌کردند.

حکایت زندگی معنوی امام خمینی(ره) از زبان محافظ ایشان

یک رادیوی بزرگ ۹ موج هم همیشه کنار دستشان بود و با آن به اخبار رادیوهای بیگانه گوش می‌دادند. این رادیو را آقای رحیمیان تهیه کرده بود و ایستگاه‌های مورد نظر امام را روی آن تنظیم کرده بودند. اگر ساعتی بود که زمان اخبار آن رادیوها بود و برنامه تلویزیونی هم می‌دیدند، صدای تلویزیون را می‌بستند و رادیو را روشن کرده و اخبار را گوش می‌کردند.

از باب نظارت بر محتوای برنامه‌ها می‌دیدند؟

– آن زمان یادم هست که آقای محمدهاشمی مسئول صدا و سیما بود و امام به ایشان زیاد تذکر می‌دادند. ساعت دوازده و خرده‌ای قرصشان را میل و بعد استراحت می‌کردند تا ساعت دو. ایشان تقریباً در ۲۴ ساعت، چهار ساعت می‌خوابیدند. خواب قیلوله قبل از ظهر، خواب بعد از ظهر و خواب شبشان تقریباً‌ چهار ساعت می‌شد. ایشان بیست ساعت بیدار و مشغول عبادت و کار بودند. حتی چندین بار هم که در بیمارستان بستری شدند، نماز شب‌شان ترک نشد.

در ایامی مثل ماه مبارک رمضان هنگام نماز شب صدای تضرع و ناله‌شان می‌آمد. شب‌ها کمتر خوابشان می‌برد، مخصوصاً شب‌های حمله. بعضی مواقع ساعت دوازده بود، اما امام هنوز نخوابیده بودند. آقای‌هاشمی می‌آمد و می‌گفت با آقا کار دارم. ما می‌رفتیم پیش امام و می‌گفتیم آقای هاشمی با شما کار دارند. بیایند داخل؟ می‌فهمیدیم که شب حمله است. آن شب امام خواب نداشتند و سر نماز خیلی تضرع داشتند.

فردا از اخبار مطلع می‌شدیم که چه پیروزی‌هایی به دست آورده‌ایم. قرآن و نماز شبشان را می‌خواندند تا نماز صبح. نماز صبح را که به جا می‌آوردند، دوباره قرآن می‌خواندند. بعد از قرآن اگر هوا مساعد بود، بیرون تشریف می‌بردند و ورزش می‌کردند، اگر نه در اتاق یک ربع نرمش می‌کردند.

صبح‌ها بعد از ورزش کمی استراحت می‌فرمودند. بعد صبحانه‌ میل می‌کردند که اکثراً نان روغنی و چای بود. من همیشه از قم از نانوائی آشنایی نان روغنی می‌خریدم و برایشان می‌آوردم. بعد جواب نامه‌ها یا سؤالاتی را که از روز قبل باقی مانده‌ بودند، می‌دادند. حدود پنج دقیقه به ساعت هشت از اندرونی تشریف می‌آوردند بیرون. اگر زمستان بود که حتماً باید یکی از ماها پنج شش دقیقه به هشت، پشت در اتاق منتظر باشیم که وقتی بیرون تشریف می‌برند همراه ایشان برویم و اگر زمین لغزنده بود، مراقب باشیم.

ما از اندرونی به بیرونی و در مسیر ایشان گونی‌های نخی پهن می‌کردیم، ولی باز یکی از ما در خدمتشان بودیم که اگر احیاناً لیز خوردند مراقب باشیم. بحمدالله هیچ زمانی اتفاق نیفتاد که ایشان لیز بخورند. تا به اتاق ساختمان بیرونی می‌رسیدند ساعت هشت شده بود. امام کارهایشان خیلی منظم و دقیق بود. بعضی اوقات از روی کارهای امام می‌دانستیم الان ساعت چند است.

روزی آیت‌الله بهاء‌الدینی به من فرمودند: «بیشتر توفیقات امام به خاطر رعایت نظم کم‌نظیر است. ایشان از نوجوانی خیلی منظم بودند.» در سال ۶۰ امام چند ماهی بود که در جماران تشریف داشتند. اندرونی حضرت امام یک حیاط تقریباً‌ متوسط با یک حوض بزرگ داشت. آب مصرفی حمام جماران از قناتی تأمین می‌شد که به حوض حیاط منزل حضرت امام می‌آمد. منزل متعلق به آقای جمارانی بود.

مسئول حمام جماران چند بار ‌آمد و دریچه‌ها را ‌گرفت و تمیز ‌کرد. می‌گفت مردم برای حمام از این آب استفاده می‌کنند. حیاط منزل لامپ نداشت. خانم به من فرمودند: «آقای بهاء‌الدینی! چند تا لامپ بزنید. گاهی اوقات که ما شب‌ها کنار باغچه فرش می‌اندازیم و با امام می‌نشینیم و چای می‌خوریم خیلی تاریک است.» من شش تا حباب استیل پایه‌دار که رویش یک حباب ساده می‌خورد تهیه کردم. دو تایش را نصب کردم و مشغول نصب سومی بودم که حضرت امام برای قدم زدن به بیرون تشریف آوردند. اظهار لطف فرمودند و پرسیدند: «خسته نباشید، چه کار می‌کنید؟» عرض کردم: «دارم لامپ نصب می‌کنم که حیاط در شب‌ها روشن باشد.» هیچ حرفی نزدند.

وقتی که نیم ساعت قدم زدنشان تمام شد، تشریف بردند داخل. چند لحظه بعد دیدم روی پاکت باطله مرقوم فرموده‌اند، «این قبه‌ها را بردارید و اگر خواستید در منزل من کاری بکنید قبلاً به من بگویید.» من این یادداشت را پیش خانم بردم و گفتم: خانم! آقا این را نوشته‌اند.

شما فرمودید لامپ بزنم. من که سر خود کاری نمی‌کنم. خانم گفتند: «بلند شوید برویم. من درستش می‌کنم.» بلند شدند و رفتند پیش آقا. بعد از چند لحظه برگشتند و فرمودند: «امام فرمودند اگر شما گفته‌اید مانعی ندارد. لامپ بزنند، ولی اینها را بردارند. اینها خیلی طاغوتی است. این‌جا که خانه صدراعظم نیست. این‌جا خانه یک طلبه است. علاوه‌بر این ما در این‌جا مستأجریم. اینها را بردارند ساده‌اش را بگذارند، آن‌قدری که نور بدهد و رویش یک چیزی باشد که از باران محفوظ باشد. اینها طاغوتی است.»

خانم فرمودند: «من می‌دانم شما طاغوتی نیستید، ولی چون آقا فرموده‌اند اینها را عوض کنید.» گفتم: «چشم!» شبانه از نوع حباب‌های ساده حمامی تهیه کردم که هنوز هم در حیاط امام هستند. راجع به اکراه امام از اسراف مطلب زیاد است. یک باغبانی بود به اسم عبادالله. خدا رحمتش کند. پشت حیاط امام باغی بود که ایشان گاهی در آن قدم می‌زدند. دو تا ساختمان داشت که دست سپاه و حفاظت بود. یک سال در ماه رمضان به اهالی جماران افطار دادیم و امام در آن شرکت کردند.

در باغ سفره انداختیم. این فیلمی که گاهی در اخبار می‌بینید که حضرت آقا کنار امام هستند، افطاری‌ای بود که پدران شهدا را دعوت کرده بودند. خدا رحمت کند، پدر ما هم بود. این اولین افطاری‌ای بود که امام دادند و بعد از آن، افطاری‌ها شروع شدند.

آن فیلم هم داستانی دارد. امام بنایشان بر این بود که اگر در نماز جماعت حتی یک نفر هم اقتدا کرده بود، نمازشان را تندتر می‌خواندند. آن شب در حیاط امام، سفره افطاری را انداختیم و برای نماز فرش پهن کردیم. وقتی امام نماز مغرب و عشا را خواندند، دیگر نوافل را نخواندند، چون مردم می‌خواستند افطاری کنند. آقای موسوی اردبیلی، آقای‌هاشمی، خیلی‌ها بودند که بلند شدند و ایستادند تا امام بنشینند. همه منتظر بودند که امام بنشینند، ولی ایشان ننشستند.

خوب یادم هست که آقای ‌هاشمی به امام عرض کرد: «بفرمایید آقا!» امام پرسیدند: «چرا آقای خامنه‌ای نیامدند؟» آقا هنوز داشتند نماز می‌خواندند. یکی از دوستان رفت و از پشت سر به آقای خامنه‌ای گفت که امام سر سفره منتظر شما هستند. آقا زود نمازشان را تمام کردند و تشریف آوردند و با امام سر سفره نشستند.

در مورد برخورد مرحوم حاج احمدآقا که تنها شخصیتی بودند که با امام، هم رابطه فرزند و پدری داشت، هم رابطه مرید و مرادی و هم رابطه شاگرد و استادی و متقابلاً رابطه امام با ایشان برایمان بگویید.

– حاج احمدآقا واقعاً به تعبیر حضرت آقا مشاوری امین و عصای دست و کمک امام بودند. من خودم گاهی واسطه رساندن پیام‌ها بودم. تلفن‌های مختلفی به دفتر زده می‌شدند. یک روز مرحوم آقای موسوی اردبیلی که آن زمان خطیب جمعه بودند با دفتر امام تماس گرفتند. من در دفتر بودم و تلفن را جواب دادم. فرمودند که من نمی‌رسم خدمت امام بیایم چون باید برای نماز جمعه بروم. می‌خواهم چنین مطلبی را بگویم. خواستم از امام بپرسم که آیا جایز هست یا نه؟ مطلب مهمی بود.

من رفتم پیش امام. امام با «بسم‌الله» اذن ورود دادند. ما وقتی می‌خواستیم وارد شویم مانعی نبود و می‌فرمودند: «بسم‌الله». سر سجاده نشسته و مشغول خواندن نماز قبل از ظهرشان بودند. ایشان قبل از ظهر نماز جعفر طیار را می‌خواندند. غسل جمعه‌شان حتی در بیمارستان به هیچ عنوان ترک نمی‌شد.

امام در طول هفته، همیشه دوشنبه‌ها و جمعه‌ها غسل می‌کردند. جمعه‌ها اگر هوا مساعد بود زیر آسمان و اگر نبود در اتاقشان نماز جعفر طیار را می‌خواندند. خدمتشان رسیدم و عرض کردم که آقای موسوی اردبیلی تماس گرفتند و سلام رساندند و این سؤال را پرسیدند. ایشان بلادرنگ فرمودند: به احمد بگویید بیاید. اینکه آقا فرمودند مشاوری امین، از این بابت است. چندین مورد اتفاق افتاد که کسی از بزرگان سؤالی از امام داشت و امام فرمودند احمد بیاید.

مرحوم حاج احمدآقا تمام وقت در خدمت امام بودند و اگر مثلاً روزی می‌خواستند برای کاری به قم بروند، حتماً با امام هماهنگ می‌کردند و اجازه می‌گرفتند که چند ساعتی در محضر امام نباشند. یک روز حاج احمد آقا به من فرمودند امشب آقایان شورای‌عالی دفاع این‌جا هستند.

شورای‌عالی دفاع در دوران جنگ در هفته سه روز جلسه داشت و تقریباً سیار یعنی دوره‌ای بود. یک روز در دفتر حضرت آقا که رئیس‌جمهور بودند؛ یک روز در دفتر آقای ‌هاشمی، آقای موسوی اردبیلی، آقای ظهیرنژاد، آقای رضایی. آقای ری‌شهری هم جزو این شورا بودند. یک روز منزل حاج احمدآقا. حاج احمدآقا در تمام جلسات که چهار پنج ساعت طول می‌کشید شرکت می‌کردند و همان شب یا فردا صبح به امام گزارش می‌دادند.

یک روز حاج احمدآقا فرمودند آقایان امشب این‌جا هستند. به بچه‌ها گفتم چیزهائی را برای شام تهیه کنند و میوه‌ بخرند. همه چیز را چیده بودیم، حاج احمدآقا آمدند و چیزهائی را که تهیه کرده بودیم دیدند و به من گفتند: «احمدآقا! چه کار کردی؟» گفتم: «همان کاری را که امر فرمودید.» گفتند: «خیلی طاغوتی است. چرا این‌قدر طاغوتی؟ اینها دارند به خانه امام می‌آیند. جای دیگر که می‌رویم بحثش فرق می‌کند. این‌جا خانه امام است. باید خیلی ساده باشد.»

گفتم: «از این به بعد چشم.» حاج احمدآقا همیشه اواخر جلسه و قبل از اینکه سفره را بیندازند می‌رفتند دنبال امام، چون امام چهار پنج ساعت، نمی‌توانستند بنشینند. امام تشریف می‌آوردند و افراد اگر ابهامی باقی مانده بود از ایشان سؤال می‌کردند.

امام با کسی شام نمی‌خوردند و فقط با خانمشان شام صرف می‌کردند. شامشان هم اغلب حاضری و نان و پنیر و خیار یا نان و پنیر و سبزی و بعضی شب‌ها سیب‌زمینی پخته بود. خانمی شمالی بود به اسم ننه حوا که به کدوحلوایی، چیزهایی می‌زد که خیلی خوشمزه می‌شد. امام این غذا را هم دوست داشتند و گاهی برای شام میل می‌کردند. ناهار هم که اغلب آبگوشت می‌خوردند. یادم هست که همیشه سر باقی ماندۀ غذای امام، چه ناهار چه شام دعوا بود. گاهی هم نصیب ما می‌شد.
آن شب یادم هست که جلسه بعد از قصۀ آقای منتظری و نامه امام بود. آقای ‌هاشمی رو کرد به امام و گفت: «تکلیف ما را روشن کنید. خدا به شما طول عمر و سلامتی بدهد، ولی ما به بن بست می‌خوریم.» امام بدون لحظه‌ای درنگ فرمودند: «نه. شما به بن‌بست نمی‌خورید. شما ایشان را دارید.» و آقا را نشان دادند و دو مرتبه فرمودند، «شما ایشان را دارید. به بن‌بست نمی‌خورید.» این را خودم از امام نشنیدم و از قول حاج احمد آقا عرض می‌کنم که امام در اوایل ریاست جمهوری حضرت آقا فرموده بودند: «ایشان لیاقت رهبری را دارد.» این مطالب که برخی از دوستان، به‌ویژه از قول حاج احمدآقا در مجلس خبرگان عنوان کردند.

گفته می‌شود حضرت امام می‌دانستند کی از دنیا می‌روند. آیا شما قرائنی را از رفتار و گفتار امام در این باره مشاهده کردید؟

– حضرت امام چندین بار در بیمارستان بستری شدند. یک بار که مشکل قلبی پیدا کردند. یادم هست همه کسانی که آنجا بودیم به پزشکان گفتیم که ما آماده‌ایم قلبمان را بدهیم؛ هر چند قلب گنهکار و ناقص ما کجا و قلب امام کجا؟ پزشک می‌گفت نمی‌شود.

بار آخر امام مشکل معده پیدا کردند. پزشکان گفتند باید عمل بشوند. وقتی به امام گفتند که همه پزشکان بالاتفاق نظرشان این است که شما باید عمل کنید، امام دستشان را به علامت آمادگی بالا بردند. فردا صبح امام به بیمارستان منتقل شدند.

در مسیر، حاج احمد آقا، خانم امام و چند نفر دیگر در خدمت امام بودند. امام حیاط منزل را طی کردند و به نزدیک بیمارستان رسیدند. برگشتند و به خانم فرمودند: «خانم! مرا حلال کنید.» خانم فرمودند: «این حرف‌ها چیست که می‌زنید؟ شما چندبار در بیمارستان بستری و خوب شدید. ان‌شاءالله خوب می‌شوید و بر می‌گردید و در این حیاط با هم قدم می‌زنیم.» امام فرمودند: «نه خانم. هر چیزی پایانی دارد. این هم پایان کار ماست. می‌دانم که این رفتن برگشت ندارد.» و تشریف بردند که برای عمل لباس بپوشند.
عمل که تمام شد، حضرت امام را به اتاق سی.سی.یو

حکایت زندگی معنوی امام خمینی(ره) از زبان محافظ ایشان

بردند. ما از مانیتور مراحل عمل را تماشا کردیم. توفیق نصیب من شد که شیفتم بود تا در خدمت امام باشم. قرار شد من بالای سر امام بایستم که اگر امری داشتند به من بگویند. مشغول ذکر بودم و برای سلامتی امام دعا می‌کردم. دکتر رنجبر هم بودند. دو روز مانده به رحلت حضرت امام، ایشان فرمودند که همه غیر از حاج احمدآقا و خانم از اتاق بیرون بروند.

این را از قول خانم عرض می‌کنم. امام دست حاج خانم را در دست حاج احمد آقا می‌گذارند و می‌فرمایند: «مراقب مادرت باش.» حاج احمد آقا در برابر پدر و مادر مثل یک عبد بود. بعد از فوت حضرت امام، دو سالی حج تعطیل شد. حضرت آقا حکم امیرالحاجی را به حاج احمد آقا دادند و حاج احمدآقا که ایشان را به عنوان مرجع و رهبر قبول داشتند، اطاعت کردند. خبرش هم از رادیو پخش شد. یک روز خانم اشراقی به خانم امام عرض می‌کنند که داداش امیرالحاج شده.

خانم وقتی به منزل می‌آیند حاج احمد آقا را صدا می‌زنند. حاج احمد آقا می‌روند خدمت مادرشان و تصور می‌کنند که حالا خانم می‌گویند مبارک است و التماس دعا داریم، ولی ایشان می‌گویند: «من راضی نیستم که شما بروی.» حاج احمدآقا بی‌درنگ می‌گوید: «چشم خانم. اگر شما راضی نیستید نمی‌روم.» حاج احمد آقا فکر می‌کنند، ولی فقیهی که من می‌شناسم اگر بگویم مادر این طور گفتند، قطعاً ایشان هم راضی نخواهند بود که من بروم. حضرت آقا تا زمانی که خانم زنده بودند، سالی یکی دو بار به دیدن ایشان می‌آمدند. آن سال وقتی حضرت آقا به دیدار خانم آمدند برای ایشان صندلی آوردیم. خانم‌ روی زمین ‌نشسته بود.

آقا فرمودند: «اگر خانم روی صندلی ننشینند من هم نمی‌نشینم.» یادم هست که حضرت آقا به احترام خانم روی زمین نشستند ایشان به خانم خیلی احترام می‌گذاشتند. حاج احمدآقا داستان را برای آقا تعریف می‌کنند و می‌گویند من امر شما را اطاعت کردم و آماده هم بودم، ولی خانم این طور فرمودند. آقا بدون درنگ خواسته مادر را قبول می‌کنند.

درباره احتیاط‌های امام نسبت به اموال خود یا دیگران بفرمایید.

– باغی پشت بیت امام بود که حضرت امام گاهی در آنجا قدم می‌زدند. مش عبادالله باغبان آنجا بود. خود عبادالله می‌گفت که آقا چند بار فرمودند: «مش عبادالله! تو خیلی آب به درخت‌ها و گل‌ها می‌دهی. اسراف نکن. هر چقدر نیاز است آب بده.» مش عبادالله می‌گوید: «آقاجان! این آب چاه است و آب شرب نیست. نگران نباشید.» امام فرمودند، «می‌دانم آب چاه است. وقتی نیاز نداری پمپ را زودتر خاموش‌کن تا برق کمتر مصرف ‌شود. علاوه‌بر این آب چاه را هم نباید اسراف کرد.»

امام تقریباً روزی ۱۸ عدد قرص مصرف می‌کردند. بعد از سال ۶۵ بعضی روزها کمتر می‌شد. ایشان همیشه یک برگه روی لیوان آبشان بود که گرد و خاک اتاق ننشیند. حتی یک قطره آب را هم اسراف نمی‌کردند. پشت بیت، باغ خسروشاهی با چند تا ساختمان قرار داشت. او بعد از انقلاب فرار کرده و خانه‌اش توسط دادستانی مصادره شده و دست سپاه بود. آن باغ، درختان توت فراوانی داشت. امام خیلی توت دوست داشتند. ما هم یک بشقاب توت چیدیم و برایشان بردیم. فرمودند: «از آن توت‌ها نمی‌خورم. از بیرون تهیه کنید می‌خورم.» این باغ چهار پنج تا باغبان داشت و حاج ابراهیم نامی، مسئول همه باغبان‌ها و مسئول حفظ اموال آقای خسروشاهی بود.

می‌گفت اموال خسروشاهی شامل مصادره نمی‌شود، چون خطاکار نیست و فقط فرار کرده. امام فرمودند: «بگویید حاج ابراهیم بیاید کارش دارم.» گفتیم و حاج ابراهیم آمد. امام پرسیدند: «حاج ابراهیم! شما به آقای خسروشاهی گفته‌ای که من گاهی اوقات می‌آیم و در باغ ایشان قدم می‌زنم؟»

حاج ابراهیم ‌گفت ‌ترسیدم که نکند امام دعوایم کنند. ولی بر عکس چیزی که فکر می‌کردم، امام فرمودند: «باید برای من اجاره‌نامه بنویسید تا بیایم و در آنجا قدم بزنم و از میوه‌هایش بخورم. اگر ننویسید دیگر نمی‌آیم.»

حاج ابراهیم به امام عرض می‌کند: «آقا! اختیار دارید. خود آقای خسروشاهی وقتی شنید شما این‌جا هستید خیلی خوشحال شد و سلام هم رساند، چند بار خواستم ابلاغ سلام کنم، رویم نشد. این حرف‌ها چیست؟ قابل شما را ندارد.»

امام فرمودند: «نه. به آقای خسروشاهی سلام برسانید و بگویید اگر اجاره نبندید دیگر پایم را آنجا نمی‌گذارم.» حاج ابراهیم رفت و با خسروشاهی تماس گرفت. ایشان گفته بود قابلی ندارد، ولی حاج ابراهیم جواب داده بود اصرار فایده ندارد.

اگر قبول نکنید، امام دیگر پا به این باغ نمی‌گذارند. آنجا باغی بود با سه ساختمان بزرگ. پارکینگ‌های حفاظت در آنجا بود. به هر حال حاج ابراهیم آمد خدمت امام و گفت که ایشان قبول نمی‌کرد و می‌گفت قابل ندارد، ولی وقتی اصرار کردم که شما قبول نخواهید کرد به عهده خودتان گذاشت. امام فرمودند: «ببینید عرفش چقدر است؟» پرس و جو کردیم و معلوم شد ماهی دوازده هزار تومان است. آن زمان دوازده هزار تومان خیلی پول بود. حقوق خود من ماهی ۱۹۰۰ بود و قرارداد اجاره بسته شد.

از ذکرهای حضرت امام سخن به میان آمد. ایشان چه ذکری را توصیه می‌کردند؟

– در بین افرادی که در خدمت امام بودیم، من رویم بیشتر از همه به ایشان باز بود و زیاد سؤال می‌کردم و مزاحمشان می‌شدم. گاهی کارهای فنی‌ای پیش می‌آمد که یک ساعت تنها در خدمت امام بودم و در این فاصله از ایشان سؤالاتی را می‌پرسیدم. امام روی ذکر «بسم‌الله ‌الرحمن‌الرحیم» خیلی تأکید داشتند. روی ذکر صلوات هم خیلی تأکید داشتند، من گاهی اوقات می‌پرسیدم: بهترین ذکر چیست؟ می‌فرمودند: «صلوات بهترین ذکر است، ولی همه ذکرها را بگویید.» «سُبحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِین» را خیلی می‌فرمودند. همچنین ذکر «یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ»، «یاحاضِر یا ناظِر»

می‌فرمودند روی این نکته تفکر کنید که چه می‌گویید. امام همیشه، در بیمارستان هم دائم الوضو بودند. حتی بعد از عملشان که نمی‌توانستند بلند شوند، تجدید وضو می‌کردند. البته در روزهای آخر که خیلی ناتوان شده و قادر نبودند خودشان وضو بگیرند، ما دستشان را می‌گرفتیم تا وضو بگیرند.

دلم نمی‌آید که این مطلب را عرض نکنم. من بالای سر امام ایستاده بودم و پزشک در چند قدمی بود. دیدم ایشان دارند به هوش می‌آیند.

به دکتر گفتم: دارند به هوش می‌آیند. دکتر از جایش تکان نخورد و گفت: «نه، دوبار به ایشان آمپول بیهوشی زده‌ایم. سید! بیا بنشین. ایشان تا یک ساعت دیگر هم به هوش نمی‌آید». گفتم لابد دکتر بهتر می‌داند، اما ننشستم. همین‌طور بالای سر امام ایستاده بودم و مشغول ذکر گفتن بودم. گفتم: «دکتر! ایشان دارند ذکر می‌گویند.» گفت: «نه، دندان در دهانشان نیست، لب‌ها لرزش دارند. سید! بیا بنشین.»

من باز ننشستم و دقت بیشتری کردم و دیدم مشغول ذکرند. گفتم: «دکتر! سر جدم بیا نگاه کن.» بلند شد و آمد و تأیید کرد که دارند ذکر می‌گویند. محکم کوبید روی دستش و گفت: «ایشان دیگر چه جور بشری است؟ چه ارتباط عجیبی با عالم ملکوت دارد!

ایشان حداقل باید تا نیم ساعت دیگر بیهوش می‌بود. این ارتباط چقدر قوی است که در بیهوشی هم ذکر می‌گوید.» روز شنبه‌ای بود که رادیو و تلویزیون از مردم خواست برای سلامتی امام دعا کنند. مردم در حسینیه و مساجد و تکایا جمع شدند و به دعا پرداختند. مسئولین رده بالای مملکت در حیاط کوچک بیمارستان نشسته بودند.

پزشکان گفته بودند که از نظر پزشکی کار ما تمام است و دیگر نمی‌توانیم کاری بکنیم، مگر اینکه خدا عنایتی کند و معجزه بشود. موقع مغرب بود. امام حتی بعد از عمل که به ایشان آمپول‌های مرفین و مسکن می‌زدند ساعت را می‌پرسیدند. آقای سلطانی طباطبایی پدر خانم حاج احمد آقا و دکتر صادق طباطبائی بودند. امام به عروسشان فرمودند: « فاطی! به پدرت بگو مرا دعا کنند.» خیلی ایشان را قبول داشتند.

مسئولین، جلسه گذاشتند که چه کنند، اعلام عمومی‌کنند یا نکنند. حاج احمدآقا گفتند: «هر اتفاقی که بیفتد باید به مردم بگوییم. امام با مردم رو راست بودند. نباید چیزی را مخفی کنیم.» دکتر طباطبایی بالای سر امام آمد و گفت: «آقاجان! نماز مغرب است.» امام از عصر آن روز به بعد دیگر هیچ توجهی نداشتند.

نه صدایی را می‌شنیدند، نه توجهی داشتند، اما چشمشان باز بود. اگر به فیلم آن لحظات دقت کنید، حرف مرا تأیید می‌کنید. به عقیده ما که آنجا حضور داشتیم و اشارات امام را ملاحظه می‌کردیم، آقا نماز مغربشان را خواندند. نمی‌شود که چنین فرد الهی‌ای حتی یک وعده نمازش به تأخیر بیفتد. در فیلم گاهی ابروهای امام تکان می‌خورند که معلوم بود ذکر رکوع و سجده را می‌گویند. لب‌هایشان دائماً مشغول ذکر بود. در آن حالتی که قادر به تکلم نبودند هم، مشغول ذکر بودند.

ایشان نماز مغرب و عشایشان را به یقین خواندند. ساعت ده و بیست و دو دقیقه شب بود که دیگر دستگاه‌ مانیتور قلب، خط مستقیم را نشان داد. معلوم شد که کار قلب امام تمام است. بعد از مغرب هم شوک داده بودند و قلب دوباره با نوسان خیلی بالا به کار افتاده بود.

آقای بهاء‌الدینی می‌فرمودند که ایشان از نوجوانی از مکروهات هم پرهیز می‌کردند. امام چندین بار به بنده ‌فرمودند: «تا جوان هستی هرکاری می‌توانی بکن. وقتی به سن من برسی دیگر هیچ کاری نمی‌توانی بکنی. خداوند به جوان عنایت خاصی دارد. اگر می‌خواهی عبادت کنی در جوانی، خدمت کنی در جوانی، هر کاری می‌توانی در جوانی.»

ولی ایشان در آن سن فقط چهار ساعت خواب داشتند. حضرت امام روی عاشورا خیلی حساس بودند. زیارت عاشورا هر روز حداقل یک بار، بلکه بیشتر می‌خواندند. اگر هوا مساعد بود زیر آسمان، اگر نبود در اتاقشان.

تأکید هم می‌کردند که کامل آن خوانده شود. دعای صباح را هر روز می‌خواندند و یکی از مستحباتی که خیلی تأکید داشتند دعای صباح بود. در ماه رجب به دعای رجبیه و در ماه شعبان به مناجات شعبانیه عنایت خاصی داشتند.

در ماه رمضان ملاقات‌ها ـ حتی ملاقات‌های خصوصی‌ـ به خاطر عبادت‌های امام تعطیل می‌شدند؛ مگر اینکه مسئول رده بالایی کار مهمی داشت. البته کارهای جاری دفتر برقرار بود و آقایان رسولی محلاتی و صانعی و رحیمیان در هفته چند روز خدمت امام می‌رسیدند.

سحرهای ماه رمضان صدای تضرع امام را زیاد می‌شنیدیم. در شب‌های قدر به‌ویژه شب‌های حمله، امام خواب نداشتند.

هنگام رفتن به حج یا زیارت آیا شده بود که از امام نصیحتی بخواهید؟

– وقتی به حج مشرف می‌شدم با بعثه می‌رفتم. قبل از رفتن، کارهای امام مثل اصلاح و گرفتن ناخن شصت پایشان ـ چون نمی‌توانستند خم بشوندـ خودم انجام می‌دادم و می‌گفتم: «می‌خواهم فردا مشرف بشوم.» و ایشان خودشان در گوشم دعای سفر می‌خواندند.

در یکی از سفرها فرمودند: «من در پیام امسال این مطلب را می‌گویم. شما هم به حجاج، مدیران کاروان، روحانیون کاروان، بگویید که به مسافران بگویند جنس آمریکایی نخرند و وقت خودشان را در بازار تلف نکنند. خصوصاً سفر اولی‌ها متوجه نیستند و وقتی بر می‌گردند می‌فهمند و پشیمان می‌شوند. بگویید در آنجا قدر لحظاتشان را بدانند و سعی کنند آنجا را درک کنند. بدانند در کجا هستند و از وقتشان استفاده درست کنند.

وقتی بر می‌گردند و تمام می‌شود، شاید دیگر نصیبشان نشود و این سفر اول و آخرشان باشد. شما بگویید. من هم در پیام خواهم گفت.» بعد هم لطف کردند و دعای سفر در گوشم خواندند و یک چیزی را تبرکاً مرحمت فرمودند. من آن سال رفتم و به کسانی که دستم می‌رسید فرمایشات امام را گفتم. ایشان هم در پیامشان گفتند. وقتی برگشتم اول خدمت امام ‌رسیدم و بعد به قم و خدمت پدر و مادرم رفتم.

امام فرمودند: «چه خبر؟» چیزهایی را که در مورد بعثه و کارهای فرهنگی و… به ذهنم رسید به ایشان عرض ‌کردم و گفتم، «تا جایی که دستمان رسید پیام حضرت‌عالی را از بعثه پخش کردیم.» در مکه ملاحظه کردم که یک حاجی ایرانی قبل از شنیدن پیام امام اورکت آمریکایی خریده بود به قیمت صد ریال سعودی.آمد اورکت را پس بدهد. فروشنده اهل افغانستان بود، پس نگرفت. گفت ده ریال کم کن. ده ریال خیلی پول بود. قبول نکرد. آخر سر رسید به اینکه حتی شده نود ریال کم کن و ده ریال به من بده. فروشنده گفت، «شما ایرانی‌ها دیوانه‌اید؟»

گفت: «بله دیوانه روح الله هستیم. امام فرموده‌اند: جنس آمریکایی نخرید.»

این حکایت را که برای امام گفتم، چهره ایشان تغییر کرد و فرمودند:«ما مردم خوبی داریم. خدا حفظ کند این مردم را.»

وقتی هم که به قم می‌رفتم، برای پدر و مادرم که پدر و مادر شهید بودند پیام می‌دادند و می‌فرمودند: سلام مرا برسانید. برای آیت‌الله بهاء‌الدینی هم زیاد پیام می‌دادند و من حامل این پیام‌ها بودم. حضرت امام در مورد زیارت حضرت فاطمه معصومه«س» تأکید زیادی داشتند و می‌فرمودند: «سلام مرا به حضرت برسانید.» راجع به خواندن قرآن تأکید فراوان داشتند. سؤال می‌کردم چه سوره‌هایی را بیشتر بخوانیم. ایشان روی سوره‌های حشر، یاسین، انسان و فتح خیلی تأکید داشتند.

می‌فرمودند: در معانی آخرین آیه‌های سوره حشر زیاد دقت کنید. ایشان در ایام محرم آقای کوثری را می‌خواستند که غیر از حسینیه در اندرونی هم برای ایشان و خانواده روضه بخواند. امام راجع به نماز خیلی حساس بودند، یادم هست که یک روز مسئولین جنگ آمدند محضر امام و نقشه جنگ را باز کردند.

آقای صیاد – خدا رحمتش کند – داشت برای امام توضیح می‌داد. آقای ظهیرنژاد و محسن رضایی هم بودند. آقای صیاد گرم توضیح بود که امام یکمرتبه ساعتشان را نگاه کردند و بلند شدند. همه دهانشان باز ماند که آقا توضیحاتمان تمام نشده.

فرمودند، «بله می‌دانم. وقت نماز است. نماز می‌خوانیم و بر می‌گردیم.» امام هیچ وقت نماز را به تأخیر نمی‌انداختند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حکایت زندگی معنوی امام خمینی(ره) از زبان محافظ ایشان

حکایت زندگی معنوی امام خمینی(ره) از زبان محافظ ایشان بیشتر بخوانید »