به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار تجسمی خبرگزاری فارس، سیدعلیرضا ذاکری، طراح گرافیک و نقاش پیشکسوت در سالروز شهادت حضرت رضا(ع)، خاطرهای از مراسم افتتاح مرکز فرهنگی و انتشارات فرهنگسرا با حضور استاد محمود فرشچیان (سال ۱۳۷۵ در مشهد) نقل کرده است:
اواخر خردادماه سال ۱۳۷۵، یک روز آقای مرحوم مهدیزاده، که از دوستان و رییس انجمن خوشنویسان استان خراسان بود، به من گفتند عصر پنچشنبه در مراسمی تقریبا خصوصی استاد فرشچیان به همراه الهی قمشهای حضور دارند، شما هم خواستید تشریف بیاورید! من آن ایام که ۲۸ سن داشتم، میدانستم دیدار با استاد فرشچیان چقدر مغتنم است و لذا بعدازظهر آن پنجشنبه با اشتیاق کامل برای دیدن استاد فرشچیان به ساختمانی در بلوار مدرس مشهد رفتم که مراسم در آنجا برگزار میشد.
آنجا با آقای مهدیزاده همراه بودم. در سالنی تعداد صندلی چیده شده بود و استاد فرشچیان رفتند پشت تریبون! من از همان ابتدا در ذهنم بود دو پرسش از استاد فرشچیان داشته باشم. روی کاغذی کوچک دو سوالم را نوشتم و دادم که بدهند به استاد. آقای مهدیزاد آرام از من پرسیدند چیز بدی که ننوشتی؟! به ایشان اطمینان دادم که نگران نباشند. استاد وقتی کاغذ را گرفتند عینکشان را زدند و کاغذ را خواندند. بلافاصله پرسیدند این سوالات را چه کسی پرسیده؟ من که اواسط جمعیت بودم، گفتم من پرسیدم استاد. ایشان گفتند بیا اینجا! از جا بلند شدم. نگاه نگران آقای مهدیزاده را دیدم و لبخندی زدم و رفتم پشت تریبون نزد استاد. استاد سلام کردند و گفتند خودت را معرفی کن، چه کسی هستی و سوالات را خودت بخوان.
من آرامش کامل داشتم و نگران نبودم. گفتم فلانی هستم طراح و نقاش و دبیر هنری روزنامه قدس و سوالاتم را خواندم. سوالاتم این بود: استاد فرشچیان، همیشه مرسوم بوده که میناتوریستها در آثار خود چهره اهل بیت را با نور یا پوشیه نشان میدادند. شما چهره حضرت رضا علیهالسلام را از کجا دیدید و در تابلوی ضامن آهو ترسیم کردید؟ سوال دوم هم این بود که چرا در آثار شما از موضوعات روز مثل دفاع مقدس کمتر دیده میشود؟
استاد تشکر کردند و گفتند شما بفرمایید بنشینید. سپس گفتند: ببینید ایشان روزنامهنگار است و سوالی پرسیده و پاسخشان را میدهم و خدای ناکرده قصد تعریف از خود ندارم. استاد با حالی خاص که کمکم میشد قطرات درشت اشک را دید که از گوشه چشمشان جاری میشود، شروع کردند و گفتند که سال ۵۹ برای عمل قلب به آمریکا رفته بودم. دکترها اصرار داشتند که حتماً عمل قلب انجام دهم و چندین نوبت آزمایش گرفتند و من در این فواصل متوسل بودم به امام هشتم که «آقا کمکم بفرمایین». در آخرین آزمایش قبل از عمل که باید انجام میشد، دکترها شگفتزده من را خواستند و گفتند که شما طی این مدت نزد کدام دکتر دیگر رفتهای و خود را مداوا کردی؟! هر چه به دکترها گفتم من جایی نرفتم، شما چه میگویید؟ آنها باور نمیکردند و به من گفتند که قلب شما کامل سالم است و نیازی به عمل ندارد. شما درمان شدهاید!
استاد با حال خاصی گفتند که به دکترها گفتم من نزد دکتر اصلی رفتهام! استاد با حال منقلب ادامه دادند که پس از این اتفاق در همانجا که برای طولانی مدت در هتل بودم، تصمیم گرفتم تابلوی «ضامن آهو» را بکشم. تابلو ۶ ماه طول کشید. وقتی به قسمتهای چهره مبارک حضرت امام رضا علیه السلام که رسید، به دلم افتاد که تمثال حضرت را بکشم. لذا متوسل شدم و همان شب در خواب صورت مبارک حضرت را دیدم و ایشان با مهربانی فرمودند من را ببین و بکش! استاد گفتند وقتی بیدار شدم، چیزی از چهره مبارک حضرت در ذهنم نمانده بود. مجدد متوسل شدم و باز هم در شب دوم حضرت تشریف آرودند و این اتفاق تا سه شب تکرار شد و این افتخار را داشتم که چهره حضرت را در نور بکشم. استاد تاکید کردند که حالت کمرنگ و نوری که در صورت حضرت در تابلو هست با رنگ و قلممویی طراحی شده و از ابزار ایربراش استفاده نکردم!
استاد در خصوص پرسش دومم هم گفتند که چند تابلو آماده انتشار دارند که رزمندگان را در آن آثار طراحی کردهاند.
انتهای پیام/
منبع خبر