امام رضا

بانوی افغان به کدام وصیت همسرش عمل نکرد؟! +‌ عکس

بانوی افغان به کدام وصیت همسرش عمل نکرد؟! +‌ عکس


مدافع حرم فاطمیون، شهید مصطفی جعفری

من و مادرشان از طرف فاطمیون چند روزی سمت شمال مسافرت رفته بودیم. مادرشان خیلی بی‌تاب بود بنده خدا؛ در صورتی که ما نمی‌دانستیم پدرشان مجروح شده‌اند و بیمارستان هستند.

بانوی افغان به کدام وصیت همسرش عمل نکرد؟! +‌ عکس
عنوان

بانوی افغان به کدام وصیت همسرش عمل نکرد؟! +‌ عکس

منبع

بانوی افغان به کدام وصیت همسرش عمل نکرد؟! +‌ عکس بیشتر بخوانید »

تو را به جوان امام رضا (ع) سپردم

توسل مادران رزمندگان به امام جواد (ع) برای سلامت فرزندانشان


تو را به جوان امام رضا (ع) سپردمبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جعفر طهماسبی رزمنده تخریبچی لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) در خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس و توسل مادران رزمندگان به امام جواد (ع) برای در امان ماندن فرزندانشان آورده است:

«بر اساس یک سنت قدیمی که ریشه در معارف اهل بیت علیهم السلام دارد توصیه شده که برای عافیت و تندرستی و حفظ و حراست جوان‌ها، خدا را به آبروی جوان امام رضا علیه السلام یعنی جواد الائمه علیه السلام سوگند دهید که خدا به آبروی این آبرودار جوان‌های شما را ازخطرات حفظ کند.

آن روز‌ها که ما جبهه می‌رفتیم پدر و مادر‌ها وقتی ما را از زیر قرآن رد می‌کردند و هنگام بدرقه، برای سلامتی رزمندگان، جوان امام رضا علیه السلام را پیش خدا واسطه می‌کردند.

حضرت جواد علیه السلام بین رزمندگان به عنوان علی اکبر امام رضا علیه السلام معروف بود و ایامی که به حضرت جواد (ع) در جبهه مشهور بود حال و هوای دیگری داشت. بعد از عملیات‌ها که خدمت امام رضا علیه السلام می‌رفتیم غوغایی بود. حرم را برای رزمندگان قرق می‌کردند و بچه‌ها از ورودی‌های صحن گوهرشاد، بطوری که وقت تشرف روبری حضرت باشند وارد حرم می‌شدند، مقابل ضریح زانو می‌زدند و از امام رئوف می‌خواستند به جان جوادش از خدا بخواهد برگه شهادتشان امضا شود.

یکی از پدر‌های شهدا که خودش از پیرغلامان و روضه خوان‌های امام حسین علیه السلام است تعریف می‌کرد که در همسایگی منزل ما در شهرری مسجد جواد الائمه علیه السلام قرار دارد. این مسجد با منزل ما چند قدم بیشتر فاصله نداشت. پسرم شهید بی‌مزار علی معطری برای آخرین باری که به جبهه می‌رفت من و مادرش از زیر قرآن ردش کردیم و رویش را بوسیدیم.

او با دوستانش به سمت انتهای کوچه می رفت و دل ما را هم با خودش می‌برد. مادرش چادر به سر کرد و دنبالش راه افتاد. هرچه علی می‌گفت: مادرجان برگرد، او گوشش بدهکار نبود تا اینکه مادر به علی رسید مقابل در مسجد جواد الائمه علیه السلام.

این بار هم علی اصرار کرد مادر جان برگرد من مقابل دوستانم خجالت می‌کشم که شما به زحمت افتادی و دنبال من می آیی. من دیدم مادرش از مقابل مسجد جلو‌تر نرفت و جوانش را به جوان امام رضا علیه السلام سپرد.

علی رفت و در فروردین سال ۶۲ در عملیات والفجر یک به شهادت رسید و پیکرش در رمل‌های فکه برجای ماند و مادرش هر وقت مقابل مسجد جواد الائمه (ع) می‌رسید یاد آخرین دیدار با علی می‌افتاد و هنوز چشم به راه است که علی ما برگردد.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

توسل مادران رزمندگان به امام جواد (ع) برای سلامت فرزندانشان

منبع خبر

توسل مادران رزمندگان به امام جواد (ع) برای سلامت فرزندانشان بیشتر بخوانید »

تو را به جوان امام رضا (ع) سپردم

تو را به جوان امام رضا (ع) سپردم


تو را به جوان امام رضا (ع) سپردمبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جعفر طهماسبی رزمنده تخریبچی لشکر ۱۰ سیدالشهدا در خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس و توسل مادران رزمندگان به امام جواد (ع) برای در امان ماندن فرزندانشان اورده است:

براساس یک سنت قدیمی که ریشه در معارف اهل بیت علیهم السلام دارد توصیه شده که برای عافیت و تندرستی و حفظ و حراست جوان‌ها، خدا را به آبروی جوان امام رضا علیه السلام یعنی جواد الائمه علیه السلام سوگند دهید که خدا به آبروی این آبرودار جوان‌های شما را ازخطرات حفظ می‌کند.

آنروز‌ها که ما جبهه می‌رفتیم پدر و مادر‌ها وقتی ما را از زیر قرآن رد می‌کردند و هنگام بدرقه، برای سلامتی رزمندگان، جوان امام رضا علیه السلام را پیش خدا واسطه می‌کردند.

حضرت جواد علیه السلام بین رزمندگان به عنوان علی اکبر امام رضا علیه السلام معروف بود و ایامی که به حضرت جواد (ع) در جبهه مشهور بود حال و هوای دیگری داشت. بعد از عملیات‌ها که خدمت امام رضا علیه السلام می‌رفتیم غوغایی بود. حرم را برای رزمندگان غرق می‌کردند و بچه‌ها از ورودی‌های صحن گوهرشاد، بطوری که وقت تشرف روبری حضرت باشند وارد حرم می‌شدند، مقابل ضریح زانو میزدند و از امام رئوف می‌خواستند به جان جوادش از خدا بخواهد برگه شهادتشان امضا شود.

یکی از پدر‌های شهدا که خودش از پیر غلامان و روضه خوان‌های امام حسین علیه السلام است تعریف می‌کرد. در همسایگی منزل ما در شهرری مسجد جواد الائمه علیه السلام قرار دارد. این مسجد با منزل ما چند قدم بیشتر فاصله نداشت. پسرم شهید بیمزار علی معطری برای آخرین باری که به جبهه می‌رفت من ومادرش از زیر قرآن ردش کردیم و رویش رو بوسیدیم.

او با دوستانش به سمت انتهای کوچه م رفت و دل ما را هم با خودش م‌ببرد. مادرش چادر به سر کرد و دنبالش راه افتاد. هرچه علی می‌گفت: مادرجان برگرد، او گوشش بدهکار نبود تا اینکه مادر به دنبال علی رسید مقابل در مسجد جواد الائمه علیه السلام.
این بارهم علی اصرار کرد مادرجان برگرد من مقابل دوستانم خجالت می‌کشم که شما به زحمت افتادی و دنبال من میایی. من دیدم مادرش از مقابل مسجد جلو‌تر نرفت و جوانش را به جوان امام رضا علیه السلام سپرد.

علی رفت و در فروردین ماه سال ۶۲ در عملیات والفجر یک به شهادت رسید و پیکرش در رمل‌های فکه برجای ماند و مادرش هر وقت مقابل مسجد جواد الائمه (ع) می‌رسید یاد آخرین دیدار با علی می‌افتاد و هنوز چشم به راهه که علی ما برگردد.

انتهای پیام/ ۱۴۱

تو را به جوان امام رضا (ع) سپردم

منبع خبر

تو را به جوان امام رضا (ع) سپردم بیشتر بخوانید »

تو را به جوان امام رضا (ع) سپردم

تو را به جوان امام رضا (ع) سپردم


تو را به جوان امام رضا (ع) سپردمبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جعفر طهماسبی رزمنده تخریبچی لشکر ۱۰ سیدالشهدا در خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس و توسل مادران رزمندگان به امام جواد (ع) برای در امان ماندن فرزندانشان اورده است:

براساس یک سنت قدیمی که ریشه در معارف اهل بیت علیهم السلام دارد توصیه شده که برای عافیت و تندرستی و حفظ و حراست جوان‌ها، خدا را به آبروی جوان امام رضا علیه السلام یعنی جواد الائمه علیه السلام سوگند دهید که خدا به آبروی این آبرودار جوان‌های شما را ازخطرات حفظ می‌کند.

آنروز‌ها که ما جبهه می‌رفتیم پدر و مادر‌ها وقتی ما را از زیر قرآن رد می‌کردند و هنگام بدرقه، برای سلامتی رزمندگان، جوان امام رضا علیه السلام را پیش خدا واسطه می‌کردند.

حضرت جواد علیه السلام بین رزمندگان به عنوان علی اکبر امام رضا علیه السلام معروف بود و ایامی که به حضرت جواد (ع) در جبهه مشهور بود حال و هوای دیگری داشت. بعد از عملیات‌ها که خدمت امام رضا علیه السلام می‌رفتیم غوغایی بود. حرم را برای رزمندگان غرق می‌کردند و بچه‌ها از ورودی‌های صحن گوهرشاد، بطوری که وقت تشرف روبری حضرت باشند وارد حرم می‌شدند، مقابل ضریح زانو میزدند و از امام رئوف می‌خواستند به جان جوادش از خدا بخواهد برگه شهادتشان امضا شود.

یکی از پدر‌های شهدا که خودش از پیر غلامان و روضه خوان‌های امام حسین علیه السلام است تعریف می‌کرد. در همسایگی منزل ما در شهرری مسجد جواد الائمه علیه السلام قرار دارد. این مسجد با منزل ما چند قدم بیشتر فاصله نداشت. پسرم شهید بیمزار علی معطری برای آخرین باری که به جبهه می‌رفت من ومادرش از زیر قرآن ردش کردیم و رویش رو بوسیدیم.

او با دوستانش به سمت انتهای کوچه م رفت و دل ما را هم با خودش م‌ببرد. مادرش چادر به سر کرد و دنبالش راه افتاد. هرچه علی می‌گفت: مادرجان برگرد، او گوشش بدهکار نبود تا اینکه مادر به دنبال علی رسید مقابل در مسجد جواد الائمه علیه السلام.
این بارهم علی اصرار کرد مادرجان برگرد من مقابل دوستانم خجالت می‌کشم که شما به زحمت افتادی و دنبال من میایی. من دیدم مادرش از مقابل مسجد جلو‌تر نرفت و جوانش را به جوان امام رضا علیه السلام سپرد.

علی رفت و در فروردین ماه سال ۶۲ در عملیات والفجر یک به شهادت رسید و پیکرش در رمل‌های فکه برجای ماند و مادرش هر وقت مقابل مسجد جواد الائمه (ع) می‌رسید یاد آخرین دیدار با علی می‌افتاد و هنوز چشم به راهه که علی ما برگردد.

انتهای پیام/ ۱۴۱

تو را به جوان امام رضا (ع) سپردم

منبع خبر

تو را به جوان امام رضا (ع) سپردم بیشتر بخوانید »

از امام رضا (ع) ممنونم تو را نصیبم کرد

روایتی از نخستین تشرف شهید ابوحامد به بارگاه رضوی


از امام رضا (ع) ممنونم تو را نصیبم کردبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مرکز رسانه‌ای فاطمیون به مناسبت ایام ولادت امام رضا (ع) برشی از کتاب خاتون و قوماندان، روایت زندگی ام‌البنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) را منتشر کرده است که در ادامه می‌خوانید؛

در حرم، حالت تضرّع و استغاثه‏اش اشکم را درآورد. می‌‏دیدم که در وجود این مرد، چقدر آشوب و دل‏نگرانی است. کاش چیزی به نام پول اختراع نمی‌‏شد، تا این قدر خوشی‏‌ها کوتاه نبود و عمر شادی‏‌ها و خنده‏‌ها را این قدر گذرا نمی‌‏کرد. بهترین نماز عمرم را همان جا پشت علیرضا خواندم. وسط این غوغا و گیر و باری که درست شده بود، احساس غرور می‏‌کردم. قدم‌‏هایم محکم‌‏تر شده بود. به علیرضا گفتم: «کنار تو انگار دارم روی ابر‌ها قدم می‏زنم.»

خندید و سری تکان داد و گفت: «ان‌‏شاءالله که بتوانم همیشه مراقبت باشم و به من تکیه کنی!»

کنار ضریح دعا خواندم و به خاطر وجود علیرضا از خدا تشکر کردم. وقتی به محل قرار رسیدم من زودتر گفتم: «زیارت قبول.»

یک ساعت، همۀ زمانی بود که رفتیم و زیارت کردیم و برگشتیم! از ترس این که دیرتر از پدرم به خانه برنگردیم! اما دست بر قضا پدرم دروازه را باز کرد. هر دومان جا خوردیم. من بیشتر شرم شدم. پدرم به سردی دست علیرضا را که به سمتش دراز شده بود فشرد.

وقتی داخل اتاق بی‏بی نشسته بودیم، باز هم برایم از توکل گفت و همراهی و همدلی خودمان. بعد گفت: «از امام رضا تشکر کردم که تو را نصیب من کرده. بقیۀ راه دیگر چیزی نیست. درست می‌شود. زندگی بالا و پایین، زیاد دارد. اشتباه من بود که حاجی را ناراحت کردم. کم‏کم از دلش درمی‌آورم!»

بعد از یک هفته پدرم به علیرضا گفت: «دوست ندارم هر وقت می‌آیم خانه، تو اینجا باشی! برو خانۀ فامیلتان!»

علیرضا هم به‌نرمی گفت: «من در مشهد جایی ندارم حاجی! یا باید بروم هتل یا بروم افغانستان. منزل دوستانم که نمی‌روم، چون هم برای شما زشت است هم برای من. حتماً با خودشان می‌گویند الان که زن داری چرا نمیروی خانۀ خُسورخِیل‌ات (۱)»

پانوشت: ۱. خسور به معنای پدرزن و خسورخیل به معنای طایفۀ پدرزن است.

انتهای پیام/ 141

روایتی از نخستین تشرف شهید ابوحامد به بارگاه رضوی

منبع خبر

روایتی از نخستین تشرف شهید ابوحامد به بارگاه رضوی بیشتر بخوانید »