نماهنگ/ گرامیداشت روز نیروی هوایی
نماهنگ/ گرامیداشت روز نیروی هوایی بیشتر بخوانید »
۱۲ بهمن ۱۳۵۷ امام خمینی(ره) پس از سالها دوری و تبعید به میهن بازگشتند. جمعیت انبوهی به استقبال رهبر خود رفته بودند و در فرودگاه و در طول مسیر آن تا بهشت زهرا در طرفین خیابان ساعتها به انتظار نشسته بودند.
۳۲
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
عکس/ بهار انقلاب بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، برای اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصیحت میکنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید؛ و از رفت و آمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی خود را جا میزنند، جداً جلوگیری کنید. من این تذکر را در قضیۀ «مهدی هاشمی» هم به شما دادم.» این بخشی از نامه ۶۸/۱/۸ امام خمینی به آیتالله منتظری و پذیرش عزل وی از قائم مقامی رهبری است.
بیشتر بخوانید:
خاطرات منتشرنشده رهبر انقلاب از مقاطع حساس دهه ۶۰
۳۰ سال پیش در چنین روزهایی، امام خمینی اقدام به عزل آیتالله منتظری از قائم مقامی رهبری کرد. آیتالله منتظری متولد سال ۱۳۰۱، از مبارزان با سابقه دوران انقلاب و رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی و دومین امام جمعه تهران بعد از آیتالله طالقانی بود.
وی که از شاگردان مرحوم آیتالله بروجردی و امام راحل به شمار میرفت، در دوران پیش از پیروزی انقلاب بارها در راه مبارزه به زندان رفت و تبعید شد. بعد از پیروزی انقلاب نیز مسئولیتهایی همچون امامت جمعه تهران، ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی را برعهده داشت تا اینکه در سال ۶۴ بهعنوان قائم مقام رهبری انتخاب شد اما بعد از ماجرای مهدی هاشمی معدوم و دفاع آیتالله منتظری از او، در سال ۶۸ از این مقام برکنار شد.
امام راحل در نامهای که به تاریخ ۱۳۶۸/۱/۶ به آیتالله منتظری نوشت، میگوید “شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که میگفتید دیکته شده منافقین بود که من فایدهای برای جواب به آنها نمیدیدم…”
در کتاب روایت رهبری که به همت موسسه انقلاب اسلامی درباره جلسه تاریخی خبرگان در روز ۱۴ خرداد سال ۶۸ منتشر شده است، به ماجرای چگونگی عزل منتظری از قائم مقامی رهبری و نامه ۶ فروردین پرداخته است. نامهای که در زمان نگارش از سوی امام راحل با اصرار آیتالله خامنهای و سایر اعضای خبرگان همچون مرحوم هاشمی رفسنجانی از سوی رادیو و تلویزیون منتشر نشد. نامهای که اگر در زمان نگارش منتشر میشد آبرویی برای قائم مقام معزول رهبری باقی نمیماند؛ تا اینکه در سال ۷۶ و بعد از سخنرانی فتنهانگیز منتظری در ۱۳ رجب آن سال، از سوی موسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) منتشر شد و نشان داد که مرحوم امام چگونه آینده منتظری را در اینکه “شما مشغول به نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را خرابتر میکند” پیشبینی کرده بودند.
روزهای پایانی سال ۱۳۶۷ امام خمینی(ره ) وقتی گزارشی از آنچه در رسانه ها دربارهی مواضع آیت الله منتظری منتشر میشد، دریافت کردند، دستور دادند: «ازاین به بعد مطالب آقای منتظری در رسانه ها منتشر نشود.» یا «در صداوسیما منتشر نشود.». امام (ره) دوّم فروردین ماه ۱۳۶۸ نیز در پیامی به مهاجرین جنگ تحمیلی، با لحنی متفاوت درباره ی آیت الله منتظری سخن گفتند: «نفوذی ها بارها اعلام کرده اند که حرف خود را از دهان سادهاندیشان موجّه میزنند. من بارها اعلام کرده ام که با هیچ کس، در هر مرتبه ای که باشد، عقد اخوّت نبسته ام. چهارچوب دوستی من در درستی راه هر فرد نهفته است. دفاع از اسلام و حزب الله، اصل خدشه ناپذیر سیاست جمهوری اسلامی است.
ما باید مدافع افرادی باشیم که منافقین، سرهایشان را در مقابل زنان و فرزندانشان، سر سفره ی افطار، گوش تاگوش بریدند. ما باید دشمن سرسخت کسانی باشیم که پرونده های همکاری آنها با آمریکا، از لانهی جاسوسی بیرون آمده. ما باید تمام عشقمان به خدا باشد نه تاریخ! کسانی که از منافقین و لیبرال ها دفاع میکنند، پیش ملّت عزیز و شهیددادهی ما راهی ندارند. اگر ایادی بیگانه و ناآگاهان گول خورده، که بدون توجّه، بلندگوی دیگران شدهاند از این حرکات دست برندارند، مردم ما آنها را بدون هیچ گذشتی، طرد خواهند کرد.» .
آیتالله منتظری در خاطرات خود میگوید: «وقتی این قبیل نامهها و لحن تند امام (ره) را دیدم، فهمیدم به زودی تصمیماتی درباره ی من گرفته خواهد شد و برای اینکه بعضی شبهات را از ذهن امام برطرف کرده باشم و چنان که امام تصمیم دارند، این کار را راحت انجام دهند، دو نامه برای امام نوشتم.» .
آیتالله منتظری یکی از این دو نامه را خدمت حضرت امام (ره ) ارسال کرد که در آن، بیت خود را در مقایسه با بیوت دیگر شخصیّتها و محافل حوزوی، تنها مدافع انقلاب و نظام و رهبری دانست؛ منابع اطّلاعاتی خود را گزارشهای رسمی و مراجعات عمومی عنوان کرد؛ و درنهایت نوشت: «اینجانب تابهحال، معتقد بودهام که تذکّرات و انتقادات من، نه فقط موجب تضعیف نظام نمیشود، بلکه از این نظر که اکثریّت مردم را امیدوار ساخته و مسئولین را نیز درصدد رفع نواقص و توجّه بیشتر به مسائل میسازد، موجب تقویت انقلاب و نظام هم میباشد. مع ذلک، اگر حضرتعالی تشخیص میدهید که این شیوه به مصلحت نیست و موجب تضعیف نظام و انقلاب میباشد، اینجانب شرعاً نظر حضرتعالی را بر نظر خود، مقدّم میداند و هیچگاه غیر از خیر اسلام و انقلاب را در نظر نداشته ام.».
این سخنان آیتالله منتظری در حالی بود که امام (ره) بارها و بارها دراین باره به ایشان تذکّر داده و نتیجه نگرفته بودند. مرحوم حاج احمد خمینی به دفعات به هادی هاشمی داماد آیتالله منتظری پیام داده بود که اگر قضایا به همین شکل ادامه پیدا کند علی الظّاهر امام تحمّل نخواهند کرد و مصلحت نظام را بر همه چیز و همه کس، مقدّم میدارند. امّا مرحوم احمد خمینی درعین حال اعتقاد داشت که «آقای هادی هاشمی به این نتیجه رسیده بود که امام و نظام چاره ای ندارند جز اینکه دنبال آقای منتظری بدوند و چرا آقای منتظری آنچه را که مایل است نگوید؟».
امّا حدس آیتالله منتظری درست بود؛ امام در همان روز دوّم فروردین ۱۳۶۸، تصمیم خود را درباره ی ایشان گرفته بودند. آقای هاشمی رفسنجانی عصر روز دوّم فروردین ماه که به زیارت امام رفت، متوجّه شد که امام درمورد اظهارات و نامه های آیت الله منتظری عصبانی اند و تصمیم بر اقدام تند دارند. او از امام خواهش کرد که دست نگه دارند تا بررسی بیشتر شود. آقای هاشمی با آیت الله خامنه ای که به مشهد مشرّف شده بودند نیز تماس گرفته و از ایشان خواستند سفر را کوتاه کرده و زودتر برگردند.
حضرت آیتالله خامنه ای دراین باره میگویند: «ما مشهد بودیم، ایّام عید بود. آقای هاشمی تلفنی دنبال من میگشت. گفتند آقای هاشمی تماس گرفته، شما را میخواهد. من در آستان قدس بودم. اقامتم در آستان قدس و در همان اتاقهای بالا بود. گفتند که ایشان میخواهد با شما تماس بگیرد. یک بار دو بار نشد، بالاخره فهمیدم که ایشان کار واجبی دارد. تماس برقرار شد. ایشان گفت که شما باید فوری بیایی تهران. گفتم چرا؟ گفت کار بسیار مهمّی است، قضیّه ی آقای منتظری دارد به یک جاهای خیلی باریکی میرسد و بیا ببینیم چکار باید بکنیم. من از آن نامه ی امام که روز دوّم فروردین پخش شد، حس کرده بودم که امام به شدّت از قضایا ناراحتند. در واقع ایشان مثل کسی که طغیان میکند، آنچه را در دلش هست بیرون میریزد و با اشارات و کنایات حرف میزند، حرف زده بود. ایشان خیلی رنجیده و ناراحت بود. حس کرده بودم که ممکن است قضیّه ی آقای منتظری به یک جای مهمّی رسیده باشد، و خب ما هم حقیقتاً فکر اینکه ممکن است برکناری آقای منتظری پیش بیاید ناراحت بودیم. یعنی هیچ واقعاً راضی نبودیم که این کار انجام بگیرد. گفتم خیلی خب، می آیم.». به هر صورت، آیت الله خامنه ای عازم تهران شدند.
در دیگر سو، امام (ره) پیامی به هیئت رئیسه ی مجلس خبرگان فرستاده و فرموده بودند که اوّلاً اعضا را برای تشکیل اجلاس دعوت کنند، ثانیاً خود هیئت رئیسه هم خدمت امام بروند تا دراین باره با آنها صحبت کنند.
آقای امینی عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان روز جمعه چهار فروردین ماه با آقای هاشمی رفسنجانی تماس گرفته و خواستند هیئت رئیسه ی خبرگان فوراً جلسه داشته باشد که وی به آقای امینی گفته بود: «من در این رابطه حرف دارم. شما بیایید تهران تا موضوع را در جلسه ی هیئت رئیسه مطرح کنیم و تصمیم بگیریم.».
قرار شد این جلسه روز ششم فروردین ماه در دفتر آقای هاشمی تشکیل شود امّا پنجم فروردین ماه، نامه ی محرمانه ی آیت الله منتظری به حضرت امام درباره ی اعدام منافقین از رادیو بی بی سی خوانده شد.
وزیر وقت اطّلاعات میگوید: «به نظر میرسد پس از انتشار پیام امام به مهاجران جنگ و روشن شدن تصمیم امام درباره ی برکناری آقای منتظری، برخی هواداران ایشان که دسترسی به آن نامه داشته اند، برای نشان دادن منشأ اختلاف امام و آقای منتظری، نامه ی مورد اشاره را منتشر کرده باشند.».
پنجم فروردین ماه آقای هاشمی به اتّفاق مرحوم سید احمد خمینی خدمت امام رسید؛ او میگوید، من خدمت امام گریه کردم و آنچه میفهمیدم خدمت ایشان گفتم؛ ایشان اصرار داشتند و میگفتند: «مسئله باید تمام شود.».
روز ششم فروردین آیت الله خامنه ای به تهران رسیده و مستقیماً به دفتر آقای هاشمی رفتند. ایشان میگویند: «وقتی رفتم، ایشان بنا کرد گزارش این چند روز را دادن که این چند روزه چه گذشته؛ تماسهایی که گرفته شده بود. ایشان [ آقای هاشمی رفسنجانی] احساس نگرانی میکرد. ایشان هم مثل من واقعاً احساسش همین احساس نگرانی بود. امام گفته بودند یکی از سه چیز باید انجام بگیرد: یا ایشان قول بدهد که اصلاح کند کارش را، بیتش را، حرفهایش را، اینها را درست کند؛ یا اینکه استعفا بدهد؛ یا اینکه مجلس خبرگان تشکیل بشود و تصمیم گیری کنند. معلوم بود که امام خیلی جدّی عازم این قضیّه اند. در همین حین که ما صحبت میکردیم، حاج احمد آقا تلفن زد به آنجا و آقای هاشمی گفت که فلانی اینجا است. ایشان گفت پس فلانی هم بشنود. من هم رفتم پای تلفن. گفت امام این نامه را به آقای منتظری نوشته و شروع کرد نامه را خواندن. خب نامه خیلی تکان دهنده بود برای ما.»
امام (ره) نامهای به این شرح خطاب به آیت الله منتظری نوشته بودند که حاج احمد برای آیت الله خامنه ای و آقای هاشمی خواند:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای منتظری
با دلی پرخون و قلبی شکسته چند کلمهای برایتان مینویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامهی اخیرتان نوشتهاید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدّم میدانم؛ خدا را در نظر میگیرم و مسائلی را گوشزد میکنم. ازآنجاکه روشن شده است که شما این کشور و انقلاب عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیّت و مشروعیّت رهبری آیندهی نظام را از دست دادهاید. شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند.
بهقدری مطالبی که میگفتید دیکتهشدهی منافقین بود که من فایدهای برای جواب نمیدیدم. مثلاً در همین دفاعیّهی شما از منافقین، تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلّحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید که چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید. در مسئلهی مهدی هاشمی قاتل، شما او را از همهی متدیّنین متدیّنتر میدانستید و بااینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتّب پیغام میدادید که او را نکشید.
از قضایای مثل قضیّهی مهدی هاشمی که بسیار است. من حال بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما ازاینپس وکیل من نمیباشید و به طلّابی که پول برای شما میآورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمدالله مسئلهی مالی هم ندارید.
اگر شما نظر من را شرعاً مقدّم بر نظر خود میدانید _ که مسلّماً منافقین صلاح نمیدانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را خرابتر میکند _ با دلی شکسته و سینهای گداخته از آتش بیمهریها با اتکّاء به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت میکنم؛ دیگر خود دانید:
۱ ـ سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد.
۲ ـ ازآنجاکه سادهلوح هستید و سریعاً تحریک میشوید، در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید؛ شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.
۳ ـ دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هرچه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.
۴ ـ نامهها و سخنرانیهای منافقین که بهوسیلهی شما از رسانههای گروهی به مردم میرسید، ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان ـ روحیلهالفداء ـ و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنّم نسوزید، خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید؛ شاید خدا کمکتان کند.
والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم؛ ولی در آن وقت شما را سادهلوح میدانستم که مدیر و مدبّر نبودید، ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیّه بودید و اگر اینگونه کارهایتان را ادامه دهید، مسلّماً تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم. والله قسم، من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. والله قسم، من رأی به ریاستجمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.
سخنی از سر درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلّف به اغماض آن نیستم هرگز چشمپوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان، مقدّم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمیدارم.
من کار به تاریخ و آنچه اتّفاق میافتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفهی شرعی خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بستهام که واقعیّات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تأثیر دروغهای دیکتهشده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش میکنند نگردند.
از خدا میخواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمّل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هرچه هست او است.
والسّلام
یکشنبه ۶/۱/۶۸
روحالله الموسوی الخمینی
مرحوم سید احمدی خمینی هم زمان اصل نامه را نیز به دفتر آقای هاشمی ارسال کرده بود. آیت الله خامنه ای میگویند: «حاج احمد آقا وقتی نامه را خواند، گفت امام میگویند که فلانی و آقای هاشمی بروند قم و نامه را به ایشان بدهند. این کار برای ما خیلی تلخ بود. گفتیم از امام سؤال میکنیم، اگر امام تأکید کردند بروید میرویم و الّا اگر خود امام تأکید نکردند، ما نمیرویم. بین من و آقای هاشمی این صحبت شد. بعد که رفتیم، معلوم شد که امام اصرار نداشته اند که من و آقای هاشمی نامه را ببریم. بعداً نامه را کس دیگری ــ ظاهراً آقای عبدالله نوری ــ برده بود و به ایشان داده بود.»
«خب نامه خیلی تکان دهنده بود برای ما. بعد هم ارتباط قطع شد، یعنی گوشی را گذاشتیم و گفتیم حالا چه کار کنیم؟ آقای هاشمی گفت من گفته ام آقای مشکینی و هیئت رئیسه ی خبرگان بیایند اینجا که بنشینیم صحبت کنیم و الان می آیند اینجا؛ آمدند. وقتی که آمدند، قضیّه را مطرح کردیم که یک چنین اتّفاقی افتاده و امام یک چنین نامه ای به آقای منتظری نوشته اند. آنها هم مثل ما نگران شدند. مشورت کردیم که چه کنیم. به ذهنمان رسید که برویم با امام ملاقات کنیم و ایشان را از این کار منصرف کنیم. حرکت ما به سمت منزل امام اصلاً به این قصد بود که برویم امام را از این اقدام منصرف کنیم. ما چهار نفر ــ من و آقای هاشمی و آقای مشکینی و آقای امینی ــ رفتیم بیت امام. آن دو نفر دیگر که آقای مؤمن و آقای طاهری بودند نیامدند.»
آیت الله خامنه ای پیرامون ملاقات با امام نقل میکنند: «دیر هم بود، ساعت حدود نه شب بود. اینکه امام این ساعت ملاقات بدهد، خیلی چیز غیرمتعارفی بود. لکن خب ما رفتیم و به حاج احمد آقا گفتیم که ما آمده ایم با امام ملاقات کنیم. ایشان رفت داخل و آمد گفت ــ گمانم گفت امام میگویند ــ که نامه را برای آقایان هم بخوانید. آقای هاشمی نامه را از حاج احمد آقا گرفت و شروع کرد به خواندن برای آنها. هیچ کس دیگر هم از بیت امام آن وقت آنجا نبود. بعد حاج احمد آقا آمد و گفت امام میگویند بیایید.
رفتیم در همان اتاق امام و امام نشسته بودند و اخم کرده. وارد شدیم و نشستیم. اگر منظره ی اتاق امام در نظرتان باشد، فرض کنید اینجا آن مبل بزرگی بود که امام این گوشه اش می نشستند، آقای هاشمی نشست همین پهلوی دست ایشان. معمولاً که میرفتیم، آقای هاشمی همان دم می نشست. من آمدم این طرف روی زمین نشستم. این هم جای من بود، همیشه که می آمدم، اینجا می نشستم. آقای مشکینی و آقای امینی رفتند دورتر یک خرده ای با فاصله نشستند. وقتی نشستیم، آقای هاشمی شروع کرد به صحبت و گفت که آمده ایم که یک فکری بکنیم برای این کار. تا این حرف از ایشان صادر شد، امام برگشتند گفتند: «چه فکری؟» یک تعبیر این جوری. «آقای منتظری «…» و «…» و «فاجر» است.» این سه تعبیر را ایشان کردند.
خب واقعاً برق از چشم همه ی ما پرید. این تعبیر؟! امام در حرف زدن خیلی آدم مواظبی بود. یعنی حقیقتاً آدمی بود که من داستانها دارم از این که چیزی را که میخواست نسبت به کسی مخصوصاً بیان کند، مواظبت میکرد که زیاد و کم نشود. اگر یک وقتی یک چیزی گفته میشد که یک قدری این طرف و آن طرف بود، در اوّلین وقت ممکن اصلاح میکرد، که من یک نمونه اش را برای شما بگویم.
یک شب منزل حاج احمد آقا بودیم، امام هم بودند. من نام یکی از شخصیّتهای معروف دنیای اسلام را بردم و پرسیدم: نظر شما نسبت به ایشان چیست؟ امام تأمّل مختصری کردند و گفتند: «نمیشناسم.» یک جمله ی دیگر هم گفتند که نشانه ی بی اعتقادیِ به آن شخصیت بود. خوشبختانه آن جمله یادم رفته، یعنی بعد از همان قضیّه هم یادم رفت. گذشت. من فردا یا پس فردایش با امام کاری داشتم، رفتم منزل ایشان. ایشان گفتند: «آن مطلبی که شما پرسیدید، همان نمیشناسم.» یعنی آن جمله ی بعدش را پاک کردند. یعنی اینقدر ایشان مواظب بود که یک چیزی نگوید که برخلاف موازین باشد.»
آیت الله خامنه ای در ادامه فضای سنگین جلسه را چنین روایت میکنند: «من نگاه میکردم به آقای مشکینی و آقای امینی که چرا شماها یک چیزی نمیگویید؟ ما همه آمده ایم که همکاری کنیم. اما آنها سکوت کرده بودند. اصلاً کانّه جرأت نمیکردند حرف بزنند. هر کدام یک جمله ی کوتاهی گفتند. جلسه حدود سه ربع ساعت یا شاید بیشتر طول کشید. گفته شد پس اجازه بدهید این نامه در رادیو خوانده نشود.»
ایشان کلام تعریض گونه ی شدیدی نسبت به آقای منتظری گفتند.«بعد آقای هاشمی یک مقداری بیشتر اصرار کرد و تعبیرات دیگری گفت. امام دو بار به ایشان خطاب کردند. یک بار گفتند: «اگر تا صبح هم اینجا اصرار کنید فایده ندارد.» یک بار دیگر گفتند: «اگر خیلی اصرار کنید، میگویم همین امشب نامه را بخوانند.» یعنی تهدید کردند.»
به نظر میرسد امام تا پایان جلسه متقاعد نشده بودند که این نامه از صدا و سیما خوانده نشود اما نگران تبعات آن بوده اند و پس از تأمّل مجدّد، از خوانده شدن آن منصرف شده اند .
روز هفتم فروردین ماه آقای عبدالله نوری نامه ی امام خمینی(ره) را به قم برد و تحویل آیت الله منتظری داد. آن گونه که در خاطرات آیت الله منتظری آمده، حدود یکی دو ساعت از ظهر گذشته بود که آقای عبدالله نوری وارد منزل آیت الله منتظری شد و ضمن اظهار ناراحتی زیاد، به او گفت: «قرار بوده این نامه را در رادیو و تلویزیون بخوانند و اگر نامه پخش شود چه میشود؛ خیلی بد شده و امام خیلی ناراحت هستند و شما باید چیزی بنویسید که ایشان قانع شوند.».
آقای منتظری میگوید: «آقای نوری با حالت گریه متنی را از جیبشان درآورده و گفتند من در ماشین این متن را نوشته ام که شما این مضمون را به امام بنویسید.».
امام (ر ه) هم زمان دستور داده بودند کلّیّه ی عکسها و پوسترهای مربوط به آیت الله منتظری از ادارات جمع آوری شود که میرحسین موسوی نخست وزیر وقت طیّ بخشنامه ای به تاریخ ۶/۱/۶۸ این دستور امام را ابلاغ کرد. کار تقریباً تمام شده بود.
نهایتاً آیت الله منتظری در پاسخ به نامه ی ۶/۱/۶۸ امام، نامهای به شرح زیر نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک آیتالله العظمی امام خمینی(مدّظلّه العالی)
پس از سلام و تحیّت، مرقومهی شریفه مورّخ ۶/۱/۶۸ واصل شد. ضمن تشکّر از ارشادات و راهنماییهای حضرتعالی به عرض میرساند مطمئن باشید همانطور که از آغاز مبارزه تاکنون در همهی مراحل همچون سربازی فداکار و ازخودگذشته و مطیع در کنار حضرتعالی و در مسیر اسلام و انقلاب بودهام، اینک نیز خود را ملزم به اطاعت و اجرای دستورات حضرتعالی میدانم؛ زیرا بقا و ثبات نظام اسلامی مرهون اطاعت از مقام معظّم رهبری است.
برای هیچکس قابل شک نیست که این انقلاب عظیم تاکنون در سایهی رهبری و ارشادات حضرتعالی از خطرات مهمّی گذشته، و دشمنان زیادی همچون منافقین کوردل، که دستشان به خون هزاران نفر از مردم و شخصیّتهای عزیز ما و ازجمله فرزند عزیز خود من آغشته است، و سایر جناحهای مخالف و ضدّ انقلاب و سازشکار و لیبرالمآبهای کجفکر را رسوا و از صحنه خارج نموده است.
آیا جنایات هولناک و ضربات ناجوانمردانهی این روسیاهان کوردل به انقلاب و کشور و ملّت عزیز و فداکار ما فراموششدنی است؟ و اگر بلندگوهای آنان و رادیوهای بیگانه خیال میکنند با جوسازیها و نشر اکاذیب و شایعهپراکنیها به نام اینجانب میتوانند به اهداف شوم خود برسند و در همبستگی ملّت ما رخنه کنند، سخت در اشتباهند.
و راجع به تعیین اینجانب بهعنوان قائممقام رهبری، خود من از اوّل جدّاً مخالف بودم؛ و باتوجّهبه مشکلات زیاد و سنگینی بار مسئولیّت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم که تعیین اینجانب به مصلحت نبوده است. و اکنون نیز عدم آمادگی خود را صریحاً اعلام میکنم. و از حضرتعالی تقاضا میکنم به مجلس خبرگان دستور دهید مصلحت آیندهی اسلام و انقلاب و کشور را قاطعانه در نظر بگیرند.
و به من اجازه فرمایید همچون گذشته یک طلبهی کوچک و حقیر در حوزهی علمیّه به تدریس و فعّالیّتهای علمی و خدمت به اسلام و انقلاب، زیر سایهی رهبری حکیمانهی حضرتعالی، اشتغال داشته باشم. و اگر اشتباهات و ضعفهایی که لازمهی طبیعت انسان است رخ داده باشد، انشاءالله با رهبریهای حضرتعالی مرتفع گردد.
و از همهی برادران و خواهران عزیز و علاقهمند تقاضا میکنم مبادا درمورد تصمیم مقام معظّم رهبری و خبرگان محترم، به بهانهی حمایت از من، کاری انجام دهند و یا کلمهای بر زبان جاری نمایند؛ زیرا مقام معظّم رهبری و خبرگان جز خیر و مصلحت اسلام و انقلاب را نمیخواهند.
امید است این شاگرد مخلص را همیشه از راهنماییهای ارزندهی خود بهرهمند، و از دعای خیر فراموش نفرمایید.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
حسینعلی منتظری
۷/۱/۶۸
آیتالله منتظری در این نامه عملاً از رهبری آینده کنار کشیده و از امام خمینی(ره) اجازه خواسته بودند که در حوزه علمیّه به فعّالیّت علمی اشتغال داشته باشند. این نامه، باعث شد حضرت امام (قدّس سرّه) از انتشار عمومی نامه ۶/۱ منصرف شده و نامهی دیگری را برای انتشار عمومی، خطاب به آیتالله منتظری بنویسند:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب حجّتالاسلاموالمسلمین آقای منتظری(دامت افاضاته)
با سلام و آرزوی موفّقیّت برای شما، همانطور که نوشتهاید رهبری نظام جمهوری اسلامی کار مشکل و مسئولیّت سنگین و خطیری است که تحمّلی بیش از طاقت شما میخواهد و به همین جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم؛ و در این زمینه هر دو مثل هم فکر میکردیم؛ ولی خبرگان به این نتیجه رسیده بودند، و من هم نمیخواستم در محدودهی قانونی آنها دخالت کنم؛ از اینکه عدم آمادگی خود را برای پست قائممقامی رهبری اعلام کردهاید، پس از قبول، صمیمانه از شما تشکّر مینمایم.
همه میدانند که شما حاصل عمر من بودهاید؛ و من به شما شدیداً علاقهمندم. برای اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصیحت میکنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید؛ و از رفتوآمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی خود را جا میزنند، جدّاً جلوگیری کنید.
من این تذکّر را در قضیّهی «مهدی هاشمی» هم به شما دادم. من صلاح شما و انقلاب را در این میبینم که شما فقیهی باشید که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند.
از پخش دروغهای رادیو بیگانه متأثّر نباشید. مردم ما شما را خوب میشناسند، و حیلههای دشمن را هم خوب درک کردهاند که با نسبتِ هر چیزی به مقامات ایران کینهی خود را به اسلام نشان میدهند.
طلّاب عزیز، ائمّهی محترم جمعه و جماعات، روزنامهها، و رادیو تلویزیون، باید برای مردم این قضیّهی ساده را روشن کنند که در اسلام مصلحت نظام از مسائلی است که مقدّم بر هر چیز است، و همه باید تابع آن باشیم. جنابعالی انشاءالله با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمی میبخشید.
والسّلام علیکم
۸/۱/۶۸
روحالله الموسوی الخمینی
آیتالله خامنهای دربارهی نامه دوّم حضرت امام (قدّس سرّه) به آیتالله منتظری میگویند: «امام از نامه آقای منتظری این جور فهمیده بودند که آقای منتظری دیگر بکلّی کنار خواهد کشید و مشغول درس و بحث میشود و دیگر ضرر و خطر و ادّعا و حرکتی ندارد. من در نوشته خودم نوشته ام که معلوم است امام از آینده نگرانند و فکر میکنند ملّایی مثل آقای منتظری در آینده ی نظام و با رهبری آینده نظام آرام نخواهد نشست و مزاحمت ایجاد میکند.
[بنابراین امام (ره ) ] خواستند جلوی این مزاحمت را بگیرند. در آن نامه اوّل [نامه ی ۶/۱/۶۸] قضیّه این جور بوده. اما در نامه ی دوّم [نامه ۸/۱/۶۸] امام خاطر جمع شده بودند که دیگر چنین چیزی اتّفاق نمی افتد، آقای منتظری میرود کنار و مشغول کارش میشود. علّت نامه ی دوّم و منشأ اختلاف لحن دو نامه این است. و الّا فکر امام در این دو نامه اصلاً عوض نشده. یعنی اگر خلاصه کنیم نامه ها را، ایشان در هر دو جا آقای منتظری را مناسب رهبری نمیدانند و نظر میدهند که شما باید کنار بروی منتها در نامه اوّل، آقای منتظری را با تعبیرات و اظهارات گوناگون و با اظهار غم خود، در واقع از صحنه به کل خارج میکند اما در نامه ی دوّم ایشان را در صحنه نگه میدارد ــ البتّه در صحنه علمی ــ ولی از رهبری برکنار میکند. این به خاطر این بوده که در نامه دوّم، امام این خاطرجمعی را پیدا کرده بودند که اگر ایشان در صحنه بماند کسی را اذیّت نخواهد کرد، مزاحمتی نخواهد کرد، در آینده ی نظام اختلالی ایجاد نمیکند. … خصوصیّت امام همین بود.
امام آدمی بود که وقتی تشخیص میداد [به آن عمل میکرد.] تشخیص هایش هم به خصوص تشخیص در نامه ی ۶/۱/۶۸ عجولانه نبود. خب مقدّمات آن نامه، مقدّمات طولانی ــ یک سال یا بیشتر ــ بود تا بالاخره به اینجا رسید. وقتی [کاسه ی صبر امام] پر شد به نامه ۶/۱/۶۸ رسید. بعد هم که وضع ایشان [آیةاللّه منتظری] را گفتند و او نامهای نوشت، امام فکر کردند که دیگر تخریب شخصیّت او به این اندازه شایسته نباشد، بنابراین نامه ۸/۱/۶۸ را نوشتند. البتّه امام در نامه ۸/۱/۶۸ هم آقای منتظری را از سیاست به کل کنار گذاشته منتها خواسته که دیگر به همان اندازه ای که لازم است، ایشان کنار برود و از لحاظ شخصیّتی بکلّی نابود نشود.»
امام خمینی (ره ) همچنین در ۲۶ فروردین ۱۳۶۸ در نامهای خطاب به وزیران و نمایندگان مجلس شورای اسلامی علّت تصمیم خود در برکناری آیتالله منتظری را تبیین کردند:
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت فرزندان عزیز، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی، و وزرای محترم(دامت افاضاتهم)
با سلام. شنیدم در جریان امر حضرت آقای منتظری نیستید و نمیدانید قضیّه از چه قرار است. همینقدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است در اعلامیّهها و پیغامها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیّه بدینجا ختم نگردد؛ ولی متأسّفانه موفّق نشد. از طرف دیگر وظیفهی شرعی اقتضا میکرد تا تصمیم لازم را برای حفظ نظام و اسلام بگیرد؛ لذا با دلی پرخون حاصل عمرم را برای مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم.
انشاءالله خواهران و برادران در آینده تا اندازهای روشن خواهند شد. سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخیبردار نیست؛ و در صورت تخطّی، هرکس در هر موقعیّت بلافاصله به مردم معرّفی خواهد شد. توفیق همگان را از خداوند متعال خواستارم. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته.
۲۶/۱/۶۸
روح الله الموسوی الخمینی
دو هفته پس از نامهی فوق یعنی در نهم اردیبهشت ۱۳۶۸ متن مبسوطی از سوی حجّت الاسلام سیّداحمد خمینی با عنوان «رنج نامه» خطاب به آقای منتظری منتشر شد که در این رنج نامه تأکید شده: «ازآنجاکه در متن وقایع انقلاب خصوصاً در جزء جزء ماجرای حضرتعالی و برخورد گرم و صمیمانه ی حضرت امام با شما و تلاش معظّمٌ لّه برای نجاتتان از چنگال توطئه گران و نفوذی ها بودم، فکر کردم اگر حقایق را بازگو نکنم به اسلام و انقلاب و امام و مردم خیانت کرده ام.» .
رنج نامه ی حجّت الاسلام سیّداحمد خمینی بازخوانی مستند بخش قابل توجّهی از خطاهای رفتاری آقای منتظری در قبال انقلاب، ضدّ انقلاب، جامعه، امام و عملکردهایی است که سبب شد امام خمینی برای حفظ نظام و انقلاب اسلامی اقدام به عزل ایشان نمایند.
آیتالله خامنهای چگونه آبروی مرحوم منتظری را در سال ۶۸ حفظ کردند؟ بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرگزاری فارس، حبیب الله مطهری فر طی یادداشتی در واکنش به ادعای سایت جماران مبنی بر اینکه، بیانیه یا قطعنامه راهپیمایی 22 بهمن (دیروز)اسم امام خمینی(ره) نبود، نوشت:
خبر: سایت جماران، وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، مدعی شد که در بیانیه یا قطعنامه راهپیمایی 22 بهمن (دیروز)اسم امام خمینی(ره) نبود. در یادداشت جماران که در فضای مجازی و روزنامه ی زنجیره ای آرمان ملی انعکاس یافته آمده است: «متن را از طریق خبرگزاریها دنبال کردم و دیدم که متأسفانه نام رهبر عظیمالشأن ملت ایران در این بیانیه نیست. حتی از شهید سلیمانی و ابومهدی المهندس هم ذکر خیر رفته است، اصلاً به نام بلند خمینی کبیر اشاره نشده است و تنها با اشارهای بسیار گذرا -آن هم نه به نام ایشان- توجه شده است.»
ادعای سایت جماران در حالی است که در بیانیه شورای هماهنگی تبیلغات اسلامی آمده است: «…آری! بنیانگذار نستوه و مبارز این انقلاب استوار و شکوهمند اسلامی، به درستی آن را سرآغاز برچیدهشدن دستگاه ستمگری طاغوت و جلوهای از نهضت پر عظمت حضرت محمد رسولالله نامیدند. از این روست که پس از انفجار مهیب در «شرق» عالم، اکنون شاهد افول تمدن منحط «غرب» و بویژه هیمنه پوشالی آمریکا هستیم.»
1) سایت جماران، که فقط از اسم و رسم عزیز امت اسلام، خمینی بت شکن ، فقط و فقط نام محل سکونت امام راحل را یدک می کشد، کاش یک بار ، بله یک بار در پاسخ به خیل سؤالات افکار عمومی بگوید از نظر مبانی ارزشی ، سیر و سلوک و خط و راه پرمعنی و ضد استکباری و… امام، چه نسبتی با آن شخصیت عظیم القدر وانقلابی بی نظیر دارد؟ بفرمایند دوستان و دشمنان انقلاب، این سایت واساساً مؤسسه را چقدر مدافع اصول ومبانی ناب امام راحل می شناسند؟
2) سایت جماران که دلواپس اسم امام شده آیا دلواپس رسم امام هم بوده است؟ اگر رسم امام مهم بوده است که امام عزیزمان با رسمشان قلوب آزادگان جهان را تسخیر نموده اند، حضرات بفرمایند با رسم امام چه کرده اند؟
امام و مقتدای بزرگوار این امت، برای غلبه بر کاخ نشینی تاریخ پادشاهی ایران قیام کردند و در اوج اقتدار و زعامتشان به چند اتاق ساده در جماران اکتفا و از رفتن به کاخ های عظیم نیاوران و سعد آباد امتناع کردند. اما شما چه کردید؟ بعد از ارتحال ملکوتی آن عبد صالح خدا، پیکر مطهر آن شخصیت ساده زیست را گرفتار کاخ نشینی ظاهری کردید تا آن جا که حتی مسیح مهاجری خودتان در سرمقاله ی روزنامه تحت مدیریتش _ که از قضا حامی سینه چاکتان است _ نوشت: « فضای بسیار وسیع، سقف و پایههای بسیار مستحکم و دیوارهای ضخیم بتونی اطراف، چنان توجه مرا به خود جلب کرده بودند که نتوانستم با حال عادی همیشگی مشغول زیارت شوم و بدون آن که بفهمم چه کردهام از همان مسیر برگشتم و غرق در این تفکر شدم که آیا امام خمینی با این هزینه کردن برای مقبره خود موافق است؟… در مسیر رفت، به هتل، تالارها، پاساژها، فروشگاهها، گلدستهها، گنبدهای کوچک و بزرگ و سایر ساخت و سازهای پرزرق و برق که در مجموعهای با عنوان حرم امام خمینی ساخته شدهاند خیره شده بودم و بدون آن که ذرهای تردید کنم آن ها را وصلههای ناچسبی برای حرم امام خمینی یافته بودم، اما هنگامی که آن تونل و آن فضای وسیع و پرهزینه زیرزمین را دیدم، غربتی وصفناشدنی برای امام خمینی احساس کردم که تا آن روز، احساس نکرده بودم. در مسیر بازگشت، تا زمانی که به خانه رسیدم، نتوانستم خود را از سؤالی که با آن درگیر شده بودم رها کنم.»
3) سایت جماران که امروز دلواپس اسم امام شده چرا در فتنه سال 88 که عکس امام پاره شد و در مقاطع مختلف مدعیان اصلاحات و فتنه گران به طرق مختلف به امام امت جسارت کردند و اشخاص دون پایه ای مثل فائزه هاشمی رفسنجانی رسماً عنوان«امام» را حذف کردند و….نه تنها سکوت کردند ، بلکه پایگاه خبری خود را پژواک دهنده افکارو گفتار ضد انقلابی آنان نمودند؟
جاخوش کردگان؛ شما دلواپس امامید؟ هرگز. این ادعا شوخی با افکار عمومی است. هر آدمی که امام راحل را آن طور که بوده اند ،می شناسد و ذره ای از کار رسانه ای را درک و فهم می کند، گواهی می دهد که سایت شما نه تنها با امام امت نیست بلکه بر امام و این رسانه و تریبون، با گشاده دستی در خدمت دشمنان امام و خط امام است.
4) برای روشن شدن علت عصبانیت سایت جماران، باید با دقت بیانیه یا قطعنامه راهپیمایی 22 بهمن دیروز را خواند آن وقت معلوم می شود ، عناصر سایت جماران از چه نکات انقلابی این بیانیه خشماگین هستند.
انتهای پیام/
فضا سازی ناشیانه و عقده گشایی سایت جماران بیشتر بخوانید »
حوزه جامعه خبرگزاری فارس ـ سودابه رنجبر:نشستن پای صحبتهای «حمیدرضا نقاشیان» تمامی ندارد. او میتواند ساعتها درباره ابعاد شخصیتی امام، شرایط سیاسی قبل و بعد از انقلاب. شناسایی گروهها و احزاب سیاسی سالهای مبارزه قبل از ۵۷ و… صحبت کند. بهخصوص وقتی متوجه میشوم که سالهاست اتفاقات روزانه را یادداشتبرداری میکند تازه میفهمم که چه حافظهای دارد؛ حافظهای متکی به دلیل و مدرک. نقاشیان چه آن زمان که سه ماه مداوم محافظ شخصی بیت امام بوده و چه حالا که شاهد اتفاقات سیاسی روز است تحلیلگر تأثیر گزاری است. در سال ۵۷ حمیدرضا نقاشیان فقط ۲۴ ساله بود؛ اما همان موقع هم مثل یک مرد جاافتاده همه مسئولیت حفاظت از امام را بر عهده گرفت طوری که اگر عکسهای آن دوره امام را ازنظر بگذرانید حمیدرضا نقاشیان را میبینید که همچون چریکی ورزیده با توانایی در مهارتهای رزمی همهجا کنار امام حضور دارد.
او با درایت و بلوغ چندبعدی خود چه در فهم ریزهکاریهای سیاسی و اجتماعی و چه در علوم و فنون اطلاعاتی و مراقبت و با شناختی عمیق از شرایط و جریانها خیال همه را از بابت محافظت از امام راحت کرده بود. آنهم در شرایطی که هنوز حکومت شاهنشاهی برقرار بود. بااینکه شرایط آن روزها سخت و اضطرابآور بود؛ اما بازهم نقاشیان از آن روزها خاطرات جذاب و شیرینی روایت میکند.
نقاشیان بعد از شهادت استاد مطهری و بنا به درخواست حضرت امام وارد مأموریت جدیدی میشود و گروه فرقان را شناسایی و متلاشی میکند. او با شروع جنگ در سالهای دفاع مقدس، نقش مهمی در موفقیتهای جبهه و جنگ با عبور از صد تحریمهای سخت، تهیه ملزومات موردنیاز جنگ در سالهای دفاع مقدس بر عهده میگیرد. کوتاهمدت در وزارت اطلاعات قصد خدمت میکند و سپس مأموریتهایی مهمتر را در وزارت کشور به عهده میگیرد و با جدایی از کارهای دولتی و برای جدا نشدن از محور مقاومت و انقلاب وارد حوزه فرهنگ شده و از سال ۱۳۶۶ تاکنون در بخش خصوصی در سمتهای متفاوت مدیریت در مؤسساتی مانند موسسه مطالعاتی صاحبالزمانی و موسسه هنر و ادبیات پارسی و موسسه سخنگستر با انتشار روزنامههای ایراننیوز و صبح اقتصاد فعال است.
با او همراه میشویم و سعی میکنیم تنها در خصوص شرایط محافظت از امام و همچنین بخشی از شخصیت شناسی امام از او سؤال کنیم.
**شما محافظ امام بودید چطور مسئولیت حفاظت از امام را بر عهده گرفتید؟
خیلی قبل از پیروزی انقلاب فعالیتهای سیاسی، نظامی و فرهنگی علیه حکومت شاهنشاهی داشتم و با جمعی از دوستان رساله حضرت امام (ره) را جمعآوری، چاپ و توزیع میکردیم. در سال ۵۵ که مجموعه “فجر ” تأسیس شد با اعضای این گروه شروع به همکاری کردم. توسط مرحوم عباسعلی ناطق نوری به شهید «بروجردی» معرفی شدم و به مجموعه «صف» که گروهی توحیدی بود پیوستم. از سال ۵۶ با آنها همکاری کردم.
حضرت امام که از پاریس به تهران آمدند با توصیه شهید دکتر بهشتی مجموعه «توحیدی صف»، مسئولیت حفاظت حضرت امام (ره) را به عهده گرفت و من هم توفیق یافته محافظت از اقامت گاه و شخص حضرت امام را به عهده گرفتم.
**چرا شما بهعنوان محافظ شخصی امام انتخاب شدید؟
اول اینکه توفیقی بود که نصیب من شد و دیگر اینکه آموزشدیده دورههای رزمی بودم. پیشازاین هم در بخشی از عملیات لجستیکی توانایی خودم را با عزیزان ثابت کرده بودم. بازهم فکر میکنم فقط خواست خداوند بود که من محافظ امام باشم.
البته گروه صف در بخشهای دیگری از ورود امام تیم حفاظت ایشان بودند؛ اما من همراه با دو سه نفر از صفیها، چند روز قبل از رسیدن امام به ایران در مدرسه رفاه مستقر شدیم تا اقامتگاه امام که از پیش تعیینشده بود را زیر نظر داشته باشیم. برای همین نه به فرودگاه رفتم و نه به بهشتزهرا. چشمبهراه امام بودیم که پس از اتمام برنامه در بهشتزهرا (س) به مدرسه رفاه برسند.
**گویا امام وقتی در بهشتزهرا سوار هلیکوپتر میشوند تا به اقامتگاه بیایند با ساعتها تأخیر به مدرسه رفاه میرسند و تیم حفاظت و اطرافیان امام نگران ایشان میشوند. این در حالی بوده که هیچکسی از ایشان خبر نداشته است؟
بله همینطور است. جناب شیخ «علیاکبر ناطق نوری» پیکان آبیرنگی داشتند و خود را در ازدحام استقبال از امام نزدیک بیمارستان هزار تخت خوابی در محدوده ستارخان فعلی تاج سابق پارک میکنند و زمانی که هلیکوپتر از بهشتزهرا بلند میشود. هماهنگ میکنند که هلیکوپتر هوانیروز در محوطه بیمارستان هزار تختخوابی فرود بیاید. کادر درمان و بیمارستان از این اتفاق بیخبر بوده طوری که کادر درمان تصور میکنند چه بیمار بدحالی است که با هلیکوپتر وارد محوطه بیمارستان شده است. امام مورد استقبال اهالی بیمارستان قرار میگیرد و حتی ناطق نوری امام را چنددقیقهای با کادر درمان تنها میگذارد و میرود ماشین شخصیاش را بیاورد. هرچند با همه این شرایط امام به محل اقامتگاه نمیآید و همراه با ناطق نوری میروند که به یکی از اقوامشان در جاده قدیم شمیران سری بزنند. تصور کنید ناطق نوری همراه با امام در خیابانهای شلوغ و ناامن تهران حرکت میکنند ۴ تا ۵ ساعت دلهره عجیبی گرفته بودیم. هیچکسی از امام خبر نداشت و هوا تاریک شده بود. که بهیکباره در مدرسه رفاه باز شد. ناطق نوری همراه امام از آن سمت خیابان به سمت مدرسه رفاه میآمد. ما از همان ابتدا دست خدا را در حفاظت از امام میدیدیم.
تهران نماز خانه مدرسه علوی ۲۷ بهمن ۵۷
**شما در اضطرابآورترین شرایط «شب اولی که امام به مدرسه رفاه آمد» محافظ امام بودید و در سختترین شرایط و دقایق این وظیفه را بر عهده گرفتید چراکه هنوز نه دولت موقت تشکیلشده بود و همچنین نخستوزیر بختیار در دولت شاهنشاهی سرکار بود. از حال و هوای شب اول ورود امام به ایران در مدرسه رفاه بگویید.
لحظهای که ایشان وارد اقامتگاه مدرسه رفاه شدند هوا تاریک شده بود و همانطور که گفتم بسیار مضطرب شده بودیم بهمحض دیدار امام پیشانی و شانههای امام را بوسیدم و همانطور که دو دست ایشان را به نشانه محبت در دستانم گرفته بودم. گفتم: «آقا میشه چندجملهای برای بچهها صحبت کنید؟ خیلی دلنگران شما بودیم.» امام با لبخند لطیف و نگاه پدرانهای گفتند: «مانعی ندارد کجا بنشینیم؟» صندلی را گذاشتیم داخل پاگرد پله و امام ۱۰ دقیقهای برای بچهها صحبت کردند. همان چند جمله زندگی و خط مشی خیلی از بچهها را تغییر داد. تا آنجا که یادم میآید امام در همان چند دقیقه توضیح دادند: آنچه دارد پیش میآید خواست خداست، فضایی که دارد مهیا میشود فضایی است برای بیداری مسلمانها و شما بدانید که ما در این راه چه پیروز شویم و چه از بین برویم یکی از دو خیر یا “احدی الحسنیین ” است که داریم انجام میدهیم.
**بیشتر محافظان اقامتگاه امام جزء چه گروهی بودند؟
فقط چند نفرمان جزو «توحیدی صف» بودیم و بیش از ۶۰ نفر که از قبل مدرسه رفاه را در محله و پشتبام و ساختمانهای همجوار حفاظت میکردند گروهی تقریباً جداشده از مجاهدین خلق بودند. نام خود را جنبش مجاهدین گذاشته بودند. البته از مشی غیرمسلحانه مجاهدین که به توصیه شهید بهشتی حفاظت از اقامتگاه امام را برعهدهگرفته بودند و انشعابی گروه «لطفالله میثمی» تلقی میشدند. البته درباره این تصمیم میتوان گفت که این انتخاب خالصانه بود. و به اعتبار بلوغ و تمهیدات آیندهنگرانه شهید بهشتی انجام پذیرفته بود.
شهید بهشتی برای اینکه این بچهها را از مجاهدین خلق (منافقین) جدا کنند این تصمیم را گرفته بودند. مرحوم شاهآبادی، مرحوم مطهری و منتظری نسبت به این کار معترض بودند به همین دلیل حفاظت از مرکزیت اقامت گاه و جان امام (ره) را به مجموعه “صف ” سپرده شد.
امام ساعت ۷ صبح فردای همان شب به مدرسه علوی منتقل شد. هرچند همان سخنرانی تأثیر بسیار مثبتی روی همان گروه انشعابی گذاشت که بازهم توضیحاتش مفصل است.
امام در عراق در جمع روحانیون که به دیدار او آمدند
**شما قبل از اینکه امام را در مدرسه رفاه ملاقات کنید، ایشان را از نزدیک دیده بودید؟
بله حدود سال ۵۶ بخشی از گروه مبارزه انقلابی ما لو رفته بود و افراد گروه تحت تعقیب بودند من از طریق بندر گناوه به عراق رفتم و آنجا در نجف مستقر شدم. میدانستم که امام ساعت ۹ هر شب به زیارت بارگاه حضرت علی (ع) میرود. چندین بار ایشان را از دور ملاقات کردم. ممکن بود توسط نیروهای ساواک شناسایی شوم و به همین خاطر خیلی مراقب بودم. بارگاه حضرت علی (ع) پاتوق من شده بود و از دور امام خمینی (ره) را نیز زیارت میکردم. آن موقع یک جوان ۲۳ ساله بودم. خیالم که راحتتر شد توسط پیشکار امام «نصرالله خلخالی» وقت ملاقاتی را هماهنگ کردم و دومرتبه به دیدار امام رفتم و بهصورت خصوصی با امام صحبت کردم. علاوه بر سؤالهای خودم سؤالهای دوستانی که در مبارزه بودند را نیز میپرسیدم و به اطلاع آنها میرساندم. همان موقع اولین ملاقات من با امام بود بهمحض اینکه وارد مدرسه رفاه شدند من را شناختند و ارتباط مثبتی بین ایشان و حقیر به اعتباری دلها به هم گره خورد و رابطهای دلی برقرار شد.
**بعدازاینکه امام وارد مدرسه شدند و سخنرانی چنددقیقهای انجام شد چطور شرایط استراحت امام را مهیا کردید؟
با توجه به شرایط مراقبت از امام، در همان اتاقی که ایشان غذا خوردند در همان اتاق هم باید استراحت میکردند که تسلط ما برای محافظت از ایشان زیاد باشد. یکی از کلاسها را فرش کرده بودیم دو متکا و یک جفت پشتی و تشک و لحاف گذاشته بودیم و در همان اتاق همسفره شام را انداختیم.
**چه غذایی برای شام امام تهیهشده بود؟ آیا شما هم در هنگام شام خوردن کنار امام بودید؟
میدانستم امام شبها غذای ساده و کمحجم میخورند. قبلاً در عراق دومرتبهای که خدمت ایشان رسیده بودم متوجه شده بودم. شام آن شب کمی «نخود آب» بود با مقداری ماست. آبدارخانه کوچکی در طبقه دوم مدرسه رفاه بود غذا را که فرزند مرحوم شفیق آوردند بهدوراز چشم امام خودم کمی از آن چشیدم طوری که امام متوجه نشود تا از سلامت غذا مطمئن شوم و بعد برای امام در ظرفی که داشتیم کشیدم و همینطور برای خودم. آن شب احمد آقا به دلیل شلوغی و ازدحام به مدرسه رفاه نرسیده بود و من برای شام کنار امام ماندم طوری که سر سفره با امام نشستم. چندجملهای امام سر سفره صحبت کردند مثلاینکه خسته شدید! من هم جواب دادم: نه بهاندازه شما.
**سخت نبود کنار امام غذا خوردن؟
راستش سخت بود؛ اما من با همه وجودم میخواستم از امام مراقبت کنم. چون ایشان سر سفره تنها بود ترجیح دادم که بنشینم. برای خودم بسیار باورنکردنی بود. من اهل مبارزه بودم و جسارت انقلابی داشتم. رعایت ادب را میکردم و درعینحال سعی میکردم کارم را دقیق انجام دهم الآن که خودم عکسهای جوانی را همراه امام میبینم متوجه میشوم چقدر روی کارم حساس و جدی بودم. شما در هیچ عکسی لبخند من را نمیبینید.
**تابهحال به این فکر کردهاید که چرا شما بهعنوان محافظ شخصی امام در بدو ورودشان انتخاب شدید؟
راستش من از ۱۸ سالگی مبارز انقلابی علیه حکومت شاهنشاهی بودهام و البته اهل مطالعه. از سال ۱۳۵۰ مطالعه عمیقی درباره شخص امام داشتم و میخواستم مسیر ایشان را پیدا کنم. دائماً امام را دنبال میکردم و تلاش میکردم هر چه بیشتر تفکر، شخصیت امام را بشناسم. اگر خداوند به من توفیق داد تا کنار ایشان بمانم برای این بود که در دعاهایم ازخداخواسته بودم که در کنار امام قرار بگیرم. من معتقدم محافظ شخصی شدن امام درواقع استجابت دعاهایم بود.
**محافظت از امام برای شما مسئولیت بسیار سنگینی بود با توجه به اینکه هنوز حکومتی برقرار نشده بود و حتی هر آن احتمال حمله به اقامتگاه امام از طرف گارد شاهنشاهی و فرمانداری و … میرفت.
بله دقیقاً همینطور بود من بارها دست خداوند را در محافظت از امام دیدم. من و امثال من فقط وسیله بودیم. خوب یادم هست بعد از چند روزی که در تهران بودیم. امام به سمت قم عزیمت کردند. جمعی از مراجع عظام مستقر در شهر قم از امام دعوت کردند که در مسجد امام حسن عسگریِ ایشان را ملاقات کنند یعنی در مسیر ورود به قم به استقبال حضرت امام آمده بودند. با پیکان سبزرنگ آقای توکلی روانه قم شدیم دریکی از خیابانهای قم ازدحام مردم برای استقبال از امام بهقدری بود که ماشین حامل امام قادر به حرکت نبود که هیچ، ماشین در همان ازدحام موتورش سوخت. بلافاصله از ماشین پیاده شدم و از آمبولانس برای انتقال امام استفاده کردیم.
مسیر بسیار شلوغ بود نزدیک مسجد امام حسن عسگریِ رسیدیم جایی که مراجع ثلاث حضرت آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی و حضرت آیتاللهالعظمی محمدرضا گلپایگانی و حضرت آیتالله شریعتمداری میخواستند از امام استقبال کنند. آمبولانس نمیتوانست جلوتر برود از چندنفری که نزدیکتر بودند خواهش کردیم طوری بایستند که با دستهایشان کوچه درست کنند تا ما بتوانیم امام را به مسجد برسانیم.
فقط ۵ قدم رفته بودیم که هجوم مردم باعث شد نتوانیم حرکت کنیم. یکلحظه حس کردم دیگر نمیتوانیم روی پای خودمان بایستیم عمامه و عبای امام رفته بود. باید تصمیم میگرفتم. هرگز نفهمیدم چطور شد که امام را بغل گرفتم و بهسرعت میدویدم وقتی امام را در حیاط مسجد که نسبت به بیرون خلوتتر بود روی زمین گذاشتم امام چندثانیهای ایستاد و به من نگاه کرد. خودم هم متعجب بودم که چطور توانسته بودم امام را آنطور به بغل بگیرم و بدوم. من بارها دست خدا را در محافظت از امام دیدم.
**سؤالی که همین لحظه برای من پیش آمد این است با این حس و ارتباط صمیمانه، امام شمارا چطور صدا میکردند؟
من وقتی در نجف به خدمت امام رسیدم خودم را با اسم کوچک «حمید» به امام معرفی کردم و امام همیشه من را حمید آقا صدا میکرد. ایشان همانطور که برای همه مردم ایران پدر بود برای من هم یک پدر بود. من محبت پدرانه ایشان را با همه وجودم حس میکردم.
ارتباط و اعتماد امام به من خیلی عمیق شده بود من با همه وجودم حس پدرانه امام را میفهمیدم. احمد آقا همیشه در حمام کردن به امام کمک میکرد و من تنها غریبهای از خانواده امام بودم که در حمام کردن به امام کمک کردم. گاهی حس میکردم نگاه ایشان هم به من نگاه به فرزندشان است امام بسیار باعاطفه و مهربان بودند.
قم ۱۴ اردیبهشت کتابخانه مدرسه فیضیه قم
امام اهل شوخی هم بودند؟
بله شوخیهای لطیفی داشتند. یکی روزی به باغچه آقای اشراقی دامادشان در قم برای دوری از هیاهو و البته تمهیداتی برای خارج بودن از محل اقامت رفتیم و من هم تنها همراه ایشان بودم. وقت نماز ظهر شده بود. سجاده نماز را پهن کردم. روبهرویمان در طاقچه قاب عکسی از امام بود. قاب را برداشتم و کمی دورتر بردم و برگشتم. امام با لبخند ملیحی نگاهی به من انداختند و فرمودند عکس را کجا بردید؟ گم میشه!؟ باهم لبخند زدیم امام ازایندست شوخیها میکردند و بسیار لطیف بودند.
**در مدتی که شما محافظ امام بودید گروهای سیاسی احزاب و مردم عادی به دیدار امام میآمدند و امام نسبت به مردم عادی تفقد زیادی داشتند میتوانید نمونههایی که در ذهن و خاطر شما مانده است برایمان بگویید؟
امام نسبت به مردم عادی بسیار ابراز محبت و علاقه پدرانه داشتند؛ اما محبت و احترامی که به مسنترها داشتند واقعاً برای من شگفتیآور بود. طوری که گاهی برای تفقد به این عزیزان مسیرشان را کج میکردند و پیشقدم برای احوالپرسی میشدند. خاطرهای جالب در این رابطه دارم. به قم رفته بودیم و امام طی جلساتی در مدرسه فیضیه حضور پیدا میکردند و در جمع مردم سخنرانی داشتند. انبوه جمعیت مردم برای دیدار امام به مدرسه فیضیه میآمدند. خودم رانندگی میکردم تا امام را به مدرسه برسانم. از پشت مدرسه میآمدیم طوری که جمعیت کمتری با امام روبهرو شوند. ترمز کردم پایین آمدم و در پشتی مدرسه را باز کردم. امام پیاده شدند و من بازهم پشت فرمان نشستم تا ماشین را پارک کنم در این حین که امام داشت وارد مدرسه میشد پیرمردی از دور امام را دید سیمای روستایی داشت و کلاه نمدی بر سرش بود. من وقتی متوجه شدم که دیدم امام بهسرعت به سمت پیرمرد میرود بهسرعت از ماشین پیاده شدم و به سمت امام دویدم. دیدم که ایشان دست پیرمرد را گرفته او را از زمین بلند میکند و همزمان سر پیرمرد را نوازش میکند گویا پیرمرد بهمحض دیدن امام به سمت ایشان دویده و در مسیر بر زمین افتاده است. این صحنه هیچوقت از جلوی چشم من پاک نمیشود.
قم اسفند ماه ۵۷ احتمالا ۲۱ اسفند باشه مدرسه حکیم نظامی دیدار با مردم قم
**مدتی که کنار امام بودید چه ویژگی از امام بیشتر در ذهن شما مانده است و برای شما جالب بود؟
آرامش ایشان. هیچوقت آدم احساس نمیکرد خبری امام را برانگیخته و او را به هم بریزد. من در خیلی از جلسات حضور داشتم. میدیدم تا اتفاقی میافتاد، بعضی از آقایان از جای خود بلند میشدند، بعضی راه میرفتند، بعضی نماز و بعضی استغفار میکردند و حتی بعضی هم عصبی میشدند امام در هر شرایطی آرام بود. انگار همه کارها را به دست قدرت بزرگتری سپرده بودند. آرامش از چهرهشان محو نمیشد.
**برای خود شما اتفاقی افتاد در مراوده با امام که متوجه آرام بودن ایشان شوید؟
تا جایی که یادم هست یکبار برای سخنرانی به مسجد حکیم نظامی قم رفته بودیم خواستیم از یکدری وارد شویم که شلوغی کمتری داشته باشد؛ اما متأسفانه جمعیت زیادی وارد شدند و با در ورودی آهنی سنگینی مواجه شدیم. دست من بین در آهنی ماند و همان لحظه دستم شکست. امام باید در سیل جمعیت خودشان را به محل سخنرانی میرساندند؛ اما آرام و صبور ایستادند از جیبشان دستمالی را درآوردند و منتظر ماندند تا من دستم را ببندم. خیالشان که راحت شد باهم راه افتادیم.
**شما چه مدت محافظ شخصی امام بودید؟
از ۱۲ بهمن سال ۵۷ روزی که امام وارد ایران شد تا ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۵۸ به مدت سه ماه مستقیم در خدمت امام بودم.
**چطور شد که ۱۵ اردیبهشت ۵۸ دیگر محافظ امام نبودید؟
برای انجام کار دیگری از امام مأموریت گرفتم. بعد از شهادت استاد مطهری که گروه فرقان وی را به شهادت رسانده بود جریان گروه فرقان را برای امام نقل کردم و به توصیه ایشان تصمیم گرفتم برای شناسایی این گروه وارد عمل شوم. این در شرایطی بود که من این گروه را خوب میشناختم و میدانستم گروه فرقان نسبت به شهید مطهری چه کینهای دارد.
دو روز بعد از شهادت استاد مطهری در مدرسه فیضیه مراسمی بود آقای هاشمی رفسنجانی که جریان فرقان را نمیشناخت موضوع ترور را به حزب توده نسبت داد من در همان زمان که سخنرانی انجام میشد در گوش حضرت امام گفتم: این جریان مربوط است به گروه فرقان که مذهبی هستند. حضرت امام سرشان را بالا کردند رو به من و فرمودند: مگر تو اینها را میشناسی؟ گفتم: بله، شهید مطهری هم خوب اینها را میشناختند. در جلسهای به امام توضیح دادم که گروه فرقان چه کسانی هستند و چهکارهایی میکردند؟ دیدگاهشان چیست؟ توضیح دادم که انحراف و اشتباه آنها کجا بوده؟ چگونه شهید مطهری با آنها برخورد کرد؟ نهایتاً از چه زمانی بغض و کینه مطهری را پیدا کردند؟
امام فرمودند: شما که اینها را میشناسید، بروید و این موضوع را جمع کنید.
۱۸ بهمن بعد نماز و ناهار مدرسه علوی خیابان ایران
**شما بهعنوان محافظ شخصی امام و فردی که امام به او خیلی اعتماد داشتند شخصیت امام را چطور میتوانید تعریف کنید؟
سخن گفتن از شخصیت امام کار بسیار بسیار دشواری است. هر از یک ما که به امام نگاه میکنیم با بلوغ و شعور خودمان ایشان را درک میکنیم. او شخصیت چندبعدی دارد شخصیت سیاسی، شخصیت معنوی، شخصیتی معلم گونه و پدرانه و حتی شخصیت رندانه دارد. او با نگاه دقیق دوردست را میبیند. بسترسازی که برای تحقق انقلاب دارد بسیار دقیق است. از کشوری حرف میزنیم که تا فرق سر در استعمار امریکا و انگلیس قرار داشت و امام با حکمت متعالی توانست حکومت اسلامی را در چنین شرایطی برقرار کند. امام ایران را با مردم اش میشناخت. او توقع و علاقه و پتانسیل و توانایی مردم را بهخوبی میشناخت. به هیچ جریانی بهجز نیروی مردم برای تحقق نگاه اسلامیاش تکیه نکرد. علاوه بر آن امام فضا و نوع حضور خارجیها را نیز در کشور میشناخت. حتی از آثار دینی و اسلامی روی مردم بهخوبی آگاه بود. و با ترکیب منطقی ماهرانهای از این آگاهیهای عمیق توانست مردم را علیه منافع استکباری بسیج کند.
حضرت امام حتی نفوذیهای اطراف خود را میشناخت و با هریک با شیوهای که او نداند امام ایشان را میشناسد برخورد میکرد. در جریان شهادت آقا مصطفی همه جریان را میدانست دست جریان انگلیسی را شناخته بود؛ اما دم نزد تا فضا برای انقلاب دستخوش حوادث نشود. از دیگر ویژگیهای امام صبوری او بود. اهداف و مبارزه سیاسی خود علیه حکومت شاهنشاهی را در دوره ۱۵ ساله دنبال کرد و بهخوبی شرایط را تشخیص داد و ضعف دستگاه شاه را هم میشناخت از تمهیدات دشمن انقلاب علیه شاه استفاده میکرد و حساسیتها را تشخیص میداد به همین منظور جنگ و دشمنی آن روز بین آمریکا و انگلیس را تشخیص دادند و در بین این دو نظر اختلافی که آمریکاییها موافق برگشت نبودند ولی انگلیسیها که از قبل در ایران یارگیری کرده بودند دنبال فریب آمریکا رفتند، استفاده کرده و تصمیم گرفتند شجاعانه و جسورانه و بدون پروا از هیچ پیش آمدی، بهموقع وارد ایران شدند.
**صحبتی برای نسل امروز درباره شناخت بیشتر امام دارید؟
من پیشنهاد میکنم که سخنرانیهای امام را گوش کنید. با توجه به دوراندیشی که امام داشتند وقتی نسل امروز و حتی دولتمردان صحبتهای ۴۰ سال پیش امام را گوش میکنند مثل این است که امام همین امروز با توجه به شرایط امروز آنها را نصیحت میکند. امام همان موقع هم در قالب تریبون با مسئولان کشور و دولتیها حرف میزد یکبار دیگر حرفهای امام را گوش کنید صحبتهای امام تاریخمصرف ندارد انگار که مشکلات این روزها را پیشبینی کرده بودند و حتی همه مشکلات و راهحلها را تذکر میدهند.
انتهای پیام/
فجر ۴۲| محافظی که برای نجات امام، او را در آغوش گرفت و دوید بیشتر بخوانید »