امام

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی



فجر۴۲| بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق،  اگر سراغ خانه سبزعلی را از کاسبان خیابان حرم بپرسی، همه آدرس را می‌دانند. تابلو کوچه به نام “شهید قاسم سبزعلی” تو را یک‌راست می‌برد تا پلاک ۷. خانه‌ای که روزگاری محل رفت‌وآمد جوان‌های مبارز شهرری بود. برادران سبزعلی گرداگرد خانه پدری نشسته‌اند. این خانه خاطرات مرحوم مادر و برادر شهیدشان قاسم را زنده می‌کند. برادران سبزعلی عشق به دین و اسلام را مدیون مادرشان “نرگس اکبر مقدم” می‌دادند. حاج اصغر، محسن، امیر، حسن، ابوالفضل برادران سبزعلی هستند. یاد و خاطره قاسم نیز امروز در قاب عکس کنار برادرانش، زنده مانده است.

مادرم اولین مبارز خانه ما بود

محسن سبزعلی می‌گوید: «فکر می‌کنم سال‌های ۵۵ یا ۵۶ بود برادر بزرگ‌ترم حاج اصغر از قم رساله و پیغام‌های امام را می‌آورد و در تهران و شهرری توزیع می‌کرد دوست دیگری داشتیم به نام”اکبر ابوطالبی” او نیز با حاج اصغر همراه بود و تعدادی از رساله‌ها را نیز در خانه آنها پنهان می‌کردند. رساله‌ها لو رفته بود و نیروهای ساواک وارد منزل ابوطالبی شده بودند. همسایه‌ها به مادرم پیغام دادند که تا چند دقیقه دیگر ساواک وارد منزل شما هم می‌شود برای بردن بقیه رساله‌ها. هیچ‌کدام از برادرها در خانه نبودیم مادرم نیز تمام رساله‌ها را داخل چاه خشک وسط حیاط ریخته و تخته‌سنگ را به‌تنهایی روی آن گذاشته بود؛ بعدازاینکه نیروهای ساواک وارد منزل ما شدند و همه‌جا را جستجو کردند؛ دست از پا درازتر از خانه ما خارج شدند. مادرم از آن روز بیشتر ما را تشویق می‌کرد، یادم می‌آید که مادرم بعضی روزها برای ۵۰ نفر غذا درست می‌کرد که پذیرای جوان‌های انقلابی باشد. وقتی در منزل ما جلسه‌ای برگزار می‌شد برای امنیت بیشتر بچه‌های کوچک‌تر از سر کوچه دو نفر دو نفر می‌ایستادند که اگر سروکله مأموران ساواک پیدا شود به ما اطلاع دهند تا انقلابیون از راه پشت‌بام فرار کنند.

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

نیروهای خودی، کلانتری را تقدیم کردند

حسن سبزعلی به‌روزی اشاره می‌کند که کلانتری شهرری توسط بچه‌های شهرری اشغال شد. اکثر مأموران کلانتری شهرری خودی و از اهالی محله بودند بنابراین به خیلی از آن‌ها اطلاع دادیم و کلانتری تقریباً خالی‌شده بود وقتی بچه‌ها از سمت میدان شهرری به سمت کلانتری پیش رفتند یک ماشین وانت‌بار که از زباله پرشده بود از کنار ما گذشت بعدها متوجه شدیم که سلاح‌ها و مهماتی که در کلانتری نگه‌داری می‌شد توسط این ماشین از کلانتری خارج‌شده بود و برای اینکه انقلابیون متوجه نشوند روی آن را با زباله پرکرده بودند.

بدون اینکه به کسی آسیب برسد صبح آن روز کلانتری گرفته شد و بعدازظهر نیز اهالی به سمت کلانتری دولت‌آباد رفتند؛ اما رئیس کلانتری دولت‌آباد تسلیم نشد و درگیری مسلحانه درگرفت و حدود ۸ نفر از جوان‌های انقلابی در آن روز شهید شدند.

ابوالفضل سبزعلی از دیگر برادران می‌گوید: من آن موقع محصل بودم و در رکاب برادران. آن روزها جمعیت شهرری به نسبت کمتر بود و به دلیل وجود پایگاه محکم نظامی شاهنشاهی که در آرامگاه تشکیل‌شده بود به‌سرعت تظاهرات مردمی سرکوب می‌شد. بنابراین جلساتی که در منزل ما برگزار می‌شد بیشتر بچه‌های انقلابی را به سمت تهران و خیابان ۱۷ شهریور هدایت می‌کرد. یادم می‌آید که برادرم حاج اصغر بدون ترس عکس امام را روی شیشه ماشینش می‌چسباند تا محرکی باشد که بچه‌ها در تظاهرات آن روزهای تهران شرکت کنند.

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

غریبه ها دل کشتن داشتند

حاج اصغر با اشاره به‌روزهای خون‌بار شهرری می‌گوید: بعد از پیروزی انقلاب تازه‌کار ما شروع شد آن روزها بیشتر نیروهای کلانتری محلی بودند. و نمی‌توانستند به روی مردم اسلحه بکشند. ازاین‌رو برای کشتار مردم از مراغه نیرو اعزام کرده بودند. این را بعدها متوجه شدیم وقتی‌که با گرفتن مرکز ساواک در نزدیکی هلال‌احمر رئیس ساواک شهرری اسامی را لو داد و گفت: «حتی او فرمان تیر را هم صادر نکرده است. باوجود همه شادی که با پیروزی انقلاب احساس می‌کردیم به دنبال سرنخی بودیم که بفهمیم چه کسی فرمان تیر را در شهرری صادر کرد و بچه‌های شهرری را شهادت رساند؛ روز تظاهرات ۱۸ دی فقط قرار بود قطع‌نامه‌ای خوانده شود؛ اما به‌یک‌باره فرمان تیر صادر شد. با برادرم محسن به مراغه رفتیم با آشنایی که آنجا داشتیم همراه با چند نفر و وارد پادگان شدیم و حدود ۸ نفر را دست‌بسته به تهران آوردیم ۸ نفر که اسامی آنها را قبلاً به ما داده بودند در مسیر از آنها پذیرایی کردیم صبحانه و نهار به آنها دادیم.

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

مادرم قاتل برادرم را بخشید

وقتی آنها را به شهرری آوردیم شعارنوشته‌هایی را آماده کرده بودیم با این مضمون که اینها قاتلان شهدای شهرری هستند. آنها را تحویل دادگاه انقلاب دادیم از آن ۸ نفر دو نفر اعدام شدند و بقیه به زندان رفتند تا اینکه امام فرمان آزادی زندانیان را داد. بعدازاینکه از زندان آزاد شدند سه نفراز آنها به خانه ما آمدند برای حلالیت چون قاسم برادر ما در همان روز شهید شده بود یادم می‌آید که مادرم به آنها گفت: وقتی امام شمارا آزاد کرده است من هم شما را حلال می‌کنم.

 امام به زیارت سید الکریم آمد

با علنی شدن مبارزات مسلحانه قرار بود یک دوست قدیمی به نام حاج علی حیدری ۲۰ اسلحه ژسه و ۲ هزار فشنگ به ما برساند. اینها را حاج اصغر سبزعلی می‌گوید؛ برادران سبزعلی مادامی‌که برادر بزرگ‌تر صحبت می‌کند دست ادب بر زانو گذاشته‌اند و گوش می‌کنند. درحالی‌که خودشان نیز بخشی از خاطرات آن روزهای برادر هستند.

حاج اصغر ادامه می‌دهد: گوش‌به‌زنگ پیغام بودم که برادرم محسن به در منزل ما آمد و خبر آورد که حاج علی حیدری پیغام داده که سریع خودت را برسان؛ تا وقتی‌که به حاج علی برسم تصور می‌کردم اسلحه و فشنگ‌ها را آورده است. ساعت ۷ بعدازظهر حاج علی را در میدان شهرری ملاقات کردم آرام در گوشم گفت «خیابان حرم را امن کنید حضرت امام تا ساعت ۹ برای زیارت حرم حضرت عبدالعظیم (ع) می‌آید.»

سر از پا نمی‌شناختیم اما باید خوشحالی خودمان را پنهان می‌کردیم هنوز نیروهای حکومتی حضور داشتند و معروف شده بودند به چماق به دست‌ها. نیروهای ژاندارم و ساواکی‌ها آرامگاه رضاشاه را حفظ کرده بودند. باید به بهانه‌ای بچه‌های انقلابی را به خیابان و اطراف حرم می‌کشاندیم. شایعه کردیم که قرار است «چماق به دست‌ها» به مردم حمله کنند. بچه‌ها هر ۵ قدم در خیابان حرم ایستاده بودند تا بتوانند از مردم دفاع کنند. ساعت از ۹ گذشته بود ما برادرها در میدان شهر منتظر بودیم که ماشین بنز سبزرنگ از دور نمایان شد. امام در همان ماشین بود حاج احمد پسر امام نیز همراهشان بود محسن رفیق‌دوست، مهدی عراقی و چند نفر دیگر نیز همراه امام بودند. ماشین نزدیک میدان ترمز کرد. برای اینکه دیگران متوجه نشوند به راننده گفتم مسیر امن است همین‌طور با ماشین تا جلوی صحن در اصلی بروید. ساعت ۱۰ بود که امام به جلوی در اصلی حرم رسید بازار خلوت بود. پیرمردی جلوی در صحن به حالت تضرع نشسته بود و دعا می‌کرد امام را یک‌لحظه دید و شناخت با صدایی متعجب و بلند گفت: امام! امام نیز به او لبخند زد. همان‌طور که نشسته بود عبای امام را بوسید.

چهارطرف امام را گرفته بودیم که به ایشان صدمه‌ای وارد نشود به ضریح که رسیدیم امام را تنها گذاشتیم. به یک از دوستانمان که دوربین عکاسی داشت خبر داده بودیم که برای عکاسی و فیلم‌برداری از امام حاضر شود؛ اما آن‌قدر وقت کم بود که برادران شفیعی فقط توانستند یک فریم از امام عکس بگیرند.

آن موقع امام‌زاده‌ها و صحن عبدالعظیم (ع) به یکدیگر راه نداشتند امام مقبره حضرت عبدالعظیم (ع) و امام‌زاده حمزه (ع) را زیارت کردند. یکی از بچه‌های انقلابی به امام نزدیک شد و از شوق به امام نگاه کرد و گفت «قربانت بروم» امام نیز دستی به سر او کشید جمله محبت‌آمیزی را ادا کردند. درکل امام  ۱۰ دقیقه در حرم بود. تا «چماق به دست‌ها» مطلع شوند امام رفته بود آن شب از شوق در پوست خودمان نمی‌گنجیدیم.

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

دیوار عاشقی

امینی مقدم یکی از خادمان قدیمی حرم نیز گفته‌های اصغر سبزعلی را تصدیق می‌کند و می‌گوید: «رژیم روزهای آخرش را سپری می‌کرد اما هنوز امیدوار بود و دست از کشتار مردم برنمی‌داشت. آن شب نوبت‌کار من بود. رسم بود که در ساعت آخر خادم‌ها با احترام از زائران می‌خواستند که سلامی بدهند و از حرم خارج شوند. به‌رسم عادت مشغول این کار بودم، متوجه شدم که حدود ۳۰ نفر خانم و آقا، پراکنده در حرم هستند و اصلاً به حرف‌های من توجهی نمی‌کنند. دست چند نفرشان هم بی‌سیم دیدم. موضوع را به حاج‌آقا امینی سر پرست  خادم ها اطلاع دادم. آن چند نفر بیسیم به دست را به کشیک‌خانه بردیم و موضوع را جویا شدیم. آن‌ها گفتند که قراراست تا دقایقی دیگر امام خمینی (ره) وارد حرم شوند. همه خادم‌ها دست‌وپایشان را گم‌کرده بودند. جالب آنکه نیروهای شاه با تانک و تشکیلات نظامی برای نظارت بر اوضاع شهرری در چهارراه آرامگاه مستقر بودند؛ اما نیروهای حفاظت قرار بود از مسیر دیگری امام را وارد حرم کنند. آن ۳۰ نفر هم جزو نیروهای حفاظتی بودند که برای رصد اوضاع‌واحوال از چند ساعت قبل وارد حرم شده بودند. من و بقیه خادم‌ها سر از پا نمی‌شناختیم. امام از طرف میدان کوچک و کوچه سقاخانه وارد حرم شدند. صحنه زیبایی بود. خادم‌ها همراه با گروه حفاظتی امام برای آنکه مبادا نیروهای ساواک بویی برده باشند و بخواهند وارد شوند دستانشان را در هم گره زدند و از ورودی در حرم تا ایوانی که به باغچه طوطی منتهی می‌شد دیوار  دفاعی تشکیل دادند. من‌بعدها آن دیوار را دیوار عاشقی نامیدم. صحنه‌های نابی بود. امام همراه با حاج احمد آقا، حرم امامزاده عبدالعظیم (ع) را زیارت کردند.

آن حضور آن‌قدر غیرمنتظره بود که ما حتی فرصت نکردیم به تولیت آستان خبر دهیم یا اینکه از لحظه‌های ورود ایشان به حرم تصویربرداری کنیم. بعد از پایان زیارت، امام حتی برای پذیرایی هم صبر نکردند و به آقای مؤذنی که آن زمان مسئول کشیک‌خانه بود گفتند «فرصت زیاد است.» امام همراه با نیروهای حفاظتی‌شان از در دیگر خروجی بیرون رفتند. هنوز ۲۰ دقیقه‌ای از خروجشان نگذشته بود که سروکله رئیس ساواک و شهربانی پیدا شد. گفت انگار اینجا خبرهایی بود و ما بی‌خبر بودیم؟ اما در جواب فقط پوزخند تمسخرآمیز خادم‌ها را تحویل گرفت.»

۳۳ نفر را در آرامگاه دستگیر کردیم

«روز ۲۱ بهمن بود هنوز هم گارد نظامی در اطراف آرامگاه بودند. یک سری بچه‌های مبارز برای گرفتن آرامگاه پیش‌قدم شده بودند بعضی از مبارزان سلاح گرم داشتند. دستور تیر صادرشده بود همان‌طور که نیروهای انقلابی پیش می‌رفتند یک نفر از روی سقف آرامگاه همه بچه‌ها را به تیر بست تعداد زیادی از بچه‌ها آن روز شهید شدند چندنفری هم از نیروهای گاردی کشته شدند». این‌ها را محسن سبز علی می‌گوید و همان‌طور که خاطرات آن روزها را در ذهنش مرور می‌کند ادامه می‌دهد: بعدازاینکه بچه‌ها توانستند آرامگاه را بگیرند ۳۳ نفر را دستگیر کردیم و همه آن‌ها را دست‌بسته به منزل حسین فدایی بردیم. با فرماندهان تماس گرفتیم که چه تصمیمی برای آن‌ها بگیریم فرمان امام از طریق آن‌ها صادر شد که سربازان را آزاد کنید و حتی مبلغی نیز به آن‌ها بدهید تا به خانه‌هایشان برسند و درجه‌داران را به دادگاه انقلاب معرفی کنید.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق،  اگر سراغ خانه سبزعلی را از کاسبان خیابان حرم بپرسی، همه آدرس را می‌دانند. تابلو کوچه به نام “شهید قاسم سبزعلی” تو را یک‌راست می‌برد تا پلاک ۷. خانه‌ای که روزگاری محل رفت‌وآمد جوان‌های مبارز شهرری بود. برادران سبزعلی گرداگرد خانه پدری نشسته‌اند. این خانه خاطرات مرحوم مادر و برادر شهیدشان قاسم را زنده می‌کند. برادران سبزعلی عشق به دین و اسلام را مدیون مادرشان “نرگس اکبر مقدم” می‌دادند. حاج اصغر، محسن، امیر، حسن، ابوالفضل برادران سبزعلی هستند. یاد و خاطره قاسم نیز امروز در قاب عکس کنار برادرانش، زنده مانده است.

مادرم اولین مبارز خانه ما بود

محسن سبزعلی می‌گوید: «فکر می‌کنم سال‌های ۵۵ یا ۵۶ بود برادر بزرگ‌ترم حاج اصغر از قم رساله و پیغام‌های امام را می‌آورد و در تهران و شهرری توزیع می‌کرد دوست دیگری داشتیم به نام”اکبر ابوطالبی” او نیز با حاج اصغر همراه بود و تعدادی از رساله‌ها را نیز در خانه آنها پنهان می‌کردند. رساله‌ها لو رفته بود و نیروهای ساواک وارد منزل ابوطالبی شده بودند. همسایه‌ها به مادرم پیغام دادند که تا چند دقیقه دیگر ساواک وارد منزل شما هم می‌شود برای بردن بقیه رساله‌ها. هیچ‌کدام از برادرها در خانه نبودیم مادرم نیز تمام رساله‌ها را داخل چاه خشک وسط حیاط ریخته و تخته‌سنگ را به‌تنهایی روی آن گذاشته بود؛ بعدازاینکه نیروهای ساواک وارد منزل ما شدند و همه‌جا را جستجو کردند؛ دست از پا درازتر از خانه ما خارج شدند. مادرم از آن روز بیشتر ما را تشویق می‌کرد، یادم می‌آید که مادرم بعضی روزها برای ۵۰ نفر غذا درست می‌کرد که پذیرای جوان‌های انقلابی باشد. وقتی در منزل ما جلسه‌ای برگزار می‌شد برای امنیت بیشتر بچه‌های کوچک‌تر از سر کوچه دو نفر دو نفر می‌ایستادند که اگر سروکله مأموران ساواک پیدا شود به ما اطلاع دهند تا انقلابیون از راه پشت‌بام فرار کنند.

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

نیروهای خودی، کلانتری را تقدیم کردند

حسن سبزعلی به‌روزی اشاره می‌کند که کلانتری شهرری توسط بچه‌های شهرری اشغال شد. اکثر مأموران کلانتری شهرری خودی و از اهالی محله بودند بنابراین به خیلی از آن‌ها اطلاع دادیم و کلانتری تقریباً خالی‌شده بود وقتی بچه‌ها از سمت میدان شهرری به سمت کلانتری پیش رفتند یک ماشین وانت‌بار که از زباله پرشده بود از کنار ما گذشت بعدها متوجه شدیم که سلاح‌ها و مهماتی که در کلانتری نگه‌داری می‌شد توسط این ماشین از کلانتری خارج‌شده بود و برای اینکه انقلابیون متوجه نشوند روی آن را با زباله پرکرده بودند.

بدون اینکه به کسی آسیب برسد صبح آن روز کلانتری گرفته شد و بعدازظهر نیز اهالی به سمت کلانتری دولت‌آباد رفتند؛ اما رئیس کلانتری دولت‌آباد تسلیم نشد و درگیری مسلحانه درگرفت و حدود ۸ نفر از جوان‌های انقلابی در آن روز شهید شدند.

ابوالفضل سبزعلی از دیگر برادران می‌گوید: من آن موقع محصل بودم و در رکاب برادران. آن روزها جمعیت شهرری به نسبت کمتر بود و به دلیل وجود پایگاه محکم نظامی شاهنشاهی که در آرامگاه تشکیل‌شده بود به‌سرعت تظاهرات مردمی سرکوب می‌شد. بنابراین جلساتی که در منزل ما برگزار می‌شد بیشتر بچه‌های انقلابی را به سمت تهران و خیابان ۱۷ شهریور هدایت می‌کرد. یادم می‌آید که برادرم حاج اصغر بدون ترس عکس امام را روی شیشه ماشینش می‌چسباند تا محرکی باشد که بچه‌ها در تظاهرات آن روزهای تهران شرکت کنند.

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

غریبه ها دل کشتن داشتند

حاج اصغر با اشاره به‌روزهای خون‌بار شهرری می‌گوید: بعد از پیروزی انقلاب تازه‌کار ما شروع شد آن روزها بیشتر نیروهای کلانتری محلی بودند. و نمی‌توانستند به روی مردم اسلحه بکشند. ازاین‌رو برای کشتار مردم از مراغه نیرو اعزام کرده بودند. این را بعدها متوجه شدیم وقتی‌که با گرفتن مرکز ساواک در نزدیکی هلال‌احمر رئیس ساواک شهرری اسامی را لو داد و گفت: «حتی او فرمان تیر را هم صادر نکرده است. باوجود همه شادی که با پیروزی انقلاب احساس می‌کردیم به دنبال سرنخی بودیم که بفهمیم چه کسی فرمان تیر را در شهرری صادر کرد و بچه‌های شهرری را شهادت رساند؛ روز تظاهرات ۱۸ دی فقط قرار بود قطع‌نامه‌ای خوانده شود؛ اما به‌یک‌باره فرمان تیر صادر شد. با برادرم محسن به مراغه رفتیم با آشنایی که آنجا داشتیم همراه با چند نفر و وارد پادگان شدیم و حدود ۸ نفر را دست‌بسته به تهران آوردیم ۸ نفر که اسامی آنها را قبلاً به ما داده بودند در مسیر از آنها پذیرایی کردیم صبحانه و نهار به آنها دادیم.

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

مادرم قاتل برادرم را بخشید

وقتی آنها را به شهرری آوردیم شعارنوشته‌هایی را آماده کرده بودیم با این مضمون که اینها قاتلان شهدای شهرری هستند. آنها را تحویل دادگاه انقلاب دادیم از آن ۸ نفر دو نفر اعدام شدند و بقیه به زندان رفتند تا اینکه امام فرمان آزادی زندانیان را داد. بعدازاینکه از زندان آزاد شدند سه نفراز آنها به خانه ما آمدند برای حلالیت چون قاسم برادر ما در همان روز شهید شده بود یادم می‌آید که مادرم به آنها گفت: وقتی امام شمارا آزاد کرده است من هم شما را حلال می‌کنم.

 امام به زیارت سید الکریم آمد

با علنی شدن مبارزات مسلحانه قرار بود یک دوست قدیمی به نام حاج علی حیدری ۲۰ اسلحه ژسه و ۲ هزار فشنگ به ما برساند. اینها را حاج اصغر سبزعلی می‌گوید؛ برادران سبزعلی مادامی‌که برادر بزرگ‌تر صحبت می‌کند دست ادب بر زانو گذاشته‌اند و گوش می‌کنند. درحالی‌که خودشان نیز بخشی از خاطرات آن روزهای برادر هستند.

حاج اصغر ادامه می‌دهد: گوش‌به‌زنگ پیغام بودم که برادرم محسن به در منزل ما آمد و خبر آورد که حاج علی حیدری پیغام داده که سریع خودت را برسان؛ تا وقتی‌که به حاج علی برسم تصور می‌کردم اسلحه و فشنگ‌ها را آورده است. ساعت ۷ بعدازظهر حاج علی را در میدان شهرری ملاقات کردم آرام در گوشم گفت «خیابان حرم را امن کنید حضرت امام تا ساعت ۹ برای زیارت حرم حضرت عبدالعظیم (ع) می‌آید.»

سر از پا نمی‌شناختیم اما باید خوشحالی خودمان را پنهان می‌کردیم هنوز نیروهای حکومتی حضور داشتند و معروف شده بودند به چماق به دست‌ها. نیروهای ژاندارم و ساواکی‌ها آرامگاه رضاشاه را حفظ کرده بودند. باید به بهانه‌ای بچه‌های انقلابی را به خیابان و اطراف حرم می‌کشاندیم. شایعه کردیم که قرار است «چماق به دست‌ها» به مردم حمله کنند. بچه‌ها هر ۵ قدم در خیابان حرم ایستاده بودند تا بتوانند از مردم دفاع کنند. ساعت از ۹ گذشته بود ما برادرها در میدان شهر منتظر بودیم که ماشین بنز سبزرنگ از دور نمایان شد. امام در همان ماشین بود حاج احمد پسر امام نیز همراهشان بود محسن رفیق‌دوست، مهدی عراقی و چند نفر دیگر نیز همراه امام بودند. ماشین نزدیک میدان ترمز کرد. برای اینکه دیگران متوجه نشوند به راننده گفتم مسیر امن است همین‌طور با ماشین تا جلوی صحن در اصلی بروید. ساعت ۱۰ بود که امام به جلوی در اصلی حرم رسید بازار خلوت بود. پیرمردی جلوی در صحن به حالت تضرع نشسته بود و دعا می‌کرد امام را یک‌لحظه دید و شناخت با صدایی متعجب و بلند گفت: امام! امام نیز به او لبخند زد. همان‌طور که نشسته بود عبای امام را بوسید.

چهارطرف امام را گرفته بودیم که به ایشان صدمه‌ای وارد نشود به ضریح که رسیدیم امام را تنها گذاشتیم. به یک از دوستانمان که دوربین عکاسی داشت خبر داده بودیم که برای عکاسی و فیلم‌برداری از امام حاضر شود؛ اما آن‌قدر وقت کم بود که برادران شفیعی فقط توانستند یک فریم از امام عکس بگیرند.

آن موقع امام‌زاده‌ها و صحن عبدالعظیم (ع) به یکدیگر راه نداشتند امام مقبره حضرت عبدالعظیم (ع) و امام‌زاده حمزه (ع) را زیارت کردند. یکی از بچه‌های انقلابی به امام نزدیک شد و از شوق به امام نگاه کرد و گفت «قربانت بروم» امام نیز دستی به سر او کشید جمله محبت‌آمیزی را ادا کردند. درکل امام  ۱۰ دقیقه در حرم بود. تا «چماق به دست‌ها» مطلع شوند امام رفته بود آن شب از شوق در پوست خودمان نمی‌گنجیدیم.

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

دیوار عاشقی

امینی مقدم یکی از خادمان قدیمی حرم نیز گفته‌های اصغر سبزعلی را تصدیق می‌کند و می‌گوید: «رژیم روزهای آخرش را سپری می‌کرد اما هنوز امیدوار بود و دست از کشتار مردم برنمی‌داشت. آن شب نوبت‌کار من بود. رسم بود که در ساعت آخر خادم‌ها با احترام از زائران می‌خواستند که سلامی بدهند و از حرم خارج شوند. به‌رسم عادت مشغول این کار بودم، متوجه شدم که حدود ۳۰ نفر خانم و آقا، پراکنده در حرم هستند و اصلاً به حرف‌های من توجهی نمی‌کنند. دست چند نفرشان هم بی‌سیم دیدم. موضوع را به حاج‌آقا امینی سر پرست  خادم ها اطلاع دادم. آن چند نفر بیسیم به دست را به کشیک‌خانه بردیم و موضوع را جویا شدیم. آن‌ها گفتند که قراراست تا دقایقی دیگر امام خمینی (ره) وارد حرم شوند. همه خادم‌ها دست‌وپایشان را گم‌کرده بودند. جالب آنکه نیروهای شاه با تانک و تشکیلات نظامی برای نظارت بر اوضاع شهرری در چهارراه آرامگاه مستقر بودند؛ اما نیروهای حفاظت قرار بود از مسیر دیگری امام را وارد حرم کنند. آن ۳۰ نفر هم جزو نیروهای حفاظتی بودند که برای رصد اوضاع‌واحوال از چند ساعت قبل وارد حرم شده بودند. من و بقیه خادم‌ها سر از پا نمی‌شناختیم. امام از طرف میدان کوچک و کوچه سقاخانه وارد حرم شدند. صحنه زیبایی بود. خادم‌ها همراه با گروه حفاظتی امام برای آنکه مبادا نیروهای ساواک بویی برده باشند و بخواهند وارد شوند دستانشان را در هم گره زدند و از ورودی در حرم تا ایوانی که به باغچه طوطی منتهی می‌شد دیوار  دفاعی تشکیل دادند. من‌بعدها آن دیوار را دیوار عاشقی نامیدم. صحنه‌های نابی بود. امام همراه با حاج احمد آقا، حرم امامزاده عبدالعظیم (ع) را زیارت کردند.

آن حضور آن‌قدر غیرمنتظره بود که ما حتی فرصت نکردیم به تولیت آستان خبر دهیم یا اینکه از لحظه‌های ورود ایشان به حرم تصویربرداری کنیم. بعد از پایان زیارت، امام حتی برای پذیرایی هم صبر نکردند و به آقای مؤذنی که آن زمان مسئول کشیک‌خانه بود گفتند «فرصت زیاد است.» امام همراه با نیروهای حفاظتی‌شان از در دیگر خروجی بیرون رفتند. هنوز ۲۰ دقیقه‌ای از خروجشان نگذشته بود که سروکله رئیس ساواک و شهربانی پیدا شد. گفت انگار اینجا خبرهایی بود و ما بی‌خبر بودیم؟ اما در جواب فقط پوزخند تمسخرآمیز خادم‌ها را تحویل گرفت.»

۳۳ نفر را در آرامگاه دستگیر کردیم

«روز ۲۱ بهمن بود هنوز هم گارد نظامی در اطراف آرامگاه بودند. یک سری بچه‌های مبارز برای گرفتن آرامگاه پیش‌قدم شده بودند بعضی از مبارزان سلاح گرم داشتند. دستور تیر صادرشده بود همان‌طور که نیروهای انقلابی پیش می‌رفتند یک نفر از روی سقف آرامگاه همه بچه‌ها را به تیر بست تعداد زیادی از بچه‌ها آن روز شهید شدند چندنفری هم از نیروهای گاردی کشته شدند». این‌ها را محسن سبز علی می‌گوید و همان‌طور که خاطرات آن روزها را در ذهنش مرور می‌کند ادامه می‌دهد: بعدازاینکه بچه‌ها توانستند آرامگاه را بگیرند ۳۳ نفر را دستگیر کردیم و همه آن‌ها را دست‌بسته به منزل حسین فدایی بردیم. با فرماندهان تماس گرفتیم که چه تصمیمی برای آن‌ها بگیریم فرمان امام از طریق آن‌ها صادر شد که سربازان را آزاد کنید و حتی مبلغی نیز به آن‌ها بدهید تا به خانه‌هایشان برسند و درجه‌داران را به دادگاه انقلاب معرفی کنید.



منبع خبر

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی بیشتر بخوانید »

تانک مأموران پهلوی را گرفت؛ شهیدش کردند!

تانک مأموران پهلوی را گرفت؛ شهیدش کردند!



انقلاب اسلامی به روایت تصویر

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، دهه فجر اوج شکوه ملتی است که مردان و زنان ایران اسلامی از کوچک و بزرگ، پیر و جوان در تبلور آن پا به پای هم آمدند و همراه و همدل با گذر از فراز و نشیب های روزگار در برابر طاغوت ایستادند.

مردمی که با صلابت خود کوه ها را به رشک واداشته و با لبیک به پیر مرادشان به جهانیان ثابت کردند که با نثار جان خویش پایبند همه ارزش های اسلامی و انقلابی هستند که امام خمینی(ره) آن را به زیبایی از فرهنگ عاشورا وام گرفت و به امت خویش آموخت که هرگز زیر لوای جور و ستم سرخم نکنند.

ما به بهانه گرامیداشت یاد و خاطره این دلاور مردان و شیرزنان ایرانی، در وسع خود در این ماه برگی از تقویم زندگی شهدا را ورق می زنیم که در اعتلای انقلاب اسلامی با نثار خون خود، حیات دوباره به تاریخ پر افتخارمان بخشیدند.

شهید فیروز هابیل امیرخیز، به سال ۱۳۳۶ در محله قره آغاج تبریز به دنیا آمد، دوران کودکیش را به علت کار پدرش در ارومیه سپری و از آنجا بالیدن آغاز کرد و هم پای با درس، قرآن آموخت و در کنار آن از مزارع کشاورزان و سختی کار آنها فیلم گرفت.

وی پس از طی دوران تحصیلات راهنمایی و دبیرستان وارد انستیتو تکنولوژی ارومیه شد و همزمان با تحصیل در رشته برق از هیچ کمکی برای کارگران کوره‌های آجرپزی دریغ نکرد و برای بازتاب دردهای مردم زحمت کش و زجر دیده سه فیلم با نام‌های توشه، با هم و نیاز را ساخت که فیلم هشت میلی متری «توشه» ساخته وی توانست از کاخ جوانان اورمیه لوح سپاس دریافت کند.

شهید امیرخیز پس از پایان دانشگاه به خدمت سربازی رفت و همراه با آن فعالیت های سیاسی اش رنگ دیگری یافت و بارها به خاطر پخش اعلامیه حضرت امام خمینی(ره) دستگیر شد اما دست از مبارزه برنداشت تا این که وقتی شنید امام راحل فرموده «سربازخانه ها را خالی کنید» خدمت را ترک کرد و به تبریز آمد.

شهید هابیل بیستم بهمن در تظاهرات مردم تبریز توانست تانکی را از دست ماموران رژیم طاغوت گرفته و خود رانندگی آن را به دست بگیرد که پس از پیاده شدن از تانک، مقابل کلانتری ناحیه شش(ترمینال قدیم) با گلوله ای که به طحال او اصابت کرد به بیمارستان امام(پهلوی) منتقل و عاقبت در اثر خونریزی شدید روز ۲۰ بهمن به شهادت رسید که پیکرش روز ۲۳ بهمن با تشییع نیروی هوایی تبریز در مزارستان امامیه آرام گرفت.

شهید فیروز هابیل امیرخیز، به سال ۱۳۳۶ در محله قره آغاج تبریز به دنیا آمد، دوران کودکیش را به علت کار پدرش در ارومیه سپری و از آنجا بالیدن آغاز کرد و هم پای با درس، قرآن آموخت و در کنار آن از مزارع کشاورزان و سختی کار آنها فیلم گرفت.

وی پس از طی دوران تحصیلات راهنمایی و دبیرستان وارد انستیتو تکنولوژی ارومیه شد و همزمان با تحصیل در رشته برق از هیچ کمکی برای کارگران کوره‌های آجرپزی دریغ نکرد و برای بازتاب دردهای مردم زحمت کش و زجر دیده سه فیلم با نام‌های توشه، با هم و نیاز را ساخت که فیلم هشت میلی متری «توشه» ساخته وی توانست از کاخ جوانان اورمیه لوح سپاس دریافت کند.

شهید امیرخیز پس از پایان دانشگاه به خدمت سربازی رفت و همراه با آن فعالیت های سیاسی اش رنگ دیگری یافت و بارها به خاطر پخش اعلامیه حضرت امام خمینی(ره) دستگیر شد اما دست از مبارزه برنداشت تا این که وقتی شنید امام راحل فرموده «سربازخانه ها را خالی کنید» خدمت را ترک کرد و به تبریز آمد.

شهید هابیل بیستم بهمن در تظاهرات مردم تبریز توانست تانکی را از دست ماموران رژیم طاغوت گرفته و خود رانندگی آن را به دست بگیرد که پس از پیاده شدن از تانک، مقابل کلانتری ناحیه شش(ترمینال قدیم) با گلوله ای که به طحال او اصابت کرد به بیمارستان امام(پهلوی) منتقل و عاقبت در اثر خونریزی شدید روز ۲۰ بهمن به شهادت رسید که پیکرش روز ۲۳ بهمن با تشییع نیروی هوایی تبریز در مزارستان امامیه آرام گرفت.



منبع خبر

تانک مأموران پهلوی را گرفت؛ شهیدش کردند! بیشتر بخوانید »

امام (ره) می‌فرمود، هرچه دارم از همسرم دارم/خاتمی به کسانی بها می‌داد که چندان وارسته نبودند

امام (ره) می‌فرمود، هرچه دارم از همسرم دارم/خاتمی به کسانی بها می‌داد که چندان وارسته نبودند


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه سیاسی خبرگزاری فارس، برنامه دست خط با حضور «حاج علی ثقفی» برادر بانو ثقفی همسر مکرمه امام خمینی (ره) از شبکه سوم سیما به روی آنتن رفت.

متن این برنامه به شرح ذیل است:

مهمان ارجمند این هفته برنامه دستخط گفته ها و ناگفته های فراوانی از امام (ره) و خانواده بنیانگذار جمهوری اسلامی دارد. کسی است که هم از دوران پیش از انقلاب و همچنین بعد از انقلاب، ارتباط نزدیک و تنگاتنگی با خانواده امام خمینی (ره) داشته است.

متولد ۱۳۲۵ تهران است. بعد از انقلاب مسئولیت هایی همچون استانداری سمنان و استانداری یزد را در کارنامه کاری خود دارد. بیش از کارهای اجرایی که کرده به نظرم گفتنی‌هایش از اندرونی زندگی امام (ره) و همسر ایشان، بخصوص در آستانه دهه فجر انقلاب اسلامی شنیدنی است.

در خدمت جناب آقای «حاج علی ثقفی» برادر بانو ثقفی همسر مکرمه امام خمینی (ره) هستیم که این وقت را گذاشتند و در برنامه «دستخط» حاضر شدند.

*سلام عرض می کنم و خیلی خوش آمدید.

سلام علیکم. از شما و دوستان شما تشکر می‌کنم که این فرصت را به من دادید تا در خدمت شما باشم.

*شما تقریباً 33 سال کوچکتر از خانم خدیجه ثقفی هستید.

بله.

*چند فرزند بودید؟

۱۳ فرزند پدرمان داشت که از دو خانم بود. یکی دو بچه هم فوت شده بودند. شاید پدرم مجموعاً ۱۵ فرزند داشتند.

*داستان ازدواج ایشان با امام (ره) را تعریف کرده اند برای شما؟

طبیعی بود که اینها نمی‌خواستند دختر اولشان که گل دختر بود… فوق العادگی خانم خودش داستانی است، هیچ قابل مقایسه با زن معمولی نبود. زندگی کردن با امام (ره) به نظر من یکی از سخت ترین زندگی های روزگار است ولی خانم آنقدر این زندگی را برای خودش دلچسب کرده بود که هیچ نمودی در چهره ایشان نداشت از این که ناراحت است، گرفتار است، یا ایشان سختگیری هایی در خرج زندگی می کند، ملاحظاتی در رفت و آمد دارد.

یک زمانی آقا (امام) به من فرمودند من هر چه دارم از خانم دارم. این را بارها بیان می کردند. گفته بودم آقا این طور می‌گویند چقدرش تعارف است؟ خانم گفتند هیچ چیزیش تعارف نیست؛ همه درست است. هر چه آقا دارد از من دارد. اگر از روز اول نمی خواستم باایشان سازش کنم، مشکل در رفت و آمد و درس خواندن و مبارزات و مدتی که در هجرت و تبعید بود و ایجاد می کردم ایشان نمی توانست به اینجاها برسد.

اگرچه استعداد ذاتی خود امام (ره) بود ولی زمینه را خانم فراهم کرده است. در آن زمان که بسیاری از مردها سواد نداشتند و خانم ها تقریباً هیچ یک سواد نداشتند ولی خانم آن زمان تحصیلات داشت. بعد هم یک معلم زبان فرانسوی برای ایشان گرفتند و ایشان فرانسه هم بلد بودند. ایشان بسیار اهل کتاب خواندن بود و علاقه شدیدی به دیوان حافظ و سعدی و فردوسی و عنصری و شعرای دیگر داشت که شعرای رکن ادبیات ایرانی بودند، علاقه داشتند و می‌خواندند. گاهی خودشان شعر می‌گفتند، ولی می‌گفتند من شاعر نیستم.

آقای بروجردی – داماد خانم – می گفتند یک روز به خانه آمدم و تازه با این خانواده وصلت کرده بودم و بسیار مقید بودم که مراعات کند و کتاب قدیمی و عربی را بخوانم. دیدم خانم کتاب صادق هدایت می‌خواند. تعجب کردم و گفتم خانم مگر خواندن این کتاب ها درست است؟ اینها که کتاب گمراه کننده است. خانم گفت کسی که دعای کمیل خوانده باشد و آن فراز اول دعا، همان جمله اول یعنی اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شی، را فهمیده باشد با این کتاب ها گمراه نمی‌شود.

و بعد این جمله را گفتند که صادق هدایت، صادق بود، ولی هدایت‌گر نبود. صادق بود چون خودش به ناامیدی رسید و خودکشی کرد اما هدایت‌گر نبود چون انسان را ناامید و گمراه می کرد.

خب در مسئله ازدواج ایشان، به این صورت بود که مادر و مادربزرگ کاملا مخالف بودند. آشنایی حضرت امام (ره) با پدر ما در قم اینچنین بود که پدر ما در قم نزد آیت‌الله حائری موسس حوزه علمیه، درس می‌خواندند و پدر ما از شاگردان مخصوص ایشان بود. امام (ره) هم بعنوان یک طلبه جوان از خمین به قم می‌آیند.

پدر ما از حضرت امام (ره) که آن موقع به ایشان حاج آقا روح الله می‌گفتیم، خیلی خوششان می‌آید و یکی از آرزوهای ایشان می‌شود که این فرد داماد ایشان شود. پدر ما خیلی مدیر و مدبر بود. آقا سید احمد به حضرت امام (ره) گفته بود سن شما گذشته است و ۲۵ ساله هستید، دختر آقای ثقفی را برای ازدواج انتخاب کنید. او گفته بود ایشان که به من دختر نمی‌دهند. چون پدر من از روحانیونی بود که هم خیلی شیک‌پوش بود، البته بخاطر خانم اولش بود که وضع خوبی داشتند و همیشه بهترین لباس ها را برای پدر ما می‌خرید.

نهایتا با خانواده که صحبت کردند، خانواده ناراحت شدند که دخترمان را حرام نمی‌کنیم و ما حاضر نیستیم این اتفاق بیفتد! این آقا برای قم است و در آنجا زندگی می کند و دختر ما نمی‌تواند در قم زندگی کند.

خلاصه ۸ ماه پدر ما رابطه اش را با امام (ره) و خانواده خودش و بین این دو آقا سید احمد مدیریت می‌کند تا به تدریج خانواده را راضی کند. خود خانم می‌گفت آقا برای اینکه من را متمایل به این ازدواج کنند، سعی می کرد بهترین غذا را به من بدهد. به من پول می داد که من چیزی بخرم. برای ازدواج هم در ماه مبارک رمضان این اتفاق افتاد که سال ۱۳۰۸ بود. آن زمان ازدواج انجام می‌گیرد و آقا سید احمد لواسانی وکیل خانم می شود و آقای پسندیده اخوی بزرگ حضرت امام (ره) وکیل آقا می شود.

*رابطه امام (ره) و خانم ثقفی را همه تعریف می‌کنند. بسیار شنیده ایم که رابطه کاملاً عاشقانه ای بود.

کاملا! حضرت امام (ره) این عقیده را داشتند که اگر کسی را دوست دارید بیان کنید. به همین جهت وقتی خودشان خانم را دوست داشت، می‌گفت و اظهار علاقه می کرد. اطمینان عجیبی هم به همدیگر داشتند، بسیار به همدیگر اعتماد داشتند.

می‌دانید که حضرت امام (ره) وقتی تبعید شدند و به ترکیه رفتند، مهر مخصوص خودشان را به هیچ کسی ندادند، جز خانم! یکباره شما می بینید ۸ اولاد خانم داشتند. هر کدام اینها را با خانه ای که اجاره ای بود، دو سال از این خانه به آن خانه می رفتند، بزرگ کردند. گویا خداوند این دو نفر را برای همدیگر ساخته بود.

*از دوران مبارزه چه می گفتند؟

پدر ما و خانم و قوم و خویش های ایشان، خیلی اهل مبارزه به آن صورت نبودند. بسیاری از علما و اکثریت علما مبارزه را به این صورت که شاه باید برود نمی‌دانستند. اینها همیشه سعی می کردند شاه را ارشاد کنند و آن جایی که لازم است، مانند میرزای شیرازی که تنباکو را حرام اعلام کند و ناصرالدین شاه را فلج کند… حتی به یاد دارم یک بار آقاجان به قم رفته بودند که با حضرت امام (ره) دیدار کنند و درباره همین مسائل صحبت کرده بودند، بعد آقاجان ناراحت شده بود و اوقات ایشان تلخ شده بود و می گفت یک ساعت برای حاج آقا روح الله درباره اینکه این کار خوبی نیست، علمای بزرگ همواره سعی کرده‌اند نظاره‌گر باشند و ارشاد و تنبیه کنند و خودشان رأس کار قرار نگیرند، صحبت کردم. حاج آقا روح الله گوش دادند و در نهایت پدر ما پرسیدند نظر شما چیست؟ حضرت امام (ره) گفتند من کار خودم را می‌کنم؛ فکر می‌کنم باید شاه برود. ولی خانم کاملاً حمایت می کرد و حتی وقتی حاج احمد آقا بنا بود از سوی حضرت آقا امیرالحاج شود، خانم ناراحت بود و نمی خواست این اتفاق بیفتد.

*علت ناراحتی ایشان چه بود؟

علت ناراحتی ایشان دو نکته داشت. اول اینکه می‌گفتند اگر شما به آنجا بروید من می ترسم نتوانید از عهده این کار بربیاید چون فرزند ایشان بودند، همیشه فکر می‌کنیم بچه کوچک است. دوم این که می گفت حضرت امام (ره)  مخالف بود از اینکه اطرافیان به پست و مقامی برسند. من نمی خواهم بعد از امام این خواسته‌شان از بین برود. حرف اصلی‌اش این بود منتهی می گفت اگر حضرت آقا اصرار به این کار دارد ناجاراً می پذیریم ولی اگر رضایت من شرط است من راضی نیستم که وقتی آقا شنیدند اینچنین است، قبول نکردند؛ چون آقا هم خیلی به خانم ارادت داشتند.

*همسر امام نسبت به آقا (رهبر انقلاب) چطور بودند؟ احترامی که برای آقا قائل بودند و احترامی که آقا برای ایشان قائل بودند چطور بود؟ من شنیده بودم آقا هر وقت دیدار با خانم داشتند ایشان مشتاق به زیارت آقا می‌رفتند.

بله؛ اولاً خانم بسیار مهماندوست بود حتی وقتی آقا به بیمارستان برای عیادت خانم آمدند، خانم خیلی ناراحت شد از اینکه نمی تواند از جا بلند شود. حضرت آقا هم سالی یکی دو بار خانه ایشان می آمدند و نیم ساعت تا سه ربع می‌ماندند. صحبت ها و حرف هایی داشتند.

*چه صحبت هایی بیان می شد؟

بیشتر احوالپرسی و اوضاع کار و سختی امور و اینها بود؛ صحبت های این چنینی بود. چون خانم وارد سیاست نمی‌شدند، نه اینکه اهل سیاست نباشند، اتفاقاً اهل سیاست هم بودند و خیلی مسائل را بلد بود و می‌دانستند. مثلاً در قضیه آقا مصطفی بعد از تبعید امام، وقتی ساواک به آقامصطفی گفت که شما درخواست بدهید که به دیدار امام بروید، خانم گفتند این کار را نکنید، برای این که وقتی بروید اینها می گویند خودشان خواستند بروند و این که می گویند (وانمود می‌کنند) ما خواستیم امام تنها نباشد. یعنی هم خواستیم حضرت امام (ره) را تحویل گرفته باشیم و هم حاج مصطفی به خواست خودش رفته و ما به او نگفتیم برود چون به ایشان گفته بودند باید بروید. خانم گفتند نروید. آقا مصطفی گفته بودند پدر تنها هستند. خانم گفتند یقین داشته باشید اینها شما را به زور می برند. دو روز بعدش آمدند و به زور ایشان را بردند.

*آقای علی ثقفی بعنوان کسی که هم حضرت امام (ره) را درک کرده و هم بانوی مکرمه حضرت امام (ره) را درک کرده است، هم انقلاب را درک کرده است، اوضاع مردم را چطور می بیند؟

روز اول انقلاب سادگی که بر مردم حکومت می کرد بار ارزشی داشت. امروز ساده زیستی بار ارزشی ندارد.

*چرا؟ کجای کار را اشتباه کردیم؟

وقتی انقلاب شد تقریباً همه ماشین های مدل بالا مخفی شد و از بین رفت. یادم است شهید رجائی پیاده از خیابان ایران به سرکار می آمد. یک خاطره تعریف کنم؛ حاج احمد آقا اوایل انقلاب یک شب منزل پدر ما در پامنار آمد. دو پاسدار و یک ماشین داشت و به این بچه ها گفت شما بروید و من می‌خواهم اینجا بیشتر بمانم. بعد ساعت حدود ۹:۳۰ شب به من گفت، دایی من را جماران می‌بری؟! آن زمانی بود که منافقین بودند و ترورها انجام می شد. گفتم من می ترسم شما را ببرم. گفت من خودم می روم. گفتم چطور می روی؟ گفت ماشین می گیرم و می روم. گفتم نه این کار خطرناکی است و اجازه دهید زنگ بزنم و پاسدارها بیایند، ماشین من هم قراضه است. گفت: نه با همین ماشین شما می رویم. در نهایت رفتیم و به سلامت رسیدیم. گفت دایی جان اگر همه مردم ساده بروند مشکلی ندارم. اگر بخواهم با ماشین بنز بروم همه خیره بودند که بدانند این ماشین چه کسی است.

خود حاج احمد آقا بسیار ساده زیست بود. برای فوت پدر می خواست مراسم اختصاصی برای خودش در خانه برگزار کند و چند نفر از قوم و خویش ها را دعوت کند، با اینکه تمام ایران برای حضرت امام مجلس گرفتند، ولی فرش خانه‌اش را فروخت تا برای پدرش مراسم بگیرد. من این را با چشم خودم دیدم و اگر این را ندیده بودم باور نمی کردم. توقع هم ندارم شما باور کنید. ایشان فرش خانه خود را فروخت و شام ساده ای داد.

این زندگی حاج احمد آقا بود. الان می‌خواستیم این سادگی حفظ شود نباید کسی از مسئولین را داشته باشیم که یک ویلای هزار متری یا دو هزار متری داشته باشد. من وقتی استاندار سمنان شدم یک کلمه نپرسیدم حقوق من چقدر است. با من تماس گرفتند و گفتند آقای هاشمی رفسنجانی شما را انتخاب کرده که به سمنان بروید. استاندار سمنان بودم، تاکسی گرفتم و رفتم. گفتند فلان ماشین دو ساعت دیگر به سمنان می رود، ما هم سوار آن ماشین شدم و به سمنان رفتم. به راننده گفتم نزدیک استانداری من را پیاده کنید، من را پیاده کرد و گفت از اینجا بروید و وسط آن خیابان استانداری است. من هم رفتم. نگهبان ورودی استانداری من را نمی‌شناخت. من هم می‌دانستم استاندار حضور ندارند، از نگهبانی پرسیدم معاون استاندار هستند؟ گفت چه کارش دارید؟ گفتم کارش دارم.

از در کوچک وارد شدم و حیاط بزرگی بود. تا به پله های ورودی رسیدم دیدم آقایی از پله ها با عجله پائین آمد و پلیس ها هم دنبال من می‌دویدند. استقبال کردند و من استاندار شدم. وقتی هم در اتاق نشستیم یک صدایی بلندی از حیاط آمد که درود بر خمینی، سلام بر ثقفی! من از شیشه اتاق نگاه کردم و دیدم عده ای با بیل و جارو حدود ۲۰۰ نفر در حیاط ایستاده اند و شعار می‌دهند. یک منشی به نام امینی داشتم آمد و گفت اینها کارگران شهرداری هستند و شنیده اند شما آمده اید، سه ماه حقوق نگرفته اند. گفتم خب من که الان پول ندارم. گفتند چک دارید. گفتم امضای من هنوز معرفی نشده است. گفت شما امضا کنید بانک گفته پرداخت می کنم، اگر امضا قبول نشد شهرداری نزد بانگ پول دارد، از آن برداشت می کنم. فکر می کنم ۲۵۰ هزار تومان بود که امضا کردم.

*امام (ره) یک موهبتی را به ما داد که مردم ایران خودشان را پیدا کردند.

بله.

*یعنی همه‌اش را نباید نگاه ناامیدانه به این امر داشت. درست است نقطه مطلوب را دست پیدا نکردیم ولی حرکت کردیم.

حتما به این سمت حرکت کرده‌ایم. من ۳۲ ساله بودم که انقلاب شد، ما ارتباطی با دولت نداشتیم. هیچ دخالتی در سرنوشت مملکت خودمان نداشتیم. در هیچ انتخاباتی شرکت نمی کردیم، امام (ره) به ما شخصیت و استقلال، روحیه داد، منتهی ما قدر این را خیلی ندانستیم و اگر می توانستیم خودمان را با آن شرایط وفق دهیم، خیلی بهتر بود. ما لیاقت این را داشتیم که خیلی بهتر باشیم. یک بز گر یک گله ای را گر می کند؛ کافی است یکی دزدی کرده باشد، مگر چند دزد گردن کلفت در مملکت داشتیم و چند هزار مدیر خدوم داشتیم که هنوز هم هستند و خدمت می‌کنند؟ ولی همان 4-3 دزد اگر با آنها برخورد جدی نشود که به نظر من گاهی برخورد جدی نشده است، آنها کل مجموعه را لکه‌دار می کنند.

*در این مدتی که آقای رئیسی آمده است، برخورد قوه قضائیه را با فساد چطور دیده اید؟

من احساس می کنم بهتر از قبل است، ولی باز هنوز فاصله داریم و کسانی هستند که اجازه نمی‌دهند و قدرت دارند. من امروز عزم قوی مدیریتی را در زیرمجموعه نمی‌بینم، یعنی شما آن کاری که اقتدار می‌خواهد، تغییرات بلندی را می خواهد اعم از مسئله اقتصادی، سیاست، اجتماعی، حتی در مسائل مذهبی، این عزم ضعیف است.

*برخی می‌گویند جایگاه امام (ره) و مرجعیت ایشان و به نوعی کاریزمای امام متفاوت بوده است؛ در ۳۰ سال بعد از امام (ره) هم نقاط حساسی را گذراندیم.

بله؛ چون ایشان (رهبر انقلاب) فرد بسیار مدبری است و از هوش بالایی برخوردار است. مثلاً اگر بخواهید با آیت الله منتظری مقایسه کنید، اصلا قابل مقایسه نیستند. اینکه 30 سال ایشان دوام آورده، برای تدبیر و درایت و تیزبینی و آینده‌نگری است که ایشان دارد.

*اینکه امام (ره) نسبت به هیچ سختی واهمه نداشتند، این یک واقعیت بوده یا تعریف می‌کنند؟

واقعیت بود. امام (ره) هیچگاه به نتیجه کار توجه نداشت. هیچگاه فکر نمی کرد این کاری که انجام می‌دهد آیا به آن نتیجه می رسد یا خیر. ایشان می گفت من مامور به تکلیف هستم. اگر این روحیه در امام (ره) نبود هرگز نمی توانست با شاه درگیر شود

این امام (ره) بود که گفت من می توانم حکومت اسلامی تشکیل دهم و داد. یکبار خانم به ایشان گفت حالا شما که فکر کردید می توانید حکومت کنید چطور شاه را بیرون می کنید؟ امام (ره) به نوک کفشش اشاره کرد و گفت اینجوری او را بیرون می اندازم! اصلاً اگر یک سر سوزن امام (ره) می خواست فکر سلامت و نتیجه کار را کند، به این جاها نمی‌توانست برسد. آن قضیه معروف است که در هواپیما وقتی می آمد کسانی که این زیر بودند آنچنان نگران بودند که مشرف به موت بودند که این هواپیما می‌نشیند یا منفجر می شود یا به جای دیگری می رود، در هواپیما اتفاقی رخ ندهد، امام زنده به ایران می رسند یا نه، به ایشان می گویند چه احساسی دارید؟ ایشان می‌گویند هیچی! امام همین طور بود.

من زمانی که در وزارت ارشاد بودم، شخصی بود که پرتره در قالب فرش کار می‌کرد. یکی از هنرمندان نخبه تصویرسازی فرش در زنجان بود. یک قالیچه مثلاً ۷۰ در ۹۰ بافته بود و به وزارت ارشاد آورده بود. این فرش را به من داد و گفت این را بافته ام و می‌خواهم به آقای خاتمی (وزیر ارشاد) هدیه کنم. آقای خاتمی خیلی تشکر کرد و فرش را دید، حیرت زده شد که چقدر زیبا است. آقای خاتمی گفت این فرش حیف است و این را به امام تقدیم کنید. من هم اطاعت کردم. فرش را بعد از ظهر زیربغلم گذاشتم و به خانه امام رفتم. آقا یک نگاهی کرد و گفت بله دیگه، عکس من است.

من تعجب کردم. این میزان بی هوا به این امور بود. ولی مثلاً عاشق بچه ها بود. با بچه‌ها مدت ها بازی می کرد. وقتی به خانه ما می آمد و بچه بودیم، تیله بازی می کرد، توپ بازی می کرد، قایم موشک بازی می کرد. این مسائل عاطفی در امام وجود داشت ولی وقتی در سیاست وارد می‌شد، اصلا اهل تعارف نبود.

*تشرهای امام (ره) را هم دیده بودید؟

تشرهای امام (ره) با ما نبود ولی رک و پوست‌کندگی ایشان مهم بود و بدون تعارف حرف می‌زد. با حاج آقا مصطفی گاهی درگیر می شد. یک بار در آن خانه، تابستان مشغول درس و مباحثه با حاج آقا مصطفی بودند. ما صدای حرف اینها را می شنیدیم. صبح با حاج آقا مصطفی در حیاط مباحثه می کردند. حاج آقا مصطفی ایراد می‌گرفت و إن قلت می آورد. آقا جواب می داد. حاج آقا مصطفی هم شخصیت و عالِم عجیبی بود، خیلی فاضل بود. در نهایت امام (ره) ناراحت می شد و تشر می زد که پی کارت برو. یکبار هم عصبانی شد و عینک خودش را در آورد و به زمین زد و عینک شکست. گفت مصطفی شما چقدر جسوری! من را خسته کردی!

(بخش دوم برنامه)

*شما متولد سال ۱۳۲۵ هستید. چه سالی ازدواج کردید؟

من سال ۱۳۵۱ ازدواج کردم. ۲۷-۲۶ ساله بودم.

*چطور با حاج خانم آشنا شدید؟

جلساتی بود که خانم انصاری، حسینیه مشایخی در آب منگول برگزار می شد. خوهران من پای درس این خانم محترم می‌رفتند که خانم خوبی بود. خانم من هم از شاگردان ممتاز این جلسات بودند.

*بیشتر خانه‌دار بودند یا کارهای اجتماعی هم می کردند؟

ایشان یک سالی به دبستان رفت و بعنوان ناظم و امور اداری فعالیت کرد، ولی در مجموع خانه دار بودند.

*چند فرزند دارید؟

من سه فرزند دارم. بزرگترین فرزندم پسر است، دو تا هم دختر هم دارم.

*چه تحصیلاتی دارند؟

پسرم مهندس برق است و دوره مدیریت هم گذرانده است. دختر بزرگم پزشک و متخصص ژنتیک است. دختر کوچکترم هنر خوانده و فوق لیسانس عرفان و ادیان را گرفته و الان دکتری می‌خواند.

*هر سه ازدواج کردند؟

بله.

*چند نوه دارید؟

۷ نوه دارم.

*پدر تا چه سالی در قبد حیات بودند؟

پدر ما تا سال ۱۳۷۴ در قید حیات بودند.

*یعنی بعد از رحلت حضرت امام هم بودند.

ببخشید؛ تصحیح می کنم در سال 1364 فوت کردند.

*حدود ۴ سال قبل از رحلت امام؛

بله. پدر ما حدود ۹۰ سال سن داشتند.

*خاطره ای از امام و ارتحال پدر دارید؟

پدر ما حدود دو سالی بود که در منزل زمین‌گیر بودند. امام هم جایی نمی‌رفتند اما خانم را مقید می کرد که حتماً به پدر سر بزنند و همیشه سعی داشتند یک چیزی بدهند و بگویند این را آقا داده است.

*این دلبستگی تا آخر بین آنها بود؟

بله. این دلبستگی شدیداً تا آخر عمر آنها بود. به یاد دارم پدر من هیچ کسی را به اندازه امام دوست نداشت و در بین دخترها هم کاملاً با خانم متفاوت از بقیه برخورد می‌کردند.

*اهل فوتبال هستید؟

نه. جوانی ها در دبیرستان والیبال بازی می‌کردم. در ورزش دو و میدانی فعال بودم.

*حاج احمد آقا خیلی فوتبالی بودند.

بله. در تیم فوتبال قم بودند.

*امام دلبستگی زیادی به آقا مصطفی داشتند؟

بله. همه خانواده اینطور بودند. اصلا خانم به آقا مصطفی داداش می‌گفتند. به عادت بچه ها که به ایشان داداش می گفتند خانم هم به ایشان داداش می‌گفتند. آقا مصطفی بسیار دوست داشتنی بودند.

*و شهادت ایشان بسیار اثرگذار بود.

بله. برای خانواده بسیار سخت بود. اینکه امام فرمودند امید آینده من بود، حقیقت داشت. از نظر علمی بسیار در درجه بالایی بودند. کتاب «الفیه» ابن مالک هزار بیت شعر عربی دارد که صرف و نحو عربی است. ایشان این صرف و نحو را به شعر درآورده است. حاج آقا مصطفی این شعر را از حفظ بود، ولی کار عجیب و باورنکردنی ایشان این بود که این شعر را از آخر هم می‌توانست بخواند و به اول بیاید!

خانم خیلی دلسوخته حاج آقا مصطفی بود. حاج احمد آقا هم که به رحمت خدا رفت، دیگه خانم از بین رفت، هیچی از ایشان باقی نماند و در واقع دنیا برای ایشان تمام شد! روز فوت ایشان هم اتفاقی افتاد که من حضور داشتم. جنازه حاج احمد آقا در حیاط بود و می‌خواستند تشییع کنند، خانم هم در اتاق بودند. 4-3 نفر از خانم ها هم اطراف خانم بودند. من هم حضور داشتم و نگران بودیم که اتفاقی برای خانم رخ ندهد. آقای هاشمی رفسنجانی آمدند. ایشان آدم قوی و مسلط به خودش بود. نگاه به خانم کرد و خواست تسلیت بگوید که یکباره لب ایشان لرزید و نتوانست حرف بزند، اشک از چشم ایشان آمد. خانم مجلس را دست گرفت. برای ما عجیب بود. گفتند این خواست خدا بود که پسری به ما داد و اینها را پس گرفت و راهی نداریم جز اینکه تحمل کنیم. خدا به شما هم اجر بدهد. ما تعجب کردیم که فکر می‌کردیم برای خانم امکان حرف زدن نیست چطور یکباره به سخن آمد.

(بخش سوم برنامه)

*قبل از انقلاب، اولین حرکت های انقلابی از سال 42 شروع شد؟

بله.

*از همان زمان شما به انقلاب پیوستید؟

سال 42 من 17 ساله بودم. آن زمان دبیرستان بودم و درس می‌خواندم و بعد دانشگاه رفتم. در دبیرستان گرفتار مباحث توده ای ها و کمونیست ها و بهائیت و اینها بودیم. به همین جهت در دانشگاه انجمن اسلامی تاسیس کردیم که آن زمان دکتر نصر رئیس دانشکده ادبیات بود و من هم آنجا فلسفه می‌خواندم. بیشتر در این وادی بودیم.

*اولین دستگیری امام (ره) که اتفاق افتاد، عکس العمل پدر چگونه بود؟

پدر ما خیلی از این قضیه ناراحت بود و سریع به قم آمد و به خانم گفت اگر می‌خواهید همراه من به تهران بیایید که خانم قبول نکرد. پدر مدتی در آنجا ماند. پدر ما عده ای از علما را جمع کردند و حرم حضرت عبدالعظیم (ع) بست نشستند و برای دربار اعلامیه ای منتشر کردند که امام (ره) را آزاد کنند.

*امام (ره) که تبعید به ترکیه شدند، خانم هم با ایشان رفتند؟

نه؛ خانم را اجازه ندادند بروند. تنها کسی که اجازه داشت برود حاج آقا مصطفی بود.

*ولی نجف که رفتند خانم همراه ایشان رفتند؟

بله، وقتی به نجف رفتند خانم با حدود ۱۰ نفری ویزا گرفتند و به نجف رفتند.

*تا پاریس هم همراه ایشان بودند.

بله. سه روز بعد از ایشان به پاریس رفتند. یک روز بعد از ایشان هم برگشتند.

* 12 بهمن برای استقبال امام (ره) رفتید؟

من رفتم ولی جلو نرفتم. من در جمعیت بودم. جمعیت خیلی زیاد بود. چون بچه ها هم همراه من بودند در خیابان امیرآباد ایستادیم. روز بعد مدرسه علوی رفتم و خدمت آقا رسیدم.

*خانم ثقفی از دوران تبعید مطلب خاصی بیان نکرده بودند؟

سختی ها از همان قبیل سختی‌های نجف بود. فرض کنید در این دوران نجف، خانم سعی می کرد عربی بیاموزد. خانم وقت خود را با این چیزها سپری می کرد. حاج حسین آقا پسر حاج آقا مصطفی، به یک معنا عرب زبان بود. او معلم خانم شد و به ایشان عربی یاد می‌داد تا بخشی از وقت خودش را این طور بگذراند.

*قصه استانداری را تعریف کردید، چه مدتی سمنان استاندار بودید؟

خیلی کوتاه بود، حدود ۶ ماه استاندار سمنان بودم.

*بعد چطور به یزد رفتید؟

وقتی احساس کردم صلاح نیست استانداری سمنان بمانم، به یزد آمدم.

*علتش چه بود؟

علتش این بود که سرمایه‌دارهایی که دنبال جمع‌آوری و ضبط اموال به جا مانده از طاغوت بودند، احساس کردم که این اموال را دارند می‌برند. از طرفی تعداد زیادی جوان داشتیم که بیکار بودند. آقای هاشمی رفسنجانی به هر استانداری مبلغی پول داد که برای این جوانان کار ایجاد کنیم، ما در قالب تعاونی های ۱۰ نفره مبلغی پول پرداخت کردیم و اینها هم خودشان سرمایه ای آوردند و این جوانان را مشغول کار کردیم.

البته در این امر بسیار صدمه دیدیم. مثلاً یک روز اینها من را گروگان گرفتند و اذیت کردند و به خانم من زنگ زدند که قید شوهرت را بزنید، نان خریدند و یک تیکه جلوی من انداختند. استانداری های ما اینچنین بود. از این برنامه ها هم داشتیم. موکت کف اتاق را سوزاندند. در نهایت من بخشی از این ماشین‌آلات را در تعاونی ها تقسیم کردم. بخشی از آنها را در جایی دپو کردیم و گفتیم شما که می‌خواهید کارخانه بسازید، شما که می خواهید مزرعه درست کنید یا فلان تولیدی را ایجاد کنید این ماشین آلات را در اختیار شما قرار می دهیم. به آن کسانی که بزرگتر بودند برخورد. اینها قضیه را به مرحوم زواره ای منعکس کردند که این آقایی که بعنوان استاندار فرستادید، سمپات مجاهدین خلق است و معتقد به مالکیت نیست! اوقاتش تلخ شد و به من گفت خوب نیست آنجا بمانی! من هم قبول کردم.

بعد از من آقای مهدوی کنی که در جریان این امر قرار گرفت به من گفت به شما ظلم شده و استاندار مشهد شوید. من خیلی خوشحال شدم ولی قبول نکردم. بعد از آن پیشنهاد استانداری یزد را دادند، چون یزد آیت الله صدوقی بودند و ایشان بسیار مقتدر و قوی بود. یک هیمنه امامی در منطقه داشت، اما نمی‌توانست با کسی کار کند. استاندار نمی توانست آنجا بماند. اوقات آقای مهدوی کنی هم اوقاتش تلخ شده بود، آقای قندهاری هم بود که او هم ناراحت شده بود و آمد. به من گفتند شما به یزد برو، شما بچه آخوند هستید و شاید با شما کنار بیایند. اگر کنار نیامدند، ما برای یزد استاندار انتخاب نمی کنیم. ما هم به یزد رفتیم و مدتی آنجا بودیم. آنجا هم نتوانستیم خیلی دوام بیاورم که بخاطر این مسائل بود. در نهایت به تهران آمدم.

*بعد به وزارت ارشاد آمدید.

نه، بعد به وزارت کشور آمدم. آقای مهدوی کنی هم رفته بودند و آقای ناطق نوری وزیر بود. آقای ناطق نوری سابقه شاگرد و معلمی بین پدر ایشان و پدر ما وجود داشت. من فکر ایشان آمده به من پیشنهاد پست معاونت می‌کند که اینجا بمانم. بعد دیدم ایشان خیلی مایل نبود و از من خوشش نمی‌آید، خب اختیار با او بود. بالاخره آقای خاتمی وزیر ارشاد شد و آقای محمود بروجردی داماد حضرت امام (ره)، قائم مقام ایشان بود. یک روز به من گفتند ایشان می گوید اگر می شود به وزارت ارشاد بیایید. من هم خیلی خوشحال شدم چون من از اردکان با آقای خاتمی آشنا بودم. موقعی که ایشان نماینده اردکان بود من استاندار بودم و انتخابات را من برگزار کردم. دیگه ما ۱۰ سال وزارت ارشاد بودیم. آقای لاریجانی آمدند …

*چرا آقای خاتمی متزلزل شد؟

آقای خاتمی اختلاف سیاسی داشتند، قدری انحراف رویه داشتند. به همین جهت آقای خاتمی نمی‌خواست درگیر شود.

*یعنی نوع دیدگاه آقای خاتمی را قبول داشتید؟

من یکبار با آقای خاتمی سر همین مسائل حرفم شدم، صحبت سر ایشان و آقای مهدوی کنی بود. من به آقای خاتمی گفتم من از شما خوشم می آید، بهترین دوران عمر خدمتی من دورانی است که با شما همکار بودم، اما اگر بنا باشد بین شما و آقای مهدوی کنی انتخاب کنم، آقای مهدوی کنی را انتخاب می کنم.

*که با سلیقه شما جور بودند.

مثلا فرض کنید من می دیدم کسانی با ایشان کار می کنند که آنچنان که باید و شاید انسان های وارسته ای نیستند و ایشان به این افراد بها می داد. کسانی را که باید از خود جدا کند، شاید در رودربایستی با اینها ادامه می داد کما این که وقتی ایشان رئیس جمهور شد با وجود این که شخصاً از من دعوت کرد و تلفن زد، من به ریاست جمهوری نرفتم.

*بخاطر همین اختلافات؟

ایشان می‌گفت به دفتر من بیایید. من گفتم اگر شما احمد مسجد جامعی را رئیس دفتر کردید، من کارمند او می‌شوم، چون صحبت او بود. بعد دیگه آقای کروبی به ایشان فشار آوردند و ابطحی رئیس دفتر شد.

*در مورد ماه ها و سال های آخر زندگی حاج احمد آقا خیلی شنیده‌ایم که آیت الله سجادی بخشی را عنوان کردند که ایشان از برخی دلخوری داشتند و سعی می‌کردند قم بروند و آنجا از جماران دور باشند. دلخوری از چه کسانی بود؟

یکی دو سال آخر حاج احمد آقا شدیداً بیمار بود. دلخوری‌اش بخشی برای خودش بود. یعنی اوقات او تلخ بود، ناراحت بود، مریض احوال بود. طبیعی است که حاج احمد آقا می‌خواست همه چیز بر وفق مرادی که امام (ره) داشت، پیش برود. طبیعتاً خیلی از اتفاقات و اختلافات که در آن مدت رخ داده بود، بین جناح ها و گروه ها بود، مثلاً گروه هایی که اصلاح طلب یا اصولگرا بودند…

*چپ و راست آن زمان!

بله. خیلی فرد عاطفی و احساسی بود و از این حالت زجر می‌کشید. قدری هم در مسائل دارویی و دوا خوردن مرتب نبود، برعکس امام (ره) که خیلی دقیق بودند. آدمی که بیمار باشد و روحی هم کسل باشد، طبیعی است اذیت می‌شود.

*درباره روز رحلت امام خاطره ای دارید؟

امام (ره) در بیمارستان بقیه الله که نزدیک منزل ایشان بود، بستری بودند. برخی مواقع 3-2 بار توفیق یافتیم و خدمت ایشان رفتیم. معمولاً خانم آنجا یا یکی از دختران امام (ره) بودند. روزی که ایشان رحلت کردند من آنجا رفتم که بدن مبارک ایشان آنجا بود، آقایی از روستا آمده بود و دقیقاً فکر می‌کنم از روستاهای اراک بود. پیرمردی بود که به عشق ملاقات امام (ره) آمده بود. به او گفتند امام (ره) فوت شدند، همانجا افتاد و فوت کرد. برای تشییع جنازه هم من همراه خانم بودم. باید کسی محرم باشد که ایشان را ببرند و دست ایشان را بگیرد. برای دفن هم ما خود به خود نمی‌توانستیم دخالت کنیم. نمی‌توانستیم نزدیک باشیم چون خانم جای دیگری بود و من باید با ایشان می‌بودم.

*دورانی که رهبری امام (ره) بود زیاد مشرف می‌شدید.

من سعی می‌کردم یک هفته در میان خواهرم را ببینم. خیلی مواقع آقا را به مناسبت می‌دیدیم، یا ظهر خانم ما را نگه می داشت که با آقا نهار بخوریم.

*و نکته آخر، اگر از خواهر بزرگوار بانو ثقفی نکته ای دارید بیان کنید. بعد از امام (ره) چه نگرانی هایی داشتند؟

خانم بعد از امام (ره) به تدریج ضعیف شد و اتفاقی که برای حاج احمد آقا افتاد ایشان را ضعیف‌تر کرد. در بیمارستان به یاد دارم یکبار نشده بود اظهار ناراحتی کند. آقای دکتر کاظمی از مجروحین جنگ هم بود و رئیس بیمارستان خانم الانبیاء بود. خانم هم 7 ماه آنجا بستری بودند. یک روز به خانم گفت هر چه از شما می پرسیم که کجایتان درد می کند؟ می‌گویید الحمدالله، خوب هستم. خانم گفت آقای دکتر من به شما می گویم که همه جای من درد می کند، اما اگر بگویم یک جایم درد می کنم مثلاً سرم درد می کند برخی فکر می کنند شما کار خودتان را خوب انجام نمی دهید. من نمی خواهم از شماها اینطور برداشت کنند.

*با حاج حسن آقا ارتباط دارید؟

گاهی جاهای مختلف همدیگر را می‌بینیم. برخی مواقع شب های جمعه که ایشان حرم می آیند و نماز می خوانند، ما آنجا نماز می‌خوانیم و اتاقی هست که عده ای از دوستان ایشان می آیند و گعده‌ای دارند. چند نفر می روند و چند نفر هم مثل من پررو هستند در پاویون به آنها شام می‌دهند. (می‌خندد)

* کدام یک از پسرها به حاج احمد آقا شبیه هستند؟

خود حاج حسن آقا شبیه هستند؛ البته ایشان قدری سیاسی است. شاید از نظر خلق و خو و لوتی مسلک بودن، علی آقا اینطور باشند. آقا یاسر هم اصلاً اهل صحبت و سیاست و حرف زدن نیست. دنبال درس و بحث های علمی است. حاج حسن آقا، هم سیاسی است و هم آدم دوست داشتنی و بامحبتی است. خیلی مودب است. خیلی از روحیات امام را در او می‌بینم.

*سپاسگزارم؛ امیدواریم در آغاز دهه فجر، این برنامه توانسته باشد توجه شما را جلب کند و حس دیگری به شما بدهد که از امام (ره) و بانوی ایشان یاد کردیم که در این راه نقش ویژه ای داشتند.

برنامه با دستخط جناب آقای ثقفی تمام می‌شود.

«بسمه تعالی.

توفیق رفیقم شد خدمت دوستان دستخط رسیدم و فرازهایی از زندگی و دوران قبل از انقلاب و بعد از آن را عرضه داشتم. امیدوارم این انقلاب که با رهبری امام (ره) شروع شد، با زعامت رهبری معظم ادامه داشته باشد و سال ها و سالیان دراز باقی و برقرار بماند و خداوند، این ارادت و دلبستگی را از همه خدمتگزاران قبول بفرماید».

انتهای پیام/





منبع خبر

امام (ره) می‌فرمود، هرچه دارم از همسرم دارم/خاتمی به کسانی بها می‌داد که چندان وارسته نبودند بیشتر بخوانید »

روحانی: امروز برجام زنده و سرحال‌تر از دیروز است/ الحمدلله دفتر سیاه ترامپ برای همیشه بسته می‌شود

روحانی: امروز برجام زنده و سرحال‌تر از دیروز است/ الحمدلله دفتر سیاه ترامپ برای همیشه بسته می‌شود


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حوزه دولت خبرگزاری فارس حجت الاسلام حسن روحانی رئیس جمهور صبح امروز چهارشنبه (یکم بهمن‌ماه) در جلسه هیئت دولت با اشاره به فرا رسیدن بهمن‌ماه اظهار داشت: امروز روز اول ماه بهمن یادآور روزهایی هست که در زمستان رایحه بهاری را مردم احساس می کردند و در زمستان سال ۵۷ بعد از ۱۶ سال مبارزه و استقامت به پیروزی رسیدند.

وی افزود: سالی که انقلاب ما پیروز شد سال ۹۹ قمری بود و امروز هم که ما صحبت می‌کنیم سال ۹۹ شمسی هست. سال ۹۹ قمری پیروزی در برابر استبداد و استعمار و امسال هم پیروزی در برابر فشار حداکثری و تروریسم اقتصادی با ایستادگی مردم خواهد بود.

*** امروز روز پایان حکومت نحس ترامپ است

روحانی ادامه داد: باید شکرگزار خداوند باشیم که در سال ۹۹ قمری دوران یک ظالم و مستبد تمام شد و امروز هم در سال ۹۹ شمسی یک مستبد دیگر دورانش سپری شد و امروز روز پایان حکومت نحسش است و کسی که در تمام چهار سال ظلم و فساد و ایجاد فساد برای مردم خود و جهان ثمر دیگری نداشت پایان یافت.

رئیس‌جمهور با بیان اینکه امام در طول مبارزه و حکومت اسلامی که آن بزرگوار حضور داشت بر دو مسئله همواره تاکید داشت که توکل خداوند و اعتماد به مردم بود، گفت: امام اسلام و اجرای احکام آن را با نظر اکثریت جامعه مسلمان ایران کنار هم قرار داد و این را بدانید وقتی اسلام و احکام اسلام در جامعه ما می تواند حاکمیت کامل داشته باشد که ما بتوانیم اکثریت مردم را به خوبی با اسلام آشنا کنیم.

وی افزود: تنها مشکل اسلام دعوت است و ما باید بتوانیم دعوت کننده خوبی باشیم و الا اسلام منطبق با فطرت و سرشت مردم است. اگر یک روزی بخشی از جامعه ما از اسلام فاصله بگیرند و تقصیر ماست که درست نتوانستیم اسلام را تبیین کنیم.

روحانی با تاکید بر اینکه امام علاوه بر اجرای احکام اسلام، بر مردم‌سالاری هم تاکید می کند، خاطرنشان کرد: کلمه میزان رای ملت است یک سخن حکیمانه و در عین حال سیاسی و بنیادین برای نظام اسلامی بود که اصل ۶ قانون اساسی بر همین مبنا تدوین شده است.

رئیس جمهور با اشاره به خطاب امام خمینی(ره) به منتخبین مجلس اول خبرگان قانون اساسی در مرداد ۵۷ اظهار داشت: امام می‌فرماید اکثریت هرچه گفتند آرای ایشان معتبر است ولو ضرر خودشان باشد شما که ولی آنها نیستید و شما فقط وکیل آنها هستید و مردم خودشان مصالح خودشان را می‌دانند؛ اکثریت مردم هر چه می گویند معیار است ولو اینکه ما فکر کنیم به ضرر آنها هم هست ما ولی مردم نیستیم و حاکم بر اراده آنها نیستیم و همه ما با آرای مردم به سراغ مردم آمدیم و آنها به هر حال رای داده اند.

روحانی با تاکید بر این که این خیلی مهم است که جمهوری اسلامی ایران که ثمره ۱۶ سال مبارزه و ایثار و رهبری امام و همه مجاهدان از سال ۴۱ تا سال ۵۷ بود و به پیروزی رسید و تا روزی می‌ماند که دو اصل جمهوریت و اسلامیت را مد نظر قرار بدهیم، گفت: در مسئله جمهوریت مردم‌سالاری، آرای مردم و نظر اکثریت، همیشه در نظامی که از پایین تا بالا همه با رای مردم انتخاب می شوند بسیار مهم است.

وی افزود: امیدوارم ما از اسلام یک تفسیر صحیح و درست و بدون تحریف به جامعه ارائه کنیم نه اسلام افراطی و نه اسلام خرافی. عده ای اسلام افراطی را معرفی می کنند که اسلام واقعی آن نیست و عده‌ای هم اسلام خرافی را معرفی می‌کنند که اسلام آن هم نیست.

*** در هشت سال جنگ تحمیلی تنها بودیم

روحانی با اشاره به اینکه ما در ۱۶ سال مبارزه پیش از انقلاب و همچنین در هشت سال جنگ تحمیلی تنها بودیم و به تنهایی مقاومت کردیم، گفت: امروز هم در مسئله تحریم که سال‌هاست در فشار تحریم هستیم و در این سه سال اخیر در تروریسم اقتصادی بوده‌ایم، باز این حضور مردم بود که ما را تا امروز موفق کرد.

رئیس‌جمهور افزود: امروز الحمدلله دفتر سیاه ترامپ برای همیشه بسته می شود و هر ظالمی که سرنگون شود الحمدلله میگوییم؛ حالا ممکن است یک عده خوششان نیاید ولی این دستور ما و اسلام ما است که اگر ظالم و مستبدی سرنگون شد جای حمد خداوند است و باید از نعمت خداوند استفاده کرد.

*** واشنگتن دی سی به یک پادگان نظامی تبدیل شده 

وی درباره پایان یافتن دوران ریاست جمهوری ترامپ گفت: آدمی که امروز حکومت منحوسش پایان پیدا می‌کند چیزی که از خود در این چهار سال به جای گذاشت، دو قطبی کردن جامعه آمریکا بود و می بینید که در روز چهارشنبه که روز تحلیف رئیس‌جمهور جدید است، واشنگتن دی سی به یک پادگان نظامی تبدیل شده و این همه نظامی مسلح آمده‌اند تا امنیت این شهر را برقرار کنند و این جزو ثمرات کارهای ناشیانه یا مستبدانه ترامپ است.

*** تروریسم دولتی بر پیشانی کاخ سفید ثبت شد

روحانی با اشاره به این که بی اعتمادی جهان نسبت به امضا و تعهد آمریکا و تروریسم دولتی میراث ترامپ است، گفت: ما تاکنون ندیده بودیم که در آمریکا یک رئیس‌جمهور صراحتا اعتراف کند که یک فرمانده بزرگ نظامی یک کشور را در کشور دیگری که مهمان بوده ترور کند و بعد رسماً اعلام کند که من دستور ترور داده‌‌ام. یعنی واقعاً یک تروریست احمق در تاریخ دیدیم و تروریسم دولتی بر پیشانی کاخ سفید ثبت شد و این کار را انجام داد.

*** انتظار ما از آنهایی که قدرت را در کاخ سفید در دست می‌گیرند آنست که به تعهدات برگردند 

روحانی با بیان اینکه امروز پایان حیات سیاسی ترامپ خواهد بود گفت: امروز انتظار ما از آنهایی که قدرت را در کاخ سفید در دست می‌گیرند آن است که به قانون و تعهدات برگردند و اگر بتوانند تلاش کنند که در طول چهار سال آینده تمام لکه های سیاه ۴ سال قبل را اگر پاک شدنی باشد پاک کنند.

وی تاکید کرد: بعضی از این لکه ها برای همیشه در تاریخ ماند و پاک شدنی نیست و یک بار سنگینی را بر دوش خواهند داشت و باید به قانون و تعهدات و مقررات بین‌المللی و قطعنامه ها و قطعنامه ۲۲۳۱ برگردند.

*** اگر آنها به قانون برگشتند پاسخ ما هم مثبت خواهد بود

روحانی با بیان اینکه البته اگر آنها به قانون برگشتند پاسخ ما هم مثبت خواهد بود و اگر صداقت خودشان را در عمل در برابر این قانون و قطعنامه‌ای که خودشان به آن رای داده‌اند و تعهدی که خودشان امضا کرده‌اند نشان دهند طبیعی است که ما هم به تمام تعهدات خودمان عمل خواهیم کرد، گفت: برای دنیا و ملت ما بیشتر روشن شد که سیاست فشار حداکثری و تروریسم اقتصادی نسبت به ایران ۱۰۰ درصد شکست خورده است. هرچند مردم در طول این سه سال رنج کشیده اند ولی در عین حال شکست این سیاست برای همه مبرهن است و مردم ما در این سه سال مقاومت و استقامت کردند و صبورانه رنج را تحمل کردند.

وی افزود: حتی در این یک سال اخیر که کرونا هم در کنار تحریم ضمیمه شد باز مردم در صحنه بودند و باز ترامپ جنایات جدیدتری مرتکب شد و حتی در مقطع کرونا هم مانع خرید واکسن کرونا شد.

رئیس‌جمهور گفت: برای اینکه برای مردم کشورمان دارو بخریم سنگ اندازی کردند و هر جا که توانستند هر اقدامی علیه منافع ملی ملت ایران انجام دادند و بحمدالله شکست خوردند.

روحانی ادامه داد: امروز می بینیم که با این همه فشار مسیر صادرات غیرنفتی ما به سمت عادی شدن است و صادرات نفتی ما هم از ماه‌های پیش به مراتب بهتر است و صادرات فرآورده‌های نفتی ما هم در مسیر درست حرکت می‌کند و این به معنای شکست کامل این سیاست است.

*** سیاست بلد نبود و برج ساز بود و چیز دیگری سرش نمی شد

رئیس‌جمهور با بیان کسی که در کاخ سفید روی کار بود و امروز پرونده سیاهش بسته می شود، گفت: او سیاست بلد نبود و برج ساز بود و همیشه سیاست را در همان وادی میدید و چیز دیگری سرش نمی شد، اینهایی که جدید آمده اند در سیاست بوده اند و مسائل سیاسی را میفهمند.

*** امضای ایران در برابر امضای آمریکا؛ فرمان ایران در برابر فرمان آمریکا

رئیس‌جمهور با اشاره به نحوه اجرای تعهدات برجامی از سوی ایران اظهار داشت: اگر نسبت به تعهدات قطعنامه ۲۲۳۱ امضایی کردند در برابر آن در ایران هم یک امضا خواهند دید، نه بیشتر و اگر آنها فرمانی صادر کردند در برابر آن در ایران هم فرمانی خواهند دید نه بیشتر؛ اگر اجرای موثر تعهدات خودشان را انجام دادند این طرف هم اجرای موثر همه تعهدات خواهد بود و توپ امروز در زمینه آمریکا و واشنگتن است.

*** عربستان و اسرائیل به‌دنبال از بین بردن برجام بودند

وی تاکید کرد: اگر برگردند و به تعهدات عمل کنند ما هم به تعهدات خودمان عمل می کنیم، ترامپ مرد و زندگی سیاسی اش تمام شد و برجام زنده ماند. تمام تلاشش این بود که برجام را از بین ببرد، ولی نتوانست و تندروهای اسرائیل و عربستان، همه دنبال این بودند ولی ناموفق بودند و امروز برجام زنده و سرحال تر از دیروز است.

روحانی با بیان اینکه این به «پنج به‌علاوه یک» بستگی دارد و اگر به تعهداتشان عمل کردند بدانند ما هم به تعهداتمان عمل می‌کنیم، گفت: من از رسانه ها و دوستان و از آنها که با دولت میانه خوبی ندارند خواهش می کنم که واقعیت را بگوییم چون واقعیت را نمی شود پنهان کرد.

رئیس جمهور با تاکید بر اینکه آنچه در این سه سال بر سر ما آمد توطئه‌ ترامپ بود اظهار داشت: اگر توطئه های ترامپ در این ۳ سال را کنار بگذاریم، در این سه سال اگر مثل همیشه نفت می فروختیم و بانک و بیمه و کشتیرانی ما همین فعالیت را داشت شرایط ما کاملاً متفاوت بود.

روحانی تاکید کرد: آنچه انجام گرفت توطئه آنها بود و نسبت به اهداف شان صددرصد شکست خوردند چون می خواستند حکومت و نظام ما را از بین ببرند و مردم را به خیابان بیاورند و همه اینها شکست خورد و از بین رفت البته رنجی برای مردم ما و ننگی برای خودشان بر جا گذاشتند.

روحانی با تاکید بر اینکه امروز آمادگی داریم اگر طرف مقابل با صداقت به میدان بیاید این مسائل حل و فصل شود، تصریح کرد: خیلی سریع هم می تواند حل شود و اصلاً هیچ پیچیدگی حقوقی ندارد و بگویند به تمام تعهدات مان عمل می کنیم و شروع به عمل کنند ساعت بعد ما به همه تعهداتمان عمل می‌کنیم و این کاری ندارد.

*** اگر آمریکا صداقت نداشته باشد، ما کار خودمان را انجام می‌دهیم

وی با بیان اینکه اگر صداقت نباشد ما کار خودمان را انجام می‌دهیم گفت: آنچه به وجود آمده اینکه شرایط ۳ سال پیش تکرار نخواهد شد و ملت ما این را بدانند که آنچه در این ۳ سال رنج کشیدند تکرار نمی‌شود.

روحانی در عین حال افزود: حال، اینکه چه شرایطی به وجود می‌آید باید مقداری صبر کنیم ولی آن شرایط ادامه پیدا نمی کند و همه آمار و ارقام این واقعیت را می‌گوید.

روحانی با اشاره به کاهش نرخ ارز و وضعیت اقتصادی کنونی کشور خاطرنشان کرد: امروز ارز ما به سمت تعادل می‌رود و قیمت مسکوکات ما هم به همین شکل است و انتظارات مردم هم همین علامت ها را می‌گوید.

رئیس جمهور با تاکید بر اینکه ما تا امروز هزار میلیارد تومان برای طرح‌های عمرانی تخصیص داده‌ایم و حدود ۶۶ هزار میلیارد تومان پرداخت کرده‌ایم، گفت: نسبت به سال قبل ۶۹ درصد افزایش در فعالیت طرح‌های عمرانی ما و پرداخت پول های ما وجود دارد.

وی ضمن تاکید بر اینکه نسبت به معیشت مردم هم هرچه در توان داشتیم انجام دادیم تصریح کرد: در حدی که در توان داشتیم برای آنهایی که در فشار اقتصادی بودند اقداماتی کردیم و برای سال آینده هم پیش بینی های لازم را در بودجه انجام داده‌ایم و انشاالله انجام می‌دهیم.

*** ای کاش همه دوستان حمایت حداکثری از دولت را انتخاب می‌کردند 

رئیس جمهور با اشاره به اینکه آمریکا فشار حداکثری را انتخاب کرد و ای کاش همه دوستان حمایت حداکثری از دولت را انتخاب می‌کردند تصریح کرد: برخی این کار را کردند و خدا خیرشان بدهد و برخی نیز نکردند و این در تاریخ زندگیشان خواهد ماند در روزهایی که ما در میدان جنگ بودیم و در برابر یک آدم کثیف و مستبد تنها ایستادگی کردیم به جای اینکه ما را یاری کنند زبان دیگری را انتخاب کردند که من نمی خواهم راجع به آن زبان که زبان خوبی نبود توضیح بدهم.

روحانی با تاکید بر اینکه ما امروز یک هدف یک کشور یک قانون و یک رهبر و یک منافع ملی داریم گفت: انتخابات ۱۴۰۰ هم جزو انتخابات ها هست و انجام می‌گیرد و نباید دولت را به خاطر انتخابات آینده این همه اذیت کنیم.

*** مقام معظم رهبری فرموده اند مهم نیست چه کسی در انتخابات برنده شود

وی افزود: در انتخابات هم آنچه برای ما مهم است چیزی است که امام گفت و آن حضور اکثریت قاطع مردم است. مقام معظم رهبری هم چه عمومی و چه خصوصی شنیده‌ام که فرموده اند چه کسی برنده شود مهم نیست و برای من مهم است که اکثریت قاطع مردم حضور پیدا کنند. اگر اکثریت مردم پای صندوق آرا آمدند ما پیروز هستیم و اگر اکثریت پای صندوق نیامدند هر که در آن انتخابات رای آورده باشد ما شکست خورده ایم.

روحانی ادامه داد: من از سیاسیون و احزاب می‌خواهم که اولین هدف ما این باشد که مردم حضور حداکثری پای صندوق آرا پیدا کنند و هر که رای آورد، قدمش مبارک است.

رئیس جمهور با بیان اینکه لایحه بودجه بسیار مهم است، گفت: در لایحه بودجه جای ادبیات غیر اقتصادی و غیرکارشناسی و اتهامات نیست؛ کسی در بودجه این گونه حرف نمی‌زند.

روحانی با بیان اینکه من ۲۷ سال است با بودجه سر کار دارم و برای اولین بار امسال ادبیاتی می‌بینم که ناپسند است، گفت: نمایندگان مجلس باید بدانند که ما باید با هم همکاری کنیم و مردم از ما همکاری می خواهند و هر دوی ما نماینده و وکیل مردم هستیم و باید با هم کنار هم باشیم.

*** من بلدم که به همه شعارها جواب بدهم 

وی ضمن تاکید بر اینکه بودجه جای ادبیات سیاسی نیست و جای ارقام و اعداد و محاسبه و برنامه‌ریزی و حساب و کتاب سال آینده هست و جای شعار نیست، تصریح کرد: من بلدم که به همه آن شعارها جواب بدهم ولی اصلاً مردم این ها را از ما نمی خواهند و مردم بودجه خوب و زندگی بهتر و معیشت بهتر می خواهند.

*** بعضی توجه نکردند معنی فروش 2 میلیون و 300 هزار بشکه نفت در بودجه سال بعد چیست؟

رئیس جمهور با طرح این سوال که ما چرا در بودجه دو میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه برای نفت در نظر گرفته‌ایم؟ اظهار داشت: خواستیم به دنیا اعلام کنیم که فشار حداکثری و تحریم شکست خورد و بعضی ها توجه نکردند که معنی این کار چیست و دائما بحث کردند که دو میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه را میتوانید بفروشید و نکند ۲ میلیون و ۱۰۰ هزار بشکه بفروشید؟

وی افزود: ما به دنیا پیام می‌دهیم و می‌گوییم ترامپ شکست خورد و می‌گوییم که فشار حداکثری به تروریسم اقتصادی شکست خورد و می گوییم که ما نفت را ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه می‌فروشیم.

روحانی خطاب به منتقدان سهم نفت در بودجه ۱۴۰۰ تصریح کرد: شما دائما تردید می کنید و بعد می‌گویید سهم نفت در بودجه کمتر باشد. آیا شما سهم نفت را کمتر کردید؟ شما می‌گویید ارزش پول ملی بیشتر باشد و آیا شما ارزش پول ملی را بیشتر کردید؟ مردم ما باید قضاوت کنند و مسئله بسیار مهم است.

روحانی تاکید کرد: ما گفته‌ایم که سال دیگر دو میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه نفت می فروشیم و ماحصل آن ۱۹۹ هزار میلیارد تومان بوده است و آقایان ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه را یک میلیون و ۵۰۰ هزار بشکه کرده‌اند و ۱۹۹ هزار میلیارد در کمیسیون تلفیق ۲۳۰ هزار میلیارد شده و چشم‌بندی عجیبی شده است.

روحانی افزود: نفت کم شد و پولش بالا رفت و این چه چشم‌بندی است که ما در تاریخ ندیده بودیم. ۳۱ هزار میلیارد تومان وابستگی بودجه به نفت را بیشتر کرده اند و هر کسی که چهار عمل اصلی را بلد و کلاس دوم دبستان باشد می‌تواند محاسبه کند که شما چه کار کرده‌اید.

وی ادامه داد: ما نفت را بر مبنای ۱۲ هزار و یا ۱۱ هزار و ۵۰۰ تومان حساب کرده ایم، شما قیمت دلار را ۱۷۵۰۰ تومان کرده‌اید. اینکه خیلی ساده است که آدم ارزش پول ملی خود را کم کند و شما ۶ هزار تومان ارزش پول ملی خود را کم کرده‌اید تا حساب و کتاب شما درست در بیاید و بعد می‌گوید که ما نگفتیم قیمت دلار ۱۷ هزار و ۵۰۰ تومان باشد.

*** نمایندگان مجلس اصول ما را در بودجه در نظر داشته باشند

روحانی با تاکید بر اینکه من از نمایندگان مجلس خواهش می کنم که اصولی که ما داشتیم یعنی چشم انداز روشن برای اقتصاد و شکست تروریسم اقتصادی و بالا بردن ارزش پول ملی و اصلاح معیشت مردم و فروختن اموال دولت و کوچک کردن دولت و کالای اساسی و دارو را در نظر داشته باشند گفت: ما حرف مهمی در بودجه زدیم و گفتیم که باید کالاهای اساسی ۴۲۰۰ تومان باشد و اگر خواستیم تغییر بدهیم باید در اختیار دولت باشد و شما نمی توانید تغییر دهید.

وی افزود: من از کمیسیون تلفیق و رئیس مجلس و تمام نمایندگان محترم خواهش می کنم که دست به دست هم دهیم و هم فکری کنید چون مسئله مهم است و با کمک هم بتوانیم بودجه‌ای را نهایی کنیم که هم نظرات دولت و هم نظرات مجلس مراعات شود.

رئیس جمهور با اشاره به اینکه فردا یک افتتاح بسیار مهمی داریم که نشان می‌دهد چه بلایی بر سر تحریم حداکثری آمده است، اظهار داشت: پالایشگاه گاز بیدبلند ۲ فردا افتتاح می شود و این افتتاح مهم که سه میلیارد دلار برای آن هزینه شده است تمام فلر ها و گاز هایی که در فضا می سوخت جمع می‌شود محیط زیست را درست می‌کند و جلوی اتلاف منابع را می‌گیرد.

وی افزود: در روزهای اولی که من در دولت یازدهم انتخاب شده بودم مقام معظم رهبری به من فرمود که برای این گازهایی که می‌سوزد و برای این فلرها یک فکری بکنید و من به ایشان گفتم که یک طرح را دنبال می‌کنیم و به نتیجه می رسانیم.

وی افزود: طرحی  که فردا افتتاح می‌شود قبل از دولت ما شروع شده بود و اول دولت ما ۱۸ درصد اجرایی شده بود و ۸۲ درصد در این دولت نهایی شده که یک شهر بزرگ پالایشگاهی هست و یکی از پنج شنبه‌های بسیار درخشان ما فردا هست.

رئیس‌جمهور با تشکر از تلاش تلاشگران نفت و گاز اظهار داشت: مردم بدانند ۱۴ هزار روستا تا سال ۹۲ گاز داشتند و امروز بیش از ۳۲ هزار روستا گاز دارند و تا آخرین دولت ۳۵ هزار روستا گاز خواهند داشت و ۹۵ درصد مردم شهر و روستا از گاز استفاده می کنند و حتی در این دولت تلاش کردیم گاز را به استان سیستان و بلوچستان که محروم بود رساندیم.

روحانی با اشاره به اینکه تولید گاز ما در پارس جنوبی نسبت به سال ۹۲ بیش از دو برابر شده است، گفت: این کار عظیم و بزرگی هست که انجام گرفته و یکی از کارهایی که برجام کرده همین است.

وی تاکید کرد: این که شما می‌بینید توانستیم در پارس جنوبی ۱۷ فاز را به نتیجه برسانیم و بعد از این بود که برجام اجرا شد و ما توانستیم کمپرسور هایی که مانده بود را بیاوریم و در کشور نصب کنیم و قطعات را بگیریم و اینها آثار برجام است.

روحانی با بیان اینکه ما در بنزین و گازوئیل را روی پای خودمان ایستاده ایم در حالی که وارد کننده بنزین و گازوئیل قبل از سال ۹۲ بودیم اظهار داشت: میلیاردها دلار پول می‌دادیم و بنزین وارد می‌کردیم و تازه به ما نمی فروختند و ناچار شده بودیم به سمت پتروشیمی برویم که آن اثرات سوء و زیان‌بار را داشت.

روحانی با بیان اینکه میلیاردها دلار بنزین وارد می‌کردیم به امروز میلیاردها دلار صادر می‌کنیم، گفت: امروز روزانه ۱۱۰ میلیون لیتر بنزین تولید می‌کنیم که بیش از ۷۵ درصد این بنزین یورو ۴ و یورو ۵ است و از لحاظ محیط زیستی کار عظیمی انجام گرفته است.

رئیس‌جمهور افزود: دولت با سیاست درست اقتصادی و سیاست خارجی توانست این راهبرد را پیش ببرد و امروز ما می توانیم به نتایجی برسیم که با سال‌های گذشته کاملاً قابل مقایسه هست و ما می توانیم نشان دهیم که ایستادگی و مقاومت و تلاش ملت ما در تولید و در سال جهش تولید باعث ثمرات خوبی هست.

انتهای پیام/





منبع خبر

روحانی: امروز برجام زنده و سرحال‌تر از دیروز است/ الحمدلله دفتر سیاه ترامپ برای همیشه بسته می‌شود بیشتر بخوانید »

لایک و سیو بفرمایید تا پست هام براتون نمایش داده بشه سلام عزیزای دلم،امیدوارم روز و روزگار…


❤️لایک و سیو بفرمایید تا پست هام براتون نمایش داده بشه??
سلام عزیزای دلم،امیدوارم روز و روزگار بر وفق مرادتون باشه و حال دلتون کوک باشه??
اینجوری ساخته شده??????
آرد قنادی یک و نیم لیوان دسته دار فرانسوی
آرد برنج ۱لیوان
کره ۸۰ گرم
روغن جامد۸۰گرم
زعفرون ساییده شده۱ق چ
گلاب ۳ق غ
پودر هل ۱ق چ
شهد:
شکر یک و یک سوم لیوان
آب ۱لیوان
اول شهد رو درست میکنیم و میزاریم کنار تا خنک بشه،آب و شکر رو میزاریم بجوشه،۱۰دقیقه که جوشید و قل ریز زد،زیرش روخاموش میکنیم،حالا آرد قنادی رو با شعله کم ۴۰دقیقه زمان میدیم تا کاملا خامیش گرفته بشه،بعد الک میکنیم و آرد برنج رو بهش اضافه میکنیم و ۱۰دقیقه دیگه تفت میدیم،حالا مخلوط کره و روغن رو بهش اضافه میکنیم و ۱۰دقیقه دیگه هم میزنیم،بعد شهد خنک شده و پودر هل و زعفرون و گلاب رو بهش اضافه میکنیم و تند تند هم میزنیم،تا جمع بشه،ودر ظرف مورد نظرمون سرو میکنیم???

تمام مراحل،مرحله به مرحله استوری شده…
سوالی داشتید در کامنت پاسخگو هستم???
دوستون داررم❤️❤️❤️❤️



منبع

@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

لایک و سیو بفرمایید تا پست هام براتون نمایش داده بشه سلام عزیزای دلم،امیدوارم روز و روزگار… بیشتر بخوانید »