بنیاد دفاع از دموکراسی نوشت، صادرات بالای ۲ میلیون بشکهای نفت ایران در ماه اکتبر که بالاترین میزان در ۲۰۲۵ است، نشاندهنده شکست مستمر دولت ترامپ در قطع شریان مالی اصلی تهران است.
به گزارش مجاهدت از مشرق؛ اندیشکده بنیاد دفاع از دموکراسی برآورد کرده که تهران در ماه اکتبر حدود ۶۶.۸ میلیون بشکه نفت صادر کرده باشد که میانگین آن ۲.۱۵ میلیون بشکه در روز است؛ رقمی که اندکی بیشتر از ماه سپتامبر محسوب میشود.
نفت خام بخش اصلی این جریان را با ۱.۹۳ میلیون بشکه در روز (۸۹.۸ درصد) تشکیل میدهد و در کنار آن نفت کوره با ۱۹۳.۶ هزار بشکه در روز (۹ درصد) و میعانات گازی با ۲۶ هزار بشکه در روز (۱.۲ درصد) قرار دارند.
این اندیشکده مینویسد، با توجه به تخفیف پنج تا ده درصدی نسبت به قیمت برنت، صادرات ماه اکتبر احتمالا بین ۳.۹ تا ۴.۲ میلیارد دلار درآمد ناخالص ایجاد کرده است که مشابه درآمد ماه سپتامبر است.
بر اساس گزارش تانکرترکرز، چین همچنان خریدار اصلی نفت ایران است و امارات دومین خریدار بزرگ محسوب میشود.
چین ۹۰.۶ درصد از کل صادرات را به خود اختصاص داده و مقادیر باقیمانده از طریق امارات (۶.۷ درصد)، سنگاپور (۱.۵ درصد) و یمن (۰.۴ درصد) جابهجا شدهاند.
شکست تحریم نفتکشها
از مجموع ۵۳ نفتکشی که نفت ایران را حمل کردند، ۳۹ فروند توسط آمریکا، دو فروند توسط انگلیس و سه فروند توسط اتحادیه اروپا تحریم شدهاند، درحالیکه ۱۴ نفتکش هنوز مشمول هیچ تحریمی نیستند.
این موضوع نشان میدهد که یکچهارم از ناوگان سایهای که در تجارت نفت ایران نقش دارند، هنوز تحت تحریم قرار نگرفتهاند و نفتکشهای تحریمشده همچنان آزادانه در سراسر جهان تردد میکنند.
در ماه اکتبر، وزارت خزانهداری آمریکا سه دور تحریم مرتبط با ایران اعمال کرد که در میان آنها، بسته تحریمی ۹ اکتبر گستردهترین بود.
بر اساس اعلام وزارت خزانهداری، این بسته صنعت انرژی ایران و بیش از ۵۰ فرد، نهاد و نفتکش را هدف قرار داده که در فروش و حمل نفت و گاز مایع ایران (LPG) نقش دارند.
فهرست این تحریمها شامل نفتکشهای ناوگان سایهای، پایانه نفتی «ریزائو شیهوا» در چین، پالایشگاه «شاندونگ جینچنگ پتروکمیکال گروپ» و نیز شرکتهای صوری فعال در سراسر جهان است.
با این حال، هرچند این اقدامات گامهایی در مسیر درست تلقی میشوند، هنوز منجر به کاهش صادرات نفت ایران نشدهاند.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
بهسختی میتوان انکار کرد که برگزیت بیش از آنکه مسیری برای استقلال و شکوفایی باشد، به محدودیتهای عینی در تعاملات اقتصادی، دیپلماتیک و حتی هویتی منجر شده است.
به گزارش مشرق، فشار رسمی اتحادیه اروپا برای واداشتن انگلیس به مشارکت مالی در برنامهها و صندوقهای اروپایی در ازای تسهیل تجارت، در کنار سقوط میزان افتخار ملی و افزایش حس سرخوردگی در افکار عمومی، جدیدترین نشانههای شکست تدریجی برگزیت را آشکار کرده است. این روند نه تنها مسیر اقتصادی و دیپلماتیک لندن را متاثر کرده، بلکه عملاً پایههای ایدئولوژیک کمپین خروج از اتحادیه اروپا را که «بازپسگیری کنترل» و «استقلال ملی» را نوید میداد، به چالش کشیده است.
در جریان توافق جدید لندن و بروکسل که اوایل سال جاری با حضور کییر استارمر نخستوزیر انگلیس و اورسولا فوندرلاین رئیس کمیسیون اروپا اعلام شد، دو طرف در حوزههایی همچون استانداردهای غذایی، تعرفه کربنی و تسهیل همکاری دانشگاهی به توافق رسیدند اما بخشهای پنهانتر این توافق شامل تعهدات مالی احتمالی انگلیس در چارچوب همکاریهای فرامرزی اتحادیه اروپا، اکنون به کانون جدلهای سیاسی و رسانهای تبدیل شده است.
روزنامه انگلیسی فایننشال تایمز در گزارشی نوشت که اتحادیه اروپا در حال بررسی این است که انگلیس را مجبور به پرداخت سهمی در صندوق «توسعه منطقهای» اتحادیه کند تا در مقابل تشریفات گمرکی برای واردات مواد غذایی و محصولات کشاورزی را کاهش دهد و دسترسی به شبکههای انرژی را آسانتر کند. یک دیپلمات اروپایی در این باره گفت: «کشورهای ثالثی که میخواهند به بازار مشترک اتحادیه دسترسی داشته باشند، باید سهم خود را بپردازند؛ نمیتوانید بدون عضویت، از مزایای آن بهرهمند شوید.»
این درست همان نقطهای است که انتقادهای تند سیاستمداران و رسانههای مخالف دولت را برانگیخته است. پریتی پاتل وزیر خارجه دولت سایه (حزب محافظهکار) با انتقاد از این توافق گفت: «آنچه استارمر توافقی تاریخی برای منافع ملی خواند، اکنون به یک ضربه آشکار علیه مالیاتدهندگان تبدیل شده است. نخستوزیر نه ارادهای برای دفاع از استقلال کشور دارد و نه توانایی مقاومت در برابر خواستههای بروکسل.» دیگر چهرههای جریان راستگرا نیز این توافق را «بازگشت خزنده به اتحادیه اروپا از در پشتی» تعبیر کردهاند.
اما در سوی دیگر ماجرا، افکار عمومی انگلستان نیز نشانههایی آشکار از تردید نسبت به دستاوردهای برگزیت بروز داده است. تازهترین نظرسنجی موسسه ایپسوس و گروه سیاستگذاری کالج کینگز لندن نشان میدهد تنها ۴۶ درصد از مردم در حال حاضر به کشور خود احساس افتخار میکنند؛ این رقم پنج سال پیش ۵۶ درصد بود. همزمان، ۸۴ درصد از پاسخدهندگان گفتهاند که «بریتانیا جامعهای عمیقاً تقسیمشده است»؛ آماری که از رشد یازده درصدی نسبت به سال ۲۰۲۰ حکایت دارد.
افزایش حس ناامیدی و نوستالژی اجتماعی در کنار فشارهای اقتصادی به درک عمومی از ناکامی برگزیت دامن زده است. بر اساس همین نظرسنجی، نیمی از پاسخدهندگان معتقدند فرهنگ در انگلیس «خیلی سریع در حال تغییر است» و ۴۸ درصد ترجیح میدهند کشور به «روزهای گذشته» بازگردد؛ روندی که در همه گروههای سنی قابل مشاهده است و نشان میدهد نارضایتی و سرگشتگی، صرفاً محدود به نسلهای مسنتر یا طبقات پایینتر نیست.
در حوزه اقتصادی نیز پیامدهای عینی برگزیت در حال لمسشدن هستند. اتاق بازرگانی بریتانیا اعلام کرده است که خروج از اتحادیه اروپا باعث ایجاد هزینههای اضافی برای کسبوکارها، کاهش سرمایهگذاری مستقیم خارجی و تشدید کمبود نیروی کار در بخشهای کلیدی شده است. در همین حال، کاهش تراز تجاری، تورم بالا و افت رشد اقتصادی از مهمترین چالشهایی بودهاند که اقتصاد انگلیس از سال ۲۰۲۰ با آن روبهرو شده است. این در حالی است که حتی منتقدان دولت هم اعتراف میکنند بدون همسویی ساختاری با اروپا، حل آنها دشوار خواهد بود.
در حال حاضر فضای سیاسی انگلیس بیش از گذشته دچار قطببندی شده است. حزب محافظهکار در نقش اپوزیسیون، برگزیت را مسیری تمام شده میداند و از دولت میخواهد بهجای «عقبنشینی»، بر کاهش وابستگی به اروپا و تقویت روابط با آمریکا و کشورهای مشترکالمنافع تمرکز کند اما دولت به دنبال بازگرداندن ظرفیتهای اقتصادی و نفوذ سیاسی کشور در قارهای است که همچنان بزرگترین شریک تجاری و امنیتی آن محسوب میشود.
در چنین چشماندازی، بهسختی میتوان انکار کرد که برگزیت بیش از آنکه مسیری برای استقلال و شکوفایی باشد، به محدودیتهای عینی در تعاملات اقتصادی، دیپلماتیک و حتی هویتی منجر شده است. رؤیای «بازپسگیری کنترل» که روزی الهامبخش میلیونها رأیدهنده بود، اکنون در قامت دسترسی پرهزینه به بازار اروپا، مشارکت مشروط در طرحهای اتحادیه و سرخوردگی فزاینده جامعه از نتایج برگزیت، چیزی جز یک شعار خالی جلوه نمیکند.
از این رو، برگزیت هر روز بیشتر شبیه شکستِ یک رؤیای سیاسی میشود که در واقعیت اقتصادی و اجتماعی کشور تاب نیاورده است.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
این امکان وجود دارد که ایالات متحده خود را درگیر چندین مناقشه همزمان با قدرتهای هستهای بزرگ بیابد. اگر جنگ در اوکراین به درگیری گستردهتری میان ناتو و روسیه تبدیل شود.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق – «کاترین بیگلو» تا پیش از سال ۲۰۰۱، فیلمسازی مشابه بسیاری از همکارانش در هالیوود بود. او تا آن زمان آثاری را در ژانرهای مختلف کارگردانی کرده و در زمره فیلمسازان جریان اصلی قرار داشت.
این روند تا سال ۲۰۰۱ ادامه یافت، تا اینکه وی فیلم سینمایی «K-۱۹: ویدومِیکر» (K-۱۹: The Widowmaker) را درباره یکی از زیردریاییهای مهم اتحاد جماهیر شوروی، با مأموریت آزمایش موشکی در اقیانوس آرام، ساخت. در آغاز تیتراژ این فیلم، این عبارت به چشم میخورد: «بر اساس داستانی گفتهنشده».
گذر از سایه همسرپیشین تا شکستن سقف شیشهای اسکار
بیگلو تا پیش از ساخت فیلم «مهلکه» (The Hurt Locker) در سال ۲۰۰۸، عمدتاً در رسانهها به عنوان همسر سابق «جیمز کامرون» شناخته میشد.این تصویر در مراسم اسکار ۲۰۱۰ برای همیشه دگرگون شد، هنگامی که بیگلو برای فیلم «مهلکه» موفق به کسب جایزهٔ اسکار بهترین کارگردانی و بهترین فیلم شد. در آن سال، رقیب اصلی او در هر دو بخش، جیمز کامرون با فیلم «آواتار» (Avatar) بود.
با این پیروزی تاریخی، بیگلو به نخستین زن در تاریخ آکادمی علوم و هنرهای سینما تبدیل شد که جایزهٔ بهترین کارگردانی را کسب کرده است. نقطهٔ اوج دراماتیک این رویداد، کسب این افتخار در رقابتی مستقیم با همسر سابقش بود.
شایعات حمایت پنتاگون از فیلمهای بیگلو
در مورد دو فیلم «کی-۱۹: ویدومیکر» و «مهلکه» (The Hurt Locker) این شایعه مطرح بود که برجستهشدن کارگردان این آثار در صنعت سینما، ناشی از حمایت مستقیم نهادی نظامی- امنیتی است؛ ادعایی که همواره فاقد ارائهٔ هرگونه سند معتبر باقی ماند.
از سوی دیگر، هر دو فیلم، برخلاف تولیدات متعارف سینمای جریان اصلی و نتوانستند در گیشه به مخاطبان انبوه جهانی دست پیدا کنند. اگر سینمای غرب صنعتی است، چرا به عدم اقبال این دو فیلم در گیشه توجهی نشد؟
در مقابل، فیلم «آواتار» به عنوان رقیب «مهلکه» در مراسم اسکار، با بهرهگیری از کمپینهای تبلیغاتی گسترده و پشتیبانی استودیویی قدرتمند، موفق شد جایگاه معتبرتری را از آن خود کند.
«کاترین بیگلو» روی جلد مجله تایم
«سیدقیقه پس از نیمهشب»؛ بازتاب عملیات شکار بنلادن بر پرده سینما
بیگلو در فیلم بعدی خود با عنوان «سیدقیقه پس از نیمهشب» (Zero Dark Thirty)، به روایت عملیات شناسایی و انهدام «اسامه بنلادن»، رهبر شبکه تروریستی القاعده، توسط نیروهای ایالات متحده آمریکا پرداخت.
این فیلم که توسط او و «مگان الیسون» تهیهکنندگی شده، برای نخستین بار در ۱۹ دسامبر ۲۰۱۲ در لسآنجلس به نمایش درآمد و اکران سراسری آن از ۱۱ ژانویه ۲۰۱۳ آغاز شد.
«سیدقیقه پس از نیمهشب» با استقبال گستردهای از سوی منتقدان مواجه شد و در فهرست ده فیلم برتر سال ۲۰۱۲، از سوی ۹۵ منتقد سینمایی جای گرفت.
گزارش سازمان نظارتی «دیدهبان قضایی» (Judicial Watch) درباره همکاری مستقیم کاترین بیگلو با کاخ سفید و سازمان سیا
دسترسی طبقهبندیشده کاخ سفید به خانم کارگردان
یک سال پیش از اکران فیلم، در ژانوییه ۲۰۱۲، سازمان نظارتی «دیدهبان قضایی» (Judicial Watch) نتایج تحقیقاتی را منتشر کرد که نشان میداد کاخ سفید اطلاعات طبقهبندیشدهای را در اختیار «کاترین بیگلو»، کارگردان فیلم در دست تولید دربارهٔ عملیات شکار «اسامه بنلادن»، قرار داده است.
بر اساس اسناد بهدستآمده توسط این سازمان، در دوران دولت اوباما، به بیگلو و فیلمنامهنویسش «مارک بوآل»، دسترسی مستقیم به منابع و اطلاعاتی سطحبالاداده شد ، از جمله این منابع، یک «برنامهریز، اپراتور و فرمانده» از تیم نیروی ویژه دریایی (Navy SEAL) بود که مسئولیت اجرای عملیات قتل بنلادن را بر عهده داشت.
در این تحقیقات بر اساس صورتجلسهای از یکی از نشستهای وزارت دفاع، مشخص شد که فیلمساز هویت فرمانده «تیم ۶ نیروی ویژه» (SEAL Team ۶) را میدانسته، اما به او تأکید شده که هرگز نام این فرد را بهعنوان مشاور فیلم افشا نکند. دلیل این درخواست اینگونه عنوان شده بود: «او نباید خارج از ساختار رسمی، اطلاعاتی را منتشر کند.» (نام این فرمانده در اسناد منتشرشده، سیاهسازی شده است.)
طبق یک رونوشت ایمیل داخلی سازمان سیا (CIA)، بیگلو و بوآل علاوه بر این، به «والت» (The Vault) – ساختمانی در مقر سیا که بخشی از برنامهریزیهای عملیات بنلادن در آن انجام شده بود ، دسترسی پیدا کردند.
«کاترین بیگلو»
افشای ۲۶۶ صفحه سند محرمانه درباره همکاری اوباما و بیگِلو
بر اساس گزارشهای مستند، سازمان دیدهبان قضایی در مجموع موفق به دریافت ۱۵۳ صفحه سند از وزارت دفاع و ۱۱۳ صفحه سند از سازمان سیا شد. «تام فیتون»، رئیس این سازمان، در بیانیهای رسمی تأکید کرد:
«دریافت این اسناد که نه ماه به طول انجامید و مستلزم تقدیم دادخواست فدرال علیه دولت اوباما بود به وضوح نشان میدهد فیلمسازان مرتبط با محافل سیاسی، از دسترسی فوقالعاده و محرمانهای به اطلاعات عملیات بنلادن، از جمله هویت یکی از فرماندهان تیم ششم نیروی ویژه دریایی، برخوردار بودهاند.»
این افشاگریها با واکنش تند مقامات بلندپایه مواجه شد. «پیتر کینگ»، رئیس کمیته امنیت داخلی مجلس نمایندگان از ایالت نیویورک، در بیانیهای هشدار داد که بیگلو و بوآل وارد «همکاری بسیار نزدیک، بیسابقه و بالقوه خطرناکی با مقامات ارشد سیا، وزارت دفاع، کاخ سفید و یک شرکت لابیگری سرشناس دموکرات» شدهاند.
از مقاله نیویورک تایمز تا تکذیب کاخ سفید
سخنگوی کاخ سفید: ما به هیچوجه درباره اطلاعات طبقهبندیشده گفتوگو نمیکنیم. امیدوارم در شرایطی که کشور همچنان با تهدیدات تروریستی مواجه است، کمیته امنیت داخلی مجلس موضوعات مهمتری برای بررسی داشته باشد تا یک فیلم سینمایی.تحقیقات در این پرونده پس از انتشار مقالهای تحلیلی توسط «مورین دیوید»، روزنامهنگار نیویورک تایمز در اوت ۲۰۱۱ کلید خورد. دیوید در این مقاله دولت اوباما را متهم کرده بود که در حالی به شدت با افشای اطلاعات طبقهبندیشده برخورد میکند، خود «دسترسی به محرمانهترین مأموریت تاریخ» را در اختیار افراد منتخب قرار داده است.
در پاسخ به این اتهامات، «جی کارنی»، سخنگوی وقت کاخ سفید، در نشست خبری همان ماه، ادعاهای مطرحشده را «کاملاً بیاساس» خواند و اظهار داشت:
«ما به هیچوجه درباره اطلاعات طبقهبندیشده گفتوگو نمیکنیم. امیدوارم در شرایطی که کشور همچنان با تهدیدات تروریستی مواجه است، کمیته امنیت داخلی مجلس موضوعات مهمتری برای بررسی داشته باشد تا یک فیلم سینمایی.»
انتشار بیانیه مشترک سازندگان
در پی جنجالهای رسانهای، کاترین بیگلو و مارک بوآل در بیانیهای مشترک اعلام کردند:
«پروژهی سینمایی ما درباره تعقیب دهسالهی اسامه بنلادن، سالهاست که در دست تولید است و حاصل تلاشهای مشترک سه دولت ایالات متحده — شامل دولتهای کلینتون، بوش و اوباما — و همچنین همکاریها و راهبردهای اجرایی وزارت دفاع و سازمان اطلاعات مرکزی (CIA) است.
در واقع، کار خطرناک یافتن تحتتعقیبترین فرد جهان، توسط اعضای جامعهی نظامی و اطلاعاتی انجام شد که جان خود را بیهیچ ملاحظهی سیاسی برای خیر عمومی به خطر انداختند. این یک دستاورد آمریکایی بود قهرمانانه و فراجناحی و هیچ مبنایی وجود ندارد که نشان دهد فیلم ما این پیروزی عظیم را به شکلی دیگر به تصویر میکشد.»
مستندات ارائه شده در ابتدای این گزارش نشان میدهد بیگلو از فیلمسازان نزدیک به مقامات سیاسی، نظامی و امنیتی است و پس از فیلم مذکور مسیر متفاوتی را در پیش گرفته است و او بازوی فرهنگی رسمی ایالات متحده است. این ادعا را در ادامه با ساخت فیلم «دیترویت» میتوان به صورت مصداقی تر بررسی کرد.
در ادوار مختلف شورش های نژادی در آمریکا با محوریت سیاهپوستان تبدیل به موضوعی امنیتی میشود. بیگلو در ادامه مسیر فیلمسازی حکومتیاش، قبل از شورشهای نژادی پس از مرگ «جورج فلوید» با الهام از رخدادهای دیترویت فیلمی با این موضوع و با نگاهی قابل امنیتی ساخت. شورشهای نژادی در دهههای مختلف در ایالاتهای مختلف آمریکا تکرار میشوند و این بحران پس قتل وحشیانه رادنی کینگ در سال ۱۹۹۲ شدت گرفت.
کاترین بیگلو کارگردانی است که آثار بیست و پنج سال اخیر او با رویکرد گفتمان رسمی «عموسام» ساخته شده است. نگرشی که برخواسته با گفتمان امنیت ملی ایالات متحده است و علی رغم نزدیکی کارگردان به دموکراتها نمیتوان آثار او و پیامد آثارش را حزبی تلقی کرد. آثار بیست و چند ساله این کارگردان با رویکرد توجیههای سیاستهای رسمی کاخ سفید و هشدارهای آینده ساخته میشوند.
با این تفاسیر آخرین فیلم «خانم کارگردان» با عنوان «خانهای از دینامیت» را باید که بدون اکران عمومی و توسط بنگاه سیاسی نزدیک به قدرت، نتفلیکس، پخش شده را باید هشداری برای آینده تلفی کرد؟
نمایی از «خانهای از دینامیت»
موشک در راه است، یا فقط یک اعلان جدید؟
«خانهای از دینامیت» (A House of Dynamite) آخرین ساخته بیگلو در تاریخ ۲۵ اکتبر در نتفلیکس منتشر شد. داستان فیلم با شناسایی راداری یک موشک قارهپیمای هستهای (ICBM) که بهسوی خاک اصلی ایالات متحده در پرواز است آغاز میشود. سپس، فیلم واکنشهای وحشتزده مقامات آمریکایی را نشان میدهد، هنگامی که از مسیر مرگبار موشک مطلع میشوند و درمییابند که خودشان و تمامی عزیزانشان ممکن است پیش از پایان روز به تودهای از خاکستر رادیواکتیو تبدیل شوند.
زمانبندی اکران فیلم بیگلو از اهمیت ویژهای برخوردار است. فیلمهای مختلفی در دوران جنگ سرد با موضوع جنگ ساخته شدند؛ زمانی که ترس از فاجعهی هستهای در ضمیر جمعی مردم دنیا ریشه داشت. اما «خانهای از دینامیت» در دورهای منتشر میشود که تنشهای هستهای میان قدرتهای بزرگ رو به افزایش است چنانکه «ولادیمیر پوتین»، رئیسجمهور روسیه، بارها تهدید کرده است در صورت دخالت غرب در جنگ روسیه و اوکراین، از سلاحهای هستهای استفاده خواهد کرد.
در چنین شرایطی، پرسشهای بنیادینی را میتوان مطرح کرد:
آیا«خانهای از دینامیت» نوعی اعلان قرمز و هشدار ایالات متحده نسبت به رقبای سیاسی -هستهای است؟
آیا آمریکا جنگهای تازهای را آغاز خواهد کرد؟
آنچه فیلم «خانهای از دینامیت» (A House of Dynamite) را از آثار پیشین دربارهی جنگ هستهای متمایز میکند، این است که آغاز فاجعه را در «زمان واقعی» ، از دید کسانی که مستقیماً درگیر آن هستند، به تصویر میکشد.
نمایی از «خانهای از دینامیت»
هشدار از شمال: وقتی رادارها از خواب بیدار میشوند
با آغاز فیلم، شاهد آنه ستیم که نیروهای نظامی ایالات متحده در پایگاه «فورت گریلی» (Fort Greely) در ایالت آلاسکا — یک تأسیسات ارتش واقع در منطقهای دورافتاده، حدود صد مایل جنوبشرقی شهر فیربنکس ، پرتاب یک موشک قارهپیمای هستهای (ICBM) را شناسایی میکنند که از محلی نامعلوم در نزدیکی سواحل کره شمالی به سمت خاک آمریکا در حال حرکت است. در چند دقیقه نفسگیر بعدی، دو موشک رهگیر زمینی (GBI) را به سوی موشک مهاجم شلیک میکند، عملیاتی ذاتاً دشوار که در نهایت با شکست مواجه میشود و ایالات متحده در برابر این پرتاب اتمی بیدفاع میشود.
در بخشهای بعدی فیلم، مقامات نظامی و غیرنظامی در مراکز فرماندهی مختلف — از جمله اتاق وضعیت کاخ سفید، ستاد آژانس مدیریت بحران فدرال ، و مرکز عملیات جهانی فرماندهی راهبردی ایالات متحده (STRATCOM) در پایگاه هوایی آفِت در ایالت نبراسکا — تلاش میکنند تا عامل پرتاب موشک را شناسایی کرده و درباره پاسخ مناسب ایالات متحده تصمیم بگیرند.
رئیسجمهوری در آستانهی دکمه قرمز
بخش عمدهای از صحنههای پایانی فیلم بر دوراهی اخلاقی و راهبردی رئیس جمهور آمریکا تمرکز دارد. در انتهای فیلم این چالش مطرح میشود: باید تا روشنشدن هویت مهاجم، پاسخ هستهای را به تأخیر انداخت، یا باید بیدرنگ موشکهای قارهپیمای آمریکا را بهسوی پایگاههای هستهای چین، روسیه، کره شمالی و ایران شلیک کرد؟
تصمیمی که شاید بتواند از حملات بیشتر جلوگیری کند، اما بهطور اجتنابناپذیر باعث تلافی هستهای گسترده ازرقبای سیاسی – نظامی ایالات متحده میشود.
هرچند فیلم اطلاعات چندانی درباره زمینهی سیاسی این بحران ارائه نمیدهد، اما مشخص میشود که تنشها میان ایالات متحده با چین، روسیه کره شمالی و ایران در حال افزایش است و نیروهای آمریکایی در حالت آمادهباش دائمی برای هرگونه تحریک یا اقدام نظامی بهسر میبرند. فیلم تصویری واقعگرایانه از ابزارهای مدرن جنگی از جمله موشکهای رهگیر زمینی، رادارهای پیشرفته و بمبافکن پنهانکار B-۲ ارائه میدهد. مجموع این تصاویر نشان میدهند که ما وارد عصری تازه و بهمراتب خطرناکتر شدهایم.
تمام آنچه در فیلم «خانهای از دینامیت» روی میدهد، در واقع تأییدی برای اعلامیهآغاز جنگ است، این نکته را از گفتوگوهای پسزمینه درباره افزایش تنش میان قدرتهای بزرگ درمییابیم و هم از آمادگی بیپردهی فرمانده «استراتکام» برای بهکارگیری سلاحهای هستهای. از این منظر، فیلم هشدار قدرتمندی دربارهی افزایش خطر درگیری هستهای بهشمار میآید.
اما تحلیل فارین پالسی یکی از پر مخاطبترین محتوای منتشر شده درباره این فیلم است. باید توجه داشت بنیانگذار فارین پالسی ساموئل هانتینگتون است. او مولف نظریه برخورد تمدنها درباره نظم جدید جهانی پس از جنگ سرد است. او استدلال میکرد که جنگهای آینده نه بین کشورها، بلکه بین فرهنگها خواهد بود و افراطگرایی اسلامی به بزرگترین تهدید برای سلطه غرب بر جهان تبدیل خواهد شد.
این نشریه درباره این فیلم مینویسد:
گزارش فارین پالسی از فیلم «خانهای از دینامیت»
خانهای از دینامیت (A House of Dynamite)، اثری هالیوودی است که هدف اصلیاش سرگرمکردن مخاطب است و در این زمینه موفق عمل میکند،اما در عین حال، چهار درس مهم درباره راهبرد هستهای نیز به ما میآموزد.
نخستین درس آشکار آن است که سلاحهای هستهای دوباره بازگشتهاند. فیلم با نوشتهای آغاز میشود که بیان میکند پس از پایان جنگ سرد، قدرتهای بزرگ تصور میکردند جهان با کاهش تعداد سلاحهای هستهای جای بهتری خواهد شد، اما «آن دوران اکنون به پایان رسیده است.»
این گفته درست است. در دوران جنگ سرد، عموم مردم خطر جنگ هستهای را درک میکردند و فیلمهای محبوبی چون روز بعد( )The Day After، خطر نابودی جهان از طریق تسلیحات اتمی را بهتصویر میکشیدند. با این حال، در چند دهه اخیر، سیاست خارجی ایالات متحده عمدتاً بر جنگهای عراق و افغانستان متمرکز شد و رسانههای جمعی نیز همان مسیر را دنبال کردند — کافی است به آثار پیشین بیگلو، «مهلکه و سی دقیقه نیمه شب، نگاه کنیم.
گزارش فارین پالسی از فیلم «خانهای از دینامیت»
اما در سالهای اخیر، سلاحهای هستهای دوباره در مرکز رقابت قدرتهای بزرگ قرار گرفتهاند.
رئیسجمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، برای پشتیبانی از تهاجم خود به اوکراین، به تهدیدهای هستهای متوسل شده است. کره شمالی نیز به سومین دشمن ایالات متحده تبدیل شده که توانایی انجام حمله هستهای مستقیم به خاک آمریکا را دارد. و چین در حال اجرای سریعترین برنامه گسترش زرادخانه هستهای خود از دهه ۱۹۶۰ تاکنون است.
یک درگیری مستقیم میان ایالات متحده و هر یک از این کشورها میتواند به تبادل هستهای منجر شود، اما این واقعیت هنوز برای آمریکاییهای عادی بهدرستی جا نیفتاده است — و این خود یک چالش مهم محسوب میشود. بهعنوان مثال، کنگره باید به تخصیص بودجه لازم برای نوسازی بازدارندگی هستهای ایالات متحده ادامه دهد، اما این امر بدون حمایت گستردهی افکار عمومی، یک مأموریت سیاسی دشوارتر خواهد بود.
با یادآوری این واقعیت به مردم آمریکا که تهدید جنگ هستهای واقعی است و رو به افزایش میباشد، کاترین بیگلو در واقع خدمتی به امنیت ملی ایالات متحده نیز انجام میدهد.
دومین درس فیلم درباره این است که رقبای ایالات متحده بیش از پیش در حال همکاری با یکدیگر هستند. داستان فیلم بر محور یک موشک قارهپیمای هستهای ناشناس متمرکز است که به سمت شهر شیکاگو پرتاب شده است. سامانه هشدار زودهنگام آمریکا به طرز عجیبی از تشخیص این پرتاب بازمیماند. گمانهزنیهایی مطرح میشود مبنی بر اینکه موشک از کره شمالی شلیک شده است، اما مقامات آمریکایی از این موضوع اطمینان ندارند. با حرکت آمریکا به وضعیت DEFCON ۱ (بالاترین سطح آمادهباش نظامی)، دیگر قدرتهای هستهای، از جمله روسیه، نیروهای هستهای خود را نیز بسیج میکنند. یکی از شخصیتهای فیلم این وضعیت را بهعنوان نخستین گام در حملهای مشترک از سوی چین، روسیه، کره شمالی، ایران و پاکستان علیه ایالات متحده تعبیر میکند.
هرچند پاکستان بهطور رسمی دشمن ایالات متحده محسوب نمیشود، اما سایر کشورها در سالهای اخیر همکاری خود را برای تهدید آمریکا و متحدانش افزایش دادهاند؛ همکاریای که برخی ناظران از آن با عنوان «محور متجاوزان» (axis of aggressors) یاد میکنند. این امر در جنگ روسیه علیه اوکراین بهروشنی دیده میشود: جایی که سربازان کره شمالی در کنار نیروهای روسی میجنگند، ایران پهپادهای رزمی ارسال میکند، و چین از تأمین شریان اقتصادی گرفته تا کامیونهای فوقسنگین، حمایتهای گوناگونی از روسیه انجام میدهد.
این امکان وجود دارد که ایالات متحده خود را درگیر چندین مناقشه همزمان با قدرتهای هستهای بزرگ بیابد. اگر جنگ در اوکراین به درگیری گستردهتری میان ناتو و روسیه تبدیل شود،
آیا شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، صرفاً تماشاگر خواهد بود؟ یا وقتی نیروهای آمریکایی در اروپا درگیر هستند، آن را فرصتی برای تصرف تایوان خواهد دید؟ و برعکس: یک جنگ میان ایالات متحده و چین میتواند فرصتی برای پوتین فراهم کند تا با حمله به ناتو، آرزوی دیرینه خود برای احیای امپراتوری روسیه را دنبال کند.
علاوه بر این، همانطور که پیشتر نیز در همین نشریه اشاره شده است، بعید است که یک جنگ آمریکا و چین بر سر تایوان محدود به تنگه تایوان باقی بماند. چنین جنگی بهسرعت به یک درگیری منطقهای تمامعیار تبدیل خواهد شد، شبهجزیره کره را دربرخواهد گرفت و در نهایت به جنگی همزمان با چین و کره شمالی منجر خواهد شد.
هر یک از این سناریوها، خطر وقوع جنگ هستهای را در خود دارد. برخلاف فیلمنامهی فیلم که شلیک هستهای را بهصورت ناگهانی و بدون هشدار نمایش میدهد، در واقعیت، احتمال وقوع چنین پرتابی در نتیجهی تشدید تدریجی یک جنگ متعارف میان قدرتهای هستهای بسیار بیشتر است تا بهصورت «حملهای از آسمان آبی».
بهطور خلاصه، فیلم «خانهای از دینامیت» (A House of Dynamite) بازتابدهندهی نگرانیهای جامعهی امنیت ملی ایالات متحده است؛ نگرانی از اینکه، برخلاف دوران جنگ سرد، واشنگتن دیگر تنها با یک دشمن هستهای روبهرو نیست. ایالات متحده باید راهبرد و آرایش هستهای جدیدی طراحی کند که بتواند بهطور همزمان چندین رقیب هستهای را بازدارندگی کند.
درس سوم فیلم بر اهمیت سامانههای دفاع موشکی در محافظت از آمریکا در برابر حمله هستهای تمرکز دارد. در فیلم، واشنگتن تنها یک فرصت دارد تا از مرگ ۱۰ میلیون شهروند شیکاگویی و فجایع بعدی جلوگیری کند. ایالات متحده تلاش میکند موشک ورودی را با استفاده از دو موشک رهگیر زمینی (GBI) منهدم کند، اما یکی دچار نقص فنی میشود و دیگری هدف را از دست میدهد.
ممکن است از این صحنه چنین برداشت شود که دفاع موشکی تلاشی بیهوده است. مشاور امنیت ملی معاون رئیسجمهور در فیلم، این سامانهها را به «زدن یک گلوله با گلوله دیگر» تشبیه میکند. هنگامی که به او گفته میشود نرخ موفقیت موشکهای GBI حدود ۶۱ درصد است، وزیر دفاع با خشم پاسخ میدهد:
«پس یعنی پرتاب سکه؟ پنجاه میلیارد دلار خرج کردیم که شانسمان نصفنصف باشد؟!»
اما درسی که من از این بخش میگیرم این است که دفاع موشکی میتواند حیاتی و نجاتبخش باشد، اما واشنگتن نیازمند سامانهای نیرومندتر و کارآمدتر است. در نهایت، اگر موشک هستهایای به سمت شهر من در پرواز بود، من همین «پرتاب سکه» را به نابودی قطعی ترجیح میدادم. اگر سامانه دفاعی در فیلم عمل میکرد، فاجعهای رخ نمیداد و فیلم در همان پانزده دقیقه اول به پایان میرسید.
فارین پالسی : دولت ترامپ بهدرستی پروژهی «گنبد طلایی» (Golden Dome) را بهعنوان یک اولویت اصلی مطرح کرد. با وجود لایهای از حسگرهای مستقر در فضا، ایالات متحده احتمالاً قادر بود پرتاب موشک را زودتر تشخیص دهد. همچنین، با در اختیار داشتن رهگیرهای فضامحور جنبشی و انرژی هدایتشده (directed-energy interceptors)، توانایی بیشتری برای جلوگیری از حمله هستهای داشت.با این حال، واشنگتن واقعاً نیاز به سامانهای پیشرفتهتر دارد؛ و به همین دلیل بود که دولت ترامپ بهدرستی پروژهی «گنبد طلایی» (Golden Dome) را بهعنوان یک اولویت اصلی مطرح کرد. با وجود لایهای از حسگرهای مستقر در فضا، ایالات متحده احتمالاً قادر بود پرتاب موشک را زودتر تشخیص دهد. همچنین، با در اختیار داشتن رهگیرهای فضامحور جنبشی و انرژی هدایتشده (directed-energy interceptors)، توانایی بیشتری برای جلوگیری از حمله هستهای داشت.
حتی با سامانهی فعلی نیز، احتمال موفقیت ایالات متحده در انهدام یک موشک دشمن بیش از آن چیزی است که فیلم نشان میدهد. هماکنون آمریکا ۴۴ موشک رهگیر در پایگاههای آلاسکا و کالیفرنیا مستقر دارد. در فیلم تنها دو عدد شلیک میشود، زیرا مقامها میگویند باید بقیه را برای حملات احتمالی بعدی نگه دارند. در واقعیت، رهبران آمریکا بدون تردید از تمام توان خود برای جلوگیری از اصابت حتی یک سلاح هستهای به خاک کشور استفاده میکردند و توان خود را برای حملات فرضی آینده کنار نمیگذاشتند.
چهارمین و آخرین درس فیلم مربوط به مفهوم «جنگ هستهای محدود» است. این همان بخشی است که بیشترین نقد من به فیلم وارد است — و اگر قصد تماشای فیلم را دارید، بهتر است اینجا خواندن را متوقف کنید.
فیلم در پایان با صحنهای به اوج میرسد که مشاوران رئیسجمهور از او میخواهند دستور پاسخ هستهای را صادر کند. فرض بر این است که رئیسجمهور باید پیش از اصابت موشک دشمن به شیکاگو، درباره نحوهی تلافی تصمیم بگیرد.
همچنین فرض دیگر این است که پاسخ ایالات متحده بزرگ و ویرانگر خواهد بود، بهگونهای که به تلافی گستردهی دشمن و پایان تمدن بشری منجر شود. معاون مشاور امنیت ملی به رئیسجمهور میگوید که گزینههای او «خودکشی یا تسلیم» هستند، و گزینهی خودکشی تقریباً اجتنابناپذیر به نظر میرسد. یکی از کارکنان اتاق وضعیت کاخ سفید در حالیکه اشک میریزد، با همسر و دخترش تماس میگیرد تا با آنها برای آخرین بار خداحافظی کند.
با این حال، هر دو فرض یادشده دارای اشکال جدی هستند. هیچ دلیلی وجود ندارد که رئیسجمهور آمریکا در صورت پرتاب تنها یک موشک هستهای به سمت شیکاگو، ناگزیر به صدور دستور تلافی فوری هستهای باشد. رئیسجمهور میتواند در حین حمله، گزینهی پرتاب متقابل (launch under attack) را انتخاب کند، اما همچنین میتواند تصمیم بگیرد که حمله را تحمل کرده و پس از جمعآوری شواهد بیشتر، بررسی گزینهها و ارزیابی دقیق شرایط، در روزها یا حتی هفتههای بعد پاسخ دهد.
در سناریوی به تصویر کشیدهشده در فیلم — که حتی منشأ موشک برای شخصیتها مشخص نیست — هر رئیسجمهور عاقل آمریکا به احتمال قریب به یقین پیش از آغاز یک جنگ هستهای گسترده علیه دشمنی ناشناخته، مدتی را صرف بررسی و ارزیابی دقیق گزینههای موجود میکرد.
علاوه بر این، گزینهها صرفاً «خودکشی یا تسلیم» نیستند. از زمان دولت جان اف. کندی، ایالات متحده دارای گزینههای هستهای محدود (limited nuclear options) بوده است. اگر دشمن یک یا دو سلاح هستهای به سمت خاک اصلی آمریکا شلیک کند، واشنگتن میتواند یک یا دو سلاح هستهای در پاسخ شلیک کند — نه همه یا هیچ. منطق جنگ هستهای محدود این است که به دشمن نشان دهد واشنگتن قاطعیت خود را حفظ کرده است، اما در عین حال، دشمن هنوز چیزهای زیادی برای از دست دادن دارد. از طریق تلاش برای یافتن مسیر کاهش تنش (off-ramp) پس از یک تبادل محدود اولیه، هر دو طرف میتوانند از وقوع فاجعهای بزرگتر جلوگیری کنند.
با این حال، از زمان پایان جنگ سرد، واشنگتن بسیاری از سلاحهای هستهای کمبازده خود را که برای پاسخهای محدود مناسبتر بودند، از رده خارج کرده است. همانگونه که کمیسیون دوحزبی کنگره (که من نیز عضو آن بودم) اخیراً توصیه کرده است، ایالات متحده باید برای بازدارندگی در برابر چنین حملات محدودی، سلاحهای هستهای غیراستراتژیک بیشتری توسعه داده و مستقر کند.
در پایان، زمانی که آمریکاییها فیلم«خانهای از دینامیت» را تماشا میکنند، امیدوارم که درباره محیط خطرناک هستهایای که جهان در آستانه ورود به آن است و نقش حیاتی خود در حمایت از سیاستهایی که میتوانند کشور و جهان را ایمنتر کنند، بیندیشند.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
جنبش فلسطینی مقاومت اسلامی (حماس)، تقویت روابط قزاقستان با رژیم اشغالگر صهیونیستی را محکوم کرد و آن را توجیه جنایات این رژیم علیه مردم غزه دانست.
به گزارش مجاهدت از مشرق به نقل از مرکز اطلاع فلسطین، جنبش حماس در بیانیهای، این اقدام را «توجیه جنایات نسلکشی» توصیف کرد که توسط اشغالگران صهیونیست علیه ملت فلسطین در نوار غزه صورت گرفته است.
حماس افزود: این تصمیم در حالی صورت میگیرد که انزوای بینالمللی رژیم فاشیستی صهیونیستی و سران جنایتکار جنگی آن که تحت تعقیب دیوان کیفری بینالمللی هستند، افزایش یافته است.
حماس در این بیانیه بار دیگر از تمامی کشورها به ویژه کشورهای عربی و اسلامی، خواستار قطع هرگونه روابط با رژیم اشغالگر صهیونیستی و عدم مشارکت در هرگونه طرح عادیسازی روابط با این رژیم شد.
این جنبش از این کشورها خواست که از تلاشها برای تقویت مقاومت ملت فلسطین حمایت و در راستای مبارزه عادلانه و مشروع آنان برای دستیابی به آزادی و استقلال و تاسیس کشور مستقل فلسطین به پایتختی قدس، تلاش کنند.
«دونالد ترامپ» رئیس جمهوری آمریکا پنجشنبه شب به وقت محلی (نیویورک) در شبکه اجتماعی خود موسوم به تروث سوشال اعلام کرد که قزاقستان به توافق سازش با اسرائیل موسوم به توافق ابراهیم پیوسته است.
بیانیه ترامپ در حالی است که قزاقستان بیش از ۳۰ سال است که با رژیم اسرائیل روابط کامل دیپلماتیک دارد و به گفته تارنمای اکسیوس هدف رئیس جمهوری آمریکا از این اقدام، خارج کردن اسرائیل از انزوای جهانی بعد از جنگ غزه است.
بر اساس توافق سازش موسوم به توافقنامه ابراهیم چهار کشور عربی در سال ۲۰۲۰، اسرائیل را با فشار دولت اول ترامپ به رسمیت شناختند.
۱۵ سپتامبر سال ۲۰۲۰ (۲۰ شهریور ۱۳۹۹) کشورهای امارات متحده عربی و بحرین در حضور ترامپ، توافقنامههای عادیسازی روابط موسوم به «ابراهیم» را امضا کردند. چندی بعد دو کشور مغرب و سودان نیز به این جمع پیوستند و حتی برخی دیگر از دول عربی و آفریقایی نیز سیاست تعدیل مواضع قبلی خود با تل آویو را در پیش گرفتند.
توافقنامه امضا شده توسط امارات موجب برقراری روابط رسمی دیپلماتیک بین ابوظبی و تل آویو شد و پایه و اساس روابط تجاری، امنیتی و فرهنگی گسترده امارات با اسرائیل را ایجاد کرد.
توافقنامه عادی سازی روابط اسرائیل با بحرین نیز در همان روز امضا شد. سودان که تحت فشار آمریکا قرار گرفته بود، در ۶ ژانویه ۲۰۲۱ این توافق را امضا کرد و وامی به ارزش ۱.۵ میلیارد دلار از واشنگتن دریافت کرد و از فهرست کشورهای تروریستی خارج شد.
مغرب نیز عادی سازی روابط خود را با اسرائیل در ۱۰ دسامبر ۲۰۲۰ بصورت رسمی اعلام کرد و پس از آن آمریکا، حاکمیت مغرب بر صحرای غربی را به رسمیت شناخت.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
رئیس جمهور ونزوئلا روز چهارشنبه طرح پیشنهادی حزب حاکم برای گذار به وضعیت مقاومت مسلحانه در صورت هرگونه تجاوز آمریکا را تصویب کرد.
به گزارش مجاهدت از مشرق، «نیکلاس مادورو» رئیس جمهور ونزوئلا روز چهارشنبه طرح «مقاومت مسلحانه» در برابر آمریکا را تصویب کرد.
حزب حاکم ونزوئلا (سوسیالیست متحد) این طرح را به دولت پیشنهاد داده بود که بر اساس آن، در صورت هرگونه تجاوز آمریکا، این کشور به وضعیت مقاومت مسلحانه گذار میکند.
به نوشته خبرگزاری «اسپوتنیک»، مادورو درباره تصویب این طرح گفت: «حزب حاکم باید فوراً اجرای آن را آغاز کرده و برنامههای عملیاتی را برای هر خیابان و هر اجتماعی تدوین کند تا تمام مردم ما – با آرامش، خویشتنداری، اما با قاطعیت و شجاعت – در بالاترین سطح آمادگی باشند».
وی تصریح کرد که این طرح درمورد آمادهسازی مردم برای مبارزه مسلحانه احتمالی ملی و قارهای، به معنای دفاع در قانون اساسی ونزوئلا نیز آمده است.
رئیس جمهور ونزوئلا بار دیگر خواستار تقویت توانمندیهای دفاعی برای «غیرقابل نفوذ کردن کشور» شد و گفت: «آمریکا اکنون ۱۲ هفته است که به تهدیدها و جنگ روانی ادامه میدهد».
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است