گروه حماسه و جهاد دفاعپرس ـ میلاد کریمی؛ در احوالات مادر سقای آب و ادب و بانوی قبیله خورشید، حضرت امالبنین (س) آوردهاند: خبر شهادتِ نور چشمش «عباس» را که شنید، فرمود «پسرم فدای حسین فاطمه!» و از آن به بعد هر روز یا بر سر راه عراق و یا در بقیع نشست به ندبه و نوحه سخت میگریست.
خوش ذوقی کردهاند آنها که سالروز آسمانی شدن مادر فرزندان زهرا و علی (علیهم السلام) را «روز تجلیل و تکریم مادران و همسران شهدا» نامیدهاند.
مادران نور، مادران خورشید، خوب گفتهاند: خورشید، همواره در چشمان مادرانی طلوع میکند که به دور دستها خیره شده اند و برای فرداها، مردان و زنانی میپرورانند تا در زمین ـ این امانت الهی ـ جانشینی آسمانی باشند.
مادران رفته و مانده
همه گلزارهای شهدا و مناطق عملیاتی راهیان نور را که طی کنی، جایی نمیابی که نشانی از «مادر» نداشته باشد، رد پایی، نجوایی، قراری. هنوز «ننه علی» را یادمان نرفته است. همان مادر رنجور و دوست داشتنی شهید مظلوم روزهای انقلاب ۵۷ «قربانعلی رخشانی مهماندوست» که ۲۰ سال، شبانه روز در کنار مزار فرزند شهیدش زندگی کرد تا آن روز که کهولت و بیماری باعث شد از مزار علی اش دل بکند!
این، اما یک روی ماجراست، روی دیگر این عشقِ امالبنین گونه را در سرزمینهای نور باید جست. در سفر عشق، همه مناطق جنوب را که زیر پا بگذاری میرسی به «کربلای هویزه.»
گلزار شهدای مظلوم هویزه، معمولا خانه آخر و نهایی کاروانهای راهیان نور قبل از عزیمت به اهواز و وداع با خوزستان قهرمان است. هویزهای که قبل از همه یادمانها، سرزمین ایثار آسمانی مادرهاست. مادرهایی که به تعبیر علمدار عاشوراییان آخرالزمان، امام خامنهای عزیز «به سیره زنان صدر اسلام» حماسه «ام وهب» و «امالبنین» را این بار در کربلای هویزه مکرر کردند و آنچه را در راه خالق، هبه و هدیه کرده بودند، به شهر و دیارشان برنگرداندند تا حتی در قاب قبری ساده، دلخوشی شبهای جمعهشان باشد.
به گلزار شهدای مظلوم هویزه که قدم میگذاری، در کنار همه ردیف قبرهای منظم، مختصر و معصومی که بد جور هواییات میکند و دلت را میبرد، با مزار سه مادر هم مواجه میشوی، سه تاج سر، بالاسر قبور مطهر شهدا. سه مادر که «آخر دنیا و اول بهشت» بچههایشان را برای آرمیدن ابدی برگزیده اند، سه مادر که مانده اند در هویزه تا برای شهدای دور از وطن، مادری کنند، لالایی بخوانند و واسطه شوند برای گره گشایی زائران پیش بچه هایشان که حتما یک نفر نیستند! سه مادر که مادر همه شهدای مظلوم هویزه اند.
«حاجیه خانم جزایری» مادر سیدالشهدای کربلای هویزه، شهید سید محمدحسین علمالهدی، «حاجیه خانم مستدام» مادر دانشجوی پیرو خط امام در کربلای هویزه شهید فرخ سلحشور و «حاجیه خانم ابراهیمی» مادر بسیجی حماسه آفرین کربلای هویزه شهید اسماعیل حاجی کوهمدانی.
دو تن اهل اهواز و دیگری اهل فسای شیراز. یکی سال ۶۷ آمده به هویزه و دیگری سال ۹۵ و آن دگر، دوم خرداد ۹۷. چرایش را نمیدانم، اما این را شاید بدانم که مادر، مادر است. مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته، صبوری و به تعداد همه روزهای آینده، دلواپسی و انتظار و بی تابی و کاش این قلم، تاب داشت برای نوشتن این بی تابی ها… کاش.
راوی میگفت چون آن روزهای شهادت شهدا در هویزه (۱۶ دی ۱۳۵۹) هنوز پلاک شناسایی، رواج نداشت، بیشتر شهدای هویزه بعد از تفحص، به رسم مادر عالم، حضرت صدیقه طاهره (س) گمنام و بی نشان به خاک رفتند، جز عدهای انگشت شمار که اتفاقا شهیدان علم الهدی و سلحشور هم در شمارشان بودند. پیکر پاک و پاره پاره این دو پهلوان که سه سال بعد از عروج شان در کنار هم از خاک خونین درآمد، این دو شیر زن، هم رأی و یک کلام شدند. گفتند: این بچهها با هم لباس رزم پوشیده اند، دوشادوش هم رزمیده اند؛ با هم به آسمان پریده اند و حالا هم با هم برگشته اند؛ الان هم حتما دوری از هم را تاب نمیآورند!
اینها را گفتند و بچهها را گذاشتند توی همان محل رزم و شهادت شان، اما آخر سر هم دلشان تاب نیاورد و خودشان آمدند برای همیشه پیش بچه هایشان. مثل مادر شهید حاجی کوهمدانی که گرچه به ظاهر پیکر پاره پاره اسماعیلش را به دستش ندادند، اما آمد و ماند.
مادر، مادر است؛ اما مادر شهید فرق دارد، شاعر خوب گفته که فرق مادر شهید با تمام مادران دیگر زمین، خلاصه میشود به این: مادر شهید، پیش از آن که مادر شهید میشود «شهید» میشود.
آری، هویزه ترجمان کربلای دیروز به کربلای امروز است. مادران شهیدانش هم انگار شبیه به مادران شهدای کربلا هستند. این مادران را باید زیارت کرد، باید بزرگ داشت.
انتهای پیام/ ۱۴۱