انتشارات خط مقدم

مشکلات و تلخی‌های نوشتن از شهدای مدافع‌حرم

مشکلات و تلخی‌های نوشتن از شهدای مدافع‌حرم



مشکلات و تلخی‌های نوشتن از شهدای مدافع‌حرم

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، علی‌رضا کلامی، متولد۱۳۶۱ سرخه سمنان است. فرزند شهید است و کارشناسی مدیریت امور فرهنگی دارد. کلامی به غیر از کتاب حمزه، کتاب‌هایی همچون طوقی، حسرتیک پلاک، یک دنیای پر دغدغه، من مقلد امامم، لالایی در دل آتش، رؤیای بانه و سایه گذرا را در کارنامه خود دارد که البته برخی از آنها در دست چاپ است. وی یک دوره جایزه سال دفاع مقدس استان سمنان و در حوزه تازه نویسندگان را کسب کرده است.به بهانه کتاب «حمزه» خاطرات شهید مدافع حرم «محمدحسین حمزه» که از سوی انتشارات خط مقدم، منتشر شده است، با این نویسنده گفت‌وگویی داشتیم.

چه شد که این موضوع را برای نوشتن انتخاب کردید؟

سال ۹۳-۹۴ روی کتاب شهید کاظم عاملو کار می‌کردم، در حین کار با یکی از راویان، به نام آقای حمزه برخورد کردم که از شهید خاطره داشت. ایشان پدر شهید مدافع حرم محمدحسین حمزه بود. به‌واسطه این آشنایی نظرم به سمت شهید حمزه جلب شد و مثل تمام نویسندگانی که حین کار سوژه‌های خودشان را برای کتاب بعدی می‌نویسند، من هم همین کار را به‌طور ذهنی انجام دادم.در اواخر سال ۹۸ به سفارش برخی از دوستان و پدر شهید حمزه تصمیم گرفتم درباره‌ شهید حمزه بنویسم، البته می‌خواستم نوشتن کتابی از شهدای مدافع حرم را هم تجربه کنم. پس از مصاحبه با همسر شهید و گله‌ ایشان که چرا تاکنون درباره شهید حمزه کتابی منتشر نشده است، مصمم شدم کتابی درباره ایشان بنویسم.

در روند نوشتن کتاب با چه سختی‌ها،‌ مشکلات و مسائلی روبه‌رو شدید؟

یکی از مشکلات نوشتن کتاب درباره‌ی شهدای حرم نزدیک‌بودن فاصله زمانی است. بسیاری از مسائل هنوز در رده حفاظتی و اطلاعاتی قرار دارد و نمی‌توانیم به‌صورت واضح درباره‌ی آن حرف بزنیم، از جمله منطقه عملیاتی، محل و نقطه شهادت. از این نظر کار برای من سختی‌هایی داشت.

وقتی به یگان خدمت شهید رفتم، مدتی با بچه‌های حفاظت بر سر این مسئله کشمکش داشتیم که وقتی کتاب چاپ می‌شود حتماً باید ناظر ببیند و تأیید کند و اگر مطلبی در رده‌بندی سری است، دیده و حذف شود. البته من شرط آن‌ها را نپذیرفتم و به مصاحبه‌های خودم ادامه دادم و این بخشی از سختی‌ها بود. البته این سختی‌ها در هر کتابی بود ولی در این کتاب بیشتر است. چون در آن زمان که کتاب در مرحله آماده‌سازی بود هنوز بسیاری از مسائل در سوریه حل نشده و مسئله داعش هم هنوز جمع نشده بود. به همین دلیل نمی‌شد همه چیز را علناً چاپ کرد و در اختیار خواننده گذاشت.نحوه شهادت شهید هم در هاله‌ای از ابهام بود. برای دوستان نظامی نحوه شهادت شهید با سلاح سنگین قابل درک بود، ولی من نمی‌توانستم به صورت صددرصد به جوابی درست و قانع‌کننده برسم. البته وظیفه من چیز دیگری بود و من بیشتر به دنبال این بودم که سبک زندگی واقعی شهید را برای خواننده ارائه کنم.یکی دیگر از سختی‌های نوشتن درباره کتاب، بی‌میلی دوستان شهید و برخی از روایان به مصاحبه بود، حتی نظر برخی بر این بود که جا ندارد کتابی نوشته شود و با توجه به نزدیکی فاصله زمانی شهادت چنین بحث‌هایی وجود داشت.

مشکلات و تلخی‌های نوشتن از شهدای مدافع‌حرم

آیا خانواده شهید همکاری لازم را داشتند؟

خانواده شهید استقبال زیادی داشتند و همکاری کردند. هم همسر شهید و هم پدر و مادر شهید استقبال کردند، اما مادر شهید تمایلی به صحبت نداشت و در جلسه اول معلوم بود که برایش سخت است. تا اسم پسرش را به زبان می‌آورد، بغض می‌کرد.زمانی شما از شهدایی می‌نویسید که شهید دفاع مقدس هستند و سی سال از زمان شهادتشان گذشته است و مقداری تب و تشنگی دوری و حس پدر و مادر فرونشسته است؛ ولی درباره‌ی این شهید این‌طور نبود چون نهایتاً ۵ سال از تاریخ شهادتش گذشته است. بقیه اعضای خانواده از جمله پدر و خواهران و برادر استقبال کردند و حتی برای معرفی کسانی که با شهید خاطره دارند، کمک زیادی کردند. درباره‌ی هم‌رزمان شهید هم به همین صورت بود. از یگان محل خدمت شهید که تیپ ۱۲ قائم بود و گردان موسی‌بن‌جعفر و بچه‌هایی که آنجا بودند کمک‌هایی به من شد و حتی جلسه مصاحبه مشترک برای من ترتیب داده شد. حتی در یک روز با چهار پنج نفر از دوستان و هم‌رزمان شهید گفت‌وگو و مصاحبه ضبط کردیم.

خاطره‌ و احساستان را از نگارش این کتاب می‌فرمایید؟

با همه تبلیغات منفی‌ای که درباره‌ی شهدای مدافع حرم شده است اما بالای ۹۵% از مردم استان ما به نظر من، نکته‌ای برخلاف خواسته، انگیزه و رفتار این عزیزان ندارد و برایش جای سؤالی نمانده است.

یکی از تلخی‌های نوشتن این کتاب، خاطرات خوبی است که به دلیل ملاحظات ناشر نتوانستم در کتاب بیاورم، مثلاً خاطره‌ای از مجید میرشاهی یکی از رفقای پاسدار شهید نقل شد به این مضمون که: «سفری با خانواده به مشهد رفته بودیم. من بعد از زیارت، شهادت را در چهره محمدحسین دیدم». تعبیر عجیبی داشت که من نمی‌توانم اینجا بیاورم. ولی او می‌گفت: «من آنجا به این یقین رسیدم که محمدحسین حتماً دیر یا زود به شهادت می‌رسد». می‌گفت:«روزی که او اعزام شد من پای اتوبوس نرفتم و وقتی زنگ زد و گفت بیا می‌خواهم ببینمت به او گفتم نه من چیزی در تو دیدم که کسی ندید من می‌دانم که تو شهید می‌شوی و طاقت ندارم که بیایم و رفتنت را ببینم». خاطره عجیبی بود و محمدحسین در همان سفر به شهادت رسیده بود. کل کتاب شهید برای من حس خوبی داشت؛ این حس که شما به زندگی شهید نزدیک می‌شوید، حس شیرینی است؛ اما حسی از فاصله بین شمایی که می‌نویسید و اویی که از او می‌نویسید وجود دارد که این شما را اذیت می‌کند.

می‌بینید بچه‌هایی که از تو کوچک‌تر بودند رفتند و به جایی که باید رسیدند و قافله شهدا رفته و تو مانده‌ای. وقتی از شهدای دفاع مقدس می‌نویسیم بااینکه بسیاری به سن‌وسال کوچک‌تر از امروز من بودند ولی بچه‌های دوره ما نبودند. ۷۱% از شهدای ما مجرد بودند و میانگین سنی شهدای ما در جنگ تحمیلی ۲۱ ساله بود و این حرکت جمعی و ملی بود؛ اما امروز می‌بینیم شهدای مدافع حرم بعضاً کوچک‌تر از ما هستند و این من را اذیت می‌کرد. انگار من فقط مأمورم که بنویسم و قرار نیست در من تغییری به وجود بیاید یا خودم به آن شهدا بپیوندم.اگر نوشتن سختی‌ای دارد، مزه‌اش بعد از خواندن و بازخوردی که از طرف مخاطب به شما می‌رسد به شیرینی تبدیل می‌شود و آن سختی را جبران می‌کند.

مشکلات و تلخی‌های نوشتن از شهدای مدافع‌حرم

در حوزه ادبیات مقاومت کار دیگری دارید؟

این اولین کتابی است که من در این قالب نوشتم و بازخوردهای خوبی هم داشته است. امیدوارم اتفاقات خوبی بیفتد و در جلسات نقد، نظر مخاطبان و صاحب‌نظران این عرصه را بشنوم.کتاب حمزه، اثر ششم من در حوزه ادبیات مقاومت و ادبیات پایداری است. سه کتاب دیگر هم در دست چاپ دارم؛ یکی در حوزه تاریخ شفاهی است با عنوان لالایی در دل آتش (خاطرات شفاهی سرهنگ علی‌اکبر چتری)، درباره اولین معاون اطلاعات عملیات تیپ دوازده قائم است که برای انتشارات مرز و بوم مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه است.کار بعدی بازنویسی کتاب سه ماه رؤیایی شهید عاملو است، چون قلم من را قانع نمی‌کرد و فکر می‌کردم حق شهید بیشتر است و مضاف بر این مطالب و اسنادی بعد به دستم رسید که باید به کتاب اضافه می‌شد و کتاب با اعمال این تغییرات با مقدمه آقای کمری که نویسنده و پژوهشگر تاریخ و ادبیات دفاع مقدس است، به چاپ مجدد رسید.

کتاب سوم، کتاب پدر خود من است و خاطرات مادرم از ایشان را در کتابی با نام «سایه‌ی گذرا» ظرف چند ماه به رشته تحریر درآوردم. پدر من جهادگر بود و در مرحله رقابیه کرخه نور در خرداد ۶۱ به شهادت رسید که من در آن زمان چهل‌روزه بودم. به لطف خدا بعد از ده سال از شروع کار فرصتی پیدا شد که این خاطرات را ثبت کنم. حس کردم این دین بر گردن من است. این کار هم در شرف چاپ است.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، علی‌رضا کلامی، متولد۱۳۶۱ سرخه سمنان است. فرزند شهید است و کارشناسی مدیریت امور فرهنگی دارد. کلامی به غیر از کتاب حمزه، کتاب‌هایی همچون طوقی، حسرتیک پلاک، یک دنیای پر دغدغه، من مقلد امامم، لالایی در دل آتش، رؤیای بانه و سایه گذرا را در کارنامه خود دارد که البته برخی از آنها در دست چاپ است. وی یک دوره جایزه سال دفاع مقدس استان سمنان و در حوزه تازه نویسندگان را کسب کرده است.به بهانه کتاب «حمزه» خاطرات شهید مدافع حرم «محمدحسین حمزه» که از سوی انتشارات خط مقدم، منتشر شده است، با این نویسنده گفت‌وگویی داشتیم.

چه شد که این موضوع را برای نوشتن انتخاب کردید؟

سال ۹۳-۹۴ روی کتاب شهید کاظم عاملو کار می‌کردم، در حین کار با یکی از راویان، به نام آقای حمزه برخورد کردم که از شهید خاطره داشت. ایشان پدر شهید مدافع حرم محمدحسین حمزه بود. به‌واسطه این آشنایی نظرم به سمت شهید حمزه جلب شد و مثل تمام نویسندگانی که حین کار سوژه‌های خودشان را برای کتاب بعدی می‌نویسند، من هم همین کار را به‌طور ذهنی انجام دادم.در اواخر سال ۹۸ به سفارش برخی از دوستان و پدر شهید حمزه تصمیم گرفتم درباره‌ شهید حمزه بنویسم، البته می‌خواستم نوشتن کتابی از شهدای مدافع حرم را هم تجربه کنم. پس از مصاحبه با همسر شهید و گله‌ ایشان که چرا تاکنون درباره شهید حمزه کتابی منتشر نشده است، مصمم شدم کتابی درباره ایشان بنویسم.

در روند نوشتن کتاب با چه سختی‌ها،‌ مشکلات و مسائلی روبه‌رو شدید؟

یکی از مشکلات نوشتن کتاب درباره‌ی شهدای حرم نزدیک‌بودن فاصله زمانی است. بسیاری از مسائل هنوز در رده حفاظتی و اطلاعاتی قرار دارد و نمی‌توانیم به‌صورت واضح درباره‌ی آن حرف بزنیم، از جمله منطقه عملیاتی، محل و نقطه شهادت. از این نظر کار برای من سختی‌هایی داشت.

وقتی به یگان خدمت شهید رفتم، مدتی با بچه‌های حفاظت بر سر این مسئله کشمکش داشتیم که وقتی کتاب چاپ می‌شود حتماً باید ناظر ببیند و تأیید کند و اگر مطلبی در رده‌بندی سری است، دیده و حذف شود. البته من شرط آن‌ها را نپذیرفتم و به مصاحبه‌های خودم ادامه دادم و این بخشی از سختی‌ها بود. البته این سختی‌ها در هر کتابی بود ولی در این کتاب بیشتر است. چون در آن زمان که کتاب در مرحله آماده‌سازی بود هنوز بسیاری از مسائل در سوریه حل نشده و مسئله داعش هم هنوز جمع نشده بود. به همین دلیل نمی‌شد همه چیز را علناً چاپ کرد و در اختیار خواننده گذاشت.نحوه شهادت شهید هم در هاله‌ای از ابهام بود. برای دوستان نظامی نحوه شهادت شهید با سلاح سنگین قابل درک بود، ولی من نمی‌توانستم به صورت صددرصد به جوابی درست و قانع‌کننده برسم. البته وظیفه من چیز دیگری بود و من بیشتر به دنبال این بودم که سبک زندگی واقعی شهید را برای خواننده ارائه کنم.یکی دیگر از سختی‌های نوشتن درباره کتاب، بی‌میلی دوستان شهید و برخی از روایان به مصاحبه بود، حتی نظر برخی بر این بود که جا ندارد کتابی نوشته شود و با توجه به نزدیکی فاصله زمانی شهادت چنین بحث‌هایی وجود داشت.

مشکلات و تلخی‌های نوشتن از شهدای مدافع‌حرم

آیا خانواده شهید همکاری لازم را داشتند؟

خانواده شهید استقبال زیادی داشتند و همکاری کردند. هم همسر شهید و هم پدر و مادر شهید استقبال کردند، اما مادر شهید تمایلی به صحبت نداشت و در جلسه اول معلوم بود که برایش سخت است. تا اسم پسرش را به زبان می‌آورد، بغض می‌کرد.زمانی شما از شهدایی می‌نویسید که شهید دفاع مقدس هستند و سی سال از زمان شهادتشان گذشته است و مقداری تب و تشنگی دوری و حس پدر و مادر فرونشسته است؛ ولی درباره‌ی این شهید این‌طور نبود چون نهایتاً ۵ سال از تاریخ شهادتش گذشته است. بقیه اعضای خانواده از جمله پدر و خواهران و برادر استقبال کردند و حتی برای معرفی کسانی که با شهید خاطره دارند، کمک زیادی کردند. درباره‌ی هم‌رزمان شهید هم به همین صورت بود. از یگان محل خدمت شهید که تیپ ۱۲ قائم بود و گردان موسی‌بن‌جعفر و بچه‌هایی که آنجا بودند کمک‌هایی به من شد و حتی جلسه مصاحبه مشترک برای من ترتیب داده شد. حتی در یک روز با چهار پنج نفر از دوستان و هم‌رزمان شهید گفت‌وگو و مصاحبه ضبط کردیم.

خاطره‌ و احساستان را از نگارش این کتاب می‌فرمایید؟

با همه تبلیغات منفی‌ای که درباره‌ی شهدای مدافع حرم شده است اما بالای ۹۵% از مردم استان ما به نظر من، نکته‌ای برخلاف خواسته، انگیزه و رفتار این عزیزان ندارد و برایش جای سؤالی نمانده است.

یکی از تلخی‌های نوشتن این کتاب، خاطرات خوبی است که به دلیل ملاحظات ناشر نتوانستم در کتاب بیاورم، مثلاً خاطره‌ای از مجید میرشاهی یکی از رفقای پاسدار شهید نقل شد به این مضمون که: «سفری با خانواده به مشهد رفته بودیم. من بعد از زیارت، شهادت را در چهره محمدحسین دیدم». تعبیر عجیبی داشت که من نمی‌توانم اینجا بیاورم. ولی او می‌گفت: «من آنجا به این یقین رسیدم که محمدحسین حتماً دیر یا زود به شهادت می‌رسد». می‌گفت:«روزی که او اعزام شد من پای اتوبوس نرفتم و وقتی زنگ زد و گفت بیا می‌خواهم ببینمت به او گفتم نه من چیزی در تو دیدم که کسی ندید من می‌دانم که تو شهید می‌شوی و طاقت ندارم که بیایم و رفتنت را ببینم». خاطره عجیبی بود و محمدحسین در همان سفر به شهادت رسیده بود. کل کتاب شهید برای من حس خوبی داشت؛ این حس که شما به زندگی شهید نزدیک می‌شوید، حس شیرینی است؛ اما حسی از فاصله بین شمایی که می‌نویسید و اویی که از او می‌نویسید وجود دارد که این شما را اذیت می‌کند.

می‌بینید بچه‌هایی که از تو کوچک‌تر بودند رفتند و به جایی که باید رسیدند و قافله شهدا رفته و تو مانده‌ای. وقتی از شهدای دفاع مقدس می‌نویسیم بااینکه بسیاری به سن‌وسال کوچک‌تر از امروز من بودند ولی بچه‌های دوره ما نبودند. ۷۱% از شهدای ما مجرد بودند و میانگین سنی شهدای ما در جنگ تحمیلی ۲۱ ساله بود و این حرکت جمعی و ملی بود؛ اما امروز می‌بینیم شهدای مدافع حرم بعضاً کوچک‌تر از ما هستند و این من را اذیت می‌کرد. انگار من فقط مأمورم که بنویسم و قرار نیست در من تغییری به وجود بیاید یا خودم به آن شهدا بپیوندم.اگر نوشتن سختی‌ای دارد، مزه‌اش بعد از خواندن و بازخوردی که از طرف مخاطب به شما می‌رسد به شیرینی تبدیل می‌شود و آن سختی را جبران می‌کند.

مشکلات و تلخی‌های نوشتن از شهدای مدافع‌حرم

در حوزه ادبیات مقاومت کار دیگری دارید؟

این اولین کتابی است که من در این قالب نوشتم و بازخوردهای خوبی هم داشته است. امیدوارم اتفاقات خوبی بیفتد و در جلسات نقد، نظر مخاطبان و صاحب‌نظران این عرصه را بشنوم.کتاب حمزه، اثر ششم من در حوزه ادبیات مقاومت و ادبیات پایداری است. سه کتاب دیگر هم در دست چاپ دارم؛ یکی در حوزه تاریخ شفاهی است با عنوان لالایی در دل آتش (خاطرات شفاهی سرهنگ علی‌اکبر چتری)، درباره اولین معاون اطلاعات عملیات تیپ دوازده قائم است که برای انتشارات مرز و بوم مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه است.کار بعدی بازنویسی کتاب سه ماه رؤیایی شهید عاملو است، چون قلم من را قانع نمی‌کرد و فکر می‌کردم حق شهید بیشتر است و مضاف بر این مطالب و اسنادی بعد به دستم رسید که باید به کتاب اضافه می‌شد و کتاب با اعمال این تغییرات با مقدمه آقای کمری که نویسنده و پژوهشگر تاریخ و ادبیات دفاع مقدس است، به چاپ مجدد رسید.

کتاب سوم، کتاب پدر خود من است و خاطرات مادرم از ایشان را در کتابی با نام «سایه‌ی گذرا» ظرف چند ماه به رشته تحریر درآوردم. پدر من جهادگر بود و در مرحله رقابیه کرخه نور در خرداد ۶۱ به شهادت رسید که من در آن زمان چهل‌روزه بودم. به لطف خدا بعد از ده سال از شروع کار فرصتی پیدا شد که این خاطرات را ثبت کنم. حس کردم این دین بر گردن من است. این کار هم در شرف چاپ است.



منبع خبر

مشکلات و تلخی‌های نوشتن از شهدای مدافع‌حرم بیشتر بخوانید »

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم



در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، نشست نقد و بررسی کتاب «داغ دلربا؛ روایتی از تشییع پیکر سپهبدشهید قاسم سلیمانی در ایران» نوشته میثم امیری پیش از ظهر یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰ با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا زائری، نفیسه سادات موسوی، مصطفی وثوق کیا و نویسنده کتاب در خبرگزاری مهر برگزار شد. این کتاب را انتشارات خط مقدم برای نخستین بار سال ۹۹ با شمارگان هزار نسخه، ۱۹۵ صفحه و بهای ۳۵ هزار تومان منتشر کرده است.

وثوق کیا در این نشست گفت: «داغ دلربا» نخستین اثر مکتوب و شاید تنها کتاب از حماسه تشییع پیکر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی باشد. روایت این تشییع بسیار مهم بود، اما کسی آن را به صورت مکتوب ارائه نمی‌داد و از این جهت انتشار این کتاب جای یک تشکر اساسی را دارد. نویسنده برای ارائه این روایت به چند شهر سفر کرد و ایده‌ها را نوشت. نکته عجیب این است که شهادت حاج قاسم به هر حال اتفاق مهم و رویدادی دهشتناک برای کشور و ملت ایران بود، اما از این اتفاق و حتی دیگر رخدادها روایتی ارائه نشده و این برای جامعه ما امری منفی به حساب می‌آید. البته بهتر این بود که چند نویسنده این اتفاق را روایت می‌کردند، اما به هر حال تاکنون «داغ دلربا» تنها روایت مکتوب است.

باید روایت خودمان از رخدادها را ارائه دهیم

حجت‌الاسلام و المسلمین زائری در این نشست گفت: ضرورت دارد که ما روایت‌های خودمان از رخدادها را داشته باشیم. در تاریخ معاصر ایران سه ماهه تیر تا شهریور اوج جنایت‌های منافقین در کشور است. ما چون روایت‌های خودمان را ارائه نکرده‌ایم، گاهی فرزندان ما که حس خود ما را ندارند، می‌گویند که آنها یک اپوزیسیون ساده بودند و چرا آن داستان‌ها پیش آمد؟ این تازه برای یک نسل بعد از ماست. ما آن زمان روایت نکردیم که منافقان چه جنایت‌هایی را در حق ملت مرتکب شدند. شاید تنها کتاب و تنها روایت موجود «عملیات مهندسی» باشد و همین متن هم آنقدر آزاردهنده است که نمی‌توان آن را به کسی هدیه داد و خواندنش را توصیه کرد.

وی افزود: ما چون رخدادها را خودمان روایت نکرده‌ایم، روایت دیگران جایگزین آنها شده است. وقتی روایت دقیقی بیان نمی‌شود، به ناچار شاهد سلطه روایت‌های دیگران خواهیم بود. یکی از حسرت‌های همیشگی من این است که کاش کسی حضور داشت و آن فضایی را که مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادی در شهرری درگیرش بود، روایت می‌کرد. حسرت داشتن روایت‌های مستند و نقل قول‌ها از لحظات تاریخ اسلام و تاریخ ایران همیشه با ما وجود دارد.

چون ما رخدادها را خودمان روایت نکرده‌ایم، روایت دیگران جایگزین آنها شده است. وقتی روایت دقیقی بیان نمی‌شود، به ناچار شاهد سلطه روایت‌های دیگران خواهیم بود حجت‌الاسلام زائری ادامه داد: از یک نکته مهم تاریخی هم نمی‌توان غفلت کرد و آن این است که اتفاقاً جلوگیری از ثبت این نقل‌ها یک امر تئوریزه شده بوده و هست. در تاریخ اسلام و ایران، کتاب‌سوزی‌ها، روایت‌سوزی‌ها و شکنجه کردن و کشتن کسانی که کارشان ثبت وقایع بود، به کرات وجود داشته و این یک حرکت هوشمندانه و حساب شده سیاسی برای حذف روایت‌ها و نقل‌ها بوده است. امروزه نیز شکل این امر تغییر پیدا کرده و جهان به این هوشمندی رسیده که سانسور دیگر به ضرورت حذف جواب نمی‌دهد. سانسور امروز در تکثر روایت‌هاست و آنقدر روایت‌های فرعی و غلط زیاد می‌شود که روایت شما در آن گم خواهد شد. از این جهت کتاب «داغ دلربا» اهمیت دارد.

سوءاستفاده‌های شرم‌آوری از «مسئله» شهادت سردار سلیمانی شده است

زائری بخش دیگری از سخنان خود را به سوءاستفاده برخی از ماجرای شهادت سردار سلیمانی اختصاص داد و گفت: هرچند به نظر من موضوع اصلی کتاب «داغ دلربا» روایت تشییع پیکر سردار است، اما بهتر این است که عنوان فرعی کتاب از روی جلد حذف شود تا از پیش‌داوری جلوگیری کند. واقعیت را بخواهید روزی که کتاب را دست گرفتم علاقه‌ای به مطالعه‌اش نداشتم. فضای لوس تبلیغاتی که در ایران پس از این رخداد هولناک درست شد، من را بسیار از این موضوع منزجر کرد. مدام سوءاستفاده‌های شرم‌آوری از سردار سلیمانی شد و حتی کار به جایی رسید که کاندیداهای شوراهای شهر نیز تلاش کردند تا از سردار بهره‌برداری تبلیغاتی کنند.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

نویسنده کتاب «پدر، پسر، روح‌القدس» اضافه کرد: این پیش‌زمینه باعث شد تا با حس ناخوشایندی به سراغ کتاب «داغ دلربا» بروم هرچند که نویسنده آن دوست من است. به نظرم اگر عنوان فرعی کتاب را برداریم مخاطب هم بدون پیش‌زمینه و پیش‌داوری به سراغ کتاب خواهد رفت. شاید اگر از زمان خودمان دور شویم این عنوان فرعی کارکرد خود را پیدا خواهد کرد.

زائری گفت: کتاب روایت تشییع سردار است و نقطه قوتش در این است که روایتی از جامعه و تاب آوری مردم در این روزها را ارائه می‌دهد. خاطراتی که نویسنده از دوران دانشجویی‌اش ارائه می‌دهد به نظرم حساب شده است و اگر آن خاطرات نبودند، روایت افتادن هواپیمای اکراینی در کتاب به این میزان تکان دهنده نمی‌شد.

وی در بخش دیگری از سخنان خود به اهمیت متون مستندنگاری اشاره کرد: ما متون مختلفی داریم از گزارش اداری و مطبوعاتی گرفته تا مستند نگاری و در نهایت نثر دراماتیک و داستان. مستندنگاری نقطه وسط این متون است. مرزی است بین گزارش زمخت و بی‌روح با متن داستانی و تخیلی. مستندنگار واقعیت را می‌گیرد اما عیناً آن را نقل نمی‌کند، بلکه روایت خودش را ارائه می‌دهد. مستندنگاری یک اثر هنری جدید است و جذاب است و شیرین. در «داغ دلربا» ما در متن حوادث و احوالات مردم هستیم. یکی از نقاط اوج کتاب ماجرای شیرین «ممد مماس» در اهواز است که کاملاً واقعی است. متن حواشی و چیزهایی را به مخاطب ارائه می‌دهد که خود نتوانسته آنها را ببیند و نقطه قوت «داغ دلربا» در همین است. نکاتی را که من نتوانستم در حضور خودم در آئین تشییع ببینم در این کتاب وجود دارد.

گمان نمی‌کردم نویسنده به ماجرای هواپیمای اوکراینی هم بپردازد

نویسنده کتاب «تقاطع انقلاب» بخش دیگری از سخنان خود را به صراحت نویسنده و تعهد او به حقیقت اختصاص داد و اشاره کرد: نویسنده کتاب را با صراحت و صداقت پیش برده است. زمانی که مطالعه آن را شروع کردم به هیچ عنوان فکر نمی‌کردم که نویسنده به هواپیمای اوکراینی هم بپردازد و ناشر جرأت چاپ آن را داشته باشد. اما برایم مهم بود که به مسئله کشته شدگان کرمانی آئین تشییع حاج قاسم بپردازد.

وی افزود: صداقت نویسنده حتی در نقل حس مردم، فحش و ناسزا دادن‌ها، کلافگی‌شان، احساسی که از تحقیر و توهین داشتند و… هم به چشم می‌خورد. نویسنده در نقل حسی که همه ما آن را تجربه کردیم، خیانت نکرده و به حذف آن نپرداخته است. به نظرم کسانی که به حذف این موارد می‌پردازند، خیانت می‌کنند و همین باعث می‌شود که صداقت ما خدشه‌دار شده و مردم و مخاطبان درست‌های ما را نیز نادرست بپندارند.

زائری: نویسنده کتاب را با صراحت و صداقت پیش برده است. زمانی که مطالعه آن را شروع کردم به هیچ عنوان فکر نمی‌کردم که نویسنده به هواپیمای اوکراینی هم بپردازد و ناشر جرأت چاپ آن را داشته باشد زائری صداقت در روایت را اصلی مهم در نوشتن خواند و ادامه داد: روایت ما از رژیم صدام و ارتشش این بود که می‌شد آنها را با یک آفتابه اسیرشان کرد. این‌گونه روایت کردیم که پاسخی برای این سوال که «پس چرا دفاع مقدس هشت سال طول کشید؟» نداشتیم. وقتی صادقانه با رویدادها برخورد نمی‌کنیم و فقط به روایت بخش‌هایی می‌پردازیم، مخاطب ما را باور نخواهد کرد. نویسنده «داغ دلربا» اما چیزی را پنهان نمی‌کند و به همین دلیل آوردن قصه هواپیمای اوکراینی من را غافلگیر کرد.

سرمایه‌ای که به باد دادیم

نویسنده کتاب «گاف فرهنگ: نقد سیاست‌گذاری و مدیریت فرهنگی» در بخش دیگری از سخنان خود به یک حسرت عظیم اشاره کرد: جمع‌بندی کتاب «داغ دلربا» برای من حسرت بود. حسرت اینکه می‌شد با جریان حاج قاسم چه کارهایی و چه فرهنگسازی‌هایی انجام بدهیم که ندادیم. با این خون مقدس و پاک می‌شد صد سال کار کرد، اما ما آن را برای چیزهای بی‌خود خرجش کردیم و این سرمایه عظیم را به باد دادیم.

وی گفت: هرکس که حتی همدلی هم با نظام نداشته باشد، این حس را پیدا می‌کند که ما ظرفیت خون حاج قاسم را از دست داده‌ایم.

تاریخی که با شهادت حاج قاسم ورق خورد

میثم امیری نیز در این نشست گفت: به نظرم زمانی که حاج قاسم را زدند، حسی در همه مردم ایران بوجود آمد که به هرحال اتفاقی افتاده و در لحظه‌ای از تاریخ معاصر هستیم که رخدادی به معنای واقعی کلمه اتفاق افتاده است. نسل ما که انقلاب و دوران دفاع مقدس را درک نکرد بزرگترین کنش سیاسی که دید رویدادهای ۱۳۸۸ بود که شیرین نبود، اما رخداد شهادت حاج قاسم لحظه‌ای تراژیک و حماسی بود که همه ما حس کردیم با آن تاریخ کشور ما دارد ورق می‌خورد.

وی افزود: جلال آل احمد می‌گوید که اگر نویسنده راه نرود آمبولی می‌کند. با این رویداد من هم راه افتادم تا ببینم که چه خبر است و خود را به اهواز رساندم. نکته مهم این است که نوشتن دلیل نمی‌خواهد و همه می‌نویسند، این چاپ کردن است که دلیل می‌خواهد. من حس کردم که باید خود را به مردم بسپارم و حتی نخستین جایی که گریه‌ام گرفت از گریه مردم بود. خودم با شنیدن این اتفاق حس بهت داشتم. به همه این دلایل سعی کردم تا در صفحات کتاب از مردم صحبت کنم، اینکه مردم چه حرفی می‌زنند و چه نتیجه‌ای می‌گیرند و البته سعی کردم تا هیچگونه داوری هم نسبت به حرف‌های مردم نداشته باشم.

امیری ادامه داد: در مواجهه با رخداد ترور و شهادت حاج قاسم ما هنوز در حجاب معاصریت هستیم و حتی به وضوح نمی‌دانیم که چه رخ داد و چرا مردم احترام بی‌سابقه‌ای برای حاج قاسم قائل شدند. در بخش قم این کتاب نوشته‌ام که مردم آمده‌اند تا دوام بیاورند و این از معدود اظهارنظرهایم در کتاب است. ما در تنگنا قرار داریم و کشور در وضعیت بغرنجی به سر می‌برد و همین وضعیت فضا را به شدت غبارآلود و تشخیص راه را دشوار کرده است.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

این نویسنده همچنین با اشاره به مواجه بودن ایرانیان با بحران ناکارآمدی مدیران گفت: ما از یک طرف با بحران ناکارآمدی در داخل مواجه هستیم. همه کسانی که می‌خواهند در اینجا بر جمهور ریاست کنند، شعار می‌دهند که می‌خواهیم با بحران و فساد مبارزه کنیم، کما اینکه رئیس فعلی هم در دو دوره پیش همین را می‌گفت. این واقعیت امروز ماست و ما باید کلیت آن را بپذیریم. از طرف دیگر هم یک هجمه وحشتناک رسانه‌ای روی ایران وجود دارد و این هجمه علیه کلیت مملکت است و نه صرفاً ساختار جمهوری اسلامی ایران. در این تنگنا اتفاقات بسیاری رخ داد.

نویسنده کتاب «داغ دلربا» اضافه کرد: عجیب بودن این هجمه بر کسی پوشیده نیست. تنها ۴۰ درصد تحریم‌های ایران روی ونزوئلا اعمال شد، اما همین باعث شد تا آن کشور با خاک یکسان شود. این دو جنبه را به عینه شاهد هستیم. فکر می‌کنم شهادت حاج قاسم فرصتی پیش آورد تا ما خود را در این تنگنا ابراز کنیم و فریاد بزنیم که در چه وضعیتی قرار داریم؟ این چیزی بود که من از صحنه شهادت حاج قاسم درک کردم.

تشییعی که فرع است بر «داغ دلربا»

نفیسه سادات موسوی نیز در این نشست گفت: برای نخستین بار که خبر شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی را شنیدم، ناخودآگاه با خودم گفتم که ای کاش من و فرزندانم نبودیم اما حاج قاسم می‌بود. این حس مشترک همه مردم ایران بود. مردم ابتدا نمی‌خواستند موضوع را باور کنند و بعد متوجه عزاداری برای حاج قاسم شدند. پس از این بود که به جست‌وجوی منابعی پرداختند تا بدانند که چه رخ داد و چه شد؟

وی افزود: نخستین مولفه‌ای از کتاب که نظرم را برای مطالعه‌اش جلب کرد عنوان فرعی کتاب بود: «روایتی از تشییع پیکر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در ایران». دوست داشتم که بدانم که در روند تشییع پیکر شهرهای مختلف ایران چه حال و هوایی داشتند؟ اما هرچه در مطالعه کتاب پیش رفتم، با وجودیکه قلم یکدست و روان نویسنده را دوست داشتم، اما با روند تشییع پیکر سردار مواجه نبودم. نویسنده حال و هوای شخصی خود را نوشته که بک‌گراندش تشییع پیکر سردار است. دست مخاطب خالی از مطالعه پیرامون این موضوع خالی می‌ماند. بنابراین هرچند «داغ دلربا» کتاب خوبی است اما عنوان دومش با محتوای کتاب نمی‌خواند، چرا که تشییع پیکر در پس زمینه فضای حاکم بر کتاب قرار دارد.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

موسوی ادامه داد: «داغ دلربا» شباهت زیادی به فضای «نیم دانگ پیونگ یانگ» رضا امیرخانی دارد و این بسیار به چشم می‌آید. امیرخانی نیز در آن کتاب ضمن روایت یک اتفاق بیانیه‌های خودش را گفته است و نمی‌دانم این شباهت حسن یا ضعف کتاب «داغ دلربا» است. هرچه در مطالعه جلوتر رفتم به این رسیدم که این کتاب ورژن داخلی «نیم دانگ پیونگ یانگ» است. همچنین مخاطب در کتاب با یکسری خاطرات شخصی و دانشجویی نویسنده درگیر می‌شود که کمک چندانی به قصه اصلی کتاب نمی‌کند. فلش‌بک‌ها باید ما را به جایی برساند و ربطی به اسم و فضای اتفاق اصلی کتاب داشته باشند.

این شاعر و منتقد ادبی همچنین با اشاره به ناهمگونی فصل چهارم کتاب با روایت اصلی نویسنده گفت: فصل چهار و روایت مشهد از «داغ دلربا» را هم درک نکردم. شاید ضرورتی نداشت که این فصل کوتاه در کتاب گنجانده شود. روایت فصل چهار هرچند از زبان کس دیگری است و هرچند که نویسنده قلم آن راوی را به قلم خود ترجمان کرده، اما زاویه نگاه‌ها با زاویه نگاه نویسنده آنگونه که مثلاً در روایت اهواز دیده و درک کرده‌ایم، نیست.

هنوز هم درباره مهم‌ترین چهره‌های انقلاب روایتی وجود ندارد

میثم امیری در بخش دیگری از این نشست به درج روایت افتادن هواپیمای اوکراینی اشاره کرد و گفت: «داغ دلربا» برای انتشار باید در چند نهاد تأیید می‌شد که تاییدیه همه را گرفت. یکی از کسانی که کتاب را تأیید کرد پس از انتشار کتاب به من گفت: «زمانی که من اسم «داغ دلربا» را روی کتاب دیدم فوراً انتشار آن را تأیید کردم، اما نمی‌دانستم که در آن به هواپیمای اوکراینی هم پرداخته‌ای.» از آن تاریخ هر وقت او مرا می‌بیند می‌گوید که از کتاب هواپیمای اوکراینی چه خبر؟

وی افزود: نصب العین من در این کتاب فرمایشی از امیرالمومنین بود که پس از ماجرای سقیفه ابوسفیان نزد ایشان آمد و گفت من هم مثل تو با آنها مخالفم. حضرت امیر (ع) پاسخ فرمود که من با آنها مخالفم اما مثل تو نیستم. بنابراین من هم منتقد وضع موجودم اما مانند فعالان در رسانه‌های بیگانه نیستم.

نویسنده «داغ دلربا»: به نظرم آمد که آنچه را که درست و حقیقت است باید بنویسم و هدفم افزایش مخاطبان این کتاب نبود. خیلی زشت بود اگر به ماجرای هواپیمای اوکراینی اشاره نمی‌کردم امیری ادامه داد: متأسفانه ما در مورد حتی مهم‌ترین شخصیت‌ها و مهم‌ترین رخدادها و جریان‌های انقلاب هنوز روایت نداریم. حتی در مورد امام خمینی (ره) هم ما روایت نداریم. من کتابی به نام «بی‌خمینی» نوشته‌ام، اما پس از گذشت پنج سال هنوز به آن مجوز نداده‌اند.

زائری نیز درباره این موضوع گفت: آنقدر تنوع مخاطب داریم که نیاز به تنوع محصول وجود دارد. ما باید حتی برای آن دسته از مخاطبانی که سلطنت طلب هستند هم روایت خودمان از حاج قاسم را ارائه بدهیم. در جنگ روایت‌ها کسی برنده است که روایت خود را سریع‌تر عرضه کند. متأسفانه اما ما خاطره‌ها را فراموش می‌کنیم. به خاطر دارم زمانی که جنگ تمام شد، در امامزاده زید بازار هیأتی برپا می‌شد و رزمنده‌های بسیاری آنجا می‌رفتند. سال ۱۳۶۹ روزی به همه کسانی که آنجا حضور داشتند یک دسته برگه دادند و گفتند که خاطراتشان از جنگ را بنویسند. آن شب همه می‌گفتند که مگر اهمیتی دارد. درست به خاطر دارم که آن شب همه می‌خندیدند، اما دوستان مسئول یعنی آقای فهیمی‌نیا و تیمش خون دل خوردند تا همه را مجاب کنند که ثبت این خاطرات مهم است و ضرورت دارد.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

وثوق‌کیا نیز در ادامه صحبت‌های زائری اشاره کرد: اکنون دو سال از ماجرای شهادت سردار می‌گذرد. همان روزهای اول که همه داغ بودند روایت‌های خود را می‌نوشتند، بهتر بود، خلاقیت‌ها آن روزها گل کرده بود، اما هرچه از زمان شهادت دور شدیم، راویان سرد شدند و خلاقیت‌هایشان برای نوشتن کمتر شد. اگر اتفاقات در همان روزهای نخست ثبت شوند و مثلاً ۱۰ سال دیگر ارائه شوند که بهتر است. بحث هواپیمای اوکراینی هم از این جهت که کتاب خوانده شود و طیف وسیعی از مخاطبان را دربر بگیرد مهم است. سوالم از نویسنده این است که پس از درج روایت هواپیمای اوکراینی مشکلی برایش رخ نداده است؟

امیری پاسخ داد: من به نظرم آمد که آنچه را که درست و حقیقت است باید بنویسم و هدفم افزایش مخاطبان این کتاب نبود. خیلی زشت بود اگر به ماجرای هواپیمای اوکراینی اشاره نمی‌کردم.

سرمایه‌ای اجتماعی که شهادت حاج قاسم ایجاد کرد

وثوق کیا در بخش دیگری از این جلسه به ضرورت تحلیل ماجرای شهادت حاج قاسم سلیمانی از منظر سرمایه اجتماعی اشاره کرد. وی گفت: در این شکی نیست که خون حاج قاسم یک سرمایه اجتماعی بزرگی برای ما ایجاد کرد و میان همه ایرانیان چه آنهایی که داخل ساکن اند و چه خارجی و حتی کسانی که با انقلاب اسلامی ضدیت دارند، اتحاد ایجاد کرد. از این منظر هم هنوز تحلیلی ارائه نشده است.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

امیری درباره موضوع مطرح شده توسط وثوق کیا گفت: وجه درونی حاج قاسم این میان اهمیت ویژه‌ای دارد. چه شد که حاج قاسم دستگیری قلوب کرد. چگونه است که حتی مناطق عرب نشین در ایران که هنوز جمهوری اسلامی برای آنها امکاناتی چون آب و برق مهیا نکرده طرفدار حاج قاسم‌اند؟ چرا کسانی چون اردشیر زاهدی درباره او می‌نویسند؟

نفیسه سادات موسوی نیز نظر خود درباره این موضوع را به این شرح بیان کرد: به هر حال آنها که ضدیت با نظام دارند به این فکر می‌کنند که یک چهارچوبی به نام ایران باید وجود داشته باشد که وقتی روحانیون رفتند ما به آن بازگردیم. به نظرم ضدانقلاب به این فکر کرده که حاج قاسم فراتر از هر چیز ایران را حفظ کرده و این مهم است: ایران باید حفظ شود که ضدانقلاب‌ها به زعم خود آخوندها را بیرون کنند. اما با شهادت حاج قاسم حتی ضدانقلاب‌ها هم به این نتیجه رسیدند که دیگر ایران از دست می‌رود و ایرانی وجود نخواهد داشت که آنها بخواهند بدانجا برگردند.

زائری نیز درباره این موضوع اشاره کرد: اگر داخلی‌ها و مسئولان چنین چیزی را بفهمند، باید دستشان را بوسید، اما متأسفانه این دیدگاهی که خانم موسوی مطرح کردند، عمومیت ندارد. جالب اینجاست که حتی شخص مقام معظم رهبری نیز اصرار دارند که این دیدگاه درباره حاج قاسم سلیمانی رواج پیدا کند.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، نشست نقد و بررسی کتاب «داغ دلربا؛ روایتی از تشییع پیکر سپهبدشهید قاسم سلیمانی در ایران» نوشته میثم امیری پیش از ظهر یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰ با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا زائری، نفیسه سادات موسوی، مصطفی وثوق کیا و نویسنده کتاب در خبرگزاری مهر برگزار شد. این کتاب را انتشارات خط مقدم برای نخستین بار سال ۹۹ با شمارگان هزار نسخه، ۱۹۵ صفحه و بهای ۳۵ هزار تومان منتشر کرده است.

وثوق کیا در این نشست گفت: «داغ دلربا» نخستین اثر مکتوب و شاید تنها کتاب از حماسه تشییع پیکر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی باشد. روایت این تشییع بسیار مهم بود، اما کسی آن را به صورت مکتوب ارائه نمی‌داد و از این جهت انتشار این کتاب جای یک تشکر اساسی را دارد. نویسنده برای ارائه این روایت به چند شهر سفر کرد و ایده‌ها را نوشت. نکته عجیب این است که شهادت حاج قاسم به هر حال اتفاق مهم و رویدادی دهشتناک برای کشور و ملت ایران بود، اما از این اتفاق و حتی دیگر رخدادها روایتی ارائه نشده و این برای جامعه ما امری منفی به حساب می‌آید. البته بهتر این بود که چند نویسنده این اتفاق را روایت می‌کردند، اما به هر حال تاکنون «داغ دلربا» تنها روایت مکتوب است.

باید روایت خودمان از رخدادها را ارائه دهیم

حجت‌الاسلام و المسلمین زائری در این نشست گفت: ضرورت دارد که ما روایت‌های خودمان از رخدادها را داشته باشیم. در تاریخ معاصر ایران سه ماهه تیر تا شهریور اوج جنایت‌های منافقین در کشور است. ما چون روایت‌های خودمان را ارائه نکرده‌ایم، گاهی فرزندان ما که حس خود ما را ندارند، می‌گویند که آنها یک اپوزیسیون ساده بودند و چرا آن داستان‌ها پیش آمد؟ این تازه برای یک نسل بعد از ماست. ما آن زمان روایت نکردیم که منافقان چه جنایت‌هایی را در حق ملت مرتکب شدند. شاید تنها کتاب و تنها روایت موجود «عملیات مهندسی» باشد و همین متن هم آنقدر آزاردهنده است که نمی‌توان آن را به کسی هدیه داد و خواندنش را توصیه کرد.

وی افزود: ما چون رخدادها را خودمان روایت نکرده‌ایم، روایت دیگران جایگزین آنها شده است. وقتی روایت دقیقی بیان نمی‌شود، به ناچار شاهد سلطه روایت‌های دیگران خواهیم بود. یکی از حسرت‌های همیشگی من این است که کاش کسی حضور داشت و آن فضایی را که مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادی در شهرری درگیرش بود، روایت می‌کرد. حسرت داشتن روایت‌های مستند و نقل قول‌ها از لحظات تاریخ اسلام و تاریخ ایران همیشه با ما وجود دارد.

چون ما رخدادها را خودمان روایت نکرده‌ایم، روایت دیگران جایگزین آنها شده است. وقتی روایت دقیقی بیان نمی‌شود، به ناچار شاهد سلطه روایت‌های دیگران خواهیم بود حجت‌الاسلام زائری ادامه داد: از یک نکته مهم تاریخی هم نمی‌توان غفلت کرد و آن این است که اتفاقاً جلوگیری از ثبت این نقل‌ها یک امر تئوریزه شده بوده و هست. در تاریخ اسلام و ایران، کتاب‌سوزی‌ها، روایت‌سوزی‌ها و شکنجه کردن و کشتن کسانی که کارشان ثبت وقایع بود، به کرات وجود داشته و این یک حرکت هوشمندانه و حساب شده سیاسی برای حذف روایت‌ها و نقل‌ها بوده است. امروزه نیز شکل این امر تغییر پیدا کرده و جهان به این هوشمندی رسیده که سانسور دیگر به ضرورت حذف جواب نمی‌دهد. سانسور امروز در تکثر روایت‌هاست و آنقدر روایت‌های فرعی و غلط زیاد می‌شود که روایت شما در آن گم خواهد شد. از این جهت کتاب «داغ دلربا» اهمیت دارد.

سوءاستفاده‌های شرم‌آوری از «مسئله» شهادت سردار سلیمانی شده است

زائری بخش دیگری از سخنان خود را به سوءاستفاده برخی از ماجرای شهادت سردار سلیمانی اختصاص داد و گفت: هرچند به نظر من موضوع اصلی کتاب «داغ دلربا» روایت تشییع پیکر سردار است، اما بهتر این است که عنوان فرعی کتاب از روی جلد حذف شود تا از پیش‌داوری جلوگیری کند. واقعیت را بخواهید روزی که کتاب را دست گرفتم علاقه‌ای به مطالعه‌اش نداشتم. فضای لوس تبلیغاتی که در ایران پس از این رخداد هولناک درست شد، من را بسیار از این موضوع منزجر کرد. مدام سوءاستفاده‌های شرم‌آوری از سردار سلیمانی شد و حتی کار به جایی رسید که کاندیداهای شوراهای شهر نیز تلاش کردند تا از سردار بهره‌برداری تبلیغاتی کنند.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

نویسنده کتاب «پدر، پسر، روح‌القدس» اضافه کرد: این پیش‌زمینه باعث شد تا با حس ناخوشایندی به سراغ کتاب «داغ دلربا» بروم هرچند که نویسنده آن دوست من است. به نظرم اگر عنوان فرعی کتاب را برداریم مخاطب هم بدون پیش‌زمینه و پیش‌داوری به سراغ کتاب خواهد رفت. شاید اگر از زمان خودمان دور شویم این عنوان فرعی کارکرد خود را پیدا خواهد کرد.

زائری گفت: کتاب روایت تشییع سردار است و نقطه قوتش در این است که روایتی از جامعه و تاب آوری مردم در این روزها را ارائه می‌دهد. خاطراتی که نویسنده از دوران دانشجویی‌اش ارائه می‌دهد به نظرم حساب شده است و اگر آن خاطرات نبودند، روایت افتادن هواپیمای اکراینی در کتاب به این میزان تکان دهنده نمی‌شد.

وی در بخش دیگری از سخنان خود به اهمیت متون مستندنگاری اشاره کرد: ما متون مختلفی داریم از گزارش اداری و مطبوعاتی گرفته تا مستند نگاری و در نهایت نثر دراماتیک و داستان. مستندنگاری نقطه وسط این متون است. مرزی است بین گزارش زمخت و بی‌روح با متن داستانی و تخیلی. مستندنگار واقعیت را می‌گیرد اما عیناً آن را نقل نمی‌کند، بلکه روایت خودش را ارائه می‌دهد. مستندنگاری یک اثر هنری جدید است و جذاب است و شیرین. در «داغ دلربا» ما در متن حوادث و احوالات مردم هستیم. یکی از نقاط اوج کتاب ماجرای شیرین «ممد مماس» در اهواز است که کاملاً واقعی است. متن حواشی و چیزهایی را به مخاطب ارائه می‌دهد که خود نتوانسته آنها را ببیند و نقطه قوت «داغ دلربا» در همین است. نکاتی را که من نتوانستم در حضور خودم در آئین تشییع ببینم در این کتاب وجود دارد.

گمان نمی‌کردم نویسنده به ماجرای هواپیمای اوکراینی هم بپردازد

نویسنده کتاب «تقاطع انقلاب» بخش دیگری از سخنان خود را به صراحت نویسنده و تعهد او به حقیقت اختصاص داد و اشاره کرد: نویسنده کتاب را با صراحت و صداقت پیش برده است. زمانی که مطالعه آن را شروع کردم به هیچ عنوان فکر نمی‌کردم که نویسنده به هواپیمای اوکراینی هم بپردازد و ناشر جرأت چاپ آن را داشته باشد. اما برایم مهم بود که به مسئله کشته شدگان کرمانی آئین تشییع حاج قاسم بپردازد.

وی افزود: صداقت نویسنده حتی در نقل حس مردم، فحش و ناسزا دادن‌ها، کلافگی‌شان، احساسی که از تحقیر و توهین داشتند و… هم به چشم می‌خورد. نویسنده در نقل حسی که همه ما آن را تجربه کردیم، خیانت نکرده و به حذف آن نپرداخته است. به نظرم کسانی که به حذف این موارد می‌پردازند، خیانت می‌کنند و همین باعث می‌شود که صداقت ما خدشه‌دار شده و مردم و مخاطبان درست‌های ما را نیز نادرست بپندارند.

زائری: نویسنده کتاب را با صراحت و صداقت پیش برده است. زمانی که مطالعه آن را شروع کردم به هیچ عنوان فکر نمی‌کردم که نویسنده به هواپیمای اوکراینی هم بپردازد و ناشر جرأت چاپ آن را داشته باشد زائری صداقت در روایت را اصلی مهم در نوشتن خواند و ادامه داد: روایت ما از رژیم صدام و ارتشش این بود که می‌شد آنها را با یک آفتابه اسیرشان کرد. این‌گونه روایت کردیم که پاسخی برای این سوال که «پس چرا دفاع مقدس هشت سال طول کشید؟» نداشتیم. وقتی صادقانه با رویدادها برخورد نمی‌کنیم و فقط به روایت بخش‌هایی می‌پردازیم، مخاطب ما را باور نخواهد کرد. نویسنده «داغ دلربا» اما چیزی را پنهان نمی‌کند و به همین دلیل آوردن قصه هواپیمای اوکراینی من را غافلگیر کرد.

سرمایه‌ای که به باد دادیم

نویسنده کتاب «گاف فرهنگ: نقد سیاست‌گذاری و مدیریت فرهنگی» در بخش دیگری از سخنان خود به یک حسرت عظیم اشاره کرد: جمع‌بندی کتاب «داغ دلربا» برای من حسرت بود. حسرت اینکه می‌شد با جریان حاج قاسم چه کارهایی و چه فرهنگسازی‌هایی انجام بدهیم که ندادیم. با این خون مقدس و پاک می‌شد صد سال کار کرد، اما ما آن را برای چیزهای بی‌خود خرجش کردیم و این سرمایه عظیم را به باد دادیم.

وی گفت: هرکس که حتی همدلی هم با نظام نداشته باشد، این حس را پیدا می‌کند که ما ظرفیت خون حاج قاسم را از دست داده‌ایم.

تاریخی که با شهادت حاج قاسم ورق خورد

میثم امیری نیز در این نشست گفت: به نظرم زمانی که حاج قاسم را زدند، حسی در همه مردم ایران بوجود آمد که به هرحال اتفاقی افتاده و در لحظه‌ای از تاریخ معاصر هستیم که رخدادی به معنای واقعی کلمه اتفاق افتاده است. نسل ما که انقلاب و دوران دفاع مقدس را درک نکرد بزرگترین کنش سیاسی که دید رویدادهای ۱۳۸۸ بود که شیرین نبود، اما رخداد شهادت حاج قاسم لحظه‌ای تراژیک و حماسی بود که همه ما حس کردیم با آن تاریخ کشور ما دارد ورق می‌خورد.

وی افزود: جلال آل احمد می‌گوید که اگر نویسنده راه نرود آمبولی می‌کند. با این رویداد من هم راه افتادم تا ببینم که چه خبر است و خود را به اهواز رساندم. نکته مهم این است که نوشتن دلیل نمی‌خواهد و همه می‌نویسند، این چاپ کردن است که دلیل می‌خواهد. من حس کردم که باید خود را به مردم بسپارم و حتی نخستین جایی که گریه‌ام گرفت از گریه مردم بود. خودم با شنیدن این اتفاق حس بهت داشتم. به همه این دلایل سعی کردم تا در صفحات کتاب از مردم صحبت کنم، اینکه مردم چه حرفی می‌زنند و چه نتیجه‌ای می‌گیرند و البته سعی کردم تا هیچگونه داوری هم نسبت به حرف‌های مردم نداشته باشم.

امیری ادامه داد: در مواجهه با رخداد ترور و شهادت حاج قاسم ما هنوز در حجاب معاصریت هستیم و حتی به وضوح نمی‌دانیم که چه رخ داد و چرا مردم احترام بی‌سابقه‌ای برای حاج قاسم قائل شدند. در بخش قم این کتاب نوشته‌ام که مردم آمده‌اند تا دوام بیاورند و این از معدود اظهارنظرهایم در کتاب است. ما در تنگنا قرار داریم و کشور در وضعیت بغرنجی به سر می‌برد و همین وضعیت فضا را به شدت غبارآلود و تشخیص راه را دشوار کرده است.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

این نویسنده همچنین با اشاره به مواجه بودن ایرانیان با بحران ناکارآمدی مدیران گفت: ما از یک طرف با بحران ناکارآمدی در داخل مواجه هستیم. همه کسانی که می‌خواهند در اینجا بر جمهور ریاست کنند، شعار می‌دهند که می‌خواهیم با بحران و فساد مبارزه کنیم، کما اینکه رئیس فعلی هم در دو دوره پیش همین را می‌گفت. این واقعیت امروز ماست و ما باید کلیت آن را بپذیریم. از طرف دیگر هم یک هجمه وحشتناک رسانه‌ای روی ایران وجود دارد و این هجمه علیه کلیت مملکت است و نه صرفاً ساختار جمهوری اسلامی ایران. در این تنگنا اتفاقات بسیاری رخ داد.

نویسنده کتاب «داغ دلربا» اضافه کرد: عجیب بودن این هجمه بر کسی پوشیده نیست. تنها ۴۰ درصد تحریم‌های ایران روی ونزوئلا اعمال شد، اما همین باعث شد تا آن کشور با خاک یکسان شود. این دو جنبه را به عینه شاهد هستیم. فکر می‌کنم شهادت حاج قاسم فرصتی پیش آورد تا ما خود را در این تنگنا ابراز کنیم و فریاد بزنیم که در چه وضعیتی قرار داریم؟ این چیزی بود که من از صحنه شهادت حاج قاسم درک کردم.

تشییعی که فرع است بر «داغ دلربا»

نفیسه سادات موسوی نیز در این نشست گفت: برای نخستین بار که خبر شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی را شنیدم، ناخودآگاه با خودم گفتم که ای کاش من و فرزندانم نبودیم اما حاج قاسم می‌بود. این حس مشترک همه مردم ایران بود. مردم ابتدا نمی‌خواستند موضوع را باور کنند و بعد متوجه عزاداری برای حاج قاسم شدند. پس از این بود که به جست‌وجوی منابعی پرداختند تا بدانند که چه رخ داد و چه شد؟

وی افزود: نخستین مولفه‌ای از کتاب که نظرم را برای مطالعه‌اش جلب کرد عنوان فرعی کتاب بود: «روایتی از تشییع پیکر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در ایران». دوست داشتم که بدانم که در روند تشییع پیکر شهرهای مختلف ایران چه حال و هوایی داشتند؟ اما هرچه در مطالعه کتاب پیش رفتم، با وجودیکه قلم یکدست و روان نویسنده را دوست داشتم، اما با روند تشییع پیکر سردار مواجه نبودم. نویسنده حال و هوای شخصی خود را نوشته که بک‌گراندش تشییع پیکر سردار است. دست مخاطب خالی از مطالعه پیرامون این موضوع خالی می‌ماند. بنابراین هرچند «داغ دلربا» کتاب خوبی است اما عنوان دومش با محتوای کتاب نمی‌خواند، چرا که تشییع پیکر در پس زمینه فضای حاکم بر کتاب قرار دارد.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

موسوی ادامه داد: «داغ دلربا» شباهت زیادی به فضای «نیم دانگ پیونگ یانگ» رضا امیرخانی دارد و این بسیار به چشم می‌آید. امیرخانی نیز در آن کتاب ضمن روایت یک اتفاق بیانیه‌های خودش را گفته است و نمی‌دانم این شباهت حسن یا ضعف کتاب «داغ دلربا» است. هرچه در مطالعه جلوتر رفتم به این رسیدم که این کتاب ورژن داخلی «نیم دانگ پیونگ یانگ» است. همچنین مخاطب در کتاب با یکسری خاطرات شخصی و دانشجویی نویسنده درگیر می‌شود که کمک چندانی به قصه اصلی کتاب نمی‌کند. فلش‌بک‌ها باید ما را به جایی برساند و ربطی به اسم و فضای اتفاق اصلی کتاب داشته باشند.

این شاعر و منتقد ادبی همچنین با اشاره به ناهمگونی فصل چهارم کتاب با روایت اصلی نویسنده گفت: فصل چهار و روایت مشهد از «داغ دلربا» را هم درک نکردم. شاید ضرورتی نداشت که این فصل کوتاه در کتاب گنجانده شود. روایت فصل چهار هرچند از زبان کس دیگری است و هرچند که نویسنده قلم آن راوی را به قلم خود ترجمان کرده، اما زاویه نگاه‌ها با زاویه نگاه نویسنده آنگونه که مثلاً در روایت اهواز دیده و درک کرده‌ایم، نیست.

هنوز هم درباره مهم‌ترین چهره‌های انقلاب روایتی وجود ندارد

میثم امیری در بخش دیگری از این نشست به درج روایت افتادن هواپیمای اوکراینی اشاره کرد و گفت: «داغ دلربا» برای انتشار باید در چند نهاد تأیید می‌شد که تاییدیه همه را گرفت. یکی از کسانی که کتاب را تأیید کرد پس از انتشار کتاب به من گفت: «زمانی که من اسم «داغ دلربا» را روی کتاب دیدم فوراً انتشار آن را تأیید کردم، اما نمی‌دانستم که در آن به هواپیمای اوکراینی هم پرداخته‌ای.» از آن تاریخ هر وقت او مرا می‌بیند می‌گوید که از کتاب هواپیمای اوکراینی چه خبر؟

وی افزود: نصب العین من در این کتاب فرمایشی از امیرالمومنین بود که پس از ماجرای سقیفه ابوسفیان نزد ایشان آمد و گفت من هم مثل تو با آنها مخالفم. حضرت امیر (ع) پاسخ فرمود که من با آنها مخالفم اما مثل تو نیستم. بنابراین من هم منتقد وضع موجودم اما مانند فعالان در رسانه‌های بیگانه نیستم.

نویسنده «داغ دلربا»: به نظرم آمد که آنچه را که درست و حقیقت است باید بنویسم و هدفم افزایش مخاطبان این کتاب نبود. خیلی زشت بود اگر به ماجرای هواپیمای اوکراینی اشاره نمی‌کردم امیری ادامه داد: متأسفانه ما در مورد حتی مهم‌ترین شخصیت‌ها و مهم‌ترین رخدادها و جریان‌های انقلاب هنوز روایت نداریم. حتی در مورد امام خمینی (ره) هم ما روایت نداریم. من کتابی به نام «بی‌خمینی» نوشته‌ام، اما پس از گذشت پنج سال هنوز به آن مجوز نداده‌اند.

زائری نیز درباره این موضوع گفت: آنقدر تنوع مخاطب داریم که نیاز به تنوع محصول وجود دارد. ما باید حتی برای آن دسته از مخاطبانی که سلطنت طلب هستند هم روایت خودمان از حاج قاسم را ارائه بدهیم. در جنگ روایت‌ها کسی برنده است که روایت خود را سریع‌تر عرضه کند. متأسفانه اما ما خاطره‌ها را فراموش می‌کنیم. به خاطر دارم زمانی که جنگ تمام شد، در امامزاده زید بازار هیأتی برپا می‌شد و رزمنده‌های بسیاری آنجا می‌رفتند. سال ۱۳۶۹ روزی به همه کسانی که آنجا حضور داشتند یک دسته برگه دادند و گفتند که خاطراتشان از جنگ را بنویسند. آن شب همه می‌گفتند که مگر اهمیتی دارد. درست به خاطر دارم که آن شب همه می‌خندیدند، اما دوستان مسئول یعنی آقای فهیمی‌نیا و تیمش خون دل خوردند تا همه را مجاب کنند که ثبت این خاطرات مهم است و ضرورت دارد.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

وثوق‌کیا نیز در ادامه صحبت‌های زائری اشاره کرد: اکنون دو سال از ماجرای شهادت سردار می‌گذرد. همان روزهای اول که همه داغ بودند روایت‌های خود را می‌نوشتند، بهتر بود، خلاقیت‌ها آن روزها گل کرده بود، اما هرچه از زمان شهادت دور شدیم، راویان سرد شدند و خلاقیت‌هایشان برای نوشتن کمتر شد. اگر اتفاقات در همان روزهای نخست ثبت شوند و مثلاً ۱۰ سال دیگر ارائه شوند که بهتر است. بحث هواپیمای اوکراینی هم از این جهت که کتاب خوانده شود و طیف وسیعی از مخاطبان را دربر بگیرد مهم است. سوالم از نویسنده این است که پس از درج روایت هواپیمای اوکراینی مشکلی برایش رخ نداده است؟

امیری پاسخ داد: من به نظرم آمد که آنچه را که درست و حقیقت است باید بنویسم و هدفم افزایش مخاطبان این کتاب نبود. خیلی زشت بود اگر به ماجرای هواپیمای اوکراینی اشاره نمی‌کردم.

سرمایه‌ای اجتماعی که شهادت حاج قاسم ایجاد کرد

وثوق کیا در بخش دیگری از این جلسه به ضرورت تحلیل ماجرای شهادت حاج قاسم سلیمانی از منظر سرمایه اجتماعی اشاره کرد. وی گفت: در این شکی نیست که خون حاج قاسم یک سرمایه اجتماعی بزرگی برای ما ایجاد کرد و میان همه ایرانیان چه آنهایی که داخل ساکن اند و چه خارجی و حتی کسانی که با انقلاب اسلامی ضدیت دارند، اتحاد ایجاد کرد. از این منظر هم هنوز تحلیلی ارائه نشده است.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

امیری درباره موضوع مطرح شده توسط وثوق کیا گفت: وجه درونی حاج قاسم این میان اهمیت ویژه‌ای دارد. چه شد که حاج قاسم دستگیری قلوب کرد. چگونه است که حتی مناطق عرب نشین در ایران که هنوز جمهوری اسلامی برای آنها امکاناتی چون آب و برق مهیا نکرده طرفدار حاج قاسم‌اند؟ چرا کسانی چون اردشیر زاهدی درباره او می‌نویسند؟

نفیسه سادات موسوی نیز نظر خود درباره این موضوع را به این شرح بیان کرد: به هر حال آنها که ضدیت با نظام دارند به این فکر می‌کنند که یک چهارچوبی به نام ایران باید وجود داشته باشد که وقتی روحانیون رفتند ما به آن بازگردیم. به نظرم ضدانقلاب به این فکر کرده که حاج قاسم فراتر از هر چیز ایران را حفظ کرده و این مهم است: ایران باید حفظ شود که ضدانقلاب‌ها به زعم خود آخوندها را بیرون کنند. اما با شهادت حاج قاسم حتی ضدانقلاب‌ها هم به این نتیجه رسیدند که دیگر ایران از دست می‌رود و ایرانی وجود نخواهد داشت که آنها بخواهند بدانجا برگردند.

زائری نیز درباره این موضوع اشاره کرد: اگر داخلی‌ها و مسئولان چنین چیزی را بفهمند، باید دستشان را بوسید، اما متأسفانه این دیدگاهی که خانم موسوی مطرح کردند، عمومیت ندارد. جالب اینجاست که حتی شخص مقام معظم رهبری نیز اصرار دارند که این دیدگاه درباره حاج قاسم سلیمانی رواج پیدا کند.



منبع خبر

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم بیشتر بخوانید »

رمان زندگی شهید حججی به قلم حسن‌بیگی چاپ می‌شود

رمان زندگی شهید حججی به قلم حسن‌بیگی چاپ می‌شود



رمان زندگی شهید حججی به قلم حسن‌بیگی چاپ می‌شود

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، رمان «صبح واقعه» نوشته ابراهیم حسن‌بیگی با محوریت زندگی شهید مدافع حرم محسن حججی به‌زودی توسط انتشارات خط مقدم منتشر و راهی بازار نشر می‌شود. این‌کتاب یکی از عناوین مجموعه رمان‌های نوجوان فرماندهان شهید است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

حسن بیگی در این‌رمان، بر اساس مستنداتی که در اختیار داشته، به توصیف صحنه‌ها و دلایل رفتن شهید حججی به سوریه پرداخته‌ و بخش‌هایی از زندگی این‌شهید را به تصویر کشیده است. او در این‌زمینه، تلاش کرده نگاه دینی و مذهبی را که در شهید حججی وجود داشت برجسته و این روحیه را بر سایر رفتارهای این‌شخصیت غلبه ببخشد.

این‌داستان‌نویس می‌گوید: اگرچه شهید حججی در دوران مدرسه به اصطلاح تیپ می‌زده، ریش پرفسوری می‌گذاشته و بر خلاف عرف پیراهن زرد و شلوار لی می‌پوشیده، اما همواره سعی کرده در زندگی‌اش به تکلیف عمل کند و بر اساس اعتقادات و باورهای دینی خود زندگی‌اش را بسازد.

«صبح واقعه» به‌زودی منتشر و وارد بازار نشر می‌شود.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، رمان «صبح واقعه» نوشته ابراهیم حسن‌بیگی با محوریت زندگی شهید مدافع حرم محسن حججی به‌زودی توسط انتشارات خط مقدم منتشر و راهی بازار نشر می‌شود. این‌کتاب یکی از عناوین مجموعه رمان‌های نوجوان فرماندهان شهید است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

حسن بیگی در این‌رمان، بر اساس مستنداتی که در اختیار داشته، به توصیف صحنه‌ها و دلایل رفتن شهید حججی به سوریه پرداخته‌ و بخش‌هایی از زندگی این‌شهید را به تصویر کشیده است. او در این‌زمینه، تلاش کرده نگاه دینی و مذهبی را که در شهید حججی وجود داشت برجسته و این روحیه را بر سایر رفتارهای این‌شخصیت غلبه ببخشد.

این‌داستان‌نویس می‌گوید: اگرچه شهید حججی در دوران مدرسه به اصطلاح تیپ می‌زده، ریش پرفسوری می‌گذاشته و بر خلاف عرف پیراهن زرد و شلوار لی می‌پوشیده، اما همواره سعی کرده در زندگی‌اش به تکلیف عمل کند و بر اساس اعتقادات و باورهای دینی خود زندگی‌اش را بسازد.

«صبح واقعه» به‌زودی منتشر و وارد بازار نشر می‌شود.



منبع خبر

رمان زندگی شهید حججی به قلم حسن‌بیگی چاپ می‌شود بیشتر بخوانید »

وقتی تکفیری‌ها مدافع مرزهای اسراییل بودند

وقتی تکفیری‌ها مدافع مرزهای اسراییل بودند



وقتی تکفیری‌ها مدافع مرزهای اسراییل بودند

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی امروز اول فروردین ۶۴ ساله شد. اینکه سردار که بود و چه کرد این روزها دیگر برای کسی پنهان نیست و تو گویی که ضرورتاً باید افراد اثرگذار جسماً از دنیا رحلت کنند تا دیگران متوجه طریق حضور و سلوک آنها بشوند.

حضور سردار و نیروهایش در منطقه بویژه در نبرد سوریه، هم به نفع جهان اسلام بود و هم به نفع مردم و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران. پس از آنکه جریان مقاومت اسلامی با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در منطقه شکل گرفت، حکومت سوریه به رهبری حافظ اسد که از سال‌های قبل مدافع مهم ملت فلسطین و لبنان بود، به عنوان همپیمان ایران، بدل به یکی از بازوهای اصلی جریان مقاومت شد.

پشتیبانی حکومت سوریه از جریان مقاومت فلسطین کارنامه درخشانی را برای حافظ اسد و ملت سوریه رقم زد و البته از دید استعمار این مهم‌ترین گناه حکومت و ملت سوریه بود. استعمار به خوبی می‌دانست که مقدمه نابودی جریان مقاومت و ضربه زدن به ایران، ساقط کردن حکومت سوریه است.

تحلیل‌های غربی‌ها نشان داده بود که ساقط کردن حکومت سوریه رویایی دست یافتنی است. تنوع اقوام سوری و اختلاف احتمالی میان آنها، خشونت عجیبی که نیروهای سلفی تکفیری داشتند و هراسی که با خشونت خود در دل مردم مظلوم می‌انداختند، مسلح کردن این نیروها و حمایت نیروهای ارتجاعی منطقه از آنها، همه و همه موفقیت این براندازی را روی کاغذ تضمین کرد، اما آنها یک نکته را فراموش کرده بودند و آن تقویت جریان مقاومت به دست توانایی سردار رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی بود.

پس از آغاز درگیری‌ها در سوریه به درخواست حکومت این کشور مستشاران نظامی ایران در این کشور حضور یافتند. مطالعات آنها نشان داد که ارتش سوریه به تنهایی توانایی مقابله با تروریست‌های تکفیری را ندارد پس از آغاز درگیری‌ها در سوریه به درخواست حکومت این کشور مستشاران نظامی ایران در این کشور حضور یافتند. مطالعات آنها نشان داد که ارتش سوریه به تنهایی توانایی مقابله با تروریست‌های تکفیری را ندارد. بسیاری از نیروهای نظامی سوریه اقوامی میان قبیله‌های فریب خورده که دست همکاری به تروریست‌های تکفیری داده بودند، حضور داشتند و از این جهت در مبارزه تزلزل نشان می‌دادند. همچنین آموزش عقیدتی نیروهای سوری نیز مشکل داشت و حجم عمده آنها حاضر به بذل جان برای خاک و کشورشان نبودند. این نکته در مکتوبات و خاطرات بجای مانده از مبارزه جریان مقاومت در جبهه سوریه عیان است.

همین مسائل ضرورت حضور یک نیروی نظامی دیگر در سوریه را بیش از پیش عیان می‌کرد. نیرویی که بجز آموزش‌های نظامی از نظر عقیدتی نیز آبدیده باشد. نیرویی که با گوشت و پوست خود درک کرده باشد که حضور استعمار در منطقه چه مصیبتی برای مسلمانان است. تشکیل و سازماندهی تیپ فاطمیون و بعدها لشکر فاطمیون بر اساس همین ضرورت بود. یکی دیگر از ضرورت‌های سازماندهی این تیپ نیز مقابله با تبلیغات تروریست‌های تکفیری بود. این تروریست‌ها از مسلمانان کشورهای مختلف بودند و در تبلیغات خود آزادسازی امت مسلمان را جار می‌زدند.

تیپ فاطمیون توسط مبارز کهنه‌کار افغانستانی شهید علیرضا توسلی، شکل گرفت. نیروهای این تیپ معمولاً از میان افغانستانی‌ها انتخاب می‌شدند و آموزش آنها نیز توسط مستشاران نظامی ایرانی صورت می‌گرفت. این تیپ که بعدها به لشکر و نیروی مستقلی تبدیل شد توانست رشادت‌های بسیاری انجام دهد و حضوری حماسی در «جبهه شام» داشته باشند. تعداد شهدای این نیرو در سوریه هم بسیار قابل توجه است. آنها هم مانند ایرانیان شهدای نخبه زیادی در جبهه سوریه داشتند.

اکنون روایت‌های مهمی از حضور این نیروها در سوریه در دست است. یکی از آنها که توانست روایت خود را به مخاطبان ایرانی برساند، مصطفی نجیب است. کتاب او با عنوان «ابوباران» با تاریخ‌نگاری زهرا سادات ثابتی توسط انتشارات خط مقدم در سال ۹۹ منتشر شد و به فاصله کوتاهی با استقبال مخاطبان چاپ‌های متعدد را تجربه کرد.

ابوباران بارها در روایت خود اشاره کرده که سربازان سوری و نیروهای ارتش سوریه حاضر به جانفشانی در راه وطن خود نبودند و این مهم توسط نیروهای مقاومت صورت می‌گرفت. تیپ فاطمیون خط شکن همه نبردها بود و به همین دلیل نیز تروریست‌های تکفیری کینه عجیبی از آنها به دل گرفته بودند مصطفی نجیب با گوشت و پوست خود، مصیبت‌ها و معضلات حضور نیروهای استعمار در منطقه را درک کرده بود. به همین دلیل نیز با آگاهی از تشکیل تیپ فاطمیون فوراً به این نیروها پیوست و قدم در راه جهاد گذاشت. روایت او از نبرد شام تکان دهنده است. این روایت که بدون واسطه از دل نبرد به دست مخاطبان رسیده ناگفتنی‌های بسیاری را عیان می‌کند و حضور حماسی تیپ فاطمیون برای دفاع از کیان اسلام را شرح می‌دهد.

ترسی که نیروهای ارتش سوریه از تروریست‌های تکفیری داشتند

حضور نیروهای مقاومت و فاطمیون در سوریه بسیار به نفع خود سوری‌ها بود. ابوباران بارها در روایت خود اشاره کرده که سربازان سوری و نیروهای ارتش سوریه حاضر به جانفشانی در راه وطن خود نبودند و این مهم توسط نیروهای مقاومت صورت می‌گرفت. تیپ فاطمیون خط شکن همه نبردها بود و به همین دلیل نیز تروریست‌های تکفیری کینه عجیبی از آنها به دل گرفته بودند. ابوباران در کتاب روایت کرده که چگونه این تروریست‌ها کینه خود را روی پیکرهای شهدای تیپ فاطمیون خالی می‌کردند.

روایت‌های بدون واسطه ابوباران از نیروهای ارتش سوریه نیز حیرت آور است. به عنوان مثال ابوباران در ماجرای عملیات تل العماره روایت کرده که که راننده‌های تانک‌های سوری جرات حضور در میدان را نداشتند و اگر با تانک‌های خود وارد میدان می‌شدند، دشمن را هراس برمی‌داشت و عقب نشینی می‌کرد. او همچنین روایت کرده که پس از پیروزی در برخی نبردها به نیروهای ارتش سوریه مشروب می‌دادند تا آنها بتوانند جشن پیروزی بگیرند.

وقتی تکفیری‌ها مدافع مرزهای اسراییل بودند

جولان حاج قاسم در مرز اسراییل

سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، فرمانده‌ای نبود که صرفاً از اتاق خود عملیات‌ها را رهبری کند. او مدام در خط مقدم جبهه نبرد علیه معاندان جهان اسلام حضور داشت و از این بابت کشورهای منطقه مدیون او هستند. در نبردهای شام مرز اسراییل زیرپای او بود و اگر نبودند دشمنان تکفیری و داعش، چه بسا که تمام فکر و توان حاج قاسم متوجه شر مطلق و رهایی جهان اسلام از او می‌شد. ابوباران در کتاب خود روایت‌های مهمی را از حضور حاج قاسم در مرز اسراییل و همچنین خط مقدم نبرد علیه تروریست‌های تکفیری داده است. روایت زیر را به نقل از صفحات ۱۲۹ و ۱۳۰ کتاب «ابوباران: خاطرات مدافع حرم، مصطفی نجیب از حضور فاطمیون در نبرد سوریه» بخوانید:

«استان درعا هم مرز با اسراییل است و پادگان و پایگاه‌های نظامی زیادی دارد. برای همین، موقعیت‌های جغرافیایی مصنوعی هم ساخته‌اند. کوه‌ها و تل‌هایی که در دل آنها تونل و راه‌های مخفی درست کرده‌اند.

در نبردهای شام مرز اسراییل زیرپای او بود و اگر نبودند دشمنان تکفیری و داعش، چه بسا که تمام فکر و توان حاج قاسم متوجه شر مطلق و رهایی جهان اسلام از او می‌شد همان‌زمان شبی من و ابوحامد و دانیال از این تونل‌ها و ایست و بازرسی‌هایش رد شدیم. من نمی‌دانستم قرار است کجا برویم؛ اما ابوحامد کارتی را که همراه داشت به ماموران لبنانی نشان داد و آنها به ما اجازه عبور دادند. تا اینکه به منطقه تاریکی رسیدیم و ماشین را نگه داشتم. به محض پیاده شدن یک نفر جلو آمد و به من دست داد و گفت: چطوری جوان؟ در تاریکی شب نتوانستم چهره‌اش را تشخیص بدهم اما وقتی با ابوحامد به داخل یک اتاقک رفتند، دانیال به من گفت: فهمیدی آن مرد که بود؟ حاج قاسم بود.

باورش برایم سخت بود. خیلی خوشحال و هیجان زده شده بودم. به دانیال گفتم: بیا ما هم به داخل برویم. داخل اتاقک شدیم و دیدیم انتهای اتاق، یک در دیگر است که در دل کوه ساخته شده و پله‌هایی به سمت پایین دارد. از پله‌ها که پایین رفتیم راهرو مانندی بود که دو طرفش اتاق‌هایی با درهای بسته وجود داشت. ما همانجا منتظر ابوحامد که در جلسه بود، ماندیم. جلسه درباره عملیات پیش‌رو بود، عملیاتی که قرار بود در منطقه تل عنتر بشود.

سمت راست ما، روستای دیرالعدس و سمت چپ ما روستای کفر شمس بود که هر دو در تصرف دشمن بودند. نقطه رهایی ما تل صغیر بود که پشت آن روستای هباریه و تل قرین قرار داشت.»

اشاره شد که در این کتاب مدام به حضور سردار در خط مقدم و تغییر مداوم جای و مکان اشاره شده است. به روایت ابوباران، پهپادهای آمریکایی مدام در جست‌وجوی حاج قاسم بودند، اما نمی‌توانستند جایگاه او را تشخیص دهند.

ابوباران روایت کرده که در عملیات فتح شهر بوکمال، به جهت آنکه احتمال حمله داعش به مردم عادی و غیرنظامی می‌رفت، ماشین‌های بسیاری برای انتقال مردم در محل نبرد حضور پیدا کرده بودند. تیپ فاطمیون تمام تلاش خود را به کار برد تا عزت و احترام مردم در این انتقال حفظ شود، اما به هر حال مردم هراس داشتند. این میان حاج قاسم نیز مدام از طریق بیسیم با این نیروها صحبت می‌کرد و دستورات لازم را ارائه می‌داد.

در صفحه ۳۰۷ کتاب چنین نوشته شده است: «با اینکه حاج قاسم در منطقه عملیاتی حضور داشت، به علت مسائل امنیتی زیاد نمی‌توانست پشت بیسیم صحبت کند. پهپادهای آمریکایی که به رنگ سیاه بودند، دائماً در آسمان منطقه گشت می‌زدند. آمریکایی‌ها پهپادهای خود را از پایگاه‌هایی که داخل خاک عراق و سوریه داشتند، بلند می‌کردند. بچه‌های اطلاعات شناسایی می‌گفتند: «همین که پشت بیسیم یک کلمه از زبان حاج قاسم شنیده می‌شود، سریع ساختمان شناسایی می‌شود و چهار پهپاد همزمان بالای همان ساختمان می‌آیند.» برای همین مکان حاج قاسم را مدام تغییر می‌دادند.»

همانطور که می‌دانیم شهادت حاج قاسم نیز در عملیات پهپادهای امریکایی صورت گرفت. اما حاج قاسم همانطور که در نبرد شام نشان داده بود، نخبه‌تر از این حرف‌ها بود که پهپادهای آمریکایی او را شناسایی کنند. آیا می‌توان مسئله «خیانت» برخی را دخیل در موفقیت عملیات منجر به شهادت دانست؟

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی امروز اول فروردین ۶۴ ساله شد. اینکه سردار که بود و چه کرد این روزها دیگر برای کسی پنهان نیست و تو گویی که ضرورتاً باید افراد اثرگذار جسماً از دنیا رحلت کنند تا دیگران متوجه طریق حضور و سلوک آنها بشوند.

حضور سردار و نیروهایش در منطقه بویژه در نبرد سوریه، هم به نفع جهان اسلام بود و هم به نفع مردم و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران. پس از آنکه جریان مقاومت اسلامی با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در منطقه شکل گرفت، حکومت سوریه به رهبری حافظ اسد که از سال‌های قبل مدافع مهم ملت فلسطین و لبنان بود، به عنوان همپیمان ایران، بدل به یکی از بازوهای اصلی جریان مقاومت شد.

پشتیبانی حکومت سوریه از جریان مقاومت فلسطین کارنامه درخشانی را برای حافظ اسد و ملت سوریه رقم زد و البته از دید استعمار این مهم‌ترین گناه حکومت و ملت سوریه بود. استعمار به خوبی می‌دانست که مقدمه نابودی جریان مقاومت و ضربه زدن به ایران، ساقط کردن حکومت سوریه است.

تحلیل‌های غربی‌ها نشان داده بود که ساقط کردن حکومت سوریه رویایی دست یافتنی است. تنوع اقوام سوری و اختلاف احتمالی میان آنها، خشونت عجیبی که نیروهای سلفی تکفیری داشتند و هراسی که با خشونت خود در دل مردم مظلوم می‌انداختند، مسلح کردن این نیروها و حمایت نیروهای ارتجاعی منطقه از آنها، همه و همه موفقیت این براندازی را روی کاغذ تضمین کرد، اما آنها یک نکته را فراموش کرده بودند و آن تقویت جریان مقاومت به دست توانایی سردار رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی بود.

پس از آغاز درگیری‌ها در سوریه به درخواست حکومت این کشور مستشاران نظامی ایران در این کشور حضور یافتند. مطالعات آنها نشان داد که ارتش سوریه به تنهایی توانایی مقابله با تروریست‌های تکفیری را ندارد پس از آغاز درگیری‌ها در سوریه به درخواست حکومت این کشور مستشاران نظامی ایران در این کشور حضور یافتند. مطالعات آنها نشان داد که ارتش سوریه به تنهایی توانایی مقابله با تروریست‌های تکفیری را ندارد. بسیاری از نیروهای نظامی سوریه اقوامی میان قبیله‌های فریب خورده که دست همکاری به تروریست‌های تکفیری داده بودند، حضور داشتند و از این جهت در مبارزه تزلزل نشان می‌دادند. همچنین آموزش عقیدتی نیروهای سوری نیز مشکل داشت و حجم عمده آنها حاضر به بذل جان برای خاک و کشورشان نبودند. این نکته در مکتوبات و خاطرات بجای مانده از مبارزه جریان مقاومت در جبهه سوریه عیان است.

همین مسائل ضرورت حضور یک نیروی نظامی دیگر در سوریه را بیش از پیش عیان می‌کرد. نیرویی که بجز آموزش‌های نظامی از نظر عقیدتی نیز آبدیده باشد. نیرویی که با گوشت و پوست خود درک کرده باشد که حضور استعمار در منطقه چه مصیبتی برای مسلمانان است. تشکیل و سازماندهی تیپ فاطمیون و بعدها لشکر فاطمیون بر اساس همین ضرورت بود. یکی دیگر از ضرورت‌های سازماندهی این تیپ نیز مقابله با تبلیغات تروریست‌های تکفیری بود. این تروریست‌ها از مسلمانان کشورهای مختلف بودند و در تبلیغات خود آزادسازی امت مسلمان را جار می‌زدند.

تیپ فاطمیون توسط مبارز کهنه‌کار افغانستانی شهید علیرضا توسلی، شکل گرفت. نیروهای این تیپ معمولاً از میان افغانستانی‌ها انتخاب می‌شدند و آموزش آنها نیز توسط مستشاران نظامی ایرانی صورت می‌گرفت. این تیپ که بعدها به لشکر و نیروی مستقلی تبدیل شد توانست رشادت‌های بسیاری انجام دهد و حضوری حماسی در «جبهه شام» داشته باشند. تعداد شهدای این نیرو در سوریه هم بسیار قابل توجه است. آنها هم مانند ایرانیان شهدای نخبه زیادی در جبهه سوریه داشتند.

اکنون روایت‌های مهمی از حضور این نیروها در سوریه در دست است. یکی از آنها که توانست روایت خود را به مخاطبان ایرانی برساند، مصطفی نجیب است. کتاب او با عنوان «ابوباران» با تاریخ‌نگاری زهرا سادات ثابتی توسط انتشارات خط مقدم در سال ۹۹ منتشر شد و به فاصله کوتاهی با استقبال مخاطبان چاپ‌های متعدد را تجربه کرد.

ابوباران بارها در روایت خود اشاره کرده که سربازان سوری و نیروهای ارتش سوریه حاضر به جانفشانی در راه وطن خود نبودند و این مهم توسط نیروهای مقاومت صورت می‌گرفت. تیپ فاطمیون خط شکن همه نبردها بود و به همین دلیل نیز تروریست‌های تکفیری کینه عجیبی از آنها به دل گرفته بودند مصطفی نجیب با گوشت و پوست خود، مصیبت‌ها و معضلات حضور نیروهای استعمار در منطقه را درک کرده بود. به همین دلیل نیز با آگاهی از تشکیل تیپ فاطمیون فوراً به این نیروها پیوست و قدم در راه جهاد گذاشت. روایت او از نبرد شام تکان دهنده است. این روایت که بدون واسطه از دل نبرد به دست مخاطبان رسیده ناگفتنی‌های بسیاری را عیان می‌کند و حضور حماسی تیپ فاطمیون برای دفاع از کیان اسلام را شرح می‌دهد.

ترسی که نیروهای ارتش سوریه از تروریست‌های تکفیری داشتند

حضور نیروهای مقاومت و فاطمیون در سوریه بسیار به نفع خود سوری‌ها بود. ابوباران بارها در روایت خود اشاره کرده که سربازان سوری و نیروهای ارتش سوریه حاضر به جانفشانی در راه وطن خود نبودند و این مهم توسط نیروهای مقاومت صورت می‌گرفت. تیپ فاطمیون خط شکن همه نبردها بود و به همین دلیل نیز تروریست‌های تکفیری کینه عجیبی از آنها به دل گرفته بودند. ابوباران در کتاب روایت کرده که چگونه این تروریست‌ها کینه خود را روی پیکرهای شهدای تیپ فاطمیون خالی می‌کردند.

روایت‌های بدون واسطه ابوباران از نیروهای ارتش سوریه نیز حیرت آور است. به عنوان مثال ابوباران در ماجرای عملیات تل العماره روایت کرده که که راننده‌های تانک‌های سوری جرات حضور در میدان را نداشتند و اگر با تانک‌های خود وارد میدان می‌شدند، دشمن را هراس برمی‌داشت و عقب نشینی می‌کرد. او همچنین روایت کرده که پس از پیروزی در برخی نبردها به نیروهای ارتش سوریه مشروب می‌دادند تا آنها بتوانند جشن پیروزی بگیرند.

وقتی تکفیری‌ها مدافع مرزهای اسراییل بودند

جولان حاج قاسم در مرز اسراییل

سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، فرمانده‌ای نبود که صرفاً از اتاق خود عملیات‌ها را رهبری کند. او مدام در خط مقدم جبهه نبرد علیه معاندان جهان اسلام حضور داشت و از این بابت کشورهای منطقه مدیون او هستند. در نبردهای شام مرز اسراییل زیرپای او بود و اگر نبودند دشمنان تکفیری و داعش، چه بسا که تمام فکر و توان حاج قاسم متوجه شر مطلق و رهایی جهان اسلام از او می‌شد. ابوباران در کتاب خود روایت‌های مهمی را از حضور حاج قاسم در مرز اسراییل و همچنین خط مقدم نبرد علیه تروریست‌های تکفیری داده است. روایت زیر را به نقل از صفحات ۱۲۹ و ۱۳۰ کتاب «ابوباران: خاطرات مدافع حرم، مصطفی نجیب از حضور فاطمیون در نبرد سوریه» بخوانید:

«استان درعا هم مرز با اسراییل است و پادگان و پایگاه‌های نظامی زیادی دارد. برای همین، موقعیت‌های جغرافیایی مصنوعی هم ساخته‌اند. کوه‌ها و تل‌هایی که در دل آنها تونل و راه‌های مخفی درست کرده‌اند.

در نبردهای شام مرز اسراییل زیرپای او بود و اگر نبودند دشمنان تکفیری و داعش، چه بسا که تمام فکر و توان حاج قاسم متوجه شر مطلق و رهایی جهان اسلام از او می‌شد همان‌زمان شبی من و ابوحامد و دانیال از این تونل‌ها و ایست و بازرسی‌هایش رد شدیم. من نمی‌دانستم قرار است کجا برویم؛ اما ابوحامد کارتی را که همراه داشت به ماموران لبنانی نشان داد و آنها به ما اجازه عبور دادند. تا اینکه به منطقه تاریکی رسیدیم و ماشین را نگه داشتم. به محض پیاده شدن یک نفر جلو آمد و به من دست داد و گفت: چطوری جوان؟ در تاریکی شب نتوانستم چهره‌اش را تشخیص بدهم اما وقتی با ابوحامد به داخل یک اتاقک رفتند، دانیال به من گفت: فهمیدی آن مرد که بود؟ حاج قاسم بود.

باورش برایم سخت بود. خیلی خوشحال و هیجان زده شده بودم. به دانیال گفتم: بیا ما هم به داخل برویم. داخل اتاقک شدیم و دیدیم انتهای اتاق، یک در دیگر است که در دل کوه ساخته شده و پله‌هایی به سمت پایین دارد. از پله‌ها که پایین رفتیم راهرو مانندی بود که دو طرفش اتاق‌هایی با درهای بسته وجود داشت. ما همانجا منتظر ابوحامد که در جلسه بود، ماندیم. جلسه درباره عملیات پیش‌رو بود، عملیاتی که قرار بود در منطقه تل عنتر بشود.

سمت راست ما، روستای دیرالعدس و سمت چپ ما روستای کفر شمس بود که هر دو در تصرف دشمن بودند. نقطه رهایی ما تل صغیر بود که پشت آن روستای هباریه و تل قرین قرار داشت.»

اشاره شد که در این کتاب مدام به حضور سردار در خط مقدم و تغییر مداوم جای و مکان اشاره شده است. به روایت ابوباران، پهپادهای آمریکایی مدام در جست‌وجوی حاج قاسم بودند، اما نمی‌توانستند جایگاه او را تشخیص دهند.

ابوباران روایت کرده که در عملیات فتح شهر بوکمال، به جهت آنکه احتمال حمله داعش به مردم عادی و غیرنظامی می‌رفت، ماشین‌های بسیاری برای انتقال مردم در محل نبرد حضور پیدا کرده بودند. تیپ فاطمیون تمام تلاش خود را به کار برد تا عزت و احترام مردم در این انتقال حفظ شود، اما به هر حال مردم هراس داشتند. این میان حاج قاسم نیز مدام از طریق بیسیم با این نیروها صحبت می‌کرد و دستورات لازم را ارائه می‌داد.

در صفحه ۳۰۷ کتاب چنین نوشته شده است: «با اینکه حاج قاسم در منطقه عملیاتی حضور داشت، به علت مسائل امنیتی زیاد نمی‌توانست پشت بیسیم صحبت کند. پهپادهای آمریکایی که به رنگ سیاه بودند، دائماً در آسمان منطقه گشت می‌زدند. آمریکایی‌ها پهپادهای خود را از پایگاه‌هایی که داخل خاک عراق و سوریه داشتند، بلند می‌کردند. بچه‌های اطلاعات شناسایی می‌گفتند: «همین که پشت بیسیم یک کلمه از زبان حاج قاسم شنیده می‌شود، سریع ساختمان شناسایی می‌شود و چهار پهپاد همزمان بالای همان ساختمان می‌آیند.» برای همین مکان حاج قاسم را مدام تغییر می‌دادند.»

همانطور که می‌دانیم شهادت حاج قاسم نیز در عملیات پهپادهای امریکایی صورت گرفت. اما حاج قاسم همانطور که در نبرد شام نشان داده بود، نخبه‌تر از این حرف‌ها بود که پهپادهای آمریکایی او را شناسایی کنند. آیا می‌توان مسئله «خیانت» برخی را دخیل در موفقیت عملیات منجر به شهادت دانست؟



منبع خبر

وقتی تکفیری‌ها مدافع مرزهای اسراییل بودند بیشتر بخوانید »