شبانهروز درگیر شستوشو بودم. وقتی توی حیاط جوی خون راه میافتادم گریه من هم شروع میشد. داغ جوانهای غرق خون هم شد مثل داغ زهرا و بچههایش. دیگر جز کمک به جبهه هیچ چیز برایم اهمیت نداشت.
کتاب «شهدا برای چه افقی جنگیدند؛ جنگی که بود، جنگی که هست» نوشته وحید جلیلی بهتازگی توسط انتشارات راهیار به چاپ پنجم رسید.
به گزارش مجاهدت به نقل ازمشرق، کتاب «شهدا برای چه افقی جنگیدند؛ جنگی که بود، جنگی که هست» نوشته وحید جلیلی بهتازگی توسط انتشارات راهیار به چاپ پنجم رسیده است.
وحید جلیلی، مدیر دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی که سابقه سردبیری روزنامه ابرار، ماهنامه سوره و راه و ریاست شورای سیاستگذاری جشنواره مردمی فیلم عمار را در کارنامه دارد، در کتاب «شهدا برای چه افقی جنگیدند»، با نثری ادبی، زیبا و با بیانی انتقادی دریچهای نو از آنچه را پس از جنگ تحمیلی هشت ساله در جامعه رخ داده، برای مخاطب بازگو کرده و به بیان آسیبهای موجود پیرامون روایتهایی که توسط افراد به ظاهر انقلابی از «جنگ»، «شهدا» و «دفاع مقدس» وجود دارد، پرداخته است.
اینکتاب شامل ۹ فصل است که عناوینشان بهترتیب عبارت است از: «جنگی که بود، جنگی که هست»، «شهدا اینقدرها هم نازنین نبودند!»، «ارزش جنگ در جنگ ارزشها» و «پالایشگاه اسلام ناب» از مهمترین فصلهای این کتاب به شمار میشود. «دفاع مردمی و نهضت فرهنگی»، «حاشیهای برجنگ شهید»، «عبور از جنگ یک وجبی»، «عملیات مکمل» و «یاد شهدا و راه شهدا» عناوین دیگر فصلهای این کتاب است.
در بخشی از فصل «شهدا اینقدرها هم نازنین نبودند!» اینکتاب آمده است:
«تا آنجا که یادم میآید، شهدا اینقدرها هم که حالا میگویند، نازنین نبودند. همیشه هم لبخند روی لبشان نبود. آن قدر مست خدا نبودند که فقر و فساد و تبعیض از یادشان برود و آنچنان از خوف خدا غش نکرده بودند که هیچ خوفی بر دل هیچ کس نیندازند. تا آنجا که یادم هست… راستی چند هزار سال پیش بود؟ تجملپرستها از بسیجیها میترسیدند. مفسدها و مالمردم خورها و رانتخوارها از بسیجیها میترسیدند. شهدا آدمهای ترسناکی بودند باور کنید به خدا اینقدر دوست داشتنی بودن هم خوب نیست.
باور کنید به خدا امام حسین (ع) هم اینقدر دوستداشتنی نبود. اگر نمیترسیدند از او که قطعه قطعهاش نمیکردند و اسب بر پیکرش نمیدواندند و آب بر قبرش نمیبستند و در خیمهها محصورش نمیکردند.
به روضهاش رسیدیم. حالا چه حالی دارد زیارت خواندن برای شهدایی که بعد از رفتن هم شبیه شدهاند به عشقشان. به حسین(ع) که آن بزرگ گفت: «دو بار شهید شد»، «اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَوْلیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَصْفیاءَ اللهِ وَ اَوِدّائهِ»
چاپ پنجم اینکتاب با ۸۰ صفحه، شمارگان ۲ هزار جلد و قیمت ۲۵ هزار تومان عرضه شده است.
روز دامادی محمدرضا زود رسید. مادر محمدرضا را گذاشت داخل قبر و روی سر همه نقلونبات پاشید و سجدۀ شکر بهجا آورد. بعد رو کرد به آسمان و گفت: «خدایا، عاشق به معشوقش رسید. این قربانی را از ما بپذیر.