انتشارات راه یار

«سلیمانی‌ها» از راه رسید

«سلیمانی‌ها» از راه رسید



«سلیمانی‌ها» از راه رسید/ روایت‌هایی متفاوت از حاج قاسم

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب «سیلمانی‌ها»؛ روایت‌هایی از بازتاب شهادت حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس در زندگی مردم، به همت انتشارات «راه یار»، چاپ و راهی بازار نشر شد.

در بخشی از مقدمه کتاب «سلیمانی‌ها» چنین می‌خوانیم: «کتاب پیشِ رو افزون بر بیان خاطرات در غم فراق حاج قاسم و یارانش، روایتی است از عزم‌ها و تحول‌ها که کمترین اثر ثبت و ضبط آنها، کمک به تاریخ برای به یاد سپردن آن رویداد بزرگ است؛ اما کاربرد اصلی‌اش، در استخراج روش‌ها و تکنیک‌های فرهنگی و تربیتی جوشیده از میان زندگی مردم است. رفتن به سراغ تجارب مردمی، کشف واستخراج این روش‌ها و تکنیک‌ها، مداقه کردن در آنها و تشخیص سره از ناسره، غنی‌سازی و بازگویی آنها باعث می‌شود این جریان مبارک کوثر شود.

همچنین، ثبت این بازتاب‌های اجتماعی، به خوبی حاج قاسم را در آینه ادراک مردمی روایت می‌کند و خود مانع تحریف روایت حاج قاسم در طول زمان می‌شود. در ذهن مردم، حاج قاسم با مبارزه و مجاهده و قیام مستمر، با همراهی با ولایت، با اخلاص، با سازش نکردن با فساد، با سازش نکردن با آمریکا، با ساده‌زیستی، با تدبیر در رأی، با نشست و برخاست با مستضعفان و محرومان، با خدمت بی‌منت و بدون تکبر، نقش بسته است و نمی‌توان به سهل‌اندیشی و سازشکاری و ریاست‌طلبی مصادره‌اش کرد.»

در بخش دیگری از این مقدمه آمده است: «تجربه‌نگاریِ بررسی بازتاب شهادت حاج قاسم و ابومهدی المهندس در زندگی ما، در آبان ۱۳۹۹ با همراهی نیروهای جهادی مردمی و با انجام مصاحبه‌های تلفنی و مجازی ناظر به دو محور اصلی آغاز شد. این دو محور عبارت‌اند از: ۱. ثبت رویدادها و احوال مردم در دی و بهمن ۱۳۹۸ (شهادت و چهلم) و تحولات درونی و تصمیمات ناشی از آن تحت تأثیر این واقعه؛ ۲. نشان دادن استمرار فعالیت‌های انجام شده و در حال انجام با یاد سردار و الگوسازی‌هایی که افراد از شخصیت سردار سلیمانی برای خود و دیگران در عرصه‌های گوناگون صورت داده‌اند. براین اساس، با بیش از 5 هزار نفر از اقشار گوناگون جامعه، اعم از مادران، معلمان، طلاب، دانشجویان و دانش‌آموزان، اصحاب رسانه، اصناف وکسبه بازار، نیروهای مدافع حرم زینبیون و فاطمیون، مادران شهدا، شعرا، غیرایرانی‌ها و… ارتباط گرفتیم و خاطراتشان را دریافت کردیم و ۹۲ خاطره را برای انتشار در این کتاب برگزیدیم.»

بنابرین گزارش، این کتاب، خاطرات و روایت‌های مردمی درباره شهادت حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس را در سه فصل «قهرمان خانه ما؛ اثر شهادت در فضای تربیتی و قهرمان‌سازی در خانواده»، «ملت قهرمان؛ اثر شهادت بر تصمیمات و اقدامات مردم جامعه‌ی ایران» و «سردار امت؛ اثر شهادت بر مردم دیگرکشورها و بارتاب آن در فضای بین‌الملل روایت کرده است.

در ادامه برش‌هایی از این کتاب تازه منتشر شده را می‎خوانید.

دو ملت یک داغ

به‌خاطر امتحان سختی که روزِ قبل داشتم، سنگین خوابیده بودم. این‌قدر صدای زنگ گوشی‌ام تکرار شد که بالاخره چشم‌هایم را باز کردم. صفحۀ گوشی‌ام را نگاه کردم. در همۀ پیام‌رسان‌ها پیام داشتم! همین طور درازکشیده، یکی از پیام‌ها را باز کردم. نوشته بود حاج‌قاسم شهید شده. خیال کردم خواب‌آلودم و اشتباه خوانده‌ام. نشستم و پیام‌ها را یکی‌یکی باز کردم. هر پیامی را که می‌خواندم، تپش قلبم شدت ‌می‌گرفت. باورکردن شهادت حاج‌قاسم و ابومهدی برایم سخت بود. احساس خفگی بهم دست داد. از اتاق رفتم بیرون. پدر و برادرم پای تلویزیون نشسته بودند. کنارشان نشستم. همه میخ‌کوب تلویزیون شده بودیم و ناباورانه تصاویر شهدا را نگاه می‌کردیم. هیچ‌کداممان نای صحبت‌کردن نداشت.

توی قم، قبل از نمازجمعه تجمع برگزار شد؛ از حرم به‌طرف مصلا. داغ سنگینی که بر قلبمان نشسته بود، جز با عزاداری در کنار هم تسلا پیدا نمی‌کرد. باید خودمان را به تجمع ‌می‌رساندیم. از همان اول صبح که حضرت آقا توی پیامشان از انتقام سخت گفتند، این عبارت در ذهنم نقش بست. اهل کار فرهنگی به‌سبک نوشتن پلاکارد نبودم؛ ولی دلم می‌خواست حداقل کاری بکنم که خشم و ناراحتی‌ام را نشان بدهم. روی مقوای بزرگی، هشتگ انتقام سخت را به سه زبان فارسی و عربی و انگلیسی نوشتم که توی مسیر دستم بگیرم.

خانوادگی راهی شدیم طرف حرم. خیابان‌ها شلوغ بود. به‌اندازۀ راهپیمایی‌های رسمی جمعیت آمده بود. همه داغ‌دار و گریان بودند. مردم از جان‌ودل شعار می‌دادند. تجمع خودجوش بود. همۀ کارهایش را مردم انجام ‌می‌دادند. برقراری نظم جمعیت هم با خود مردم بود. هرکس هر پلاکاردی از راهپیمایی‌های قبلی در خانه داشت، با خودش آورده بود: «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر اسرائیل» و… . دست خیلی‌ها هم عکس‌های حضرت آقا بود. آقایی روحانی هم عبایش را درآورده بود و با قبا و عمامه در میان جمعیت بود. سه تا ماژیک رنگی هم دستش بود. روی کاغذها و مقواهایی که مردم داشتند، با خط خوش شعار ‌می‌نوشت.

من عراقی هستم. بین جمعیت که چشم ‌می‌گرداندم، دوست و آشنای هم‌وطنم را ‌می‌دیدم. عراقی‌های زیادی آمده بودند. پدرم هم با دوستانش در مسیر تجمع قرار گذاشته بود. شهادت مظلومانۀ حاج‌قاسم و ابومهدی، دو داغ بزرگی بود که هم‌زمان دیده بودیم. خانم‌های عراقی بلندبلند گریه می‌کردند. دو ملت عزادار بودیم. هم‌درد شده بودیم؛ یکی شده بودیم. (بتول عبدالکریم، اهل عراق)

غصه‌های پای دار قالی

کارم شده بود نشستن پای تلویزیون. دفتر و قلمی هم گذاشته بودم کنار دستم. تا صحبت از حاج‌قاسم می‌شد و تا هم‌رزمان و اطرافیانش از او خاطره‌ای تعریف می‌کردند، آن را می‌نوشتم و با کتابی هم که از زندگی‌نامه‌اش دستم رسیده بود، اطلاعاتم را کامل می‌کردم. دفتری که خودم با همان گفته‌ها و شنیده‌ها پر کرده بودم، کم از آن کتاب نداشت. باید برای خانم‌های خانه‌دار که چند دقیقه‌ای از نشستن پای دار قالی‌شان دل می‌کندند و راهی کلاس‌های پایگاه می‌شدند، حرفی برای گفتن می‌داشتم.

از همان اولین روزهای بعد از شهادت حاج‌قاسم، با خانم‌های محل، در پایگاه و در خانه‌ها مراسم قرائت قرآن و زیارت عاشورا می‌گرفتیم برای شادی روح سردار. خیلی نیاز نبود از بودجۀ بسیج خرج کنیم. شوهرم مداحی می‌کرد و همسایه‌ها بانی پذیرایی شده بودند. تعدادی عکس از حاج‌قاسم تهیه کرده بودم. چند تایی را نصب کردم روی درودیوار مسجد و بقیه را بردیم شهر تا بین مغازه‌دارها توزیع کنیم. عکس‌ها را دست هرکس می‌دادیم، بدون معطلی آن را جایی نصب می‌کرد که توی دید همه باشد.

بچه‌ها هم مثل پدرومادرهایشان غصه‌دار بودند و روضه‌های زنانه دلشان را سبک نمی‌کرد. برای آن‌ها در مسجد مسابقۀ نقاشی و دل‌نوشته گذاشتم تا آن‌ها هم فرصت همراهی با بزرگ‌ترها را پیدا کنند. هر شب بین نماز مغرب و عشا، یکی از آن‌ها می‌رفت پشت میکروفون و متنش را برای همه می‌خواند. جملۀ «سردار عزیزم، می‌خواهم راهت را ادامه دهم»، هر شب تکرار شد و هر بار شنیدنش از زبان آن‌ها تازگی داشت. (ربابه خاکزند، ۴۲ساله، سبزوار)

چطور شهید بشویم!

معاون پرورشی مدرسه توی مراسم صبحگاه خیلی مفصل از سردار برای بچه‌ها حرف زد و ازشان خواست هرکسی دلش می‌خواهد، انشایی دربارۀ سردار بنویسد و به معلم کلاسش تحویل دهد. ازآنجاکه پسرها زیاد اهل انشانوشتن نیستند، امیدی نداشتیم استقبال زیادی بشود؛ ولی بعد از چند روز، کلی انشا به دست معاون پرورشی رسیده بود… بیشتر از حد تصورمان.

تصمیم گرفتیم جملات جالب بچه‌ها را از توی انشاهایشان جدا کنیم و به نمایش بگذاریم. پیشنهاد معاون این بود که همه را آویزان کنیم به یکی از درخت‌های توی حیاط که کوتاه‌تر از بقیه بود و برگ‌وبار زیادی نداشت. اسم درخت را هم گذاشت قامت استوار؛ یعنی اگرچه این درخت ظاهراً خشکیده است، هنوز ریشه‌اش توی خاک است و سرپاست.

خود بچه‌ها هم آمدند پای کار. جملات را با ماژیک روی کاغذ می‌نوشتند و آویزان می‌کردند به شاخه‌ها. بعضی‌ها که دلشان می‌خواست جملاتشان روی شاخه‌های بالاتر قرار بگیرد، صندلی می‌گذاشتند زیر پایشان و می‌رفتند بالا!

کاغذها تا روز چهلم به درخت آویزان بود و زنگ‌های تفریح، بچه‌ها دورش جمع می‌شدند و باز جملات را مرور می‌کردند: «تو با رفتنت سردار دل‌ها شدی»؛ «خوش به حالت که در آغوش امام‌حسین قرار گرفتی»؛ «پروازت مبارک»؛ «شهادت تاجی است بر سر شهدا که کاش همه لایق این تاج باشیم»؛ «روحت شاد قهرمان».

جملات اگرچه جملاتی نبود که از دهان بچه‌ها درآمده باشد، توی ذهنشان نشسته بود. یکی دلش می‌خواست پلیس بشود و به شهادت برسد؛ آن‌یکی دلش می‌خواست مثل پسر همسایه‌شان مدافع حرم بشود. یکی‌شان هم پرسید: «خانم، ما اگر هر شغلی را انتخاب کنیم، امکان دارد شهید بشویم؟» جواب دادم: «بله پسرم. هرکسی در هر جایگاهی که باشد، امکان شهادت برایش هست.» (حدیثه احمدی، ۲۹ساله، مشهد)

براساس این گزارش، کتاب «سلیمانی‌ها» که تحقیق و مصاحبه‌های آن برعهده مهدی خلیلیان،موحد، زینب ناجی جمال و مرضیه هاشمی بوده و تدوین آن هم توسط فریده الیاسی‌فرد، سمیرا چوبداری، مرضیه ذاکری و لطیفه نجاتی صورت گرفته است، در ۲۰۰صفحه، شمارگان ۱۰۰۰نسخه و قیمت ۲۲هزار تومان توسط انتشارات «راه یار» منتشر شده است و علاقمندان جهت تهیه این کتاب‌ها علاوه بر کتاب‌فروشی‌ها می‌توانند به صفحات مجازی این ناشر به نشانی @raheyarpub و یا سایتvaketab.ir مراجعه کنند.



منبع خبر

«سلیمانی‌ها» از راه رسید بیشتر بخوانید »

خاطرات مردم از «حاج‌قاسم» و ابومهدی در قالب چهارکتاب چاپ شد

خاطرات مردم از «حاج‌قاسم» و ابومهدی در قالب چهارکتاب چاپ شد



خاطرات مردم از حاج‌قاسم و ابومهدی در قالب چهارکتاب چاپ شد

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، چهار کتاب از خاطرات مردم درباره شهیدان حاج‌قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس همزمان با فرارسیدن ایام اولین‌سالگرد شهادت این‌دوشهید، توسط انتشارات راه‌یار منتشر و راهی بازار نشر شده است.

یکی از این‌کتاب‌ها، «سردار سربدارها»؛ خاطرات مردم سبزوار از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی در این شهر است که با تحقیق جمعی از محققان و به نویسندگی سیدسعید آریانژاد در ۱۸۴ صفحه و قیمت ۲۲هزار تومان منتشر شده است.

کتاب بعدی، «بر شانه‌های کارون» شامل خاطرات مردم اهواز از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی است. مصطفی شالباف، هادی سلامات، سیدمحمدال عمران، جعفرالهایی، ایمان یوسفی، حسین فرج پهلو، مریم خسرجی، فاطمه جنانی و زینب سادات سیدموسوی تحقیق و علیرضا اشرفی نسب، محمدعلی بخشی‌پور، مهرزاد قوی فکر، علی هاجری، نرگس اسکندری و فرانک صف‌آرا نیز تدوین و نگارش این کتاب را برعهده داشته‌اند.  «بر شانه‌های کارون» در ۱۵۲صفحه، شمارگان ۱۰۰۰نسخه و قیمت ۱۸هزار تومان به چاپ رسیده است.

«حافظ دل‌ها» دیگر کتاب تازه‌ منتشر شده راه‌یار درباره سردار سلیمانی است که خاطرات مردم شهر شیراز از روزهای شهادت حاج سلیمانی را روایت می‌کند. سیدمحمد هاشمی، محمدصادق رویگر، زهراسادات هاشمی، طاهره بشاورز، رسول محمدی و سیدحامد ترابی، تحقیق و علیرضا اشرفی‌نسب، محمدجواد رحیمی، محمدصادق شریفی، اسماء میرشکاری‌فرد، زهرا قوامی‌فر و محمدحسین عظیمی، تدوین این‌کتاب را انجام دادند. «حافظ دل‌ها» در ۱۶۰صفحه، شمارگان ۱۰۰۰نسخه و با قیمت ۲۰هزار تومان روانه بازار نشر شده است.

چهارمین‌کتاب هم «یزله بر دجله» شامل روایت‌های از مردم عراق درباره شهادت حاج قاسم و ابومهدی المهندس است. جعفر الهایی، تحقیق و نرگس لقمانیان و فاطمه ملکی، تدوین و نگارش این کتاب را برعهده داشته‌اند. این کتاب نیز در ۱۹۲صفحه، شمارگان ۱۰۰۰نسخه و با قیمت ۲۴هزار تومان به چاپ رسیده است.

بنابرین گزارش در بخشی از پیش‌گفتار مشترک این‌چهار کتاب آمده است:

«روایت هنری و دراماتیک از انقلاب اسلامی به روایتی دقیق از قهرمان‌های نهضت انقلاب نیاز دارد. روایت قهرمان‌های نهضت نه‌تنها بدون روایت ملت قهرمان شدنی نیست؛ بلکه ظلم به قهرمان و ملت است. قاسم سلیمانی قطعاً ویژگی‌های قهرمان مدرن را دارد: شجاعت، دلیری، خستگی‌ناپذیری، ایمان به هدف و…؛ اما آنچه قهرمان مدرن ندارد و حاج‌قاسم مستغنی از آن است، ارتباط عمیق و دوسویه با مردم و جامعه است. چه اینکه فرهنگ مدرن بر فرد بناست و فرهنگ انقلابی تکیه به جامعه دارد. روایت فردی حاج‌قاسم بدون توجه به درهم‌تنیدگی اجتماعی‌اش، ظلم به او و آرمان اوست. ماجرا جایی جالب می‌شود که روشن‌فکران غرب‌زده این را دریافته‌اند و در تحریف شخصیت انقلاب تا جایی که ممکن است، منکر ارتباطات مردمی و اجتماعی‌اش می‌شوند. این‌ها که ابتدا در برابر روایت انقلاب و قهرمانی‌هایش سکوت کرده بودند، حالا از روایت این پدیده‌ها منصرف نیستند؛ بلکه روایتی فردی و محصور در خود به دست می‌دهند.

ماجرای تشییع باشکوه و بی‌نظیر حاج‌قاسم زمانی اهمیت دوچندان می‌یابد که این پدیده رهیافتی برای تحلیل‌های جامعه‌شناختی و مردم‌شناختی در دهۀ چهارم انقلاب باشد. با این وصف، تأثیر بر علوم انسانی در ایران و شکستن تحلیل‌های پوسیدۀ غرب‌زده از جامعۀ ایرانی یکی از مهم‌ترین دستاوردهای روایت عزاداری حاج‌قاسم است. این موضوع زمانی مهم‌تر می‌شود که بدانیم جریان اندیشه‌ای در ایران در برابر پدیده‌های بسیار کوچک‌تر و بی‌رمق‌تر، واکنش‌های متعدد نظری می‌دهند؛ اما دربارۀ پدیدۀ شگفت‌انگیز تشییع حاج‌قاسم سکوت می‌کنند.

جمع‌آوری و انتشار خاطره‌ها و لحظه‌های خبر شهادت، عزاداری، راهپیمایی، تشییع و… از کارهای رسانه‌ای است که هم به آثار هنری و اندیشه‌ای مدد می‌رساند و هم خود سندی معتبر است برای نسل‌های بعد. البته این نوع خاطره‌نگاری غالباً در میان مجموعه‌های تاریخ‌نگاری مهجور و پیش‌پاافتاده است و به همین دلیل، اهمیت جمع‌آوری روایت‌های مردمی دوچندان می‌شود.»

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، چهار کتاب از خاطرات مردم درباره شهیدان حاج‌قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس همزمان با فرارسیدن ایام اولین‌سالگرد شهادت این‌دوشهید، توسط انتشارات راه‌یار منتشر و راهی بازار نشر شده است.

یکی از این‌کتاب‌ها، «سردار سربدارها»؛ خاطرات مردم سبزوار از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی در این شهر است که با تحقیق جمعی از محققان و به نویسندگی سیدسعید آریانژاد در ۱۸۴ صفحه و قیمت ۲۲هزار تومان منتشر شده است.

کتاب بعدی، «بر شانه‌های کارون» شامل خاطرات مردم اهواز از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی است. مصطفی شالباف، هادی سلامات، سیدمحمدال عمران، جعفرالهایی، ایمان یوسفی، حسین فرج پهلو، مریم خسرجی، فاطمه جنانی و زینب سادات سیدموسوی تحقیق و علیرضا اشرفی نسب، محمدعلی بخشی‌پور، مهرزاد قوی فکر، علی هاجری، نرگس اسکندری و فرانک صف‌آرا نیز تدوین و نگارش این کتاب را برعهده داشته‌اند.  «بر شانه‌های کارون» در ۱۵۲صفحه، شمارگان ۱۰۰۰نسخه و قیمت ۱۸هزار تومان به چاپ رسیده است.

«حافظ دل‌ها» دیگر کتاب تازه‌ منتشر شده راه‌یار درباره سردار سلیمانی است که خاطرات مردم شهر شیراز از روزهای شهادت حاج سلیمانی را روایت می‌کند. سیدمحمد هاشمی، محمدصادق رویگر، زهراسادات هاشمی، طاهره بشاورز، رسول محمدی و سیدحامد ترابی، تحقیق و علیرضا اشرفی‌نسب، محمدجواد رحیمی، محمدصادق شریفی، اسماء میرشکاری‌فرد، زهرا قوامی‌فر و محمدحسین عظیمی، تدوین این‌کتاب را انجام دادند. «حافظ دل‌ها» در ۱۶۰صفحه، شمارگان ۱۰۰۰نسخه و با قیمت ۲۰هزار تومان روانه بازار نشر شده است.

چهارمین‌کتاب هم «یزله بر دجله» شامل روایت‌های از مردم عراق درباره شهادت حاج قاسم و ابومهدی المهندس است. جعفر الهایی، تحقیق و نرگس لقمانیان و فاطمه ملکی، تدوین و نگارش این کتاب را برعهده داشته‌اند. این کتاب نیز در ۱۹۲صفحه، شمارگان ۱۰۰۰نسخه و با قیمت ۲۴هزار تومان به چاپ رسیده است.

بنابرین گزارش در بخشی از پیش‌گفتار مشترک این‌چهار کتاب آمده است:

«روایت هنری و دراماتیک از انقلاب اسلامی به روایتی دقیق از قهرمان‌های نهضت انقلاب نیاز دارد. روایت قهرمان‌های نهضت نه‌تنها بدون روایت ملت قهرمان شدنی نیست؛ بلکه ظلم به قهرمان و ملت است. قاسم سلیمانی قطعاً ویژگی‌های قهرمان مدرن را دارد: شجاعت، دلیری، خستگی‌ناپذیری، ایمان به هدف و…؛ اما آنچه قهرمان مدرن ندارد و حاج‌قاسم مستغنی از آن است، ارتباط عمیق و دوسویه با مردم و جامعه است. چه اینکه فرهنگ مدرن بر فرد بناست و فرهنگ انقلابی تکیه به جامعه دارد. روایت فردی حاج‌قاسم بدون توجه به درهم‌تنیدگی اجتماعی‌اش، ظلم به او و آرمان اوست. ماجرا جایی جالب می‌شود که روشن‌فکران غرب‌زده این را دریافته‌اند و در تحریف شخصیت انقلاب تا جایی که ممکن است، منکر ارتباطات مردمی و اجتماعی‌اش می‌شوند. این‌ها که ابتدا در برابر روایت انقلاب و قهرمانی‌هایش سکوت کرده بودند، حالا از روایت این پدیده‌ها منصرف نیستند؛ بلکه روایتی فردی و محصور در خود به دست می‌دهند.

ماجرای تشییع باشکوه و بی‌نظیر حاج‌قاسم زمانی اهمیت دوچندان می‌یابد که این پدیده رهیافتی برای تحلیل‌های جامعه‌شناختی و مردم‌شناختی در دهۀ چهارم انقلاب باشد. با این وصف، تأثیر بر علوم انسانی در ایران و شکستن تحلیل‌های پوسیدۀ غرب‌زده از جامعۀ ایرانی یکی از مهم‌ترین دستاوردهای روایت عزاداری حاج‌قاسم است. این موضوع زمانی مهم‌تر می‌شود که بدانیم جریان اندیشه‌ای در ایران در برابر پدیده‌های بسیار کوچک‌تر و بی‌رمق‌تر، واکنش‌های متعدد نظری می‌دهند؛ اما دربارۀ پدیدۀ شگفت‌انگیز تشییع حاج‌قاسم سکوت می‌کنند.

جمع‌آوری و انتشار خاطره‌ها و لحظه‌های خبر شهادت، عزاداری، راهپیمایی، تشییع و… از کارهای رسانه‌ای است که هم به آثار هنری و اندیشه‌ای مدد می‌رساند و هم خود سندی معتبر است برای نسل‌های بعد. البته این نوع خاطره‌نگاری غالباً در میان مجموعه‌های تاریخ‌نگاری مهجور و پیش‌پاافتاده است و به همین دلیل، اهمیت جمع‌آوری روایت‌های مردمی دوچندان می‌شود.»



منبع خبر

خاطرات مردم از «حاج‌قاسم» و ابومهدی در قالب چهارکتاب چاپ شد بیشتر بخوانید »

رویکرد «مسجد رهبر» فردمحوری و تملق نیست

رویکرد «مسجد رهبر» فردمحوری و تملق نیست



«مسجد رهبر» به چاپ دوم رسید/ روایتی از مبارزات آیت‌الله خامنه‌ای در دهه 50

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب «مسجد رهبر (تاریخ شفاهی مسجد کرامت)» درباره یکی از مساجد و مراکز مبارزات انقلابی دوران پیش از انقلاب است. این‌کتاب آذرماه امسال توسط انتشارات راه‌یار چاپ شد و اواخر همان‌ماه به چاپ دوم رسید.

در این‌کتاب با بیش از ۷۰ تن از اشخاص و چهره‌های مرتبط با مسجد کرامت در مشهد گفتگو شده است. مصاحبه‌های کتاب هم توسط حسن سلطانی، سیدمحمد امیر احمدی طباطبایی و احمد عسگری انجام و توسط مرتضی انصاری‌زاده تدوین شده‌اند.

«مسجد رهبر»، به گفته دست‌اندکاران تولیدش، گزارشی است از شکل‌گیری و فعالیت‌های مسجد کرامت، در نزدیکی حرم مطهر امام رضا (ع) است. این‌مسجد را که بعدها امام جماعتش، رهبر انقلاب اسلامی شد، می‌توان از جهات گوناگون نمونه‌ای ممتاز از الگوی فعالیت مسجدی در منظومه معرفتی آرمانی اسلام ناب معرفی کرد. «مسجد رهبر»، از یک سو این الگو را توضیح می‌دهد و از دیگر سو، مسیر رشد مشهد انقلابی را از چند دهه پیش از انقلاب اسلامی روشن می‌کند؛ مسیری که در آن، برخی دشواری‌ها و پیچیدگی‌های آمیختن سنت و روشن فکری، توده و نخبگان، دینداری و مبارزه آشکار شده است.

اما در ادامه روند بررسی این‌کتاب، میزگردی در نقد و بررسی آن در مهر برگزار شد که با حضور مرتضی انصاری زاده تدوین کننده کتاب و محمدصادق کوشکی به عنوان منتقد همراه بود. به‌این‌ترتیب تدوین‌کننده کتاب با یک منتقد و نظرگاهی متفاوت هم روبرو بود و سخنان متفاوتی درباره «مسجد رهبر» بیان شد.

بحث درباره این‌کتاب ابتدا با صحبت درباره تاریخ شفاهی، محاسن و معایبش آغاز شد و سپس به خود کتاب «مسجد رهبر» رسید.

گزارش مشروح این‌میزگرد در ادامه می‌آید:

* خب آقای کوشکی از شما شروع کنیم؛ از مواجهه اول‌تان با کتاب!

کوشکی: این کتاب عملاً تاریخ شفاهی است و تاریخ شفاهی هم ویژگی‌هایی دارد که یکی از آنها این است که خمیرمایه و بستری برای تولید آثار هنری و پژوهشی باشد.

* پس می‌توانیم اول، کمی درباره تاریخ شفاهی صحبت کنیم.

بله. کتاب‌های تاریخ شفاهی، منابع دست اول محسوب می‌شوند که دانشجویان، پژوهشگران و یا هنرمندان و یا فیلمنامه‌نویسان به آنها مراجعه می‌کنند. اما چرا به این کتاب‌ها مراجعه می‌کنند و به یک تاریخ منقح و پژوهشی مراجعه نمی‌کنند؟ پاسخ این است که تاریخ شفاهی پیاده شده یک مصاحبه است و حس و حال و جنس آدم‌ها را منتقل می‌کند در حالی که در یک اثر منقح تاریخی، چنین شرایطی وجود ندارد. از این منظر تاریخ شفاهی کاری خالص‌تر است اما تاریخ‌های منقح و پژوهشی بیشتر مطالعه می‌شود.

البته کارهای تاریخ شفاهی چندنقص هم دارند؛ یکی از آنها این است که مبتنی بر حافظه افراد است و طبیعی است که حافظه دچار جابه‌جایی یا ریختگی شود. نقص دیگر این است که کتاب‌های تاریخ شفاهی، فرد محور هستند. یعنی خود گوینده خاطره در محور قرار دارد و هر کسی دنیا را از زاویه دید خودش می بیند. در نتیجه در تاریخ شفاهی، گوینده خاطره در محور قرار دارد.

رسالت تاریخ شفاهی در حد پیاده کردن نوار نیست. متأسفانه خیلی از کسانی که امروز وارد تاریخ شفاهی می‌شوند، خلاء بزرگی دارند و آن بی سوادی است. یعنی همه‌چیز را از نوار پیاده می‌کنند حالا کسی که تاریخ شفاهی کار می‌کند اگر بخواهد به واقعیات و تاریخ وفادار باشد و خیلی در گفته‌های راوی خاطره دست نبرد، گاهی با تناقض‌های آشکاری روبرو می‌شود. البته تناقضات گاهی ظریف هستند و فقط کسی که در تاریخ شفاهی تخصص دارد متوجه آنها می‌شود. متخصص تاریخ شفاهی سعی می‌کند تناقض‌های ضعیف را رفع رجوع کرده و در پاورقی توضیح‌شان دهد.

اگر بخواهیم از نواقص تاریخ شفاهی مصون بمانیم، وظیفه کسی که آن را تدوین می‌کند، خیلی برجسته می‌شود.

* چرا؟

چون نقش اصلی او غیر از بررسی و ویرایش، این است که تناقض‌ها و ریختگی‌های ذهن راوی را تصحیح کند. از این حیث کار متخصص تاریخ شفاهی مثل مرمت آثار باستانی می‌ماند. یعنی اگر کسی که آن را تدوین می‌کند این مهارت و تسلط بر تاریخ را نداشته باشد ممکن است در مرمت آن از ترمیم اعوجاج‌ها و معایب غافل شود و این ایرادات در کار منعکس شوند.

یکی از هنرهای تدوین‌کننده انتخاب موضوع و سوژه خوب است. رسالت تاریخ شفاهی در حد پیاده کردن نوار نیست. متأسفانه خیلی از کسانی که امروز وارد تاریخ شفاهی می‌شوند، خلاء بزرگی دارند و آن بی سوادی است. یعنی همه‌چیز را از نوار پیاده می‌کنند. این‌حرف‌ها را می‌زنم چون اگر بخواهیم در مورد کتاب مسجد رهبر حرف بزنیم نمی‌شود تنهایی به آن پرداخت بلکه باید در کنار باقی کتاب‌های تاریخ شفاهی درباره‌اش حرف بزنیم.

تاریخ شفاهی مظلوم واقع شده و قدر و قیمتش شناخته نمی‌شود چون خیلی از آدم‌هایی که سراغش می‌روند، سوادش را ندارند. در حالی که تاریخ شفاهی زحمتش به مراتب بیشتر از تاریخ سیستماتیک دانشگاهی است و به چشم هم نمی‌آید.

* این‌نواقص و ایراداتی که به تاریخ شفاهی وارد می‌دانید، در کتاب «مسجد رهبر» هم به چشم می‌آیند؟

من درباره رفع نواقص تاریخ شفاهی در کتاب «مسجد رهبر» نگرانی‌هایی داشتم که البته دیدم این نواقص تا حدود زیادی رفع شده‌اند. البته ممکن است مواردی را پیدا کنیم که این ایرادات در آنها به چشم بخورند اما در مجموع آقای انصاری تلاشش را کرده است. یعنی غیر از مصاحبه‌های تیم دست اندرکار تهیه کتاب، مصاحبه‌های دیگر را هم مرکز اسناد مشهد استخراج کرده که این‌ها، اسناد مکمل هستند.

سن و سال آقای انصاری و همکارانشان مربوط به پس از انقلاب است و مسجد کرامت و فعالیت‌هایش را ندیده‌اند. اما از اسناد موجود استفاده‌های خوبی کرده‌اند تا گرفت‌وگیرهای و آن اعوجاج‌های مقوله تاریخ شفاهی را برطرف کنند. اما اگر سن و سالشان به آن ایام قد می‌داد و آن زمان را درک کرده بودند، نتیجه کاملاً متفاوت و پخته‌تر از وضعیت فعلی می‌شد.

* با این‌اوصاف، به‌نظرتان حالت فعلی کتاب، چه کمبودی دارد؟

اگر مصاحبه‌ها یا اسناد مربوط به اداره‌های آن زمان مثلاً ساواک و شهربانی را مطالعه می‌کردند، طبیعتاً در فضای مصاحبه‌ها و سوالاتشان تأثیر می‌گذاشت و بهتر می‌شدند. اما حس می‌کنم این‌کار را انجام نداده‌اند.

* فکر می‌کنم هنوز ایرادتان را به کتاب مطرح نکرده‌اید. هنوز دارید درباره نکات و محاسن «مسجد رهبر» صحبت می‌کنید.

بله. به اشکالاتش هم می‌رسیم. البته اشکالاتم زیاد نیستند.

فردمحوری و تملق‌گفتن، خدمت به رهبری نیست و اتفاقاً بزرگترین خیانت است. من کتاب را با این سوءظن به دست گرفتم که احتمالاً اثری تملق‌گو باشد اما هرچه بیشتر جلو رفتم، دیدم این‌طور نیست. در همین زمینه به نظرم اگر اسم کتاب «مسجد کرامت» بود، بهتر می‌شد اما نکته بعدی درباره این‌اثر، این است که آقای انصاری، کتاب را فصل‌بندی کرده و این‌کار را براساس موضوع انجام داده است. این کار برای نویسنده سخت است و خیلی هم سخت است چون می‌شد تاریخی کار کرد اما ایشان موضوعی کار کرده و نتیجه اینکه کتاب برای استفاده فیلمنامه نویس، دانشجو و پژوهشگر، آسان‌تر شده است. اما به هر حال زحمت خودش بیشتر شده است چون عموماً در آثار تاریخ شفاهی می‌بینیم که کتاب‌ها را با چینش تاریخی تنظیم می‌کنند.

مزیت دیگر این‌کتاب، خود موضوع آن است که البته اگر گفتگوهایش ۲۰ سال پیش انجام و منتشر می‌شدند، راویان زنده بیشتری می‌داشت. موضوع کتاب مهم است؛ نه به خاطر اینکه مسجد آقای خامنه‌ای است، چون خود مسجد، مسجد خاصی بوده است و اگر رهبر انقلاب به‌عنوان محور موضوعی کتاب در نظر گرفته می‌شد، کتاب ضعیفی از آب در می‌آمد. اما آقای انصاری و تیم همراهشان، مسجد کرامت را محور قرار داده اند و رهبری یکی از بازیگران اتفاقات این کتاب است. از این جهت بحث تملق و چاپلوسی درباره این‌کتاب منتفی است.

یکی از خطراتی که ممکن بود این‌کتاب به دامش بیفتد، فردمحوری است که خود رهبر انقلاب به‌عنوان یک‌انسان فرهنگی، چنین‌رویکردی را نمی‌پذیرد و واقعاً هم قهرمان این‌کتاب یک مسجد است و محور بودنش هم در تدوین کتاب و مصاحبه‌ها حفظ شده است. ذیل آن هم افرادی حضور دارند که یکی از آنها سیدعلی خامنه‌ای است.

همه می‌دانیم فردمحوری و تملق‌گفتن، خدمت به رهبری نیست و اتفاقاً بزرگترین خیانت است. من کتاب را با این سوءظن به دست گرفتم که احتمالاً اثری تملق‌گو باشد اما هرچه بیشتر جلو رفتم، دیدم این‌طور نیست. در همین زمینه به نظرم اگر اسم کتاب «مسجد کرامت» بود، بهتر می‌شد. نکته دیگر این است که در خاطرات حاشیه‌روی‌هایی دیده می‌شود که به ماجرا بر نمی‌گردد اما کمک می‌کند ماجرا درک شود. نمی‌دانم این‌حاشیه‌روی‌ها به عمد آورده شده‌اند یا از دست نویسنده و تدوین کننده در رفته‌اند. مثلاً در کتاب به زندگی شخصی بانی مسجد خیلی پرداخته شده است.

در مجموع کتاب به حقایق وفادار بوده است و مسیر پیشروی‌اش هم طبیعی است. درباره شخصیت‌ها اغراق نکرده و اگر جایی درباره رهبری حرف زده، خیلی معمولی و در آئینه کلام دیگران بوده است.

* پس از محاسن، نوبت معایب کتاب است. گفتید اشکالات‌تان کم هستند.

بله. درباره اشکالات کتاب باید بگویم که به‌نظرم، روشی هستند و باعث می‌شوند استفاده از آن سخت شود. حیف است کتابی که موارد ذکر شده مثبت پیشین، در آن رعایت شده‌اند، این‌ایرادات را داشته باشند. یکی از این ایرادات، درباره بخش و فصل است. مدلی که تدوین‌کننده کتاب در این‌زمینه استفاده کرده، اختراع خود ایشان است. یعنی فرازهایی از کتاب وجود دارد که من نمی‌دانم جزو کدام بخش و یا کدام فصل هستند؟ یا فصل دوم کتاب کجاست! این‌مسئله استفاده از کتاب را دشوار می‌کند.

نکته بعدی نحوه ارجاعات و پاورقی‌هاست که برای چنین‌کتابی خیلی مهم است اما این‌دو با هم مخلوط شده‌اند. متأسفانه هم پاورقی‌ها و هم توضیحات به شکل پاورقی آمده‌اند. مشکل دیگر این است که فهرست منابع کتاب مخلوط است. یعنی طبق عرفی که می‌شناسیم، ابتدا کتاب‌ها و سپس مجلات و دیگر منابع طبق حروف الفبا مرتب می‌شوند اما در این‌کتاب اینگونه نیست و کتاب، مجله، مصاحبه، بولتن و … همگی در فهرست منابع درهم‌اند.

ما برای گفتگو با اعضای این‌مسجد و فعالان پیش از انقلاب، مشکلات زیادی داشتیم ازجمله این‌که خیلی‌ها برای مصاحبه اعتماد نمی‌کردند. در نتیجه دوستمان آقای عسگری به جلسات دعای ندبه هفتگی مسجد کرامت رفت و مدت‌ها با پیرمردهای مسجد نشست و برخاست کرد تا اعتمادشان را به دست آورد تدوین کننده کتاب یک‌سری اسناد را در متن آورده که خوبند و در حکم همان اسناد مکملی هستند که به آنها اشاره کردیم اما معلوم نیست برخی دیگر از سندها چرا در کتاب آمده‌اند. در برخی از فرازها هم سندها قاطی و مخلوط هستند. برخی از عکس‌های پایان کتاب هم ربطی به موضوع ندارند. در کل، عکس‌ها بعضی ربط مستقیم دارند، بعضی ربط خفیف یا به اصطلاح یواشکی دارند و بعضی هم اصلاً ربطی به ماجراها ندارند.

اینها همه ایرادات کتاب بودند که در گروه ایرادات ساختاری یا فرمال جا دارند.

* خب آقای انصاری‌زاده، پاسخ‌های شما را درباره این‌ایرادات و نکات آقای کوشکی بشنویم.

انصاری‌زاده: ابتدا به این‌مساله اشاره کنم که این‌کتاب یک کار تیمی است و کار تدوین‌اش به عهده من بود. پیش از این‌کتاب، پروژه‌های تاریخ شفاهی زیادی دنبال می‌شد و مسجد کرامت محل اتصال خیلی از چهره‌هایی بود که خاطراتشان در قالب این‌پروژه‌های مستند در حال تهیه و تدوین بودند. در نتیجه از جایی به بعد گفته شد خود مسجد کرامت به‌عنوان یک‌پروژه مستقل در نظر گرفته شود.

ما برای گفتگو با اعضای این‌مسجد و فعالان پیش از انقلاب، مشکلات زیادی داشتیم ازجمله این‌که خیلی‌ها برای مصاحبه اعتماد نمی‌کردند. در نتیجه دوستمان آقای عسگری به جلسات دعای ندبه هفتگی مسجد کرامت رفت و مدت‌ها با پیرمردهای مسجد نشست و برخاست کرد تا اعتمادشان را به دست آورد.

کوشکی: بله؛ تاریخ شفاهی همین است. خانم لیلی گلستان برای مصاحبه با یکی از نویسندگانی که می‌خواست آن را در یک مجله چاپ کند، ماه‌ها رفت و آمد و اصطلاحاً کلنگ زد تا همین اعتمادسازی را انجام داد و در نهایت موفق شد با آن فرد مصاحبه بگیرد. گاهی یک مصاحبه برای پروژه تاریخ شفاهی ماه‌ها از دست اندرکارانش وقت می‌گیرد.

انصاری‌زاده: بله همین‌طور است. سال ۹۴ یا ۹۵ بود که بحث تدوین کتاب با من مطرح شد. در آن زمان مصاحبه‌ها هنوز انجام می‌شدند. اما یک‌نکته مهم درباره تاریخ شفاهی وجود دارد که باید به آن توجه کرد و آن، این است که می‌شود تحقیقات و مصاحبه‌ها را تا ابد ادامه داد ولی بالاخره باید یک‌جا نقطه پایان را گذاشت و کتاب را منتشر کرد. در غیر این‌صورت تبدیل به آرشیو اسناد می‌شویم. نکته دیگر این است که در تهیه این کتاب تلاش کردیم اسناد را فدای جذابیت نکنیم.

کوشکی: بله، این هم نکته مهمی است وگرنه اصالت کار از بین می‌رود.

انصاری‌زاده: نمونه خوانی، ویراستاری و بازنویسی مجدد کتاب خیلی طول کشید. آن ابتدا که با من صحبت شد، فکر کردیم پروژه ۶ ماهه تمام می‌شود اما دوسه مرتبه تا ویراستاری نهایی رفتیم و برگشتیم.

* بله طبیعی است. وقتی مصاحبه‌های جدید به پروژه اضافه شوند…

کوشکی: درهای جدید باز می‌شود و باید مطالب قبلی را به‌هم ریخت و با آن‌ها تطابق داد.

* آقای انصاری‌زاده من هم درباره اسم کتاب به این‌مساله فکر می‌کردم، «مسجد رهبر» در ادامه آن‌بحث تملق که آقای کوشکی مطرح کردند، شاید خیلی مستقیم باشد و مخاطب را پس بزند.

برایم مهم بود که در محتوای کتاب فقط دوران ۵ ماهه سخنرانی‌های رهبر انقلاب در مسجد کرامت درشت‌نمایی نشود. چون ایشان و دیگر اعضای فعال مسجد، خیلی کارهای دیگر از جمله جلسات قرآن و فعالیت‌های خیرخواهانه را در این محل انجام می‌دادند. و درست است رهبری پس از آن ۵ ماه، در مسجد کرامت سخنرانی نکردند اما فعالیت‌شان همچنان ادامه داشت انصاری‌زاده: درباره اسم باید بگویم یک‌کار سخت در زمینه کتاب‌های تاریخ شفاهی، همین انتخاب اسم است. به هر حال عنوان «مسجد رهبر» دو ایهام معنایی داشت و از بین همه اسم‌های پیشنهادی تصمیم بر این گرفته شد که به‌دلیل همین ایهام، به‌عنوان اسم کتاب انتخاب شود.

برایم مهم بود که در محتوای کتاب فقط دوران ۵ ماهه سخنرانی‌های رهبر انقلاب در مسجد کرامت درشت‌نمایی نشود. چون ایشان و دیگر اعضای فعال مسجد، خیلی کارهای دیگر از جمله جلسات قرآن و فعالیت‌های خیرخواهانه را در این محل انجام می‌دادند. و درست است رهبری پس از آن ۵ ماه، در مسجد کرامت سخنرانی نکردند اما فعالیت‌شان همچنان ادامه داشت.

* آن‌برهه ۵ ماهه، مربوط به چه‌تاریخی است؟

آن برهه ۵ ماهه سخنرانی مربوط به مهر تا اسفند ۵۲ است که در ادامه آن ماجرای ممنوع‌السخنرانی و ممنوع‌الامام جماعت بودن رهبری پیش آمد. بعد هم که به ایرانشهر تبعید شدند.

آقای خامنه‌ای در آن دوره روی مرز باریکی حرکت می‌کردند. ایشان حساسیت‌های زمان را خوب درک می‌کرد و به دوستان و اهالی مسجد می‌گفت حساسیت‌زایی نکنند تا مسجد بی‌خود و بی‌جهت و برای دلایل ضعیف بسته نشود و اگر بناست بسته شود، هزینه سنگینی روی دست ساواک بگذارد.

* منظورتان این است که برخی در آن‌دوران تندروی می‌کردند؟

بله. و نیاز بود متعادل شوند.

خلاصه در آن زمان اشاره یا آوردن نام امام خمینی (ره) جرم محسوب می‌شد و این یکی از همان حساسیت هاست. یعنی اگر کسی با صراحت اسم امام خمینی (ره) را می‌آورد، اتفاقات خوبی در انتظارش نبود.

کوشکی: بله در آن زمان فقط آیت الله سعیدی بود که به طور مکتوب از امام خمینی نام می‌برد و به طور کامل اسم ایشان را به‌عنوان استادش می‌آورد.

* که زیر شکنجه شدید هم شهید شد!

کوشکی: بله.

* ماجرای مَته و سوراخ‌کردن سر برای ایشان بود؟

کوشکی: نه. ساواک ایشان را خفه کرد. به‌خاطر خفگی شهید شد.

* آقای انصاری‌زاده به باقی مسائل بحث بپردازیم. درباره عکس‌ها و اسناد کتاب هم صحبت‌هایی باقی مانده است.

انصاری‌زاده: بله. ما از نظر عکس خیلی خیلی در مضیقه بودیم و تصاویر چاپ‌شده در کتاب را به‌سختی تهیه کردیم.

نکته دیگر هم درباره اسناد؛ که آقای کوشکی اشاره‌ای به آن داشتند. هر سندی که در فهرست نام برده شده، حتماً در متن استفاده شده است.

کوشکی: نه. مواردی هست. آن‌ها را نشان به شما نشان می‌دهم که به امید خدا در چاپ‌های بعدی این‌مساله و دیگر مسائل رفع شوند.



منبع خبر

رویکرد «مسجد رهبر» فردمحوری و تملق نیست بیشتر بخوانید »

طلبه‌ای که پای کار تمام میدان‌ها بود

طلبه‌ای که پای کار تمام میدان‌ها بود



کتاب ازدامن مادر - راه یار - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب «از دامن مادر»؛ روایت‌هایی از زندگی روحانی شهید سیدمهدی اسلامی‌خواه، نوشته محمد حکم‌آبادی به همت انتشارات «راه یار» منتشر و روانه بازار نشر شد.

بنابرین گزارش، در بخشی از مقدمه این کتاب که تحقیق‌وتدوین آن از دی ماه سال گذشته شروع شده بود، چنین آمده است: «طلبه، طالب بودن است و طلبه‌های واقعی، طالب لقای حق‌اند. مقصود طلبه پرواز است و به قول شهید آوینی، «اگر مقصود، پرواز است، قفس ویران، بهتر». طلبه به دنبال وظیفه می‌رود؛ حتی اگر فرسخ‌ها فاصله باشد. او عاشق خداست و به تبع، عاشق پدر و مادرش که دریچه فیض خدا هستند و چه زیباست انعکاس این عاشقی.

آنچه پیش روست، روایت‌هایی است از دامن مادر تا معراج شهادت سید مهدی اسلامی‌خواه: طلبه‌ای مبارز و خستگی‌ناپذیر که به فرموده قرآن کریم، از شمار «مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ» بود و برای تحصیل و تبلیغ، فرسخ‌ها و مدت‌ها از خانه‌اش دور می‌شد. آشنایی با افرادی چون سیدعلی اندرزگو، در نگاه و مشی سیاسی سید مهدی تأثیر فراوانی گذاشت. شب و روزش در تب‌وتاب انقلاب می‌گذشت. فشار ساواکی‌ها گرچه او را از جوار حضرت معصومه‌(س) دور کرد، اما نتوانست خوی مبارزه با ظلم و طاغوت را از جانش جدا کند. تا پیروزی انقلاب، یک دم از مبارزه دست برنداشت و در دست خالی گذاشتن مأموران رژیم خبره شده بود.

آمدن امام خمینی(ره) آغاز دوره جدیدی از فعالیت‌های سیدمهدی بود. او چه در ارتش، چه در جهاد و چه در حوزه علمیه، تأثیر زیادی روی اطرافیانش، به ویژه جوان‌ها گذاشت. پای کار تمام میدان‌ها بود و رفتارش مصداق عینی حدیث «کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم». وقتی برگشت روستای مادری‌اش، اِستیر، مسجد امام صادق(ع) را که مدت‌ها بسته بود، رونق داد و کرد پایگاه انقلاب. روستایی که در دهه شصت دویست خانوار بیشتر نداشت، ۳۱ شهید تقدیم اسلام کرد که بیشتر تربیت شده و بزرگ شده مسجد امام صادق(ع) بودند.

شهادت سید مهدی تغییر زیادی در حال‌وهوای جوانان روستا ایجاد کرد. او دومین شهید روستاست که آرامگاهش کم‌کم به مسجد وصل شد و اکنون مراسم‌های مختلف روستا آنجا برگزار می‌شود.»

شهید سیدمهدی اسلامی‌خواه چهاردهم آذر ۱۳۶۰ در بستان، بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

بنابرین گزارش، کتاب «از دامن مادر» در ۱۸۴صفحه، شمارگان ۱۰۰۰نسخه و با قیمت ۲۰هزار تومان توسط انتشارات «راه یار» منتشر شده است و علاقمندان جهت تهیه این کتاب‌ها علاوه بر کتاب‌فروشی‌ها می‌توانند به صفحات مجازی این ناشر به نشانی @raheyarpub و یا سایتvaketab.ir مراجعه کنند.



منبع خبر

طلبه‌ای که پای کار تمام میدان‌ها بود بیشتر بخوانید »

۷پرده از زندگی و زمانه «مرد هزارآهنگ»

۷پرده از زندگی و زمانه «مرد هزارآهنگ»



کتاب بانگ آزاد - احمدعلی راغب - انتشارات راه یار - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، هیچ ایرانی نیست که اثری از آثار احمدعلی راغب را نشنیده باشد. نسل دهه شصتی‌ها با آواها و نواهای او بزرگ شده است. از سرود «مدرسه‌ها وا شده»، «بابا خون داد» و «هم‌شاگردی سلام» تا قطعات ارکسترال «بانگ آزادی» و «شهید مطهر» و «آمریکا ننگ به نیرنگ تو» بگیرید تا تصنیف «خجسته باد این پیروزی» و «ظفر مبارک» و بعدها تا اولین آلبوم موسیقی پاپ بعد از جنگ مثل «رقص گل‌ها» و قطعاتی مثل «گل می‌روید به باغ» و «بیا به امداد ناتوانان» و… .

می‌توان گفت راغب، یکی از اصلی‌‎ترین آدم‌هایی است که چیزی به نام «سرود و موسیقی انقلاب» را در سال‌های پس از انقلاب بر سر زبان‌ها انداخت. او خالق دستِ‌کم بیست اثر هیت و مگاهیت دوران انقلاب و پس از آن است که امروز بخشی از خاطرۀ جمعی مردم ایران از دهۀ۶۰ و ۷۰ شده‌اند.

قطعه «شهید مطهر» که با آهنگ‌سازی او انجام شد، به تأیید امام‌خمینی(ره) رسید و سرنوشت موسیقی پس از انقلاب را روشن کرد.

این چهره برجسته موسیقی انقلاب در ۷۶ سالگی، چهار روز پیش (۱۸ آذر)، پس از تحمل سال‌ها درد و رنج ناشی از بیماری سرطان درگذشت.

اما بهمن ماه سال گذشته و در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، کتاب «بانگ آزادی»؛ تاریخ شفاهی و خاطرات استاد راغب، به قلم محسن صفایی‌فرد و توسط انتشارات «راه یار» گردآوری و منتشر شد.

آنچه در ادامه می‌خوانید برش‌هایی از کتاب «بانگ آزادی» و هفت پرده از زندگی استاد راغب به روایت خودش است.

مادر، موسیقی و من

اولین ‌بار از همسایه‌مان‌ سنتورش را قرض گرفتم و احساس کردم با کلنجاررفتن با آن ساز، هرچه بخواهم می‌توانم بزنم، بدون اینکه تا آن‌ وقت آن ساز را دیده باشم. مادرم می‌گفت ذهن تو فواصل را تشخیص می‌دهد و این آهنگی که می‌زنی، نسبت به قبلی، درست یا غلط است. خودت تجزیه‌وتحلیل می‌کنی و چیزهای جدیدی می‌زنی که تاحالا جایی شنیده نشده است. با شنیدن این حرف‌ها احساس می‌کردم قریحۀ ملودی‌سازی در درونم وجود دارد و از همان ‌زمان، موسیقی را به‌سفارش مادر جدی‌ گرفتم. برای همین به اهالی هر خانه‌ای که در آن زمان در انزلی، سازی داشت نزدیک می‌شدم. جز سازهای بادی، می‌توانستم با هر سازی که دستم می‌دادند کار کنم، بدون ‌آنکه از قبل آموزش دیده باشم. البته مادرم کمی تئوری‌ها را برایم گفته بود…

باید مثل ژان ‌وال‌ژان باشم

از دوران کودکی دستمزدهای کارگری را جمع می‌کردم. مقداری را به مادرم می‌دادم که در ‌طول دوران تحصیلم هزینه کند و مقداری را برای خودم نگه می‌داشتم که آن زمان مثلاً ۲ تومان یا ۲۵ ریال می‌شد و معمولاً با آن کتابی به همین ‌قیمت می‌خریدم. گرایش عجیبی به مطالعه داشتم و عشق به کتاب‌خوانی خیلی زود در من رشد کرد. کتاب‌های آن زمان را تاآنجایی‌که برایم مقدور بود می‌خریدم و حتی قرض یا کرایه می‌کردم. آنچه در آن دوران خواندم، نسبت به سن‌وسالم خیلی زیاد بود.

کلاس هشت یا نُه بودم که ترجمۀ «کمدی الهی» دانته را تهیه کردم. سه جلد بود: برزخ، دوزخ و بهشت. یادم می‌آید بخشی از جلد دوزخ در ابتدای مجلد بهشت آمده بود. حتی آثار بزرگان را که هیچ سنخیتی با سن‌وسالم نداشت مطالعه می‌کردم. آن زمان کتاب‌های جیبی، تازه در ایران رواج پیدا کرده بود و طرف‌داران زیادی داشت. هر کتابی چند داستان داشت. مطالعۀ داستان‌ برایم خیلی سازنده بود. مدام خودم را جای قهرمانان در آن پرسوناژها قرار می‌دادم. برایم جنبۀ تحقیق و تفحص داشت. بدون ‌اینکه کسی به من بگوید، فهمیده بودم که باید این‌چنین باشم. مثلاً اگر بخواهم فلان کار را انجام بدهم و موفقیتش تا مدت‌ها برایم بماند، باید مثل ژان ‌وال‌ژان باشم و دنبالۀ کار و تفکر او را بگیرم. می‌دانستم با همۀ بدی‌هایی که دارم، می‌توانم بسیار خوب و خدمتگزار باشم و با دیگران هم‌دردی کنم. «بینوایان» را در همان ‌دوران‌خواندم.

حرفی نزنید

زمانی که دیپلم کشاورزی می‌خواندم، امتحانات نهایی دیپلم‌مان به تعویق افتاد. علتش برایم سؤال شد؛ چون به‌خاطر نیاز مالی برای درمان مادرم عجله داشتم. می‌خواستم سریع‌تر امتحان بدهم و در فرهنگ مشغول‌به‌کار شوم. در دانش‌سرا برای ما سخنرانی‌هایی گذاشته بودند. می‌گفتند تهران شلوغ شده و یک روحانی به ‌نام خمینی مشکل ایجاد کرده است. اولین ‌بار اسم آیت‌الله‌خمینی را همان‌ زمان شنیدم. ایشان را اخلالگر اجتماعی معرفی می‌کردند و می‌گفتند خمینی مردم را به‌طرف خودش جذب می‌کند؛ تاجایی‌که در ورامین راهپیمایی شده و نیروهای نظامی با مردم درگیر و عده‌ای هم کشته ‌شده‌اند. می‌گفتند این روحانی باعث کشتار مردم شده و دشمن مردم است. البته دستگیر شده و قرار است به یکی از کشورهای عربی تبعید شود، اما شما در کلاس درس حرفی از ایشان نزنید.

دانشگاه درونی

کاملاً مشهود بود که شعارهای مردم در انقلاب، پاسخی است که مردم ایران به حضرت امام ؟ره؟ می‌دهند. من اینها را لازم داشتم و مدام در کوچه‌وخیابان دنبالشان می‌گشتم. اغلب با جمعیت به این‌سو و ‌آن‌سو می‌رفتم تا ببینم چه می‌گویند. واقعاً در درونم برای خودم دانشگاهی ایجاد کردم و تصمیم گرفتم این آموزش‌ها را ببینم. مثل روزنامه‌نگاران حوادث را می‌نوشتم. خیلی‌ها که نوشتنم را می‌دیدند، گمان می‌کردند روزنامه‌نگار یا خبرنگار هستم. وقتی آن نوشته‌ها را به خانه می‌بردم، می‌دیدم جاهایی غلط است و لغزش ادبی دارد. مردم با آن سواد و تفکر و بینش ادبی خودشان چیزی می‌ساختند. می‌دیدم حرفشان درست است، اما نحوۀ ادبی گفتار درست نیست. کسی باید به این نحوۀ گفتار سمت‌وسو می‌داد و اصلاحش می‌کرد.

شاه برمی‌گردد

اطراف آقای حدادعادل(رئیس وقت رادیو) افرادی بودند که سلام من و گروهم را جواب نمی‌دادند، چون اهل موسیقی بودیم. ما را عمّال طرب می‌نامیدند و سازِمان را عصای شیطان می‌دانستند. ما را با این عناوین خطاب می‌کردند. این گروه تا سال‌۱۳۵۹ یعنی قبل از شروع جنگ، کماکان بودند، اما بعد یکی فرماندار شد و دیگری استاندار. به همین ‌منوال تا قبل از شهادت آقای حدادعادل از مجموعه خارج شدند و از اطرافش رفتند.

گروه دیگری اطراف ما بودند که وقتی برای همکاری با آنها تماس می‌گرفتم، می‌ترسیدند و می‌گفتند چند روز دیگر شاه برمی‌گردد و تو را ترور می‌کنند. تو چطور جرئت می‌کنی برای اینها کار ‌کنی؟ سرانجام به همین ‌درخت‌های رادیو آویزانت می‌کنند. تکّه‌تکّه‌ات خواهند کرد. مدام تلفن می‌زدند و بعد از احوالپرسی تشویقم می‌کردند که به کارم ادامه ندهم، چون فکر می‌کردند نیروهای دریایی آمریکا در بندرعباس پیاده شده‌اند و دارند می‌آیند! آن‌وقت‌ها اصلاً احساس امنیت نداشتیم.

در آن زمان بازمانده‌های گروه ساواک از زمان شاه که آخرین راه را ترور می‌دانستند، دست به ترورهایی زدند. اصلاً کسی اطمینان نداشت که وقتی از خانه بیرون می‌رود، برمی‌گردد یا نه. در آن دوران فضایی حاکم بود که به‌هیچ‌وجه نمی‌توانم با واژه‌ها تصویرش کنم.

این «بانگ آزادی» است

جمعیت ۵‌ هزارنفره همین‌جور داشتند از میدان ژاله دور می‌زدند که از آبسردار بروند به‌طرف مدرسۀ رفاه تا حضرت امام را ببینند. شعار «الله‌اکبر، خمینی رهبر» را با لحن آهنگین و سوز خاصی می‌گفتند. زن‌ها و مردها به‌صورت سؤال‌وجوابی شعار معروف الله‌اکبر، خمینی رهبر را می‌گفتند. متوجه شدم که انگار حالت شعاردادنشان لحن و ملودی خاصی دارد. مردها می‌خواندند:

الله‌اکبر، الله‌اکبر، الله‌اکبر، بعد زن‌ها در همان‌ کششِ انتهای صدای مردها می‌گفتند:

خمینی رهبر، خمینی رهبر، خمینی رهبر

بعد ‌از ‌مدتی که با آقای سبزواری بیشتر آشنا شدم، یک روز به ایشان گفتم مردم شعاری دارند. من می‌خواهم روی این موسیقی بگذارم. وقتی کمی از آن را برایش خواندم، دیدم ایشان تأمل کوتاهی کرد و گفت اینکه همان بانگ آزادیِ من است! بعد به‌سرعت توی کیف چرمی‌اش گشت و یک کاغذ بیرون آورد:

این بانگ آزادی‌ست، کز خاوران خیزد

فریاد انسان‌هاست، کز نای جان خیزد…

… ایشان گفت خیلی خوب، امسال حضرت امام بعد از عید نوروز می‌خواهد پیام بدهد. تو می‌توانی این اثر را طوری بسازی که بعد از پیام حضرت امام پخش شود و دوباره سرود شاهنشاهی پخش نشود؟ ما تقریباً دو ساعت دربارۀ این سرود صحبت و آن سه بند را انتخاب کردیم. این اتفاق در اواخر اسفند سال‌۱۳۵۸ افتاد، چون اثر برای نوروز۱۳۵۹ آماده می‌شد…

پیام امام در فروردین‌۱۳۵۹ که تمام شد، یکهو اورتور اجرای ما شروع شد: این بانگ آزادی‌ست…

دعایشان می‌کنم

روز بعد حوالی ساعت ۱۰:۳۰ صبح آقای حدادعادل زنگ زد و گفت امشب شبکۀ یک تلویزیون را ببین. سرود(شهید مطهر) روی تصویر حضرت امام که با دستمال اشکش را پاک می‌کند، پخش می‌شود. گفتم ول کن! یعنی سرود را با ارکستر پخش کردی؟ گفت بله، تازه آقا گفتند این را چه‌کسی ساخته است؟ من می‌خواهم اینها را ببینم… 

گویا خودِ آقای حداد یا فرد دیگری با حضرت امام مصاحبه کرده و پاسخ گرفته بودند. من داشتم این صحنه‌ها را از تلویزیون می‌دیدم. پرسیده بودند که سرودی برای شهیدمطهری ساخته شده ‌است. گویا آن را برای شما آورده‌اند و شما گوش داده‌اید. حضرت امام فرمودند بله، من هم با شعر و هم بدون شعر این سرود را گوش داده‌ام و اگر قرار است این‌چنین ادامه بدهند، ادامه بدهند. من دعایشان می‌کنم.

گفتنی است کتاب «بانگ آزادی» در ۳۹۲ صفحه و قیمت ۴۲ هزار تومان توسط انتشارات راه یار منتشر شده است.



منبع خبر

۷پرده از زندگی و زمانه «مرد هزارآهنگ» بیشتر بخوانید »