انتشارات سوره مهر

کدام سربازها جنگ را ناقص رها کردند؟

کدام سربازها جنگ را ناقص رها کردند؟



محمدرضاظفرقندی در آئین رونمایی از کتاب «درد اشتیاق» گفت: ما در جایی کار می کردیم که با درد و زخم و اشتیاق روبرو بود و بسیاری از رزمندگان علی‌رغم جراحت اشتیاق جنگ داشتند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، مراسم رونمایی کتاب «شرح درد اشتیاق» شامل مجموعه خاطرات محمدرضا ظفرقندی پزشک تیم اضطراری جنگ، به قلم راحله صبوری عصر روز پنج شنبه ۳۰ تیر در سالن سوره حوزه هنری با حضور راوی، جمعی از پزشکان، مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت، علی‌اکبر شیروانی مدیرعامل انتشارات سوره مهر، اهالی فرهنگ و ادب و جمعی از دانش‌آموزان مدرسه مفید در سال ۶۰ برگزار شد.

علی‌اکبر شیروانی مدیرعامل انتشارات سوره مهر، در ابتدای این مراسم ضمن خیرمقدم به مهمانان با ذکر این نکته که هنوز درباره جنگ‌های جهانی اول و دوم کتاب و فیلم تولید می‌شود، گفت: این موضوع نشان می‌دهد جنگ هنوز تمام نشده است. استمرار حضور کسانی که در جنگ جان‌فشانی کرده‌اند آن است که در ثبت و ضبط خاطراتشان کوشا باشند.

او در پایان صحبت‌هایش از جامعه پزشکی درخواست کرد برای به تصویر کشیدن خاطرات خود و همکارانشان در دوران دفاع مقدس از هیچ فرصتی دریغ نکنند.

سپس پیروز حناچی شهردار سابق تهران در ادامه افزود: در کنار همه رشادت‌هایی که در دفاع مقدس رخ داد حرکت‌های تخصصی جنگ آنقدر که باید مورد توجه قرار نگرفته است. از جمله این حرکت‌های تخصصی اقدامات جامعه پزشکان در ۸ سال جنگ است که انتشار کتاب «شرح درد اشتیاق» می‌تواند اتفاق خوبی در این زمینه است.

حناچی در ادامه با ارائه پاورپوینتی برای حضار، ساختار و شکل بیمارستان‌های صحرایی در ۸ سال دفاع مقدس را از دیدگاه معماری تحلیل و بررسی کرد.

ثبت خاطرات جنگ یک ضرورت است

در ادامه مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت با تاکید بر ضرورت مکتوب‌کردن خاطرات جنگ گفت: سربازی که خاطرات جنگش را ننویسد جنگ را ناقص رها کرده است چرا که این خاطرات باید ثبت و ضبط شوند و به گوش مردم هم برسند.

وی افزود: من هم به جامعه پزشکی و محمدرضا ظفرقندی برای انتشار «شرح درد اشتیاق» تبریک می‌گویم. خاطرات و نکاتی که در این کتاب وجود دارد قیمت جنگ را برای مردم مشخص می‌کند.

مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت گفت: اگر درباره جنگ ننویسیم قیمت جنگ را هم نمی‌فهمیم و متوجه نخواهیم شد چه خون‌هایی برای این سرزمین خرج شده است. به همین دلیل لازمه درک آن روزها و رشادت‌های صورت گرفته درج و انتشار این خاطرات است.

بعد از صحبت‌های مرتضی سرهنگی، محقق از دوستان محمدرضا ظفرقندی به روی صحنه رفت و با اشاره به رسالت جامعه پزشکی افزود: امروز بزرگ‌ترین رسالت مجموعه سلامت، انجام اقدامات فرهنگی و ترویجی و معرفی فرهنگ صحیح سلامت و ارائه آن به ملت بزرگوار ایران است. خدا را شکر در این زمینه دستاوردهای ارزشمندی داریم که «شرح درد اشتیاق» یکی از آن‌هاست و امروز مورد تکریم قرار گرفت.

«شرح درد اشتیاق»، میراثی برای آیندگان

محمدرضا ظفرقندی در سخنانی از حضور گرم جامعه پزشکی و مسئولان فرهنگی در مراسم رونمایی کتابش تشکر کرد و گفت: خاطراتم را ثبت کردم تا میراثی برای آیندگان باشد و در طول تاریخ به دست فراموشی سپرده نشود، ضمن اینکه نوجوانان و جوانانی که آن روزها را ندیده‌اند بدانند چه اتفاقاتی رخ داده است.

ظفرقندی افزود: باید فداکاری‌ها و رشادت‌ها را بیان کرد تا همگان بدانند تمدن ایران بر چه پایه‌ای شکل گرفته است.

او سپس خاطراتی از دفاع مقدس، زخمی‌ها و بیمارستان‌های صحرایی که در دوران جنگ استفاده می‌شد، برای مهمانان شرح داد.

راوی کتاب «شرح درد اشتیاق» درباره اینکه چرا چنین نامی را برای کتابش انتخاب کرده است، گفت: من با تاسی از شعر مولانا «سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق» نام این کتاب را انتخاب کردم. ما در جایی کار می‌کردیم که با درد و زخم و اشتیاق روبرو بودیم. بسیاری از رزمندگان با وجود اینکه به شدت زخمی شده بودند و توان مبارزه نداشتند اما هم‌چنان اشتیاق داشتند دوباره به میدان جنگ بازگردند.

کتاب «شرح درد اشتیاق» توسط انتشارات سوره مهر در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کدام سربازها جنگ را ناقص رها کردند؟ بیشتر بخوانید »

جواز شرکت در جبهه با واسطه‌گری «شمخانی» / تأثیر انشاء با جمله ایهامی «پا روی گل‌ها نگذارید و آن‌ها را پرپر نکنید»

شهامت شهید غدیریان در بحث با یک بی‌دین/ کنایه سنگین شهید به رژیم پهلوی در اوج خفقان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، متن زیر قسمتی از کتاب «دِین» به کوشش «علی مسرتی» و برگرفته از خاطرات گردآوری شده بچه‌های مسجد جزایری اهواز است که انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده است.

مطلبی که از این کتاب انتخاب شده است، گزارشی از زندگی شهید «محسن غدیریان» یکی از شهدای مسجد جزایری اهواز است که گردآورنده کتاب دِین (مسرتی) در پاورقی کتاب آن را توضیح داده است.

«شهید «محسن غدیریان» سال ۱۳۴۰ در خانواده‌ای مذهبی در اهواز دیده به جهان گشود. در دوران دبیرستان که یکی از دبیران طرفدار حزب توده‌، در کلاس «دین» را افیون توده‌ها می‌نامید و از جبر تاریخ می‌گفت، محسن با شهامت برمی‌خاست و با او بحث می‌کرد.

در تظاهرات روز ۱۳ فروردین سال ۱۳۵۷ «محمدتقی کتان‌باف» پیش روی وی با گلوله ساواکی‌ها به شهادت رسید و این، محسن را به شدت متأثر کرد.

روز بعد که مدارس بازگشایی شدند، دبیر ادبیات موضوع «تعطیلات عید را چگونه گذراندید؟» را برای انشاء تعیین کرد. محسن جریان چهلم شهدای تبریز در مسجد جزایری اهواز را نوشت و در کلاس خواند. او نوشته بود که: «بعد از تظاهرات از کنار باغچه وسط خیابان نادری عبور می‌کردم که دیدم روی تابلویی نوشته است: «پا روی گل‌ها نگذارید و آن‌ها را پرپر نکنید.» آن شب نوجوانی ۱۳ ساله شهید شد و اینچنین گل‌هایی در کنار ما به دست رژیم پهلوی پرپر می‌شوند.»

آن روز دبیر و هم‌کلاسی‌های محسن گریستند و تحولی در کلاس ایجاد شد. وقتی با برنامه‌ریزی بچه‌های مسجد (جزایری) اعتصابات دانش‌آموزی در اهواز شروع شد، محسن وسط حیاط دبیرستان ایستاد و فریاد زد: «تعطیل است. دبیرستان تعطیل است.» و به کمک «احمد غدیریان»، «سعید درفشان»، «سید محمدرضا حسن‌زاده» و عده دیگری از برادران، دبیرستان را تعطیل کردند.

شهید غدیریان در راه‌اندازی و گسترش تظاهرات خیابانی در خیابان‌های مرکزی شهر به همراه برادر کوچکترش «احمد غدیریان» شرکت فعال داشت.

محسن بعد از پایان تحصیلات متوسطه به خدمت سربازی رفت. در تابستان ۱۳۵۹ متوجه تحرکات و نقل و انتقال سلاح و مهمات مشکوکی در پادگان «خسروآباد» شد و از طریق احمد غدیریان که با اطلاعات سپاه اهواز همکاری داشت، این تحرکات را گزارش داد.

چندی نگذشت که معلوم شد این موارد در رابطه با کودتای نوژه بوده است و محسن توانسته بود از وقوع آن در آنجا پیشگیری کند. اواسط تابستان ۱۳۵۹ ادامه خدمت محسن به عنوان عضو رسمی به سپاه پاسداران منتقل شد و محسن برای آموزش و کار زیر نظر «احسان علوی» به واحد اطلاعات سپاه (که در آن زمان «محسن رضایی» مسئول آن بود) رفت.

شهیدان «سید فرج سیدنور»، «امیرحسین همویی» و «امیر علم» از همکاران محسن در آنجا بودند. وقتی خبر‌های آغاز جنگ تحمیلی رسید، محسن مصرانه از مسئولین خواست که اجازه بدهند که به جبهه برود اما به او اجازه ندادند.

تا اینکه یک روز «علی شمخانی» به آنجا رفت و محسن با واسطه قرار دادن وی موافقت اعزام به جبهه را گرفت.

محسن غدیریان ابتدا به سوسنگرد و سپس به هویزه رفت و در جمع یاران «سید حسین علم‌الهدی» تا آخرین لحظه جنگید و به فیض عظیم شهادت نائل آمد.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهامت شهید غدیریان در بحث با یک بی‌دین/ کنایه سنگین شهید به رژیم پهلوی در اوج خفقان بیشتر بخوانید »

روایت «مسرتی» از بمباران شیمیایی در عملیات والفجر ۸

روایت جانباز دفاع مقدس از بمباران شیمیایی در عملیات والفجر ۸


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، عملیات والفجر ۸ یکی از آن عملیات‌های آبی _ خاکی بود که پس از مطالعات فراوان بر جزر و مد‌های رودخانه اروند و برنامه‌ریزی برای عبور نیرو‌های ایرانی از آن رودخانه ساعت ۲۲:۱۰ دقیقه روز ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ با هدف تصرف شبه جزیره فاو در جنوب عراق آغاز شد.

دستور آغاز عملیات توسط فرمانده کل سپاه با قرائت رمز عملیات به این شرح، صادر شد: «بسم الله الرحمن الرحیم. لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم. قاتلوهم حتی لا تکون فتنه. یا فاطمه‌الزهرا (س)، یا فاطمةالزهرا، یا فاطمةالزهرا (س)»

حال به این مناسبت که در آستانه این عملیات هستیم، مطلب زیر از کتاب «دِین» انتخاب شده است. این کتاب به کوشش «علی مسرتی» و برگرفته از خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز است که انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده است. مطلبی که از این کتاب انتخاب شده است، مربوط به عملیات والفجر ۸ است که «مسرتی» خود، آن‌ها را نقل می‌کند:

«عملیات والفجر ۸ با استفاده از تجارب گرانبهای عملیات خیبر و بدر انجام شد و شناسایی در عبور از آب بوسیله غواصان ورزیده و آموزش‌دیده در همه یگان‌های رزمی توسعه یافته بود و دیگر متکی بر قرارگاه بیرون آمد و به قرارگاه نور رفت.

«محمدرضا نیله‌چی» و «سید حمید سیدنور» و «حمید حزامی» از قبل در آن قرارگاه بودند که در عملیات والفجر ۸ مأموریت داشتند. به تدریج این ابزار نوین اطلاعات در دفاع مقدس توسعه یافت و یگان‌های رادار رازیت (نوعی رادار که خودروها، قایق‌ها و نفرات را رصد می‌کند)، شنود و دوربین‌های قوی سه هزار مداربسته توسعه یافتند. در این ایام «سعید تجویدی»، «علی کیانی» و «سعید خزاعلی» در قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) بودند.

کمتر از ۱۰ روز پس از شروع عملیات والفجر ۸، پس از آنکه پاتک‌های سنگین نیرو‌های دشمن یکی پس از دیگری شکست خورد، در اول اسفند سال ۱۳۶۴ منطقه عملیاتی به طور وسیعی با توپخانه و هواپیما بمباران شیمیایی شد.

بویی شبیه سیر در فضا پیچید و اکثر بچه‌های گروه دیده‌بانی که تجهیزات ضدشیمیایی به همراه نداشتیم، آلوده شدیم و علاوه بر چشمانمان، قسمت‌هایی از پوستمان دچار سوزش و تاول شد.

بچه‌ها با پیچاندن چفیه دور بینی و دهان سعی کردند که از آلودگی داخلی و ریوی پیشگیری کنند که مؤثر هم بود. «احمد عیسوی» همان موقع با تجهیزات ضدشیمیایی رسید، اما دیگر دیر شده بود و همه بچه‌ها را به بهداری سپاه در آبادان برد.

آنجا به ما لباس بیمارستان دادند و لباس‌هایمان را برای سوزاندن جمع کردند و پس از استحمام با یک اتوبوس آمبولانس به پادگان شهید «مسعودیان» اهواز و از آنجا هم همه مصدومان شیمیایی را با یک فروند هواپیمای C۱۳۰ به تهران اعزام کردند و به بیمارستان‌ها منتقل کردند. ما گروه دیده‌بانی به بیمارستان سرخه‌حصار اعزام شدیم. در فرودگاه تهران و بیمارستان مردم عادی به توصیه پزشکان با آبمیوه طبیعی از مصدومان پذیرایی می‌کردند و صحنه‌های زیبایی بوجود آورده بودند.

پس از یک هفته مداوا مرخص شدیم و با اتوبوس به اهواز بازگشتیم و از آنجا مجدداً به منطقه عملیاتی رفتیم.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت جانباز دفاع مقدس از بمباران شیمیایی در عملیات والفجر ۸ بیشتر بخوانید »

نوروز. ۴/ خاطره مداح اهل بیت (ع) از نحوه شهادت «درفشان»

برآورده شدن آرزوی شاعرانه شهید «سعید درفشان» در عملیات بیت‌المقدس


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در پی پاکسازی و تأمین منطقه عملیاتی طریق‌القدس، تنها دو منطقه «غرب رودخانه کرخه» و «غرب رودخانه کارون و خرمشهر» در اشغال متجاوزان باقی مانده بود. برای انتخاب منطقه عملیات بعدی و نکات مثبت و منفی هر منطقه، بحث‌های فراوانی شد و سرانجام منطقه غرب رودخانه کرخه برای عملیات انتخاب شد.

منطقه عمومی عملیات فتح‌المبین در غرب رودخانه کرخه قرار داشت که از شمال به ارتفاعات بلند و صعب‌العبور «تیشه‌کن»، «دالپری»، «چاه نفت و تپه سیپتون» از جنوب به ارتفاعات بلند «میشداغ» تپه‌های رملی و چذابه (شیب) از شرق به رودخانه کرخه و از غرب به مرز بین‌المللی در شمال و جنوب فکه محدود می‌شد.

جاده‌های آسفالته دزفول به دهلران، عین‌خوش به چم‌سری، امامزاده عباس به چاه نفت، جاده تنگه ابوغریب و پل‌های احداث شده روی رودخانه‌های «چیخواب» و «دویرج» از مهم‌ترین راه‌های مواصلاتی منطقه هستند.

موقعیت منطقه و عوارض حساس آن، به دشمن آرایش خاصی را تحمیل کرده بود که آگاهی نیرو‌های خودی از آن، زمینه وارد ساختن ضربات سهمگین را بر دشمن فراهم کرد.

عملیات فتح‌المبین از نظر نظامی می‌توانست چنین اهدافی را تأمین کند:

۱. انهدام نیرو‌های دشمن برای کاهش توان نظامی او

۲. دستیابی به خطوط پدافندی مطمئن برای برداشت نیرو (آزاد شدن نیرو‌های خودی از خطوط پدافندی و کسب آمادگی برای عملیات بعدی)

۳. خارج کردن شوش، اندیمشک، دزفول و پایگاه چهارم شکاری از برد توپخانه دشمن

۴. خارج کردن جاده اندیمشک _ اهواز از برد آتش مؤثر دشمن

۵. آزادسازی مناطق مهمی، چون سایت و رادار، جاده مهم اندیمشک _ دهلران و…

۶. تصرف جاده‌های نفتی منطقه ابوغریب

این عملیات ساعت ۳۰ دقیقه بامداد روز دوم فروردین ۱۳۶۱ با رمز مقدس «یا زهرا (س)» با چهار قرارگاه مشترک فتح، فجر، نصر و قدس آغاز و در سه مرحله انجام شد. پس از هشت روز درگیری، نیرو‌های خودی با تأمین تمام اهداف مورد نظر و استقرار بر روی ارتفاعات تینه، برقازه، رقابیه و میشداغ دشمن را تا رودخانه دویرج و تیه‌های ۱۸۲ در جنوب برقازه عقب راندند.

در این عملیات ۲۵ هزار تن از نیرو‌های دشمن کشته و زخمی و ۱۷ هزار تن دیگر اسیر شدند. همچنین ۳۲۰ دستگاه تانک و نفربر، ۵۰۰ دستگاه خودرو و ۱۶۵ قبضه توپ به غنیمت نیرو‌های خودی درآمدند و نزدیک به ۳۵۰ دستگاه تانک و نفربر دشمن منهدم شده و ۱۸ فروند هواپیمای دشمن هم سرنگون شدند.

نوشته زیر بخشی از خاطرات علی مسرتی یکی از بچه‌های مسجد جزایری اهواز و همرزمان او از عملیات فتح‌المبین از کتاب «دِین» خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز به کوشش «علی مسرتی» است که انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است.

متن زیر روایت «صادق آهنگران» مداح اهل بیت (ع) از نحوه شهادت شهید «سعید درفشان» است:

«…شب عملیات فتح‌المبین رو به روی سنگر فرماندهی با یکی از دوستانم به نام «سعید درفشان» صحبت می‌کردم. سعید یک فشنگ در دستش بود و موقع حرف زدن با آن بازی می‎کرد. داشتیم در مورد رفقایی که شهید شدند صحبت می‌کردیم. سعید ناگهان ساکت شد و رو به من کرد و گفت: «اگر این فشنگ به موضع سجده، به پیشانی آدم برخورد کند، این سعادت خیلی به آدم مزه می‌دهد.»

صبح فردا به من خبر دادند که سعید شهید شده است. به سردخانه شوش رفتم. پیکر سعید روی تخت بود. دیدم تنها یک زخم دارد؛ آن هم وسط پیشانی‌اش. شب آرزو کرد و صبح به وصال رسید…»

منابع

۱. کتاب جنگ؛ بازیابی ثبات/ محمد درودیان

۲. کتاب دِین، خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز/ علی مسرتی

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برآورده شدن آرزوی شاعرانه شهید «سعید درفشان» در عملیات بیت‌المقدس بیشتر بخوانید »

نوروز. ۳/ حکایت گروهی از بعثیان عراقی که تسلیم ایرانیان شدند// ناقص/

ماجرای نظامیان بعثی که خودشان را تسلیم رزمندگان اسلام کردند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در پی پاکسازی و تأمین منطقه عملیاتی طریق‌القدس، تنها دو منطقه «غرب رودخانه کرخه» و «غرب رودخانه کارون و خرمشهر» در اشغال متجاوزان باقی مانده بود. برای انتخاب منطقه عملیات بعدی و نکات مثبت و منفی هر منطقه، بحث‌های فراوانی شد و سرانجام منطقه غرب رودخانه کرخه برای عملیات انتخاب شد.

منطقه عمومی عملیات فتح‌المبین در غرب رودخانه کرخه قرار داشت که از شمال به ارتفاعات بلند و صعب‌العبور «تیشه‌کن»، «دالپری»، «چاه نفت و تپه سیپتون» از جنوب به ارتفاعات بلند «میشداغ» تپه‌های رملی و چزابه (شیب) از شرق به رودخانه کرخه و از غرب به مرز بین‌المللی در شمال و جنوب فکه محدود می‌شد.

جاده‌های آسفالته دزفول به دهلران، عین‌خوش به چم‌سری، امامزاده عباس به چاه نفت، جاده تنگه ابوغریب و پل‌های احداث شده روی رودخانه‌های «چیخواب» و «دویرج» از مهم‌ترین راه‌های مواصلاتی منطقه هستند.

موقعیت منطقه و عوارض حساس آن، به دشمن آرایش خاصی را تحمیل کرده بود که آگاهی نیرو‌های خودی از آن، زمینه وارد ساختن ضربات سهمگین را بر دشمن فراهم کرد.

عملیات فتح‌المبین از نظر نظامی می‌توانست چنین اهدافی را تأمین کند:

۱. انهدام نیرو‌های دشمن برای کاهش توان نظامی او

۲. دستیابی به خطوط پدافندی مطمئن برای برداشت نیرو (آزاد شدن نیرو‌های خودی از خطوط پدافندی و کسب آمادگی برای عملیات بعدی)

۳. خارج کردن شوش، اندیمشک، دزفول و پایگاه چهارم شکاری از برد توپخانه دشمن

۴. خارج کردن جاده اندیمشک _ اهواز از برد آتش مؤثر دشمن

۵. آزادسازی مناطق مهمی، چون سایت و رادار، جاده مهم اندیمشک _ دهلران و…

۶. تصرف جاده‌های نفتی منطقه ابوغریب

عملیات ساعت ۳۰ دقیقه بامداد روز دوم فروردین ۱۳۶۱ با رمز مقدس «یا زهرا (س)» با چهار قرارگاه مشترک فتح، فجر، نصر و قدس آغاز شد. این عملیات در سه مرحله انجام شد. پس از هشت روز درگیری، نیرو‌های خودی با تأمین تمام اهداف مورد نظر و استقرار بر روی ارتفاعات تینه، برقازه، رقابیه و میشداغ دشمن را تا رودخانه دویرج و تپه‌های ۱۸۲ در جنوب برقازه عقب راندند.

در این عملیات ۲۵ هزار تن از نیرو‌های دشمن کشته و زخمی شدند و ۱۷ هزار تن دیگر اسیر شدند. همچنین ۳۲۰ دستگاه تانک و نفربر، ۵۰۰ دستگاه خودرو و ۱۶۵ قبضه توپ به غنیمت نیرو‌های خودی درآمدند و نزدیک به ۳۵۰ دستگاه تانک و نفربر دشمن منهدم شدند. در این عملیات ۱۸ فروند هواپیمای دشمن هم سرنگون شد.

نوشته زیر بخشی از خاطرات علی مسرتی یکی از بچه‌های مسجد جزایری اهواز و همرزمان او از عملیات فتح‌المبین از کتاب «دِین» خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز به کوشش علی مسرتی است که انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرد.

متن زیر خاطره برادر سوداگر از تسلیم شدن گروهی از نیرو‌های رژیم بعث عراق در عملیات فتح‌المبین است.

«…. برادر سوداگر نقل می‌کند:

زمانی که گروه «چهل شاهد» (گروهی که متشکل از ۴۰ بسیجی عکاس و فیلم‎بردار اهل اهواز که لحظات غم و شادی دفاع مقدس را ثبت تصویری می‌کردند.) تشکیل شد، اوایل دو گروه ۲۰ نفره شدیم که مسئولیت یکی از این گروه‌ها را من به عهده داشتم و «رضا عباباف» و «محمدعلی کمری» از اعضای گروه ما بودند.

در عملیات فتح‌المبین ۱۰ نفر در قالب پنج گروه دو نفره فیلم‌برداری با یک خودرو وانت لندکروز به لشکر محمد رسول‌الله (ص) رفتیم. آن چهار گروه را در گردان‌های مختلف پیاده کردیم و من به همراه «سعید جولایی» با وانت به گردان عمار رفتم.

یک پیرمرد بسیجی پرانرژی به عنوان راننده و راهنما از گردان با ما آمد و به طرف خط مقدم یعنی رادار ۴ و ۵ حرکت کردیم. ایام نوروز بود بود و زمین‌های تپه‌ای آن منطقه بسیار سرسبز و خرم شده بود.

داشتیم از لابه‌لای تپه‌ها به جلو می‌رفتیم که وارد یک دشت باز شدیم و با یک لشکر از تانک و نفربر‌های دشمن که در آن مستقر شده بود، مواجه شدیم.

من و «سعید جولایی» از این مواجهه ناگهانی جا خوردیم و سست و شدیم، اما آن پیرمرد اصلاً توجه نداشت و با سرعت جلو می‌رفت و با صدای بلند می‌گفت: «ای لشکر صاحب‌‎زمان (عج)، آماده باش آماده باش» چند نفر از نیرو‌های خودی پیاده در حال رفتن بودند که به آن‌ها هم می‌گفت: بپرید بالا.

یک نفربر عراقی به طرف مسیر راه ما آمد و جلوی ما را سد کرد. من آهسته به هم‌گروه خود گفتم: «سعید، تمام شد، اسیر شدیم.» متوقف شدیم.

یک افسر بلندپایه عراقی از نفربر پیاده شد و به طرف ما آمد. من درب را باز کردم که پیاده شویم که آن افسر من را هل داد و کنارم نشست. من متعجب بودم که منظور او از این کار چیست که از جیب خود یک قرآن کوچک بیرون آورد و گفت: «أنا مسلم»

تازه متوجه شدیم که او و نیروهایش قصد تسلیم شدن دارند. من با مختصر عربی که می‌دانستم، به او گفتم: «لاتخف، أنت فی امان‌الاسلام»

به او فهماندیم که با لشکرش پشت سر ما بیاید. ما به سرعت به طرف نیرو‌های خودمان راه افتادیم و آن‌ها هم به شکل منظم و ستونی به دنبال ما آمدند. از چند تپه که گذشتیم به نیرو‌های خودمان رسیدیم.

حسن باقری آنجا ایستاده بود. من پیاده شدم و موضوع را برای او توضیح دادم و او به نیرو‌هایی که همراهش بودند دستوراتی داد. لحظاتی بعد آن لشکر با تمام نفربر‌ها و تجهیزاتشان رسیدند و تسلیم شدند…»

منابع

۱. کتاب جنگ؛ بازیابی ثبات/ محمد درودیان

۲. کتاب دِین، خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز/ علی مسرتی

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای نظامیان بعثی که خودشان را تسلیم رزمندگان اسلام کردند بیشتر بخوانید »