انتشارات سوره مهر

سرنوشت عجیب و غریب سرباز فراری + عکس


کتاب بازیدار - سوره مهر - کراپ‌شده

محبوبه‌سادات رضوی‌نیا در سفر خودش به کربلا با سیدعباس موسوی آشنا می‌شود که صاحب محل اقامت نویسنده است و غذاهای عربی منحصربه‌فردی هم طبخ می‌کند.



منبع

سرنوشت عجیب و غریب سرباز فراری + عکس بیشتر بخوانید »

سلوک عرفانی شهید دفاع مقدس با سوره‌ای از قرآن کریم

سلوک عرفانی شهید دفاع مقدس با سوره‌ای از قرآن کریم


سلوک عرفانی شهید دفاع مقدس با سوره‌ای از قرآن کریمبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، متن زیر قسمتی از کتاب «دِین» به کوشش علی مسرتی و برگرفته از خاطرات گردآوری شده بچه‌های مسجد جزایری اهواز است که انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده است.

مطلبی که از این کتاب انتخاب شده، خاطره شهادت یکی از رزمندگان اسلام است که مهدی خلفی، یکی از رزمندگان آن را نقل می‌کند و همچنین پیامی که بچه‌های مسجد جزایری از علی شمخانی مبنی بر وقوع یک عملیات دریافت کردند.

«مهدی خلفی تعریف می‌کرد: روز اول آذر ۱۳۵۹ بابک معتمد و سعید درفشان برای اطلاع از بچه‌های مقر کوت‌ شیخ و هماهنگی لازم با ما از مقر نیروی دریایی به سمت آنجا حرکت کردند. بین راه بلواری عمود بر رودخانه بود که به دلیل تسلط و دید نیرو‌های عراقی از روی ساختمان‌های بلند آن سوی رودخانه، معمولاً بچه‌ها برای عبور از آن مشکل داشتند. آن‌ها مجبور بودند تا با ایجاد خط آتش از تمرکز تیراندازی دشمن بکاهند تا بچه‌ها یکی یکی بتوانند به سرعت از عرض آن عبور کنند.

بابک و سعید در حال عبور از عرض این خیابان بودند که عراقی‌ها به سمت آن‌ها آتش گشودند و یک گلوله به زیر قلب بابک اصابت کرد. سعید از بچه‌هایی که آن اطراف مستقر بودند، کمک گرفت و بابک را با اولین خودرویی که پیدا کرد به بیمارستان برد، اما پیش از آنکه به بیمارستان برسند، بابک در حال ذکر گفتن در آغوش سعید به شهادت می‌رسد.

بابک به آیات «وَ جِی‌ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرى «۲۳» یَقُولُ یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی«۲۴»/ و جهنم را حاضر سازند آن وقت انسان متذکر می‌شود، اما چه وقت تذکر است؟…» (فجر) به سوره فجر علاقه و اهتمام زیادی نشان داشت و همین آیه را در سرآغاز وصتنامه خود آورده است. وقتی بابک این آیه را می‌خواند یا می‌شنید، در تفکر عمیقی فرو می‌رفت؛ گویی از عالم ماده جدا می‌شد و در عالم معنا سیر می‌کرد.

خانواده بابک در اهواز سکونت داشتند، اما گویا برنامه بلندمدت آن‌ها این بود که پس از بازنشستگی آقای معتمد (پدر بابک) به زادگاه خود یعنی شهر دزفول برگردند و آنجا ساکن شوند؛ بنابراین پیکر جوان رشیدشان را به دزفول انتقال دادند و در مزار شهدای آنجا دفن کردند.

بچه‌های مسجد پس از گذشت چند روز از شهادت بابک، پیامی شفاهی را از علی شمخانی دریافت کردند که عملیاتی در پیش است و به اهواز برگردند. بچه‌ها جلسه‌ای برگزار کردند و پیام شمخانی را مطرح کردند. بچه‌های مسجد جزایری تصمیم گرفتند که در اسرع وقت برگردند اما بچه‌های غیربومی و مقر دیگر گفتند که مدتی آنجا می‌مانند؛ لذا بچه‌ها با تجهیزاتشان به اهواز برگشتند و به پادگان «گلف» که به پایگاه «منتظران شهادت» تغییر نام پیدا کرده بود، رفتند.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

سلوک عرفانی شهید دفاع مقدس با سوره‌ای از قرآن کریم بیشتر بخوانید »

«شهید مجتبی» خیلی خاص بود!

«شهید مجتبی» خیلی خاص بود!



«سرو سربه‌زیر»؛ روایتی مستند از زندگی سردار شهید دماوندی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «مجتبی و فاطمه که دوره نامزدی‌شان را می‌گذراندند، کیلومترها پایین‌تر از شهرشان، توی مرز ایران و عراق اتفاق‌هایی داشت رخ می‌داد؛ خبرهایی که از جنوب می‌رسید، خوشایند نبود.

نطفه یکی از مهم‌ترین و تلخ‌ترین رویدادهای تاریخ معاصر کشورمان داشت بسته می‌شد؛ تابستان ۵۹ خبرها روزبه‌روز نگران‌کننده‌تر می‌شد تا اینکه آخرین روز شهریورماه، همانی که نمی‌بایست، شد.

عراق بعد از مدت‌ها کش‌وقوس دست به حمله همزمان به چند شهر ایران زد و این معنایش، شروع رسمی جنگی تلخ و طولانی بود؛ مجتبی توی آن وضعیت که مسؤولیتش سنگین‌تر هم شده بود و وقت آزادش کمتر، دیگر فرصت زیادی گیرش نمی‌آمد برای دیدن فاطمه.»

متن بالا بخش کوتاهی از زندگی سردار شهید «مجتبی کربلای‌مهدی» است که در کتابی با عنوان «سرو سربه‌زیر» به قلم میثم غلامپور روایت شده و به همین بهانه، گفت‌وگویی با این نویسنده جوان دماوندی داشتیم که در ادامه می‌خوانید.

**: کار نویسندگی و پژوهش را از چه زمانی شروع کردید؟

غلامپور: کار نوشتن را با روزنامه‌نگاری آغاز کردم و شروع فعالیت روزنامه‌نگاری‌ام هم از دوره دبیرستان با نوشتن در نشریات محلی بود؛ بعدها آرام‌آرام وارد خبرگزاری‌ها، روزنامه‌ها و سایت‌های سراسری شدم و حوزه‌های مختلفی اعم از یادداشت، مقاله، گزارش و مصاحبه‌نویسی را به شکل حرفه‌ای تجربه کردم؛ به تدریج به سبب رشته تحصیلی مقطع ارشدم که تاریخ بود، وارد حوزه پژوهش و نگارش مقالات تخصصی این حوزه شدم و بعد که وارد مقطع دکتری شدم، این روند را ادامه دادم.

در حال حاضر بیشتر از ۱۰ سال است که به شکل جدی در حوزه پژوهش‌های تاریخی و ایران‌پژوهی مشغولم و حاصلش ده‌ها عنوان مقاله با درجات علمی‌- پژوهشی، علمی- ترویجی و تخصصی و همین‌طور چند مدخل دانشنامه و دایره‌المعارف است.

«شهید مجتبی» خیلی خاص بود!

**: نویسندگی کتاب را از چه زمانی شروع کردید و تا به حال چه کتاب‌هایی تألیف کرده‌اید؟

غلامپور: نخستین کتاب من در واقع حاصل پایان‌نامه دوره کارشناسی‌ارشد است که با عنوان اعتصاب قلم توسط انتشارات سوره مهر در سال ۱۳۹۷ منتشر شده است؛ این کتاب در حوزه مطالعات تاریخ مطبوعات تعریف می‌شود و در آن به بررسی علل، روند و نتایج اعتصاب‌های مطبوعات در اواخر عصر پهلوی دوم پرداخته‌ام.

در این کتاب، تلاشم این بوده که با استفاده از بررسی صفحه به صفحه صدها عنوان نشریه آن دوره، گزارشی جامع از موضوع ارائه بدهم و کتاب دوم هم که سال گذشته منتشر شد، در واقع ادای دِینی به زادگاهم دماوند است.

در این کتاب با عنوان از مطبخ تا آشپزخانه، با رویکرد و سبکی نو و با نگاهی فرهنگی و از دریچه مردم‌شناسی تاریخی، به فرهنگ سنتی خورد و خوراک اهالی دماوند و تغییراتی که این فرهنگ در دهه‌های اخیر در مواجهه با جنبه‌هایی از تجدد داشته، پرداخته‌ام؛ درنهایت کتاب جدیدم، سرو سر به زیر هم ادای دِینی دیگر به زادگاهم دماوند و مردم بزرگی که این شهر داشته، است. در این کتاب تلاش کرده‌ام روایتی مستند از زندگی سردار شهید مجتبی کربلایی‌مهدی ارائه دهم که از نظر اخلاق و سیروسلوک، یکی از مردان خیلی خاص و نیک دماوند بوده‌ است.

**: چه شد که پس از نوشتن کتاب‌هایی تاریخی و مردم‌شناسانه به سراغ نوشتن زندگینامه یک شهید رفتید؟

غلامپور: می‌توان این‌طور پاسخ داد که این کتاب در ادامه آثاری که بنده درباره زادگاهم دماوند داشته‌ام بوده و در آن حوزه تعریف می‌شود، اما اصل اصلش را بخواهید حساب و کتاب این کارم با کتاب‌هایی که تا حالا داشتم و شاید هم از حالا به بعد خواهم داشت، متفاوت است.

اینکه چطور شد که پژوهش و نگارش این کتاب را پذیرفتم، ماجرایی دارد که به سال ۱۳۹۷ برمی‌گردد و شرحش را در مقدمه کتاب نوشته‌ام و خلاصه‌اش این می‌شود که انتخاب چنین موضوعی برای نگارش کتاب انتخاب من نبود و به اصطلاح برای من پیش آمد.

جدا از انگیزه، شیوه روایت و قلمی که در این کتاب به کار برده‌ام با دو کتاب دیگر من دارای تفاوت‌هایی است؛ در نتیجه سرو سربه‌زیر در بین کتاب‌های من اثر متفاوتی است؛ البته این را هم نباید از قلم انداخت که من در فعالیت روزنامه‌نگاریم تجربه نگارش روایت‌های کوتاه از زندگی چند تن از شهدای سرشناس را برای نشریه همشهری جوان داشته‌ام و شیوه آن روایت‌ها اینجا به کارم آمد.

**: روند پژوهش کتاب سرو سربه‌زیر چقدر زمان برد؟

غلامپور: از آنجایی که در شروع کار، درباره شهید مجتبی تقریباً خالی‌الذهن بودم، باید کار را با حوصله پیش می‌بردم؛ اولین گام این بود که خاطراتی که دیگران طی حدود پنج – ‌شش سال و به درخواست برادر بزرگوار شهید، درباره خاطراتشان از شهید مجتبی روی کاغذ آورده بودند را می‌دیدم؛ دلم اما به آنها راضی نمی‌شد، برای همین دوباره با تک‌تک آنهایی که خاطره نوشته بودند رودر رو و در مواردی به شکل تلفنی گفت‌وگو کردم؛ به جز آنها باید سراغ هر فرد دیگری که ممکن بود چیزی برای گفتن داشته باشد هم می‌رفتم؛ البته روند مصاحبه‌ها به سبب دل‌مشغولی‌های دیگر من به کندی پیش می‌رفت، اما در نهایت هرچه جلوتر می‌رفتم به تدریج چهره شهید مجتبی روشن و روشن‌تر می‌شد.

سر راه مصاحبه‌ها البته مشکلاتی بود و بعضی‌ها حافظه‌شان بعد از ۳۰ – ۴۰ سال یاری نمی‌کرد یا فقط یک‌سری کلیات درباره خوبی‌های شهید می‌گفتند که با توجه به تکرارشان، به کار نمی‌آمد؛ اما بعضی‌ها بودند که حرف‌هایی ناب برای گفتن داشتند و حجم این حرف‌ها البته با هم متفاوت بود؛ بعضی‌ها یکی‌دو ساعتی صحبت می‌کردند، اما آخرش فقط در حد چند جمله‌اش دستم را می‌گرفت و بعضی‌ها بیشتر از ۵ – ۶  دقیقه حرفی نداشتند، ولی همه حرف‌هایشان به کارم می‌آمد.

همان‌طور که در مقدمه اشاره کرده‌ام، یکی از جذاب‌ترین بخش‌های کار، پیدا کردن آدم‌هایی بود که حرف‌های نگفته و نشنیده برای گفتن داشتند؛ از آن هم جذاب‌تر پیدا کردن آدم‌هایی که همرزم شهید مجتبی در جبهه بودند، ولی همان سال‌ها از دماوند رفته بودند و هیچ کسی در این شهر از آنها خبری نداشت.

از هر کسی هم می‌پرسیدم جوابش بی‌خبری بود، اما انگار دستی در کار بود که پیدایشان کنم و ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم می‌دادند تا چیزی شبیه یک معجزه اتفاق بیفتد؛ خدا می‌داند که چقدر شیرین بود لحظه پیدا کردن این آدم‌ها و هم‌کلام شدن با آنها؛ آدم‌هایی که اگر پیدایشان نمی‌کردم، هم از زیبایی و غنای کار کم می‌شد و هم از آن مهم‌تر در روایت‌های متفاوت و گاهی متناقض گرفتار می‌شدم و نمی‌توانستم روایت صحیح‌تر را تشخیص بدهم.

مصاحبه‌ها بیشترشان حضوری بود و بعضی‌هایشان هم تلفنی؛ به سبب مزایای گفت‌وگوی چند نفره، برخی از مصاحبه‌ها به شکل چند نفره و حتی یک بار همزمان با شش نفر انجام شد؛ در جریان کار هم مدام پرسش‌های ریز و درشتی پیش می‌آمد که روحیه پژوهشگری‌ام آنها را پیش می‌کشید و اجازه نمی‌داد بی‌جواب بگذارمشان.

در مسیر تحقیق و نگارش، چند بار همه اطلاعاتم را الک کردم و هر بار حجم قابل ملاحظه‌ای پرسش و ابهام و تناقض باقی می‌ماند که باید رفع می‌کردم و چاره‌اش گفت‌وگوهای دوباره و چندباره با بعضی از مصاحبه‌شوندگان بود؛ گاهی حضوری، گاهی تلفنی و گاهی هم در فضای مجازی.

اینقدر این کار تکرار و تکرار شد تا دیگر دلم رضایت داد؛ جدا از مصاحبه‌ها که روی هم بیشتر از ۳۵ ساعت شد، چند نفری هم بودند که خاطراتشان را روی کاغذ نوشتند و از نوشته‌هایشان در این کتاب بهره بردم. همچنین برای ارائه روایتی مستندتر و کامل‌تر و صحیح‌تر و ارزیابی روایت‌ها، مطالعات کتابخانه‌ای و آرشیوی را هم چاشنی کار کردم؛ از حدود ۸۰ نفری که حضوری یا تلفنی به سراغشان رفتم، از خاطرات حدود ۵۰ نفر در این کتاب استفاده کردم؛ هرچند بخش قابل توجهی از این تعداد هم، از میان حرف‌هایشان فقط خاطره یا خاطراتی خیلی کوتاه را در کتاب آورده‌ام که تازگی داشت.

«شهید مجتبی» خیلی خاص بود!

**: از چه سبکی برای نوشتن این کتاب استفاده کرده‌اید؟

غلامپور: من برای دست به قلم بردن و نگارش زندگی شهید مجتبی باید راهی را انتخاب می‌کردم، نه از شیوه داستانی دل خوشی داشتم و نه از روایت‌های خشک و کلیشه‌ای؛ اولی را به سبب مطالعات تاریخی‌ام و دلبستگی‌ام به حقیقت تاریخی نمی‌پسندم؛ نمی‌توانم بپذیرم که به عنوان نویسنده، چیزی را برای جذابیت روایت، از زندگی شهید کم یا از خودم به آن اضافه و حقیقت را فدا کنم؛ یا اینکه برای پسند مخاطب، با تخیلم از زبان شهید و بقیه شخصیت‌های کتاب، حرف‌هایی بنویسم که روحشان هم از آن بی‌خبر باشد.

نوع دوم را هم به سبب سابقه فعالیت نویسندگی و روزنامه‌نگاری‌ام نمی‌پسندم؛ مخاطب بی‌حوصله امروز، حرف‌ها و نوشته‌های شعاری و رسمی را خیلی زود پس می‌زند، باید راه میانه‌ای را پیش می‌گرفتم و به اصطلاح طرحی نو درمی‌انداختم.

این بود که به طرح فعلی رسیدم، روایتی مستند که در هیچ کجایش از دایره مستندات و گفته‌ها بیرون نرفتم اما تلاش کردم همان‌ها را بعد از سبک‌ سنگین کردنشان به شکلی دلنشین چینش و روایت کنم؛ یک نکته دیگر اینکه خیلی از نویسندگان در روایت زندگی شهدا، با نثری ادبی و حرف‌هایی عرفانی، اینقدر آنها را آسمانی جلوه می‌دهند که انگار هیچ‌گاه پاهایشان روی زمین نبوده در همه مراحل نگارش این کتاب تلاشم این بود که گرفتار این دام هم نشوم.

**: درباره سوژه کتاب یعنی شهید مجتبی کربلای‌مهدی هم توضیحاتی می‌فرمائید؟

غلامپور: بله حتماً، شهید مجتبی یکی از اعضای شورای نخست فرماندهی سپاه دماوند بود و تنها شهیدی بود که در شهر دماوند به او درجه سرداری داده‌اند؛ درنتیجه سِمَت مهمی داشت، اما جدا از اینها چیزی که در زندگی و منش و روش او اهمیت داشت و در آن زبانزد بود، ویژگی‌های برجسته‌ای مثل حال و هوای معنوی، مهربانی و بخشندگی بسیار زیادش، پیوندش با کار از همان کودکی و برای کمک به پدر، علاقه‌اش به کتاب، اعتدال‌گرایی و دوری از افراط و تفریط، توجه خیلی زیاد به لقمه حلال، پرهیز شدیدش از غیبت و زیاده‌گویی و کلاً گناه و روحیه ظلم‌ستیزی‌اش بود.

من در جریان پژوهش و نگارش کتاب، هرچه جلوتر می‌رفتم و هرچه ذره‌ذره شهید مجتبی را بیشتر کشف می‌کردم، ریزه‌کاری‌های فراوانی در اندیشه و گفتار و رفتار او می‌دیدم که از بقیه متمایزش می‌کرد؛ درواقع شهید مجتبی بدون اینکه بخواهم خاص نشانش بدهم، خاص بود؛ خیلی هم خاص؛ این حرف همه آنهایی است که او را از نزدیک می‌شناختند و این را با وجود کم‌حرفی او و دوری‌اش از به نمایش گذاشتن خوبی‌هایش در وجودش می‌دیدند.

البته به قالب واژه‌ها درآوردن این خاص بودنِ در عین سادگی و معمولی بودن، کار دشواری است و امیدوارم توانسته باشم در حد وسع خودم در این زمینه قدم مؤثری برداشته باشم.

«شهید مجتبی» خیلی خاص بود!

**: در پایان اگر نکته نگفته‌ای دارید، بفرمایید.

غلامپور: من فقط تشکر می‌کنم از تک‌تک عزیزانی که در به ثمر رسیدن و ثبت و ضبط این کتاب نقش و سهم داشته‌اند؛ به‌ویژه خانواده محترم شهید که به من اعتماد کردند و در همه مراحل کار همراه و همدل با من بودند و اگر عشق و علاقه خالصانه آنها به شهیدمجتبی نبود، این کار نه شروع می‌شد و نه به ثمر می‌نشست.

در کنار این‌ها، باید از استاد محمد درودیان هم که به اعتقاد خیلی از صاحب‌نظران، برجسته‌ترین پژوهشگری است که از همان زمان جنگ تا همین حالا دغدغه تاریخ و تاریخ‌نگاری جنگ ایران و عراق را داشته‌، تشکری ویژه کنم که بزرگوارانه نوشتن مقدمه‌ای برای این کتاب را پذیرفتند.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «مجتبی و فاطمه که دوره نامزدی‌شان را می‌گذراندند، کیلومترها پایین‌تر از شهرشان، توی مرز ایران و عراق اتفاق‌هایی داشت رخ می‌داد؛ خبرهایی که از جنوب می‌رسید، خوشایند نبود.

نطفه یکی از مهم‌ترین و تلخ‌ترین رویدادهای تاریخ معاصر کشورمان داشت بسته می‌شد؛ تابستان ۵۹ خبرها روزبه‌روز نگران‌کننده‌تر می‌شد تا اینکه آخرین روز شهریورماه، همانی که نمی‌بایست، شد.

عراق بعد از مدت‌ها کش‌وقوس دست به حمله همزمان به چند شهر ایران زد و این معنایش، شروع رسمی جنگی تلخ و طولانی بود؛ مجتبی توی آن وضعیت که مسؤولیتش سنگین‌تر هم شده بود و وقت آزادش کمتر، دیگر فرصت زیادی گیرش نمی‌آمد برای دیدن فاطمه.»

متن بالا بخش کوتاهی از زندگی سردار شهید «مجتبی کربلای‌مهدی» است که در کتابی با عنوان «سرو سربه‌زیر» به قلم میثم غلامپور روایت شده و به همین بهانه، گفت‌وگویی با این نویسنده جوان دماوندی داشتیم که در ادامه می‌خوانید.

**: کار نویسندگی و پژوهش را از چه زمانی شروع کردید؟

غلامپور: کار نوشتن را با روزنامه‌نگاری آغاز کردم و شروع فعالیت روزنامه‌نگاری‌ام هم از دوره دبیرستان با نوشتن در نشریات محلی بود؛ بعدها آرام‌آرام وارد خبرگزاری‌ها، روزنامه‌ها و سایت‌های سراسری شدم و حوزه‌های مختلفی اعم از یادداشت، مقاله، گزارش و مصاحبه‌نویسی را به شکل حرفه‌ای تجربه کردم؛ به تدریج به سبب رشته تحصیلی مقطع ارشدم که تاریخ بود، وارد حوزه پژوهش و نگارش مقالات تخصصی این حوزه شدم و بعد که وارد مقطع دکتری شدم، این روند را ادامه دادم.

در حال حاضر بیشتر از ۱۰ سال است که به شکل جدی در حوزه پژوهش‌های تاریخی و ایران‌پژوهی مشغولم و حاصلش ده‌ها عنوان مقاله با درجات علمی‌- پژوهشی، علمی- ترویجی و تخصصی و همین‌طور چند مدخل دانشنامه و دایره‌المعارف است.

«شهید مجتبی» خیلی خاص بود!

**: نویسندگی کتاب را از چه زمانی شروع کردید و تا به حال چه کتاب‌هایی تألیف کرده‌اید؟

غلامپور: نخستین کتاب من در واقع حاصل پایان‌نامه دوره کارشناسی‌ارشد است که با عنوان اعتصاب قلم توسط انتشارات سوره مهر در سال ۱۳۹۷ منتشر شده است؛ این کتاب در حوزه مطالعات تاریخ مطبوعات تعریف می‌شود و در آن به بررسی علل، روند و نتایج اعتصاب‌های مطبوعات در اواخر عصر پهلوی دوم پرداخته‌ام.

در این کتاب، تلاشم این بوده که با استفاده از بررسی صفحه به صفحه صدها عنوان نشریه آن دوره، گزارشی جامع از موضوع ارائه بدهم و کتاب دوم هم که سال گذشته منتشر شد، در واقع ادای دِینی به زادگاهم دماوند است.

در این کتاب با عنوان از مطبخ تا آشپزخانه، با رویکرد و سبکی نو و با نگاهی فرهنگی و از دریچه مردم‌شناسی تاریخی، به فرهنگ سنتی خورد و خوراک اهالی دماوند و تغییراتی که این فرهنگ در دهه‌های اخیر در مواجهه با جنبه‌هایی از تجدد داشته، پرداخته‌ام؛ درنهایت کتاب جدیدم، سرو سر به زیر هم ادای دِینی دیگر به زادگاهم دماوند و مردم بزرگی که این شهر داشته، است. در این کتاب تلاش کرده‌ام روایتی مستند از زندگی سردار شهید مجتبی کربلایی‌مهدی ارائه دهم که از نظر اخلاق و سیروسلوک، یکی از مردان خیلی خاص و نیک دماوند بوده‌ است.

**: چه شد که پس از نوشتن کتاب‌هایی تاریخی و مردم‌شناسانه به سراغ نوشتن زندگینامه یک شهید رفتید؟

غلامپور: می‌توان این‌طور پاسخ داد که این کتاب در ادامه آثاری که بنده درباره زادگاهم دماوند داشته‌ام بوده و در آن حوزه تعریف می‌شود، اما اصل اصلش را بخواهید حساب و کتاب این کارم با کتاب‌هایی که تا حالا داشتم و شاید هم از حالا به بعد خواهم داشت، متفاوت است.

اینکه چطور شد که پژوهش و نگارش این کتاب را پذیرفتم، ماجرایی دارد که به سال ۱۳۹۷ برمی‌گردد و شرحش را در مقدمه کتاب نوشته‌ام و خلاصه‌اش این می‌شود که انتخاب چنین موضوعی برای نگارش کتاب انتخاب من نبود و به اصطلاح برای من پیش آمد.

جدا از انگیزه، شیوه روایت و قلمی که در این کتاب به کار برده‌ام با دو کتاب دیگر من دارای تفاوت‌هایی است؛ در نتیجه سرو سربه‌زیر در بین کتاب‌های من اثر متفاوتی است؛ البته این را هم نباید از قلم انداخت که من در فعالیت روزنامه‌نگاریم تجربه نگارش روایت‌های کوتاه از زندگی چند تن از شهدای سرشناس را برای نشریه همشهری جوان داشته‌ام و شیوه آن روایت‌ها اینجا به کارم آمد.

**: روند پژوهش کتاب سرو سربه‌زیر چقدر زمان برد؟

غلامپور: از آنجایی که در شروع کار، درباره شهید مجتبی تقریباً خالی‌الذهن بودم، باید کار را با حوصله پیش می‌بردم؛ اولین گام این بود که خاطراتی که دیگران طی حدود پنج – ‌شش سال و به درخواست برادر بزرگوار شهید، درباره خاطراتشان از شهید مجتبی روی کاغذ آورده بودند را می‌دیدم؛ دلم اما به آنها راضی نمی‌شد، برای همین دوباره با تک‌تک آنهایی که خاطره نوشته بودند رودر رو و در مواردی به شکل تلفنی گفت‌وگو کردم؛ به جز آنها باید سراغ هر فرد دیگری که ممکن بود چیزی برای گفتن داشته باشد هم می‌رفتم؛ البته روند مصاحبه‌ها به سبب دل‌مشغولی‌های دیگر من به کندی پیش می‌رفت، اما در نهایت هرچه جلوتر می‌رفتم به تدریج چهره شهید مجتبی روشن و روشن‌تر می‌شد.

سر راه مصاحبه‌ها البته مشکلاتی بود و بعضی‌ها حافظه‌شان بعد از ۳۰ – ۴۰ سال یاری نمی‌کرد یا فقط یک‌سری کلیات درباره خوبی‌های شهید می‌گفتند که با توجه به تکرارشان، به کار نمی‌آمد؛ اما بعضی‌ها بودند که حرف‌هایی ناب برای گفتن داشتند و حجم این حرف‌ها البته با هم متفاوت بود؛ بعضی‌ها یکی‌دو ساعتی صحبت می‌کردند، اما آخرش فقط در حد چند جمله‌اش دستم را می‌گرفت و بعضی‌ها بیشتر از ۵ – ۶  دقیقه حرفی نداشتند، ولی همه حرف‌هایشان به کارم می‌آمد.

همان‌طور که در مقدمه اشاره کرده‌ام، یکی از جذاب‌ترین بخش‌های کار، پیدا کردن آدم‌هایی بود که حرف‌های نگفته و نشنیده برای گفتن داشتند؛ از آن هم جذاب‌تر پیدا کردن آدم‌هایی که همرزم شهید مجتبی در جبهه بودند، ولی همان سال‌ها از دماوند رفته بودند و هیچ کسی در این شهر از آنها خبری نداشت.

از هر کسی هم می‌پرسیدم جوابش بی‌خبری بود، اما انگار دستی در کار بود که پیدایشان کنم و ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم می‌دادند تا چیزی شبیه یک معجزه اتفاق بیفتد؛ خدا می‌داند که چقدر شیرین بود لحظه پیدا کردن این آدم‌ها و هم‌کلام شدن با آنها؛ آدم‌هایی که اگر پیدایشان نمی‌کردم، هم از زیبایی و غنای کار کم می‌شد و هم از آن مهم‌تر در روایت‌های متفاوت و گاهی متناقض گرفتار می‌شدم و نمی‌توانستم روایت صحیح‌تر را تشخیص بدهم.

مصاحبه‌ها بیشترشان حضوری بود و بعضی‌هایشان هم تلفنی؛ به سبب مزایای گفت‌وگوی چند نفره، برخی از مصاحبه‌ها به شکل چند نفره و حتی یک بار همزمان با شش نفر انجام شد؛ در جریان کار هم مدام پرسش‌های ریز و درشتی پیش می‌آمد که روحیه پژوهشگری‌ام آنها را پیش می‌کشید و اجازه نمی‌داد بی‌جواب بگذارمشان.

در مسیر تحقیق و نگارش، چند بار همه اطلاعاتم را الک کردم و هر بار حجم قابل ملاحظه‌ای پرسش و ابهام و تناقض باقی می‌ماند که باید رفع می‌کردم و چاره‌اش گفت‌وگوهای دوباره و چندباره با بعضی از مصاحبه‌شوندگان بود؛ گاهی حضوری، گاهی تلفنی و گاهی هم در فضای مجازی.

اینقدر این کار تکرار و تکرار شد تا دیگر دلم رضایت داد؛ جدا از مصاحبه‌ها که روی هم بیشتر از ۳۵ ساعت شد، چند نفری هم بودند که خاطراتشان را روی کاغذ نوشتند و از نوشته‌هایشان در این کتاب بهره بردم. همچنین برای ارائه روایتی مستندتر و کامل‌تر و صحیح‌تر و ارزیابی روایت‌ها، مطالعات کتابخانه‌ای و آرشیوی را هم چاشنی کار کردم؛ از حدود ۸۰ نفری که حضوری یا تلفنی به سراغشان رفتم، از خاطرات حدود ۵۰ نفر در این کتاب استفاده کردم؛ هرچند بخش قابل توجهی از این تعداد هم، از میان حرف‌هایشان فقط خاطره یا خاطراتی خیلی کوتاه را در کتاب آورده‌ام که تازگی داشت.

«شهید مجتبی» خیلی خاص بود!

**: از چه سبکی برای نوشتن این کتاب استفاده کرده‌اید؟

غلامپور: من برای دست به قلم بردن و نگارش زندگی شهید مجتبی باید راهی را انتخاب می‌کردم، نه از شیوه داستانی دل خوشی داشتم و نه از روایت‌های خشک و کلیشه‌ای؛ اولی را به سبب مطالعات تاریخی‌ام و دلبستگی‌ام به حقیقت تاریخی نمی‌پسندم؛ نمی‌توانم بپذیرم که به عنوان نویسنده، چیزی را برای جذابیت روایت، از زندگی شهید کم یا از خودم به آن اضافه و حقیقت را فدا کنم؛ یا اینکه برای پسند مخاطب، با تخیلم از زبان شهید و بقیه شخصیت‌های کتاب، حرف‌هایی بنویسم که روحشان هم از آن بی‌خبر باشد.

نوع دوم را هم به سبب سابقه فعالیت نویسندگی و روزنامه‌نگاری‌ام نمی‌پسندم؛ مخاطب بی‌حوصله امروز، حرف‌ها و نوشته‌های شعاری و رسمی را خیلی زود پس می‌زند، باید راه میانه‌ای را پیش می‌گرفتم و به اصطلاح طرحی نو درمی‌انداختم.

این بود که به طرح فعلی رسیدم، روایتی مستند که در هیچ کجایش از دایره مستندات و گفته‌ها بیرون نرفتم اما تلاش کردم همان‌ها را بعد از سبک‌ سنگین کردنشان به شکلی دلنشین چینش و روایت کنم؛ یک نکته دیگر اینکه خیلی از نویسندگان در روایت زندگی شهدا، با نثری ادبی و حرف‌هایی عرفانی، اینقدر آنها را آسمانی جلوه می‌دهند که انگار هیچ‌گاه پاهایشان روی زمین نبوده در همه مراحل نگارش این کتاب تلاشم این بود که گرفتار این دام هم نشوم.

**: درباره سوژه کتاب یعنی شهید مجتبی کربلای‌مهدی هم توضیحاتی می‌فرمائید؟

غلامپور: بله حتماً، شهید مجتبی یکی از اعضای شورای نخست فرماندهی سپاه دماوند بود و تنها شهیدی بود که در شهر دماوند به او درجه سرداری داده‌اند؛ درنتیجه سِمَت مهمی داشت، اما جدا از اینها چیزی که در زندگی و منش و روش او اهمیت داشت و در آن زبانزد بود، ویژگی‌های برجسته‌ای مثل حال و هوای معنوی، مهربانی و بخشندگی بسیار زیادش، پیوندش با کار از همان کودکی و برای کمک به پدر، علاقه‌اش به کتاب، اعتدال‌گرایی و دوری از افراط و تفریط، توجه خیلی زیاد به لقمه حلال، پرهیز شدیدش از غیبت و زیاده‌گویی و کلاً گناه و روحیه ظلم‌ستیزی‌اش بود.

من در جریان پژوهش و نگارش کتاب، هرچه جلوتر می‌رفتم و هرچه ذره‌ذره شهید مجتبی را بیشتر کشف می‌کردم، ریزه‌کاری‌های فراوانی در اندیشه و گفتار و رفتار او می‌دیدم که از بقیه متمایزش می‌کرد؛ درواقع شهید مجتبی بدون اینکه بخواهم خاص نشانش بدهم، خاص بود؛ خیلی هم خاص؛ این حرف همه آنهایی است که او را از نزدیک می‌شناختند و این را با وجود کم‌حرفی او و دوری‌اش از به نمایش گذاشتن خوبی‌هایش در وجودش می‌دیدند.

البته به قالب واژه‌ها درآوردن این خاص بودنِ در عین سادگی و معمولی بودن، کار دشواری است و امیدوارم توانسته باشم در حد وسع خودم در این زمینه قدم مؤثری برداشته باشم.

«شهید مجتبی» خیلی خاص بود!

**: در پایان اگر نکته نگفته‌ای دارید، بفرمایید.

غلامپور: من فقط تشکر می‌کنم از تک‌تک عزیزانی که در به ثمر رسیدن و ثبت و ضبط این کتاب نقش و سهم داشته‌اند؛ به‌ویژه خانواده محترم شهید که به من اعتماد کردند و در همه مراحل کار همراه و همدل با من بودند و اگر عشق و علاقه خالصانه آنها به شهیدمجتبی نبود، این کار نه شروع می‌شد و نه به ثمر می‌نشست.

در کنار این‌ها، باید از استاد محمد درودیان هم که به اعتقاد خیلی از صاحب‌نظران، برجسته‌ترین پژوهشگری است که از همان زمان جنگ تا همین حالا دغدغه تاریخ و تاریخ‌نگاری جنگ ایران و عراق را داشته‌، تشکری ویژه کنم که بزرگوارانه نوشتن مقدمه‌ای برای این کتاب را پذیرفتند.



منبع خبر

«شهید مجتبی» خیلی خاص بود! بیشتر بخوانید »

عیدی نیروی هوایی به مردم ایران

عیدی نیروی هوایی به مردم ایران


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، عملیات حمله به پایگاه‌های سه‌گانه الولید (H۳) عراق در اولین‌سال جنگ تحمیلی، به گواه کارشناسان نظامی جهان، بی‌نظیرترین عملیات تاریخ جنگ‌های هوایی دنیا است و بسیاری از صاحب‌نظران امور نظامی آن را عجیب‌ترین و ویژه‌ترین عملیات هوایی جنگی از جنگ جهانی دوم به بعد دانسته‌اند. این‌عملیات توسط نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در اوج تحریم‌ها و محدودیت‌های نظامی و اقتصادیِ پس از انقلاب اسلامی انجام شد؛ شرایطی که به‌قول لوتر یادگاری خلبان ارمنی سال‌های جنگ، هر هواپیما مانند پاره تن نیروی هوایی بود و از دست‌دادن خلبانان نیز ضایعه‌ای بزرگ‌تر محسوب می‌شد.

بیشتر بخوانید:

در صنعت هوایی وارد مرحله تولید شده‌ایم

اجرای عملیات دشوار و عجیب حمله به H۳، حیرت کشورهای شرق و غرب دنیا را موجب شد و بسیاری از رسانه‌های معاند را نیز به تمجید و تحسین طراحان و مجریان این‌عملیات وا داشت. با این‌حال در کشور خودمان، متأسفانه به‌جز یک‌فیلم سینمایی، تعدادی فیلم مستند و چندکتاب و مقاله، تولید ویژه‌ای درباره این‌حماسه بزرگ ارائه نشده است. این‌، مسأله‌ای است که سرتیپ دوم خلبان احمد مهرنیا نویسنده کتاب «حمله هوایی به الولید» نیز همراه با برخی صاحب‌نظران و افسران حاضر در عملیات H۳ به آن اشاره کرده‌اند. نکته مهم درباره این‌عملیات تاریخی این است که ایران، چنین‌ضربه عجیبی را در شرایطی به دشمن زد که از هرنظر در مضیقه و محاصره بود؛ نه شرایطی مانند روزهای پیش از انقلاب که از حمایت همه‌جانبه ایالات متحده آمریکا و دیگر قدرت‌های غربی بهره‌مند بود.

مهرنیا می‌گوید کمتر نیروی هوایی در جهان است که تاب تحمل بیش از چندماه جنگ را داشته باشد اما نیروی هوایی کشورمان، ۸ سال جنگِ با دولت بعثی عراق را که از حمایت کامل قدرت‌های بزرگ جهان برخوردار بود، تاب آورد. نکته مهم دیگری که این‌خلبانِ سال‌های جنگ یادآوری می‌کند، این است که نیروی هوایی، حتی پس از جنگ و تا سال ۱۳۷۵ هم در خنثی‌کردن توطئه‌های آشکار دشمنان خارجی و دسیسه‌های منافقین و گروهک مجاهدین خلق فعال بوده است. این‌خلبان قدیمی و نویسنده امروز، برای توصیف فعالیت‌های نیروی هوایی در سال‌های جنگ، از لفظ «اتکا به خود» استفاده کرده که با در نظر داشتن هزینه‌های سنگین عملیات‌های هوایی برای کشورمان، مسأله‌ای بااهمیت است و باید مورد بررسی و تحلیل بیشتر قرار گیرد.

بیشتر بخوانید:

‌ورود موشک بالستیک به سازمان رزم نیروی دریایی سپاه

در طول سال‌های جنگ، در مجموعْ هزار و ۶۱۴ تن از پرسنل نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به شهادت رسیدند که ۲۱۰ تن از آن‌ها خلبان بودند. عملیات حمله به پایگاه‌های سه‌گانه دور از دسترس الولید، تنها یکی از حماسه‌های خلبانان و پرسنل نیروی هوایی است که به تعبیر سرتیپ دوم خلبان، فرج الله براتپور فرمانده دسته پروازی (لیدر) حمله به H۳ باعث دگرگونی‌های زیادی در جنگ شد و شرق و غرب از آن نوشتند. سرتیپ براتپور می‌گوید با وجود حمایت‌های شهید منصور ستاری فرمانده وقت نیروی هوایی از ساخت فیلم سینمایی «حمله به اچ ۳» و چاپ مطالب و مقالات در مجلات گوناگون در کشور، جای عرضه کتابی مستند درباره این‌حماسه خالی بود تا حق مطلب درباره آن ادا شود. سرتیپ دوم خلبان، حسین چیت‌فروش رئیس پیشین مرکز پژوهش‌های نظری و مطالعات راهبردی نهاجا هم معتقد است تا پیش از چاپ کتاب «حمله هوایی به الولید»، ابعاد این‌تهاجم دوربرد آن‌طور که شایسته و بایسته بود، بازکاوی نشده بود. زیرا در شرایطی که برای ایرانِ آن‌روز ترسیم کردیم، حمله به H۳ نیازمند طی مسافت هزار و ۷۰۰ کیلومتر و گذر از آسمان دشمن، برای رسیدن به این‌پایگاه‌ها در نزدیکی مرز اردن بود؛ در حالی‌که برد بمب‌افکن‌های فانتوم F۴ ایران، با حمل مهمات و بمب‌، ۵۰۰ کیلومتر و نیاز به سوخت‌گیری هوایی بود. همچنین در پشت صحنه این‌عملیات بیش از ۵۰ فروند هواپیمای رزمی، سوخت‌رسان، ترابری و بالگرد مشارکت داشتند تا فانتوم‌های بمب‌افکن با حدود ۵ ساعت پرواز خود را به پایگاه‌های الولید رسانده، بمباران کرده و به ایران بازگردند.

به این‌ترتیب قصد داریم در سالروز انجام عملیات حمله به پایگاه‌های H۳، این‌حماسه غرورانگیز را با نگاهی به مستندات مندرج در کتاب «حمله هوایی به الولید» نوشته سرتیپ دوم خلبان احمد مهرنیا که چاپ اول آن سال ۱۳۸۹ توسط انتشارات سوره مهر عرضه شد، مرور کنیم. مطالب این‌کتاب از گفتگوهای حضوری یا تلفنی با خلبانان و دیگر مجریان این‌عملیات تهیه شده‌اند. مهرنیا در این‌کتاب عملیات حمله به H۳ را محیرالعقول خوانده و افسوس می‌خورد که به‌دلیل محرمانه‌نگه‌داشتن بخش‌هایی از عملیات، روایت‌های مختلفی از آن در رسانه‌های مختلف و حتی بین همکارانش منتشر شده که می‌توانند باعث کاهش اهمیت عملیات و تناقض در روایت واقعی عملکرد مجریان چنین‌عملیاتِ محیرالعقولی شوند؛ عملیاتی که طی آن، ۴۸ فروند هواپیما و بالگرد استراتژیک عراق طی چند دقیقه از بین رفتند.

* طراحی عملیات

سه هفته پس از شروع جنگ تحمیلی، با ضرباتی که نیروی هوایی ایران به ارتش بعثی عراق و نیروی هوایی آن زد، طرح انتقال هواپیماهای زیادی به منطقه الولید در نزدیکی مرز اردن _دورترین نقطه ممکن نسبت به مرز ایران_ اجرا شد تا هواپیماهای عملیاتی عراق از حمله‌های هوایی ایران در امان باشند. به‌همین‌دلیل در شرایطی که خرمشهر در اشغال و آبادان محاصره بود، لزوم حمله به H۳ توسط طراحان نیروی هوایی و مسئولان رده بالای کشور احساس می‌شد. پیش از طراحی عملیات هم، سید صادق طباطبایی از چهره‌های سیاسی انقلاب و نزدیکان امام خمینی (ره) که آن‌زمان به سوریه رفت و آمد داشت، واقعیت جابه‌جایی تعداد زیادی از هواپیماهای عراق به منطقه الولید را تائید کرد.

طبق فرض اولیه، هواپیماهای بمب‌افکن ایرانی باید از پایگاه هوایی شهید نوژه همدان برخاسته و ضمن حمل مهمات سنگین، هزار و ۷۰۰ کیلومتر را طی کنند تا به پایگاه‌های الولید برسند و پس از بمباران به پایگاه نوژه برگردند. با وجود بُعد مسافت و پدافند قوی و به‌روز عراق که توسط شوروی تغذیه می‌شد، چنین‌عملیاتی در قدم اول، غیرممکن به‌نظر می‌رسید اما در نهایت، امرِ نشدنی، شدنی و ممکن شد و با انجام عملیات حمله به H۳، مقدمات شکستن حصر آبادان در ۵ مهرماه ۱۳۶۰ و سپس آزادسازی خرمشهر در ۳ خرداد ۱۳۶۱ فراهم شد.

نقشه عملیات حمله به پایگاه‌های الولید (H۳)

با توجه به دوری مقصد، لزوم سوخت‌گیری هوایی و همچنین استفاده از فرودگاه‌های مختلف بین‌المللی برای فرود اضطراری هواپیماها از ابتدای طراحی‌ها در نظر گرفته شد. یکی از اولین‌کسانی که مشغول بررسی نقشه‌ها و طراحی عملیات برای حمله به H۳ شد، سرهنگ دو، علی‌اکبر صابونچی بود. به این‌ترتیب کتاب ضخیم اسامی فرودگاه‌های جهان از ابتدا، در فرماندهی و اتاق جنگ نیروی هوایی ورق می‌خورد تا بهترین فرودگاه برای لحظات بحرانی و فرودهای اضطراری عملیات پیش‌بینی شود. پس از بررسی طرح و نقشه‌های مختلف و ناامیدی افسران نیروی هوایی، در یکی از شب‌های پاییز ۱۳۵۹، طرحی به ذهن سرهنگ فریدون ایزدستای آن‌روز (سرتیپ دوم امروز) زده شد که در نهایت با مشورت و همکاری سرهنگ دوم بهرام هشیار، به طرح نهایی منجر شد.

حدس فکوری هم درباره مخالفت امام خمینی (ره) و مقامات بالادستی کشور با این‌مساله درست بود. در نتیجه این‌موضوع مورد تاکید قرار گرفت تا طرح عملیات طوری باشد که نیاز به هماهنگی و همکاری سوریه نباشد تا این‌کشور به‌طور مستقیم با عملیات موردنظر درگیر نشود مهرنیا در کتاب «حمله هوایی به الولید» می‌نویسد طراحان این‌عملیات می‌دانستند که حتی انجام یک‌بخش از مأموریت، یعنی رسیدن به هدف، خود نیازمند طراحی‌های دقیق با پذیرش خطر و ریسک بالاست. همچنین یکی از مسائل مهم که در این‌عملیات وجود داشت و در طراحی‌ها هم مطرح شد، پرواز در ارتفاع پست برای رصدنشدن توسط رادارهای دشمن بود که البته در بررسی جوانب این‌موضوع، این‌معضل مد نظر قرار گرفت که حتی اگر رادارهای عراق، پرواز جنگنده‌ها و سوخت‌رسان‌ها را در ارتفاع پست کشف نکنند، احتمالاً رادارهای کویت و عربستان سعودی آن‌ها را کشف کرده و به اطلاع بعثی‌ها خواهند رساند. بنابراین بمب‌افکن‌ها باید حتماً در ارتفاع پست پرواز می‌کردند که با وجود ارتفاعات خطرناک مرزی ایران و عراق، هدایت‌شان در آن‌ارتفاع، نیازمند راهبری توسط ماهرترین خلبانان نیروی هوایی بود.

در طرح‌های اولیه، این‌مساله هم مطرح شد که نیاز به هماهنگی با دولت سوریه وجود دارد تا بمب‌افکن‌ها پس از یک‌بار سوخت گیری در نزدیکی‌های مرز ایران و عراق، خود را به هدف رسانده، بمباران کرده و سپس در فرودگاه دمشق فرود بیایند و بعداً به کشور بازگردند که این‌موضوع بلافاصله در بحث و گفتگوها با جواد فکوری فرمانده وقت نیروی هوایی، با مخالفت افسرانی چون ایزدستا و هشیار روبرو شد. حدس فکوری هم درباره مخالفت امام خمینی (ره) و مقامات بالادستی کشور با این‌مساله درست بود. در نتیجه این‌موضوع مورد تاکید قرار گرفت تا طرح عملیات طوری باشد که نیاز به هماهنگی و همکاری سوریه نباشد تا این‌کشور به‌طور مستقیم، با عملیات درگیر نشود.

پس از رسیدن به طرح نهایی، در آخرین قدم به‌دلیل فعالیت شدید ستون پنجم و امکان افشای عملیات‌های مختلف ایران در جنگ، بنا بر این گذاشته شد که تا لحظه اجرای مأموریت، هیچ‌کس حتی خلبانان شرکت‌کننده در عملیات به جز لیدر دسته پروازی (براتپور) از طرح اطلاع نداشته باشند. به‌این‌ترتیب حفاظت اطلاعات، یکی از مهم‌ترین پایه‌های اجرای عملیات حمله به الولید بوده و در حد بسیار سخت‌گیرانه‌ای اجرا شد که یکی از دلایل مهم و تأثیرگذار موفقیت و به ثمر رسیدن این‌حمله، همین عامل بود. رعایت اصول حفظ اطلاعات عملیات مذکور، هنگام پرواز و اجرای عملیات، خود را با سکوت مطلق رادیویی در سوخت‌گیری‌های هوایی در ارتفاع بسیار پایین نشان داد که خطر بسیار بالایی داشته و به آن خواهیم پرداخت.

پس، تا صبح روز عملیات، به‌جز چندنفر که تعدادشان از انگشتان دو دست تجاوز نمی‌کند _ فرمانده نیروی هوایی، فرمانده اطلاعات نیروی هوایی، لیدر دسته پرواز و امام خمینی (ره) _ کسی از اجرای نهایی طرح حمله به پایگاه‌های H۳ خبر نداشت. در یک‌جمع‌بندی باید گفت که طرح نهایی عملیات حمله به H۳ پس از فراز و فرودهای بسیار بر چند ستون و پایه اصلی بنا شد: ۱- جسارت و پذیرش ریسک بالا ۲- سوخت‌رسانی هوایی ۳- پرواز در ارتفاع پست و ۴- رعایت همه اصول حفاظت اطلاعات برای جلوگیری از افشای عملیات.

* اجرای عملیات؛ ناکامی در مراحل اول و دوم

جالب است که عملیات حمله به اچ ۳، پیش از اجرای موفقیت‌آمیزش، ابتدا در دو مرحله ناموفق اجرا شد و مرحله سوم آن بود که به ثمر نشست و نتیجه داد. در زمان اجرای مراحل اول و دوم هم بسیاری از نیروها حین اجرای عملیات، پس از اطلاع از طرحی که بعداً در مرحله سوم اصلاح شد، معتقد بودند این‌عملیات با بیش از چهار ساعت و نیم پرواز دوربرد، بازگشتی نخواهد داشت.

با وجود همه بیم و امیدها، مراحل اول و دوم برای دست‌اندرکاران حمله به پایگاه‌های الولید، در حکم تمرین تلقی شدند و به تعبیر نویسنده کتاب «حمله هوایی به الولید»، مصلحت الهی بر آن بوده که اجرای موفقیت‌آمیز عملیات مذکور در سومین مرتبه اجرا، باشد. آزاده سرتیپ خلبان خسرو غفاری که ۱۸ خرداد سال ۶۴ در عملیاتی، توسط پدافند ارتش عراق ناچار به خروج اضطراری از هواپیما (اجکت) شد و به اسارت دشمن درآمد، پس از آزادی به این‌مساله اشاره کرده که بازجوهای عراقی‌اش به او گفته‌اند ارتش بعثی عراق در ابتدای جنگ، منتظر حمله ایران به پایگاه‌های الولید بوده و خود را برای مقابله آماده کرده بود. اما ایرانی‌ها خوش‌اقبال بوده‌اند که عملیاتشان در مراحل اول و دوم اجرا نشد. بازجوی عراقی به غفاری گفته بود نیروی هوایی و ارتش عراق با اجرای عملیات در ۴ آپریل ۱۹۸۱ (۱۵ فروردین ۶۰) غافلگیر شدند چون می‌پنداشتند ایرانی‌ها به این‌نتیجه رسیده‌اند که اجرای عملیات حمله به H۳ غیرممکن است.

اولین‌طرح اجرایی حمله به H۳ به‌دلیل افشای مأموریت و لو رفتن عملیات شکست خورد. در نتیجه پس از سوخت‌گیری بر فراز دریاچه ارومیه و پیش از خروج از مرز ایران، لیدر دسته پروازی فانتوم‌ها با بیان رمز «شمشیر» در رادیو، لو رفتن عملیات را به پرنده‌های حاضر در عملیات اعلام کرده و همگی ناچار به بازگشت شدند.

مراحل اول و دوم عملیات حمله به H۳؛ در مرحله اول به‌دلیل اشکال در طراحی و افشای عملیات (پس از سوخت‌گیری اول بر فراز دریاچه ارومیه) و در مرحله دوم به‌دلیل شرایط نامساعد جوی لغو شدند پس از شکست در اولین‌اجرا، با نزدیک‌شدن به نوروز ۶۰، با تغییراتی که در طرح اول عملیات به وجود آمد، بنا بر این گذاشته شد ۸ فروند هواپیمای بمب‌افکن و ۲ فروند رزرو از پایگاه نوژه همدان به‌سمت هدف رفته، بمباران کرده و بازگردند و این‌میان‌، سوخت‌رسانی‌های هوایی هم انجام شود. برای هماهنگی‌های این‌مرحله، ستوان یکم خلبان، علی فریدون مازندرانی که در شعبه بنیاد شهید نیروی هوایی مشغول به خدمت بوده، با هماهنگی حجت‌الاسلام مهدی کروبی به دیدار امام خمینی (ره) می‌رود که امام هم در این‌دیدار بر اجرای سریع عملیات ضمن حفظ جوانب احتیاط تاکید می‌کند.

در طراحی حمله جدید (دوم) با توجه به تجربه شکست مأموریت اول، مأموریتی ثانویه هم برای خلبانان حاضر در عملیات در نظر گرفته شد تا اگر به هر دلیلی نتوانستند به‌سوی هدف بروند، محل دیگری را که از پیش تعیین می‌شود، بمباران کرده و سپس بازگردند. در این‌مرحله بنا بود شکاری‌رهگیرهای F۱۴ هم برای حمایت هوایی در عملیات حضور داشته باشند و تانکرهای سوخت‌رسان، سوخت آن‌ها را هم تأمین کنند. اما بارندگی و هوای نامساعد و تیراندازی نیروهای خودی، پیش از خروج از مرز باعث ناکام‌ماندن طرح دوم عملیات شد. لوتر یادگاری خلبان یکی از تانکرهای سوخت‌رسان مرحله دوم عملیات، در خاطرات خود به این‌مساله اشاره کرده که تعدادی از سربازان نیروی زمینی به تصور این‌که هواپیماهای داخل در این‌عملیات، عراقی هستند به سمت آن‌ها تیراندازی کرده و کار سوخت‌گیری را در هوای بد، دوچندان سخت‌تر کردند.

در مرحله دوم، با نزدیک‌شدن فانتوم‌ها به مرز، لایه ابرهای موجود در هوا ضخیم‌تر شده و امکان پیشروی به‌سمت هدف از بین رفت. در نتیجه هواپیماها تا ارتفاع عجیب ۵۰ پایی زمین پایین می‌آیند اما ضخامت ابرها دوباره امکان ادامه مأموریت را نداده و تصمیم به تغییر مسیر و رفتن به‌سمت هدف ثانویه یعنی پالایشگاه کرکوک و چند هدف دیگر در شمال شرق عراق گرفته می‌شود. اما شرایط جوی اجازه انجام این‌کار را هم نمی‌دهد. در نتیجه فانتوم‌ها در حالی‌که همچنان مسلح به بمب و به این‌خاطر سنگین بوده‌اند به پایگاه همدان برگشته و با وجود خطر بالای فرود با مهمات، به آشیانه برمی‌گردند.

به این‌ترتیب، مراحل اول و دوم عملیات حمله به H۳؛ در مرحله اول به‌دلیل اشکال در طراحی و افشای عملیات (پس از سوخت‌گیری اول بر فراز دریاچه ارومیه) و در مرحله دوم به‌دلیل شرایط نامساعد جوی لغو شدند. در مراحل ابتدایی، بنا بود دومین سوخت‌گیری فانتوم‌ها در خاک عراق، نزدیکی مرز سوریه انجام شود اما این‌مساله در سومین اجرای عملیات کمی تغییر کرد و سوخت‌گیری دوم، با کمی انحراف و ورود به آسمان سوریه بر فراز خاک این‌کشور انجام شد که به آن خواهیم پرداخت.

* اهمیت عملیات سوخت‌گیری هوایی در حمله به H۳

یکی از مهم‌ترین علل پیروزی عملیات حمله به پایگاه‌های الولید، اجرای سوخت‌رسانی‌های هوایی است که در دو مرحله در مسیر رفت و دو مرحله در مسیر برگشت عملیات، انجام شد. در غیر این‌صورت رسیدن به پایگاه‌های سه‌گانه الولید ممکن نبود.

لوتر یادگاری خلبان بوئینگ ۷۰۷ سوخت‌رسانی که مسئولیت پرواز تانکر را در دو دوره اول عملیات حمله به H۳ داشته در یادداشتی که برای کتاب «حمله هوایی به الولید» نوشته، به این‌مساله اشاره کرده که سوخت‌رسانی هوایی، کاری بسیار حساس، پرهزینه و دقیق است. به‌همین‌دلیل کشورهای بسیار معدودی در جهان هستند که از آن استفاده می‌کنند. با بودن هواپیماهای سوخت‌رسان، هواپیماهای تهاجمی می‌توانند با حداقل بنزین و حداکثر مهمات از زمین برخاسته و باقیمانده سوخت خود را در هوا دریافت کنند. یادگاری می‌نویسد بعد از خرید هواپیماهای سوخت‌رسان در سال‌های پیش از انقلاب، پروازهای آموزشی زیادی انجام شد که در نتیجه آن‌ها هم خلبانان سوخت‌گیرنده و هم سوخت‌دهنده از مهارت بالایی برخوردار شدند. حتی پروازهای طولانی به اروپا انجام شدند تا اینکه نیروی هوایی ایران قادر باشد هواپیماهای جنگنده خریداری‌شده خود را به‌طور مستقیم از آمریکا و با عبور از اقیانوس اطلس، از طریق اروپا به ایران منتقل کند.

عیدی نیروی هوایی به مردم ایران

بوئینگ، تانکر سوخت‌رسان و فانتوم F۴ در حال سوخت‌رسانی و دریافت‌سوخت

به گفته این‌خلبان سال‌های جنگ، ایران پس از آمریکا دومین‌کشوری بود که می‌توانست هواپیماهای جنگی خود را یک‌سره از اقیانوس اطلس عبور دهد. یادگاری با اشاره به عملیات حمله به H۳، می‌گوید خلبانان ایرانی در طول جنگ تحمیلی عملیاتی را به اجرا درآوردند که به‌گفته بسیاری از تحلیلگران بین‌المللی، از زمان جنگ جهانی دوم بی‌سابقه بوده است. به‌جز این‌عملیات و در طول سال‌های جنگ هم عملیات سوخت‌رسانی هوایی به‌طور شبانه روزی در سرتاسر کشور انجام می‌شد و به‌علت محاصره تسلیحاتی و اقتصادی که علیه ایران برقرار بود و در مقابلش، کمک‌های شایان توجه اکثر کشورهای شرق و غرب به عراق، رفته‌رفته توان عملیاتی ایران کاهش یافت و امکان جایگزینی هواپیماهای از دست‌رفته وجود نداشت. در نتیجه برای حفظ هر فروند هواپیما، تلاش زیادی می‌شد.

یادگاری می‌گوید مهم‌تر از هواپیماها، خلبانان آن‌ها بودند. او نوشته است: «ما همگی با صمیمیت و محبت زیاد به همدیگر، هر کاری که در توان داشتیم برای حفظ هم به کار می‌بردیم. هر هواپیمایی که از ما جدا می‌شد درست مانند پاره تن ما بود.» (صفحه ۲۳۷)

* اجرای موفقیت‌آمیز عملیات در مرحله سوم؛ دلهره‌ها و موفقیت‌ها

مقدمات مرحله سوم عملیات حمله به H۳، از ۲۸ اسفندماه ۵۹ با گفتگوهای سرهنگ جواد فکوری فرمانده وقت نیروی هوایی با سرهنگ قاسم پور گلچین و سرگرد فرج‌الله براتپور در تهران مطرح شدند. در این‌گفتگوها بنا شد بلافاصله پس از تعطیلات نوروز، عملیات برای بار سوم اجرا شود. در طرحی که تا این‌جا به پختگی رسیده، بناست هواپیماها پس از ترک پایگاه شهید نوژه همدان، بر فراز دریاچه ارومیه، اولین سوخت‌گیری خود را انجام دهند. برای سوخت‌گیری کلی و رفت و برگشت این‌عملیات، هم قرار شد دو فروند بوئینگ ۷۴۷ تانکر در دمشق و دو فروند ۷۰۷ تانکر هم که از مهرآباد برخاسته‌اند، بالای دریاچه ارومیه حضور داشته باشند تا سوخت مورد نیاز بمب‌افکن‌ها را تأمین کنند. همچنین یک فروند هواپیمای C۱۳۰ هرکولس برای شنود و جمع‌آوری سیگنال‌های رادیویی و الکترونیکی دشمن نزدیک مرز در پرواز باشد.

پایگاه هوایی تبریز هم وظیفه پوشش هوایی داخل و محدوده مرز و همچنین مراقبت از سوخت‌رسان‌های بالای دریاچه ارومیه را عهده‌دار می‌شود. این‌پایگاه همچنین موظف است ۳ فروند F۵ را برای بمباران پالایشگاه کرکوک _دقایقی پیش از بمباران پایگاه‌های الولید _ در نظر بگیرد. دو فروند F۵ دیگر این‌پایگاه هوایی هم وظیفه اجرای عملیات ایزایی و فریب دشمن را در مرز به عهده می‌گیرند. پوشش هوایی منطقه غرب کشور هم به عهده دو فروند شکاری رهگیر F۱۴ گذاشته می‌شود.

سرگرد براتپور همچنین در چندمرحله دستور نصب مهمات را روی ۵ فروند هواپیما می‌دهد و سپس با وانمودکردن به لغو عملیات، از گردان نگهداری مهمات می‌خواهد فعلاً مهمات را از روی هواپیماها باز نکنند. او این‌کار را تا روز اجرای عملیات، چندین‌مرتبه تکرار می‌کند با توجه به کم بودن تعداد خلبانان سازمانی پایگاه نوژه همدان به‌عنوان پایگاه اصلی عملیات، خلبانان ماهر دیگری از پایگاه‌های هوایی کشور به این‌پایگاه منتقل شدند. سرگرد براتپور هم که آن‌زمان معاون عملیاتی پایگاه نوژه بود، در زمینه رعایت اصول اطلاعاتی این‌عملیات، وسواس زیادی به خرج داد که در خاطراتش هم بر لزوم رعایت این‌اصول تاکید کرده است. چون حضور حداقل ۲۲ خلبان و کمک‌خلبان در ایام عید نوروز در پایگاه نوژه همدان، برای برخی از خلبانان عجیب بوده است. بیشتر خلبانان هم از چهره‌های جوان‌تر بوده‌اند. به‌عنوان مثال در این‌زمینه براتپور با درخواست مرخصی سروان ایرج عصاره یکی از خلبانان ماهر نیروی هوایی موافقت می‌کند تا هیچ‌شک و شبهه‌ای را بین همکارانش برنیانگیزد که این‌کار پس از اجرای عملیات و افشاشدن همه‌چیز، موجب افسوس سروان عصاره به‌خاطر عدم حضورش در عملیات شد.

در ادامه روند حفظ اسرار و اطلاعات عملیات، سرگرد براتپور همچنین در چندمرحله دستور نصب مهمات را روی ۵ فروند هواپیما می‌دهد و سپس با وانمودکردن به لغو عملیات، از گردان نگهداری مهمات می‌خواهد فعلاً مهمات را از روی هواپیماها باز نکنند. او این‌کار را تا روز اجرای عملیات، چندین‌مرتبه تکرار می‌کند. کار خلاقانه دیگر براتپور و طراحان مرحله سوم عملیات، این بود که در روز اجرای عملیات، فقط به خلبانان کابین جلو گفته شد اگر شرایط را مساعد دیدند، به‌جای آن‌که سوخت‌گیری دوم را داخل خاک عراق نزدیک مرز سوریه انجام دهند، این‌کار را چندمایل داخل خاک سوریه انجام دهند.

در نتیجه کمک‌خلبان‌ها تا پیش از رسیدن به نزدیکی مرز سوریه از این‌ماجرا خبر نداشتند. براتپور همچنین دستور داد پس از حرکت خلبانان به‌سمت هواپیماها، همه ارتباطات پایگاه نوژه با بیرون و حتی امکانات ارتباطات داخلی قطع شود. کار دیگری که برای حفاظت از اطلاعات مربوط به این‌عملیات انجام شد، این بود که خلاف رویه جاری که همسران خلبان‌ها از عملیات‌های آن‌ها اطلاع داشتند، این‌بار همسران خلبان‌ها هیچ‌گونه اطلاعی درباره حضور آن‌ها در عملیات نداشتند.

عیدی نیروی هوایی به مردم ایران

سرتیپ دوم فرج‌الله براتپور، لیدر دسته پروازی فانتوم‌های عملیات حمله به H۳

در صبح اجرای عملیات، به خلبانان فانتوم‌ها اعلام شد پس از سوخت‌گیری دوم در خاک بیگانه، از دو دسته چهارتایی، دسته سومی تشکیل شده که با دو فروند به یکی از پایگاه‌های الولید حمله کند. مهرنیا در کتاب خود، از حالات عرفانی و روحانی خلبانان حاضر در عملیات هم گفته که هنوز هم گاهی در خاطراتشان از آن‌شرایط یاد می‌کنند. همه خلبانان حمله به H۳، ضمن قرائت دعا و مناجات، وضو گرفته و وارد اتاق تجهیزات پروازی و سپس با گذر از زیر قرآن، راهی آشیانه هواپیماها شدند. پیش از سوارشدن به هواپیما هم به هر خلبان، یک کلت کمری و مقداری دلار و دینار عراقی داده شد تا در صورت اجکت و فرود چتر نجات در خاک دشمن، از آن‌ها استفاده کنند.

پس از سوخت‌گیری اول بود که با بیان یک‌کلمه‌ایِ رمز ادامه عملیات، ۸ فروند فانتوم به راه خود ادامه داده و ۲ فروند رزرو به پایگاه همدان برگشتند. ۸ فروند اصلی در قالب دو گروه چهارتایی از میان ارتفاعات صعب‌العبور و مرگبار عراق، در کنار مرز ترکیه به راه خود ادامه می‌دهند و به تعبیر مهرنیا «آن‌قدر نزدیک مرز ترکیه پرواز می‌کنند که این امکان وجود دارد در صورت کشف آن‌ها توسط رادارهای ترک نیروی هوایی این‌کشور نیز به مساله حساس شود.» پیش از پرواز فانتوم‌ها و رسیدن‌شان به دریاچه ارومیه، یک‌فروند F۵ با مأموریت بررسی هوای مساعد منطقه و شناسایی منطقه، پرواز کرد و به این‌نتیجه رسید که «آن‌روز هوا واقعاً عالی بود.» (صفحه ۱۰۴) بنابراین عملیات سوخت‌گیری در ارتفاع پایین نباید با مشکل خاصی روبرو می‌شد. پس، تنها تهدیدی که برای گروه پروازی جنگنده‌بمب‌افکن‌های عملیات وجود داشت، حضور دیده‌بان‌های دشمن در شمال شرق عراق بود.

فانتوم‌های شرکت‌کننده در حمله به پایگاه‌های الولید، ۱۱ فروند بوده‌اند که یک‌فروندشان رزروِ روی زمین بوده و باند را ترک نمی‌کند. ۱۰ فروند دیگر تیک‌آف کرده و از پایگاه نوژه همدان به‌سمت دریاچه ارومیه پرواز می‌کنند. دو فروند دیگر از فانتوم‌ها هم، رزروهای روی هوا بوده‌اند که پس از سوخت‌گیری اول و ورود به آسمان عراق _ کنارمرز ترکیه_ به پایگاه برمی‌گردند و در نهایت ۸ فروند فانتوم، به‌سمت هدف‌ها حرکت می‌کنند. مهرنیا می‌نویسد «اگر مسائل خطرات احتمالی سوخت‌گیری در شب برای این‌تعداد شکاری‌بمب‌افکن در ذهن تصمیم‌گیران نبود، احتمالاً این‌عملیات قبل از طلوع خورشید انجام می‌شد تا دشمن بدون‌شک غافلگیر شود.» (صفحه ۱۱۵)

در تمام طول پروازِ تانکرهای سوخت‌رسان بر فراز دریاچه ارومیه، دو کار مهم انجام شد: اول پرواز یک‌هواپیمای بونانزا که به دیده‌بانی بصری می‌پرداخت و بنا بود نفوذ احتمالی شکاری‌های دشمن را در نقاط کور راداری یا مناطقی که دید دیده‌بانان زمینی کور بود، اطلاع دهد. دوم، پوشش هوایی توسط F۵ های پایگاه تبریز و F۱۴ های پایگاه اصفهان. احمد مهرنیا نویسنده کتاب «حمله هوایی به الولید» یکی از خلبان‌های F۵ این‌مرحله عملیات بوده که در یک F۵ دو کابین با سروان سید اسماعیل موسوی پرواز می‌کرده است. برای حمایت هوایی توسط رهگیرهای F۱۴، در طول اجرای عملیات، چهار سورت پروازی توسط این‌هواپیماها انجام شد که علاوه بر آن‌ها، ۹ فروند دیگر هم تا آخرین ساعات شبانه‌روز ۱۵ فروردین در آسمان غرب کشور پرواز کرده و امنیت هوایی این‌منطقه را تضمین کردند.

یکی از سختی‌های کار خلبانان فانتوم‌ها و تانکرها این بود که باید سمت و موقعیت یکدیگر را بدون استفاده از راهنمایی رادار زمینی و گفتگوی رادیویی پیدا می‌کردند و کار سخت سوخت‌گیری هوایی را که معمولاً در ارتفاع بالای ۲۲ هزار پا انجام می‌شود، در ارتفاع پست ۲۰۰ یا ۳۰۰ تا حداکثر ۵۰۰ پا انجام دهند. دو تانکر سوخت‌رسان اول برفراز دریاچه ارومیه، پس از سوخت‌رسانی اول، منطقه را ترک کرده و به فرودگاه مهرآباد تهران برگشتند. پس از سوخت‌گیری اول بود که با بیان یک‌کلمه‌ایِ رمزِ ادامه عملیات، ۸ فروند فانتوم به راه خود ادامه داده و ۲ فروند رزرو به پایگاه همدان برگشتند.

به این‌ترتیب، ۸ فروند اصلی در قالب دو گروه چهارتایی از میان ارتفاعات صعب‌العبور و مرگبار عراق، در کنار مرز ترکیه به راه خود ادامه می‌دهند و به‌تعبیر مهرنیا «آن‌قدر نزدیک مرز ترکیه پرواز می‌کنند که این‌امکان وجود دارد در صورت کشف آن‌ها توسط رادارهای ترک نیروی هوایی این‌کشور نیز به مساله حساس شود.» (صفحه ۱۴۶) در همین منطقه بوده که دو فروند شکاری میگ ۲۳ گشتی از بالای سر گروه فانتوم‌ها عبور کرده و به‌دلیل ارتفاع خیلی پایین‌شان، آن‌ها را نمی‌بینند.

پس از ترک منطقه دریاچه ارومیه توسط تانکرهای سوخت‌رسان و ادامه مسیر فانتوم‌ها، ۲ ساعت بعد، دو فروند تانکر ۷۰۷ دیگر از مهرآباد برخاستند تا هنگام بازگشت فانتوم‌ها، برفراز دریاچه حضور داشته و به آن‌ها سوخت برسانند. سوخت‌گیری سوم فانتوم‌ها در خاک سوریه و تقریباً همزمان با حمله سه F۵ به کرکوک انجام شد و دقایقی پس از آن، فانتوم‌ها به سه‌دسته تقسیم شده و هرکدام به‌سمت یکی از پایگاه‌های سه‌گانه الولید رفتند: دو دسته سه‌تایی و یک‌دسته دوتایی. پس از پرواز سه فروند اف‌پنجی که کرکوک را با موفقیت بمباران کردند، یک بالگرد امداد و نجات هم از پایگاه تبریز پرواز کرد تا در صورت بروز حادثه، به کمک خلبانان سانحه دیده یا اجکت‌کرده بشتابد.

عیدی نیروی هوایی به مردم ایران

بمب Mk۸۲ و بالچه‌هایش که هنگام رهاشدن از هواپیما، باز می‌شوند تا بمب روی هدف فرود بیاید

یکی از نگرانی‌های عملیات H۳، شیوه بمباران بوده است. هواپیماهای بمب‌افکن ایرانی، در آن‌دوره جنگ، عموماً بمباران‌های خود را با شیرجه از ارتفاع بالا انجام می‌دادند اما در حمله به H۳ ناچار بودند از بمباران در ارتفاع ثابت (روش اسکیپ) با بمب‌های MK۸۲ که دارای بالچه‌های عقبی هستند استفاده کنند. در نتیجه با پرواز فانتوم‌ها در ارتفاع ثابت ۲۰۰ پا و رها کردن بمب‌ها، خطر اصابت ترکش‌های انفجار به خود هواپیماها وجود داشت. نگرانی مهم دیگر درباره بمب‌ها، عمل‌نکردن آن‌ها بوده است.

سرهنگ بازنشسته حکانلو به‌عنوان یکی از راویان کتاب «حمله هوایی به الولید» درباره این‌نگرانی گفته است: «ابتکارهای مختلفی هم به خرج دادیم تا از عملکرد کاملاً مطمئن بمب‌ها اطمینان حاصل کنیم و خدای ناکرده زحمت همه همکاران را با عمل‌نکردن بمب‌ها روی هدف به هدر ندهیم. چراکه خوب به خاطر دارم قبل از انقلاب، در مانور میدلینک (Middlink) در قالب پیمان سنتو و حضور آمریکا، صدها نمونه از یک نوع مهمات عمل نکرد و معضلی را برای نیروی هوایی ایران به وجود آورد.» (صفحه ۱۳۶) میدلینک رزمایشی بود که بارها با حضور نظامیان نیروی دریایی آمریکا، انگلیس، نیروی دریایی و هوایی ایران، پاکستان و گاهی کشورهای دیگر در قالب پیمان سنتو (پس از خروج عراق از پیمان بغداد) انجام می‌شد.

خلبانان فانتوم‌های عملیات الولید برای حل این‌مشکل نمی‌توانستند دستگاه‌های ارتفاع‌سنج خودکار راداری هواپیما را روشن کنند چون امکان آن وجود داشت فرکانس این‌دستگاه‌ها توسط دشمن کشف شود.

در همین‌زمینه، پایین‌تر بودن یکی از فانتوم‌ها از شرایط محاسبه‌شده باعث شد چندترکش از بمب‌های رهاشده به نقاطی از هواپیما اصابت کرده و باعث بروز اشکالاتی در سامانه هیدرولیکش شود. این‌فانتوم به‌همین‌دلیل، پس از بمباران و بازگشت، امکان انجام سوخت‌گیری سوم را در خاک سوریه پیدا نکرد و ناچار شد با کمک لیدر دسته پروازی و یکی از تانکرها، در فرودگاهی نسبتاً متروکه و بدون کاربرد در سوریه فرود بیاید دیگر دلهره‌ای که در عملیات حمله به H۳ وجود داشته، مربوط به سوخت‌گیری دوم در خاک سوریه است که دو علت مهم و اساسی داشت: خطای دستگاه‌های ناوبری فانتوم‌ها به‌دلیل دوری راه و دوم این‌که امکان استفاده از تماس رادیویی و پیداکردن سمت و موقعیت تانکرها با گفتگوی رادیویی وجود نداشت.

همچنین تانکرهای سوخت‌رسانی که بنا بود در این‌نقطه به فانتوم‌ها سوخت برسانند، باید از فرودگاه دمشق برخاسته و با اعلام ایجاد اشکال در سیستم پروازی، زمان می‌خریدند تا فانتوم‌ها برسند. به‌همین‌دلیل خلبانان سوخت‌رسان‌ها و فانتوم‌ها نگران این‌مساله هم بوده‌اند که اگر به هر دلیلی فرودگاه دمشق، به تانکرها اجازه پرواز ندهد، یا با تأخیر این‌اجازه را صادر کند، باید چگونه سوخت پرواز تا هدف و برگشت تا این‌نقطه را تأمین کنند! اما به هرحال دو فروند بوئینگ ۷۴۷ سوخت‌رسان در سه‌کنج مرزی عراق، ترکیه و سوریه فانتوم‌ها را دیده و به آن‌ها سوخت می‌دهند.

پس از این‌مرحله سوخت‌گیری است که فانتوم‌ها، سه‌دسته شده و به‌سمت الولید حرکت می‌کنند. مهرنیا در کتاب خود می‌نویسد: «عملیات سوخت‌رسانی برای کسب حداکثر امنیت و غافلگیری حریف در پایین‌تر ارتفاع تاکتیکی یعنی کمتر از ۳۰۰ متر انجام شد، شرایطی که سوری‌ها روی آن‌ها اشراف راداری پیدا نکنند و نیروهای عراقی هم بویی از ماجرا نبرند.» (صفحه ۱۷۰)

دلهره بعدی این بود که خلبانان فانتوم‌ها که در خاک سوریه و نزدیک عراق پرواز کرده و به‌سمت هدف می‌رفتند، با هواپیماهای اسرائیلی اشتباه گرفته شوند. نگرانی بعدی هم رسیدن به نشانه‌ای بوده که روی نقشه علامت‌گذاری شده بود اما با خطای دستگاه‌های ناوبری هواپیما، به‌ویژه هواپیمای سرگرد براتپور به‌عنوان لیدر دسته، ممکن بود پیدا نشود. اما تقاطع جاده به‌عنوان اولین‌نشانه و سپس دیدن نشانه دوم یعنی یک‌چهارراه جاده‌ای، خلبانان فانتوم‌ها را آسوده کرد. ارتفاع بسیار پایین و پرواز در ارتفاع پست فانتوم‌ها هم، دیگر عامل نگرانی دست‌اندرکاران این‌عملیات بوده است.

چون به‌دلیل رملی‌بودن و پوشش بیابانی زمین پایین، احتمال عدم تشخیص ارتفاع توسط خلبانان، سردرگمی (پدیده Vertigo) و برخورد با زمین هم بسیار بالا بوده است. خلبانان فانتوم‌های عملیات الولید برای حل این‌مشکل نمی‌توانستند دستگاه‌های ارتفاع‌سنج خودکار راداری هواپیما را روشن کنند چون امکان آن وجود داشت فرکانس این‌دستگاه‌ها توسط دشمن کشف شود. در همین‌زمینه، پایین‌تر بودن یکی از فانتوم‌ها از شرایط محاسبه‌شده باعث شد هنگام بمباران، چندترکش از بمب‌های رهاشده به نقاطی از هواپیما اصابت کرده و باعث بروز اشکالاتی در سامانه هیدرولیکش شود. این‌فانتوم به‌همین‌دلیل، پس از بمباران در مسیر بازگشت، امکان انجام سوخت‌گیری سوم را در خاک سوریه پیدا نکرد و ناچار شد با کمک لیدر دسته پروازی و یکی از تانکرها، در فرودگاهی نسبتاً متروکه و بدون کاربردِ پالمیرا در سوریه فرود بیاید که بعدها شرایطش برای بازگشت به ایران فراهم شد. تانکرهای سوخت‌رسان پس از سوخت‌رسانی سوم به هفت فانتوم دیگر و راهی‌کردن آن‌ها به سمت مرز ایران، خود به سمت دمشق حرکت کرده و پس از فرود، خلبانان فانتوم خسارت‌دیده را هم که به دمشق منتقل شده بودند، با خود همراه کرده و به ایران بازگشتند.

هفت‌فانتوم سالم که همه بمب‌های خود را روی پایگاه‌های الولید ریخته بودند و موشکی هم برای درگیری هوایی نداشتند، پس از سوخت‌گیری در آسمان سوریه، در کنار مرز ترکیه، به سمت ایران پرواز کردند تا با استفاده از پوشش هوایی F۱۴ ها و F۵ ها، سوخت‌گیری نهایی را بر فراز دریاچه ارومیه انجام داده و سپس راهی پایگاه مادر یعنی نوژه همدان شوند. خلبانان فانتوم‌ها و دیگر حاضران در عملیات، پس از ورودشان به مرز و قرار گرفتن در پوشش هوایی، به‌دلیل اجرای موفقیت‌آمیز عملیات، به سکوت رادیویی خود پایان داده و در رادیو شروع به صحبت و اعلام پایان موفقیت‌آمیز عملیات کردند.

به این‌ترتیب عملیات حمله به الولید که با طلوع آفتاب روز ۱۵ فروردین ۶۰ شروع شده بود، حوالی ساعت ۱۴ آن روز به پایان رسید؛ و جالب است که همه خلبانان فانتوم‌ها گفته‌اند مسیر رفت عملیات، بسیار طولانی‌تر از مسیر بازگشت به نظر می‌رسیده است.

* پس از عملیات

هواپیماهای مشارکت‌کننده در این‌عملیات از جمله فانتوم‌های بمب‌افکن‌، مجهز به دستگاه فیلمبرداری بوده‌اند و صحنه‌ها و لحظات ماندگاری را از عملیات حمله به H۳ ثبت و ضبط کرده‌اند. اما یکی از افسوس‌های ناشی از کژسلیقگی‌های روا داشته به این‌حماسه، درباره مصاحبه‌هایی است که رادیوتلویزیون همدان پس از نشست فانتوم‌ها در پایگاه نوژه با خلبانان آن‌ها انجام داد. این‌مصاحبه‌ها از رادیو و تلویزیون پخش نشدند. سرهنگ ابراهیم پورردان یکی از کمک‌خلبانان حاضر در عملیات، علت این‌ماجرا را از یکی از کارکنان صدا و سیمای همدان جویا می‌شود و این‌چنین پاسخ می‌گیرد: «دوست خوب من، چون برخی از شما فراموش کردید در اول صحبت بسم‌الله بگویید پخش این‌مصاحبه میسر نشد!» (صفحه ۲۰۰) در نتیجه سرهنگ پروردان معتقد است این عملیات بی‌نظیر از این‌نظر مظلوم مانده است.

تنها فانتوم آسیب‌دیده در عملیات حمله به H۳ چهارماه تحت عملیات تعمیر قرار داشت و چون موتورش نیز آسیب دیده بود، دو فروند هرکولس C۱۳۰ موتور و دیگر ملزومات آن را از تهران به سوریه برده و سپس به ایران بازگشتند. پس از اتمام تعمیرات، مسئولان سوری بهانه‌گیری را آغاز کرده و گفتند فعلاً به صلاح نیست این‌هواپیما به ایران تحویل داده شود. در ادامه هم کارشکنی‌هایی انجام شد و سوخت لازم برای پرواز هواپیما به ایران در اختیارش قرار نگرفت. اما در این‌مقطع دیپلماسی به کمک آمد و با راضی‌کردن مقامات سوری، بنا بر این شد کمکی به این‌هواپیما نشود و با سوخت کمی که دارد، بلافاصله پس از برخاست، در هوا، سوخت خود را با کمک تانکری که از ایران آمد، تأمین کند.

مقامات اطلاعاتی آمریکا انهدام؛ ۳ فروند هواپیمای حمل و نقل آنتونوف ۱۲، یک فروند توپولف ۱۶، چهار فروند Mig۲۱، پنج فروند سوخو ۲۰/۲۲، هشت فروند Mig۲۳، دو فروند میراژ F۱ که تنها چند هفته قبل تحویل عراق داده شده بودند و چهار فروند بالگرد Mil Mi۸ را تائید کرده اند. علاوه بر این ۱۱ فروند هواپیمای دیگر از جمله دو فروند بمب‌افکن توپولف ۱۶ و سه فروند توپولف ۲۲ به طور جزئی آسیب دیده اند که قابل تعمیر هستند این فانتوم که توسط محمود اسکندری یکی از ماهرترین خلبانان فانتوم در جهان، به ایران بازگشت، پیش از ترک سوریه دو پرواز آزمایشی انجام داد.

پس از انجام پرواز آزمایشی اول، هواپیما برای بازگشت به ایران پرواز کرد اما در مسیر مورد حمله چندفروند شکاری عراقی قرار گرفت که ایراداتی جزئی به آن وارد آمد و با تبحر اسکندری و کاهش زیاد ارتفاع، جنگنده‌های عراقی موفق به سرنگونی‌اش نشدند. در نتیجه با انجام دوباره تعمیرات و پرواز آزمایشی دوم، این‌هواپیما دوباره در هوا سوخت‌گیری کرده و این‌بار با موفقیت به ایران برگشت. اما اسکندری به گفته کمک‌خلبانش محمد جوانمردی، این‌کار را با تهوّر و شجاعت خاصی انجام داد؛ به این‌ترتیب که وارد خاک عراق شده و با حداکثر سرعت در ارتفاع خیلی پایین پرواز کرد.

علت عدم تحویل سوخت و همکاری سوری‌ها با ایران، نگرانی مقامات این‌کشور به‌خاطر کارشکنی و مزاحمت کشورهای اتحادیه عرب بود. همان‌طور که می‌دانیم سوریه درباره جنگ ایران و عراق، اعلام بی‌طرفی کرده بود و دخالتش در جنگ می‌توانست تبعاتی به دنبال داشته باشد. رسانه‌های عراق پس از این‌مساله، مطالب زیادی را علیه سوریه و مقامات این‌کشور منتشر کردند که دولتمردان سوری هم، با بیان این‌که ادعاهای عراق، واهی و بی‌پشتوانه هستند، پاسخی به آن‌ها نداند.

پس از انجام موفقیت‌آمیز عملیات حمله به H۳، رسانه‌های مختلف آمریکا و فرانسه، مصر و کشورهای غربی، مطالب زیادی درباره این‌عملیات نوشته و حیرت خود را از اجرای بی‌نظیرترین عملیات هوایی جهان اعلام کردند. در این‌گزارش‌ها میزان خسارت وارده به نیروی هوایی عراق بسیار بالا ارزیابی، و همچنین به نابودی تقریبی همه هواپیماهای توپولف عراق اشاره می‌شد. همچنین در پی اجرای این‌عملیات، تعدادی از افسران ارتش بعثی عراق اعدام شدند. صدودهمین شماره مجله Air Enthusiast که مارس سال ۲۰۰۴ منتشر شد، مقاله‌ای از تام کوپر و فرزاد بیشاپ دو پژوهشگر جنگ‌های هوایی را شامل می‌شد که در آن نوشته شده بود ایران قبلاً ادعا کرده بود حداقل ۴۸ فروند از انواع مختلف هواپیما و بالگرد عراقی شامل چندمیراژ منهدم شده یا به‌شدت صدمه دیده‌اند اما نتیجه واقعی خسارات بیش از این بوده است.

در گزارش مورد اشاره نوشته شده بود: «مقامات اطلاعاتی آمریکا انهدام؛ ۳ فروند هواپیمای حمل و نقل آنتونوف ۱۲، یک‌فروند توپولف ۱۶، چهار فروند Mig۲۱، پنج فروند سوخو ۲۰/۲۲، هشت فروند Mig۲۳، دو فروند میراژ F۱ که تنها چند هفته قبل تحویل عراق داده شده بودند و چهار فروند بالگرد Mil Mi۸ را تائید کرده اند. علاوه بر این ۱۱ فروند هواپیمای دیگر از جمله دو فروند بمب‌افکن توپولف ۱۶ و سه فروند توپولف ۲۲ به‌طور جزئی آسیب دیده اند که قابل تعمیر هستند.» (صفحه ۲۲۲)

به‌جز برنامه ملاقات‌هایی که برای خلبانان فانتوم‌ها و دیگر دست‌اندرکاران عملیات H۳ با امام خمینی (ره)، ترتیب داده شد، سرگرد براتپور (لیدر عملیات) از طرف آیت‌الله اشرفی اصفهانی برای سخنرانی پیش از خطبه‌های نماز جمعه کرمانشاه (زادگاه براتپور) دعوت شد که آیت‌الله اشرفی اصفهانی پیش از سخنرانیِ براتپور، ضمن انداختن دسته‌گلی به گردن او، سعی کرد دست براتپور را ببوسد که وی مانع شد و صورت آیت‌الله اشرفی اصفهانی را بوسید.

منبع: مهر



منبع خبر

عیدی نیروی هوایی به مردم ایران بیشتر بخوانید »

میزبان دهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت مشخص شد

میزبان دهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت مشخص شد



کردستان، میزبان دهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، مراسم «دهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت» روز دوشنبه ۱۸ اسفندماه در شهر سنندج، با حضور جمع محدودی از پیشکسوتان جهاد و مقاومت و فعالان حوزه‌ی ادبیات و هنر دفاع مقدس و مسئولان استانی، با رعایت دستور العمل‌های بهداشتی و  همراه با انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «عصرهای کریسکان» از سوی مؤسسه‌ی پژوهشی-فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار می‌شود.

کتاب «عصرهای کریسکان»، خاطرات آقای امیر سعیدزاده (سعید سردشتی) از فعالیت‌های دوران پیش از انقلاب و مجاهدت‌های دفاع مقدس تا رنج‌های اسارت در زندان‌های کومله و دموکرات است که به قلم کیانوش گلزار راغب تدوین و توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.

پیش از این دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب اسلامی در همایش‌های جداگانه‌ای از کتاب‌های «نورالدین پسر ایران»، «پایی که جا ماند»، «لشکر خوبان»، «من زنده‌ام» ، «آن بیست‌وسه نفر»، «وقتی مهتاب گم شد، گلستان یازدهم، دختر شینا، آب هرگز نمی‌میرد»، «فرنگیس»، «در کمین گل سرخ»، «مربع‌های قرمز» تقدیر نموده و یادداشت‌ها و تقریظ‌های رهبر معظم انقلاب اسلامی را منتشر کرده بود.

این مراسم بصورت زنده از سایت و صفحات پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در شبکه‌های اجتماعی و همچنین شبکه های مختلف سیما پخش خواهد شد.
 

میزبان دهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت مشخص شد



منبع خبر

میزبان دهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت مشخص شد بیشتر بخوانید »