انتشارات شهید کاظمی

خاطراتِ ‌ناگفته مادر ۳ شهید خواندنی شد

خاطراتِ ‌ناگفته مادر ۳ شهید خواندنی شد



خاطراتِ ‌ناگفته مادرشهیدان خالقی‌پور کتاب شد

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «درگاه این خانه بوسیدنی است» خاطراتِ‌ ناگفته فروغ منهی؛ مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا خالقی‌پور به قلم نویسنده کتاب «مربع‌های قرمز» توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

مادران شهدا همواره به عنوان نمادهای ایثار، گذشت و الگوهای صبر برای سایر افراد جامعه محسوب می‌شوند. آن‌ها با تقدیم فرزندان خود اجازه ندادند تا دشمنان از موقعیت‌های موجود به نفع خود استفاده کنند، مادر شهیدان خالقی پور یکی از مادران نمونه زنجانی است که علاوه بر تقدیم سه فرزند خود، افتخاری همسری جانباز دوران دفاع مقدس را دارد.

اولین شهید این خانواده شهید داوود خالقی‌پور، متولد ۱۳۴۴ است که در سال ۱۳۶۲ طی عملیات خیبر در جزیره مجنون به فیض شهادت نائل آمد. دو شهید دیگر این خانواده نیز رسول و علیرضا متولدین ۱۳۴۶ و ۱۳۵۰ بودند که به طور همزمان در سال ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه، عملیات پاسگاه زید در آغوش یکدیگر به فیض شهادت نائل آمدند. فروغ منهی، مادر شهیدان خالقی‌پور است که با صبر و پایداری راه فرزندان خود را ادامه می‌دهد. مادری که هنوز هم مثل ایام هشت سال دفاع مقدس، با اقتدار و محکم صحبت می‌کند، می‌گوید هنوز دفاع تمام نشده است و جنگ با دشمن ادامه دارد تا ظهور آقا امام زمان (عج).

«درگاه این خانه بوسیدنی است» خاطرات ناگفته فروغ منهی مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا خالقی‌پور است که ناگفته‌های شنیدنی‌اش در خطوط این کتاب جان گرفته است. مادر جوانی که روزهای جوانی‌اش به داغ جگرگوشه‌هایش گذشت و خم به ابرو نیاورد. شیرزنی توصیف نشدنی که در صفحات این کتاب فقط گوشه‌هایی از صبر زینب‌گونه‌اش به تصویر کشیده شده است. از روزهای جوانی‌اش تا روزهایی که کنار بچه‌هایش بود و به سرعت برق و باد گذشتند. روزهایی که از زنجان به نازی‌آباد تهران آمد و در این شهر و خانه غریب بود و حالا بعد از ۵۰ سال در هر جایی جز این خانه و محل، غریب است و دلش پر می‌کشد برای خانه و کوچه‌شان. کوچه‌ای که حالا اسمش شده ‌است: «کوچه شهید داوود خالقی‌پور».

در خاطره‌ای، مادر شهیدان خالقی‌پور این‌گونه به امام خمینی(ره) خطاب می‌کند؛

«امیرحسین دو ساله‌ام را برای آزادی قدس پرورش خواهم داد…»

-مدت زمان زیادی بین زمان مجروحیت و شهادت علیرضا طول نکشید، سال ۱۳۶۷ بود که علیرضا و رسول در سنین (۱۹ و ۱۶) سالگی در شب عید قربان در منطقه شلمچه در آغوش یکدیگر به شهادت رسیدند.
زمانی که این دو فرزندم شهید شدند، دشمن فکر کرده بود که به ما ضربه زده است و این خانواده دیگر منزوی می‌شود؛ اما غیرتم اجازه نداد که این سخنان را تحمل کنم، زمانی که پیکر فرزندانم را دم در خانه آوردند، کنار آن‌ها ایستادم و خطاب به امام خمینی گفتم:

«اماما سرت سلامت، دو تا از این بچه‌های ناقابلم به اولین پسرم پیوستند؛ ولی هنوز کار ما تمام نشده است. هنوز پدرشان هست. حتی اگر پدرشان هم شهید شود من امیرحسین دو ساله‌ام را برای آزادی قدس پرورش خواهم داد. اگر او هم نباشد، خودم کمر همت را می‌بندم و چادر به سر، در همه جهات و جبهه‌ها برای پایداری و ایستادگی کشورمان می‌جنگم.»

امروز هم چیزی تغییر نکرده است و هنوز هم پشت سر امام خامنه‌ای هستیم و پیرو ایشان و تا آخرین لحظه یعنی ظهور امام زمان (عج) با صلابت ایستادگی کرده و خواهیم جنگید.

تا زمانی که خدا باشد، تنها نیستم، من در این ۳۵ سال با خاطرات آن‌ها زنده هستم و نفس می‎کشم و احساس می‌کنم آن‌ها هم کنار من نفس می‌کشند.

در برشی از کتاب می‌خوانیم:

«کنار تابوت زانو زدم. پوستش از شیمیایی ملتهب و تن سفیدش پر از دانه‌های ریز قرمز بود. مثل وقتی که سرخک گرفت. به پوستش دست کشیدم. زخم ترکش‌های زبر. چقدر حرف برای گفتن داشتم. به صورتش دست کشیدم. سرمای تنش در جانم خزید. چرا قدر پسرم را ندانستم؟ تا چشم بر هم زدم، از پیشمان رفت. من ماندم و حسرتی که دلم را می‌سوزاند. دستش را در دستم گرفتم. موهایش را نوازش کردم. صورتم را نزدیکش می‌بردم و عقب می‌آوردم. حرف می‌زدم و گریه می‌کردم. ساکت می‌شدم و نگاهش می‌کردم. می‌بوییدم و می‌بوسیدمش. همه تنش را لمس کردم. ذره‌ذره داوود را به خاطر می‌سپردم.»

کتاب «درگاه این خانه بوسیدنی است» خاطراتِ ‌ناگفته مادرشهیدان فروغ منهی؛ مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا خالقی‌پور به قلم نویسنده کتاب «مربع‌های قرمز» زینب عرفانیان در قطع رقعی و ۲۴۰ صفحه همزمان با ایام فاطمیه و سالروز شهادت حضرت فاطمه‌(س) توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.



منبع خبر

خاطراتِ ‌ناگفته مادر ۳ شهید خواندنی شد بیشتر بخوانید »

ترور اخیر شخصیت هسته‌ای کشورمان لزوم توجه به روایت دشمن را آشکارتر کرد

من کُشتم، خوب هم کردم که کُشتم!



کتاب تو زودتر بکش - انتشارات شهید کاظمی - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «وحید خضاب» مترجم کتاب «تو زودتر بکش» گفت: هم نویسندۀ کتاب و هم راویانی که با آن‌ها گفت‌وگو شده، همگی از بخش عمدۀ این قتل‌ها دفاع می‌کنند و لذا خلاصۀ کتاب، این یک جمله است که «من کشتم، خوب هم کردم که کشتم!»

ادبیات خارجی و در پی آن کتاب‌هایی با موضوعات خاص به منظور توجه به سیر مسائل مورد توجه به وسیله نویسندگان به قول عمومی «آن ور آبی» و علاقه مخاطبان به موضوعات خارجی به منظور ایجاد ارتباط ذهنی با فضای آن‌ها همیشه مورد توجه بوده است که لازم است برای دسترسی بهتر مخاطب به آن‌ها مورد ترجمه قرار گیرد.

اخیرا  در همین حوزه کتابی با نام «تو زودتر بکش» نوشته «روئین برگمن» ترجمه شده و توسط انتشارات شهید کاظمی طی سه ماه گذشته در اختیار مخاطبان قرار گرفته است. به واسطه همین موضوع گفت‌وگویی داشتیم با «وحید خضاب» مترجم این کتاب که در ادامه می‌خوانید.

نویسندگی و ترجمه کتاب را از چه سنی آغاز کردید؟

بنده هم مثل بسیاری دیگر از دوستان این حوزه (و البته کوچک‌ترین آن‌ها) اولین تجربیاتم در این حوزه را (به معنای عام آن) از سنین نوجوانی شروع کردم که طبعا  هرچه سن و مطالعاتم بیشتر شد، حالت جدی‌تری به خود گرفت. البته چون عشق اصلی و رشته تحصیلی‌ام تاریخ بود، تمرکز نویسندگی‌ام بر پژوهش تاریخی قرار گرفت. از زمانی به بعد احساس نیاز کردم برای مطالعات خودم زبان عربی و انگلیسی را یاد بگیرم.

با یادگیری این دو زبان و باز با توجه به مطالعات و علایق خودم، کتاب‌هایی می‌خواندم که جواب سوال‌هایم (چه در حوزه اندیشه و چه در حوزه تاریخ) در آن‌ها پیدا می‌شد لذا به ذهنم رسید این کتاب‌ها را برای دیگر افرادی که شاید همین سؤالات را داشته باشند ترجمه کنم. این‌طور بود که از چند سال پیش، پا کردن در کفش مترجمان کتاب را هم آغاز کردم.

 تا به امروز چند کتاب و در چه حوزه‌هایی از شما منتشر شده است؟

چند کتاب در حوزه تاریخ معاصر (اعم از پژوهش یا تاریخ شفاهی) داشتم (که چندتایی منتشر شده و چندتایی در مسیر انتشار است) و چند کتاب هم در حوزه ترجمه که آن‌ها عموما  دو حوزه را در برمی‌گیرد: تاریخ و ابعاد مختلف جریان مقاومت، تاریخ و ابعاد مختلف جریان ضد مقاومت (اعم از دشمن کافر یا دشمن تکفیری). مجموعا  تا امروز حدود ۲۰‌کتاب می‌شود. در بین کتاب‌های تاریخی‌ام به زعم خودم کتاب «بررسی تفصیلی ماجرای آیت‌الله مصباح و دکتر شریعتی» کتاب بدی نیست و در حوزه ترجمه هم کتاب‌های «من در رقه بودم« و «فرمانده در سایه» و همین کتاب «تو زودتربکش» به نظرم بهتر هستند.

 در مورد کتاب «تو زودتر بکش» بیشتر بگویید.نویسنده کتاب کیست؟

این آخرین اثر تحقیقی «روئین برگمن» است. برگمن یک محقق صهیونیستی است که البته اکثر آثارش در نشریات انگلیسی زبانِ جهان منتشر می‌شود یا کتاب‌هایی به زبان انگلیسی است. البته تاکید می‌کنم ما جایی به اسم «اسرائیل» را به رسمیت نمی‌شناسیم تا کسی را «اسرائیلی» بدانیم و به کار بردن این تعبیر، مسامحی است. برگمن در حوزه ژورنالیسم تحقیقی (خصوصا  در مباحث امنیتی) شخصیت شناخته‌شده‌ای است. 

در این کتاب هم با تحقیق دامنه‌دار و مشخصا با انجام بیش از ۱۰۰۰‌مصاحبه با شخصیت‌های سیاست‌گذار یا نیروهای عملیاتی دستگاه‌های امنیتی رژیم اسرائیل، روایتی از فعالیت‌های این دستگاه‌ها، خصوصا  در حوزه ترور یا به تعبیر او «قتل هدفمند»، ارائه کرده است.

 موضوع جالبی در زمان ترجمه کتاب بود که شما را به خوب جلب کند؟

اساسا  نوشته شدن چنین کتابی جالب است یعنی ارائه یک روایت تفصیلی و خوش‌خوان و مستند (به معنای استناد به منبع مشخص) در حوزه فعالیت‌های فوق‌محرمانه امنیتی حتی فعالیت‌های سال‌های اخیر این دستگاه‌ها، ذاتا شایان توجه است. خصوصا  که در این کتاب همه جا هم با تعریف و تمجید مواجه نیستیم. البته کتاب، روایت «دشمن» است و ما هم سعی کردیم بدون حتی کوچک‌ترین تغییری، کتاب را ارائه کنیم و حداکثر در پاورقی، نکته‌ای بگوییم. حتی می‌توان گفت برای تمجید از دشمن (و بعضا  برای توجیه آدمکشی و شکنجه‌گری دشمن) نوشته شده و در کل هم سعی کرده این دیو «قاتل» را، یک «قاتل باشرف و انسان‌دوست» که در حال دفاع از خود بوده معرفی کند.

دست آخر، نتیجه‌ای که بعد از کتاب توسط خواننده گرفته می‌شود این است که تعداد بسیار بالایی قتل عمد، توسط نهادهای حاکمیتی رژیم صهیونیستی رخ داده و این کتاب، با ارائه اسناد و مدارک متعدد، جای تردید درباره قاتل و اهدافش باقی نگذاشته. یعنی بحث «تروریسم دولتی» به آشکارترین وجهی در کتاب هویداست. البته هم نویسنده کتاب و هم راویانی که با آن‌ها گفت‌وگو شده، همگی از بخش عمده این قتل‌ها دفاع می‌کنند و لذا خلاصه کتاب، این یک جمله است که «من کشتم، خوب هم کردم که کشتم!»

 با این توصیف، هدف نویسنده از تألیف این کتاب چه بوده؟

نویسنده به خیال خودش قصد اصلاح‌طلبی داشته و خواسته اولا از کارهای «مثبت» دستگاه‌های امنیتی رژیم اسرائیل (در کشتن دشمنان این رژیم، یعنی عمدتا  نیروهای جبهه مقاومت) تمجید کند و در کنار آن، خطاهای این روند را هم تذکر دهد تا «اصلاح» شود ولی خودش هم نفهمیده چقدر قشنگ و مستند، «حکومت قاتل» را مقابل چشم خواننده جهانی به تصویر کشیده است.

با خواندن این کتاب، حتی با وجود تلاش نویسنده برای تطهیر صهیونیست‌ها و توجیه کارهایشان، دست‌کم این را می‌بینیم که دشمن ما در باطل خودش چقدر مستحکم ایستاده و چطور سعی می‌کند با هر وسیله‌ای شده (حتی با ترور) به ایجاد «بازدارندگی» برسد  یا می‌بینیم چطور این رژیم باطل، در راستای تثبیت باطل خویش، حاضر نیست بی‌خیال «انتقام» شود.

یکی از اهداف بنده از ترجمه کتاب، ارائه همین تصویر «خودگفته» از دشمن بود. این کتاب وحی منزل نیست، اینکه جای بحث ندارد ولی در هر حال اگر هوشمندانه خوانده شود واقعا  می‌تواند به دشمن‌شناسی کمک مهمی کند.

*وطن امروز



منبع خبر

من کُشتم، خوب هم کردم که کُشتم! بیشتر بخوانید »

سالنامه ۱۴۰۰ «حاج قاسم سلیمانی» منتشر شد

سالنامه ۱۴۰۰ «حاج قاسم سلیمانی» منتشر شد



سررسید 1400 - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سالنامه یادگار ۱۴۰۰ مزین به عکس و خاطرات زیبا از شهدای مدافعان حرم، شهدای شاخص دفاع مقدس به ویژه شهید حاج قاسم سلیمانی توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد.

راه کاروان عشق از میان تاریخ می‌گذرد و هرکس در هر زمان بدین صلا لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست.

این سالنامه در اصل یک سالنامه محتوایی است که اسم آن برگرفته از بیانات مقام معظم رهبری در مورد سردار رو سفید؛ شهید حاج احمدکاظمی است که می‌فرمایند: «ایشان از یادگاران دفاع مقدس بودند…»

این سالنامه اثری متفاوت است که با محوریت شهید حاج احمد کاظمی و یار دیرینه‌اش حاج قاسم سلیمانی تولید و منتشر شده است که شامل قطعه عکس‌هایی از شهدای دفاع مقدس، مدافعان حرم، شهدای هسته‌ای و متن وصیت‌نامه سردار دل‌هاست و در کنار محتوای غنی آن از ظاهری جذاب و زیبایی خاصی برخوردار است.

شهید کاظمی یادگار صادق و راستین سرداران شهید باکری، زین الدین و همت بود که به راستی ذره‌ای از شمیم دلنشین آن سرداران شهید و آرزوی شهادت، جزیی از آمال و ادعیه آن شهید والا مقام بود.

یادگار به همه کسانی تقدیم شده که از نام احمد (شهید احمد کاظمی) و سردار دل‌ها (شهید قاسم سلیمانی) در یاد خود، یادگاری دارند.

سالنامه یادگار۱۴۰۰ در قطع رقعی در ۲۵۴ صفحه با جلد گالینگور به صورت دورنگ به همت انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد.



منبع خبر

سالنامه ۱۴۰۰ «حاج قاسم سلیمانی» منتشر شد بیشتر بخوانید »

چگونه «حسینِ غلام» به «غلامِ حسین» تبدیل شد؟

چگونه «حسینِ غلام» به «غلامِ حسین» تبدیل شد؟



انتشار خاطرات جوان شر و شور دهه ۵۰/ چطور «حسینِ غلام» به «غلامِ حسین» تبدیل شد - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «فقط غلامِ حسین باش» خاطرات جانباز، حسین رفیعی از روزهای سخت جنگ و تغییر و تحولش توسط اعجوبه لشکر انصارالحسین(ع) همدان (شهید علی چیت‌سازیان) توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

خاطرات رزمندگان دوران دفاع مقدس پُر است از روایت انسان‌هایی که حضور در عرصه جهاد و جبهه‌های حق علیه باطل، زندگی آن‌ها را دگرگون کرده است و در اصطلاح آن‌ها را از این رو به آن رو کرد.

حسین رفیعی، رزمنده همدانی هشت سال دفاع مقدس یکی از همین افراد بود. کسی که سال‌های سال اهالی روستای حصارخان همدان او را به «حسینِ غلام»، جوان شر و نااهل روستا می‌شناختند که شب و روزش با دعوا و کفتربازی می‌گذشت؛ اما حضور او در جبهه و آشناییش با شهید علی چیت‌سازیان «حسینِ غلام» را تبدیل به «غلامِ حسین» کرد؛ رزمنده شجاعی که پای ثابت نیروهای اطلاعات عملیات سپاه انصارالحسین (ع) همدان شد.

برای او که تا آن روز تحقیر، یتیمی و رنج آزارش داده بود؛ چشمان مهربان آبی علی آقا در صورت مهتابی‌اش معجزه کرده بود . خودش در مورد این تحول می گوید: «قبول کنی یا نکنی برای تو خاطره گفتم؛ نه برای دلم و نه برای تاریخ. برای تو که فردا هزاران «یک لا قبا» مثل من آویزان تواند. برای تو که از گذر «حسین غلام» عبورم دادی و «غلامِ حسین»ام کردی.

یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های این کتاب که باعث شده «فقط غلامِ حسین باش» تبدیل به یکی از متفاوت‌ترین آثار ادبیات مقاومت شود، صراحت و صداقت رفیعی در بیان خاطراتش است.

سردارشهید حسین همدانی در زمان حیاتش در مورد این کتاب گفته است:

«کتابی قابل توجه است چون هم راوی و هم نویسنده آن هر دو در صحنه جنگ حضور داشته‌ اند و آقای حمید حسام نویسنده کتاب «فقط غلامِ حسین باش» نیز به خوبی توانسته است،‌ فضای آن زمان را بیان کند.»

برشی از متن کتاب :

حالا روز دوم عملیات مردافکن خیبر در جزیره‌ای متروکه و در میانه آب‌های راکد جنوب غربی ایران به آخر رسیده و در تاریکی و ظلمات شب و در گوشه‌ای از میدان، تن خسته مردی آرام گرفته است که از سی‌ویکم شهریور ۱۳۵۹ تا آن روز، آرامش واقعی را تجربه نکرده بود. آن جا، در جنوبی‌ترین نقطه جزیره مجنون، مردی سر بر خاک گذاشته و بی‌توجه به هیاهوی صحنه نبرد رخت به عالم دیگر کشیده بود که تا ساعتی پیش، گردانی، گوش به فرمانش، بی‌ترس و واهمه، همچون شیر غران بر دشمن می‌تاختند و به پیش می‌رفتند. آن جا، آن شب، نیزارهای هور، میزبان پیکر شیرمرد شجاعی بودند که در شب‌های سخت و بی‌کسی عملیات‌های محرم، والفجر مقدماتی، والفجر ۴ و خیبر، نقطه امید و مایه دلگرمی مهدی زین‌الدین، فرمانده دلاور لشکر بود.

ساعدی بارها تا مرز شهادت به پیش رفته بود، بارها در دل نیروهای دشمن گرفتار و بیم اسارت، او را به شکلی جدی و سخت تهدید کرده بود، اما دست تقدیر او را کشان کشان تا جزیره مجنون رسانده و از آن جا آسمانی‌اش کرده بود. ساعدی، گره‌گشای چند عملیات، حالا و پس از آخرین گره‌گشایی‌اش در مجنون، تمام بار سنگینی را که در طول سه سال و اندی از شروع جنگ، صادقانه بر دوش کشیده بود، در هور و در نقطه اتصال مجنون و پل شیطاط با آرامش تمام بر زمین نهاده بود.

کتاب «فقط غلامِ حسین باش» خاطرات جانباز، حسین رفیعی از روزهای سخت جنگ و تغییر و تحولش توسط اعجوبه لشکر انصارالحسین(ع) همدان (شهید علی چیت‌سازیان) به قلم حمید حسام (نویسنده کتاب هفتاد ودومین غواص) در قطع رقعی و ۲۴۳صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد.



منبع خبر

چگونه «حسینِ غلام» به «غلامِ حسین» تبدیل شد؟ بیشتر بخوانید »

شنیدن صدای پای آب کنار موشک‌های ایرانی!

شنیدن صدای پای آب کنار موشک‌های ایرانی!



کتاب خط مقدم

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، هر مولودی، یک ولادتی دارد و هر ولادتی یک ولیّ! منطقی‌تر از این نیست. خواه این مولود انسان باشد یا موشک. تاریخ تولدش ثبت می‌شود؛ در اذهان، در تاریخ.

«خط مقدم» روایتی است از تولد اولین موشک ایرانی، آن هم در دل جنگ و با دست‌های خالی. خط مقدم، سیر تولد تا تکامل فناوری موشکی است که به همت «شهید حسن طهرانی‌مقدم» متولد شد و روی پاهایش ایستاد و غرور آفرید. روایت کردن از قد کشیدن موشک‌های ساخت ایران آن‌قدر مفصل است که در قالب کلمات نگنجد و آن‌قدر جذاب است که لحظه‌ای غفلت از آن روا نیست.

هنوز خیلی‌ها هستند که شهید طهرانی‌مقدم را نمی‌شناسند. پیش از شهادتش آن‌قدر گمنام بود که پس از آن، از شنیدن نامش انگشت به دهان می‌ماندند و «که بود و چه کرد؟» زمزمۀ شب و روزشان می‌شد. نه این‌که محدودیت امنیتی داشته باشد، نه؛ گمنامی را خودش انتخاب کرده بود تا مبادا شهرت و قدرت بر خلوص نیتش، سایه بیفکند.

مردم هنوز درگیر جنگ بودند؛ مردادماه ۱۳۶۳. سرشان به بمب و موشک‌های مختلف گرم بود و دلشان عزادار جوانانی که چُنان برگ گل، نشکفته، پیراهن شهادت به تن می‌کردند. بحث ناموس و وطن بود؛ بحث غیرت بود. زمان جنگ تحمیلی ایران با رژیم بعث عراق، ایران موشک نداشت و از طرفی، کسی به ایران موشک نمی‌داد؛ کل جهان در مقابل ایران. سلاح و ابزار کافی برای مقابله نداشتند و طرف مقابلشان به‌روزترین تسلیحات را در اختیار داشت. ما از قدرت بازدارندگی برخوردار نبودیم و قدرت بُرد توپخانۀ ما به عراق نمی‌رسید. آقایان «رفیق‌دوست» و «هاشمی» به سوریه می‌روند و پس از کلی خواهش از سوری‌ها درخواست موشک می‌کنند، ولی آن‌ها قبول نمی‌کردند و می‌گفتند تنها می‌توانیم به بچه‌های شما آموزش بدهیم. «طهرانی‌مقدم» تیم سیزده‌نفره‌ای برای آموزش کار با موشک را انتخاب می‌کند تا در سوریه آموزش ساخت موشک ببینند.

حاج حسن طهرانی‌مقدم به همراه جمعی از دوستانش مأمور شدند تا با همکاری دولت‌مردان، سر از کار ساخت تسلیحات موشکی و نظامی دربیاورند. اگر دنگ و فنگ‌های نظامی ـ سیاسی‌اش را در نظر نگیریم، همکاری خوبی بود. شناختن و اقدام برای تولید اولین موشک ایرانی، راهی سخت و ناهموار بود؛ مرد عمل می‌خواست، مرد جنگی. خط مقدم، روایت مقطعی از تاریخ است که لازم است بدانیم کشورمان با چه سختی‌هایی به این مراحل رسیده و چه آدم‌هایی شب و روزشان را گذاشته‌اند تا ما امنیت داشته باشیم. این کتابِ شش‌صدصفحه‌ای، فقط دو سال از شب و روزهایی را روایت می‌کند که این کودک نوپا در حال جان گرفتن بود؛ همان دو سال پراضطراب. خط مقدم، روایت مردانی است که کمر همت بسته و آسایش خود را فدای امنیت و پیشرفت ایران‌زمین کردند.

تمام جذابیت کتاب در این است که کشورهایی مانند لیبی حتی دوست نداشتند ما کار با موشک را یاد بگیریم که نکند خودمان به این فناوری دست پیدا کنیم! خراب شدن عمدی ۲۳ موشک توسط تیم لیبیایی و حفاظت از خاک در برابر حملات موشکی عراق، انگیزۀ دست‌یابی ایران به موشک شد. ما حتی نمی‌توانستیم یک پیچ موشک باز کنیم، چه برسد به ساخت آن!

ابعاد شخصیتی طهرانی‌مقدم چنان موسع است که شناختش را آن‌چنان سخت می‌کند که تفکیک آن تقریباً محال است. آنچه مُبرهن است این است که برجستگی‌ها و درخشندگی‌های فراوان آن، دیگر ویژگی‌ها را به خوبی پوشش می‌دهد و شهید را در نظر عوام، پررنگ و ملموس می‌سازد. مدیر و سرپرستی که در سخنرانی برای نیروهایش رفیق است و در جمع اغیار چنان محکم صحبت می‌کند که رفقایش حیرت‌زده و میخکوب می‌شوند. با همه صمیمی است و محبت را سرلوحۀ کارهایش قرار داده است. جوانِ پانزده‌ساله تا کاملِ مرد هفتادساله با او ارتباط می‌گیرند. روحش بزرگ است و دلش پهنۀ مهربانی. ارتباطش محدود به ارتباط دلی نبود؛ فکر و عقاید را هم پوشش می‌داد و همه‌جانبه عام و خواص را جذب می‌کرد. این کتاب، روند و طرز مدیریتی او را هم به تصویر می‌کشد، ولی به جزئیات زیادی دربارۀ تسلیحات پرداخته و تلاش ایرانیان در رسیدن به فناوری موشکی را نشان می‌دهد. خط مقدم، روش کار مدیریت و تلاش کار گروهی و الگو برای افراد مختلف است که زیر سایۀ طهرانی‌مقدم‌ها قد کشیده‌اند و سروهای تنومندی شده‌اند.

درست است که «خط مقدم» روایت یک تولد را بیان می‌کند، اما در دل خود حوادثی را گنجانده که خواندنش جریان متلاطم کتاب را روان و مخاطب را از قلۀ هیجان به شنیدن صدای پای آب دعوت می‌کند و او را با خواندن نامه‌های عاشقانۀ شهید طهرانی‌مقدم به همسرش سرگرم می‌کند. این هم بُعد خانواده‌دوستی و رابطۀ محبت‌آمیز با خانواده که باعث لطافت کتاب شده است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

«اولین موشک سال جدید در اولین ساعات بامداد پنجم فروردین به روال قبل به موضع برده شد و حدود ساعت چهار صبح به سمت عراق شلیک شد. این موشک با این‌که به قصد زدن ساختمان رادیو تلویزیون نشانه‌گیری شده بود، اما انگار مأموریت مهم‌تری داشت و چند دقیقه پس از پرتاب، در داخل مجتمع مسکونی افسران بلندپایۀ ارتش عراق فرود آمد. مجتمع افسران در منطقۀ ابوجابیه واقع شده بود و طی این انفجار، ۱۳۰ افسر ارتشی که بیست نفر از آن‌ها جزو فرماندهان بلندپایه بودند، به هلاکت رسیدند. کشته شدن این تعداد نظامی مؤثر، آن هم در دژ امن بغداد و در داخل ساختمان‌هایی که لایه‌های مختلف امنیتی از آن‌ها محافظت می‌کردند، چیزی نبود که به‌ سادگی از کنارش عبور کرد و به ‌خواست خدا یک نتیجۀ مهم برای ایران به ارمغان آورد.»

این کتاب ماحصل تحقیقات و مستندات «مرکز حفظ آثار موشکی» است که طی چندین سال گردآوری و تدوین شده و در نهایت به قلم «فائضه غفارحدادی» نگاشته شده است. کتاب در سال‌های اولیۀ چاپ در انتشارات دیگری بود و در طی سه سال فقط دو بار تجدید چاپ شد. پس از آن با ویراست جدید و کم ‌و زیاد کردن مطالب آن در انتشارات شهید کاظمی تجدید چاپ شد و از سال ۹۶ تاکنون، شش بار تجدید چاپ شده است. ضمیمۀ نهایی کتاب، عکس‌هایی از شهید طهرانی‌مقدم در روند این تولد موشکی است. شایان ذکر است که این کتاب به تقریظ رهبر انقلاب مزین شده است.

مجله کتاب فردا / زینب آزاد



منبع خبر

شنیدن صدای پای آب کنار موشک‌های ایرانی! بیشتر بخوانید »