انتشارات 27 بعثت

نویسنده کتاب بزرگ شدن در آتش: تلاشی برای پر کردن شکاف میان «تاریخ رسمی جنگ» و «تجربه زیسته نسل نوجوان» در «بزرگ شدن در آتش»/ وقتی رمانی مخاطب نوجوان را با خودش همراه کند، کامل است

نویسنده کتاب بزرگ شدن در آتش: تلاشی برای پر کردن شکاف میان «تاریخ رسمی جنگ» و «تجربه زیسته نسل نوجوان» در «بزرگ شدن در آتش»/ وقتی رمانی مخاطب نوجوان را با خودش همراه کند، کامل است


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، رمان «بزرگ شدن در آتش» نوشته «یوسف قوجق» که سال ۱۴۰۴ توسط انتشارات «۲۷ بعثت» منتشر شده هست، تنها یک داستان جنگی نیست.
 
این اثر، روایتی انسانی و عمیق هست که از دریچه‌ نگاه لرزان و صادقانه‌ پسری روایت می‌شود که ناگزیر از عبور از کودکی به بزرگسالی هست؛ آن‌هم نه به شکل طبیعی و در صلح؛ بلکه در میان دود و آتش جنگ تحمیلی.
 
 
«یوسف قوجق» نویسنده کتاب «بزرگ شدن در آتش» در این رمان با سبکی آرام و بی‌هیاهو، تجربه‌ای جهانی را در قالبی بومی و ایرانی بیان می‌کند. تجربه‌ای که یادآور «خاطرات یک دختر جوان» آنه فرانک هست؛ جایی که جنگ نه در خط مقدم؛ بلکه در زندگی خانواده‌ها و روح کودکان رخنه می‌کند.
 
«علی‌اکبر» شخصیت اصلی داستان، قهرمانی معمولی نیست. پسری هست که کتاب دوست دارد، رؤیا می‌بیند و در گوشه‌ مرغداری می‌نویسد و می‌پرسد که چرا دنیا ناگهان بی‌رحم شده هست.
 
این رمان با زبانی لطیف و بی‌ادعا، اما تأثیرگذار نشان می‌دهد که چگونه یک کودک در دل جنگ به‌جای تجاوز به دیگر کشور‌ها و فتح خاک، از کشورش در مقابل دشمن می‌جنگد. 
 
گفت‌وگویی با یوسف قوجق انجام شده هست که در زیر می‌خوانید:
 
ایده‌ نوشتن رمان «بزرگ شدن در آتش» از کجا آمد؟
 
جنگ تحمیلی فقط یک درگیری نظامی نبود؛ به نظرم زخمی بود که بر روح نسل‌ها نشست، اما چیزی که اغلب کمتر دیده می‌شود اثر جنگ بر روح و روان کودکان و نوجوانان هست. ایده‌ این رمان از تماشای همین واقعیت پنهان آمد: کودکی که ناگهان مجبور می‌شود بزرگ شود؛ آن هم نه در آرامش؛ بلکه در آتش جنگ. خواستم این بزرگ‌شدن اجباری را از زاویه‌ای انسانی و ملموس روایت کنم.
 
چرا راوی را یک نوجوان انتخاب کردید؟
 
به نظرم نوجوانی، مرز میان رؤیا و واقعیت هست. علی‌اکبر با همان ذهن پرسش‌گر، خیال‌پرداز و حساسش، نماینده‌ نسلی هست که ناگهان با مفهوم ویرانی، مرگ، شهادت، مهاجرت و مسئولیت روبه‌رو شد. انتخاب این زاویه دید به من کمک کرد تا جنگ را نه از نگاه یک فرمانده یا سرباز؛ بلکه از چشم کسی ببینم که تازه داشت معنای زندگی را کشف می‌کرد، ولی برای دفاع از کشور؛ اگرچه دانش‌آموزی مهاجر تهران هست، اما به‌صورت داوطلبانه به جبهه می‌رود.
 
چرا طنز‌هایی ظریف را در دل یک رمان جنگی گنجاندید؟
 
زیبایی زندگی در همین تناقض‌هاست. حتی در دل تلخی، لحظات و موقعیت‌هایی هست که لبخند می‌نشانَد. طنز‌های ریز در این رمان، نه برای خنداندن؛ بلکه برای «زنده نگه داشتن روح شخصیت‌های داستان و رزمندگان» هست. پرستو، خواهر کوچک علی‌اکبر، وقتی از او پوکه‌ فشنگ می‌خواهد، هم ترس کودکانه‌اش را پنهان می‌کند و هم دلگرمی می‌دهد. این‌گونه لحظات، جنگ را ملموس‌تر و انسانی‌تر می‌کنند، یا دیالوگ‌های رزمندگان با دیدن ظواهر و موقعیت‌های علی‌اکبر، همگی برای کاهش خشونت جنگ نوشته شده‌اند.
 
آیا این رمان را یک رمان کامل می‌دانید؟
 
این رمان مطابق ساختار معمول، اگرچه «آغاز»، میانه» و «پایان» دارد، اما من این رمان را گامی در مسیر تکمیل می‌دانم، نه نقطه پایان. تلاش کرده‌ام روایتی وفادار به حقیقت ارائه دهم. از نظر من، وقتی رمانی بتواند مخاطب نوجوان را با خودش همراه کند و ذهنش را درگیر داستان و مفاهیم زیرپوستی آن بکند، کامل هست؛ با این حال، همیشه جا برای رشد و گسترش هست؛ مثل خود علی‌اکبر که هنوز در حال بزرگ شدن هست.
 
آیا در ادبیات ایران یا جهان، نمونه‌ای مشابه این رمان سراغ دارید؟
 
در ادبیات دفاع مقدس در ایران آثار زیادی نوشته شده، اما نگاه نوجوانانه به جنگ کمتر در آنها دیده می‌شود. اگر بخواهم نمونه‌ای جهانی بیاورم، در ادبیات جهان هم آثاری دارد که به‌نوعی با بزرگ شدن در آتش قرابت مضمونی یا ساختاری دارند. نه از منظر جغرافیا؛ بلکه از زاویه نگاه انسانی و روایی. این آثار نیز روایتگر تجربه‌ زیسته‌ جنگ از نگاه کودک یا نوجوان هستند. در ادامه چند نمونه از این آثار: «خاطرات یک دختر جوان/ نوشته «آنه فرانک» (نویسنده آلمانی) که موضوعش زندگی در اختفا طی جنگ جهانی دوم هست. به این خاطر که هر دو رمان جنگ را از نگاه نوجوانی روایت می‌کنند که در دل بحران، رشد می‌کند. آنه فرانک در اتاق مخفی‌اش و علی‌اکبر در مرغداری و خاکریز. هر دو دفترچه‌ای دارند و تجربیات‌شان را در آن ثبت می‌کنند. یا «جنگی که نجاتم داد» نوشته کیمبرلی بروبیکر بردلی (نویسنده آمریکایی) که موضوعش در مورد دختری هست که در زمان جنگ جهانی دوم به روستا فرستاده و زندگی‌اش دگرگون می‌شود. چیزی شبیه به کوچ اجباری خانواده علی‌اکبر و رشد روانی کودک در مواجهه با جنگ و پختگی و رسیدن به بلوغ فکری او.
 
چه جایگاهی برای این رمان در ادبیات نوجوان امروز قائل هستید؟
 
این رمان تلاشی‌ست برای پر کردن شکاف میان «تاریخ رسمی جنگ» و «تجربه زیسته نسل نوجوان». امروز که نوجوانان درگیر دنیای دیجیتال و تصویر هستند، ما باید زبان تازه‌ای برای گفت‌و‌گو با آنها پیدا کنیم. اگر «بزرگ شدن در آتش» بتواند نوجوانی را چند لحظه از دنیای بازی‌های ویدئویی بیرون بیاورد و با خودش به مرغداری علی‌اکبر ببرد، احساس می‌کنم کارم را درست انجام داده‌ام.
 
این رمان را در چه ژانری دسته‌بندی می‌کنید؟ آیا با ژانر جنگی صرف روبه‌رو هستیم؟
 
نه؛ اگرچه «بزرگ شدن در آتش» در بستر جنگ روایت می‌شود، اما ژانر آن ترکیبی از رئالیسم جنگی، درام روان‌شناختی و رشد هست. به نظرم این رمان بیش از آنکه فقط روایت‌کننده‌ جنگ و نبرد باشد، نگاهی دارد به روایت درونی یک نوجوان در مسیر رشد، از معصومیت به آگاهی. داستان علی‌اکبر، داستان همه‌ کودکانی‌ست که در سایه‌ جنگ، زودتر از موعد مجبور به بزرگ شدن می‌شوند.
 
درباره زبان رمان بفرمایید؛ چرا این نثر را انتخاب کردید؟
 
زبان رمان آگاهانه، ساده، روشن و صمیمی انتخاب شده هست. خواستم مخاطب نوجوان و حتی مخاطب غیرحرفه‌ای با آن ارتباط برقرار کند. زبان رمان، نه رسمی هست، نه عامیانه کامل؛ بلکه زبان گفت‌وگوییِ تلطیف‌شده و آغشته به عاطفه هست. جملات کوتاه، توصیف‌های حسی و تصاویر ملموس، باعث شده‌اند که مخاطب حس کند در کنار علی‌اکبر زندگی می‌کند، نه اینکه فقط شاهد ماجرایی باشد.
 
درمورد دیالوگ‌ها و یادداشت‌های قهرمان داستان لطفاً توضیح بفرمایید. حس می‌کنم این انتخاب، عمدی بوده.
 
بله؛ دیالوگ‌ها و یادداشت‌های علی‌اکبر (شخصیت اصلی) اغلب چندلایه هستند. این لایه‌ها هم معنایی‌اند (شخصی، روانی، اجتماعی) و هم زبانی (استعاره، تقابل، ایجاز). چون به نظرم این کار به عمق ادبی داستان می‌افزاید و آن را از بسیاری از آثار مشابه متمایز می‌کند. بر این نظرم که کاملا آگاهانه و هوشمندانه این دیالوگ‌ها و یادداشت‌ها را انتخاب کرده‌ام. بسیاری از دیالوگ‌ها و یادداشت‌های علی‌اکبر در رمان «بزرگ شدن در آتش» چندوجهی (چندلایه) هستند و این یکی از نقاط قوت برجسته متن به‌شمار می‌رود. در ادامه توضیح می‌دهم. دیالوگ‌های علی‌اکبر، به‌ویژه پس از تجربه مستقیم جنگ و دیدن خرابی‌ها، اغلب دارای لایه‌های آشکار و پنهان هستند. مثلاً: «دیگه نمی‌خوام بازی کنم، بابا… چرا دنیا این‌قدر بد شده؟» / ظاهر جمله یک نوجوانِ ناراحت از ویرانی را نشان می‌دهد، اما لایه پنهان آن، نشان‌دهنده از دست رفتن معصومیت و آغاز شک‌ورزی فلسفی کودک نسبت به عدالت و جهان، نوعی آگاهی نسبت به خشونت هست. یا: «مامان، من باید کاری بکنم… نمی‌تونم فقط نگاه کنم.»
 
ظاهر جمله، دیالوگ نوجوانی مصمم هست، ولی لایه در عمیق‌تر، تلاش برای بازسازی معنا در جهانی که امنیت فروپاشیده. این جمله در عین حال نوعی واکنش به اضطراب و بی‌پناهی هست.
 
 در مورد چندلایگی یادداشت‌های دفترچه علی‌اکبر نیز می‌خواهم توضیح بدهم. یادداشت‌های علی‌اکبر، بیش از دیالوگ‌ها، قابلیت چندلایه بودن دارند، چون حاصل تأمل فردی و درونی‌اند. مثلاً: «مرغداری ما سوخت، اما چیزی در دل من روشن شد.»
 
در سطح اول، تقابل آتش و روشنایی (بازی تصویری و استعاری) هست و در سطح دوم، شروع خودآگاهی علی‌اکبر به‌عنوان کسی که می‌خواهد روایتگر باشد. در سطح سوم اشاره به بلوغ فکری و روانی از دل سوگ و درد. یا در «صدای نفس کشیدن دوستانم در سنگر، از هزار طبل جنگی بلندتر بود.»؛ در سطح اول، توصیف شاعرانه یک صحنه آرام هست، سطح دوم برتری انسانیت و دوستی بر صدای سلاح؛ و سطح سوم، دیده شدن لحظه‌های انسانی در دل مرگ و شهادت و به یک معنی، پیوند با ادبیات مقاومت و دفاع مقدس.
 
قطعا متوجه هستید که چرا این ویژگی اهمیت زیادی دارد. دیالوگ و یادداشت چندوجهی قهرمان داستان، مخاطب نوجوان را کم‌هوش فرض نمی‌کند؛ به او اجازه می‌دهد که کشف کند، معنا بسازد، دوباره‌خوانی کند. معمولاً این سبک نوشتن، رمان را به اثری قابل تفسیر مجدد تبدیل می‌کند، نه صرفاً گزارشی از یک حادثه تاریخی.
 
لحن داستان چگونه هست؟ آیا لحن صرفاً جدی و تراژیک هست؟
 
به نظرم لحن این رمان چندلایه هست. لحن، غالباً تأملی و عاطفی هست؛ چون روایت ذهنی یک نوجوان حساس هست که دارد با تجربه‌هایی سنگین دست‌وپنجه نرم می‌کند. در بخش‌هایی نیز، لحن حماسی و برانگیزاننده می‌شود؛ به‌خصوص هنگام ورود به جبهه و مواجهه با عملیات‌ها؛ و در برخی لحظه‌ها هم لحن شیرین، کودکانه و حتی طنزآمیز به چشم می‌خورد؛ مثل گفت‌و‌گو‌های خواهر کوچکش یا شوخی‌های پایگاه بسیج و رزمنده‌ها. این تغییر لحن‌ها، انتخابی آگاهانه بود تا هم مخاطب خسته نشود، هم تجربه‌ی روانی علی‌اکبر طبیعی‌تر و واقعی‌تر به نظر برسد.
 
دیالوگ‌ها و یادداشت‌های علی‌اکبر (شخصیت اصلی) اغلب چندلایه هستند. این لایه‌ها هم معنایی‌اند (شخصی، روانی، اجتماعی) و هم زبانی (استعاره، تقابل، ایجاز).
 
این ویژگی به عمق ادبی داستان می‌افزاید و آن را از بسیاری از آثار مشابه متمایز می‌کند. / اگرچه اشکال و نقضی و نارسایی‌ای در این باره نمی‌بینم و بر این نظرم که کاملا آگاهانه و هوشمندانه این دیالوگ‌ها و یادداشت‌ها را انتخاب کرده‌ام. در سوال قبلی توضیح داده بودم، اما در این جا نیز بیشتر توضیح می‌دهم: 
 
اگرچه فضای کلی اثر جدی، عاطفی و جنگی هست، اما تلاش کرده‌ام موقعیت‌هایی کوتاه و گذرا با لحن طنزآمیز را نیز در روایت بگنجانم تا از شدت تلخی و بار احساسی داستان کاسته شود و به شخصیت‌ها عمق و واقعیت ببخشم. این طنز‌ها بیشتر از جنس لطافت کلامی، شوخی‌های کودکانه یا موقعیت‌های روزمره ساده هستند، نه طنز‌های آشکار و کمدی. می‌خواهم عرض کنم که در رمان «بزرگ شدن در آتش»، طنز به‌صورت پنهان و کاربردی استفاده کرده‌ام و نقش روانی دارد (برای کاستن از اضطراب موقعیت‌های جنگی) و نیز جنبه شخصیتی دارد (برای نشان دادن وجه انسانی و واقعی شخصیت‌ها) در حد لحظه و دیالوگ هست نه ساختاری و محوری.
 
انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

نویسنده کتاب بزرگ شدن در آتش: تلاشی برای پر کردن شکاف میان «تاریخ رسمی جنگ» و «تجربه زیسته نسل نوجوان» در «بزرگ شدن در آتش»/ وقتی رمانی مخاطب نوجوان را با خودش همراه کند، کامل است

نویسنده کتاب بزرگ شدن در آتش: تلاشی برای پر کردن شکاف میان «تاریخ رسمی جنگ» و «تجربه زیسته نسل نوجوان» در «بزرگ شدن در آتش»/ وقتی رمانی مخاطب نوجوان را با خودش همراه کند، کامل است بیشتر بخوانید »

روایت نوجوانانه از جنگ تحمیلی در رمان «بزرگ شدن در آتش»

روایت نوجوانانه از جنگ تحمیلی در رمان «بزرگ شدن در آتش»


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، رمان «بزرگ شدن در آتش» اثر «یوسف قوجق» داستانی واقع‌گرایانه با نگاهی انسانی و عاطفی به دوران جنگ ایران و عراق هست که از زاویه دید یک نوجوان روایت می‌شود. این رمان با نثری ساده، صمیمی و تأثیرگذار، تجربه‌ زیسته‌ نوجوانی به نام علی‌اکبر را روایت می‌کند که در بستر جنگ، از کودکی عبور کرده و قدم به دنیای پرمخاطره و پرفشار بزرگسالی می‌گذارد. این رمان توسط انتشارات «۲۷ بعثت» منتشر شده هست.

علی‌اکبر نوجوانی اهل جنوب کشور هست که در کنار خانواده‌اش زندگی ساده‌ای دارد و به درس و مطالعه علاقه‌مند هست. شبی در مرغداری خانوادگی‌شان، برای اولین‌بار صدای جنگ را می‌شنود؛ صدا‌هایی که به‌تدریج واقعی‌تر، نزدیک‌تر و سهمگین‌تر می‌شوند. موشک‌باران باعث ویرانی مرغداری می‌شود و این اتفاق تأثیر عمیقی بر علی‌اکبر می‌گذارد. (نابودی مرغ‌ها به‌عنوان نمادی از بی‌گناهی، تصویر تلخی از ویرانی در ذهن علی‌اکبر بر جای می‌گذارد).

با شدت گرفتن خطر جنگ، خانواده مجبور به کوچ به تهران می‌شوند. علی‌اکبر در تهران در مدرسه جدیدی ثبت‌نام می‌کند، اما دلش هنوز درگیر خاطرات گذشته و درد‌های جنگ هست. او در تهران با جوانی به نام یاسر آشنا می‌شود که از نیرو‌های سپاه، لشکر محمدرسول‌الله (ص) هست و همین آشنایی، نگاه علی‌اکبر به جنگ و مسئولیت فردی را تغییر می‌دهد.

علی‌اکبر که حالا نوجوانی آگاه‌تر و مصمم‌تر هست، تصمیم می‌گیرد به جبهه برود و از کشورش دفاع کند. خانواده با این تصمیم در ابتدا مخالفت می‌کنند، اما در نهایت رضایت می‌دهند. علی‌اکبر وارد پایگاه بسیج می‌شود، آموزش نظامی می‌بیند و در دو عملیات بیت‌المقدس و والفجر مقدمانتی حضور می‌یابد. در طول این این عملیات‌ها، با ترس، شجاعت، ازخودگذشتگی، شهادت دوستانش و امید به آینده آشنا می‌شود.

رمان در نهایت، با نگاهی واقع‌گرایانه پایان می‌پذیرد؛ جایی که علی‌اکبر پس از مأموریتی دشوار و پرتنش، به خانه بازمی‌گردد، اما دیگر همان نوجوان پیشین نیست. دفترچه یادداشتش به نماد ثبت تجربه‌های تلخ و رشادت‌های خود و دوستانش تبدل شده و خود او حالا «در آتش بزرگ شده» هست؛ آتشی که جسم و جانش را صیقل داده و او را از یک پسر ساده روستایی، به یک نوجوان مسئول، دلسوز و آینده‌نگر تبدیل کرده هست.

بخشی از متن کتاب: 

«در جایی که علی‌اکبر نشسته بود، همه‌چیز بوی فضلە مرغ می‌داد. صدای آرام قدقد مرغ‌ها فضای مرغداری را پر کرده بود. شب از نیمه گذشته بود و سکوتی سنگین در اطراف مرغداری حکم‌فرما بود. تنها صدای خفیف بال زدن چند پرنده و گاه قورباغه‌هایی شنیده می‌شد که در مزرعه‌های دوردست سروصدا می‌کردند. چراغ کوچک زردرنگی در انتهای سالن مرغداری، به‌سختی فضای آن را روشن کرده بود.

علی‌اکبر در گوشه‌ای از سالن، روی پیت حلبی نشسته بود. کتاب را گذاشته بود روی جعبە خالی مرغ‌ها. زیر نور ضعیف لامپ به‌سختی سعی می‌کرد از بین خطوط تار، صفحات کتاب را بخواند. فضای آرام، صدای مرغ‌ها و نسیم خنک شبانه، وارد مرغداری که شد، صفحات کتاب را لرزاند، اما علی‌اکبر سرش گرم خواندن بود.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

روایت نوجوانانه از جنگ تحمیلی در رمان «بزرگ شدن در آتش»

روایت نوجوانانه از جنگ تحمیلی در رمان «بزرگ شدن در آتش» بیشتر بخوانید »

نویسنده کتاب «ستاره خلصه»: بازگشت پیکر شهید ذاکرحسینی رنگ تازه‌ای به کتاب «ستاره خلصه» زد

نویسنده کتاب «ستاره خلصه»: بازگشت پیکر شهید ذاکرحسینی رنگ تازه‌ای به کتاب «ستاره خلصه» زد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، کتاب «ستاره خلصه» روایت زندگی شهید مدافع حرم «مهدی ذاکرحسینی» به قلم «محبوبه معظمی» توسط انتشارات «۲۷ بعثت» منتشر شده هست.

«محبوبه معظمی» نویسنده کتاب در گفت‌و‌گو با خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، اظهار داشت: «ستاره خلصه» در مورد زندگی شهید مدافع حرم «مهدی ذاکرحسینی» هست که از نوادر و نخبگان نظامی بود که برای دفاع از حریم آل‌الله (علیهم‌السلام) به سوریه اعزام شد و در منطقه‌ای به نام «خلصه» به شهادت رسید. 

وی افزود: من نگارش کتاب را سال ۱۴۰۲ آغاز کردم و سال ۱۴۰۳ منتشر شد. 

نویسنده کتاب «ستاره خلصه»: بازگشت پیکر شهید ذاکرحسینی یک فصل به کتاب «ستاره خلصه» اضافه کرد

معظمی با اشاره به حساسیت خانواده شهید ذاکرحسینی بر نگارش زندگینامه فرزندشان گفت: از آنجایی که خانواده مقداری روی موضوع و نگارش حساس بودند، خودِ انتشارات «۲۷ بعثت» پیشنهاد داده بود که کار را به من بسپارند و این امر، سعادتی برای من بود. 

نویسنده کتاب «ستاره خلصه» با اشاره به همراهی خانواده شهید ذاکرحسینی ادامه داد: خانواده شهید ذاکرحسینی به‌خصوص پدر او بسیار با من همراهی داشتند و از آنجایی که مصاحبه‌ها از پیش آماده بود، هر سؤالی که داشتم، پدر شهید با من همکاری می‌کرد و پرسشم را پاسخ می‌داد و تا آخرین لحظه چاپ کتاب پابه‌پای من روی کتاب دقت داشت. 

وی افزود: پیکر شهید ذاکرحسینی هفت سال مفقود بود و نشانه‌ای از او نبود. آنهایی که همراه شهید بودند، هیچ نشانه‌ای از او نداشتند؛ حتی در تفحص‌ها یک تکه لباس هم از شهید پیدا نکرده بودند و این امر باعث بی‌تابی والدین شهید به‌خصوص مادر او شده بود. آنها هفت سال منتظر بودند که حتی نشانه کوچکی از پسرشان برسد.

معظمی گفت: شبی که من نگارش کتاب را تمام کردم، قرار شد آن را برای آخرین خوانش بفرستم تا زیر دستگاه چاپ برود و خوابی از شهید ذاکرحسینی دیدم که دارم با یکی از هم‌رزمان او مصاحبه می‌کنم و چند گل پژمرده را در گلدان تازه‌ای می‌کارم و این گل‌ها دوباره جوان شدند؛ در صورتی که همه به من می‌گفتند که این کار تو، امری بیهوده هست؛ این گل‌ها را که می‌کاری، از بین می‌روند، اما همان لحظه گل‌ها شکفتند.

نویسنده کتاب «ستاره خلصه» ادامه داد: صبح که از خواب بیدار شدم، هم‌رزم مهدی به من تلفن زد و گفت که پیکر شهید بازگشته هست؛ در صورتی که شب گذشته بحثی با شهید داشتم و به او می‌گفتم که در صورتی که شما هیچ نشانه‌ای از خودت نشان نمی‌دهی؛ حداقل نظری به این کتاب کن. 

وی با اشاره به اینکه بازگشت پیکر مطهر شهید ذاکرحسینی یک فصل به کتاب اضافه کرد، گفت: بازگشت پیکر شهید ذاکرحسینی یک فصل را به کتاب اضافه کرد و عنوان «آب زنید راه را» را برای فصل شانزدهم انتخاب کردم. انگار کتاب نمی‌خواست تمام شود تا پیکر شهید بازگردد.

نویسنده کتاب «ستاره خلصه»: بازگشت پیکر شهید ذاکرحسینی یک فصل به کتاب «ستاره خلصه» اضافه کرد

معظمی با اشاره به طرح روی جلد اظهار داشت: طرح روی جلد بر اساس عنوان «ستاره خلصه» طراحی شده هست. این طرح ترکیب تصویر شهید ذاکرحسینی و آسمان پرستاره هست.

نویسنده این کتاب با اشاره به اینکه چرا تصویر ستاره روی جلد کتاب «ستاره خلصه» انتخاب شده هست، گفت: شهید ذاکرحسینی علاقه زیادی به نجوم داشت و مطالعات فراوانی در این حوزه می‌کرد و زمانی هم که بیکار می‌شد، حتی در اوج آن شب که در صد متری جبهةالنصره قرار داشتند و جنگشان یک جنگ تَن‌به‌تَن بود، فرصت کوتاهی که به‌دست می‌آورد، ستاره‌ها را در آن تاریکی برای دوستش توضیح می‌داد.

وی افزود: مهدی آن شب به‌عنوان فرمانده گردانی که با خودش برده بود، تا صبح یک لحظه هم روی زمین ننشست و من این را به یک ستاره تشبیه کردم که آن شب واقعاً در آسمان «خلصه» می‌درخشید و صبح هم مانند ستاره‌ای که ناپدید می‌شود، پیکر شهید ناپدید شد و نتوانستند خبری از او پیدا کنند و نمی‌توانستند نشانه‌ای از مهدی بیابند.

معظمی با اشاره به ویژگی‌های شهید ذاکرحسینی گفت: بیشتر ویژگی شهید، حیای بالای او بود و بسیار هم ساده‌زیست بود. شهید در منطقه اکباتان زندگی می‌کرد، اما دقیقاً برعکس فرهنگی که هر روز مشاهده می‌کرد، می‌زیست و میان افراد دوروبرش آدم خاصی بود و ساده‌زیستی او هم برای من بسیار عجیب بود.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
نویسنده کتاب «ستاره خلصه»: بازگشت پیکر شهید ذاکرحسینی رنگ تازه‌ای به کتاب «ستاره خلصه» زد

نویسنده کتاب «ستاره خلصه»: بازگشت پیکر شهید ذاکرحسینی رنگ تازه‌ای به کتاب «ستاره خلصه» زد بیشتر بخوانید »

نویسنده کتاب «خیلی محرمانه»: آثار مستند مکتوب بسیار محدودی در حوزه جبهه مقاومت داریم

نویسنده کتاب «خیلی محرمانه»: آثار مستند مکتوب بسیار محدودی در حوزه جبهه مقاومت داریم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، کتاب «خیلی محرمانه» خاطرات «حسن تابان‌منش» به قلم «فاطمه ملکی» نوشته شده و انتشارات «۲۷ بعثت» آن را منتشر کرده هست.  

«فاطمه ملکی» نویسنده این کتاب در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، در مورد ویرایش کتاب اظهار داشت: کتاب «خیلی محرمانه» خاطرات شفاهی «حسن تابان‌منش» هست و من آن را بر اساس خاطرات کودکی تابان‌منش تا پایان آخرین مأموریت او که در کشور مصر بود، تدوین کردم.

وی در مورد فصل اول کتاب گفت: این کتاب شامل ۲۰ فصل هست که از کودکی آقای تابان‌منش و تولد او آغاز شده هست و اینکه خانواده آقای تابان در همسایگی حرم سید علاءالدین در شیراز زندگی می‌کردند. من فصل اول کتاب را با همان حال و هوا و اینکه تأثیرگرفته از برکات امامزاده شاهچراغ (علیه‌السلام) و سید علاءالدین (علیه‌السلام) بود، شروع کردم که عنوان «در زیر نگاه شاهچراغ» را به خود اختصاص داد.

نویسنده کتاب «خیلی محرمانه»: «خیلی محرمانه» کاملاً مستند هست/ آثار مستند مکتوب خیلی کمی در حوزه جبهه مقاومت داریم

ملکی افزود: من کتاب را صرفاً بر مبنای خاطرات شفاهی تدوین و نگارش نکرده‌ام. خاطرات و تاریخ شفاهی تلفیقی از یکدیگر هستند که در کنار آن در مقاطعی که مسائل بهار عربی، جنگ در سوریه، لبنان، نیرو‌های حزب‌الله و تشکیل هسته‌های اولیه این گروه را داشتیم، من با تحلیل‌های آقای تابان شروع کردم؛ چون در مقاطعی نگاه و برداشتم بر این بود که تحلیل‌ها مقدم بر خیلی از قصه‌ها هستند و تحلیل‌هایی که آقای تابان ارائه می‌داد، دقیقاً در مقطع بعدی رقم می‌خورد و این مسئله خیلی مهمی برای من بود.  

نویسنده کتاب «خیلی محرمانه» در ادامه با اشاره به نکته که چرا نام کتاب را «خیلی محرمانه» گذاشته هست، گفت: مسائلی که داخل این کتاب خصوصاً در مورد مسئله جبهه مقاومت مطرح شدند، مسائلی بودند که برای اولین بار شنیده می‌شدند و جایی هم گفته نشده بودند. آقای تابان شاهد تمام روایت‌های نیرو‌های حزب‌الله در دهه ۶۰ و تشکیل هسته اولیه حزب‌الله بود که این، مسئله بسیار مهمی برای من بود و باعث شد که از همینجا شروع کنم و به آن بپردازم.  

وی ادامه داد: متأسفانه ما در جبهه مقاومت آثار مستند مکتوب خیلی کمی داریم و دلیل آن هم این هست که دسترسی زیادی به منابعی که حاوی اطلاعات مهمی از نیرو‌های حزب‌الله و گروه‌های مقاومت فلسطین باشند، نداریم؛ یعنی با رزمندگان و مسئولین اینها ارتباط چندان نزدیکی نداریم. به همین خاطر، یکی از شاخصه‌های مهم این کتاب، ورود راوی من به‌عنوان شاهد عینی و نزدیک با نیرو‌های حزب‌الله در مقطع دهه ۶۰ هست که حزب‌الله تازه دارد شکل می‌گیرد و شهید سید عباس موسوی دارد آن را مدیریت می‌کند که من آن مقطع را روایت کردم.  

ملکی گفت: مسئله بسیار مهم بعدی، آغاز بهار عربی در کشور‌های شمال آفریقا بود. این مسئله که بسیار حائز اهمیت هست، جزء مسائل اصلی کتاب بود که باید بدان پرداخته می‌شد. بعد از آنکه مأموریت آقای تابان‌منش در لبنان به پایان می‌رسد، مدتی برای جنگ بوسنی می‌رود و من ندیده‌ام که به اینگونه مسائل در خیلی از کتاب‌ها ندیده‌ام به‌صورت مستند پرداخته شده باشد.  مسئله بعد نیز، مأموریت وی در کشور‌های اروپایی، بعد از آن شروع بهار عربی و پیامد‌های این انقلاب‌ها در کشور‌های شمال آفریقا در منطقه بود.

نویسنده کتاب «خیلی محرمانه» با اشاره به اینکه چه کسی این پروژه را به او پیشنهاد کرد، ادامه داد: آقای «روزی‌طلب» در مقطعی که مدیر انتشارات «ایران» بود، این پروژه را به من سپرد و من از آنجا کار را تحویل گرفتم. یک‌سری مصاحبه‌های اولیه را حسین چارداولی انجام داده بود و بقیه مصاحبه‌های تکمیلی را خودم انجام دادم که در مجموع، ۲۶ جلسه ۲-۳ ساعته با آقای تابان مصاحبه جزئیات داشتم و خیلی جزئیات از او پرسیدم؛ چون اعتقاد داشتم کتاب باید کاملاً مستند باشد و من از نگاه خودم چیزی را وارد کتاب نکنم؛ به همین خاطر سؤالاتم را طوری مطرح کردم تا به این چالش‌ها برخورد نکنم که بخواهم چیزی از قلم خودم به آن اضافه کنم؛ برای همین کتاب کاملاً مستند هست و آقای تابان‌منش که کتاب را چندین بار مطالعه کرد، تأکید کرد که همه حرف‌هایی که در کتاب گفته شده، حرف‌های اوست.

وی در پاسخ به این سؤال که چرا انتشارات «۲۷ بعثت» کتاب را منتشر کرد، گفت: بعد از اینکه آقای روزی‌طلب از انتشارات «ایران» رفت و معاون سیاسی صداوسیما شد، کتاب‌هایی که در حوزه جبهه مقاومت تدوین می‌شدند، به انتشارات «۲۷ بعثت» محول شدند.

نویسنده کتاب «خیلی محرمانه»: «خیلی محرمانه» کاملاً مستند هست/ آثار مستند مکتوب خیلی کمی در حوزه جبهه مقاومت داریم

ملکی با اشاره به اینکه آقای تابان‌منش از ابتدا به‌راحتی این پروژه را نپذیرفت، ادامه داد: ما چالش‌هایی به لحاظ مسائل امنیتی داشتیم، اما در نهایت به این نتیجه رسیدیم که همان مسائلی را مطرح کنیم که می‌توان در موردشان صحبت و آنها را روایت کرد. 

نویسنده کتاب «خیلی محرمانه» افزود: نگاه من در تدوین کتاب بر این بود که توجه به ملاحظات داشته باشم و ملاحظات هم برای من اولویت اصلی را دارند. مخصوصاً در مورد مسائل خانواده، نگاهم خیلی بر این نیست که زن را با آن ویژگی‌های عاشقانه وارد کتاب‌های امنیتی بکنم. شاید بسیاری هم این نقد را وارد کنند که چرا زنِ قصه کم هست، اما موضوع کتاب، امنیتی و در هر حال، خاطرات جبهه مقاومت بود و نگاهم این بود که راوی در مقاطع مهمی کنار خانواده‌اش نبود و من به‌نحوی باید این نبودن را نشان می‌دادم. این چالش بسیار مهمی برای من بود و بعد از آن، ملاحظات سیاسی و مسائلی که وجود داشت را رعایت کردم.

وی در پاسخ به این سؤال که «منظورتان از آخرین مأموریت آقای تابان‌منش در مصر چه بود؟ آیا وی شغل خود را بعد از پایان مأموریت در مصر تغییر داد؟» گفت: نه؛ آقای تابان‌منش پس از پایان مأموریت در مصر شغل خود را رها نکرد؛ بلکه آخرین مأموریت مستشاری او در کشورهای منطقه تمام شد و بعد از آن به ایران آمد و مأموریت‌های دیگری که داخل ایران داشت را ادامه داد.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
نویسنده کتاب «خیلی محرمانه»: آثار مستند مکتوب بسیار محدودی در حوزه جبهه مقاومت داریم

نویسنده کتاب «خیلی محرمانه»: آثار مستند مکتوب بسیار محدودی در حوزه جبهه مقاومت داریم بیشتر بخوانید »

روایتی از مجاهدت رزمندگان گردان «عمار» در تنگه «ابوقریب» در «عملیات عطش»

روایتی از مجاهدت رزمندگان گردان «عمار» در تنگه «ابوقریب» در «عملیات عطش»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، کتاب «عملیات عطش» ششمین جلد از مجموعه‌کتاب‌های «خاطرات شفاهی» هست. این کتاب روایتی مستند از نبرد گردان «عمار» در تنگه ابوقریب که به قلم «جواد کلاته عربی» توسط انتشارات «۲۷ بعثت» منتشر شده هست.

در قسمت «یادداشت نگارنده» در توضیح این کتاب آمده هست: «۵۰ جلسه (بیش از ۷۰ ساعت) گفت‌و‌گو با رزمندگان حاضر در صحنه عملیات تنگه ابوقریب، تنها بخشی از استنادات عملیات عطش هست.

گفت‌و‌گو‌هایی با فرمانده وقت لشکر ۲۷، کادر فرماندهی و رزمندگان گردان عمار، عزیزانی از گردان تخریب و واحد اطلاعات عملیات لشکر ۲۷ و همچنین یکی از شاهدان ماجرا در لشکر ۷ ولیعصر (عج) دزفول؛ گفت‌و‌گو‌هایی جدی برای رسیدن به نزدیک‌ترین تصویر از هر اتفاق کوچک و بزرگ مربوط به عملیات و رسیدن به نزدیک‌ترین روایت. گفت‌و‌گو‌هایی که حتی برای حل تناقضات موجود و اختلاف نظر‌های اساسی، روند چالشی به خودش می‌گرفت.

مجاهدت رزمندگان گردان «عمار» در تنگه «ابوقریب» در «عملیات عطش»” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/1404/1/5/2869619_692.jpeg” alt=”روایتی از مجاهدت رزمندگان گردان «عمار» در تنگه «ابوقریب» در «عملیات عطش»” width=”600″ height=”400″ align=”middle”>

سه ساعت مصاحبه با افراد دخیل در ماجرا هم از مرکز اسناد انقلاب اسلامی به دستم رسید. این مصاحبه‌ها در سال ۱۳۷۳ انجام شده و به‌خاطر فاصله اندکش با زمان واقعه، اهمیت بسیاری برایم داشت. فیلم ۲۶ دقیقه‌ایِ بسیار ارزشمندی هم از خود تنگه ابوقریب در اختیارم قرار گرفت. فیلمی که در جریان تفحص شهدای این عملیات و تنها یک هفته بعد از ماجرا ضبط شده. تصاویری که توانسته شرایط انجام عملیات، موقعیت تنگه و نحوه شهادت رزمندگان مظلوم گردان عمار را به تصویر بکشد و همه اینها برای روایت تنها ۲۴ ساعت از دلاوری‌های رزمندگان گردان عمار در برابر حمله سنگین عراق به دشت و تنگه ابوقریب مورد استفاده قرار گرفت…

با این همه، عملیات عطش خاطرات گزیده‌ای از حدود ۴۰ نفر در مورد عملیات تنگه ابوقریب هست. روایت‌هایی که به چند خط اصلی از این ماجرا می‌پردازد؛ روایت‌هایی از حضور گردان عمار در پدافندی شاخ شمیران، حضور در تهران و دوکوهه، خبر حمله به فکه و عین خوش، آماده‌سازی و حرکت گردان، معطلی پشت پل نادری، حرکت به‌طرف تنگه ابوقریب، استقرار در تلمبه‌خانه، درگیری گروهان باهنر در دشت ابوقریب، عبور گروهان رجایی از خط عراقی‌ها، درگیری گروهان رجایی در تنگه، عقب‌نشینی تمام نیرو‌ها به‌طرف تلمبه‌خانه، بازگشت به دوکوهه و ماجرای تفحص شهدا…»

این کتاب در ۱۱ فصل تنظیم شده هست و در پایان نیز تصاویر و اسناد الصاق شده‌اند. تصاویر این کتاب شامل فرماندهان، شهدا و رزمندگان لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) و گردان عمار هست.

مجاهدت رزمندگان گردان «عمار» در تنگه «ابوقریب» در «عملیات عطش»” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/1404/1/5/2869772_258.png” alt=”روایتی از مجاهدت رزمندگان گردان «عمار» در تنگه «ابوقریب» در «عملیات عطش»” width=”420″ height=”675″ align=”middle”>

بخشی از متن کتاب به شرح زیر هست:

«کمی از نماز مغرب و عشاء گذشته که می‌رسند دوکوهه. علی می‌رود ساختمان عمّار و یزدی می‌رود حسینیه حاج همت. حسینیه هم مثل محوطه دوکوهه آن رونق همیشگی‌اش را ندارد. خلوت و بودن و خلوت کردن خوب هست، اما نه جایی که بسیجی‌ها می‌توانند حضور داشته باشند.

صدای دعاها، گریه‌ها و ضجه‌های بسیجی‌ها برای اینکه هر کسی به خودش بیاید، از هر خلوتی خوب‌تر هست. بسیجی‌ها حتی شلوغ‌بازی و خنده‌هاشان هم دل آدم را جلا می‌دهد، اما حالا که نیستند، یزدی دل و دماغ خلوت کردن هم ندارد. فقط به‌اندازه‌ای توی حسینیه می‌ماند که به همین حرف‌ها فکر کند. بعدش دیگر طاقت نمی‌آورد و برمی‌گردد ساختمان عمار.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

روایتی از مجاهدت رزمندگان گردان «عمار» در تنگه «ابوقریب» در «عملیات عطش»

روایتی از مجاهدت رزمندگان گردان «عمار» در تنگه «ابوقریب» در «عملیات عطش» بیشتر بخوانید »