نویسنده کتاب بزرگ شدن در آتش: تلاشی برای پر کردن شکاف میان «تاریخ رسمی جنگ» و «تجربه زیسته نسل نوجوان» در «بزرگ شدن در آتش»/ وقتی رمانی مخاطب نوجوان را با خودش همراه کند، کامل است
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاعپرس، رمان «بزرگ شدن در آتش» اثر «یوسف قوجق» داستانی واقعگرایانه با نگاهی انسانی و عاطفی به دوران جنگ ایران و عراق هست که از زاویه دید یک نوجوان روایت میشود. این رمان با نثری ساده، صمیمی و تأثیرگذار، تجربه زیسته نوجوانی به نام علیاکبر را روایت میکند که در بستر جنگ، از کودکی عبور کرده و قدم به دنیای پرمخاطره و پرفشار بزرگسالی میگذارد. این رمان توسط انتشارات «۲۷ بعثت» منتشر شده هست.
علیاکبر نوجوانی اهل جنوب کشور هست که در کنار خانوادهاش زندگی سادهای دارد و به درس و مطالعه علاقهمند هست. شبی در مرغداری خانوادگیشان، برای اولینبار صدای جنگ را میشنود؛ صداهایی که بهتدریج واقعیتر، نزدیکتر و سهمگینتر میشوند. موشکباران باعث ویرانی مرغداری میشود و این اتفاق تأثیر عمیقی بر علیاکبر میگذارد. (نابودی مرغها بهعنوان نمادی از بیگناهی، تصویر تلخی از ویرانی در ذهن علیاکبر بر جای میگذارد).
با شدت گرفتن خطر جنگ، خانواده مجبور به کوچ به تهران میشوند. علیاکبر در تهران در مدرسه جدیدی ثبتنام میکند، اما دلش هنوز درگیر خاطرات گذشته و دردهای جنگ هست. او در تهران با جوانی به نام یاسر آشنا میشود که از نیروهای سپاه، لشکر محمدرسولالله (ص) هست و همین آشنایی، نگاه علیاکبر به جنگ و مسئولیت فردی را تغییر میدهد.
علیاکبر که حالا نوجوانی آگاهتر و مصممتر هست، تصمیم میگیرد به جبهه برود و از کشورش دفاع کند. خانواده با این تصمیم در ابتدا مخالفت میکنند، اما در نهایت رضایت میدهند. علیاکبر وارد پایگاه بسیج میشود، آموزش نظامی میبیند و در دو عملیات بیتالمقدس و والفجر مقدمانتی حضور مییابد. در طول این این عملیاتها، با ترس، شجاعت، ازخودگذشتگی، شهادت دوستانش و امید به آینده آشنا میشود.
رمان در نهایت، با نگاهی واقعگرایانه پایان میپذیرد؛ جایی که علیاکبر پس از مأموریتی دشوار و پرتنش، به خانه بازمیگردد، اما دیگر همان نوجوان پیشین نیست. دفترچه یادداشتش به نماد ثبت تجربههای تلخ و رشادتهای خود و دوستانش تبدل شده و خود او حالا «در آتش بزرگ شده» هست؛ آتشی که جسم و جانش را صیقل داده و او را از یک پسر ساده روستایی، به یک نوجوان مسئول، دلسوز و آیندهنگر تبدیل کرده هست.
بخشی از متن کتاب:
«در جایی که علیاکبر نشسته بود، همهچیز بوی فضلە مرغ میداد. صدای آرام قدقد مرغها فضای مرغداری را پر کرده بود. شب از نیمه گذشته بود و سکوتی سنگین در اطراف مرغداری حکمفرما بود. تنها صدای خفیف بال زدن چند پرنده و گاه قورباغههایی شنیده میشد که در مزرعههای دوردست سروصدا میکردند. چراغ کوچک زردرنگی در انتهای سالن مرغداری، بهسختی فضای آن را روشن کرده بود.
علیاکبر در گوشهای از سالن، روی پیت حلبی نشسته بود. کتاب را گذاشته بود روی جعبە خالی مرغها. زیر نور ضعیف لامپ بهسختی سعی میکرد از بین خطوط تار، صفحات کتاب را بخواند. فضای آرام، صدای مرغها و نسیم خنک شبانه، وارد مرغداری که شد، صفحات کتاب را لرزاند، اما علیاکبر سرش گرم خواندن بود.»
انتهای پیام/ 118
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
روایت نوجوانانه از جنگ تحمیلی در رمان «بزرگ شدن در آتش» بیشتر بخوانید »

به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاعپرس، کتاب «ستاره خلصه» روایت زندگی شهید مدافع حرم «مهدی ذاکرحسینی» به قلم «محبوبه معظمی» توسط انتشارات «۲۷ بعثت» منتشر شده هست.
«محبوبه معظمی» نویسنده کتاب در گفتوگو با خبرنگار فرهنگ دفاعپرس، اظهار داشت: «ستاره خلصه» در مورد زندگی شهید مدافع حرم «مهدی ذاکرحسینی» هست که از نوادر و نخبگان نظامی بود که برای دفاع از حریم آلالله (علیهمالسلام) به سوریه اعزام شد و در منطقهای به نام «خلصه» به شهادت رسید.
وی افزود: من نگارش کتاب را سال ۱۴۰۲ آغاز کردم و سال ۱۴۰۳ منتشر شد.

معظمی با اشاره به حساسیت خانواده شهید ذاکرحسینی بر نگارش زندگینامه فرزندشان گفت: از آنجایی که خانواده مقداری روی موضوع و نگارش حساس بودند، خودِ انتشارات «۲۷ بعثت» پیشنهاد داده بود که کار را به من بسپارند و این امر، سعادتی برای من بود.
نویسنده کتاب «ستاره خلصه» با اشاره به همراهی خانواده شهید ذاکرحسینی ادامه داد: خانواده شهید ذاکرحسینی بهخصوص پدر او بسیار با من همراهی داشتند و از آنجایی که مصاحبهها از پیش آماده بود، هر سؤالی که داشتم، پدر شهید با من همکاری میکرد و پرسشم را پاسخ میداد و تا آخرین لحظه چاپ کتاب پابهپای من روی کتاب دقت داشت.
وی افزود: پیکر شهید ذاکرحسینی هفت سال مفقود بود و نشانهای از او نبود. آنهایی که همراه شهید بودند، هیچ نشانهای از او نداشتند؛ حتی در تفحصها یک تکه لباس هم از شهید پیدا نکرده بودند و این امر باعث بیتابی والدین شهید بهخصوص مادر او شده بود. آنها هفت سال منتظر بودند که حتی نشانه کوچکی از پسرشان برسد.
معظمی گفت: شبی که من نگارش کتاب را تمام کردم، قرار شد آن را برای آخرین خوانش بفرستم تا زیر دستگاه چاپ برود و خوابی از شهید ذاکرحسینی دیدم که دارم با یکی از همرزمان او مصاحبه میکنم و چند گل پژمرده را در گلدان تازهای میکارم و این گلها دوباره جوان شدند؛ در صورتی که همه به من میگفتند که این کار تو، امری بیهوده هست؛ این گلها را که میکاری، از بین میروند، اما همان لحظه گلها شکفتند.
نویسنده کتاب «ستاره خلصه» ادامه داد: صبح که از خواب بیدار شدم، همرزم مهدی به من تلفن زد و گفت که پیکر شهید بازگشته هست؛ در صورتی که شب گذشته بحثی با شهید داشتم و به او میگفتم که در صورتی که شما هیچ نشانهای از خودت نشان نمیدهی؛ حداقل نظری به این کتاب کن.
وی با اشاره به اینکه بازگشت پیکر مطهر شهید ذاکرحسینی یک فصل به کتاب اضافه کرد، گفت: بازگشت پیکر شهید ذاکرحسینی یک فصل را به کتاب اضافه کرد و عنوان «آب زنید راه را» را برای فصل شانزدهم انتخاب کردم. انگار کتاب نمیخواست تمام شود تا پیکر شهید بازگردد.

معظمی با اشاره به طرح روی جلد اظهار داشت: طرح روی جلد بر اساس عنوان «ستاره خلصه» طراحی شده هست. این طرح ترکیب تصویر شهید ذاکرحسینی و آسمان پرستاره هست.
نویسنده این کتاب با اشاره به اینکه چرا تصویر ستاره روی جلد کتاب «ستاره خلصه» انتخاب شده هست، گفت: شهید ذاکرحسینی علاقه زیادی به نجوم داشت و مطالعات فراوانی در این حوزه میکرد و زمانی هم که بیکار میشد، حتی در اوج آن شب که در صد متری جبهةالنصره قرار داشتند و جنگشان یک جنگ تَنبهتَن بود، فرصت کوتاهی که بهدست میآورد، ستارهها را در آن تاریکی برای دوستش توضیح میداد.
وی افزود: مهدی آن شب بهعنوان فرمانده گردانی که با خودش برده بود، تا صبح یک لحظه هم روی زمین ننشست و من این را به یک ستاره تشبیه کردم که آن شب واقعاً در آسمان «خلصه» میدرخشید و صبح هم مانند ستارهای که ناپدید میشود، پیکر شهید ناپدید شد و نتوانستند خبری از او پیدا کنند و نمیتوانستند نشانهای از مهدی بیابند.
معظمی با اشاره به ویژگیهای شهید ذاکرحسینی گفت: بیشتر ویژگی شهید، حیای بالای او بود و بسیار هم سادهزیست بود. شهید در منطقه اکباتان زندگی میکرد، اما دقیقاً برعکس فرهنگی که هر روز مشاهده میکرد، میزیست و میان افراد دوروبرش آدم خاصی بود و سادهزیستی او هم برای من بسیار عجیب بود.
انتهای پیام/ 118

به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاعپرس، کتاب «خیلی محرمانه» خاطرات «حسن تابانمنش» به قلم «فاطمه ملکی» نوشته شده و انتشارات «۲۷ بعثت» آن را منتشر کرده هست.
«فاطمه ملکی» نویسنده این کتاب در گفتوگو با خبرنگار فرهنگ دفاعپرس، در مورد ویرایش کتاب اظهار داشت: کتاب «خیلی محرمانه» خاطرات شفاهی «حسن تابانمنش» هست و من آن را بر اساس خاطرات کودکی تابانمنش تا پایان آخرین مأموریت او که در کشور مصر بود، تدوین کردم.
وی در مورد فصل اول کتاب گفت: این کتاب شامل ۲۰ فصل هست که از کودکی آقای تابانمنش و تولد او آغاز شده هست و اینکه خانواده آقای تابان در همسایگی حرم سید علاءالدین در شیراز زندگی میکردند. من فصل اول کتاب را با همان حال و هوا و اینکه تأثیرگرفته از برکات امامزاده شاهچراغ (علیهالسلام) و سید علاءالدین (علیهالسلام) بود، شروع کردم که عنوان «در زیر نگاه شاهچراغ» را به خود اختصاص داد.

ملکی افزود: من کتاب را صرفاً بر مبنای خاطرات شفاهی تدوین و نگارش نکردهام. خاطرات و تاریخ شفاهی تلفیقی از یکدیگر هستند که در کنار آن در مقاطعی که مسائل بهار عربی، جنگ در سوریه، لبنان، نیروهای حزبالله و تشکیل هستههای اولیه این گروه را داشتیم، من با تحلیلهای آقای تابان شروع کردم؛ چون در مقاطعی نگاه و برداشتم بر این بود که تحلیلها مقدم بر خیلی از قصهها هستند و تحلیلهایی که آقای تابان ارائه میداد، دقیقاً در مقطع بعدی رقم میخورد و این مسئله خیلی مهمی برای من بود.
نویسنده کتاب «خیلی محرمانه» در ادامه با اشاره به نکته که چرا نام کتاب را «خیلی محرمانه» گذاشته هست، گفت: مسائلی که داخل این کتاب خصوصاً در مورد مسئله جبهه مقاومت مطرح شدند، مسائلی بودند که برای اولین بار شنیده میشدند و جایی هم گفته نشده بودند. آقای تابان شاهد تمام روایتهای نیروهای حزبالله در دهه ۶۰ و تشکیل هسته اولیه حزبالله بود که این، مسئله بسیار مهمی برای من بود و باعث شد که از همینجا شروع کنم و به آن بپردازم.
وی ادامه داد: متأسفانه ما در جبهه مقاومت آثار مستند مکتوب خیلی کمی داریم و دلیل آن هم این هست که دسترسی زیادی به منابعی که حاوی اطلاعات مهمی از نیروهای حزبالله و گروههای مقاومت فلسطین باشند، نداریم؛ یعنی با رزمندگان و مسئولین اینها ارتباط چندان نزدیکی نداریم. به همین خاطر، یکی از شاخصههای مهم این کتاب، ورود راوی من بهعنوان شاهد عینی و نزدیک با نیروهای حزبالله در مقطع دهه ۶۰ هست که حزبالله تازه دارد شکل میگیرد و شهید سید عباس موسوی دارد آن را مدیریت میکند که من آن مقطع را روایت کردم.
ملکی گفت: مسئله بسیار مهم بعدی، آغاز بهار عربی در کشورهای شمال آفریقا بود. این مسئله که بسیار حائز اهمیت هست، جزء مسائل اصلی کتاب بود که باید بدان پرداخته میشد. بعد از آنکه مأموریت آقای تابانمنش در لبنان به پایان میرسد، مدتی برای جنگ بوسنی میرود و من ندیدهام که به اینگونه مسائل در خیلی از کتابها ندیدهام بهصورت مستند پرداخته شده باشد. مسئله بعد نیز، مأموریت وی در کشورهای اروپایی، بعد از آن شروع بهار عربی و پیامدهای این انقلابها در کشورهای شمال آفریقا در منطقه بود.
نویسنده کتاب «خیلی محرمانه» با اشاره به اینکه چه کسی این پروژه را به او پیشنهاد کرد، ادامه داد: آقای «روزیطلب» در مقطعی که مدیر انتشارات «ایران» بود، این پروژه را به من سپرد و من از آنجا کار را تحویل گرفتم. یکسری مصاحبههای اولیه را حسین چارداولی انجام داده بود و بقیه مصاحبههای تکمیلی را خودم انجام دادم که در مجموع، ۲۶ جلسه ۲-۳ ساعته با آقای تابان مصاحبه جزئیات داشتم و خیلی جزئیات از او پرسیدم؛ چون اعتقاد داشتم کتاب باید کاملاً مستند باشد و من از نگاه خودم چیزی را وارد کتاب نکنم؛ به همین خاطر سؤالاتم را طوری مطرح کردم تا به این چالشها برخورد نکنم که بخواهم چیزی از قلم خودم به آن اضافه کنم؛ برای همین کتاب کاملاً مستند هست و آقای تابانمنش که کتاب را چندین بار مطالعه کرد، تأکید کرد که همه حرفهایی که در کتاب گفته شده، حرفهای اوست.
وی در پاسخ به این سؤال که چرا انتشارات «۲۷ بعثت» کتاب را منتشر کرد، گفت: بعد از اینکه آقای روزیطلب از انتشارات «ایران» رفت و معاون سیاسی صداوسیما شد، کتابهایی که در حوزه جبهه مقاومت تدوین میشدند، به انتشارات «۲۷ بعثت» محول شدند.

ملکی با اشاره به اینکه آقای تابانمنش از ابتدا بهراحتی این پروژه را نپذیرفت، ادامه داد: ما چالشهایی به لحاظ مسائل امنیتی داشتیم، اما در نهایت به این نتیجه رسیدیم که همان مسائلی را مطرح کنیم که میتوان در موردشان صحبت و آنها را روایت کرد.
نویسنده کتاب «خیلی محرمانه» افزود: نگاه من در تدوین کتاب بر این بود که توجه به ملاحظات داشته باشم و ملاحظات هم برای من اولویت اصلی را دارند. مخصوصاً در مورد مسائل خانواده، نگاهم خیلی بر این نیست که زن را با آن ویژگیهای عاشقانه وارد کتابهای امنیتی بکنم. شاید بسیاری هم این نقد را وارد کنند که چرا زنِ قصه کم هست، اما موضوع کتاب، امنیتی و در هر حال، خاطرات جبهه مقاومت بود و نگاهم این بود که راوی در مقاطع مهمی کنار خانوادهاش نبود و من بهنحوی باید این نبودن را نشان میدادم. این چالش بسیار مهمی برای من بود و بعد از آن، ملاحظات سیاسی و مسائلی که وجود داشت را رعایت کردم.
وی در پاسخ به این سؤال که «منظورتان از آخرین مأموریت آقای تابانمنش در مصر چه بود؟ آیا وی شغل خود را بعد از پایان مأموریت در مصر تغییر داد؟» گفت: نه؛ آقای تابانمنش پس از پایان مأموریت در مصر شغل خود را رها نکرد؛ بلکه آخرین مأموریت مستشاری او در کشورهای منطقه تمام شد و بعد از آن به ایران آمد و مأموریتهای دیگری که داخل ایران داشت را ادامه داد.
انتهای پیام/ 118
نویسنده کتاب «خیلی محرمانه»: آثار مستند مکتوب بسیار محدودی در حوزه جبهه مقاومت داریم بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ دفاعپرس، کتاب «عملیات عطش» ششمین جلد از مجموعهکتابهای «خاطرات شفاهی» هست. این کتاب روایتی مستند از نبرد گردان «عمار» در تنگه ابوقریب که به قلم «جواد کلاته عربی» توسط انتشارات «۲۷ بعثت» منتشر شده هست.
در قسمت «یادداشت نگارنده» در توضیح این کتاب آمده هست: «۵۰ جلسه (بیش از ۷۰ ساعت) گفتوگو با رزمندگان حاضر در صحنه عملیات تنگه ابوقریب، تنها بخشی از استنادات عملیات عطش هست.
گفتوگوهایی با فرمانده وقت لشکر ۲۷، کادر فرماندهی و رزمندگان گردان عمار، عزیزانی از گردان تخریب و واحد اطلاعات عملیات لشکر ۲۷ و همچنین یکی از شاهدان ماجرا در لشکر ۷ ولیعصر (عج) دزفول؛ گفتوگوهایی جدی برای رسیدن به نزدیکترین تصویر از هر اتفاق کوچک و بزرگ مربوط به عملیات و رسیدن به نزدیکترین روایت. گفتوگوهایی که حتی برای حل تناقضات موجود و اختلاف نظرهای اساسی، روند چالشی به خودش میگرفت.
مجاهدت رزمندگان گردان «عمار» در تنگه «ابوقریب» در «عملیات عطش»” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/1404/1/5/2869619_692.jpeg” alt=”روایتی از مجاهدت رزمندگان گردان «عمار» در تنگه «ابوقریب» در «عملیات عطش»” width=”600″ height=”400″ align=”middle”>
سه ساعت مصاحبه با افراد دخیل در ماجرا هم از مرکز اسناد انقلاب اسلامی به دستم رسید. این مصاحبهها در سال ۱۳۷۳ انجام شده و بهخاطر فاصله اندکش با زمان واقعه، اهمیت بسیاری برایم داشت. فیلم ۲۶ دقیقهایِ بسیار ارزشمندی هم از خود تنگه ابوقریب در اختیارم قرار گرفت. فیلمی که در جریان تفحص شهدای این عملیات و تنها یک هفته بعد از ماجرا ضبط شده. تصاویری که توانسته شرایط انجام عملیات، موقعیت تنگه و نحوه شهادت رزمندگان مظلوم گردان عمار را به تصویر بکشد و همه اینها برای روایت تنها ۲۴ ساعت از دلاوریهای رزمندگان گردان عمار در برابر حمله سنگین عراق به دشت و تنگه ابوقریب مورد استفاده قرار گرفت…
با این همه، عملیات عطش خاطرات گزیدهای از حدود ۴۰ نفر در مورد عملیات تنگه ابوقریب هست. روایتهایی که به چند خط اصلی از این ماجرا میپردازد؛ روایتهایی از حضور گردان عمار در پدافندی شاخ شمیران، حضور در تهران و دوکوهه، خبر حمله به فکه و عین خوش، آمادهسازی و حرکت گردان، معطلی پشت پل نادری، حرکت بهطرف تنگه ابوقریب، استقرار در تلمبهخانه، درگیری گروهان باهنر در دشت ابوقریب، عبور گروهان رجایی از خط عراقیها، درگیری گروهان رجایی در تنگه، عقبنشینی تمام نیروها بهطرف تلمبهخانه، بازگشت به دوکوهه و ماجرای تفحص شهدا…»
این کتاب در ۱۱ فصل تنظیم شده هست و در پایان نیز تصاویر و اسناد الصاق شدهاند. تصاویر این کتاب شامل فرماندهان، شهدا و رزمندگان لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) و گردان عمار هست.
مجاهدت رزمندگان گردان «عمار» در تنگه «ابوقریب» در «عملیات عطش»” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/1404/1/5/2869772_258.png” alt=”روایتی از مجاهدت رزمندگان گردان «عمار» در تنگه «ابوقریب» در «عملیات عطش»” width=”420″ height=”675″ align=”middle”>
بخشی از متن کتاب به شرح زیر هست:
«کمی از نماز مغرب و عشاء گذشته که میرسند دوکوهه. علی میرود ساختمان عمّار و یزدی میرود حسینیه حاج همت. حسینیه هم مثل محوطه دوکوهه آن رونق همیشگیاش را ندارد. خلوت و بودن و خلوت کردن خوب هست، اما نه جایی که بسیجیها میتوانند حضور داشته باشند.
صدای دعاها، گریهها و ضجههای بسیجیها برای اینکه هر کسی به خودش بیاید، از هر خلوتی خوبتر هست. بسیجیها حتی شلوغبازی و خندههاشان هم دل آدم را جلا میدهد، اما حالا که نیستند، یزدی دل و دماغ خلوت کردن هم ندارد. فقط بهاندازهای توی حسینیه میماند که به همین حرفها فکر کند. بعدش دیگر طاقت نمیآورد و برمیگردد ساختمان عمار.»
انتهای پیام/ 118
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
روایتی از مجاهدت رزمندگان گردان «عمار» در تنگه «ابوقریب» در «عملیات عطش» بیشتر بخوانید »