انقلاب اسلامی ایران

از ۸ سال جنگ تحمیلی تا جبهه مقاومت؛ افتخارآفرینی جوانان

از ۸ سال جنگ تحمیلی تا جبهه مقاومت؛ افتخارآفرینی جوانان



از ۸ سال جنگ تحمیلی تا جبهه مقاومت؛ افتخارآفرینی جوانان

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، انگار برای تمام شهر آشنا بود. نامش بر سر زبان‌ها می‌گشت و همه در انتظارش بودند تا بیاید، برایشان از حاج عمران بگوید، از عزیزانشان بگوید. که چه شده‌اند؟ کجایند؟ از خانواده هر رزمنده‌ای جویای حال رزمنده‌اش می‌شدی پاسخ یکی بود: «هیچ نمی‌دانیم! منتظریم تا حق‌بین بیاید.» گویی مائده‌ای بود آسمانی تا از خوان نعمتش خوشه‌ای برچینند و دلشان آرام گیرد.

محمدعلی حق‌بین، فرمانده گیلانی که در هشت سال دفاع مقدس حضور داشته است و بعد از آن در جبهه مقاومت از خاطراتی می‌گوید که گاه مثل کوه سنگین و ناراحت کننده است و گاه همانند آب روان بارانی و خنده‌دار. روایت‌هایی از فقدان دوستان عزیزش که آثار روحی و روانی فراوانی برای او داشته، اینکه رویارویی با صحنه‌های سخت و خشن جنگ هشت ساله و مبارزه در آن سال‌ها قدرت ریسک‌پذیری او را بالا برده است و حضور دائمی در لایه‌های مختلف جنگ خاطرات تلخ و شیرینی را برای سردار حق‌بین به ارمغان آورده، در ابتدا تعاریف خاطرات‌اش بی‌معنی جلوه کرده زیرا معتقد است کار ِ برای رضای خدا گفتن ندارد اما اصرار و تشویق اطرافیان و باقی‌ماندگان از جنگ او را بر آن داشته تا خاطراتش را روایت کند.

او این کتاب را متعلق به شهدا می‌داند خصوصاً دو فرمانده شهیدش… و به نقل از خاطره نگار «گیل‌مانا» باید نوشت به‌خاطر آن‌ها که ندیده‌اند و نشنیده‌اند، باید نوشت به خاطر کسانی که نمی‌خواهند ببینند و بشنوند، باید نوشت تا دست فرداها از زیبایی‌ها خالی نماند، باید نوشت به یاد آن مردان و زنان آسمانی که در انبوه خاک مدفون شدند، باید نوشت تا کسانی که ندیده‌اند بدانند. آن‌ها که نبوده‌اند چگونه مجروح شدند، چگونه افتادند و در آخرین لحظات چه گفتند.

نشست نقد و بررسی کتاب «گیل‌مانا» با حضور سردار محمدعلی (ابراهیم) حق‌بین و نویسنده کتاب سیده نساء هاشمیان در خبرگزاری مهر برگزار شد، در ادامه یادها و گفته‌های سردار حق‎‌بین و نساء هاشمیان از نگارش کتاب می‌آید.

از کتاب گیل‌مانا بگویید و اینکه چگونه سیر تکاملی زندگی سردار حق‌بین را در کتاب به تصویر کشیدید؟ با توجه به تمام سختی‌هایی که در طول نگارش کتاب وجود داشت سردار در سوریه بودند، یا در شهر دیگری زندگی می‌کردند چگونه بر این سختی‌ها فائق آمدید و توانستید این کتاب را به سرانجام برسانید؟

سیده نساء هاشمیان: گیل‌مانا یک شاخه گل معطر و زیبایی از باغ پر زیبای دفاع مقدس است و من خدا را شاکرم که توانسته‌ام یک گل را بچینم و این هم از یاری و لطف خداوند بود.

کتاب گیل‌مانا از دالان‌های مختلفی از زندگی سردار را به تصویر می‌کشد و از ابتدای کتاب تمام موضوعات قابل لمس است از ابتدای کتاب متوجه خواهیم شد که کتاب روایتی خشک و خشن از جنگ باشد، بلکه سیر تکاملی سردار در این کتاب به‌خوبی دیده می‌شود، زیرا کمال پروسه تدریجی دارد. مخاطب زمانی‌که این کتاب را می‌خواند قطعاً متوجه خواهد شد که کمال و رشد سردار آنی نبوده است یعنی فقط در عملیات و در طول ۸ سال دفاع مقدس نبوده است بلکه کمال این انسان تدریجی از بدو تولد او شروع شده است و تا ۸ سال دفاع مقدس ادامه پیدا کرده تا رسیده به سوریه و آزادی نبل و الزهرا…

با خوانش این کتاب قطعاً به این تفاسیر خواهیم رسید که تنها انقلابی‌کردن مهم نیست بلکه انقلابی ماندن مهم است و این انقلابی ماندن سردار حق‌بین در کتاب دیده می‌شود. در این کتاب نشان داده می‌شود مسئولیتی که به‌عهده سردار گذاشته‌اند و باورهایی که در ذهنش از شروع جنگ در او شکل گرفته تا به امروز، ادامه دارد و حتی در آن باورها ذوب شده است. این موضوع یعنی این انسان تنها در حرف انقلاب را باور نکرده بلکه باور همچنان در مسیر زندگی‌اش استمرار دارد.

با خوانش این کتاب قطعاً به این تفاسیر خواهیم رسید که تنها انقلابی‌کردن مهم نیست بلکه انقلابی ماندن مهم است و این انقلابی ماندن سردار حق‌بین در کتاب دیده می‌شود. در این کتاب نشان داده می‌شود مسئولیتی که به‌عهده سردار گذاشته‌اند و باورهایی که در ذهن‌اش از شروع جنگ در او شکل گرفته تا به امروز، ادامه دارد و حتی در آن باورها ذوب شده است

آن چیزی که برای من به عنوان نویسنده کتاب و هم به‌عنوان یک مخاطب نشان می‌دهد، این است که وجود یک سرپرست، یک ولی در تربیت یک انسان تا چه اندازه‌ای می‌تواند نقش داشته باشد و در زندگی سردار نوع تربیت پدر او کاملاً تأثیرگذار بوده است. والدین سردار حق‌بین توانسته‌اند نقش الهی و انسانی را به خوبی ایفا کنند و سردار حق‌بین را در دامان خودشان پرورش دهند. با توجه به اینکه با خانواده سردار حق‌بین آشنایی دیرین داشته‌ام به مادر سردار حق‌بین می‌گفتم: «چه شیری به بچه‌هایت داده‌ای؟ که فرزندان خوبی را تحویل جامعه داده‌ای؟»

یکی از مشکلاتم برای نگارش کتاب زمانی بود که می‌خواستم با سردار حق‌بین مصاحبه انجام دهم و خاطراتشان را بگویند. گاهی اوقات در میانه کار بودیم که سردار برای مأموریت‌های چندماهه حتی چندساله به سوریه اعزام می‌شدند و کار ابتر می‌ماند. ضمن اینکه مکان مشخصی برای مصاحبه نداشتم و مجبور بودم که بروم در خانه‌شان بمانم.

در این کتاب بیشتر از خاطره‌نگاری، سعی در واقع‌نگاری شده است، هم خاطره و هم واقعیات در زندگی سردار بیان شده، چگونه مرز میان این دو امر را رعایت کردید؟

هاشمیان: بُعد دیگر این کتاب، به تصویر کشیدن فرهنگ روستاهای گیلان است، البته این فرهنگ در شهر از میان رفته بلکه برای ۳۰ یا ۴۰ سال قبل است (مثلاً جاده‌ها آسفالت نیست، بچه‌ها برای رفتن به مدرسه باید با قایق می‌رفتند…) اما کاملاً زندگی روستایی در شمال ایران به تصویر کشیده شده است. در این کتاب رگه‌هایی از طنز هم وجود دارد. این کتاب مخاطب را گاه می‌خنداند و گاه اشک‌هایش را سرازیر می‌کند.

بارها شده بود که دست از کار کشیدم و گریه کردم حتی بعضی اوقات در بازنویسی‌هایی که خانم رامهرمزی از کتاب داشتند به او می‌گفتم من نمی‌توانم دیگر این قسمت را بخوانم خودتان ادامه آن را انجام بدهید!

در کتاب واقع‌نگاری شده است نه خاطره‌سازی! اما از اصل خاطره هم سعی داشتم خیلی دور نشوم. ساده زیستی در این کتاب به وضوح دیده می‌شود و با ساده زیستن انسان به کمال می‌رسد. رسیدن به کمال و رشد معنوی انسان صرفاً زندگی تجملی نیست. این کتاب ثابت کرده که انسان با داشتن کمترین امکانات هم می‌تواند به رشد و معنویات برسد و به خدا نزدیک‌تر شود.

طراوت عشق و جنگ در هم تنیده و بافته شده است، در این کتاب هم کاملاً این موضوع محسوس است (مثلاً: آن جایی که مادر شهید سلمان اکبری نمی‌تواند از فرزندش جدا شود و جدایی مادر از آغوش فرزند خیلی سخت است، اما سردار با بی‌رحمی بچه را از دامن جدا می‌کند…) من به‌عنوان یک محقق در حد توان انرژی‌ام را گذاشتم.

سردار حق‌بین درباره روایت‌هایتان از ۸ سال دفاع مقدس در کتاب گیل‌مانا بفرمائید تا چه اندازه سعی داشتید از اتفاقات و رویدادهایی بگویید که در ۸ سال جنگ رخ داده یا بیشتر تمایل داشتید از خاطراتی بگویید که بیشتر مرور روزهای باشند که درس‌هایی از آن روزها گرفتید، روزهای خشن و سخت هشت سال دفاع مقدس چگونه به گیل‌مانا تبدیل شدند؟

سردار حق‌بین: ۵ یا ۶ سال پیش بود که خانم هاشمیان پیشنهاد دادند تا این کتاب را به نگارش درآورند و من خیلی علاقه‌مند نبودم اما بعدها به توصیه خانم هاشمیان و برخی از دوستانم، فکر کردم که جنس فعالیت‌های ما در دفاع مقدس و انقلاب اسلامی تقریباً نزدیک به‌هم است، شاید اسم و رسم من در این کتاب درج شده است اما عموماً رزمندگانی که در دفاع مقدس حضور داشتند همه از این صحنه‌ها و همچنین سخت‌تر از این صحنه‌ها برایشان به‌وجود آمده است. مخاطب با خواندن این نوع کتاب‌ها به‌نوعی قضاوتی در آینده خواهند داشت.

اگر هم کسی این کتاب را بخواند و از جنگ خیلی اطلاعات نداشته باشد احساس می‌کند در روایت این کتاب غلو شده است و باور نمی‌کند اما من تماماً واقعیت‌ها را صادقانه بیان کردم. سعی کردم اصلاً وارد غلوگویی نشوم، هیچ کلمه‌ای را اضافه نگفتم و در برخی جاها روایت را کم کردم زیرا باورش برای مردم بسیار سخت است

این کتاب به قلم و هنر خانم هاشمیان است و من هم با راهنمایی او توضیحات را داده‌ام و این کتاب متولد شد. دوران زندگی بچگی من همانند خیلی‌ها دوران شیطنت بود، خداروشکر که خیلی از آن خاطرات را حذف کرد اگر در کتاب می‌ماند دیگر کسی ما را تحویل نمی‌گرفت. بعد هم وارد عرصه جنگ و دفاع مقدس شدم البته یک سال و چندماه از جنگ گذشته بود و من وارد جنگ شدم. کم‌کم تجربیات باعث شد که به جایی رسیدم که این تکلیف بر ما وارد شد و تلخ و شیرینی‌های زیادی را هم پشت سر گذاشتیم. اگر هم کسی این کتاب را بخواند و از جنگ خیلی اطلاعات نداشته باشد احساس می‌کند در روایت این کتاب غلو شده است و باور نمی‌کند اما من تماماً واقعیت‌ها را صادقانه بیان کردم. سعی کردم اصلاً وارد غلوگویی نشوم، هیچ کلمه‌ای را اضافه نگفتم و در برخی جاها روایت را کم کردم زیرا باورش برای مردم بسیار سخت است.

صحبت‌های خانم هاشمیان درباره شما اینکه در کنار انقلاب کردن انقلابی ماندن هم مهم است و شما در تمامی مراحل زندگی این خصلت را حفظ کردید! این امر چگونه درون شما عمیق‌تر شده و می‌شود؟ با توجه به اینکه هم در ۸ سال دفاع مقدس و هم در جبهه مقاومت هم حضور مستمر داشتید!

سردار حق‌بین: فراز و فرود فراوانی در کتاب وجود دارد که لحظات تلخ و شیرین با هم درآمیخته شده است، اما باید بدانیم روزهای سختی را گذراندیم، مثلاً باید شبی را برای عملیات می‌رفتیم تا سرزمین‌مان را از تصرف عوامل بیگانه خارج کنیم، با توجه به آن شرایط سختی که در دوران ۸ سال دفاع مقدس وجود داشت از دل آن کتاب‌های زیادی در این زمینه چاپ و منتشر شد. که مردم می‌خوانند و می‌گویند که او هم یکی از میلیون‌ها آدمی که در جبهه‌های جنگ و دفاع مقدس حضور داشت. این یک فرمانده از هزاران فرمانده یا سردار حاج قاسم سلیمانی را از ما گرفتند می‌گویند ایشان هم یکی از آن هزاران سربازی که امام‌خمینی (ره) تربیت کرد و باز هم از این افراد هستند و می‌توانند باشند.

این کتاب هدیه‌ای است به تمامی رزمنده‌ها و همه خوبان عالمی که در آن دوران هشت سال دفاع مقدس کمک کردند (مثلاً پیرزنی که در خانه‌ای به تنهایی زندگی می‌کرد مرغ‌اش ۴ تا تخم می‌کرد دوتای آن را برای خود برمی‌داشت دوتای آن را می‌فروخت برای جبهه) این‌ها خیلی ارزشمند است اما در کجای این گونه کتاب‌ها می‌توانیم چنین چیزهایی را بخوانیم؟! ما باید قدردان مردم باشیم، آن‌هایی که در پشت صحنه‌های جبهه جنگ حضور داشتند و شرایط را مدیریت کردند باید به آن پرداخت شود. هر چند خیلی در کتاب به چنین اتفاقاتی خیلی پرداخت نشده است. اما کتاب‌هایی از این دست سندی پر افتخار برای نسلی که انقلاب کرد و انقلاب را تا مرحله‌ای رساند، است. امروز نسل جوانان ما هم افتخار آمیز هستند که می‌توانیم در جبهه مقاومت آن‌ها را ببینیم. این زنجیره از دفاع مقدس تا به امروز «جبهه مقاومت» به هم متصل است و ادامه دارد. سن و سال شهدای دفاع مقدس را اگر بررسی کنیم میانگین ۳۰ سال به پایین بود امروز هم جبهه مقاومت جوانان ما رقم می‌زنند، البته افرادی که در دوران دفاع مقدس هم بودند در جبهه مقاومت هم حضور داشتند اما افتخار بزرگ به پای جوانان سوم و چهارم است.

این کتاب گوشه‌ای از زحمات دوران دفاع مقدس و رزمنده‌ها و مردم خوب‌مان را روایت کرده است، از پدران و مادران شهدا فراوان گفتیم زیرا همه آنان از یک جنس هستند.

اوایل تمایلی به چاپ و انتشار خاطراتتان نداشته‌اید دلیل‌اش چه بود و بعد چگونه راضی شدید که گیل‌مانا متولد شود؟

سردار حق‌بین: من خودم به شخصه علاقه‌ای به چاپ این کتاب نداشتم و اوایل کتاب هم گفته‌ام که اگر هنرنمایی خانم هاشمیان نبود شاید این کتاب به این زیبایی درنمی‌آمد چندین بار که این کتاب را خواندم هم خندیدم و هم گریه کردم زیرا خاطرات مجدد برایم یادآوری شد. صحنه‌هایی در کتاب هست که خیلی سخت بوده و اگر باز هم کتاب را بخواهم بخوانم باز در همان احوالات می‌روم و برایم یادآوری ناراحت‌کننده‌است. در نهایت تصمیم گرفتم که اتفاقات ۸ سال دفاع مقدس را برای آیندگان روایت کنم و به‌نوعی تجربیاتم را در کتابی ثبت و ضبط کنم البته سعی کردم که از روایت خاطرات شخصی اجتناب کنم و بیشتر تجربیات جنگ را عنوان کنم. امیدوارم این تجربیات درسی برای آیندگان باشد و زوایای از جنگ را با گفتن خاطراتم تجسم کنند و برایشان قابل لمس‌تر شود.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، انگار برای تمام شهر آشنا بود. نامش بر سر زبان‌ها می‌گشت و همه در انتظارش بودند تا بیاید، برایشان از حاج عمران بگوید، از عزیزانشان بگوید. که چه شده‌اند؟ کجایند؟ از خانواده هر رزمنده‌ای جویای حال رزمنده‌اش می‌شدی پاسخ یکی بود: «هیچ نمی‌دانیم! منتظریم تا حق‌بین بیاید.» گویی مائده‌ای بود آسمانی تا از خوان نعمتش خوشه‌ای برچینند و دلشان آرام گیرد.

محمدعلی حق‌بین، فرمانده گیلانی که در هشت سال دفاع مقدس حضور داشته است و بعد از آن در جبهه مقاومت از خاطراتی می‌گوید که گاه مثل کوه سنگین و ناراحت کننده است و گاه همانند آب روان بارانی و خنده‌دار. روایت‌هایی از فقدان دوستان عزیزش که آثار روحی و روانی فراوانی برای او داشته، اینکه رویارویی با صحنه‌های سخت و خشن جنگ هشت ساله و مبارزه در آن سال‌ها قدرت ریسک‌پذیری او را بالا برده است و حضور دائمی در لایه‌های مختلف جنگ خاطرات تلخ و شیرینی را برای سردار حق‌بین به ارمغان آورده، در ابتدا تعاریف خاطرات‌اش بی‌معنی جلوه کرده زیرا معتقد است کار ِ برای رضای خدا گفتن ندارد اما اصرار و تشویق اطرافیان و باقی‌ماندگان از جنگ او را بر آن داشته تا خاطراتش را روایت کند.

او این کتاب را متعلق به شهدا می‌داند خصوصاً دو فرمانده شهیدش… و به نقل از خاطره نگار «گیل‌مانا» باید نوشت به‌خاطر آن‌ها که ندیده‌اند و نشنیده‌اند، باید نوشت به خاطر کسانی که نمی‌خواهند ببینند و بشنوند، باید نوشت تا دست فرداها از زیبایی‌ها خالی نماند، باید نوشت به یاد آن مردان و زنان آسمانی که در انبوه خاک مدفون شدند، باید نوشت تا کسانی که ندیده‌اند بدانند. آن‌ها که نبوده‌اند چگونه مجروح شدند، چگونه افتادند و در آخرین لحظات چه گفتند.

نشست نقد و بررسی کتاب «گیل‌مانا» با حضور سردار محمدعلی (ابراهیم) حق‌بین و نویسنده کتاب سیده نساء هاشمیان در خبرگزاری مهر برگزار شد، در ادامه یادها و گفته‌های سردار حق‎‌بین و نساء هاشمیان از نگارش کتاب می‌آید.

از کتاب گیل‌مانا بگویید و اینکه چگونه سیر تکاملی زندگی سردار حق‌بین را در کتاب به تصویر کشیدید؟ با توجه به تمام سختی‌هایی که در طول نگارش کتاب وجود داشت سردار در سوریه بودند، یا در شهر دیگری زندگی می‌کردند چگونه بر این سختی‌ها فائق آمدید و توانستید این کتاب را به سرانجام برسانید؟

سیده نساء هاشمیان: گیل‌مانا یک شاخه گل معطر و زیبایی از باغ پر زیبای دفاع مقدس است و من خدا را شاکرم که توانسته‌ام یک گل را بچینم و این هم از یاری و لطف خداوند بود.

کتاب گیل‌مانا از دالان‌های مختلفی از زندگی سردار را به تصویر می‌کشد و از ابتدای کتاب تمام موضوعات قابل لمس است از ابتدای کتاب متوجه خواهیم شد که کتاب روایتی خشک و خشن از جنگ باشد، بلکه سیر تکاملی سردار در این کتاب به‌خوبی دیده می‌شود، زیرا کمال پروسه تدریجی دارد. مخاطب زمانی‌که این کتاب را می‌خواند قطعاً متوجه خواهد شد که کمال و رشد سردار آنی نبوده است یعنی فقط در عملیات و در طول ۸ سال دفاع مقدس نبوده است بلکه کمال این انسان تدریجی از بدو تولد او شروع شده است و تا ۸ سال دفاع مقدس ادامه پیدا کرده تا رسیده به سوریه و آزادی نبل و الزهرا…

با خوانش این کتاب قطعاً به این تفاسیر خواهیم رسید که تنها انقلابی‌کردن مهم نیست بلکه انقلابی ماندن مهم است و این انقلابی ماندن سردار حق‌بین در کتاب دیده می‌شود. در این کتاب نشان داده می‌شود مسئولیتی که به‌عهده سردار گذاشته‌اند و باورهایی که در ذهنش از شروع جنگ در او شکل گرفته تا به امروز، ادامه دارد و حتی در آن باورها ذوب شده است. این موضوع یعنی این انسان تنها در حرف انقلاب را باور نکرده بلکه باور همچنان در مسیر زندگی‌اش استمرار دارد.

با خوانش این کتاب قطعاً به این تفاسیر خواهیم رسید که تنها انقلابی‌کردن مهم نیست بلکه انقلابی ماندن مهم است و این انقلابی ماندن سردار حق‌بین در کتاب دیده می‌شود. در این کتاب نشان داده می‌شود مسئولیتی که به‌عهده سردار گذاشته‌اند و باورهایی که در ذهن‌اش از شروع جنگ در او شکل گرفته تا به امروز، ادامه دارد و حتی در آن باورها ذوب شده است

آن چیزی که برای من به عنوان نویسنده کتاب و هم به‌عنوان یک مخاطب نشان می‌دهد، این است که وجود یک سرپرست، یک ولی در تربیت یک انسان تا چه اندازه‌ای می‌تواند نقش داشته باشد و در زندگی سردار نوع تربیت پدر او کاملاً تأثیرگذار بوده است. والدین سردار حق‌بین توانسته‌اند نقش الهی و انسانی را به خوبی ایفا کنند و سردار حق‌بین را در دامان خودشان پرورش دهند. با توجه به اینکه با خانواده سردار حق‌بین آشنایی دیرین داشته‌ام به مادر سردار حق‌بین می‌گفتم: «چه شیری به بچه‌هایت داده‌ای؟ که فرزندان خوبی را تحویل جامعه داده‌ای؟»

یکی از مشکلاتم برای نگارش کتاب زمانی بود که می‌خواستم با سردار حق‌بین مصاحبه انجام دهم و خاطراتشان را بگویند. گاهی اوقات در میانه کار بودیم که سردار برای مأموریت‌های چندماهه حتی چندساله به سوریه اعزام می‌شدند و کار ابتر می‌ماند. ضمن اینکه مکان مشخصی برای مصاحبه نداشتم و مجبور بودم که بروم در خانه‌شان بمانم.

در این کتاب بیشتر از خاطره‌نگاری، سعی در واقع‌نگاری شده است، هم خاطره و هم واقعیات در زندگی سردار بیان شده، چگونه مرز میان این دو امر را رعایت کردید؟

هاشمیان: بُعد دیگر این کتاب، به تصویر کشیدن فرهنگ روستاهای گیلان است، البته این فرهنگ در شهر از میان رفته بلکه برای ۳۰ یا ۴۰ سال قبل است (مثلاً جاده‌ها آسفالت نیست، بچه‌ها برای رفتن به مدرسه باید با قایق می‌رفتند…) اما کاملاً زندگی روستایی در شمال ایران به تصویر کشیده شده است. در این کتاب رگه‌هایی از طنز هم وجود دارد. این کتاب مخاطب را گاه می‌خنداند و گاه اشک‌هایش را سرازیر می‌کند.

بارها شده بود که دست از کار کشیدم و گریه کردم حتی بعضی اوقات در بازنویسی‌هایی که خانم رامهرمزی از کتاب داشتند به او می‌گفتم من نمی‌توانم دیگر این قسمت را بخوانم خودتان ادامه آن را انجام بدهید!

در کتاب واقع‌نگاری شده است نه خاطره‌سازی! اما از اصل خاطره هم سعی داشتم خیلی دور نشوم. ساده زیستی در این کتاب به وضوح دیده می‌شود و با ساده زیستن انسان به کمال می‌رسد. رسیدن به کمال و رشد معنوی انسان صرفاً زندگی تجملی نیست. این کتاب ثابت کرده که انسان با داشتن کمترین امکانات هم می‌تواند به رشد و معنویات برسد و به خدا نزدیک‌تر شود.

طراوت عشق و جنگ در هم تنیده و بافته شده است، در این کتاب هم کاملاً این موضوع محسوس است (مثلاً: آن جایی که مادر شهید سلمان اکبری نمی‌تواند از فرزندش جدا شود و جدایی مادر از آغوش فرزند خیلی سخت است، اما سردار با بی‌رحمی بچه را از دامن جدا می‌کند…) من به‌عنوان یک محقق در حد توان انرژی‌ام را گذاشتم.

سردار حق‌بین درباره روایت‌هایتان از ۸ سال دفاع مقدس در کتاب گیل‌مانا بفرمائید تا چه اندازه سعی داشتید از اتفاقات و رویدادهایی بگویید که در ۸ سال جنگ رخ داده یا بیشتر تمایل داشتید از خاطراتی بگویید که بیشتر مرور روزهای باشند که درس‌هایی از آن روزها گرفتید، روزهای خشن و سخت هشت سال دفاع مقدس چگونه به گیل‌مانا تبدیل شدند؟

سردار حق‌بین: ۵ یا ۶ سال پیش بود که خانم هاشمیان پیشنهاد دادند تا این کتاب را به نگارش درآورند و من خیلی علاقه‌مند نبودم اما بعدها به توصیه خانم هاشمیان و برخی از دوستانم، فکر کردم که جنس فعالیت‌های ما در دفاع مقدس و انقلاب اسلامی تقریباً نزدیک به‌هم است، شاید اسم و رسم من در این کتاب درج شده است اما عموماً رزمندگانی که در دفاع مقدس حضور داشتند همه از این صحنه‌ها و همچنین سخت‌تر از این صحنه‌ها برایشان به‌وجود آمده است. مخاطب با خواندن این نوع کتاب‌ها به‌نوعی قضاوتی در آینده خواهند داشت.

اگر هم کسی این کتاب را بخواند و از جنگ خیلی اطلاعات نداشته باشد احساس می‌کند در روایت این کتاب غلو شده است و باور نمی‌کند اما من تماماً واقعیت‌ها را صادقانه بیان کردم. سعی کردم اصلاً وارد غلوگویی نشوم، هیچ کلمه‌ای را اضافه نگفتم و در برخی جاها روایت را کم کردم زیرا باورش برای مردم بسیار سخت است

این کتاب به قلم و هنر خانم هاشمیان است و من هم با راهنمایی او توضیحات را داده‌ام و این کتاب متولد شد. دوران زندگی بچگی من همانند خیلی‌ها دوران شیطنت بود، خداروشکر که خیلی از آن خاطرات را حذف کرد اگر در کتاب می‌ماند دیگر کسی ما را تحویل نمی‌گرفت. بعد هم وارد عرصه جنگ و دفاع مقدس شدم البته یک سال و چندماه از جنگ گذشته بود و من وارد جنگ شدم. کم‌کم تجربیات باعث شد که به جایی رسیدم که این تکلیف بر ما وارد شد و تلخ و شیرینی‌های زیادی را هم پشت سر گذاشتیم. اگر هم کسی این کتاب را بخواند و از جنگ خیلی اطلاعات نداشته باشد احساس می‌کند در روایت این کتاب غلو شده است و باور نمی‌کند اما من تماماً واقعیت‌ها را صادقانه بیان کردم. سعی کردم اصلاً وارد غلوگویی نشوم، هیچ کلمه‌ای را اضافه نگفتم و در برخی جاها روایت را کم کردم زیرا باورش برای مردم بسیار سخت است.

صحبت‌های خانم هاشمیان درباره شما اینکه در کنار انقلاب کردن انقلابی ماندن هم مهم است و شما در تمامی مراحل زندگی این خصلت را حفظ کردید! این امر چگونه درون شما عمیق‌تر شده و می‌شود؟ با توجه به اینکه هم در ۸ سال دفاع مقدس و هم در جبهه مقاومت هم حضور مستمر داشتید!

سردار حق‌بین: فراز و فرود فراوانی در کتاب وجود دارد که لحظات تلخ و شیرین با هم درآمیخته شده است، اما باید بدانیم روزهای سختی را گذراندیم، مثلاً باید شبی را برای عملیات می‌رفتیم تا سرزمین‌مان را از تصرف عوامل بیگانه خارج کنیم، با توجه به آن شرایط سختی که در دوران ۸ سال دفاع مقدس وجود داشت از دل آن کتاب‌های زیادی در این زمینه چاپ و منتشر شد. که مردم می‌خوانند و می‌گویند که او هم یکی از میلیون‌ها آدمی که در جبهه‌های جنگ و دفاع مقدس حضور داشت. این یک فرمانده از هزاران فرمانده یا سردار حاج قاسم سلیمانی را از ما گرفتند می‌گویند ایشان هم یکی از آن هزاران سربازی که امام‌خمینی (ره) تربیت کرد و باز هم از این افراد هستند و می‌توانند باشند.

این کتاب هدیه‌ای است به تمامی رزمنده‌ها و همه خوبان عالمی که در آن دوران هشت سال دفاع مقدس کمک کردند (مثلاً پیرزنی که در خانه‌ای به تنهایی زندگی می‌کرد مرغ‌اش ۴ تا تخم می‌کرد دوتای آن را برای خود برمی‌داشت دوتای آن را می‌فروخت برای جبهه) این‌ها خیلی ارزشمند است اما در کجای این گونه کتاب‌ها می‌توانیم چنین چیزهایی را بخوانیم؟! ما باید قدردان مردم باشیم، آن‌هایی که در پشت صحنه‌های جبهه جنگ حضور داشتند و شرایط را مدیریت کردند باید به آن پرداخت شود. هر چند خیلی در کتاب به چنین اتفاقاتی خیلی پرداخت نشده است. اما کتاب‌هایی از این دست سندی پر افتخار برای نسلی که انقلاب کرد و انقلاب را تا مرحله‌ای رساند، است. امروز نسل جوانان ما هم افتخار آمیز هستند که می‌توانیم در جبهه مقاومت آن‌ها را ببینیم. این زنجیره از دفاع مقدس تا به امروز «جبهه مقاومت» به هم متصل است و ادامه دارد. سن و سال شهدای دفاع مقدس را اگر بررسی کنیم میانگین ۳۰ سال به پایین بود امروز هم جبهه مقاومت جوانان ما رقم می‌زنند، البته افرادی که در دوران دفاع مقدس هم بودند در جبهه مقاومت هم حضور داشتند اما افتخار بزرگ به پای جوانان سوم و چهارم است.

این کتاب گوشه‌ای از زحمات دوران دفاع مقدس و رزمنده‌ها و مردم خوب‌مان را روایت کرده است، از پدران و مادران شهدا فراوان گفتیم زیرا همه آنان از یک جنس هستند.

اوایل تمایلی به چاپ و انتشار خاطراتتان نداشته‌اید دلیل‌اش چه بود و بعد چگونه راضی شدید که گیل‌مانا متولد شود؟

سردار حق‌بین: من خودم به شخصه علاقه‌ای به چاپ این کتاب نداشتم و اوایل کتاب هم گفته‌ام که اگر هنرنمایی خانم هاشمیان نبود شاید این کتاب به این زیبایی درنمی‌آمد چندین بار که این کتاب را خواندم هم خندیدم و هم گریه کردم زیرا خاطرات مجدد برایم یادآوری شد. صحنه‌هایی در کتاب هست که خیلی سخت بوده و اگر باز هم کتاب را بخواهم بخوانم باز در همان احوالات می‌روم و برایم یادآوری ناراحت‌کننده‌است. در نهایت تصمیم گرفتم که اتفاقات ۸ سال دفاع مقدس را برای آیندگان روایت کنم و به‌نوعی تجربیاتم را در کتابی ثبت و ضبط کنم البته سعی کردم که از روایت خاطرات شخصی اجتناب کنم و بیشتر تجربیات جنگ را عنوان کنم. امیدوارم این تجربیات درسی برای آیندگان باشد و زوایای از جنگ را با گفتن خاطراتم تجسم کنند و برایشان قابل لمس‌تر شود.



منبع خبر

از ۸ سال جنگ تحمیلی تا جبهه مقاومت؛ افتخارآفرینی جوانان بیشتر بخوانید »

سلیمانی جلوی آمریکا کوتاه نمی‌آمد/ ایده حاج قاسم برای ارتش سوریه

سلیمانی جلوی آمریکا کوتاه نمی‌آمد/ ایده حاج قاسم برای ارتش سوریه


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، متولد سال ۱۳۲۷ در روستای مهدی‌آباد شیراز است، با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران، پیش از آنکه سپاه استان فارس تشکیل شود، حکم تأسیس سپاه نورآباد را از جواد منصوری اولین فرمانده سپاه دریافت کرد و با شروع جنگ تحمیلی همراه با گروهی از جوانان نورآباد عازم خوزستان شدو پس از آن مسئول محور آبادان شد. با تشکیل تیپ‌های سپاه، تیپ امام حسن مجتبی (ع) به‌فرماندهی وی تشکیل شد و پس از آن به قرارگاه فتح رفت.

سردار محمدجعفر اسدی در سال ۱۳۶۱ فرماندهی تیپ ۳۳ المهدی (عج) را به‌عهده گرفت و تا پایان جنگ فرمانده این یگان ماند. او پس از جنگ به‌مدت ۴ سال فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا و سپاه پنجم باقرالعلوم (ع) در شمال‌غرب کشور بود. وی پس از آن به ستاد کل سپاه رفت و به‌مدت یک سال معاون بازرسی سپاه شد. او همچنین ۶ سال فرمانده لشکر ۱۹ فجر استان فارس شد و پس از آن به تهران آمد و به جانشینی فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد. او پس از ۶ سال جانشینی فرماندهی نیرو، به ستاد کل نیروهای مسلح رفت و به‌مدت ۳ سال جانشین بازرسی ستاد کل شد.

سردار اسدی در تیرماه سال ۸۷ با حکم فرمانده معظم کل قوا به سمت فرماندهی نیروی زمینی سپاه منصوب شد و تا اردیبهشت سال ۸۸، عهده‌دار این مسئولیت بود. سپس به ستاد کل نیروهای مسلح رفت و پس از آن برای چند سال در لبنان و سوریه حضور یافت و حتی فرماندهی نیروهای ایرانی در سوریه را نیز به‌عهده گرفت. او اکنون معاون بازرسی قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا (ص) است.

سردار محمدجعفر اسدی در باره چگونگی آشنایی‌اش با حاج قاسم سلیمانی می‌گوید: آشنایی من و قاسم به دوران جنگ تحمیلی برمی گردد. قاسم سلیمانی در همان روزها اول جنگ موظف شد تیپی به نام تیپ ۴۱ ثارالله تشکیل دهد، در آن زمان پیش ما آمد و امکاناتی را طلب کرد، ما هم به ایشان کمک کردیم. رفاقت ما از سال ۶۱ شروع شد. بعداً که ما تیپ ۳۳ المهدی را از برادر آقای فضلی تحویل گرفتم در همه عملیات‌ها در کنار قاسم عمل می‌کردیم، یعنی هم لشکر ۳۳ المهدی و هم لشکر ۴۱ ثارالله در کنار هم عمل می‌کردند و در یک نامه‌ای هم امیر شمخانی ما را تشویق کردند.

وی ادامه داد: ما بعد از آن به تبریز رفتیم و در لشکر ۳۱ عاشورا در خدمت برادران آذربایجانی بودیم و بعد از آن در لشکر ۱۵ فجر در خدمت برادران استان فارس بودیم و بعد از آن هم ما و هم برادر عزیزمان سردار سلیمانی به تهران آمدیم. ایشان فرمانده نیروی قدس شدند و بنده هم جانشین نیروی زمینی که در آن زمان فرمانده آن سردار جعفری بود، شدم. من تقریباً بعد از یک ماه به آقای سلیمانی در نیروی قدس سر زدم و برای اولین بار دیدم که پشت میز نشسته‌اند، خندیدم و گفتم؛ قاسم پشت میز نشین شده! گفت: من به حول و قوه الهی برنامه ۲۰ سال آینده را برای نیروی قدس نوشته‌ام و هفته آینده به دنبال اجرای آن می‌روم و دیگر ندیدم که پشت میز باشد، همیشه در میدان و دنبال عملیات بود.

سردار اسدی درباره چگونگی همکاری با سپهبد سلیمانی در مأموریت‌های برون مرزی نیروی قدس سپاه نیز گفت: قاسم بعد از چند سال من را صدا زد و گفت که به کمک ما بیا و به مدت سه سال از ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ در خدمت ایشان در لبنان، سوریه و فلسطین بودیم و بعد به ایران آمدیم و مسئولیت را تحویل برادر عزیزمان آقای پاکپور دادیم. دوباره ایشان ما را خواست که آقای همدانی آنجا تنهاست شما باید بیایید کمک کنید دو سال هم در درگیری‌های سوریه در خدمت ایشان بودیم. در آزادسازی حلب، پس گرفتن نبل الزهرا از دست مسلحین در عملیات‌های مختلف در خدمت ایشان بودیم.

مشروح این گفتگو به شرح زیر است:

آشنایی شما با حاج قاسم سلیمانی به چه زمانی باز می‌گردد؟

آشنایی من و قاسم به دوران جنگ تحمیلی برمی گردد. در دوران دفاع مقدس از سراسر کشور برادران پاسدار و نیروهای مردمی و بسیجی به جبهه‌ها آمده و در مقابل دشمنی که قریب ۱۷ هزار کیلومتر از کشور ما را غصب کرده بودند، خط تشکیل دادیم. زمانی که در کنار ارتش جمهوری اسلامی ایران قرار گرفتیم بنا شد که یگان‌هایی شبیه به آنها داشته باشیم و ابتدا تیپ تشکیل دادیم و تیپ‌ها را با شماره و اسم نامگذاری کردیم مثل تیپ ۸ نجف و تیپ ۳۳ المهدی.

آقای قاسم سلیمانی نیز در همان روزها موظف شد تیپی به نام تیپ ۴۱ ثارالله تشکیل دهد، در آن زمان پیش ما آمد و امکاناتی را طلب کرد، ما هم به ایشان کمک کردیم. رفاقت ما از سال ۶۱ شروع شد. بعداً که ما تیپ ۳۳ المهدی را از برادر آقای فضلی تحویل گرفتم در همه عملیات‌ها در کنار قاسم عمل می‌کردیم، یعنی هم لشکر ۳۳ المهدی و هم لشکر ۴۱ ثارالله در کنار هم عمل می‌کردند و در یک نامه‌ای هم امیر شمخانی ما را تشویق کردند.

این داستان آشنایی ما با برادر عزیزمان سردار سلیمانی بود. ما بعد از آن به تبریز رفتیم و در لشکر ۳۱ عاشورا در خدمت برادران آذربایجانی بودیم و بعد از آن در لشکر ۱۵ فجر در خدمت برادران استان فارس بودیم و بعد از آن هم ما و هم برادر عزیزمان سردار سلیمانی به تهران آمدیم. ایشان فرمانده نیروی قدس شدند و بنده هم جانشین نیروی زمینی که در آن زمان فرمانده آن سردار جعفری بود، شدم.

من تقریباً بعد از یک ماه به آقای سلیمانی در نیروی قدس سر زدم و برای اولین بار دیدم که پشت میز نشسته‌اند، خندیدم و گفتم: قاسم پشت میز نشین شده! گفت: من به حول و قوه الهی برنامه ۲۰ سال آینده را برای نیروی قدس نوشته‌ام و هفته آینده به دنبال اجرای آن می‌روم. و دیگر ندیدم که پشت میز باشد، همیشه در میدان و دنبال عملیات بود.

چه شد که در سوریه مجدداً با حاج قاسم همکاری کردید؟

قاسم بعد از چند سال من را صدا زد و گفت که به کمک ما بیا و به مدت سه سال از ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ در خدمت ایشان در لبنان، سوریه و فلسطین بودیم و بعد به ایران آمدیم و مسئولیت را تحویل برادر عزیزمان آقای پاکپور دادیم. دوباره ایشان ما را خواست که آقای همدانی آنجا تنهاست شما باید بیایید کمک کنید دو سال هم در درگیری‌های سوریه در خدمت ایشان بودیم. در آزادسازی حلب، پس گرفتن نبل الزهرا از دست مسلحین در عملیات‌های مختلف در خدمت ایشان بودیم.

برای تشکیل دفاع وطنی در سوریه و حشد الشعبی در عراق چه اقداماتی انجام دادید و چه راهبردی به کار گرفتید؟

یک تجربه بسیار ارزشمند که ما در دوران دفاع مقدس کسب کردیم بسیج مردمی بود که بسیار در هشت سال دفاع مقدس مؤثر و مفید واقع شد. سال اولی که در سوریه جنگ را تحمیل کردند نه ارتش سوریه و نه حتی آقای بشار اسد قائل به استفاده از نیروی مردمی نبودند و می‌گفتند ارتشی درست شده و ارتش باید این کارها را انجام دهد و این تجربه تقریباً یک سال طول کشید تا در سوریه پیاده شود، یعنی زمانی که برادر شهید بزرگوارمان آقای همدانی بود و آنها به سختی قبول کردند و بعد از آن خیلی به آنها مزه کرد و «دفاع وطنی» در سوریه شکل گرفت.

در ایران هم سردار سلیمانی نیروهای داوطلب از برادران افغانستانی، پاکستانی، عراقی، لبنانی و ایرانی را که مایل بودند به سوریه بیایند را جمع و تقریباً چند ارتش در سوریه درست شد که یکی از آنها دفاع وطنی بود که از خود مردم سوریه تشکیل شده بود و ارتشی نیز توسط برادران حزب الله لبنان و ارتشی از برادران عراقی و افغانستانی و سایر کشورها تشکیل شد و در نگهداری از دولت قانونی سوریه بسیار مؤثر و مفید بود.

مسائلی درباره حضور فاطمیون در سوریه و اینکه ایران هم از آنها حمایت کرده مطرح می‌شود، فاطمیون چه کسانی بودند؟ چرا به سوریه آمده بودند؟

دشمن تلاش می‌کند سرمایه‌های ما را مسئله دار کند. ما در این چهل سال بخصوص در دوران دفاع مقدس دوست و دشمن خود را خیلی خوب شناختیم و متوجه شدیم که باید روی پای خود بایستیم.

ما توانستیم از دوستان خود مانند فاطمیون و زینبیون و کسانی که داوطلب بودند کمک بگیریم، کسی نمی‌آید برای دو قِران جان خود را به خطر بیندازد مگر اینکه آدم متعهد و دینداری باشد و بگوید من برای دفاع از مظلوم و مقابله با ظالم در سوریه می جنگم و ما هم باید خرج خانواده اش را بدهیم، این طور نیست که بگوییم این فرد برای پول به جبهه جنگ آمده؛ خیر، این طور نیست و هیچکس برای پول به سوریه نرفته است، اینها کسانی بودند که در ایران بودند و داوطلبانه به آنجا آمدند و خواستند که به مظلوم در مقابل ظالم کمک کنند.

حاج قاسم چه ویژگی‌ها و شخصیتی داشت که در افغانستان، ایران، عراق، سوریه و سایر کشورها چهره‌ای محبوب و دوست داشتنی است؟

حاج قاسم بسیار تیزهوش، شجاع و فداکار بود و مسائل را خوب می‌فهمید

حاج قاسم اولین مشخصه اش این بود که بسیار تیزهوش بود و مسائل را بسیار خوب می‌فهمید، برنامه ریزی خوبی برای مسائل داشت. دومین مشخصه ایشان این بود که بسیار شجاع بود، از چیزی نمی‌ترسید و نگران چیزی نبود و بسیار فداکار بود، از جان خود و از زندگی خود مایه می‌گذاشت. او بسیار مؤدب بود حتی در مقابل بچه بسیار مؤدبانه برخورد می‌کرد و این ادب سبب شده بود در دل همه جا باز کند.

قاسم اهل حکمت بود و کارهای خود را با حکمت انجام می‌داد. اخلاصی که در وجود ایشان بود بی نظیر بود، مخلصانه در همه کارها وارد می‌شد و این کارها به دل می‌نشست و همه از اخلاص ایشان رضایت داشتند. طبق فرمایشات اخیر مقام معظم رهبری این مشخصات مشخصه یک ایرانی است، همه ایرانی‌ها باهوش، شجاع و مخلص هستند و ایشان یک ایرانی مؤمن و متدین بود.

شما دیدید که در زمان تشییع ایشان صغیر و کبیر، چپ و راست همه و همه آمدند و اگر ایشان را به تبریز می‌بردند همین اتفاقی که در تهران، قم، مشهد و کرمان افتاد در آنجا هم می‌افتاد هر استانی که ایشان را می‌بردند همین اتفاق می‌افتاد و این به خاطر اخلاص حاج قاسم بود، قاسم مخلصانه در این چهل سال زحمت کشید.

دلیل حضور مستشاری ایران برای مقابله با گروه‌های تروریستی و تکفیری در سوریه و عراق چه بود و اینکه آیا واقعاً گروه‌های تروریستی با توجه به شناختی که شما دارید قصد ورود و آسیب زدن به ایران را داشتند؟

شک نکنید هر اتفاقی اطراف کشور ما می‌افتد برای ایران است

هر اتفاقی که اطراف کشور ما می‌افتد در این چهل سال شک نکنید برای ایران است، هدف از ورود به افغانستان، عراق، سوریه و کشورهای اطراف ما ورود به ایران است، چون هدف اصلی استکبار جهانی این است یک کسی پیدا شده در این کره خاکی که زیر بلیط هیچ کسی نیست.

در گذشته کشورهای روی کره زمین به دو قسمت تقسیم شده بود، می‌گفتند فلان کشور شرقی و فلان کشور غربی است، سلاح خود را از غرب می‌آورد، آموزش را از غرب می‌گرفت، دیپلمات‌ها همه غربی بودند و دستورات را از غرب می‌گرفتند و زیر بلیط غرب بودند و یا شرقی بودند.

شما در کره زمین کشوری پیدا نمی‌کردید که نه شرقی باشد و نه غربی چه برسد به یک گاو شیرده که از اول غربی بوده مثل عربستان. حجاز از اول یک گاو شیرده بوده برای غرب، کشور ما هم بزرگترین گاو شیرده برای آمریکا بود، یعنی یک روزی آمریکایی‌ها ما را کدخدای منطقه برای خود می‌دانستند، آنها خان و ما کدخدا بودیم؛ اما یک دفعه با آمدن امام راحل همه برنامه‌هایشان خراب شد، کشوری می‌خواست مستقل باشد نه غربی و شرقی، هم شرق و هم غرب به کشور ما حمله کرد و در جنگی که بر علیه ما شد می‌بینید که یک جنگ جهانی بود که آمریکا، انگلیس، فرانسه، شوروی و… همه بر علیه ما بودند، دلیلشان هم این بود که ما خواستیم مستقل باشیم و هیچکس فکر نمی‌کرد که ما بتوانیم حتی برای شش ماه مستقل باشیم.

حالا آمریکایی‌ها می‌گویند ما داعش را ساختیم اما بعضی‌ها می‌گویند نه، خود آمریکا پول داعش را داده و اقرار به ساخت آن کرده است اما عده‌ای احمق می‌گویند نه این طور نیست، در حالی که همه اینها بر علیه جمهوری اسلامی ایران ساخته شد و ایران توانست در این چهل سال در مقابل آنها قد علم کند و الحمدلله توفیقات زیادی داشته است. یکی از توفیقات ما سردار سلیمانی بود که در دنیا به چنین انسان شجاع و باهوشی که در مقابل استکبار ایستاده افتخار می‌کنند.

داعش، جبهة النصره و سایر گروه‌ها با اعتقادات مردم کار داشتند همه حرف از دین می‌زدند، زمان شلیک الله اکبر می‌گفتند و گمان می‌کردند که به بهشت می‌روند، در این شرایط مسموم که تشخیص حق و باطل سخت است چه راهبردی از سوی جمهوری اسلامی ایران و حاج قاسم انتخاب شد که توانست معدلات را عوض کند؟

الحمدلله ما تاریخی بسیار غنی داریم از ۱۴۰۰ سال پیش با همین شرایط رو به رو بودیم، شما می‌بینید که امیرالمومنین در یک سو و معاویه در سوی دیگر بود، هر دوی آنها قرآن می‌خواندند و استناد به قرآن می‌کردند، وقت اذان ظهر لشکری به نماز ایستاده و در آن سوی میدان هم لشکر نماز می‌خواند، حالا کدام برحق و کدام باطل است؟

در جنگ جمل شخصی نزد امیرالمومنین (ع) آمده و می‌گوید: یادتان هست در فلان جنگ من و شما بودیم طلحه و زبیر هم بودند و این کارها را انجام دادند و یکی، یکی وقایع را یاد آوری می‌کند و می‌گوید حالا شما بفرمائید که حق با چه کسی است؟ حق با شماست و یا اینها؟ امیرالمومنین (ع) می‌فرماید: اشتباه شما این است که می‌خواهید از راه افراد حق را بشناسید، خیر شما باید اول حق را بشناسید و افراد را با حق محک بزنید.

امروز هم کسانی هستند که سر می‌برند اما شب‌ها نماز شب می‌خوانند و احساس می‌کنند که به بهشت می‌روند، اینها را آمریکا ساخته است. همه ترورهایی که در کشور ما توسط منافقین انجام شد هدفشان چه بود، گفتند به بهشت می‌رویم و همه دیدید که چطور در بغل آمریکا و اسرائیل غلطیدند و ایادی آنها شدند.

آمریکا امروز سمبل همه فسادهای روی کره زمین و شیطان بزرگ است و طوله آن در منطقه اسرائیل است و نتیجه آن را می‌بینید اینها آمدند از سنخ ما یعنی رافضی‌ها استفاده کردند و یک سری از افراد که نمی‌دانند فریب خوردند. بسیاری از افرادی که در مقابل ما هستند به اصطلاح خود برای رضای خدا کار می‌کنند اما پشت آنها آمریکا، اسرائیل و فرانسه است، آنها دارند تلاش می‌کنند که از سنخ ما به جان ما بیندازند چون خودشان عرضه این کارها را ندارند و از این موضوع استفاده کردند.

آمریکا در منطقه ما و از طریق رسانه هزینه زیادی کرده تا مردم نتوانند درست تصمیم بگیرند، به نظر شما چطور شد که جمهوری اسلامی ایران توانست در منطقه نفوذ پیدا کند و توطئه‌های آمریکا را شکست بدهد؟

همانطور که حضرت آقا فرمودند فرهنگ ایران یک فرهنگ غنی است و با اسلامی که ما داریم دنیا توان مقابله با آن را ندارد. شما مصر را ببینید بعد از ۸۰ سال انقلابشان پیروز شد، اخوان المسلمین بیشتر از ۸۰ سال شکنجه شدند، شهید دادند، زندان رفتند تا انقلابشان پیروز شد اما ظرف یک سال تمام شد، چرا ما بعد از چهل سال داریم راه خود را ادامه می‌دهیم، رمز پیروزی ما ولایت فقیه است.

امام فرمودند اگر می‌خواهید به کشورتان آسیب نرسد پشتیبان ولایت فقیه باشید ما این رمز را باید همه جا داشته باشیم. آقای ترامپ وقتی آمد خودش اقرار کرد که ما بیش از ۷ تریلیارد پول در منطقه خرج کردیم و به عراق آمدیم اما می‌بینید که رئیس جمهور آمریکا بعد از این همه هزینه و نیرو به صورت شبانه و با چراغ خاموش در یک پادگان نظامی می‌نشیند ولی مسئولین ما در عراق به صورت آشکار در رفت و آمد هستند، زیارت می‌روند و جلسه می‌گذارند همه اینها نشان می‌دهد که آنها شکست خورده و ما پیروز شده‌ایم و رمز این پیروزی ولایت فقیه و اخلاص فرماندهان ماست.

به نظر شما چه شد که آمریکایی‌ها پذیرفتند که خودشان شخصاً وارد صحنه شوند و حاج قاسم را که در یک سفر رسمی به سر می‌برد و به آن شکل به شهادت برساندند؟

ما نفی نمی‌کنیم که آمریکایی‌ها ابزار و امکانات دارند، آنها ابزار و امکانات وسیعی دارند، سالیان سال دنیا را غارت کردند و سرمایه گذاری کردند، چندین ناو هواپیمابر، ناو لجستیکی، ناو هلیکوپتر بر ساختند و کشور و نیروهای مسلحشان را دریا پایه کردند یعنی از آن طرف اقیانوس می‌توانند ارتش را بردارند و در این طرف اقیانوس بجنگند.

چندین سال است که آمریکایی‌ها در این منطقه هستند؛ در عراق، کویت، یمن، امارات و حجاز پایگاه‌های زیادی ساختند، آیا برای کسی که این همه امکانات دارد اینکه یک شخص را در یک شب تاریک در یک گوشه‌ای گیر بیاورند و او را شهید کنند کار سختی است؟! ترور حاج قاسم و همراهانش به این شکل که رخ داد یک کار بسیار پست است، برای کسی که این‌طور ادعای قدرت می‌کند کاری است که از جهت نظامی هیچ قیمتی ندارد.

آمریکا قاسم سلیمانی را زد که در گلویش گیر کرده بود؛ نه اهل سازش بود نه از مقابله با شیطان بزرگ دست بر می‌داشت. آمریکا این عمل زشت را انجام داد اگر مرد بود اعلام جنگ می‌کرد و می‌دید که چطور قاسم با آنها می‌جنگید، آمریکایی‌ها کار مهمی نکردند و تلافی این کار هم خواهد شد.

شما چه زمانی از شهادت حاج قاسم مطلع شدید، کجا بودید و در این یک سال چه بر شما گذشت؟

در ایران بودم، قبل از اذان صبح برادرم خبر داد که قاسم را شهید کردند. فراق دوستی مثل حاج قاسم و برادرانی که در دوران دفاع مقدس از دست دادیم بسیار سخت است.

وقتی قضیه عاشورا را دنبال می‌کنید می‌بینید یک طرف پلید ترین انسان‌های روی کره زمین و یک طرف هم پاک‌ترین انسان‌های کره زمین هستند و آنها این صحنه‌ها را برای ما درست کردند که درس بگیریم. امام حسین (ع) در آن روز فرمودند؛ «کونا للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً» سردار قاسم سلیمانی خصم ظالم و یار مظلوم بود و مزد او شهادت بود.

خداوند تبارک و تعالی در قرآن می‌فرماید؛ شما مپندارید که شهدا مرده‌اند بلکه شهدا زنده‌اند نزد ما روزی می‌خورند و اگر ما این را بفهمیم دیگر نگران این نیستیم که قاسم به این درجه رفیع از شهادت رسید.

آخرین بار چه زمانی حاج قاسم را دیدید و با هم صحبت کردید آیا به خاطر دارید؟

کمتر از یک ماه قبل از شهادتش بود که در مقابل منزل، ایشان را دیدم چون منزلمان کنار هم است، با پیژامه بیرون آمده بود و بنده هم با پسر و عروسم بودم ایشان با ما سلام و احوالپرسی کرد و به ما پیشنهاد داد که اگر می‌خواهی عکس بگیری بیا عکس بگیریم عکس دسته جمعی گرفتیم که حاج قاسم با پیژامه در آن عکس بود و دیگر ایشان را ندیدم تا خبر شهادتش را شنیدم.

رهبر انقلاب بعد از شهادت حاج قاسم از مکتب سلیمانی صحبت کردند به نظر شما مکتب حاج قاسم چه ویژگی‌هایی دارد و آیا توانستیم در این یک سال این مکتب را برای جوانان معرفی کنیم؟

بله، ما داریم کار می‌کنیم، دشمن ما هم دارد کار می‌کند. چرا وضعیت جامعه ما این‌طور است اینها همه کار دشمن است، دشمن حتی روی مسئولین ما هم کار می‌کند، اینکه بعضی از مسئولین ما بچه‌هایشان و بعضی کل خانواده آنها آن سوی دنیا و پیش دشمن هستند، نشان می‌دهد دشمن دارد کار می‌کند، از این طرف هم ما داریم کار می‌کنیم کاری که ما می‌کنیم در ۹ دی، در تشییع پیگر حاج قاسم بروز می‌کند کاری که آنها می‌کنند هم در تظاهرات علیه حکومت بروز می‌کند، ما باید این دو را در کنار هم بگذاریم ببینیم ما چقدر کار کردیم و این مکتب سلیمانی است که دارد قدرت می‌گیرد. الحمدلله جوان‌ها و نوجوان‌هایی داریم که عاشق و جان باخته قاسم سلیمانی هستند و مکتب او را دنبال می‌کنند.

اگر بخواهیم قاسم سلیمانی را خلاصه کنیم در این پیام عاشورا خلاصه می‌شود که «کونا للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً» ما باید یار مظلوم باشیم و در مقابل ظالم بایستیم. اگر شما دو تا سیم را به هم دیگر بزنید و هیچ اتفاقی نیفتد یا این سیم‌ها به جایی وصل نیستند و یا یکی وصل و دیگری قطع است، نمی‌شود یکی وصل به مثبت و یکی وصل به منفی باشد و بزنید به همدیگر، اگر ما خودمان را مثبت و شیطان بزرگ را منفی می‌دانیم هرچقدر ما اخلاص داشته باشیم باید در مقابل منفی واکنشی داشته باشیم، اگر شما ۱۵ هزار ولت برق را در یک سیم جریان بدهید نیاز نیست که آنها را به هم بزنید حتی اگر به هم نزدیک هم باشند آتش به پا می‌شود.

قاسم سلیمانی به هیچ وجه حاضر نبود مقابل آمریکایی‌ها کوتاه بیاید

قاسم کسی بود که به دشمن نزدیک نمی‌شد ولی بعضی‌ها به دنبال مذاکره با دشمن هستند آنها یا هم سنخ با هم هستند و یا اخلاص ندارند اگر به دین و اخلاص وصل باشند این اتفاق نمی‌افتد. برخی می‌خواهند این اتفاق را به اسلام وصل کنند و می‌گویند امام حسین (ع) هم خیمه‌ای برپا کرد برای مذاکره با عمر سعد اما امام حسین (ع) هیچ وقت مذاکره نکرد. ایشان از روی امامت عمر سعد را صدا زد و او را نصیحت کرد، نصیحت اسمش مذاکره نیست، مذاکره یعنی چیزی داده و چیزی گرفته شود.

امام حسین (ع) به عمر سعد فرمود: تو از گندم ری هم نخواهی خورد و از این راه برگرد و عمر سعد به مسخره گفت جو آن هم برای ما کافیست. آنهایی که دنبال مذاکره هستند واقعاً نمی‌توانند مثبت باشند، مثبت قاسم سلیمانی بود که به دین خدا وصل بود و به هیچ وجه حاضر نبود در مقابل آمریکایی‌ها کوتاه بیاید. ما باید خود را به جایی برسانیم که دشمن از ما بترسد و قاسم سلیمانی خود را به آنجا رسانده بود. خداوند در قرآن می‌گوید «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ» یعنی بترسانید دشمنان خدا و دشمن خودتان را و ما این را سرلوحه پاسداری خودمان قرار دادیم و روی سینه مان نوشتیم «وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ» و قاسم دنبال این بود، مکتب سلیمانی یعنی آرمی که روی سینه قاسم است و ما باید خود را به آنجا برسانیم.

مسئله‌ای که بعد از شهادت حاج قاسم مطرح شد بحث انتقام سخت بود، شما در خصوص خواست مردم برای انتقام نظرتان چیست؟

مردم هیچ نگرانی نداشته باشند ما انتقام خواهیم گرفت

برای انتقام گرفتن فرصت داریم انتقام این‌طور نیست که همین فردا جوابشان را بدهیم ما سر حوصله جواب دشمن را خواهیم داد و انتقام خواهیم گرفت و مردم دنیا هم خواهند دید که این انتقام گرفته خواهد شد. مردم هیچ نگرانی نداشته باشند ما انتقام خواهیم گرفت و همه مردم دنیا هم خواهند دید.

به نظر شما بعد از شهادت حاج قاسم مسیری که ایشان ایجاد کرد چه شد؟

این مسیر ادامه دارد و حتی قوتش هم بیشتر شده، ما اعتقاد داریم که شهدا خونی در رگ جامعه هستند و خون باعث حیات جامعه است، شهادت حاج قاسم به جامعه ما حیات مجدد داد و حیات نیروهای مسلح مدیون همین شهداست. دشمن این را نمی‌فهمند این را حضرت امام (ره) می‌فهمید که گفت بکشید ما را ما قوی‌تر می‌شویم.

دلیل اینکه جمهوری اسلامی اینقدر قدرت پیدا کرده دادن همین شهداست. از اول پیروزی انقلاب تا همین امروز ما در مقابل آمریکا همیشه در حال اوج گرفتن هستیم، ما زیاد شهید داده‌ایم و این شهدا باعث ارتقای ما هستند و شهید سلیمانی یک ارتقا کلی به ما خواهد داد.

حاج قاسم خودش از نوجوانی وارد این مسیر نورانی و راه حق شده و در زمان جوانی فرمانده یک لشگر بود، در جای، جای این کشور جنگید و از خاک ایران دفاع کرد. علیرغم برخی افراد که مدعی ملی‌گرایی بودند به جنگ که نیامدن هیچ بلکه چوب لای چرخ جنگ هم گذاشتند. قاسم سلیمانی در جوانی برای گرفتن یک تپه از این کشور ده‌ها شهید داد تا توانست آن تپه را از دشمن پس بگیرد.

حاج قاسم قبل از هر چیزی ملی‌گرایی را برای ما معنی کرد، علاقه مند به کشور و ایران بود با اخلاص، مسلمان و متدین بود و تا روز آخر به جوانان علاقه داشت. چقدر عکس با جوانان گرفته بود هر کس که می‌خواست با ایشان عکس بگیرد دست بر گردنش می‌انداخت و با او عکس می‌گرفت. ما دیدیم در سوریه، لبنان و جاهای مختلف به جوان‌ها چقدر علاقمند بود و من احساس می‌کنم که امروز هم این جوانان هستند که علاقه‌مند قاسم سلیمانی هستند. امیدواریم هر کدام از جوان‌ها برای مملکت ما یک قاسم سلیمانی باشند.

منبع: مهر



منبع خبر

سلیمانی جلوی آمریکا کوتاه نمی‌آمد/ ایده حاج قاسم برای ارتش سوریه بیشتر بخوانید »

مردم در «۹ دی» به فتنه‌ها پایان دادند/ از وقایع سال ۸۸ درس بگیریم

مردم در «۹ دی» به فتنه‌ها پایان دادند/ از وقایع سال ۸۸ درس بگیریم



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سردار اسماعیل کوثری، مشاور فرمانده کل سپاه، اظهار داشت: با گذشت زمان حوادثی همچون حرکت عظیم مردم در ۹ دی سال ۸۸ فراموش نمی‌شود چون این حرکت عظیم مردمی تاریخ ساز بود.

بیشتر بخوانید:

برای ما ۹ دی همان شور و حال انقلاب۵۷ را دارد

وی فتنه سال ۸۸ را حادثه بزرگ و دارای ابعاد گسترده دانست و گفت: اگر چه ناآرامی‌های بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، ۸ ما به طول انجامید و با بصیرت و وقت شناسی مردم عزیزمان پایان یافت اما تبعاتی داشت که آسیب‌های مختلفی برای کشور ما در پی داشته است پس باید به عنوان درس و عبرت برای ما یادآوری شود و ما اتفاقات آن دوران را مرور کنیم تا دشمن شناسی را به خوبی فرا بگیریم.

مشاوره فرمانده کل سپاه تصریح کرد: باید دشمن شناسی قوی باشیم تا در زمان وقوع حوادث مختلف بتوانیم راه درست را از اشتباه تشخیص داده و بدانیم پشت داستان چه کسانی هستند و هدف آنها چیست. این دشمن شناسی و بصیرت به ما کمک می‌کند تا در بحران‌های مختلف نقش خارجی‌ها را تشخیص دهیم و بدانیم هدف آنها از این اتفاقات چیست.

سردار کوثری حوادث و رخ دادهای بعد از انتخابات ریاست سال ۸۸ را دارای پیچیدگی‌های مختلفی دانست و گفت: مدت زیادی مردم ما درگیر مقابله با توطئه‌های استکبار جهانی و عوامل داخلی آن بعد از انتخابات ریاست سال ۸۸ بودند و در نهایت با حرکت زننده و بسیار زشتی که برخی عوامل خود فروخته در قالب گروه‌های مانند منافقین، ملی گراها و بهائیت انجام دادند ماهیت پلید و نیت شوم آنها برای همگان آشکار شد.

وی ادامه داد: مردم ما در ۶ دی ماه سال ۸۸ دیدند که فتنه گران حتی رحمی به اماکن مذهبی مانند مساجد و حسینه‌ها نداشته و به پرچم عزای آقا اباعبدالله الحسین (ع) هم بی حرمتی می‌کنند اینجا بود که صبر مردم به سرآمد و در ۹ دی حماسه‌ای آفریدند که رهبر معظم انقلاب آن روز را یکی از روزهای یوم الله دانستند، چراکه مردم برای حفاظت و حراست از اعتقادات و حرمت عزای حسینی بدون هماهنگی به میدان آمدند و به فتنه‌ها پایان دادند پس این روز باید همیشه گرامی داشته شود تا جوانان که آن روزها را ندیده‌اند بدانند فتنه‌ها ابعاد مختلفی دارند.

وی در پایان تصریح کرد: فتنه‌ها ابعاد مختلفی دارند که بخش کوچکی از آن قابل مشاهده است پس ما باید مرور حوادث سال ۸۸ را داشته باشیم و آن برای پیشبرد اهداف عظیم انقلاب اسلامی درس بگیریم.

منبع: مهر



منبع خبر

مردم در «۹ دی» به فتنه‌ها پایان دادند/ از وقایع سال ۸۸ درس بگیریم بیشتر بخوانید »

رویکرد «مسجد رهبر» فردمحوری و تملق نیست

رویکرد «مسجد رهبر» فردمحوری و تملق نیست



«مسجد رهبر» به چاپ دوم رسید/ روایتی از مبارزات آیت‌الله خامنه‌ای در دهه 50

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کتاب «مسجد رهبر (تاریخ شفاهی مسجد کرامت)» درباره یکی از مساجد و مراکز مبارزات انقلابی دوران پیش از انقلاب است. این‌کتاب آذرماه امسال توسط انتشارات راه‌یار چاپ شد و اواخر همان‌ماه به چاپ دوم رسید.

در این‌کتاب با بیش از ۷۰ تن از اشخاص و چهره‌های مرتبط با مسجد کرامت در مشهد گفتگو شده است. مصاحبه‌های کتاب هم توسط حسن سلطانی، سیدمحمد امیر احمدی طباطبایی و احمد عسگری انجام و توسط مرتضی انصاری‌زاده تدوین شده‌اند.

«مسجد رهبر»، به گفته دست‌اندکاران تولیدش، گزارشی است از شکل‌گیری و فعالیت‌های مسجد کرامت، در نزدیکی حرم مطهر امام رضا (ع) است. این‌مسجد را که بعدها امام جماعتش، رهبر انقلاب اسلامی شد، می‌توان از جهات گوناگون نمونه‌ای ممتاز از الگوی فعالیت مسجدی در منظومه معرفتی آرمانی اسلام ناب معرفی کرد. «مسجد رهبر»، از یک سو این الگو را توضیح می‌دهد و از دیگر سو، مسیر رشد مشهد انقلابی را از چند دهه پیش از انقلاب اسلامی روشن می‌کند؛ مسیری که در آن، برخی دشواری‌ها و پیچیدگی‌های آمیختن سنت و روشن فکری، توده و نخبگان، دینداری و مبارزه آشکار شده است.

اما در ادامه روند بررسی این‌کتاب، میزگردی در نقد و بررسی آن در مهر برگزار شد که با حضور مرتضی انصاری زاده تدوین کننده کتاب و محمدصادق کوشکی به عنوان منتقد همراه بود. به‌این‌ترتیب تدوین‌کننده کتاب با یک منتقد و نظرگاهی متفاوت هم روبرو بود و سخنان متفاوتی درباره «مسجد رهبر» بیان شد.

بحث درباره این‌کتاب ابتدا با صحبت درباره تاریخ شفاهی، محاسن و معایبش آغاز شد و سپس به خود کتاب «مسجد رهبر» رسید.

گزارش مشروح این‌میزگرد در ادامه می‌آید:

* خب آقای کوشکی از شما شروع کنیم؛ از مواجهه اول‌تان با کتاب!

کوشکی: این کتاب عملاً تاریخ شفاهی است و تاریخ شفاهی هم ویژگی‌هایی دارد که یکی از آنها این است که خمیرمایه و بستری برای تولید آثار هنری و پژوهشی باشد.

* پس می‌توانیم اول، کمی درباره تاریخ شفاهی صحبت کنیم.

بله. کتاب‌های تاریخ شفاهی، منابع دست اول محسوب می‌شوند که دانشجویان، پژوهشگران و یا هنرمندان و یا فیلمنامه‌نویسان به آنها مراجعه می‌کنند. اما چرا به این کتاب‌ها مراجعه می‌کنند و به یک تاریخ منقح و پژوهشی مراجعه نمی‌کنند؟ پاسخ این است که تاریخ شفاهی پیاده شده یک مصاحبه است و حس و حال و جنس آدم‌ها را منتقل می‌کند در حالی که در یک اثر منقح تاریخی، چنین شرایطی وجود ندارد. از این منظر تاریخ شفاهی کاری خالص‌تر است اما تاریخ‌های منقح و پژوهشی بیشتر مطالعه می‌شود.

البته کارهای تاریخ شفاهی چندنقص هم دارند؛ یکی از آنها این است که مبتنی بر حافظه افراد است و طبیعی است که حافظه دچار جابه‌جایی یا ریختگی شود. نقص دیگر این است که کتاب‌های تاریخ شفاهی، فرد محور هستند. یعنی خود گوینده خاطره در محور قرار دارد و هر کسی دنیا را از زاویه دید خودش می بیند. در نتیجه در تاریخ شفاهی، گوینده خاطره در محور قرار دارد.

رسالت تاریخ شفاهی در حد پیاده کردن نوار نیست. متأسفانه خیلی از کسانی که امروز وارد تاریخ شفاهی می‌شوند، خلاء بزرگی دارند و آن بی سوادی است. یعنی همه‌چیز را از نوار پیاده می‌کنند حالا کسی که تاریخ شفاهی کار می‌کند اگر بخواهد به واقعیات و تاریخ وفادار باشد و خیلی در گفته‌های راوی خاطره دست نبرد، گاهی با تناقض‌های آشکاری روبرو می‌شود. البته تناقضات گاهی ظریف هستند و فقط کسی که در تاریخ شفاهی تخصص دارد متوجه آنها می‌شود. متخصص تاریخ شفاهی سعی می‌کند تناقض‌های ضعیف را رفع رجوع کرده و در پاورقی توضیح‌شان دهد.

اگر بخواهیم از نواقص تاریخ شفاهی مصون بمانیم، وظیفه کسی که آن را تدوین می‌کند، خیلی برجسته می‌شود.

* چرا؟

چون نقش اصلی او غیر از بررسی و ویرایش، این است که تناقض‌ها و ریختگی‌های ذهن راوی را تصحیح کند. از این حیث کار متخصص تاریخ شفاهی مثل مرمت آثار باستانی می‌ماند. یعنی اگر کسی که آن را تدوین می‌کند این مهارت و تسلط بر تاریخ را نداشته باشد ممکن است در مرمت آن از ترمیم اعوجاج‌ها و معایب غافل شود و این ایرادات در کار منعکس شوند.

یکی از هنرهای تدوین‌کننده انتخاب موضوع و سوژه خوب است. رسالت تاریخ شفاهی در حد پیاده کردن نوار نیست. متأسفانه خیلی از کسانی که امروز وارد تاریخ شفاهی می‌شوند، خلاء بزرگی دارند و آن بی سوادی است. یعنی همه‌چیز را از نوار پیاده می‌کنند. این‌حرف‌ها را می‌زنم چون اگر بخواهیم در مورد کتاب مسجد رهبر حرف بزنیم نمی‌شود تنهایی به آن پرداخت بلکه باید در کنار باقی کتاب‌های تاریخ شفاهی درباره‌اش حرف بزنیم.

تاریخ شفاهی مظلوم واقع شده و قدر و قیمتش شناخته نمی‌شود چون خیلی از آدم‌هایی که سراغش می‌روند، سوادش را ندارند. در حالی که تاریخ شفاهی زحمتش به مراتب بیشتر از تاریخ سیستماتیک دانشگاهی است و به چشم هم نمی‌آید.

* این‌نواقص و ایراداتی که به تاریخ شفاهی وارد می‌دانید، در کتاب «مسجد رهبر» هم به چشم می‌آیند؟

من درباره رفع نواقص تاریخ شفاهی در کتاب «مسجد رهبر» نگرانی‌هایی داشتم که البته دیدم این نواقص تا حدود زیادی رفع شده‌اند. البته ممکن است مواردی را پیدا کنیم که این ایرادات در آنها به چشم بخورند اما در مجموع آقای انصاری تلاشش را کرده است. یعنی غیر از مصاحبه‌های تیم دست اندرکار تهیه کتاب، مصاحبه‌های دیگر را هم مرکز اسناد مشهد استخراج کرده که این‌ها، اسناد مکمل هستند.

سن و سال آقای انصاری و همکارانشان مربوط به پس از انقلاب است و مسجد کرامت و فعالیت‌هایش را ندیده‌اند. اما از اسناد موجود استفاده‌های خوبی کرده‌اند تا گرفت‌وگیرهای و آن اعوجاج‌های مقوله تاریخ شفاهی را برطرف کنند. اما اگر سن و سالشان به آن ایام قد می‌داد و آن زمان را درک کرده بودند، نتیجه کاملاً متفاوت و پخته‌تر از وضعیت فعلی می‌شد.

* با این‌اوصاف، به‌نظرتان حالت فعلی کتاب، چه کمبودی دارد؟

اگر مصاحبه‌ها یا اسناد مربوط به اداره‌های آن زمان مثلاً ساواک و شهربانی را مطالعه می‌کردند، طبیعتاً در فضای مصاحبه‌ها و سوالاتشان تأثیر می‌گذاشت و بهتر می‌شدند. اما حس می‌کنم این‌کار را انجام نداده‌اند.

* فکر می‌کنم هنوز ایرادتان را به کتاب مطرح نکرده‌اید. هنوز دارید درباره نکات و محاسن «مسجد رهبر» صحبت می‌کنید.

بله. به اشکالاتش هم می‌رسیم. البته اشکالاتم زیاد نیستند.

فردمحوری و تملق‌گفتن، خدمت به رهبری نیست و اتفاقاً بزرگترین خیانت است. من کتاب را با این سوءظن به دست گرفتم که احتمالاً اثری تملق‌گو باشد اما هرچه بیشتر جلو رفتم، دیدم این‌طور نیست. در همین زمینه به نظرم اگر اسم کتاب «مسجد کرامت» بود، بهتر می‌شد اما نکته بعدی درباره این‌اثر، این است که آقای انصاری، کتاب را فصل‌بندی کرده و این‌کار را براساس موضوع انجام داده است. این کار برای نویسنده سخت است و خیلی هم سخت است چون می‌شد تاریخی کار کرد اما ایشان موضوعی کار کرده و نتیجه اینکه کتاب برای استفاده فیلمنامه نویس، دانشجو و پژوهشگر، آسان‌تر شده است. اما به هر حال زحمت خودش بیشتر شده است چون عموماً در آثار تاریخ شفاهی می‌بینیم که کتاب‌ها را با چینش تاریخی تنظیم می‌کنند.

مزیت دیگر این‌کتاب، خود موضوع آن است که البته اگر گفتگوهایش ۲۰ سال پیش انجام و منتشر می‌شدند، راویان زنده بیشتری می‌داشت. موضوع کتاب مهم است؛ نه به خاطر اینکه مسجد آقای خامنه‌ای است، چون خود مسجد، مسجد خاصی بوده است و اگر رهبر انقلاب به‌عنوان محور موضوعی کتاب در نظر گرفته می‌شد، کتاب ضعیفی از آب در می‌آمد. اما آقای انصاری و تیم همراهشان، مسجد کرامت را محور قرار داده اند و رهبری یکی از بازیگران اتفاقات این کتاب است. از این جهت بحث تملق و چاپلوسی درباره این‌کتاب منتفی است.

یکی از خطراتی که ممکن بود این‌کتاب به دامش بیفتد، فردمحوری است که خود رهبر انقلاب به‌عنوان یک‌انسان فرهنگی، چنین‌رویکردی را نمی‌پذیرد و واقعاً هم قهرمان این‌کتاب یک مسجد است و محور بودنش هم در تدوین کتاب و مصاحبه‌ها حفظ شده است. ذیل آن هم افرادی حضور دارند که یکی از آنها سیدعلی خامنه‌ای است.

همه می‌دانیم فردمحوری و تملق‌گفتن، خدمت به رهبری نیست و اتفاقاً بزرگترین خیانت است. من کتاب را با این سوءظن به دست گرفتم که احتمالاً اثری تملق‌گو باشد اما هرچه بیشتر جلو رفتم، دیدم این‌طور نیست. در همین زمینه به نظرم اگر اسم کتاب «مسجد کرامت» بود، بهتر می‌شد. نکته دیگر این است که در خاطرات حاشیه‌روی‌هایی دیده می‌شود که به ماجرا بر نمی‌گردد اما کمک می‌کند ماجرا درک شود. نمی‌دانم این‌حاشیه‌روی‌ها به عمد آورده شده‌اند یا از دست نویسنده و تدوین کننده در رفته‌اند. مثلاً در کتاب به زندگی شخصی بانی مسجد خیلی پرداخته شده است.

در مجموع کتاب به حقایق وفادار بوده است و مسیر پیشروی‌اش هم طبیعی است. درباره شخصیت‌ها اغراق نکرده و اگر جایی درباره رهبری حرف زده، خیلی معمولی و در آئینه کلام دیگران بوده است.

* پس از محاسن، نوبت معایب کتاب است. گفتید اشکالات‌تان کم هستند.

بله. درباره اشکالات کتاب باید بگویم که به‌نظرم، روشی هستند و باعث می‌شوند استفاده از آن سخت شود. حیف است کتابی که موارد ذکر شده مثبت پیشین، در آن رعایت شده‌اند، این‌ایرادات را داشته باشند. یکی از این ایرادات، درباره بخش و فصل است. مدلی که تدوین‌کننده کتاب در این‌زمینه استفاده کرده، اختراع خود ایشان است. یعنی فرازهایی از کتاب وجود دارد که من نمی‌دانم جزو کدام بخش و یا کدام فصل هستند؟ یا فصل دوم کتاب کجاست! این‌مسئله استفاده از کتاب را دشوار می‌کند.

نکته بعدی نحوه ارجاعات و پاورقی‌هاست که برای چنین‌کتابی خیلی مهم است اما این‌دو با هم مخلوط شده‌اند. متأسفانه هم پاورقی‌ها و هم توضیحات به شکل پاورقی آمده‌اند. مشکل دیگر این است که فهرست منابع کتاب مخلوط است. یعنی طبق عرفی که می‌شناسیم، ابتدا کتاب‌ها و سپس مجلات و دیگر منابع طبق حروف الفبا مرتب می‌شوند اما در این‌کتاب اینگونه نیست و کتاب، مجله، مصاحبه، بولتن و … همگی در فهرست منابع درهم‌اند.

ما برای گفتگو با اعضای این‌مسجد و فعالان پیش از انقلاب، مشکلات زیادی داشتیم ازجمله این‌که خیلی‌ها برای مصاحبه اعتماد نمی‌کردند. در نتیجه دوستمان آقای عسگری به جلسات دعای ندبه هفتگی مسجد کرامت رفت و مدت‌ها با پیرمردهای مسجد نشست و برخاست کرد تا اعتمادشان را به دست آورد تدوین کننده کتاب یک‌سری اسناد را در متن آورده که خوبند و در حکم همان اسناد مکملی هستند که به آنها اشاره کردیم اما معلوم نیست برخی دیگر از سندها چرا در کتاب آمده‌اند. در برخی از فرازها هم سندها قاطی و مخلوط هستند. برخی از عکس‌های پایان کتاب هم ربطی به موضوع ندارند. در کل، عکس‌ها بعضی ربط مستقیم دارند، بعضی ربط خفیف یا به اصطلاح یواشکی دارند و بعضی هم اصلاً ربطی به ماجراها ندارند.

اینها همه ایرادات کتاب بودند که در گروه ایرادات ساختاری یا فرمال جا دارند.

* خب آقای انصاری‌زاده، پاسخ‌های شما را درباره این‌ایرادات و نکات آقای کوشکی بشنویم.

انصاری‌زاده: ابتدا به این‌مساله اشاره کنم که این‌کتاب یک کار تیمی است و کار تدوین‌اش به عهده من بود. پیش از این‌کتاب، پروژه‌های تاریخ شفاهی زیادی دنبال می‌شد و مسجد کرامت محل اتصال خیلی از چهره‌هایی بود که خاطراتشان در قالب این‌پروژه‌های مستند در حال تهیه و تدوین بودند. در نتیجه از جایی به بعد گفته شد خود مسجد کرامت به‌عنوان یک‌پروژه مستقل در نظر گرفته شود.

ما برای گفتگو با اعضای این‌مسجد و فعالان پیش از انقلاب، مشکلات زیادی داشتیم ازجمله این‌که خیلی‌ها برای مصاحبه اعتماد نمی‌کردند. در نتیجه دوستمان آقای عسگری به جلسات دعای ندبه هفتگی مسجد کرامت رفت و مدت‌ها با پیرمردهای مسجد نشست و برخاست کرد تا اعتمادشان را به دست آورد.

کوشکی: بله؛ تاریخ شفاهی همین است. خانم لیلی گلستان برای مصاحبه با یکی از نویسندگانی که می‌خواست آن را در یک مجله چاپ کند، ماه‌ها رفت و آمد و اصطلاحاً کلنگ زد تا همین اعتمادسازی را انجام داد و در نهایت موفق شد با آن فرد مصاحبه بگیرد. گاهی یک مصاحبه برای پروژه تاریخ شفاهی ماه‌ها از دست اندرکارانش وقت می‌گیرد.

انصاری‌زاده: بله همین‌طور است. سال ۹۴ یا ۹۵ بود که بحث تدوین کتاب با من مطرح شد. در آن زمان مصاحبه‌ها هنوز انجام می‌شدند. اما یک‌نکته مهم درباره تاریخ شفاهی وجود دارد که باید به آن توجه کرد و آن، این است که می‌شود تحقیقات و مصاحبه‌ها را تا ابد ادامه داد ولی بالاخره باید یک‌جا نقطه پایان را گذاشت و کتاب را منتشر کرد. در غیر این‌صورت تبدیل به آرشیو اسناد می‌شویم. نکته دیگر این است که در تهیه این کتاب تلاش کردیم اسناد را فدای جذابیت نکنیم.

کوشکی: بله، این هم نکته مهمی است وگرنه اصالت کار از بین می‌رود.

انصاری‌زاده: نمونه خوانی، ویراستاری و بازنویسی مجدد کتاب خیلی طول کشید. آن ابتدا که با من صحبت شد، فکر کردیم پروژه ۶ ماهه تمام می‌شود اما دوسه مرتبه تا ویراستاری نهایی رفتیم و برگشتیم.

* بله طبیعی است. وقتی مصاحبه‌های جدید به پروژه اضافه شوند…

کوشکی: درهای جدید باز می‌شود و باید مطالب قبلی را به‌هم ریخت و با آن‌ها تطابق داد.

* آقای انصاری‌زاده من هم درباره اسم کتاب به این‌مساله فکر می‌کردم، «مسجد رهبر» در ادامه آن‌بحث تملق که آقای کوشکی مطرح کردند، شاید خیلی مستقیم باشد و مخاطب را پس بزند.

برایم مهم بود که در محتوای کتاب فقط دوران ۵ ماهه سخنرانی‌های رهبر انقلاب در مسجد کرامت درشت‌نمایی نشود. چون ایشان و دیگر اعضای فعال مسجد، خیلی کارهای دیگر از جمله جلسات قرآن و فعالیت‌های خیرخواهانه را در این محل انجام می‌دادند. و درست است رهبری پس از آن ۵ ماه، در مسجد کرامت سخنرانی نکردند اما فعالیت‌شان همچنان ادامه داشت انصاری‌زاده: درباره اسم باید بگویم یک‌کار سخت در زمینه کتاب‌های تاریخ شفاهی، همین انتخاب اسم است. به هر حال عنوان «مسجد رهبر» دو ایهام معنایی داشت و از بین همه اسم‌های پیشنهادی تصمیم بر این گرفته شد که به‌دلیل همین ایهام، به‌عنوان اسم کتاب انتخاب شود.

برایم مهم بود که در محتوای کتاب فقط دوران ۵ ماهه سخنرانی‌های رهبر انقلاب در مسجد کرامت درشت‌نمایی نشود. چون ایشان و دیگر اعضای فعال مسجد، خیلی کارهای دیگر از جمله جلسات قرآن و فعالیت‌های خیرخواهانه را در این محل انجام می‌دادند. و درست است رهبری پس از آن ۵ ماه، در مسجد کرامت سخنرانی نکردند اما فعالیت‌شان همچنان ادامه داشت.

* آن‌برهه ۵ ماهه، مربوط به چه‌تاریخی است؟

آن برهه ۵ ماهه سخنرانی مربوط به مهر تا اسفند ۵۲ است که در ادامه آن ماجرای ممنوع‌السخنرانی و ممنوع‌الامام جماعت بودن رهبری پیش آمد. بعد هم که به ایرانشهر تبعید شدند.

آقای خامنه‌ای در آن دوره روی مرز باریکی حرکت می‌کردند. ایشان حساسیت‌های زمان را خوب درک می‌کرد و به دوستان و اهالی مسجد می‌گفت حساسیت‌زایی نکنند تا مسجد بی‌خود و بی‌جهت و برای دلایل ضعیف بسته نشود و اگر بناست بسته شود، هزینه سنگینی روی دست ساواک بگذارد.

* منظورتان این است که برخی در آن‌دوران تندروی می‌کردند؟

بله. و نیاز بود متعادل شوند.

خلاصه در آن زمان اشاره یا آوردن نام امام خمینی (ره) جرم محسوب می‌شد و این یکی از همان حساسیت هاست. یعنی اگر کسی با صراحت اسم امام خمینی (ره) را می‌آورد، اتفاقات خوبی در انتظارش نبود.

کوشکی: بله در آن زمان فقط آیت الله سعیدی بود که به طور مکتوب از امام خمینی نام می‌برد و به طور کامل اسم ایشان را به‌عنوان استادش می‌آورد.

* که زیر شکنجه شدید هم شهید شد!

کوشکی: بله.

* ماجرای مَته و سوراخ‌کردن سر برای ایشان بود؟

کوشکی: نه. ساواک ایشان را خفه کرد. به‌خاطر خفگی شهید شد.

* آقای انصاری‌زاده به باقی مسائل بحث بپردازیم. درباره عکس‌ها و اسناد کتاب هم صحبت‌هایی باقی مانده است.

انصاری‌زاده: بله. ما از نظر عکس خیلی خیلی در مضیقه بودیم و تصاویر چاپ‌شده در کتاب را به‌سختی تهیه کردیم.

نکته دیگر هم درباره اسناد؛ که آقای کوشکی اشاره‌ای به آن داشتند. هر سندی که در فهرست نام برده شده، حتماً در متن استفاده شده است.

کوشکی: نه. مواردی هست. آن‌ها را نشان به شما نشان می‌دهم که به امید خدا در چاپ‌های بعدی این‌مساله و دیگر مسائل رفع شوند.



منبع خبر

رویکرد «مسجد رهبر» فردمحوری و تملق نیست بیشتر بخوانید »

اوباما: اینترنت بزرگ‌ترین تهدید علیه دموکراسی ماست

کتاب باراک اوباما؛ روایت رئیس‌جمهور سابق آمریکا از انقلاب اسلامی ایران/ «چشمان نافذ یک پیامبر»؛ توصیف اوباما از امام خمینی/ تعبیر جالب اوباما از پاسخ رهبر ایران به نامه‌هایش +عکس و فیلم


سرویس جهان مشرق باراک اوباما، رئیس‌جمهور سابق آمریکا (بین سال‌های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۷)، تجربیات دوران ریاست‌جمهوری‌اش را در قالب مجموعه‌ای دو جلدی مکتوب کرده است که جلد اول آن تحت عنوان «سرزمین موعود
[۱]
» در ۷۶۸ صفحه، روز سه‌شنبه، ۱۷ نوامبر ۲۰۲۰ (۲۷ آبان ۹۹) منتشر شد. این کتاب که توانسته نظر مساعد منتقدان را به خود جلب کند، مورد استقبال فوق‌العاده خوانندگان هم قرار گرفته است؛ استقبالی که خود اوباما هم اقرار دارد آن را تا اندازه‌ای به پیروزی جو بایدن، معاون اولش در دوران ریاست‌جمهوری، در انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری در آمریکا مدیون است
[۲]
.

جلد کتاب «سرزمین موعود» نوشته باراک اوباما (+)


سرویس جهان مشرق قصد دارد طی روزهای آینده، ترجمه بخش‌های مهم کتاب «سرزمین موعود»، به ویژه بخش‌های مربوط به ایران، را در قالب یک مجموعه گزارش منتشر کند. لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیم‌گیران عرصه سیاسی کشور از محتوای کتاب باراک اوباما این مجموعه گزارش را منتشر می‌کند و دیدگاه‌ها، ادعاها و القائات کتاب مذکور لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.


آن‌چه در ادامه می‌خوانید، قسمت چهارم از ترجمه منتخب کتاب «سرزمین موعود» است. قسمت‌های قبلی این مجموعه را می‌توانید از لینک‌های انتهای همین گزارش بخوانید. قسمت‌های بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهند شد.


قسمت چهارم/

عملیات آژاکس
[۳]
[کودتای ۲۸ مرداد در ایران توسط سی‌آی‌ای و ام‌آی۶
جزئیات بیش‌تر] الگویی را برای محاسبات غلط آمریکا در برخورد با کشورهای درحال‌توسعه ایجاد کرد که در طی جنگ سرد نیز ادامه داشت: اشتباه گرفتنِ آرمان‌های ملی‌گرایانه با توطئه‌های کمونیستی؛ برابر دانستنِ منافع تجاری با امنیت ملی؛ و براندازی دولت‌های منتخب دموکراتیک و همسویی با حکومت‌های مستبد وقتی این کار را به نفع خودمان تشخیص می‌دادیم. با این حال، سیاست‌گذاران آمریکایی احتمالاً تا بیست‌وهفت سال اول فکر می‌کردند ترفند آن‌ها در ایران خوب جواب داده است. شاه به همپیمان پروپاقرصی برای آمریکا تبدیل شد که قراردادهای خود با شرکت‌های نفتی آمریکایی را تمدید می‌کرد و تسلیحات گران‌قیمت آمریکایی را می‌خرید. روابط دوستانه‌ای با اسرائیل داشت، به زنان حق رأی داد، از ثروتِ روبه‌رشد کشور برای مدرن‌سازی اقتصاد و نظام آموزشی استفاده کرد، و راحت با بازرگانان غربی و خانواده‌های سلطنتی اروپا نشست‌وبرخاست می‌کرد.

محمدرضا پهلوی  و جیمی کارتر  رئیس‌جمهور  وقت آمریکا،  در ظاهر روابط خوبی با یک‌دیگر داشتند (+)

در همین‌باره بخوانید:

›› اعتراف مقامات سابق کاخ سفید به اعتیاد ۴۰ ساله واشینگتن به دشمنی با ایران

آن‌چه برای خارجی‌ها کم‌تر مشهود بود، نارضایتی روزافزون از ریخت‌وپاش‌های شاه، سرکوب بی‌رحمانه مردم (پلیس مخفی شاه [ساواک] به خاطر شکنجه و کشتار مخالفان زبانزد بود)، و ترویج آداب و رسوم اجتماعی غربی بود که از نظر روحانیون محافظه‌کار و پیروانِ فراوان آن‌ها، ناقض اصول اصلی اسلام محسوب می‌شدند. تحلیلگران سی‌آی‌ای نیز چندان توجهی به تأثیر فزاینده آیت‌الله خمینی، روحانی موعودگرای شیعه که در تبعید به سر می‌برد، نکردند؛ کسی که در نوشته‌ها و سخنرانی‌هایش شاه را به عنوان دست‌نشانده غرب محکوم می‌کرد و از مؤمنان می‌خواست تا نظام موجود را با دولتی اسلامی تحت حاکمیت قانون شرع جایگزین کنند. بنابراین اوایل سال ۱۹۷۸ وقتی راهپیمایی‌های داخل ایران به یک انقلاب پوپولیستیِ تمام‌عیار منجر شد، مقامات آمریکایی غافلگیر شدند.

اشتباه محاسباتی آمریکایی‌ها درباره انقلاب اسلامی و عدم شناخت آن‌ها از امام خمینی [دانلود]
خلاصه‌ای کوتاه از سرنوشت محمدرضا پهلوی؛ از رسیدن به قدرت تا فرارسیدن مرگ [دانلود]

در همین‌باره بخوانید:

›› روایت خبرنگار «تایم» : انقلاب اسلامی ایران از درون کاخ پهلوی

›› بروکینگز: آیت‌الله خمینی راست می‌گفت «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند»

کارگران ناراضی، جوانان بی‌کار، و نیروهای دموکراسی‌خواهی که به دنبال بازگشت حکومت مشروطه بودند، فوج‌فوج به طرفداران [آیت‌الله] خمینی در خیابان‌ها می‌پیوستند. در آغاز سال ۱۹۷۹ که تعداد تظاهرکنندگان به میلیون‌ها نفر رسیده بود، شاه بی‌سروصدا از کشور فرار کرد و مدت کوتاهی برای مداوا در آمریکا بستری شد. اخبار شبانه آمریکا پر از تصاویر همین آیت‌الله (با ریش سفید و چشمان نافذ یک پیامبر) بود که در بازگشتی پیروزمندانه از تبعید، در برابر دریای طرفدارانش، از هواپیما خارج می‌شد.

امام خمینی در هواپیمایی که ایشان را پیروزمندانه به ایران بازگرداند (+)

توصیفات همسایه‌های امام خمینی در «نوفل‌لوشاتو» و خبرنگار رویترز در فرانسه درباره بنیان‌گذار جمهوری اسلامی [دانلود]

بیش‌ترِ آمریکایی‌ها در زمان وقوع انقلاب ایران اطلاعات کمی درباره این تاریخ [دخالت‌های آمریکا در ایران، مانند کودتای ۲۸ مرداد] داشتند و نمی‌دانستند چرا مردم یک کشور در آن‌طرف دنیا، ناگهان آدمک «عمو سام
[۴]
» [نماد آمریکا] را می‌سوزانند و شعار «مرگ بر آمریکا» می‌دهند. من هم نمی‌دانستم.
آن زمان هفده‌ساله بودم، هنوز دبیرستان می‌رفتم و تازه در آستانه کسب آگاهی سیاسی بودم. فقط به طور مبهم جزئیات اتفاقات بعدی را متوجه شدم. این‌که [آیت‌الله] خمینی چگونه جای پای خود را به عنوان رهبر عالی محکم کرد و همپیمانان سابق سکولار و اصلاح‌طلبش را به حاشیه راند؛ چگونه نیروی شبه‌نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تشکیل داد تا هر کسی را که رژیم جدید را به چالش بکشد، در هم بکوبد؛ و چگونه از ماجرای حمله دانشجویانِ افراطی به سفارت آمریکا و گروگان‌گیری آمریکایی‌ها برای کمک به تقویت انقلاب و تحقیر قدرتمندترین کشور جهان استفاده کرد.

ظهور امام خمینی به عنوان یک رهبر دینی، تمام معادلات آمریکایی‌ها درباره ایران را به هم ریخت (+)

اما اگر بگویم که سی سال بعد از آن انقلاب، پیامدهای ناشی از آن رویدادها هنوز هم چشم‌انداز ژئوپلتیک دوران ریاست‌جمهوری من را شکل می‌داد، اغراق نکرده‌ام. انقلاب ایران الهام‌بخش جنبش‌های اسلامی افراطی زیادی شد که قصد تکرار موفقیت آن را داشتند. فراخوان [آیت‌الله] خمینی برای سرنگونی نظام‌های پادشاهی سنی عربی، ایران و آل‌سعود را به دشمنان قسم‌خورده تبدیل کرد و درگیری‌های فرقه‌ای در سراسر خاورمیانه را شدت بخشید. تلاش سال ۱۹۸۰ عراق برای حمله به ایران و جنگ خونین هشت‌ساله‌ی متعاقب آن (جنگی که در آن کشورهای خلیج [فارس] صدام حسین را تأمین مالی می‌کردند و در عین حال، شوروی تسلیحات، از جمله تسلیحات شیمیایی، در اختیار ارتش [آیت‌الله] خمینی قرار می‌داد) باعث شد حمایت ایران از تروریسم به عنوان راهی برای جبران برتری نظامیِ دشمنانش، شتاب بیش‌تری بگیرد. (آمریکا در دوران ریاست‌جمهوری [رونالد] ریگان
[۵]
[رئیس‌جمهور آمریکا بین سال‌های ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۹] با فرصت‌طلبی تلاش کرد هر دو طرف را داشته باشد؛ علناً از عراق حمایت می‌کرد، اما مخفیانه به ایران اسلحه می‌فروخت
[۶]
.)

سوگند [آیت‌الله] خمینی درباره محو اسرائیل از روی نقشه (که در حمایتِ سپاه از نیروهای نیابتی مسلح مانند شبه‌نظامیان شیعه حزب‌الله در لبنان و شاخه نظامی گروه مقاومت فلسطین، حماس، آشکار است) رژیم ایران را به بزرگ‌ترین تهدید امنیتی اسرائیل تبدیل کرد و در رویکرد سخت‌گیرانه اسرائیل نسبت به صلح احتمالی با همسایگانش مؤثر بود.

 

نتانیاهو: «می‌خواهید سه تهدید بزرگ علیه اسرائیل را بشناسید؟ ایران، ایران، ایران»  [دانلود]

 

[آیت‌الله] خمینی، سال ۱۹۸۹ درگذشت. جانشین وی آیت‌الله [سید] علی خامنه‌ای (روحانی‌ای که به‌ندرت به خارج از کشور خود سفر کرده بود و دیگر هم هیچ‌وقت سفر نکرد) ظاهراً در نفرت از آمریکا با [آیت‌الله] خمینی همانند بود. [آیت‌الله] خامنه‌ای با وجود داشتن عنوان «رهبر عالی»، اختیارات مطلق نداشت؛ بلکه مجبور بود با شورای قدرتمندی متشکل از روحانیون مشورت کند. به علاوه، مسئولیت اداره امور روزمره‌ی دولت نیز به عهده رئیس‌جمهوری بود که با آرای عمومی انتخاب می‌شد.

در یک بازه زمانی در اواخر دولت [بیل] کلینتون
[۷]
[رئیس‌جمهور آمریکا بین سال‌های ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۱] و اوایل دولت [جورج] بوش
[۸]
[رئیس‌جمهور قبل از اوباما، بین سال‌های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۹]، نیروهای میانه‌روتری در داخل ایران محبوبیت به دست آوردند و این، گرم شدن روابط ایران و آمریکا را محتمل می‌کرد. پس از ۱۱ سپتامبر، محمد خاتمی
[۹]
رئیس‌جمهور وقت ایران، حتی با پیشنهاداتی برای کمک به آمریکا در کشور همسایه‌اش افغانستان، با دولت بوش تماس برقرار کرد. اما مقامات آمریکایی این ژست را نادیده گرفتند و وقتی بوش، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، در سخنرانی «وضعیت کشور» در سال ۲۰۰۲، ایران را همراه با عراق و کره شمالی بخشی از «محور شرارت» نامید، هرگونه پنجره‌ی دیپلماتیکی که میان دو کشور وجود داشت، عملاً بسته شد.

پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، جورج بوش، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، ایران را بخشی از «محور شرارت» در جهان معرفی کرد و عملاً پنجره‌ی روابط دیپلماتیک میان دو کشور را بست (+)

*          *          *

زمانی که من مسئولیت خود را آغاز کردم، تندروهای محافظه‌کار به رهبری رئیس‌جمهور جدید، محمود احمدی‌نژاد قدرت را به دست گرفته بودند؛ کسی که لفاظی‌های جنون‌آمیز ضدغربی‌اش، اقدامش به انکار هولوکاست و برخورد قضایی‌اش با همجنس‌گراها و افراد دیگری که آن‌ها را تهدید می‌دانست، عصاره‌ی عالی‌ای از نفرت‌بارترین ابعادِ رژیم بود. سلاح‌های ایرانی هنوز برای شبه‌نظامیانی ارسال می‌شد که قصد کشتن سربازان آمریکایی در عراق و افغانستان را داشتند. حمله آمریکا به عراق موقعیت استراتژیک ایران در منطقه را به شدت تقویت کرده بود، چراکه دشمنِ قسم‌خورده‌اش، صدام حسین، را با حکومتِ شیعه‌ای تحت نفوذِ ایران جایگزین کرده بود. حزب‌الله، نیروی نیابتی ایران، با موشک‌هایی که ایران در اختیارش می‌گذاشت و حالا بردشان به تل‌آویو هم می‌رسید، به عنوان قدرتمندترین جناح در لبنان مطرح شده بود. سعودی‌ها و اسرائیلی‌ها با لحن نگران‌کننده‌ای درباره گسترش «هلال شیعیِ
[۱۰]
» نفوذ ایران هشدار می‌دادند و علاقه خود نسبت به «تغییر رژیم» احتمالی در ایران توسط آمریکا را علناً ابراز می‌کردند.

مسیرهای شمالی (قرمز) و جنوبی (سبز) کوریدور زمینی‌ای که ایران را تا مدیترانه و تا مرزهای رژیم صهیونیستی می‌رساند (جزئیات بیش‌تر(+)

در همین‌باره بخوانید:

›› پیشنهاد ترور مقامات ارشد ایران با بودجه سعودی

›› «کوریدور زمینی تهران-مدیترانه» چیست؟ / نیروهای حاج قاسم پشت مرزهای رژیم صهیونیستی

بنابراین تحت هر شرایطی، ایران دردسر شماره یک دولت من محسوب می‌شد. اما این برنامه هسته‌ای پرشتاب این کشور بود که می‌توانست این وضعیت بد را به بحرانی تمام‌عیار تبدیل کند. رژیم، تأسیسات هسته‌ای ساخته‌شده در زمان شاه را به ارث برده بود، و طبق پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای سازمان ملل متحد (که ایران از زمان تصویب این پیمان در سال ۱۹۷۰ امضاکننده آن بود) این حق را داشت که از انرژی هسته‌ای برای مقاصد صلح‌آمیز استفاده کند. متأسفانه همان فناوری سانتریفیوژی که برای چرخش و غنی‌سازی اورانیوم با غنای کم (که سوخت موردنیاز نیروگاه‌های هسته‌ای را تأمین می‌کند) استفاده می‌شود، را می‌توان دستکاری کرد و از آن برای تولید اورانیوم با غنای بالا و ساخت سلاح استفاده نمود.

به قول یکی از کارشناسان ما، «با داشتن اورانیوم کافی با غنای بالا، هر دانش‌آموز باهوش دبیرستانی‌ای که به اینترنت دسترسی داشته باشد، می‌تواند بمب تولید کند.» میان سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۹، ایران تعداد کل سانتریفیوژهای غنی‌سازی اورانیوم خود را از صد به پنج هزار دستگاه افزایش داد و این رقم بسیار بیش‌تر از چیزی بود که بتوان با یک برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای آن را توجیه کرد. جامعه اطلاعاتی آمریکا اطمینانِ منطقی‌ای داشت که ایران هنوز سلاح هسته‌ای ندارد. اما همچنین اعتقاد داشت که رژیم «ظرفیت گریز» خود (فرصت زمان لازم برای تولید اورانیوم کافی برای ساخت یک سلاح هسته‌ای عملیاتی) را تا یک سطح بالقوه خطرناک کاهش داده است.

سانتریفیوژهای IR8 ساخت ایران؛ آن‌چه نهایتاً آمریکا را وادار به پذیرش حق غنی‌سازی ایران کرد (و مقدمات دستیابی به توافق هسته‌ای را فراهم آورد)، پیشرفت‌های ایران در فناوری هسته‌ای بود (+)

زرادخانه هسته‌ای ایران نیازی به تهدید خاک آمریکا نداشت؛ صِرفِ احتمال وقوع حمله هسته‌ای یا تروریسم هسته‌ای در خاورمیانه، گزینه‌های رئیس‌جمهور آینده آمریکا برای مهار تجاوزگری ایران علیه همسایگانش را به شدت محدود می‌کرد. سعودی‌ها احتمالاً با تلاش برای ساخت یک «بمب سُنی» واکنش نشان می‌دادند، و رقابت تسلیحاتی هسته‌ای در بی‌ثبات‌ترین منطقه جهان آغاز می‌شد. در همین حال، اسرائیل (که ظاهراً خودش کلکسیونی از سلاح‌های هسته‌ای اعلام‌نشده در اختیار دارد) ایرانِ مسلح به سلاح هسته‌ای را تهدیدی موجودیتی تلقی می‌کرد و گویا در حال تهیه طرح‌هایی برای حمله‌ی پیش‌دستانه به تأسیسات هسته‌ای ایران بود. هرگونه اقدام، واکنش یا اشتباه محاسباتی توسط هر یک از این طرف‌ها می‌توانست خاورمیانه (و آمریکا) را به ورطه‌ی جنگی دیگر بکشاند؛ آن هم در زمانی که هنوز ۱۸۰,۰۰۰ نیروی نظامی ما در طول مرزهای ایران به‌شدت در معرض خطر قرار داشتند، و در حالی که هرگونه افزایش شدید قیمت نفت می‌توانست اقتصاد رکودزده‌ی جهان را وارد سقوط آزاد کند. در دوران دولت من، گاهی سناریوهایی را مطرح می‌کردیم در این‌باره که درگیری با ایران چه‌طور ممکن است پیش برود. وقتی این جلسات را ترک می‌کردم، این واقعیت روی شانه‌ام سنگینی می‌کرد که در صورت ضرورت پیدا کردنِ جنگ، تقریباً همه چیزهای دیگری هم که می‌خواستم به دست بیاورم، نابود خواهند شد.

پیامدهای جنگ با ایران برای هر رئیس‌جمهوری در آمریکا غیرقابل‌تحمل خواهد بود (+)

در همین‌باره بخوانید:

›› آیا مقدمات جنگ ایران و آمریکا فراهم است؟

›› آیا آمریکا توان حمله نظامی به ایران را دارد؟

›› پیامدهای جنگ با ایران برای ترامپ، آمریکا، خاورمیانه و دنیا چیست؟

›› عمودی می‌آیند؛ افقی می‌روند/ گزارش نیویورک‌تایمز از وحشت جنگ با ایران در آمریکا

به همه این دلایل، من و تیمم در مرحله انتقال قدرت، بیش‌ترِ وقت خود را صرف بحث در مورد چگونگی جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای کردیم؛ البته در حالت ایده‌آل، از طریق دیپلماسی و نه شروع جنگی دیگر. روی یک استراتژی دو مرحله‌ای به توافق رسیدیم. از آن‌جا که از سال ۱۹۸۰ تقریباً هیچ ارتباط سطح بالایی میان آمریکا و ایران وجود نداشت، مرحله اول شامل ارتباط مستقیم بود. همان‌طور که در سخنرانی مراسم سوگند ریاست‌جمهوری خود گفتم، ما آماده بودیم دست خود را به سوی کسانی دراز کنیم که تمایل داشتند مُشتِ گره‌کرده‌ی خود را باز کنند. ظرف چند هفته پس از آغاز به کار، نامه‌ای محرمانه از طریق کانالی که با دیپلمات‌های ایرانی در سازمان ملل داشتیم برای آیت‌الله خامنه‌ای ارسال کردم و پیشنهاد دادم که گفت‌وگوی میان دو کشور را در مورد موضوعات مختلف از جمله برنامه هسته‌ای ایران آغاز کنیم. پاسخ [آیت‌الله] خامنه‌ای صریح بود: ایران علاقه‌ای به گفت‌وگوی مستقیم ندارد. با این حال، وی از این فرصت استفاده کرده و راه‌هایی پیشنهاد کرده بود که آمریکا از نقش خود به عنوان یک قلدرِ امپریالیست دست بردارد.

رؤسای‌جمهور آمریکا (می‌میرند و) بدن‌هایشان خوراک کرم و مور و مار می‌شود، اما جمهوری اسلامی همچنان ایستاده است [دانلود]

پاسخ‌های رهبر ایران به پیام‌های ترامپ در دیدار با شینزو آبه، نخست‌وزیر ژاپن؛ ۲۳ خرداد ۹۸ [دانلود]

در همین‌باره بخوانید:

›› برنامه سه‌مرحله‌ای بایدن برای ایران چیست؟

›› آیا آمریکای بایدن به برجام برمی‌گردد؟

رام [اسرائیل امانوئل
[۱۱]
، رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید بین سال‌های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۰] پس از خواندن نسخه‌ای از نامه [آیت‌الله] خامنه‌ای که از زبان فارسی ترجمه شده بود، گفت: «فکر می‌کنم به این زودی‌ها مشتش را باز نمی‌کند.» گفتم: «فقط همین‌قدر [باز می‌کند] که انگشت وسطش را به من نشان بدهد.»

واقعیت این بود که هیچ‌یک از ما در کاخ سفید انتظار پاسخ مثبتی نداشتیم. اما من باز هم این نامه را فرستادم، چون می‌خواستم ثابت کنم که مانع دیپلماسی، سازش‌ناپذیری آمریکا نیست، بلکه سازش‌ناپذیری ایران است. من از طریق تبریک سال نوی سنتی ایرانی (نوروز) که در ماه مارس به صورت آنلاین منتشر کردیم، پیام استقبالمان [از رابطه با ایران] را به عموم مردم ایران مخابره کردم.

 

پیام نوروزی باراک اوباما در سال ۲۰۰۹ (با زیرنویس فارسی رسمی کاخ سفید) [دانلود]

 

اما وقتی میرحسین موسوی، نامزد معارضانِ ایرانی، مقامات دولتی را، به تقلب در رأی‌گیری برای کمک به انتخاب مجدد احمدی‌نژاد برای دوره دوم ریاست‌جمهوری متهم کرد، هرگونه چشم‌انداز دستیابی به موفقیتِ زودهنگام در ماه ژوئن سال ۲۰۰۹ محو شد. میلیون‌ها معترض در داخل ایران برای به چالش کشیدن نتیجه انتخابات به خیابان‌ها آمدند و یک «جنبش سبزِ» خودخوانده را آغاز کردند که یکی از مهم‌ترین چالش‌های داخلی علیه دولت اسلامی از زمان انقلاب سال ۱۹۷۹ بود.

بخشی از بودجه مستقیم و غیرمستقیم دولت آمریکا برای «ترویج دموکراسی» در ایران طی سال‌های منتهی به و پس از اغتشاشات سال ۱۳۸۸ (۲۰۰۹ میلادی) در این کشور که به نام «جنبش سبز» شهرت پیدا کرد (جزئیات بیش‌تر(+)

در همین‌باره بخوانید:

›› آمریکا به دنبال «جنبش سبز ۲» و تجزیه ایران در دوره ترامپ است

›› حوادث ۸۸ مقدمه برجام و تسهیل نفوذ آمریکا بود

›› کدام‌یک از مقامات آمریکایی اغتشاشات سال ۸۸ را مدیریت می‌کردند؟

›› هزینه ده‌ها میلیون دلاری آمریکا برای شعله‌ور نگه داشتن آتش فتنه

سرکوب متعاقب این جنبش، بی‌رحمانه و سریع بود. موسوی و دیگر رهبران مخالف تحت بازداشت خانگی قرار گرفتند. راهپیمایان مسالمت‌آمیز مورد ضرب‌وجرح قرار گرفتند و تعداد قابل‌توجهی کشته شدند. یک شب، در آرامش محل اقامتم، گزارش اعتراضات را به صورت آنلاین بررسی کردم و فیلمی از زن جوانی [اشاره به ندا آقاسلطان] دیدم که در خیابان‌ها هدف گلوله قرار گرفته بود و در حالی که خون در صورتش جاری بود و چشم‌هایش به ملامت به سمت بالا خیره شده بودند، جان داد.

این تصویر که از فیلم «لحظات آخر زندگی ندا آقاسلطان» گرفته شده، چشم‌های او را در حالت مشکوکی نشان می‌دهد که موجب شده گمانه‌زنی‌های مختلفی درباره ساختگی بودن ماجرای قتل او مطرح شود (+)

در همین‌باره بخوانید:

›› «ساغر کسرایی» کیست/ آیا آمریکایی‌ها به دنبال تربیت «مسیح علی‌نژاد ۲» هستند؟

این صحنه، نوعی یادآوریِ فراموش‌نشدنی از بهایی بود که بسیاری از مردم در سراسر جهان می‌پردازند چون می‌خواهند نقشی در تعیین نحوه حکومت در کشورهایشان ایفا کنند؛ و اولین واکنش غریزی من این بود که می‌خواستم حمایت شدیدم را از تظاهرکنندگان در ایران ابراز کنم. اما وقتی تیم امنیت ملی را جمع کردم، کارشناسان ما در امور ایران مخالف چنین اقدامی بودند. می‌گفتند هرگونه بیانیه‌ای از طرف من احتمالاً نتیجه معکوس خواهد داشت. تندروهای رژیم، پیشاپیش این داستان ساختگی را تبلیغ می‌کردند که عوامل خارجی در پشت تظاهرات حضور دارند و فعالان داخل ایران می‌ترسیدند که هرگونه بیانیه حمایتی دولت آمریکا برای بی‌اعتبار کردن جنبش آن‌ها مورد بهره‌برداری قرار گیرد. [روایت مشابه هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت آمریکا، در این‌باره را در بخش ایران در کتاب «انتخاب‌های سخت» از کتاب‌خانه مشرق بخوانید.] خودم را موظف دانستم به این هشدارها توجه کنم و با امضای یک سری بیانیه‌های بوروکراتیک ملایم («ما همچنان کل وضعیت را به‌دقت رصد می‌کنیم»؛ «باید به حقوقِ جهانیِ اجتماع و آزادی بیان احترام گذاشته شود») خواستار راه‌حلی صلح‌آمیز بر مبنای خواست و اراده ملت ایران شدم.

نماد «مشت گره‌کرده» (راست) یکی از ابداعات با بودجه سازمان آمریکاییِ «موقوفه ملی دموکراسی» در جریان انقلاب‌های رنگی بود که بعدها برای استفاده در اغتشاشات سال ۸۸ در ایران «بومی‌سازی» شد (چپ) (جزئیات بیش‌تر(+)

در همین‌باره بخوانید:

›› مرتبطین ما در ایران اصرار داشتند در قبال «جنبش سبز» سکوت کنیم

›› آمریکا چگونه در یک کشور کودتا می‌کند

›› «یورش فوجی»؛ نقش آمریکا در اغتشاشات ایران چه بود؟

›› «بریج‌فای»؛ آیا بعد از ایران، هنگ‌کنگ مدل جدید اغتشاشات خیابانی می‌شود؟

 

با شدت گرفتن خشونت‌ها، محکومیت من نیز شدیدتر شد. با این وجود، چنین رویکرد منفعلی باب میل من نبود؛ نه فقط به این دلیل که مجبور بودم به فریاد اعتراض جمهوری‌خواهانی گوش بدهم که می‌گفتند دارم با یک رژیمِ قاتل با نازونوازش رفتار می‌کنم. داشتم درس دشوار دیگری را درباره ریاست‌جمهوری می‌آموختم؛ این‌که اکنون قلبم به ملاحظات استراتژیک و تحلیل‌های تاکتیکی زنجیر شده و اعتقاداتم تحت تأثیر استدلال‌های خلاف غریزه‌ام قرار گرفته است؛ این‌که با وجودِ داشتن قدرتمندترین سِمتِ روی زمین، اکنون نسبت به زمانی که سناتور بودم (یا حتی به عنوان یک شهروندِ عادیِ منزجر از دیدنِ زن جوانی که به ضرب گلوله‌ی دولت خودش کشته شده) آزادیِ کم‌تری در بیان آن‌چه در دلم بود و عمل به آن‌چه احساس می‌کردم باید بکنم، داشتم.

با توجه به این‌که تلاش‌ها برای باز کردن بابِ گفت‌وگو با ایران پذیرفته نشده و این کشور در هرج‌ومرج و سرکوبِ فزاینده‌ای فرو می‌رفت،  مرحله دوم استراتژی منع اشاعه‌ی هسته‌ایمان را کلید زدیم: بسیج جامعه بین‌المللی برای اِعمال تحریم‌های اقتصادی سخت و چندجانبه‌ای که بتواند ایران را وادار به نشستن پشت میز مذاکره کند. شورای امنیت سازمان ملل پیشاپیش چندین قطعنامه تصویب کرده و از ایران خواسته بود فعالیت‌های غنی‌سازی خود را متوقف کند. همچنین مجوز تحریم‌های محدود علیه ایران را صادر کرده و گروهی موسوم به ۱+۵ (پنج عضو دائم شورای امنیت، یعنی آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه و چین، به علاوه آلمان) را تشکیل داده بود تا به امید وادار کردن رژیم به پایبندی به پیمان منع اشاعه هسته‌ای، با مقامات ایرانی دیدار کنند.

گروه ۱+۵ که در نهایت به همراه نماینده اتحادیه اروپا با ایران درباره برنامه هسته‌ای تهران مذاکره کرد، پیشاپیش توسط شورای امنیت سازمان ملل تشکیل شده بود (+)

مشکل این بود که تحریم‌های موجود بیش‌ازحد ضعیف بودند و نمی‌توانستند تأثیر زیادی داشته باشند. حتی همپیمانان آمریکا مانند آلمان به تجارت پررونق خود با ایران ادامه می‌دادند و تقریباً همه، نفت این کشور را خریداری می‌کردند. دولت بوش به صورت یک‌جانبه، تحریم‌های آمریکایی بیش‌تری علیه ایران وضع کرده بود، اما این تحریم‌ها عمدتاً نمادین بودند، زیرا شرکت‌های آمریکایی از سال ۱۹۹۵ از تجارت با ایران منع شده بودند. ایران با افزایش قیمت نفت و رشد اقتصادش، با کمال میل ۱+۵ را با جلسات منظمِ مذاکره که نتیجه‌ای جز تعهد به مذاکره‌ی بیش‌تر نداشتند، دنبال خودش می‌کشید.

برای جلب توجه ایران، باید کشورهای دیگر را متقاعد می‌کردیم که گرهِ تحریم‌ها را محکم‌تر کنند. و این یعنی باید موافقت دو دشمنِ قدرتمند و تاریخی‌مان [روسیه و چین] را جلب می‌کردیم که اصولاً تحریم‌ها را دوست نداشتند، روابط دوستانه دیپلماتیک و تجاری با ایران داشتند، و تقریباً به اندازه تهران نسبت به اهداف آمریکا بی‌اعتماد بودند.

 


آن‌چه خواندید، قسمت چهارم از ترجمه منتخب کتاب «سرزمین موعود» نوشته‌ی باراک اوباما، رئیس‌جمهور سابق آمریکا بود. قسمت‌های بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهند شد. قسمت‌های قبلی این مجموعه گزارش را می‌توانید از لینک‌های زیر بخوانید:

روابط مالکی با تهران نشان‌دهنده قدرت استراتژیک ایران در منطقه بود

نگرانی روسیه درباره سپر موشکی‌مان در اروپا را به موضوع ایران گره زدم

نقش مستقیم دولت آمریکا و سیا در کودتای ۲۸ مرداد


برای مطالعه ترجمه‌های قبلی مشرق از کتاب‌های مهم بین‌المللی، از جمله کتاب «اتاقی که اتفاق آن‌جا افتاد» نوشته جان بولتون، مشاور امنیت ملی سابق آمریکا در دولت دونالد ترامپ، و کتاب «انتخاب‌های سخت» نوشته هیلاری کلینتون، وزیر خارجه سابق آمریکا در دولت اول باراک اوباما، می‌توانید به کتاب‌خانه مشرق مراجعه کنید.

 



[۱]
سرزمین موعود (کتاب) لینک


[۲]
Barack Obama memoir tops Michelle’s in first-day sales Link


[۳]
۱۹۵۳ Iranian coup d’état Link


[۴]
Uncle Sam Link


[۵]
Ronald Reagan Link


[۶]
ماجرای مک‌فارلین لینک


[۷]
Bill Clinton Link


[۸]
George W. Bush Link


[۹]
سید محمد خاتمی لینک


[۱۰]
Shia crescent Link


[۱۱]
Rahm Emanuel Link



منبع خبر

کتاب باراک اوباما؛ روایت رئیس‌جمهور سابق آمریکا از انقلاب اسلامی ایران/ «چشمان نافذ یک پیامبر»؛ توصیف اوباما از امام خمینی/ تعبیر جالب اوباما از پاسخ رهبر ایران به نامه‌هایش +عکس و فیلم بیشتر بخوانید »