انقلاب_اسلامی_ایران

ورق بزنید …………..ای مادر ، هنگامی که فرودگاه تهران را ترک می گفتم تو حاضر شدی و هنگ…


ورق بزنید …………..ای مادر ، هنگامی که فرودگاه تهران را ترک می گفتم تو حاضر شدی و هنگام خداحافظی گفتی “ای مصطفی ، من تو را بزرگ کردم ، با جان و شیره خود تو را پرورش دادم و اکنون که می روی از تو هیچ نمی خواهم و هیچ انتظاری از تو ندارم ، فقط یک وصیت می کنم و آن این که – خدای بزرگ را فراموش نکنی – ” .
ای مادر ، بعد از بیست و دو سال به میهن عزیز خود باز می گردم و به تو اطمینان می دهم که در این مدت دراز ، حتی یک لحظه خدا را فراموش نکردم ، عشق او آن قدر با تار و پود وجودم آمیخته بود که یک لحظه حیات من بدون حضور او میسر نبود .
خوشحالم ای مادر ، نه فقط به خاطر این که بعد از این هجرت دراز به آغوش وطن باز می گردم بلکه به این جهت که بزرگترین طاغوت زمان شکسته شده و ریشه ظلم و فساد برافتاده و نسیم آزادی و استقلال می وزد .
( دست نگاشته ای از شهید دکتر مصطفی چمران ، در ایران ، کتاب “خدا بود و دیگر هیچ نبود ، صفحه ۲۷۴ . هنگام نخستین روز ورود از لبنان به تهران بعد از بیست و دو سال که گویای بلند نظری مادر و خلوص و اعتقاد راسخ دکتر چمران و پایبندی او به عشق الهی است . البته این دست نگاشته را هیچ گاه هم به مادر نداد و برای او نخواند ، بعد از شهادتش این دست نوشته را برای مادر خواندم )

تصویر دکتر چمران در یک هیات مذهبی در یک روز صبح جمعه در تهران ، میدان توحید خیابان پرچم در کنار یکی از اعضای هیات . سال ۱۳۵۹ .اگر نام او را میدانید اعلام فرمائید .



منبع

chamran.dr.mostafa@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

ورق بزنید …………..ای مادر ، هنگامی که فرودگاه تهران را ترک می گفتم تو حاضر شدی و هنگ… بیشتر بخوانید »

. میپرسد: چرا حسین بن علی را دوست داری؟ جواب میدهم : حسین را دوست ندارم ، عاشقش…


.
میپرسد:
چرا حسین بن علی را دوست داری؟
جواب میدهم :
حسین را دوست ندارم ، عاشقش هستم!
با بی حوصلگی ادامه میدهد :
حالا همانی که تو میگویی! منظورم این است که چرا به او علاقه داری؟
میگویم چونکه “باید” حسین را دوست داشته باشم!
نفهمید چه میگویم ، این را از نگاه سردرگمش فهمیدم..
ادامه دادم:
ببین ! مسئله بسیار ساده است!
تمام قضیه ی عشق ما و حسین بن علی در این جمله خلاصه میشود ” امرِ ذاتی قابل تعلیل نیست ”
یعنی چه؟
یعنی مثلا تو نمیتوانی بروی از کوه بپرسی چرا کوه شده! نمیتوان از دریا بپرسید چرا دریا شده…
چون کوه خلق شده تا کوه باشد ، دریا آفریده شده تا دریا باشد ؛ پس این امور ذاتی هستند و نمیتوان دلیلی برای آنها قائل شد
تمام داستان همین است!
《امر ذاتی قابل تعلیل نیست!》
ما عاشق حسین خلق شده ایم ، تا به حسین عشق بورزیم!
اصلا میدانی! حسین دوست داشتنی است ! نمیتوان دوستش نداشت! نمیشود عاشقش نبود!
راستش خودم هم دقیق نمیدانم …
تنها چیزی که میدانم و یا بهتر بگویم ، تنها قطره ای که میتوانم از ژرفای دریای احساسم به حسین ، بر زبان آورم ، این است که 《 زندگی بی حسین معنایی ندارد…》
قلبی که حسین بن علی در آن منزل ندارد ، قلب نیست!
تاریک خانه ای بی روح است که با آن فقط میتوان خون مرگ را پمپ کرد…
حسین تپش قلبِ ما ، خونِ رگهای ما ، حسین دم و بازدم ماست…
اصلا حسین تمامِ تمامِ تمامِ زندگیِ ماست…

پنجشنبه ،شبِ اربعین سال ۱۴۴۲
ساعت ۰۰:۰۶

_________________________________________________



منبع

. میپرسد: چرا حسین بن علی را دوست داری؟ جواب میدهم : حسین را دوست ندارم ، عاشقش… بیشتر بخوانید »