انور سادات

فشار پشت پرده رادیکال‌ها برای امضای کمپ دیوید دو/ ایده خطرناکی که به دنبال ساختن انور ساداتی جدید در ایران است!

فشار پشت پرده رادیکال‌ها برای امضای کمپ دیوید دو/ ایده خطرناکی که به دنبال ساختن انور ساداتی جدید در ایران است!



آنچه برخی اصلاح‌طلبان از تحولات منطقه به دنبال تحقق آن هستند نوعی بازگشت به شیوه سیاست‌ورزی شخصیت‌هایی نظیر انورسادات در همنشینی با مناخم بگین است.

سرویس سیاست مشرق- در میان انبوهی از گزارش‌ها و تیترهای خبری، در یک بسته کامل با نام «ویژه‌های مشرق» شما را در جریان مسائل مهم و اثرگذار از نگاه روزنامه‌های کشور قرار می‌دهیم.

در این ویژه‌نامه، نگاهی به آخرین مواضع جناح‌های سیاسی و تحولات مهم داخلی، خارجی، اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشور انداخته می‌شود که مخاطبان بامطالعه آن به رهیافت‌های مهم، نکات و تأملات از سیر وقایع اثرگذار دست خواهند یافت، در این بخش با ما همراه باشید.

**********

یک روزنامه اصلاح طلب همه نیروهای سیاسی خاصه اصلاح‌طلبان را به واقع بینی در شرایط کنونی فراخواند و آنان از فرعی/ اصلی کردن اولویت ها برحذر داشت.

روزنامه هم مهین طی یادداشتی با اشاره به اینکه پس از ترورهای اخیر و شرایط منطقه تفاوت میان میدان و دیپلماسی نسبت به گذشته رنگ باخته، نوشت:

آنچه در شرایط کنونی بیش از پیش جا دارد مورد توجه قرار گیرد، این است که «فاکتور خارجی پس از تحلیف» را در معادلات تحلیلی و مطالبات سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی خود لحاظ کنیم. توجه به این فاکتور، اتفاقاً برای همراهان و حامیان دولت چهاردهم که خواست و مطالبه تغییر دارند، ضروری‌تر است.

این روزنامه اصلاح طلب با بیان اینکه «طبعاً، مطالباتی چون رفع فیلترینگ، پیوستن به FATF، مذاکره با قدرت‌های جهانی و آزادی‌های سیاسی و رسانه‌ای و نیز تسریع روند انتصابات و تغییرات معنادار در بدنه دولت از خواست‌ها و رویکردهای کلیدی نیروهای حامی تغییر است که با روی کار آمدن پزشکیان، انتظارات بیشتری را برانگیخته است»، تصریح کرد: «همه این مطالبات و خواست‌ها به‌نوعی پایه‌های اصلی شعار و ایده «وفاق‌ملی» نیز هست و اتفاقاً در شرایط تهدید بیرونی جا دارد به آنها توجه شود. اما درعین‌حال، پرداختن به این خواست‌ها و تعقیب این مطالبات در قالب پازلی در یک صفحه بزرگ قابل‌تعریف و تصویر است».

هم مهین با بیان اینکه در شرایط کنونی، مسئله اصلی ایران «ثبات» و «انسجام» است و در این چارچوب، همه نیروهای سیاسی و اجتماعی مسئولیت دارند و جا دارد رویکردها و تحلیل‌ها و مواضع خود را با توجه به این مسئله اصلی اتخاذ کنند، ادامه داده است:

«اصلی/فرعی» کردن مسائل البته متوجه همه نیروهاست. ازیک‌سو، طیفی که خود را ارزش‌گرا می‌نامد و دغدغه شعائر دینی را دارد، در این زمینه مسئول است و همچنان‌که بنیانگذار جمهوری اسلامی حفظ نظام سیاسی را «اوجب واجبات» می‌خواند و حتی تعطیل نماز و حج را بنا به ضرورت حکومت روا می‌دانست؛ دست‌کم در شرایط حاد کنونی، جا دارد دریابند که انگشت نهادن بر مسائل فرعی و اختلافی چون اجرای قانون حجاب بی‌معنا است.

این روزنامه اصلاح طلب در ادامه اما با اشاره به اینکه میانه‌روها، اصلاح‌طلبان و تغییرخواهان نیز مسئولیت دارند، تاکید کرد: مسئولیت این طیف آن است که مطالبات و خواست‌های خود را چنان که گفته شد، با لحاظ «فاکتور خارجی پس از تحلیف» طرح و پیگیری کنند و هر سیاست و راهبردی را که پیش رو می‌نهند، این فاکتور کلان را نیز در آن ببینند. تغییر و اصلاح، شرط توسعه پایدار و ثبات بلندمدت دولت/ملت ایران است؛ اما در شرایط کنونی، طرح مطالبات اگر بی‌توجه به رکن ثبات و امنیت صورت گیرد و دولت و حاکمیت را که تحت فشار بیرونی است، از درون نیز زیر منگنه بَرَد؛ نسبتی با واقع‌بینی و مسئولیت سیاسی ندارد.

این روزنامه اصلاح طلب اما در ادامه شرایط کنونی را ماحصل را از اشتباه‌های راهبردی نظام سیاسی در حوزه سیاست خارجی و رویکرد تک‌پایه و امنیت‌محور آن دست‌کم در دو دهه گذشته دانست و از سایه جنگ سخن به میان آورد و نوشت:

مقطع کنونی که هیولای جنگ دیگر از سایه درآمده و روی سوی ایران نهاده، جای گشودن زخم‌های کهنه و نبش قبرهای فرسوده نیست. مسئولیت امروز، واقع‌بینی و نگاه جامع به مجموعه تحولات درونی و بیرونی است. اگر امروز نیز هر یک چون فیل مولوی تنها بخشی از اتفاق بزرگ را ببینیم و یکی از عاج و دیگری از خرطوم آن آویزیم؛ فردا دیگرانی خواهند آمد که بر بخشی‌نگری‌مان و منفعت‌طلبی‌مان خرده گیرند. باشد که این‌بار کلان بنگریم و از دام «جامعه کوتاه‌مدت» به سلامت بگذریم.

فشار پشت پرده رادیکال‌ها برای امضای کمپ دیوید دو/ ایده خطرناکی که به دنبال ساختن انور ساداتی جدید در ایران است!

در این میان گرچه تحلیل روزنامه هم‌مهین در ضرورت وحدت و انسجان میان نیروهای سیاسی کاملا درست و قابل تحسین است اما در به نظر می‌رسد این توصیه مشفقانه در متن و بطن خود چند نکته قابل ملاحظه را دارد که سعی می شود انحرافات تخمینی و تحلیلی اشتباه اصلاح طلبان ذیل آن پنهان شود.

نخست اینکه هر گونه اتحاد و انسجامی می‌بایست بر اساس منافع ملی لحاظ شود و این موضوع نیز قطعا امری بدیهی و پذیرفته شده است اما برخی رسانه‌های اصلاح‌طلب توضیح نمی‌دهند که در شرایط کنونی منطقه چگونه به بزرگنمایی توان دشمن و تقلیل نمایی توان نیروهای مسلح ایران طی هفته‌های گذشته می‌پرداختند و به صورت مداوم از ضرورت مذاکره با آمریکا در خصوص رژیم صهیونیستی سخن به میان می آورند؟

تولید هراس اجتماعی و القای ناتوانی نیروهای مسلح ایران از سوی این رسانه ها هر چه باشد در شرایط کنونی در تضاد با پیشنهاد کنونی آنان مبنی بر اتحاد و انسجام است؟

محور بعدی اینکه اصلاح طلبان رادیکال پیش از این و حتی در اثنای تاکید بر اتحاد و انسجام داخلی سیاست های جمهوری اسلامی ایران را عامل شرایط کنونی منطقه تعریف کرده و ضمن دادن آدرس اشتباه هیچ اشاره ای به دشمنی های ثابت شده آمریکا و رژیم صهیونیستی نداشته و ذات انقلاب ایران را مشکل آفرین می خوانند؟ این ادعاها از سوی رادیکال های اصلاح طلب که ایران دچار تنهایی استراتژیک شده آنهم به واسطه سیاست های خود آیا معنایی جز یک وادادگی دارد؟

اشتباه اصلاح طلبان رادیکال این است که تصور می‌کنند بحران منطقه با مذاکره با موجودیتی که جز حرف زور به هیچ اصل انسانی و غیرانسانی دیگری باور ندارد، حل‌شدنی است. غرب‌گرایان که کعبه آمال آنها، کاخ سفید است و برای هیچ‌چیز جز مواضع آمریکایی‌ها و متحدان آنها اعتبار قائل نیستند، در بحران منطقه نیز طرف آمریکا را دارند و معتقدند که برای پایان جنگ، ‌ باید در «تله مذاکرات» افتاد.

در واقع بر اساس گفتمان حاکم بر ذهن غرب‌گرایان، ریشه اصلی بحران جاری در منطقه، مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی و خیره‌سری تهران در برابر سیاست‌های «صلح‌طلبانه»! آمریکا است؛ به‌تعبیری اگر اشکالی هست، از ماست و تنها راه‌حل این اشکال نیز عقب‌نشینی از آرمان دفاع از مردم مظلوم است. به‌همین دلیل نیز شاهدیم که رسانه‌های غرب‌گرا کمترین تاثیر را از سفرهای منطقه‌ای عراقچی و قالیباف پذیرفتند، چراکه از نگاه آنها چنین سفرهایی می‌تواند مولفه‌های قدرت ایران را در راستای عملیات وعده صادق ۲ بیشینه سازد و امکان مانور را از صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها بگیرد. غرب‌گرایان فقط یک‌چیز می‌خواهند؛ هدم تدریجی مقاومت و حاکم‌شدن اراده تل‌آویو بر کل منطقه.

روزنامه آرمان ملی نیز با اشاره به ایجاد توازن گفتگو به سمت آمریکایی‌ها می‌نویسد:

در دنیای امروز بدون افکار عمومی بدون توجیه دیگران، بدون استفاده از رسانه‌ها به عنوان دیپلماسی عمومی و بدون توجیه کردن دیگران و گفت‌وگو نمی‌توان سیاست‌های خود را به پیش برد. چرا که سیاست صرفاً با سخت‌افزار به پیش نمی‌رود. سخت‌افزار و قدرت نظامی حتماً باید پشتوانه سیاست باشد. اما در دیپلماسی یعنی در گفت‌وگو، در رفت‌وآمدها و در دادن پیام مستقیم و گرفتن پیام مستقیم همیشه اثرساز و اثرگذار بوده است. اما همین اکنون نیز با اینکه بسیار دیر شده باید با دول غربی هم مذاکره کرد. به کما اینکه آقایان به نیویورک هم رفتند و ای کاش آنجا شرایط مهیا می‌شد و می‌توانستند گفت‌وگوی مستقیم داشته باشند.

فشار پشت پرده رادیکال‌ها برای امضای کمپ دیوید دو/ ایده خطرناکی که به دنبال ساختن انور ساداتی جدید در ایران است!

آنچه غرب‌گرایان از تحولات منطقه به دنبال تحقق آن هستند، نوعی بازگشت به شیوه سیاست‌ورزی شخصیت‌هایی نظیر انورسادات در همنشینی با مناخم بگین و جیمی کارتر در قرارداد کمپ دیوید و سال‌ها بعدتر، همنشینی یاسر عرفات با اسحاق رابین و بیل کلینتون در قالب قرارداد اسلو است.

در واقع غربگرایان با رجعت به شیوه‌های نخ‌نماشده و ناکارآمد قبلی و تاکید بی‌دلیل بر صلح، درصدد هستند تا ماشین کشتار صهیونیست‌ها را کنترل کنند. تلاش خط ارتجاع برای صلح با صهیونیست‌ها در حالی است که رژیم صهیونی به چیزی جز نابودی همه زیرساخت‌های منطقه برای جامه‌عمل پوشاندن به ایده «نیل تا فرات» قائل نیست و صلح گرایی در برابر چنین ایده خطرناکی، خودکشی به حساب می آید.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فشار پشت پرده رادیکال‌ها برای امضای کمپ دیوید دو/ ایده خطرناکی که به دنبال ساختن انور ساداتی جدید در ایران است! بیشتر بخوانید »

پایه‌های سلطنت پهلوی بر خون مردم فلسطین و شانه‌های مردم ایران/// منتشر نشود

پایه‌های سلطنت پهلوی بر خون مردم فلسطین و شانه‌های مردم ایران


گروه سیاسی دفاع‌پرس ـ رسول حسنی؛ بوجود آمدن رژیم منحوس صهیونیسم و ریشه دواندن این علف هرز در سرزمینی که متعلق به آنها نبود وابسته به دلایل بسیاری بود که باید مورد واکاوی قرار بگیرد. این رژیم توسط منشور استقلال اسرائیل در ۱۴ مه ۱۹۴۸ تاسیس و در ۱۱ مه ۱۹۴۹ از سوی ۱۶۵ کشور از ۱۹۳ کشور عضو سازمان ملل به رسمیت شناخته شد.

در میان ۲۸ کشور یا این کشور را به رسمیت نشناختند و یا رسمیت شناختن خود را پس گرفتند. الجزایر، جیبوتی، عراق، کویت، لبنان، لیبی، موریتانی، عمان، قطر، عربستان، سومالی، سوریه، مصر، افغانستان، بنگلادش، برونئی، اندونزی، مالزی، مالدیو، مالی، نیجر، پاکستان، کوبا، کره شمالی، ونزوئلا و ایران از جمله این کشور‌ها بودند.

ایران تحت سلطنت پهلوی، در اسفند ۱۳۲۸ موجودیت اسرائیل را به صورت دفاکتو پذیرفت و علیرغم مخالفت عموم مردم و روحانیون و مجتهدین شاه معدوم رای به موجودیت اسرائیل به عنوان کشوری مسنقل داد، هر چند که برای حفظ ظاهر از فلسطین حمایت می‌کرد. شاه برای دوام سلطنت خود و از آنجایی که با جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر روابط تیره‌ای داشت و نیازمند به اسرائیل بود. سطح روابط شاه و اسرائیل به حدی بود که مقامات ایران نظیر بختیار با مقامات اسرائیلی نظیر موشه دایان در تهران و اسرائیل دیداری داشتند. نتیجه این دیدار‌ها ارتقای سطح روابط دیپلماتیک و آموزش ساواک توسط موساد در حوزه امنیتی و اطلاعاتی بود.

مسلما حضور کشوری مسلمان و غیر عرب در غرب آسیا برای رژیم صهیونیستی که در حال جنگ با کشور‌های عربی و مسلمان بود امتیازی ویژه محسوب می‌شد، این امر تا جایی اهمیت داشت که وقتی انورسادات بعد از مرگ جمال عبدالناصر روی کار آمد و روابط ایران و مصر از سر گرفته شد، موجب نگرانی سران اسرائیل شد که شاه به سران اسرائیل اطمینان داد، روابط ایران و مصر بر روابط ایران و اسرائیل تاثیری نخواهد داشت.

با وجودی که شاه حامی اسرائیل بود، اما این وضعیت درخصوص مردم کاملا وارونه بود، آنها با لبیک به ندای رهبران سیاسی خود مانند آیت‌الله کاشانی لوای دشمنی با اسرائیل برداشتند و عملا با رژیم صهیونیستی به مخالفت برخواستند. به همین منظور کمک‌های مالی قابل توجهی از سوی مردم ایران برای مردم مبارز فلسطین ارسال شد، اقشار مردم تجار یهودی وابسته به رژیم صهیونیستی که در ایران فعالیت اقتصادی داشتند را تحریم کردند و حتی عده‌ای برای رفتن به اراضی اشغال شده فلسطین اعلام آمادگی کردند. شاه به دلیل همین حساسیت مردم بود که رابطه‌اش با اسرائیل را علنی نمی‌کرد. 

هر چه به سال‌های پایانی رژیم پهلوی نزدیک می‌شویم رابطه ایران و اسرائیل مستحکم‌تر می‌شود، رژیم صهیونیستی سرخوش از حمایت ایران و نفت‌های بادآورده‌ای که شاه در اختیارش می‌گذاشت همچنان به یکه تازی در سرزمین فلسطین مشغول بود. اما پیروزی انقلاب اسلامی در اوج این رابطه دوستانه خواب خوش را از رژیم صهیونیستی گرفت و نام ایران کابوس ابدی اسرائیلی‌های غاصب شد.

پس گرفتن به رسمیت شناختن اسرائیل و سفارت ایران در اسرائیل برای همیشه بسته شد. ننگ رابطه با اسرائیل که شاه معدوم به نام ایران ثبت کرد با اقدام شجاعانه امام خمینی (ره) مبنی بر اشغال‌گر بودن اسرائیل و غده سرطانی خواندن آن و حمایت همه جانبه از فلسطین تطهیر شد. ایران پهلوی که زمانی یار و همراه اسرائیل بود با تبدیل شدن به ایران اسلامی به دشمن شماره یک اسرائیل تبدیل شد.

با این حال برای شناخت رابطه دقیق ایران و اسرائیل که نمی‌توان آن را نادیده گرفت باید به گذشته سفری کوتاه داشت. مطالعه تاریخ این رابطه نه تنها به شناخت چگونگی قدرت گرفتن اسرائیل کمک می‌کند بلکه به خیانت شاه پهلوی به مردم ایران و مسلمانان جهان بخصوص فلسطین کمک خواهد کرد. 

آغاز و تثبیت روابط پهلوی با اسرائیل

با صدور قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل در تاریخ ۱۹ نوامبر ۱۹۴۷ (۸ آذر ۱۳۲۶)، درخصوص تقسیم فلسطین، جامعه ایران به مخالفت برخاست. نماینده ایران در شورای امنیت نیز راجع به تقسیم فلسطین اعتراض کرد. اما در دولت «محمد ساعد مراغه‌ای» زمینه شناسایی دولت اسرائیل فراهم شد. 

رابطه ایران و اسرائیل و دیگر کشور‌های همسایه در این زمان متأثر از حکومت مصر و سیاست‌های «جمال عبدالناصر» بود. تندروی‌های ناصر و نزدیکی وی به شوروی سبب شد آمریکا سیاست خارجی خود را در خاورمیانه فعال کند و بستر مناسبی برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم بین آمریکا و دولت‌های غیرعرب از جمله ایران، فراهم شود. همین امر سبب شد روابط نفتی ـ امنیتی بین ایران و اسرائیل گسترده شود. پس از حمله اسرائیل به خاک مصر در سال ۱۳۳۵ که با حمایت انگلستان و فرانسه صورت گرفت. تعدادی از نمایندگان مجلس نوزدهم شورای ملی علیه اسرائیل موضع گرفتند.

در اردیبهشت ۱۳۴۶ نیز روابط نفتی ایران و اسرائیل فاش شد و جمال عبدالناصر به بهانه این موضوع همکاری دیپلماتیک بین کشور‌های عربی با ایران را مورد انتقاد قرار داد و بندر عقبه را بست که موجب به وجود آمدن «جنگ شش روزه» در ۱۵ خرداد ۱۳۴۶ شد.

دولت ایران نسبت به این جنگ موضعی دو پهلو گرفتند و خواستار اقدام بر اساس دستورات شاه و حل بحران از طریق سازمان ملل متحد شدند و با مقصر جلوه‌دادن جمال عبدالناصر، نسبت به تجاوزات اسرائیل موضع چندان محکمی نگرفتند. پیروزی اسرائیل در جنگ شش‌ روزه باعث خرسندی شاه شد، اما در ظاهر، دولت ایران از قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل در اول آذر ۱۳۴۶ مبنی بر عقب‌نشینی نیرو‌های نظامی اسرائیل از مناطق اشغالی، حمایت و از اعراب پشتیبانی کرد.

با مرگ جمال عبدالناصر، انور سادات، جانشین عبدالناصر شد و پذیرفت در خلیج فارس دخالت نکند. ایران نیز متقابلاً در اواخر سال ۱۳۴۹، بمباران تأسیسات غیرنظامی مصر توسط اسرائیل را محکوم کرد. برقراری روابط بین ایران و مصر باعث نگرانی اسرائیل شد. شاه که سیاست موازنه‌ای در قبال اسرائیل و مصر در پیش گرفته بود، به اسرائیل اطمینان داد که سیاست ایران نسبت به اسرائیل تغییری نخواهد کرد. 

مصر در مهر ۱۳۵۲ تصمیم گرفت از طریق جنگ نظامی، بخشی از سرزمین‌های از دست رفته خود را در جریان جنگ شش روزه از اسرائیل باز پس بگیرد. عباسعلی خلعتبری، وزیر امور خارجه، در سخنانی یک هفته قبل از شروع جنگ جدید اعراب و اسرائیل، در بیست و هشتمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد، نگهداری سرزمین‌های اشغالی را ناپذیرفتنی برشمرد و سیاست دولت ایران را در قبال بحران خاورمیانه براساس مذاکره بین طرفین امکان‌پذیر دانست به شرط آنکه که برای خروج قوای اسرائیل از سرزمین‌های اشغال شده اعراب و یافتن راه‌حلی عادلانه برای مسئله آوارگان فلسطین تضمین معقولی وجود داشته باشد.

دولت مراغه‌ای و آغاز ارتباط با اسرائیل

با این وجود در دولت «محمدساعد مراغه‌ای» ـ سال ۱۳۲۸ـ زمینه شناسایی دولت اسرائیل به صورت غیررسمی فراهم شد. ایران به دلیل توانایی اسرائیل در زمینه‌های اقتصادی ـ نظامی و نیز دشمنی کشور‌های عربی از جمله مصر و عراق با ایران مبادرت به رسمیت شناختن اسرائیل کرد.

پس از این اقدام دولت ساعد، نمایندگان مجلس تنها به اتخاذ مواضع تندی علیه دولت گرفتند و اقدام موثر دیگری علیه وزارت امور خارجه نشان ندادند. پس از آنکه شاه اسرائیل را به رسمیت شناخت یهودیان متعددی به اسرائیل مهاجرت کردند روابط بازرگانی بین دو ایران و اسرائیل آغاز شد و سرکنسولگری ایران در بیت‌المقدس دایر شد. این اقدام باعث تیرگی روابط ایران با کشور‌های عربی از جمله مصر شد. 

با روی کار آمدن محمد مصدق شرایط تغییر کرد و کنسولگری ایران در اسرائیل در ۱۵ تیر ۱۳۳۰ بسته شد. اما پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بار دیگر موضع ایران در قبال اسرائیل تغییر کرد و مجدداً اسرائیل در جایگاه یک دولت مستقل به رسمیت شناخته شد و روابط بین دو کشور از سر گرفته شد. 

زمینه‌ها و دلایل ارتباط شاه با اسرائیل

توانایی اسرائیل در زمینه‌های اقتصادی و نظامی، دشمنی کشور‌های عربی از جمله مصر و عراق با ایران، درخواست موشه شرتوک، وزیر خارجه دولت جدیدالتأسیس اسرائیل، از ایران مبنی بر شناسایی دولت اسرائیل، تبعید آیت الله کاشانی به لبنان و دستگیری برخی از مخالفان حکومت پس از سوء قصد به جان شاه در بهمن ۱۳۲۷، فعالیت آژانس یهود در ایران و علاقه مندی اتباع ایرانی مقیم اسرائیل به ایجاد ارتباط بین دو رژیم، سفر شاه به آمریکا در سال ۱۳۲۸ و اطلاع شاه از نفوذ محافل یهود در آمریکا از جمله مواردی بود که رژیم شاه وادار شد اسرائیل را به رسمیت بشناسد. پس از شناسایی اسرائیل، انتقال یهودیان مهاجر از ایران انجام گرفت و افتتاح روابط بازرگانی بین دو کشور برقرار شد. 

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بار دیگر موضع ایران تغییر یافت و مجدداً اسرائیل را در جایگاه یک دولت مستقل به رسمیت شناخت. شاه که با حمایت آمریکا و کمک‌های انگلیس دوباره به قدرت برگشته بود، تلاش کرد با سرکوب مخالفان، تشکیل ساواک و تکیه به آمریکا، پایه‌های سیاسی حکومت خود را تحکیم بخشد. 

بدین منظور در سیاست خارجی، سیاست موازنه مثبت را با عنوان ناسیونالیسم مثبت در سال‌های ۱۳۴۲-۱۳۳۲ انتخاب کرد. شاه با توجه به تهدیدات شوروی از یک سو و تهدید برخی کشور‌های عربی از سوی دیگر و در راستای سیاست ناسیونالیسم مثبت درصدد ارتباط با آمریکا و اسرائیل برآمد. از طرفی اسرائیل هم برای جلوگیری از انزوا به دوستانی در منطقه نیازمند بود. 

در همین راستا دکترین میثاق حاشیه‌ای دیوید بن گوریون، نخست وزیر اسرائیل، مبنی بر روابط با کشور‌های پیرامون جهان عرب با سیاست ناسیونالیسم مثبت شاه انطباق پیدا کرد. از این رو بار دیگر روابط بین دو کشور برقرار شد. 

با نزدیکی مصر به انگلیس در سال ۱۳۳۲، ایران نیز به پیمان بغداد پیوست و پس از آن به کشور‌های غربگرای محافظه‌کار عرب، ترکیه و پاکستان بیشتر نزدیک شد و از مصر دوری گرفت و همین امر، ایران و اسرائیل را به یکدیگر نزدیک‌تر ساخت. با ملی شدن کانال سوئز توسط ناصر در مرداد ۱۳۳۵، همکاری نفتی بین ایران و اسرائیل گسترش یافت. تحریم نفتی اسرائیل توسط شوروی، نفت ایران را به جایگزین نفت شوروی برای اسرائیل تبدیل کرد.

بن گوریون در سال ۱۳۳۷ به طور محرمانه به ترکیه سفر و پیمانی با آن کشور امضا کرد. بدین ترتیب پیمان حاشیه‌ای مرکب از ترکیه، ایران و اسرائیل با هدف جلوگیری از نفوذ شوروی در خاورمیانه و تلاش در جهت سقوط حکومت انقلابی جمال عبدالناصر در مصر تشکیل شد.

بدین ترتیب در تیر ۱۳۳۹، مذاکراتی بین دو طرف جهت ایجاد روابط اقتصادی صورت گرفت که متعاقب آن کشور‌های عربی به خصوص مصر به ایران اعتراض کردند. شاه در مصاحبه‌ای اعلام کرد که ایران از سال ۱۳۲۸ رژیم اسرائیل را به صورت دوفاکتو (بالفعل) به رسمیت شناخته هست و از آن زمان تاکنون تحولی در روابط دو کشور به وجود نیامده هست. به دنبال آن سفارت ایران در اسرائیل در سال ۱۳۳۷ گشایش یافت و اسرائیل نیز در تهران سفارتخانه دایر کرد. اما برقراری ارتباط با دولت اسرائیل به قطع روابط ایران و مصر در ۵ مرداد ۱۳۳۹ منجر شد.

علاوه بر همکاری‌های نفتی، همکاری‌های امنیتی نیز به این روابط عمق بیشتری بخشید. مقامات امنیتی ایران با دیدن توانایی موساد، خواستار گسترش روابط شدند؛ از این رو همکاری نفتی و امنیتی محور همکاری بین دو کشور شد. از دیگر زمینه‌های همکاری بین ایران و اسرائیل در زمینه بهره گیری ایران از فنون و تکنیک‌های جدید در زمینه کشاورزی بود. شاه می‌خواست از این طریق برای پیش بردن برنامه اصلاحات ارضی بهره گیرد. 

نزدیکی مصر و سوریه با شوروی از یکسو و پیروزی اسرائیل بر اعراب در جنگ اکتبر ۱۹۵۶ از سوی دیگر، زمینه همکاری ایران و اسرائیل را بیش از پیش فراهم کرد. از دیگر تحولات منطقه که بر نزدیک شدن ایران و اسرائیل تأثیر گذاشت، کشته شدن عبدالکریم قاسم در ۱۹۶۳ در عراق و روی کار آمدن عبدالسلام عارف، به قدرت رسیدن بعثی‌ها در سوریه و امضای قرارداد اتحادیه فدرال بین عراق و سوریه و مصر در ۲۸ فروردین ۱۳۴۳ در قاهره بود. 

بخشی از روابط ایران و اسرائیل در قالب فروش تسلیحات نظامی بود. در دی ۱۳۴۲، طی مذاکره‌ای فروش اسلحه یوزی به ایران آغاز شد و در سال ۱۳۴۴، قراردادی به میزان شش میلیون دلار بین اسرائیل و ایران برای خرید و تعمیرات تجهیزات منعقد شد. این خرید‌ها هنگامی صورت گرفت که دولت‌های کندی و جانسون در زمینه فروش تسلیحات به ایران محدودیت اعمال کردند و به همین دلیل شاه به اسرائیل به عنوان «آمریکای کوچک» نگاه می‌کرد.

پیروزی اسرائیل در جنگ شش روزه و تصرف ساحل غربی رود اردن، جولان و صحرای سینا تا ساحل شرقی کانال سوئز مایه شادی حکومت ایران شد. زیرا پیروزی اسرائیل مساوی با شکست عبدالناصر بود که مهم‌ترین مخالف شاه در منطقه محسوب می‌شد. منازعات اعراب و اسرائیل که بار دیگر با شکست اعراب پایان یافت، موقعیت اسرائیل را در منطقه مستحکم کرد و تضعیف جبهه اعراب، به خصوص مصر به رهبری جمال عبدالناصر، را به دنبال داشت. در این میان حجم مبادلات بازرگانی ایران و اسرائیل افزایش یافت و میزان زیادی از نفت ایران به اسرائیل صادر شد. 

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

پایه‌های سلطنت پهلوی بر خون مردم فلسطین و شانه‌های مردم ایران بیشتر بخوانید »

آدمکُشی که نخست‌وزیر شد؛ جایزه نوبل صلح هم گرفت!

آدمکُشی که نخست‌وزیر شد؛ جایزه نوبل صلح هم گرفت!


همین دیروز| گروه تاریخ خبرگزاری فارس ـ امین رحیمی: دهه ۴۰ میلادی پیش‌از آن‌که رژیم صهیونیستی اعلام موجودیت کند، این‌ها در فلسطین بودند؛ «مناخیم بگین» و رفقا. رفته بودند زمین را از صاحبانش خالی کنند. آن‌روزها یک نهضت تفنگ ‌به ‌دست صهیونیسم راه افتاده بود و می‌خواست در فلسطین دولت برپا کند و زمین، لازم داشت و این زمین‌ها صاحب داشت و ساکن داشت و مردم داشت و بالاخره باید کسانی می‌رفتند که هرجوری‌ شده زمین‌ها را خالی کنند.

مناخیم یکی از همان کسان بود و البته از ناکس‌ترین‌هایشان؛ اصلا فرمانده‌شان بود. مناخیم همه‌کار می‌کرد و گروه مسلح هم داشت که اسمش «ایرگون» بود و می‌رفتند روستاها را خالی ‌از ‌سکنه می‌کردند؛ فقط یک ‌نمونه‌اش کشتار روستای «دیر یاسین» در سال ۱۹۴۸ میلادی است. بمب هم می‌گذاشتند همه‌جا؛ یک نمونه‌اش بمب‌گذاری در «هتل کینگ دیوید» در سال ۱۹۴۶. حزب هم داشت و خودش حزب تأسیس هم می‌کرد؛ یک نمونه‌اش تأسیس حزب «لیکود» در سال ۱۹۷۳. مناخیم ائتلاف هم می‌کرد و زد‌ و بند زیاد داشت و همین‌طوری بود که از آدمکشی رسیده بود به جایی که برای خودش شخصیتی شده بود؛ یک نمونه‌اش این‌که نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی شد در سال ۱۹۷۷.

عکسی از واقعه کشتار دیر یاسین که با فرماندهی «مناخیم بگین» انجام شد

دیشب خواب دیدم!

مناخیم بگین کارهای دیگری هم می‌کرد؛ خواب هم می‌دید! «دیشب داوود پیغمبر را دیدم و به من گفت در ساختن عظمت اسراییل تردید مکن. نام من آرام نمی‌گیرد؛ مگر آن‌گاه که دل‌های شما آرام گیرد.» این خواب را ادعا می‌کرد دیده تا بتواند رفقایش را راضی کند که بروند هتلی را منفجر کنند؛ هتلی که نام داوود پیامبر(ع) بر آن بود. احتیاج به توضیح ندارد که از کارهایش اصلا ناراحت نبود؛ در ‌این ‌حد که به کشتار دیر یاسین افتخار می‌کرد و درباره آن گفت: «این عملیات نتایج بزرگ و غیرقابل‌پیش‌بینی‌ای داشت، زیرا عرب‌ها پس از حوادث دیر یاسین به شدت وحشت زده شده و پا به فرار گذاشتند و از ۸۰۰ هزار عرب که در اسراییل کنونی [منظور فلسطین اشغالی در سال ۱۹۴۸ میلادی است] زندگی می‌کردند، تنها ۱۶۵ هزار نفر باقی ماند».

کشتار روستاییان فلسطینی همان‌موقع هم با اعتراض‌هایی مواجه شد. تصویری از نامه «آلبرت انیشتین» در اعتراض به تروریسم صهیونیستی

اول کشتار، بعد صلح!

کشتار دیر یاسین فقط یکی از عملیات‌های تروریستی و جنون‌آمیز صهیونیست‌ها بود؛ گروه‌های مسلح دیگری هم بودند. علاوه بر ایرگون و فهرستی بلندبالا از جنایات برای پاکسازی مناطق فلسطینی، گناهانی در کارنامه دارند که شستنی و پاک‌شدنی و رفتنی و فراموش‌کردنی نیست. صهیونیست‌ها در دهه ۴۰ میلادی تا زمان تشکیل رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ با حمایت سیاسی، نظامی و اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و برخی کشورهای غربی مجموعه‌ای از اقدامات تروریستی را در سرزمین‌های فلسطینی انجام دادند که کشتار اهالی روستاهای بلد‌الشیخ، العباسیه، الخصاص، سعسع، الحسینیه، قالونیا، ناصرالدین، طنطوره، عین‌الزیتون، الدوایمه و الحوله نیز بخشی از آنهاست. پس ‌از تشکیل رژیم صهیونیستی هم که دیگر دستشان باز شد و هر کاری خواستند، راحت‌تر انجام دادند. البته همیشه زیر فشار افکار عمومی بودند که چرا صاحبان زمین‌ها را کشته‌اند و مردم را رانده‌اند و آواره کرده‌اند. با همه همسایه‌های فلسطین هم جنگ داشتند بر سر همین مسائل.

«صلح کمپ دیوید» دستاورد بزرگ «مناخیم بگین» برای رژیم صهیونیستی بود

این‌جا بود که مناخیم یک کار مهم دیگر کرد و رفت در کار «انور سادات» مصری که بیا دیگر جنگ نکنیم و دعوا نکنیم و صلح کنیم. این صلح برای اشغال‌گران از نظر سیاسی و برای نمایش‌های بین‌المللی یا همان شعبده‌های صهیونیسم از نان شب هم واجب‌تر شده بود آن ‌روزها. خلاصه این شد که مناخیم و سادات رفتند در آمریکا و پیمان بستند و صلح کردند و مناخیم به آن‌چه صهیونیست‌ها می‌خواستند، رسید؛ سد شکست و یکی از دشمنان رژیم اسراییل، آن را به ‌رسمیت شناخت.

جایزه برای مناخیم

حالا آن شارلاتان‌ها که مناخیم بگین پیش از مرگ دید، چه کسانی بودند؟ مناخیم حتما همیشه به خودش خیلی افتخار می‌کرده و به‌نظرش همه‌جور کاری از او بر می‌آمده و رقیب نداشته در شارلاتان‌بازی. در حالت منطقی هم باید به‌دلیل جنایات جنگی و اقدامات تروریستی و جنایت علیه بشریت و نسل‌کشی در دادگاه‌های بین‌المللی محاکمه و مجازات می‌شد؛ ولی شارلاتان‌تر از مناخیم کسانی بودند که به مناخیم جایزه صلح نوبل دادند! بله، به ‌خاطر «پیمان صلح کمپ دیوید» با سادات در سال ۱۹۷۸ میلادی. خلاصه این‌که مناخیم خودش شعبده زیاد داشت در آستین، ولی این یکی دیگر «سِحر سامری» بود!

«مناخیم بگین» رسما آدمکُشی بود که جایزه نوبل صلح گرفت

امروز در تاریخ مناسبت‌های دیگری هم هست

امروز ۱۹ اسفند مصادف با ۹ مارس میلادی و ۲۵ رجب هجری قمری در تقویم تاریخ، مناسبت‌های دیگری هم دارد.

ـ شهادت حضرت امام موسی کاظم(ع) در سال ۱۸۳ قمری
ـ شهادت آیت‌الله «شیخ عبدالکریم عیدگاهی شهیدی» در سال ۱۳۳۴ قمری
ـ رحلت عالم بزرگوار آیت‌الله «ابوالفضل خوانساری نجفی» در سال ۱۴۲۲ قمری
ـ درگذشت «ژان هانری فابر» دانشمند مشهور فرانسوی در سال ۱۹۱۵ میلادی
ـ آغاز «عملیات بدر» در منطقه هورالعظیم در جریان دفاع مقدس در سال ۱۳۶۳ شمسی

انتهای پیام/





منبع خبر

آدمکُشی که نخست‌وزیر شد؛ جایزه نوبل صلح هم گرفت! بیشتر بخوانید »