انگلیس

برخورد یک خودرو به ورودی اقامتگاه نخست وزیر انگلیس +عکس

برخورد یک خودرو به ورودی اقامتگاه نخست وزیر انگلیس +عکس



برخی منابع خبری از برخورد یک خودرو به ورودی اقامتگاه نخست وزیر انگلیس خبر دادند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، برخی منابع خبری از برخورد یک خودرو به ورودی اقامتگاه نخست وزیر انگلیس در داونینگ استریت خبر دادند.

براساس این گزارش پلیس انگلیس یک نفر را در این رابطه بازداشت کرده است.

برخورد یک خودرو به ورودی اقامتگاه نخست وزیر انگلیس +عکس

برخورد یک خودرو به ورودی اقامتگاه نخست وزیر انگلیس +عکس

منبع: میزان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برخورد یک خودرو به ورودی اقامتگاه نخست وزیر انگلیس +عکس بیشتر بخوانید »

حمایت سفیر انگلیس از جنایات اسرائیل به بهانه دفاع از خود

حمایت سفیر انگلیس از جنایات اسرائیل به بهانه دفاع از خود



سفیر انگلیس در سازمان ملل متحد بدون محکوم کردن جنایات رژیم صهیونیستی در سرزمین های اشغالی، با تروریستی خواندن دفاع نیروهای مقاومت، آن را محکوم کرد .

به گزارش مجاهدت از مشرق، باربارا وودوارد سفیر انگلیس در سازمان ملل روز چهاشنبه به وقت محلی در نشست شورای امنیت سازمان ملل در مورد وضعیت خاورمیانه و فلسطین افزود: وضعیت امنیتی در اسرائیل و اراضی اشغالی فلسطین وخیم تر شده و این به ضرر اسرائیلی ها و فلسطینی ها است.

این دیپلمات انگلیسی اضافه کرد: در غزه، جهاد اسلامی فلسطین و دیگر گروه های شبه نظامی یک هزار و ۷۴۸ موشک به اسرائیل شلیک کردند. موشک های بی رویه غزه باعث کشته شدن یک اسرائیلی و ۴ فلسطینی در غزه شد. انگلیس صریحاً شلیک بی‌رویه موشک‌ها علیه غیرنظامیان و هر گونه تروریسم را محکوم می‌کند.

وی ادامه داد: ما از همه طرف ها می خواهیم به آتش بس احترام بگذارند و از تلفات بیشتر جلوگیری کنند. انگلیس از حق اسرائیل برای دفاع از خود حمایت می کند.

وود وارد در عین حال مدعی شد: رفتار اسرائیل باید همیشه در راستای حقوق بشردوستانه بین‌المللی از جمله اصول تمایز، انسانیت، تناسب و ضرورت تمهیدات نظامی باشد. ما از گزارش ها مبنی بر کشته شدن حداقل ۱۲ غیرنظامی از جمله ۶ کودک در حملات اسرائیل در غزه نگران شده ایم.

سفیر انگلیس اضافه کرد: در این ماه، ما همچنین شاهد تلفات بیشتر در کرانه باختری بودیم. نیروهای امنیتی اسرائیل در سال جاری ۱۱۰ فلسطینی از جمله شبه نظامیان و غیرنظامیان را در این منطقه به قتل رساندند. اگر کشتار با این سرعت ادامه یابد، سال ۲۰۲۳ مرگبارترین سال برای فلسطینیان در کرانه باختری از زمان ثبت آمار تلفات فلسطینیان از سوی سازمان ملل در سال ۲۰۰۴ خواهد بود. نیروهای امنیتی اسرائیل باید در استفاده از زور خویشتن داری کنند و در مورد تلفات غیرنظامیان تحقیق کنند.

وی مدعی شد: تا زمانی که اسرائیل و فلسطینی ها به لفاظی های تحریک آمیز خاتمه ندهند، راه حلی برای این مناقشه پیدا نخواهد شد.

دیپلمات ارشد انگلیس در سازمان ملل ادامه داد: اسرائیل همچنین باید با خشونت و اجبار روزافزون شهرک نشینان که در روز دوشنبه منجر اخراج گروهی از فلسطینیان از عین سامیه شد، مقابله کند و از گسترش شهرک ها که بر اساس قوانین بین المللی غیرقانونی است، دست بردارد.

وودوارد ادعا کرد: انگلیس همچنین قویاً از وضعیت تاریخی حاکم بر اماکن مقدس بیت المقدس و همه تلاش‌ها برای ترویج گفت‌وگو و ایجاد مسیری به سوی صلح عادلانه و پایدار حمایت خواهد کرد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حمایت سفیر انگلیس از جنایات اسرائیل به بهانه دفاع از خود بیشتر بخوانید »

سرانجام مستعمره‌های سیزده‌گانه بریتانیا در آمریکا

سرانجام مستعمره‌های سیزده‌گانه بریتانیا در آمریکا



استقلال آمریکا در سال ۱۷۷۶ اعلام شد اما هنوز تا پذیرش آن توسط بریتانیااز لحظه‌ اعلام استقلال، دیگر مستعمره‌نشین‌های ایالات سیزده‌گانه، مهاجرینی زیر نظر انگلیس نبودند؛ آن‌ها به طور رسمی آمریکایی شدند.

سرویس دیدگاه مشرق -در بخش نخست این گزارش درباره چگونگی تشکیل ایالات متحده امروزی، به حضور اتباع قدرت‌های اروپایی در این قاره اشاره کردیم که چگونه تقریبا در همه این سرزمین پراکنده شدند. در بخش دوم، به نبردها و سرانجام آن‌ها که به تشکیل ایالات متحده کنونی منتهی شد، پرداختیم.

پیروزی آمریکایی‌ها در جنگ استقلال

نبرد با ارتش بریتانیا به خودی خود سخت بود اما با مسلح شدن سلطنت‌طلبان در آمریکا و همکاری سرخ‌پوستان با انگلیس، دشواری نبرد بیشتر هم شد.

چنانچه پیشتر گفته شد، انگلیس از سرخ‌پوستان به عنوان ابزاری برای جلوگیری از قدرت بیش از حد آمریکایی‌ها استفاده می‌کرد. وجود مشکلات مالی، فقدان تمرکز مرکزی، اختلاف‌های سیاسی میان ایالت‌ها، ضعف نیروهای نظامی و نبود نیروی دریایی قدرتمند، سد راه پیروزی جنگ با بریتانیا بود.

از سال ۱۷۷۸ به‌ویژه با شروع همکاری فرانسه که به دنبال انتقام جنگ‌های هفت‌ساله‌ از انگلیس بود، امیدهایی برای پیروزی ایجاد شد.

در این سال شاه فرانسه در توافقی با آمریکایی‌ها متعهد شد به صورت نظامی از استقلال آمریکا مقابل انگلیس حمایت کند. عملیات‌های مشترک آمریکا و فرانسه توازن نظامی را به نفع آمریکا تغییر داد.

پس از ۶ سال جنگ بین بریتانیا و آمریکا، استقلال ایالت‌های سیزده‌گانه حاصل شد. بریتانیا هیچ شرطی برای استقلال این ایالت‌ها نداشت و فقط فلوریدا به متحد فرانسه یعنی اسپانیا بازپس داده شداین مساله در کنار مواردی همچون، آشنایی بیشتر سربازان آمریکایی با سرزمین، دوری فرماندهی بریتانیا یعنی لندن از محل نبرد و پیوستن چند افسر اروپایی به ارتش آمریکا برای نبرد با انگلیس، پیروزی نیروهای آمریکایی را ممکن کرد.

با این حال، شاید هیچ مساله‌ای به اندازه رهبری جرج واشنگتن به آمریکا برتری نداد.

او که از افسران جنگ‌های هفت‌ساله بود، اعتبار زیادی در آمریکا داشت. در نهایت پس از ۶ سال جنگ، استقلال حاصل شد. بریتانیا هیچ شرطی برای استقلال ایالات سیزده‌گانه نداشت و فقط فلوریدا به متحد فرانسه یعنی اسپانیا بازپس داده شد.

با پایان جنگ، بسیاری از سلطنت‌طلبان آمریکایی که میلی به جدایی از پشتیبانی‌های سلطنت بریتانیا نداشتند آمریکا را ترک کرده و خود را به مناطق تحت حکومت بریتانیا از جمله به کانادا رساندند.

هر چند پیش از استقلال نیز با تلاش افرادی همچون «توماس جفرسون» در بعضی ایالت‌های جنوبی برخی قوانین بریتانیایی‌ از جمله رسمیت مذهب انگلیکن برچیده و اصلاحات ارضی شروع شده بود، با پایان جنگ این مسائل رسمی یافت.

تشکیل کنفدراسیون کشورهای متحد آمریکا

در طول حاکمیت انگلیس در آمریکا، اگرچه مستعمره‌نشین‌ها قوه مقننه محلی داشتند اما حق وتوی دولت انگلیس آنها را محدود می‌کرد. بنابراین، جنگ استقلال مستعمره‌های سیزده‌گانه از انگلیس، چنانچه مورخان آمریکایی آن ‌را «انقلاب» نامگذاری کرده‌اند، در حقیقت یک انقلاب بود؛ انقلابی مانند دیگر انقلاب‌های جمهوری‌خواهانه در برابر استبداد سلطنت.

با جنگ استقلال، مهاجرانی که تا چندی پیش انگلیسی محسوب می‌شدند و تحت حکومت پادشاهی قرار داشتند، جمهوری مستقل از پادشاهی تشکیل دادند.

در این رابطه قوانینی به نسبت آزادی‌خواهانه در ایالت‌ها تصویب می‌شد. البته، تعریف آزادی در سال‌های ابتدایی بعد از استقلال متفاوت با معنای امروزی آن بود؛ برای مثال حق انتخاب‌شدن و انتخاب‌کردن به داشتن حد مشخصی از ثروت وابسته بود.

کنگره‌ قاره‌ای که پیش‌تر هم با نمایندگانی از سیزده‌ ایالت در استقلال آمریکا نقش ایفا کرده بود، در سال ۱۷۸۱ و در بحبوحه‌ جنگ با انگلیس تشکیل کنفدراسیون و اتحاد کشورهای سیزده‌گانه را تصویب کرد. البته، چنانچه از عنوان کنفدراسیون روشن است، این اتحادیه با حکومت کنونی ایالات متحده متفاوت بود.

اتحادیه کنفدرال نوعی اتحاد میان کشورهای به نسبت مستقل با اهداف مشترک محسوب می‌شد، در حالی که دولت فدرال کنونی، کل کشورهای متحد را در قالب ایالات و تحت یک حاکمیت و یک کشور واحد گردهم آورده است.

کنفدراسیون آمریکا هدایت سیاست خارجی و ارتش مشترک را در اختیار داشت اما فاقد دو اختیار مهم بود؛ نخست این‌که نمی‌توانست مالیات‌های کشورهای سیزده‌گانه را تغییر دهد و از این مهم‌تر این‌که در مورد بازرگانی میان کشورها اختیاری نداشت. در نتیجه مخارج کنفدراسیون فقط با درخواست از کشورهای سیزدگانه و موافقت نسبی آن‌ها تأمین می‌شد.

در نتیجه کنفدراسیون از اختیارات کافی برای اعمال قدرت برخوردار نبود.

در مورد سرزمین‌های جدا از سیزده ایالت که تا مرز کانادا امتداد یافته‌ بودند بنا شد کلیت این سرزمین‌ها به عنوان ملک همه کنفدراسیون به عنوان یک کل واحد شناخته شود و هیچ‌کدام از کشورهای سیزده‌گانه نتواند آنها را تصاحب کند. بقیه ایالت‌های پنجاه‌گانه سرزمین آمریکا به همین ترتیب از تقسیم این سرزمین‌ها به مناطق کوچک‌تر ایجاد شدند.

با قوانین موسوم به «زمین و شمال غرب» مقرراتی برای سکونت و قانون‌گذاری سرزمین‌های شمالی تعیین شد.

همچنین برده‌داری در سرزمین‌های شمالی از همان ابتدای تشکیل ممنوع اعلام شد. آن هم به این دلیل که برده‌داری در این مناطق سود زیادی نداشت.

ایالات متحده چگونه ایجاد شد؟

کنفدراسیون در بحبوحه جنگ فقط به عنوان یک پیمان مشترک و بر حسب ضرورت جنگی تصویب شده بود؛ چیزی که در زمان صلح چندان مورد احترام نبود.

گسترش اختلاف‌های ارضی میان کشورهای متحد، فقدان اختیارات کافی کنفدراسیون برای اداره امور و سوء‌استفاده کشورهای اروپایی از وضعیت آمریکا، افکار فدرالیستی را گسترش داد.

فدرالیست‌ها به دنبال تشکیل یک حکومت واحد متشکل از ایالات بودند.

نمایندگان کشورهای متحد، در مذاکرات غیرعلنی کنگره‌ای که در سال ۱۷۸۷ تشکیل شده بود و به کنگره قانون اساسی مشهور است، ایجاد کشور فدرال را در دستورکار قرار دادند؛ با وجود تفاهم‌نظر در کلیات اساسی، اختلاف‌های مهمی در میان کشورها وجود داشت.

از جمله این‌که با وجود اختلاف جمعیتی ایالت‌ها، قوه مقننه چگونه تشکیل شود تا ایالت‌های بزرگتر منافع ایالت‌های کوچکتر را تهدید نکنند. در نهایت سیستم دو مجلسی مورد قبول‌ واقع شد که در آن نمایندگان مجلس عوام (مجلس نمایندگان کنونی) به نسبت جمعیت انتخاب شده اما مجلس سنا برای هر ایالت دو نماینده داشته باشد.

در مورد بردگان نیز اختلاف‌های ایالت‌های شمالی و جنوبی آمریکا با این فرمول حل شد که هر پنج برده با سه سفیدپوست برابری کند! همچنین تا سال ۱۸۰۸ ورود برده ممنوع نشود تا ایالت‌های جنوبی ضرر نکند. انتخاب غیرمستقیم رئیس‌جمهوری و سناتورها نیز راه‌حلی بود تا توده مردم تندروی نکننددر مورد بردگان نیز اختلاف‌های ایالت‌های شمالی و جنوبی با این فرمول حل شد که هر پنج برده با سه سفیدپوست برابری کند! همچنین تا سال ۱۸۰۸ ورود برده ممنوع نشود تا ایالت‌های جنوبی ضرر نکند. انتخاب غیرمستقیم رئیس‌جمهوری و سناتورها نیز راه‌حلی بود تا توده مردم تندروی نکنند.

سرانجام قانون اساسی تنظیم شد که در هفت فصل، حدود اختیار دولت فدرال را مشخص کرد.

با ایجاد دولت فدرال، حق اخذ مالیات، تجارت بین ایالت‌ها، دفاع و سیاست خارجی به دولت مرکزی فدرال داده شد و حدود اختیارات دولت‌های محلی نیز مشخص شد.

دولت‌های محلی ایالت‌ها دیگر اختیار انتشار پول نداشته و نمی‌توانستند قوانین متضاد قانون دولت فدرال داشته باشند. تشکیل دولتی با چنین مختصاتی در حقیقت یک انقلاب در قرن ۱۸ محسوب می‌شد؛ در حالی که کشورهای اروپایی سلطنتی اداره می شدند، در آمریکا یک جمهوری با تفکیک قوا تشکیل شد.

سال‌های ابتدایی حکومت جدید در آمریکا

بعد از تصویب قانون اساسی، نیویورک به عنوان نخستین پایتخت آمریکا تعیین شد.

در سال ۱۷۸۹، جرج واشنگتن با انتخاب کالج انتخاباتی به عنوان اولین رئیس‌جمهوری سوگند یاد کرد. او به طور همزمان «الکساندرهمیلتون» و «توماس جفرسون» را با وجود عقاید متضاد در دولت به‌کار گرفت.

همیلتون به عنوان یک فدرالیست بر خلاف جفرسون از حمایت ایالت‌های شمالی و ثروتمندان برخوردار بود؛ سیستم مالی امروز آمریکا متاثر از اصولی است که او پایه‌ریزی کرد.

مشاجره‌های این دو به‌ویژه در مورد تأسیس بانک مرکزی فدرال به تشکیل نخستین نظام حزبی در آمریکا با دو حزب فدرالیست و حزب جمهوری‌خواه-دموکرات منجر شد.

همچنین این دو که از بنیان‌گزاران ایالات متحده بودند، سرآغاز مکاتب مهم جفرسونیسم و همیلتونیسم در سیاست خارجی آمریکا شدند که تا امروز هم اثرگذار بوده است. جفرسونیسم نوعی انزواگرایی لیبرال است که ترجیح می‌دهد ایالت‌های متحده را از درگیری‌های جهانی دور نگه داشته و بیشتر، تعهدهای دولت را در برابر امور داخلی حفظ کند.

در مقابل، همیلتونیسم نوعی مداخله‌گرایی اقتصادی است که برعکس انزواگرایی، ترجیح می‌دهد ایالات متحده نقش فعالی در امور بین‌المللی ایفا کند و اوضاع بین‌المللی را سامان دهد.

سیاست خارجی دولت‌های مختلف در آمریکا به طور عمده میان دو رویکرد انزواگرایی و مداخله‌گرایی در حال نوسان است.

سیاست خارجه دولت جرج واشنگتن بیش از هر چیز متاثر از انقلاب فرانسه بود. در سال ۱۷۹۳ نزاع میان فرانسه انقلابی و انگلیس ایجاد شده بود.

انگلیس شریک اصلی‌ تجاری آمریکا محسوب می‌شد و فرانسه متحد استقلال آمریکا بود. با وجود آن‌که فدرالیست‌ها بیشتر به حمایت از انگلیس گرایش داشتند اما افکار عمومی و جمهوری‌خواه-دموکرات در آمریکا گرایش‌هایی نسبت به حکومت جدید فرانسه نشان می‌دادند.

با این‌حال جرج واشنگتن در میانه‌ انگلیس و فرانسه اعلام بی‌طرفی کرد.

تبدیل انزواطلبی به رکن اساسی سیاست خارجی آمریکا

با توافق آمریکا-انگلیس موسوم به معاهده «جی» که تکمیل کننده معاهده پاریس بعد جنگ استقلال بود و همچنین توافق آمریکا-اسپانیا در مورد غرب، بی‌طرفی ایالات متحده رسمیت یافت؛ انزواطلبی از درگیری‌های اروپا از این نقطه، به بخش مهمی از سیاست این کشور تبدیل شد. جرج واشنگتن در سال ۱۷۹۶ در یک توصیه برای آینده، درگیری‌های اروپا را بی‌ربط به منافع آمریکا دانست و خواستار دوری از آن شد.

«جان آدامز» دومین رئیس‌جمهوری آمریکا با حمایت فدرالیست‌ها انتخاب شده بود. در دوران او، اعتراض فرانسه به توافق آمریکا و انگلیس که فرانسوی‌ها آن‌را مغایر اتحاد فرانسه و آمریکا در میانه جنگ استقلال می‌دانستند، فرانسه و ایالات متحده را در آستانه درگیری نظامی قرارداد.

فدرالیست‌ها که دولت را در اختیار داشتند از طرفی به توسعه نیروی نظامی پرداختند واز طرف دیگر به بهانه شرایط بحرانی، قوانینی تصویب کردند که به طور مشخص، در برابر آزادی‌های مطرح شده قانون اساسی قرار می‌گرفت.

از جمله «قانون شورش» که بسیاری از جمهوری‌خواهان را به جریمه و زندان محکوم کرد. کشتی‌های دو طرف چند درگیری نظامی را تجربه کردند. این وضعیت میان فرانسه و آمریکا در سال‌های ۱۷۹۸-۱۸۰۰ به شرایط «شبه جنگ» مشهور است.

همزمان، انقلاب فرانسه که در ابتدا ضد استبداد بود در عمل به انحراف کشیده شد.

در این کشور، ناپلئون قدرت گرفته بود که به دلیل جنگ‌ با انگلیس، از پیوستن قوای آمریکا به نیروی دریایی انگلیس واهمه داشت.

این مساله مبنای معاهده‌ای را فراهم ساخت که در آن وضعیت شبه جنگ میان فرانسه و آمریکا در سال ۱۸۰۰ پایان یافت. محدودیت‌ها در آزادی و جنگ‌طلبی فدرالیست‌ها کار دستشان داد و انتخابات ۱۸۰۰ به نفع‌جمهوری خواهان و با پیروزی جفرسون پایان یافت.

نویسنده:حسین مهدی‌تبار – تحلیلگر امور بین‌الملل

منابع:
_ آمریکا چگونه آمریکا شد، ال شوئل
_ سیاست خارجی آمریکا، صدیف عطائی

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سرانجام مستعمره‌های سیزده‌گانه بریتانیا در آمریکا بیشتر بخوانید »

انگلیس درصدد تصاحب کرسی ریاست ناتو

انگلیس درصدد تصاحب کرسی ریاست ناتو



وزیر دفاع انگلیس برای تصاحب کرسی ریاست سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) در پائیز امسال، که دوره ینس استولتنبرگ به پایان می‌رسد اعلام آمادگی کرده است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، بن والاس که از سال ۲۰۱۹ به این سو، طی سه دوره تغییر نخست وزیر در انگلیس سکان وزارت دفاع این کشور را برعهده داشته است، در گفت‌وگو با خبرگزاری آلمانی دی پی آ (DPA) از تمایلش برای تصاحب کرسی ریاست ناتو پرده برداشت. وی این سمت را جایگاهی “فوق العاده” توصیف کرد و گفت: من همواره گفته‌ام که این شغل مناسبی است و دوست دارم.

به نوشته گاردین کسانی که برای تصاحب کرسی ناتو رقابت می‌کنند عموما سیاستمداران ارشد کشورهای عضو مانند نخست وزیر یا رئیس جمهوری پیشین هستند اما والاس به دلیل نقشی که او در حمایت نظامی از اوکراین ایفا می‌کند، خود را یکی از گزینه‌های مطرح برای تصاحب این سمت می‌بیند.

از سویی «ریشی سوناک» نخست وزیر انگلیس که برای شرکت در اجلاس گروه هفت به ژاپن سفر کرده، در تلاش است تا نظر سران کشورهای شرکت کننده را نسبت به والاس جلب کند. او در گفت‌وگو با شبکه تلویزیونی آی‌تی‌وی انگلیس رسما از نامزدی والاس حمایت نکرد اما گفت که او «به‌دلیل نقشی که در حمایت از اوکراین ایفا کرده، مورد احترام سایر کشورها است».
«ینس استولتنبرگ» نروژی طی یک دهه گذشته ریاست ناتو را برعهده داشت و دیگر مایل نیست که در انتخابات دور بعد شرکت کند. گفتنی است که انتخاب رئیس جدید، معمولاً پشت پرده تصمیم گیری می شود.

ایالات متحده هنوز نامزد مورد نظر خود را مشخص نکرده است، اما گزارش ها حاکیست که فرانسه، ترجیح می‌دهد که دبیرکل ناتو از اتحادیه اروپا باشد. برخی از رقبای احتمالی دیگر والاس عبارتند از مارک روته، نخست وزیر هلند، کریستیا فریلند، معاون نخست وزیر کانادا، و کاجا کالاس، نخست وزیر استونی.

برخی کارشناسان معتقدند که حمایت‌های نظامی انگلیس از اوکراین و کمک‌های مالی دولت لندن به ناتو، شانس والاس را برای تصاحب کرسی ریاست ناتو افزایش است. انگلیس بعد از ایالات متحده آمریکا دومین کشوری است که با ارسال تجهیزات نظامی به اوکراین، از جبهه کی‌یف حمایت می‌کند.

گفتنی است که اگر والاس سکان ناتو را به دست بگیرد ناگزیر از وزارت دفاع و نمایندگی مجلس انگلیس استعفا خواهد داد و به این ترتیب انتخابات میان دوره‌ای در حوزه انتخابیه وایر و پرستون نورث برگزار می‌شود؛ رویدادی که می‌تواند برای حزب حاکم (محافظه‌کار) که با افول محبوبیت در افکار عمومی مواجه است، دردسرساز شود.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

انگلیس درصدد تصاحب کرسی ریاست ناتو بیشتر بخوانید »

«تکاپوی انگلستان برای تجزیه ایران» و ماجرایی که هنوز ادامه دارد

«تکاپوی انگلستان برای تجزیه ایران» و ماجرایی که هنوز ادامه دارد



حمایت‌های سیاسی و رسانه‌ای لندن از ناآرامی‌هایی که هشت ماه پیش در ایران آغاز شد، در نواحی مرزی مانند کردستان و سیستان و بلوچستان نمود بسیاری پررنگ‌تری داشته و دارد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، «تکاپوی انگلستان برای تجزیه ایران؛ با نگاهی به غائله آذربایجان و نهضت عشایر جنوب در بحبوحه جنگ جهانی دوم» عنوان کتابی است که موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر ساخته و دکتر «جواد حقگو» عضو هیات علمی دانشگاه تهران نویسنده این کتاب در آن به ریشه‌یابی تلاش‌های لندن در این زمینه پرداخته است.

وی به تشریح انگیزه‌ها و ضرورت نگارش چنین کتابی پرداخته و برشی بر تاریخ معاصر ایران زده است که در ادامه متن کامل این گفت‌وگو را می‌خوانید؛

انگلستان در شرایط خداحافظی از هژمونی، غائله‌هایی را در جنوب و آذربایجان به راه انداخت

پژوهشگران ما در مباحث تاریخی بیشتر به عوامل درونی مؤثر در وقوع رویداد می‌پردازند و مسائل بین‌المللی به عنوان متغیر بیرونی را در درجه دوم اهمیت قرار می‌دهند

– ضرورت و اهداف شما از نوشتن کتاب تکاپوی انگلستان برای تجزیه ایران چه بوده است؟

اصلی‌ترین دلیل انجام چنین پژوهشی در درجه اول به فقدان منابع کافی برای بررسی دقیق تحولات جنگ جهانی دوم در ارتباط با ایران و در درجه دوم به تقلیل‌گرایی حاکم بر پژوهش‌های اندکی که در این رابطه وجود دارد، بازمی‌گردد.

در رابطه با بحث دوم که به نظرم از جهاتی حتی مهم‌تر از مبحث اول است باید توضیح دهم که متأسفانه در مباحث تاریخی پژوهشگران ما بیشتر به عوامل درونی مؤثر در وقوع رویداد می‌پردازند و مسائل بین‌المللی به عنوان متغیر بیرونی مؤثر در وقوع رخداد تاریخی را در درجه دوم اهمیت قرار می‌دهند.

بدیهی است که چنین نگرشی باعث تولید پژوهش‌های تقلیل‌گرایانه شده است. واقعیت آن است که مورخان بیشتر به شرح ماوقع پرداخته‌اند؛ این در حالی است که یکی از عوامل تعیین‌کننده و مؤثر در شکل‌گیری رویدادهای تاریخی کشور از مشروطه تا امروز متغیرهای بیرونی بوده است. در انجام پژوهش‌های تاریخی‌ای از این دست نباید از این موضوع غافل شد که کشور ایران خواسته یا ناخواسته همواره در بطن رقابت‌ها و منازعات قدرت های بزرگ بوده است. بدیهی است که این تقابل و درگیری در مسائل داخلی کشور اثرات بسیار زیادی گذاشته است.

بر اساس چنین ضرورتی، در این پژوهش تلاش شده است برخی از رویداد های تاریخی مصادف با جنگ جهانی دوم مانند «غائله آذربایجان» و «نهضت عشایر جنوب» که در ایران رخ داده مورد بازخوانی و بررسی دوباره قرار گیرد.

البته یکی از ویژگی‌های کتاب حاضر تمرکز بر نقش‌آفرینی بریتانیا بوده است؛ کشوری که در سال‌های جنگ دوم جهانی با جایگاه هژمونیک خود خداحافظی کرد و جای خود را به ایالات متحده آمریکا و شوروی داد.

بحث تجزیه ایران از دوره قاجار و بعد از شکست ایران در جنگ ایران و روس جزء برنامه‌های همیشگی قدرت‌های بزرگ به‌ویژه انگلستان بوده است

به‌ هر حال یکی از تبعات مهم جنگ جهانی اول و دوم افول قدرت بریتانیا بود. این تغییر به موازات تغییر در سیستم بین‌الملل واقع شد. سیستم بین‌الملل از فضای چند قطبی‌ای که در دوران بعد از جنگ‌های ناپلئونی و از کنگره وین شکل گرفته بود وارد جهان دو قطبی جنگ سرد می‌شود. در چنین شرایطی است که انگلستان نفس‌های آخر خود را می‌کشد. طبیعتا در این سال‌ها لندن به خاطر اینکه افولش را به تأخیر بیاندازد تلاش می‌کند آخرین تکاپوها و تلاش‌هایش را به‌خصوص در مناطقی چون ایران، که حالت بلاتکلیفی بین فاتحان جنگ دوم جهانی دارد، انجام می‌دهد؛ تکاپوهایی که نتیجه آن می‌شود همین غائله آذربایجان یا نهضت عشایر جنوب.

لندن با همان رویکرد همیشگی خود در حال بازیگری است تا بتواند بیشترین منفعت را برای خود به ارمغان بیاورد

– می‌توان گفت کلمه تکاپو که در عنوان کتاب آمده عامدانه انتخاب شده است؟

امروز هم سازمان اطلاعات خارجی انگلیس با حمایت برخی بازیگران منطقه‌ای به دنبال فعال کردن گسل‌های قومیتی در ایران است

دقیقا؛ همان‌طور که گفته شد، این عنوان به آخرین تقلاهای انگلستان برای به تأخیر انداختن افول اشاره دارد. باید اشاره کنم که ایران مثل ترکیه و یونان از جمله مناطق بلاتکلیفی است که در اواخر جنگ جهانی دوم رهبران فاتح جنگ جهانی دوم مثل استالین و چرچیل و روزولت درباره آینده‌اش به یک تصمیم مشخص نرسیدند و یک حالت بینابینی پیدا می‌کند.

دقیقا در چنین شرایطی است که لندن با همان رویکرد همیشگی خود در حال بازیگری است تا بتواند بیشترین منفعت را برای خود به ارمغان بیاورد. تکاپوهای چرچیل و دیگر رجال انگلیسی در کنفرانس‌هایی چون تهران و یالتا دقیقا ناظر بر همین موضوع است.

در اواخر جنگ سران متفقین می‌نشینند و به این نتیجه می‌رسند بخشی از مناطق برای آمریکا و بخشی از مناطق برای شوروی و بخشی نیز برای دیگر فاتحین باشد. مشخص نمی‌شود که ایران سهم کدام یکی از دول پیروز است و به همین جهت بر سر ایران نزاع‌هایی چون همین ماجرای غائله آذربایجان سر می‌گیرد.

رویدادهای تاریخی در ایران پس از جنگ جهانی دوم را باید از منظر قدرت‌یابی ایالات متحده نگریست

– آیا دلیل به سرانجام نرسیدن توافق درباره ایران این بود که قبل از این تحولات، شوروی و انگلستان به صورت مساوی در ایران نقش داشتند؟

یکی از دلایل، دلیلی است که شما گفتید. دلیل مهم‌ترش سهمی بود که آمریکا، فاتح دو جنگ جهانی، مطالبه می‌کرد. به‌هرحال کسی نمی‌توانست این موضوع مهم را کتمان کند که ورود آمریکا به دو جنگ جهانی باعث پیروزی متفقین و تغییر شرایط دنیا شد. اگر آمریکا در جنگ شرکت نمی‌کرد، شرایط دنیا به گونه‌ای دیگر بود و بسیاری از مسائل داخلی ایران را باید از منظر دیگری تبیین کرد. حتی رویدادهای تاریخی در ایران آن زمان مانند تغییر نخست‌وزیرها، تبعید رضاشاه، قدرت گرفتن محمدرضا پهلوی و کودتا را باید از این منظر نگاه کرد.

تجزیه و تضعیف دولت مرکزی ایران برنامه همیشگی لندن نبوده است مانند زمان کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹

– برای نخستین‌بار بحث تجزیه ایران از چه سالی مطرح شد؟ تجزیه ایران چقدر تحت تأثیر روابط بین‌الملل بود؟

بحث تجزیه ایران از دوره قاجار و بعد از شکست ایران در جنگ ایران و روس جزء برنامه‌های همیشگی قدرت‌های بزرگ به‌ویژه انگلستان بوده است. انگلستان به فراخور تغییر فضای بین‌المللی و منافعش در هند، جنوب آسیا و خاورمیانه هر از چند گاهی در پی تجزیه ایران بوده است. قرارداد ۱۹۱۹ را باید یکی از معروف‌ترین این تلاش‌ها به‌شمار آورد. البته قبل از آن هم و مثلا در سال ۱۹۰۷ تلاش‌های وسیعی با هدف تجزیه ایران در دستور کار انگلستان قرار گرفته بود که به دلایل داخلی و خارجی هیچ‌گاه عملیاتی نمی‌شود.

به‌رغم این تلاش‌هایی که با هدف تجزیه ایران انجام شد، باید توجه داشت که تجزیه و تضعیف دولت مرکزی ایران برنامه همیشگی لندن نبوده است؛ برای مثال بریتانیا بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه و برای اینکه ایران تحت تأثیر انقلاب کمونیستی شوروی قرار نگیرد، کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ را شکل داد تا دولت مرکزی قدرتمند در ایران تشکیل شود. طبیعتا یکی از کارکردهای چنین دولتی تأمین منافع بریتانیا در ایران (جلوگیری از نفوذ کمونیسم) و در هند و جنوب آسیا بود.

با این‌ حال باید توجه داشت که یکی از ابزارهای همیشگی قدرت‌های بزرگ برای اینکه قدرت خود را حفظ کرده و نفوذ خود را افزایش بدهند تجزیه کشورها بوده است. در این سیاست، کشورهایی مانند ایران که همیشه از قدرتی ولو نسبی برخوردار بودند، در اولویت بوده‌اند. بر چنین بستری است که حتی امروز هم سازمان اطلاعات خارجی انگلستان با حمایت برخی قدرت‌های منطقه‌ای به دنبال فعال کردن گسل‌های قومیتی در ایران هستند.

به‌ هر حال حضور دنباله‌های قومیتی ایران در مناطق مرزنشین کشور در کردستان، آذربایجان، خوزستان، بلوچستان و ترکمن صحرا امکاناتی برای تحقق این هدف ایجاد کرده است. کشورهایی که در پی تجزیه ایران هستند در سال های اخیر در پی نفوذ در فضای رسانه‌ای و نخبگانی هستند. باید توجه داشت که گسل‌های قومی ایران به‌خصوص در مقاطعی که دولت مرکزی به علت وقوع رویدادهایی مانند نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی ضعیف می‌شود بیشتر تحریک می‌شوند.

سیاستمداران بریتانیا قبل از هر اقدامی برای تجزیه ایران از خود می‌پرسیدند تجزیه ایران به نفع انگلستان تمام می‌شود یا رقبایی مثل روسیه؟

نکته‌ای که برای تکمیل بحثم باید خدمت شما بگویم این است که بر اساس منطق رئالیستی در روابط بین‌الملل دستاورد مطلق نداریم و دستاوردها نسبی است. بر همین مبنا سیاستمداران بریتانیا قبل از هر اقدامی برای تجزیه ایران از خود می‌پرسیدند تجزیه ایران به نفع انگلستان تمام می‌شود یا رقبایی مثل روسیه؟ طبیعتا اجرای سیاست تجزیه تنها زمانی عملیاتی می‌شد که پاسخ انگلستان باشد.

بااین‌همه، تجزیه کشورهای بزرگ به کشورهای کوچک همیشه مدنظر قدرت‌های بزرگ بوده است؛ به طور مثال تجزیه عثمانی به کشورهای کوچک‌تر یکی از مصادیق این ادعاست. واضح است که مقابله با یک بازیگر بین‌المللی که پهنای جغرافیای وسیعی دارد در قیاس با کشورهای کوچک‌تر سخت‌تر است. توجه کنید که اگر عثمانی تکه تکه نمی‌شد شاید امروز از اسرائیل هم خبری نبود.

نگاهی متفاوت به غائله فارس و فرقه دموکرات

– گروه‌هایی مانند «فرقه دموکرات» و «نهضت عشایر جنوب» قرار بود چه نقشی را در تجزیه ایران بازی کنند؟

بازیگران خارجی خواهانِ تجزیه ایران در پی نفوذ در فضای رسانه‌ای و نخبگانی و نیز تحریک گسل‌های قومی به خصوص در زمان تضعیف دولت مرکزی هستند

وضع فرقه دموکرات و سیدجعفر پیشه‌وری در تجزیه ایران مشخص است. فرقه دموکرات حزبی بود که با حمایت استالین در پی تجزیه ایران بود. در ابتدای راه نیز پیروزی‌هایی کسب کرد، اما در نهایت موفق نشدند.

درباره دلیل شکست فرقه دموکرات روایت‌های متفاوتی وجود دارد. برخی بحث التیماتوم ترومن، رئیس‌جمهور وقت آمریکا به استالین، را مطرح می‌کنند و برخی دیگر بر هوشمندی قوام‌السلطنه و فریب استالین توسط قوام اشاره کرده‌اند. هرکدام از اینها طرفداران خود را دارد.

با این‌ حال در این کتاب بدون رد این دو دلیل، دلیل سومی هم مطرح شده است. این دلیل بر نقش‌آفرینی زیرکانه شیخ حسین لنکرانی، یکی از رجال خوشنام دوره قاجار و پهلوی، اشاره دارد. وقتی ایشان می‌بیند که انگلستان با نقشه زیرکانه در پی آن است که ایران را به سه بخش شمالی (متعلق به روسیه)، جنوبی (متعلق به انگلستان) و مرکزی (جمهوری ایران) تجزیه کند نزد محمدرضا پهلوی می‌رود و با افشای نقشه انگلستان و اینکه اگر آن نقشه عملیاتی شود، هم ایران تجزیه می‌شود و هم بساط سلطنت جمع خواهد شد، محمدرضا را با خود همراه می‌کند. طرح شیخ حسین لنکرانی برای تقابل با نقشه انگلستان راه انداختن بحرانی ساختگی در جنوب ایران بود؛ بحرانی که با عنوان «نهضت عشایر جنوب» یا «غائله فارس» از آن یاد شده است.

بر اساس استدلال مطرح شده در کتاب، ساخت و راه‌اندازی نهضت عشایر جنوب به دست افرادی چون ناصر خان قشقایی را باید دلیل اصلی ممانعت انگلستان در تداوم حمایت از برنامه روس‌ها برای تجزیه مناطق شمال غربی ایران به شمار آورد؛ اتفاقی که به دلیل هراس لندن از روند تحولات جنوب ایران و تقویت احتمال خارج شدن مناطق نفت خیز جنوب از دست انگلیس رقم خورد.

منبع: ایرنا

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«تکاپوی انگلستان برای تجزیه ایران» و ماجرایی که هنوز ادامه دارد بیشتر بخوانید »