اهل_بیت

. ازش پرسیدم که‌شما‌رزمندهٔ اسلامید؟! گفت: نه‌عزیزم! ما شرمندهٔ اسلامیم! . از اون روز فڪرم…


.
ازش پرسیدم که‌شما‌رزمندهٔ اسلامید؟!
گفت: نه‌عزیزم! ما شرمندهٔ اسلامیم!✋?
.
از اون روز فڪرمیڪردم‌ڪه
شرمندہ‌اسلام یك ردہ بالاتر از
رزمندہ اسلامه . .
تا اینڪه‌شهیدشد:)..!

|?شهیدڪلهر?|

.
.
.
.
.
.
@s.ali_pelake8
@s.ali_pelake8
@s.ali_pelake8
________________________________
علیهم السلام



منبع

s.ali_pelake8@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

. ازش پرسیدم که‌شما‌رزمندهٔ اسلامید؟! گفت: نه‌عزیزم! ما شرمندهٔ اسلامیم! . از اون روز فڪرم… بیشتر بخوانید »

مرگ مثل خواب است… با جسم تحلیل‌رفته و نحیفش و با آن نفس‌های شمرده‌شمرده، دست‌دردست فرزن…


مرگ مثل خواب است…
با جسم تحلیل‌رفته و نحیفش و با آن نفس‌های شمرده‌شمرده، دست‌دردست فرزند به‌سختی قدم برمی‌داشت.
فرزند نگران بود و پدر از نگرانی و دلشورۀ فرزند با خبر.
چند قدمی که رفتند، ایستاد و گردن به‌سوی فرزند چرخاند؛ لبخندزنان گفت:
«فلانی می‌گوید از مرگ می‌ترسم، اما مرگ خیلی راحت است… مرگ مثل خواب است…
خود قرآن می‌گوید: فَیُمْسِکُ الَّتٖی قَضٰی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْاُخْرٰی.»
(خداوند ارواح را به هنگام مرگ، قبض می‌کند و ارواحی را که نمرده‌اند نیز به‌هنگام خواب، می‌گیرد. سپس ارواح کسانی را که فرمان مرگ آن‌ها را صادر کرده، نگه می‌دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) باز می‌گرداند تا سرآمد معینی[زمر-۴۲])
.. بر دلشورۀ فرزند افزوده شد، عرق سردی بر پیشانی‌اش نشست، ملتمسانه دست پدر را فشرد…
.
? این بهشت، آن بهشت، ص٨٧؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام والمسلمین علی بهجت
.
.

.
.



منبع

bahjat_arefan@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

مرگ مثل خواب است… با جسم تحلیل‌رفته و نحیفش و با آن نفس‌های شمرده‌شمرده، دست‌دردست فرزن… بیشتر بخوانید »

مرحوم آیت الله بهجت رحمه الله علیه . . . …


مرحوم آیت الله بهجت رحمه الله علیه
.
.
.



منبع

_dellaan_@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

مرحوم آیت الله بهجت رحمه الله علیه . . . … بیشتر بخوانید »

. . . با و پست دل ها را راهی قم کنید! . . مبدأ احسان و کرامت را اگر بخواهیم بگوییم، از…


.
.

.
با و پست دل ها را راهی قم کنید!
.
.
مبدأ احسان و کرامت را اگر بخواهیم بگوییم،
از خاندان شما آغاز می شود…
حال آنکه شما فرزند باب الحوائج هستید و خواهر سریع الرضا،
نامتان عجین شده با نام حضرت مادر و با این اوصاف د
یگر چه توقعی جز رأفت و کرامت می توان از شما داشت…
در راه رسیدن به برادر بودید، اما وصل میسر نشد!
آخر خداوند می دانست طاقت دیدن داغ برادر را ندارید…‌‌
رفتید تا در دیار ابدی، برادر خودش به دیدارتان بیاید…
حال دست های ما رو به آستان شماست…
ای همنام مادر!
دستگیر مان باشید…???
.
.
با کامنت یا فاطمة معصومه دل هایتان را به بانو بسپارید?
.
.



منبع

abalfadhltv@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

. . . با و پست دل ها را راهی قم کنید! . . مبدأ احسان و کرامت را اگر بخواهیم بگوییم، از… بیشتر بخوانید »

﷽ روایت: . محمد بن سنان می‌گوید: عده‌ای از کوفیان به امام صادق(ع) نامه نوشتند که مفضل با ا…



?روایت:
.
محمد بن سنان می‌گوید: عده‌ای از کوفیان به امام صادق(ع) نامه نوشتند که مفضل با افراد پست (لات) و کفتر باز و شراب‌خوار نشست و برخاست می‌کند، خوب است که نامه‌ای به او بنویسید و به او دستور دهید با آنها ننشیند.

امام صادق(ع) نامه‌ای به مفضل نوشت و آن را مهر و موم کرد و به آنها داد، و دستور داد که نامه را به دست خود مفضل بدهند. آنها هم به همراه نامه آمدند پیش مفضل – در بین این جماعت اشخاصی مانند زراره و عبد الله بن بکیر و محمد بن مسلم و ابو بصیر و حجر بن زائده بودند – و نامه را دادند به مفضل، پس نامه را باز کرد و آن را خواند، در آن نوشته شده بود:

بسم الله الرحمن الرحیم،
بخر این و آن را و بخر فلان چیز را … حضرت به چیزی از آن مطالبی که آنها به حضرت درباره مفضل گفته بودند (که مفضل با لات و لوت‌ها و کفتر بازها نشست و برخواست می‌کند) اشاره نکرد.

وقتی مفضل نامه را خواند آن را به زراره داد و زراره هم به محمد بن مسلم داد تا اینکه نامه نزد همه دست به دست شد.

مفضل گفت: چه می‌گویید؟

گفتند: این مال زیادی است، باید فکر و بررسی کنیم و جمع کنیم هر چه داریم و برای تو بفرستیم، به چنین مالی دست نمی‌یابیم مگر اینکه بعدا تو را ببینیم و در این باره با هم فکر کنیم.

همینکه خواستند بروند و شروع به شور و گفتگو کنند، مفضل به آنها گفت: حالا ناهار را پیش من باشید (بعد بروید بشینید فکر و بررسی کنید). مفضل آنها را برای ناهار نگه داشت و فرستاد دنبال همان رفقایی که اینها پیش امام صادق(ع) بدگویی و سعایت آنها را کرده بودند. آنها (کفتر بازها) هم آمدند و مفضل نامه امام صادق(ع) را برای آنها خواند. آنها از نزد مفضل رفتند (به دنبال تهیه پول برای خرید کالاهای مکتوب در نامه). در حالیکه مهمانان مفضل مشغول ناهار بودند، آن جوانان لات و کفترباز برگشتند در حالیکه هر کدامشان به اندازه توانشان –هزار یا دو هزار یا کمتر و بیشتر- پول آورده بودند، و قبل از اینکه آنها ناهارشان تمام شود، در مجموع دو هزار دینار و ده هزار درهم آوردند.

سپس مفضل به آنها (زراره و …) گفت: آیا می‌گوید من این جماعت را از نزد خودم برانم و دور کنم؟ فکر می‌کنید خدا به نماز و روزه شما نیاز دارد؟
.
منبع: رجال کشی، ص326-327
.
.

 



منبع

tobe.line@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

﷽ روایت: . محمد بن سنان می‌گوید: عده‌ای از کوفیان به امام صادق(ع) نامه نوشتند که مفضل با ا… بیشتر بخوانید »