صد رحمت به پیشنهاد آن بزرگوار!
صد رحمت به پیشنهاد آن بزرگوار! بیشتر بخوانید »
سرویس جهان مشرق – باراک اوباما، رئیسجمهور سابق آمریکا (بین سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۷)، تجربیات دوران ریاستجمهوریاش را در قالب مجموعهای دو جلدی مکتوب کرده است که جلد اول آن تحت عنوان «سرزمین موعود
[۱]
» در ۷۶۸ صفحه، روز سهشنبه، ۱۷ نوامبر ۲۰۲۰ (۲۷ آبان ۹۹) منتشر شد. این کتاب که توانسته نظر مساعد منتقدان را به خود جلب کند، مورد استقبال فوقالعاده خوانندگان هم قرار گرفته است؛ استقبالی که خود اوباما هم اقرار دارد آن را تا اندازهای به پیروزی جو بایدن، معاون اولش در دوران ریاستجمهوری، در انتخابات اخیر ریاستجمهوری در آمریکا مدیون است
[۲]
.
جلد کتاب «سرزمین موعود» نوشته باراک اوباما (+)
سرویس جهان مشرق قصد دارد طی روزهای آینده، ترجمه بخشهای مهم کتاب «سرزمین موعود»، به ویژه بخشهای مربوط به ایران، را در قالب یک مجموعه گزارش منتشر کند. لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از محتوای کتاب باراک اوباما این مجموعه گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات کتاب مذکور لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
آنچه در ادامه میخوانید، قسمت سوم از ترجمه منتخب کتاب «سرزمین موعود» است. قسمتهای قبلی این مجموعه را میتوانید از لینکهای انتهای همین گزارش بخوانید. قسمتهای بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهند شد.
قسمت سوم/
بخش پنجم: جهان آنگونهای که هست/فصل نوزدهم
در جریان تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری قولِ سیاست خارجیای را به آمریکاییها داده بودم که با سیاست خارجی آمریکا در دوره پس از ۱۱ سپتامبر متفاوت باشد. عراق و افغانستان به وضوح نشان دادند وقتی جنگ شروع شد، گزینههای پیش روی یک رئیسجمهور چهقدر سریع محدود میشوند. من مصمم بودم ذهنیت خاصی را تغییر بدهم که نه تنها دولت [جورج] بوش
[۳]
[پسر، رئیسجمهور قبل از اوباما، بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۹] بلکه بخش عمدهای از [ساختار قدرت آمریکا در] واشینگتن را تحت تأثیر قرار داده بود؛ ذهنیتی که در همهجا تهدید میدید، به اقدام یکجانبه افتخارِ شرورانهای میکرد، و اقدام نظامی را ابزاری عملاً روتین برای حلوفصل چالشهای سیاست خارجی میدانست.
«تغییری که بتوانیم باورش کنیم»؛ یکی از اصلیترین کلیدواژههای تبلیغات انتخاباتی اوباما، تغییرِ سیاستهای دولت(های) قبلی در آمریکا بود (+)
ما در تعاملات خود با دیگر کشورها، لجباز و کوتهبین شده بودیم؛ در برابر کارِ سخت و کُندِ ایجاد ائتلاف و اجماع مقاومت میکردیم. گوشمان به دیدگاههای دیگران بدهکار نبود. من اعتقاد داشتم امنیت آمریکا به تقویت اتحادهای ما و نهادهای بینالمللی وابسته است. من اقدام نظامی را آخرین راهحل میدانستم، نه اولین راهحل. باید جنگهایی را که در آنها شرکت داشتیم، مدیریت میکردیم. اما من میخواستم این اعتقادِ کلیتر به دیپلماسی را نیز به بوته آزمایش بگذارم.
این کار را با تغییر لحن شروع کردیم. از ابتدای دولت من، اطمینان حاصل کردیم که هر بیانیه سیاست خارجیای که کاخ سفید منتشر میکند، بر اهمیت همکاری بینالمللی و عزم آمریکا برای تعامل با دیگر کشورها (اعم از بزرگ و کوچک) بر اساس منافع و احترام متقابل، تأکید داشته باشد. به دنبال روشهای جزئی اما نمادینِ تغییرِ سیاست بودیم؛ مثلاً افزایش بودجه امور بینالملل در وزارت خارجه یا پرداخت تعهدات عقبافتادهی آمریکا در سازمان ملل پس از چندین سال خودداری دولت بوش و کنگرهی تحت کنترل جمهوریخواهان از پرداخت برخی مبالغ.
همچنین طبق ضربالمثلی که میگوید ۸۰ درصدِ موفقیت صرفاً به «حضور پیدا کردن» مربوط است، به مناطقی از جهان سفر کردیم که دولت بوش با تمرکز تمامِ وقت و انرژی خود بر تروریسم و خاورمیانه، آنها را نادیده گرفته بود. به ویژه هیلاری [کلینتون، وزیر خارجه آمریکا در دولت اول باراک اوباما] در همان سال اول، طوفان به پا کرد و با همان سرسختیای که قبلاً [به ایالتهای مختلف آمریکا میرفت و] برای انتخابات ریاستجمهوری تبلیغ میکرد، از قارهای به قاره دیگر میرفت. با دیدن هیجانی که سفرهای او در پایتختهای خارجی به راه میانداخت، احساس میکردم که تصمیمم برای انتصاب وی به عنوان عالیرتبهترین دیپلمات آمریکا کاملاً بجا بوده است. موضوع فقط این نبود که رهبران جهان با او به عنوان همتای خود رفتار میکردند، بلکه مسئله این بود که هر کجا میرفت، مردم حضور او در کشورشان را نشانه این میدانستند که واقعاً برای ما اهمیت دارند.
هیلاری کلینتون در طول چهار سال تصدی وزارت خارجه در دولت اول باراک اوباما، به ۱۱۲ کشور (آبیرنگ) جهان سفر کرد و از این نظر در تاریخ آمریکا رکورددار است؛ بسیاری از این سفرها به اذعان خود کلینتون در کتابش «انتخابهای سخت» برای متقاعد کردن دولتهای مختلف به دادن رأی مثبت به قطعنامههای تحریمی آمریکا علیه ایران در سازمان ملل بوده است (+)
برای خواندن بخشهای منتخبی از کتاب «انتخابهای سخت» نوشتهی هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا در دولت اول اوباما، از جمله بخشهای مربوط به ایران، به کتابخانه مشرق مراجعه کنید.
به تیم شورای امنیت ملی خود گفته بودم: «اگر میخواهیم کشورهای دیگر از [منافع و] اولویتهای ما حمایت کنند، نمیتوانیم به زور آنها را مجبور کنیم این کار را بکنند. باید به آنها نشان دهیم دیدگاههای آنها را در نظر میگیریم؛ یا دستکم میتوانیم آنها را روی نقشه پیدا کنیم.» به نظر من خواستهی مشترک همه مردم جهان است که شناخته شوند، شنیده شوند، هویتِ منحصربهفردشان به رسمیت شناخته و ارزشمند شمرده شود. من معتقد بودم این خواسته همان اندازه که درباره اشخاص صدق میکند، درباره کشورها و ملتها نیز صادق است. اگر من این حقیقت اساسی را بهتر از برخی از رؤسایجمهور قبلی آمریکا درک میکردم، احتمالاً به این دلیل بود که بخش بزرگی از دوران کودکیام را در خارج از کشور زندگی کردهام و هنوز هم بخشی از خانوادهام در جاهایی زندگی میکنند که مدتهاست «عقبمانده» و «توسعهنیافته» تلقی میشوند. یا شاید هم به این دلیل بود که به عنوان یک آفریقایی-آمریکایی، تجربه کرده بودم که دیده نشدنِ کامل در داخل کشورِ خودم چه حسی دارد.
باراک اوباما که پدر و خانوادهی پدریاش اصالتاً مسلمانهای کنیایی هستند (و هنوز هم بسیاری از اعضای خانوادهاش در کنیا زندگی میکنند) در سفر سال ۲۰۰۶ خود به عنوان یک سناتور آمریکایی به شهر واجیر در شمال شرقی کنیا نزدیک مرز با سومالی، نحوه صحیح پوشیدن لباس سنتی مسلمانهای سومالی را از شیخ محمد حسن (راست) میآموزد؛ این تصویر به خوبی نشان میدهد که اوباما حتی پیش از رسیدن به ریاستجمهوری هم به اهمیت ارتباط فرهنگی-مذهبی با مردم کشورهای دیگر واقف بوده است (+)
بازدید باراک اوباما (راست)، رئیسجمهور وقت آمریکا، و هیلاری کلینتون (وسط)، وزیر خارجه وقت آمریکا، از مسجد سلطان حسن در شهر قاهره، پایتخت مصر، در سال ۲۰۰۹ (+)
به هر حال، به هر دلیلی که بود، من نشان دادم به تاریخ، فرهنگ و مردم جاهایی که به آنها سفر میکردیم، علاقهمندم. بِن
[۴]
[رودز، معاون ارتباطات استراتژیک مشاور امنیت ملی آمریکا در دولت اوباما] به شوخی میگفت سخنرانیهای خارج از کشورِ من را میتوان در یک الگوریتمِ ساده خلاصه کرد: «(سلام به زبانِ آن کشور؛ معمولاً با تلفظِ بد.) سفر به این کشورِ زیبا که تأثیری پایدار بر تمدنِ جهان داشته، تجربه فوقالعادهای است. (یک مشت مثال.) تاریخِ دوستیِ میان دو ملتِ ما طولانی است. (قصهای الهامبخش.) و اینکه آمریکا امروز این کشوری است که میبینیم، تا حد زیادی به دلیل نقشِ میلیونها (اسمِآنکشور+ی/یی+خطتیره+آمریکاییهایی
[۵]
) است که اجدادشان به سواحل ما مهاجرت کردند.» شاید کلیشهای و احساساتی بود، اما لبخندها و سرتکاندادنهای مخاطبان خارجی نشان میداد که چنین اقدامات سادهای در جهت به رسمیت شناختن آدمها تا چه حد اهمیت دارد.
باراک اوباما (چپ) در کنار «تان سری شیخ اسماعیل محمد» امام جماعت مسجد ملی مالزی در شهر کوالالامپور، پایتخت این کشور، در سال ۲۰۱۴ (+)
باراک اوباما (راست) و میشل اوباما (چپ)، بانوی اول وقت آمریکا، در بازدید از مسجد استقلال در جاکارتا پایتخت اندونزی، در سال ۲۰۱۰، به توضیحات امام علی مصطفی یعقوب گوش میدهند (+)
نمای دیگری از بازدید باراک اوباما و همسرش از مسجد استقلال، بزرگترین مسجد جنوب شرقی آسیا (+)
به همین دلیل، ما سعی کردیم در تمام سفرهای خارجی من گشتوگذارهای خبرسازی داشته باشیم؛ چیزی که من را از هتلها و دروازههای کاخها دور کند. میدانستم که توجهِ من به گشتوگذار در «مسجد آبی
[۶]
» استانبول یا بازدید از یک رستوران محلی در شهر هوشیمین
[۷]
[بزرگترین شهر ویتنام] تأثیر بسیار ماندگارتری از موضوعِ هر نشست دوجانبه یا کنفرانس مطبوعاتیای روی شهروندان ترکیه یا ویتنام دارد. اما چیزی که به همان اندازه اهمیت داشت این بود که این بازدیدها به من فرصت میداد تا دستکم اندکی با مردم عادی تعامل داشته باشم؛ به جای مقامات دولتی و نخبگان ثروتمندی که در بسیاری از کشورها «بیخبر از اوضاع مردم» تلقی میشوند.
باراک اوباما پیش از ورود به مسجد سلطان احمد مشهور به «مسجد آبی» در استانبول، در سال ۲۰۰۹، کفشهای خود درمیآورد (+)
باراک اوباما (دوم از راست) در کنار رجب طیب اردوغان (دوم از چپ)، نخستوزیر وقت ترکیه، به توضیحات امام جماعت مسجد سلطان احمد (چپ) درباره تاریخ این مسجد گوش میدهند (+)
با این حال، مؤثرترین ابزار دیپلماسی عمومی ما مستقیماً از کتاب راهنمای تبلیغات انتخاباتیام بیرون آمد: در طول سفرهای بینالمللیام، تلاش میکردم با جوانان دیدار عمومی داشته باشم. اولین باری که این کار را امتحان کردیم، در نشست ناتو در شهر استراسبورگ
[۸]
[در فرانسه، مقر پارلمان اروپا] و با حضور بیش از سه هزار دانشجوی اروپایی، نمیدانستیم چه انتظاری باید داشته باشیم. آیا سروصدا میکردند و سخنرانیام را قطع میکردند؟ آیا با پاسخهای طولانی و پیچیدهام آنها را خسته میکنم؟ اما بعد از یک ساعت نشست فیالبداهه در جمع مخاطبانی که با شور و هیجان از من در مورد همه چیز، از تغییرات اقیمی گرفته تا مبارزه با تروریسم، سؤال میکردند و نظرات طنزآلود خود را هم ارائه میدادند (از جمله این نکته که «باراک» در زبان مجاری به معنای «هُلو» است)، تصمیم گرفتیم این نوع جلسات را به ویژگی ثابت سفرهای خارجیام تبدیل کنیم.
دیدارهای عمومی معمولاً به صورت زنده از شبکههای ملی کشورها پخش میشدند و چه در بوئنوسآیرس
[۹]
[پایتخت آرژانتین]، چه در بمبئی [در هند]، و چه در ژوهانسبورگ
[۱۰]
[در آفریقای جنوبی] بینندگان زیادی داشتند. از نظر مردم بسیاری از نقاط جهان، مشاهده اینکه رئیس دولت یک کشور خودش را در معرض سؤالات مستقیم شهروندان قرار بدهد، پدیدهای نو بود؛ و از هر سخنرانیای که ممکن بود ایراد کنم، استدلال معنادارتری در دفاع از دموکراسی بود. با مشورتِ سفارتخانههای محلیمان، معمولاً از فعالان جوان گروههای بهحاشیهراندهشده در کشور میزبان (مثل اقلیتهای مذهبی یا قومی، پناهندگان، و دانشجویان دگرباش جنسی) برای شرکت در این جلسات دعوت میکردیم. میتوانستم با دادن میکروفون به آنها و فراهم کردن امکان تعریف داستانهای زندگیشان، یک ملتْ تماشاگر را در جریان عادلانه بودنِ خوستههای آنها قرار دهم.
ضیافت افطار باراک اوباما در اتاق شرقی کاخ سفید در ۲۲ ژوئن ۲۰۱۵ (۵ رمضان ۱۴۳۶ قمری) (+)
بازدید باراک اوباما از مرکز اسلامی بالتیمور (شامل مسجد الرحمه، مدرسه الرحمه، آکادمی قرآن الرحمه، و برخی ساختمانهای دیگر) واقع در منطقه کانتونزویل در شهرستان بالتیمور در ایالت مریلند در آمریکا در سال ۲۰۱۶ (+)
قرآنهای اهدایی روی صندلیهایی که برای نشستن اعضای دولت اوباما و سایر مهمانها، در بازدید رئیسجمهور آمریکا از مرکز اسلامی بالتیمور آماده شدهاند (+)
بازدید باراک اوباما از مسجد الرحمه در مرکز اسلامی بالتیمور در سال ۲۰۱۶، اولین بازدید او از یک مسجد در داخل آمریکا پس از گذشت هفت سال از آغاز ریاستجمهوریاش بود (+)
جوانانی که در این دیدارها با آنها ملاقات میکردم، یک منبع دائمی الهامبخش برای شخص خودم بودند. گاهی مرا میخنداندند و گاهی به گریهام میانداختند. با آرمانگراییشان، یادآور سازماندهندگان و داوطلبان جوانی بودند که من را به سمت ریاستجمهوری سوق دادند؛ و یادآور نقاط اشتراکی که وقتی یاد میگیریم ترسهایمان را کنار بگذاریم، با وجود مرزهای نژادی، قومی و ملی، ما را به هم پیوند میدهند. هرقدر هم که هنگام ورود به این جلسات احساس ناامیدی و دلسردی داشتم، باز هم موقع بیرون آمدن همیشه احساس میکردم انرژی خودم را بازیافتهام؛ انگار در یک چشمه خنک طبیعی غوطهور شده باشم. با خودم میگفتم، تا وقتی مردان و زنان جوانی مثل این آدمها در گوشهوکنار این کره خاکی وجود دارند، دلیل کافی برای امیدواری هست.
* * *
از زمانی که من روی کار آمده بودم، نگرش عمومی نسبت به آمریکا در سراسر جهان پیوسته بهبود یافته بود، و این نشان میداد که اقدامات دیپلماتیک اولیه ما نتیجه مطلوبی داشته است. این افزایش محبوبیت باعث میشد که همپیمانان ما، که میدانستند شهروندانشان به رهبری ما اعتماد دارند، راحتتر بتوانند نیروهای نظامی خود را در افغانستان حفظ یا حتی بیشتر کنند. این باعث میشد من و «تیم گایتنر
[۱۱]
» [وزیر خزانهداری آمریکا در دولت اول باراک اوباما] هنگام هماهنگی برای واکنش بینالمللی به بحران مالی اهرم فشار قویتری داشته باشیم. پس از آنکه کره شمالی آزمایش موشکهای بالستیک خود را آغاز کرد، سوزان رایس
[۱۲]
[سفیر آمریکا در سازمان ملل در دولت اول باراک اوباما و مشاور امنیت ملی رئیسجمهور در دولت دوم او] توانست شورای امنیت را متقاعد به تصویب تحریمهای شدید بینالمللی [علیه کره شمالی] کند؛ تا اندازهای به خاطر مهارت و سرسختی خودش، اما به گفتهی خودش، تا اندازهای هم به این دلیل که «بسیاری از کشورها میخواهند خودشان را همسو با شما [اوباما] نشان بدهند.»
سوزان رایس (مرکز تصویر) نماینده سابق آمریکا در سازمان ملل، به اوباما گفته بود بخشی از دلیل تصویب تحریمهای مدنظر آمریکا علیه کره شمالی در سازمان ملل این بوده که بسیاری از کشورها میخواستهاند خودشان را همسو با اوباما نشان بدهند (+)
اما به هر حال، تملقِ دیپلماتیک هم در رسیدن به نتیجه، محدودیتهایی داشت. در نهایت، آنچه سیاست خارجی هر کشوری را تعیین میکرد عبارت بود از منافع اقتصادی، موقعیت جغرافیایی، اختلافات قومی و مذهبی، مناقشههای ارضی، افسانههای هنگام بنیانگذاری، مصیبتهای ماندگار، و خصومتهای دیرینه؛ و مهمتر از همه، الزامات افرادی که قدرت را در اختیار داشتند و به دنبال حفظ آن بودند. به ندرت پیش میآمد که رهبری خارجی صرفاً به محرکهای اخلاقی واکنش نشان دهد. آنهایی که در رأس حکومتهای سرکوبگر قرار داشتند در اکثر موارد میتوانستند با خیال راحت افکار عمومی را نادیده بگیرند. برای پیشروی در دشوارترین موضوعات سیاست خارجی، به نوع دومی از دیپلماسی نیاز داشتم: دیپلماسیِ پاداشها و مجازاتهای ملموس برای تغییر محاسبات رهبران سرسخت و ستمگر. در سال اول ریاستجمهوریام، به طور خاص، تعامل با رهبران سه کشور (ایران، روسیه و چین) به من نشان داد که این کار چهقدر دشوار است.
از میان این سه کشور، ایران کمترین چالش جدی را برای منافع طولانیمدت آمریکا مطرح میکرد، اما جایزه «فعالترین دشمن» را از آن خود کرد. ایران، وارث امپراتوریهای بزرگ پارس در دنیای باستان که زمانی کانون علم و هنر در طول دوران طلایی اسلام بود، سالهای سال بود که در ذهن سیاستگذاران آمریکا چندان جایگاهی نداشت. با توجه به وجود ترکیه و عراق در مرزهای غربی، و افغانستان و پاکستان در شرق ایران، این کشور عموماً صرفاً یکی دیگر از کشورهای فقیر خاورمیانه تلقی میشد که قلمروش به خاطر درگیریهای داخلی و قدرت گرفتن کشورهای اروپایی کوچک شده است.
با این حال، سال ۱۹۵۱، پارلمان سکولار و چپگرای ایران اقدام به ملی کردن میدانهای نفتی این کشور کرد تا منافعی را از آنِ خود کند که زمانی به جیب دولت انگلیس میرفت؛ که بیشترین سهام را در بزرگترین شرکت تولید و صادرات نفت ایران در اختیار داشت. انگلیسیها که از اخراج شدن از حوزه نفت ایران ناراضی بودند، برای جلوگیری از تحویل نفت ایران به خریداران احتمالی، اقدام به محاصره دریایی این کشور کردند. همچنین دولت [دوایت] آیزنهاور
[۱۳]
[رئیسجمهور آمریکا بین سالهای ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۱ – ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۹ شمسی] را متقاعد کردند که دولت جدید ایران به سمت شوروی متمایل است؛ که به این ترتیب، آیزنهاور مجوز عملیات آژاکس را صادر کرد: کودتایی که سیآیای و امآی۶ آن را مهندسی کرده بودند و منجر به سرنگونی [محمد مصدق] نخستوزیرِ بهطریقدموکراتیکانتخابشدهی ایران و تثبیت قدرت در دستان شاه جوان این کشور، محمدرضا پهلوی، شد.
«عملیات برای انتصاب یک دولت طرفدار غرب در ایران///مسئول: تأییدشده توسط رئیسجمهور، وزیر خارجه و مدیر اطلاعات مرکزی در تاریخ ۱۱ جولای ۱۹۵۳ [۲۰ تیر ۱۳۳۲ شمسی]///هدف: مصدق، نخستوزیر [ایران]، و دولتش///اهداف: استفاده از روشهای قانونی، یا شبهقانونی، برای سرنگون کردن دولت مصدق؛ و جایگزینی آن با دولتی طرفدار غرب به رهبری [محمدرضا] شاه و نخستوزیری [فضلالله] زاهدی///اقدام سیآیای: طرح اقدام در چهار مرحله اجرا شد:…»؛ تصویر منتسب به مجوز دولت آمریکا برای اجرای عملیات آژاکس و کودتای ۲۸ مرداد در ایران؛ متن کاملتر این سند را میتوانید (به زبان انگلیسی) از اینجا بخوانید (+)
«ز جنبش تودهها شاه فراری شده»؛ «مرگ بر شاه خائن»؛ (متن انگلیسی) «یانکی [آمریکایی] برگرد خانه»؛ پاک کردن شعارهای ضدشاه از روی دیوار در تهران در تاریخ ۳۰ مرداد ۱۳۳۲، پس از کودتای ۲۸ مرداد؛ فضلالله زاهدی، نخستوزیری که جایگزین مصدق شد، پس از کودتا دستور داده بود اینگونه شعارها را از روی دیوار پاک کنند (+)
کرمیت روزولت نوهی تئودور روزولت، رئیسجمهور سابق آمریکا، و رئیس وقت بخش آسیا-خاور نزدیک در سیآیای که فرمانده میدانی عملیات آژاکس بود و شخصاً با نام جعلی «جیمز لاکریج» برای مدیریت کودتا به ایران سفر کرد؛ جالب است بدانید روزولت که بعد از موفقیتآمیز بودن کودتا، مخفیانه از آیزنهاور «مدال امنیت ملی» را هم دریافت نمود، اعتراف کرده که آمریکا به «معترضان» در ایران رشوه داده تا برای بدنام کردن مصدق و حامیانش، به نمادهای شاه حمله کنند و همزمان شعارهایی در حمایت از مصدق بدهند (+)
شعبان جعفری (مرکز تصویر) مشهور به «شعبان بیمخ» یکی از طرفداران شاه بود که از سیآیای پول میگرفت تا مردم را علیه مصدق و در طرفداری از شاه بشوراند (+)
شادی حامیان شاه پس از موفقیتآمیز بودن کودتای ۲۸ مرداد (+)
در همینباره بخوانید:
›› آمریکا چگونه در یک کشور کودتا میکند
آنچه خواندید، قسمت سوم از ترجمه منتخب کتاب «سرزمین موعود» نوشتهی باراک اوباما، رئیسجمهور سابق آمریکا بود. قسمتهای بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهند شد. قسمتهای قبلی این مجموعه گزارش را میتوانید از لینکهای زیر بخوانید:
◄ روابط مالکی با تهران نشاندهنده قدرت استراتژیک ایران در منطقه بود
◄ نگرانی روسیه درباره سپر موشکیمان در اروپا را به موضوع ایران گره زدم
برای مطالعه ترجمههای قبلی مشرق از کتابهای مهم بینالمللی، از جمله کتاب «اتاقی که اتفاق آنجا افتاد» نوشته جان بولتون، مشاور امنیت ملی سابق آمریکا در دولت دونالد ترامپ، و کتاب «انتخابهای سخت» نوشته هیلاری کلینتون، وزیر خارجه سابق آمریکا در دولت اول باراک اوباما، میتوانید به کتابخانه مشرق مراجعه کنید.
[۵]
مثلاً «مکزیکی-آمریکایی» یا «کوبایی-آمریکایی»
سرویس سیاست مشرق – محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه دولت آقای روحانی و از فعالان اصلاحطلب که قبلا از پیروزی “جو بایدن” در انتخابات آمریکا استقبال کرده و بایدن را متفاوت با ترامپ خوانده بود [1] اخیراً در بخشی از یک مصاحبه با روزنامه دولتی ایران، بخش بیشتری از مکنونات قلبی خود درباره بایدن و آمریکا را افشا کرده است.
ظریف در اینباره میگوید: اگر دادگاهی در دنیا وجود داشته باشد و بخواهد جنایت علیه بشریت را بررسی و محاکمه کند، ایشان اعتراف کرده و گفته مردم ایران نمیتوانند غذا و دارو داشته باشند مگر اینکه حرف ما را گوش کنند. این یعنی تعریف کتاب درسی جنایت علیه بشریت. یا ترامپ آمده مسئولیت ترور یک شخصیت حمایت شده بینالمللی را پذیرفته که کنوانسیون هست در مورد اینکه شخصیتهای دولتی وقتی در مأموریت دولتی هستند در کشور خارجی از نظر بینالمللی حمایت شده هستند. آقای ترامپ پذیرفته علیه این فرد اقدام به کار تروریستی کرده است. اینها مسئولیت دارد و امتیازی برای کسی نیست. لذا باید دولت امریکا از این موانع عبور کند. البته به نظر ما شدنی است. بایدن میتواند این کار را بکند اما باید بداند که اقداماتی را برای به دست آوردن امتیاز عضویت در برجام باید انجام دهد.
وزیر امور خارجه دولت آقای روحانی همچنین با تأکید بر اینکه منظور او از تفاوت بین بایدن و ترامپ، تفاوت در ادبیات بوده است؛ در بخش دیگری از این مصاحبه اظهار میکند: متأسفانه برخی جناحهای سیاسی به خاطر نگرانیهای سیاسی داخلی که به نظر من کاملاً بیمورد است، نگران این هستند که این مذاکرات الان شروع شود.
ظریف گفته است: دوستان ما در داخل که میآیند سخنرانی بایدن را کلیپ میکنند یا حضور خانم کاملا هریس را در اجلاس ایپک توئیت میکنند، در واقع دارند زیره به کرمان میبرند. اینها واقعیت است، واقعیتی که نشان میدهد لابی صهیونیسم از زمان آقای ترومن، توانست حتی به رغم مخالفت وزارت خارجه خود را به امریکا تحمیل کند. ما هم باید این واقعیتها را بشناسیم و هم بشناسانیم، اما نباید دچار یک گرفتاری ادراکی شویم که آقای ترامپ و بایدن یکی هستند، نه؛ حتماً یکی نیستند.
مقام ارشد وزارت خارجه در بخش دیگری از سخنان خود تصریح میکند: پیشبینی من این است که شرایط به لطف خدا و با ادامه مقاومت و درک خوب مردم ایران بسیار بهتر خواهد شد. این ممکن است در چند ماه آینده اتفاق بیفتد، آقای بایدن هنوز نتوانسته تیم خود را مستقر کند و ممکن است زمان بیشتری ببرد.
اگر زمانی آقای بایدن مستقر شود و بخواهد تعهدات مبتنی بر قطعنامه 2231 آمریکا را اجرا کند، ما هم میتوانیم فوراً به تعهدات برجامی خود به صورت کامل برگردیم. این روند اصلاً زمانبر نیست. با چند قانون اجرایی از سوی رئیس جمهوری امریکا انجامپذیر است. این هم که گفته میشود آقای ترامپ مقرراتی گذاشته است که از سوی آقای بایدن قابل لغو نیست، همه این کار بازیهایی است که دولت آقای ترامپ در این مدت انجام داده تا بر افکارعمومی و امید مردم ما تأثیر بگذارد.
در صحبتهای ظریف همچنین میخوانیم: در پاسخ به دعواهای داخلی که میگویند آقای بایدن اگر بخواهد هم نمیتواند، باید گفت: نه. آقای بایدن اگر رئیس جمهور امریکا شد و در کاخ سفید مستقر شد، میتواند با سه فرمان اجرایی همه اینها را لغو کند. دوستان داخلی ما حواسشان باشد. حرفهایی که برای مصرف داخلی میزنند یعنی دارند به آقای بایدن علامت میدهند که این کار را نکنید.
وزیر خارجه آقای روحانی در اشاره به شخص بایدن هم حرفهای غریبی میزند و میگوید: من آقای بایدن را بیش از 30 سال است که میشناسم هم از دور کارش را پیگیری کردهام و هم زمانی که سفیر بودم در سازمان ملل متحد، ایشان به عنوان رئیس کمیته سیاست خارجی سنای امریکا بارها به نیویورک آمده و من در محل اقامتگاه سفیر ایران در نیویورک با ایشان دیدار داشتم. در چارچوب اجازههایی که داشتم و هیچکدام این دیدارها محرمانه هم نبوده است. ایشان بالاخره آدم کهنهکاری در سیاست خارجی است و تازهکار نیست.
احساس من این است که بهتر از آقای ترامپ تحولات بینالمللی را درک میکند و میفهمد که محدودیتهای امریکا در این شرایط چیست. بعضی اظهاراتی که اخیراً ایشان و دیگران داشتند نشان دهنده این است که میفهمند یکجانبهگرایی پاسخگوی شرایط جهان امروز نیست. باید در عمل دید که چگونه عمل میکند. [2]
*ما نظیر این قبیل حرفهای آقای ظریف در انتقاد از جریانات سیاسی داخل کشور و در خوشبینی نسبت به آمریکا را پیش از این و در قضایایی مثل “ماجرای پولشویی” و “اوباما و برجام” نیز دیدهایم و شنیدهایم…
و خوانش اظهارات جدید ظریف نشان میدهد که او همچنان بر سیاق گذشته راه میسپارد و نه تجربه برجام موجب عبرت او شده است و نه هیچ اندکی دلش با منتقدان داخلی که البته درباره برجام راست میگفتند؛ رئوفتر!
بایستی اشاره کرد که دلیل این حد از اشتیاق آقای ظریف به جو بایدن و امیدواری او به کاخ سفید که در جملاتی مثل “شرایط بهتر میشود البته آقای بایدن هنوز نتوانسته تیم خود را مستقر کند! ” هویدا میشود؛ همچنان بر ما پوشیده است.
در واقع اگر همچنان در سالهای 92 و 93 بودیم و تجربه برجام و دستاوردهای “تقریبا هیچ” آن وجود نداشت؛ این حد از اشتیاق ظریف در مقابل کسانی که با دلایل عقلانی منتقد برجام بودند، اندکی پذیرفتهتر بود اما اکنون که “آن سبو بشکسته و آن پیمانه ریخت”! چرا همچنان شاهد طعنه به داخلیها و خوشبینیهای عجیب به کاخ سفید هستیم…
مسئله وقتی جالبتر میشود که شخص آقای بایدن که از حامیان ترور شهید سردار سلیمانی بوده است نیز هرگز به اندازه این آقایان پیرامون امیدواریهای ایران به برجام سخنی نگفته و به این اندازه رغبت خاصی به ماجرا نشان میدهد. (اگرچه ممکن است شکلاتهای برجامی بایدن در راه باشد تا همچنان که ظریف زمانی گفته بود؛ شاهد تأثیراتی بر انتخابات آینده ایران باشیم!)
تأکید ظریف بر 30 سال شناختش از جو بایدن هم موجب نگرانی و دغدغه بیشتر مردمی میشود که تجربه برجام را از نزدیک لمس کردهاند…

چه اینکه آقای ظریف و دوستان ایشان در ایام خوش اوباما و برجام نیز مدعی “فهم زبان بینالملل” و درک روندهای جهانی بودند و دست آخر چیزی که در کاسه مردم گذاشتند؛ تحریمهای بیشتر و گرانی بود.
و مگر همین آقای ظریف نبود که با عنایت به ادعای خود مبنی بر فهم زبان جهانی، با لبخند از این میگفت: “آمریکا «نمیتواند» از برجام خارج شود و اگر خارج شود مقبولیت خود را از دست خواهد داد. “[3]
فیالجمله اینکه به نظر میرسد ظریف “جو بایدن” را هم خوب نشناخته است که اینچنین نسبت به او و اقدامات آیندهاش ابراز خوشبینی میکند و به دوستان داخلی خود میتازد.
البته تمام آنچه که وزیر خارجه دولت آقای روحانی از خوشبینی نسبت به بایدن و آمریکا گفته است؛ بنا به تجربه برجام دیگر هرگز واجد ارزش نیست و اگر کسی دوباره میخواهد به این سخنان اعتماد کند بایستی پذیرای گرانی و تحریم بیشتر باشد.
اما معالوصف برای آنها که ترجیح میدهند دوباره تلمیذ این سخنان باشند؛ یک مقیاس و شاقول ساده وجود دارد… و آن اینکه بایدن در همان پروژه احتمالی “شکلاتهای برجامی” نیز حاضر به لغو تمامیت تحریم نفتی یا هواپیمایی ایران خواهد بود یا خیر!؟
پاسخ منتقدان اصولی آقای ظریف و برجامش به این سؤال مشخص است. آمریکا تنها ابزار خود علیه ایران یعنی “تحریم” را هرگز بر زمین نخواهد گذاشت و هیچ تحریم تأثیرگذاری را در دوره هیچ رئیسجمهور دموکرات یا جمهوریخواهی لغو نخواهد کرد.
ما همچنین قضاوت درباره تصحیح موضع آقای ظریف مبنی بر اینکه منظور او از تفاوت بین بایدن و ترامپ، تفاوت در ادبیات بوده است و ایضا موضع سیاهنمایانه و بدون دفاع ظریف مبنی بر اینکه مردم ایران به غذا و دارو دسترسی ندارند! در حالی که ایران اسلامی جزو سیرترین کشورهای جهان است را بر عهده مخاطبان محترم میگذاریم…
چه اینکه از ادبیات مصاحبه آقای ظریف این نکته استخراج نمیشود که او به تفاوت ادبیات ترامپ و بایدن معتقد باشد و ایضا علت عدم دفاع ظریف از مثبتات موجود در ایران نیز مشخص نیست!
*گفتنیست تحلیل مربوط به “شکلاتهای برجامی” متعلق به دکتر فؤاد ایزدی است که در پیشابرجام توسط ایشان مطرح شد.
این تحلیل درست، ابتنا دارد بر اینکه آمریکا ممکن است برای گول زدن ایران، برخی از تحریمهای اسمی و غیر تأثیرگذار و یا مبالغی از پولهای بلوکه شده ایران را لغو و آزاد کند.
***
2_http://www.irannewspaper.ir/newspaper/page/7494/1/560600/0
ظریف: بایدن میتواند! / آقای وزیر همچنان به تغییر سیاستهای کاخ سفید امیدوار است بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، روزنامه کیهان در ستون اخبار ویژه خود نوشت: در شرایطی که برخی جریانهای سیاسی داخل کشور از به وجود آمدن یک تحول جدی در روابط بین ایران و امریکا سخن میگویند، یک نگاه گذرای تاریخی نشان میدهد، تحریمهای بخش پولی و بانکی، دقیقاً در همان دورهای وضع شد که بایدن معاون اول دولت اوباما بود.
روزنامه جوان ضمن انتشار این تحلیل مینویسد: یکی از این تحریمها که شاید از همه آنها برای ما مهمتر باشد، تحریمهای بانکی است. اساساً این تحریمها سختترین تحریمها بود. در این میان اگرچه ترامپ هم به شدت تلاش کرد تا تحریمهای بانکی را تشدید کند، اما در حقیقت پایه اصلی این تحریمها زمانی دیگر بنیان گذاشته شده بود.
جالب اینجاست که حتی با اجرای برجام هم هیچگاه تحریمهای فوق به طور کامل لغو نشد. در همان زمان هم بانکهای بزرگ جهانی از ترس تحریمهای امریکا با ما همکاری نمیکردند و «ولیالله سیف»، رئیس وقت بانک مرکزی در همان زمان هم شکست زودهنگام برجام را در برداشتن تحریمهای بانکی اعلام کرد.
واقعیت این است آنچه ما امروز به نام تحریم کامل نظام بانکی ایران میشناسیم، در دوران اوباما کامل شد.
اولین قدم اوباما در این مسیر محدود کردن خرید نفت از ایران بود. علاوه بر تحریم نفتی اعمال شده به موجب قانون سیسادا، امریکا بهدنبال تحریم بانک مرکزی ایران رفت تا بتواند از دسترسی ایران به درآمد حاصل از فروش نفت جلوگیری کند.
در همین راستا امریکا در اواخر سال ۲۰۱۱ تحریمهای مالی را در دستور کار خود قرار داد. در ۱۹ نوامبر ۲۰۱۱ وزارت خزانهداری اقدام به معرفی تحریمهای یکجانبهای به موجب قانون CISADA علیه ایران کرد. این قانون بخش صنایع پتروشیمی، بانک مرکزی و بخش مالی و زیرساختهای حملونقل را در ایران هدف گرفت. پس از تحریم بانک مرکزی، امریکا بهدنبال راههای دیگر مسدود کردن وجوه نفتی ایران بود. در یکم آگوست ۲۰۱۲ با تصویب قانون کاهش تهدیدات ایران اثرات قانون دفاع ملی ۲۰۱۲ بیشتر شد و براساس این قانون، تحریم سوئیفت بر ۲۶ بانک ایران اعمال شد. به موجب این قانون کشورهایی که از استثنای کاهش چشمگیر برخوردار بودند و شامل معافیت تحریمی شدند (از جمله چین بهعنوان واردکننده نفت ایران)، باید وجوه نفتی ایران را به صورت مبادلات تجاری دوجانبه پرداخت کنند. به این ترتیب درآمد نفتی ایران در بانکهای خارجی کشورهای خریدار نفت بلوکه میشد.
بزرگترین تحریمها یادگار دولت اوباما و بایدن است بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «جیمز جفری»، نماینده ویژه دولت آمریکا در امور سوریه در مصاحبهای تصریح کرده که سیاستهای «دونالد ترامپ»، رئیسجمهور فعلی این کشور همان سیاستهایی است که «باراک اوباما»، رئیسجمهور سابق آمریکا به دنبال آن بوده است.
بیشتر بخوانید:
بایدن و ترامپ به یک اندازه به امنیت اسرائیل اهمیت میدهند
جیمز جفری که در دولت اوباما هم سمت داشته، بر اساس همین استدلال گفته چنانچه «جو بایدن»، نامزد حزب دموکرات در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا به عنوان رئیسجمهور بعدی آمریکا وارد کاخ سفید شود سیاستهای مشابهی با دولت ترامپ در قبال ایران به کار خواهد گرفت.
بیشتر بخوانید:
مگر نمیگفتید با برجام ۱۵۰ میلیارد دلار ایران آزاد میشود؟!
او در مصاحبهای اختصاصی با پایگاه خبری-تحلیلی Syria Direct میگوید: «دولت ترامپ از همان ابتدا این را روشن کرده که میخواهد با ایران تعامل کرده و مذاکره کند. مسئله اینجا است که او فقط برجام را نمیبیند، بلکه به پرونده موشکی، پرونده حمایت از تروریسم، پرونده ستیزهجوییهای منطقهای که موجب نگرانی همه شریکانمان در منطقه شده هم کار دارد. تک تک شریکان ما همیشه این موضوعات را مطرح میکنند.»
جیمز جفری سپس با اشاره به ۱۲ بندی که «مایک پامپئو»، وزیر امور خارجه آمریکا بعد از خروج از برجام برای توافق با ایران مطرح کرد گفت: «همانطور که میدانید مایک پامپئو ۱۲ شرط مطرح کرد. چهار مورد از این شرایط به برنامه هستهای مربوط میشوند، چند بند تروریسم و گروگانهای آمریکایی را شامل میشوند و بقیه به فعالیتهای منطقهای ایران مربوط میشوند که برای همه در این منطقه تا این جد تهدیدآمیز است.»
او تصریح کرد: «حالا فرض کنیم جو بایدن در انتخابات پیروز شود و سر کار بیاید. من همیشه وقتی افرادی از ۱۲ بند پامپئو انتقاد میکنند این را میگویم چون من در دولت اوباما هم بودهام. میگویم، کدام یک از این ۱۲ مورد سیاست اوباما نبودند؟ وقتی من در سال ۲۰۱۲ دولت را ترک کردم، همه این سیاستها بخشی از سیاست اوباما بودند. نداشتن حق غنیسازی اورانیوم، داخل همان قطعنامه سازمان ملل بود که ما به آن رأی دادیم، بقیه موارد هم همینطور.»
وقتی آمریکاییها هم ترامپ و بایدن برای ایران را یکی میدانند بیشتر بخوانید »