تصاویر/ نخستین جلسه شورای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت استان فارس در سال ١۴٠۴
تصاویر/ نخستین جلسه شورای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت استان فارس در سال ١۴٠۴ بیشتر بخوانید »
پنج ساله بود که به مدرسه رفت و تا یازده سالگی، دورة ابتدایی را به پایان رساند. نبوغ شگفت انگیز و استعداد سرشار او، حیرت استادان و همکلاس هایش را برانگیخت. اولیای مدرسه درصدد برآمدند که این کودک نابغه را به مدرسة کودکان تیزهوش بفرستند؛ تا با هزینه دولت، درس بخواند.
محمدباقر به تحصیل علوم دینی علاقه خاصی نشان می داد و علاوه براین، مادر و برادر بزرگش مایل نبودند او با پول دولت وابسته به غرب و دست اندرکاران خودباختة آموزش و پرورش عراق، درس بخواند.
دو دایی فقیه و دانشمندش، او را به سوی علوم حوزوی راهنمایی کردند.
محمدباقر برای خواهرش بنت الهدی، درس¬هایی را که یادگرفته بود، تدریس می کرد.
این ترتیب، بنت الهدی بی آن¬که به مدارس نامناسب دخترانة آن روز عراق پای بگذارد، نزد برادرش، قرآن، ادبیات، تاریخ، حدیث، فقه، اصول و… را آموخت.
مادرش همیشه با وضو به او شیر می داد و هنگام خواباندن او، قرآن می خواند.
شهید در سن کودکی به بیماری سختی مبتلا شد. مادر، پریشان و نگران به حضرت قائم آل محمد(عج) متوسل شد. یک روز بعد در عالم خواب امام را ملاقات کرد که پس از خواندن دعا، خطاب به مادر سید محمدباقر فرمود:مطمئن باش که فرزندت خوب می شود و آیندة بسیار خوبی در انتظارش می باشد.
دوازده ساله بود که به همراه برادرش سید اسماعیل، به نجف اشرف سفر کرد؛ تا در محضر استادان بزرگ حوزة علمیة شهر امامت، به تحصیلات عالی بپردازد.
او در سراسر مدت هفده- هیجده سال تحصیل، علاوه بر استفاده از هوش و استعداد و نبوغ فوق العاده، روزانه حدود شانزده ساعت به تحصیل و مطالعه و مباحثه و تحقیق می پرداخت.
این مرد بزرگ، علم را نه به عنوان هدف، بلکه به عنوان ابزاری برای هدایت و نجات خلق، قرار داده بود. از این رو، اوضاع سیاسی حاکم بر مردم مظلوم عراق، او را بر آن داشت تا با همراهی برخی عالمان آگاه، حزبی را مبتنی بر اندیشه و ایدئولوژی اسلامی، برای ساماندهی به مبارزات مسلمانان، تأسیس کند. این بینش، مقدمة حزب دعوت اسلامی در سال ۱۳۷۷ق. شد.
در سال ۱۹۵۸ میلادی، با به حکومت رسیدن عبدالکریم قاسم، میدان برای کمونیست ها در عراق باز شد و موج تفکرات و اندیشه¬های الحادی و مخالف اسلام، آن سرزمین را فراگرفت. آن حوادث تاسف بار، عالمان شیعه را به حرکت واداشت، تا به ترسیم برنامه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فکری مکتب اسلام، هماهنگ با نیازهای حیات بشر معاصر روی بیاورند. این حرکت، جامعة روحانیت نجف اشرف را پدید آورد که سید محمدباقر صدر، نخستین بیانیة آن را نوشت.
او نهضت امام خمینی در ایران را روزنة امیدی برای نجات امت اسلام می دانست و از آغاز نهضت امام در سال ۱۳۴۲ ش. حوادث آن را دنبال می کرد.
همزمان با، ورود امام خمینی به حوزة علمیة نجف، جنب و جوش و نظرات متفاوتی در میان علما ایجاد شد.
سید با اشتیاق تمام در مراسم استقبال از امام شرکت کرد و شاگردان و همفکرانش را نیز به آن دعوت کرد. او در تمام چهارده سال اقامت امام در نجف، ارتباط نزدیکی با وی داشت و به امام، عشق می ورزید،
دوران مرجعیت این سید بزرگ، پس از وفات آیه الله حکیم آغاز شد.
دوسال بعد، رژیم بعث از تحرک¬های ضداستبدادی حزب دعوت اسلامی و دیگر مبارزان مسلمان، به هراس افتاد. ازاین رو، با حمله به خانة مجاهدان، آنان را دستگیر و زندانی کرد.
سید با وجود بیماری و بستری شدن در بیمارستان نجف، تحت نظر ماموران سازمان امنیت رژیم بعث قرار داشت و پس از اعتراض مردم و علما، سازمان امنیت دست از او برداشت.
در سال ۱۳۹۴ ق. پنج تن از شاگردان و مریدان شهید صدر، دستگیر و اعدام شدند! این حادثه، اثر ناگوار و سنگینی بر روح سید گذاشت.
سید شهید در حال ورود به حرم، به قصد اقامة نماز صبح بود. دو طلبه جوان به وی نزدیک شده، اجازه گرفتند تا سؤالی را مطرح کنند. شهید با خوشرویی، عذرخواهی کرد و گفت: وقت نماز دیر می شود و نمی¬توانم با شما بمانم و به سؤال¬هایتان پاسخ دهم.
روز بعد، شهید ساعتی زودتر به حرم مشرف شد و با دیدن آن جوانان به آنها گفت: امروز زود آمدم؛ تا سؤال¬هایتان را بشنوم و جواب بدهم.
طلبه¬ای ۱۱ ساله، کتاب مختصری دربارة آموزش نماز در ده صفحه نوشت و با خود فکر کرد که بهترین فردی که می تواند کتابش را تصحیح کند، سید صدر است.
سید با روی باز از او استقبال کرده، کتاب را گرفت و پس از چند روز، تصحیح شدة آن را به همراه حاشیه هایی که برایش نوشته بود، به او بر گرداند و گفت:اگر پدرت کتاب را برایت چاپ نکرد، آن را بیاور؛ تا با هزینة خودم آن را برایت چاپ کنم.
سال ۱۳۹۷ق. بود که مردم نجف به رسمی قدیمی، در روز اربعین حسینی علیه السلام، مویه کنان و عزادار، با پای پیاده از نجف تا کربلا راهپیمایی کردند.
شهید صدر با تمام توان، به حمایت از هیئت های عزادار برخاست؛ تا مراسم شورانگیز اربعین، هرچه باشکوه¬تر برگزار شود.
در آن مراسم، ده¬ها هزار نفر در قالب عزادارن حسینی علیه السلام، اعتراض خود را برضد سلطة ضد انسانی رژیم بعث عراق، اعلام کردند.
در پی این قیام تاریخی وی او دستگیر و به سازمان امنیت بغداد منتقل شد و در آن¬جا پس از بازجویی، هشت ساعت تحت شکنجه جسمی و روحی قرار گرفت.
رژیم بعث، به همة دست اندرکاران امور تعلیم و تربیت دستور داده بود که برنامه های ضد اسلامی را در تمام سطوح آموزش، اجرا کنند.
این سید مبارز در مقام مرجعیت، با صدور فتوایی، هر گونه همکاری با رژیم را تحریم کرد.
تاثیر فتوای شهید صدر به حدی عمیق بود که یکی از مسئولان حزب، چنین اعتراف کرد:
فتوای سید محمد باقر، همة نقشه های ما را نقش بر آب کرد و هیچ کس، جز عدة کمی ترسو و بزدل، از پذیرفتن عضویت حزب و همکاری با آن، استقبال نکرد.
برگزاری تفسیر موضوعی قرآن، آن هم بعد از تعطیل کردن درس خارج فقه، یکی دیگر از مبارزات فرهنگی و سیاسی وی بود. او در تشریح این برنامه گفته بود: برای من، تدریس و تالیف و تحقیق، صورت حرفه و هدف در زندگی ندارد؛ بلکه ادای وظیفة شرعی به هر نحو ممکن، برای من از همه چیز مهم تر است. در این برهه از تاریخ اسلام، من وظیفه خود می دانم که با تفسیر قرآن، افکار مردم مسلمان عراق را آگاه و آرمان¬های انقلابی اسلام را مطرح نمایم و با بیان مفاهیم شور آفرین، حماسی و اجتماعی قرآن کریم، دل¬ها را برای پیوستن به انقلاب اسلامی ایران، آماده کنم.
محاصره، نه ماه طول کشید و در آن مدت، رژیم با فرستادن ماموران خود نزد شهید، سعی در انصراف او از راه حسینی اش نمود.
بعد از ظهر گرم و سوزان روز شنبه ۱۹جمادی الاول ۱۴۰۰ق. سازمان امنیت نجف، وی را دستگیر و به سرعت به بغداد منتقل کرد. شهید می دانست که دیگر بر نخواهد گشت و برای همین، وقتی به او گفتند: آماده باشید به بغداد برویم، به آرامی جواب داد:من خیلی وقت است که آمادة شهادتم!
فردای آن روز، بنت الهدی نیز زینب گونه به اسارت درآمد.
برادر ناتنی صدام در زندان از شهید صدر خواست که فقط چند کلمه بر ضد امام خمینی و انقلاب اسلامی بنویسد؛ تا آزاد شود وگرنه، کشته خواهد شد!
او مردانه پاسخ داد:من، آمادة شهادتم و هرگز خواسته های غیر انسانی و ضد دینی شما را قبول نخواهم کرد و راه من، همان است که انتخاب کردم!
من آماده شهادتم/ مروری بر زندگی و زمانه شهید آیت الله سید محمد باقر صدر بیشتر بخوانید »
پنج ساله بود که به مدرسه رفت و تا یازده سالگی، دورة ابتدایی را به پایان رساند. نبوغ شگفت انگیز و استعداد سرشار او، حیرت استادان و همکلاس هایش را برانگیخت. اولیای مدرسه درصدد برآمدند که این کودک نابغه را به مدرسة کودکان تیزهوش بفرستند؛ تا با هزینه دولت، درس بخواند.
محمدباقر به تحصیل علوم دینی علاقه خاصی نشان می داد و علاوه براین، مادر و برادر بزرگش مایل نبودند او با پول دولت وابسته به غرب و دست اندرکاران خودباختة آموزش و پرورش عراق، درس بخواند.
دو دایی فقیه و دانشمندش، او را به سوی علوم حوزوی راهنمایی کردند.
محمدباقر برای خواهرش بنت الهدی، درس¬هایی را که یادگرفته بود، تدریس می کرد.
این ترتیب، بنت الهدی بی آن¬که به مدارس نامناسب دخترانة آن روز عراق پای بگذارد، نزد برادرش، قرآن، ادبیات، تاریخ، حدیث، فقه، اصول و… را آموخت.
مادرش همیشه با وضو به او شیر می داد و هنگام خواباندن او، قرآن می خواند.
شهید در سن کودکی به بیماری سختی مبتلا شد. مادر، پریشان و نگران به حضرت قائم آل محمد(عج) متوسل شد. یک روز بعد در عالم خواب امام را ملاقات کرد که پس از خواندن دعا، خطاب به مادر سید محمدباقر فرمود:مطمئن باش که فرزندت خوب می شود و آیندة بسیار خوبی در انتظارش می باشد.
دوازده ساله بود که به همراه برادرش سید اسماعیل، به نجف اشرف سفر کرد؛ تا در محضر استادان بزرگ حوزة علمیة شهر امامت، به تحصیلات عالی بپردازد.
او در سراسر مدت هفده- هیجده سال تحصیل، علاوه بر استفاده از هوش و استعداد و نبوغ فوق العاده، روزانه حدود شانزده ساعت به تحصیل و مطالعه و مباحثه و تحقیق می پرداخت.
این مرد بزرگ، علم را نه به عنوان هدف، بلکه به عنوان ابزاری برای هدایت و نجات خلق، قرار داده بود. از این رو، اوضاع سیاسی حاکم بر مردم مظلوم عراق، او را بر آن داشت تا با همراهی برخی عالمان آگاه، حزبی را مبتنی بر اندیشه و ایدئولوژی اسلامی، برای ساماندهی به مبارزات مسلمانان، تأسیس کند. این بینش، مقدمة حزب دعوت اسلامی در سال ۱۳۷۷ق. شد.
در سال ۱۹۵۸ میلادی، با به حکومت رسیدن عبدالکریم قاسم، میدان برای کمونیست ها در عراق باز شد و موج تفکرات و اندیشه¬های الحادی و مخالف اسلام، آن سرزمین را فراگرفت. آن حوادث تاسف بار، عالمان شیعه را به حرکت واداشت، تا به ترسیم برنامه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فکری مکتب اسلام، هماهنگ با نیازهای حیات بشر معاصر روی بیاورند. این حرکت، جامعة روحانیت نجف اشرف را پدید آورد که سید محمدباقر صدر، نخستین بیانیة آن را نوشت.
او نهضت امام خمینی در ایران را روزنة امیدی برای نجات امت اسلام می دانست و از آغاز نهضت امام در سال ۱۳۴۲ ش. حوادث آن را دنبال می کرد.
همزمان با، ورود امام خمینی به حوزة علمیة نجف، جنب و جوش و نظرات متفاوتی در میان علما ایجاد شد.
سید با اشتیاق تمام در مراسم استقبال از امام شرکت کرد و شاگردان و همفکرانش را نیز به آن دعوت کرد. او در تمام چهارده سال اقامت امام در نجف، ارتباط نزدیکی با وی داشت و به امام، عشق می ورزید،
دوران مرجعیت این سید بزرگ، پس از وفات آیه الله حکیم آغاز شد.
دوسال بعد، رژیم بعث از تحرک¬های ضداستبدادی حزب دعوت اسلامی و دیگر مبارزان مسلمان، به هراس افتاد. ازاین رو، با حمله به خانة مجاهدان، آنان را دستگیر و زندانی کرد.
سید با وجود بیماری و بستری شدن در بیمارستان نجف، تحت نظر ماموران سازمان امنیت رژیم بعث قرار داشت و پس از اعتراض مردم و علما، سازمان امنیت دست از او برداشت.
در سال ۱۳۹۴ ق. پنج تن از شاگردان و مریدان شهید صدر، دستگیر و اعدام شدند! این حادثه، اثر ناگوار و سنگینی بر روح سید گذاشت.
سید شهید در حال ورود به حرم، به قصد اقامة نماز صبح بود. دو طلبه جوان به وی نزدیک شده، اجازه گرفتند تا سؤالی را مطرح کنند. شهید با خوشرویی، عذرخواهی کرد و گفت: وقت نماز دیر می شود و نمی¬توانم با شما بمانم و به سؤال¬هایتان پاسخ دهم.
روز بعد، شهید ساعتی زودتر به حرم مشرف شد و با دیدن آن جوانان به آنها گفت: امروز زود آمدم؛ تا سؤال¬هایتان را بشنوم و جواب بدهم.
طلبه¬ای ۱۱ ساله، کتاب مختصری دربارة آموزش نماز در ده صفحه نوشت و با خود فکر کرد که بهترین فردی که می تواند کتابش را تصحیح کند، سید صدر است.
سید با روی باز از او استقبال کرده، کتاب را گرفت و پس از چند روز، تصحیح شدة آن را به همراه حاشیه هایی که برایش نوشته بود، به او بر گرداند و گفت:اگر پدرت کتاب را برایت چاپ نکرد، آن را بیاور؛ تا با هزینة خودم آن را برایت چاپ کنم.
سال ۱۳۹۷ق. بود که مردم نجف به رسمی قدیمی، در روز اربعین حسینی علیه السلام، مویه کنان و عزادار، با پای پیاده از نجف تا کربلا راهپیمایی کردند.
شهید صدر با تمام توان، به حمایت از هیئت های عزادار برخاست؛ تا مراسم شورانگیز اربعین، هرچه باشکوه¬تر برگزار شود.
در آن مراسم، ده¬ها هزار نفر در قالب عزادارن حسینی علیه السلام، اعتراض خود را برضد سلطة ضد انسانی رژیم بعث عراق، اعلام کردند.
در پی این قیام تاریخی وی او دستگیر و به سازمان امنیت بغداد منتقل شد و در آن¬جا پس از بازجویی، هشت ساعت تحت شکنجه جسمی و روحی قرار گرفت.
رژیم بعث، به همة دست اندرکاران امور تعلیم و تربیت دستور داده بود که برنامه های ضد اسلامی را در تمام سطوح آموزش، اجرا کنند.
این سید مبارز در مقام مرجعیت، با صدور فتوایی، هر گونه همکاری با رژیم را تحریم کرد.
تاثیر فتوای شهید صدر به حدی عمیق بود که یکی از مسئولان حزب، چنین اعتراف کرد:
فتوای سید محمد باقر، همة نقشه های ما را نقش بر آب کرد و هیچ کس، جز عدة کمی ترسو و بزدل، از پذیرفتن عضویت حزب و همکاری با آن، استقبال نکرد.
برگزاری تفسیر موضوعی قرآن، آن هم بعد از تعطیل کردن درس خارج فقه، یکی دیگر از مبارزات فرهنگی و سیاسی وی بود. او در تشریح این برنامه گفته بود: برای من، تدریس و تالیف و تحقیق، صورت حرفه و هدف در زندگی ندارد؛ بلکه ادای وظیفة شرعی به هر نحو ممکن، برای من از همه چیز مهم تر است. در این برهه از تاریخ اسلام، من وظیفه خود می دانم که با تفسیر قرآن، افکار مردم مسلمان عراق را آگاه و آرمان¬های انقلابی اسلام را مطرح نمایم و با بیان مفاهیم شور آفرین، حماسی و اجتماعی قرآن کریم، دل¬ها را برای پیوستن به انقلاب اسلامی ایران، آماده کنم.
محاصره، نه ماه طول کشید و در آن مدت، رژیم با فرستادن ماموران خود نزد شهید، سعی در انصراف او از راه حسینی اش نمود.
بعد از ظهر گرم و سوزان روز شنبه ۱۹جمادی الاول ۱۴۰۰ق. سازمان امنیت نجف، وی را دستگیر و به سرعت به بغداد منتقل کرد. شهید می دانست که دیگر بر نخواهد گشت و برای همین، وقتی به او گفتند: آماده باشید به بغداد برویم، به آرامی جواب داد:من خیلی وقت است که آمادة شهادتم!
فردای آن روز، بنت الهدی نیز زینب گونه به اسارت درآمد.
برادر ناتنی صدام در زندان از شهید صدر خواست که فقط چند کلمه بر ضد امام خمینی و انقلاب اسلامی بنویسد؛ تا آزاد شود وگرنه، کشته خواهد شد!
او مردانه پاسخ داد:من، آمادة شهادتم و هرگز خواسته های غیر انسانی و ضد دینی شما را قبول نخواهم کرد و راه من، همان است که انتخاب کردم!
من آماده شهادتم/ مروری بر زندگی و احوال شهید آیت الله سید محمد باقر صدر بیشتر بخوانید »
«عصمت دهقانی» مدیر ادبیات اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس لرستان در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس در لرستان، با بیان اینکه ادبیات و تاریخ دو عنصر مهم جوامع هستند که به هم گره خوردهاند، اظهار داشت: در هر جامعهای ادبیات تحت تاثیر حوادث تاریخی دستخوش تحولات میشود.
دفاع مقدس، گامی از عوامل ترویج فرهنگ ایثار و شهادت هست.” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/۱۴۰۴/۱/۱۶/۲۸۷۹۳۰۴_۲۵۲.jpg” alt=”دهقانی: تولید آثار جذاب ادبی و هنری دفاع مقدس، گامی از عوامل ترویج فرهنگ ایثار و شهادت هست.” width=”۶۰۰″ height=”۴۰۰″>
وی با بیان اینکه ادبیات ریشههای اصلی هر تمدن را نشان میدهد، افزود:ادبیات نقش انکار ناپذیری در رشد فردی و اجتماعی دارد.
دهقانی بااشاره به تقسیم بندیهای مختلفی که صاحب نظران برای ادبیات قائل شدهاند، گفت: از جمله این تقسیم بندیها براساس مقاطع و وقایع تاریخی هست.
وی عنوان کرد:ادبیات پایداری موضوع ناشناخته و مبهمی در ادبیات جهان و ایران نیست؛ بلکه رگههای این نوع ادبی را میتوان از قرون گذشته تاکنون در متون و کتابهایی از سایر ملل و ایران بررسی کرد.
این نویسنده دفاع مقدس ادامه داد: وقوع جنگ تحمیلی و حوادث و اتفاقاتی که در آن سالها به وقوع پیوست، رنگی دیگر به این گونه ادبی داد.
مدیر ادبیات حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس لرستان خاطر نشان کرد: ادبیات دفاع مقدس در برگیرنده مفاهیمی چون، ایثار و فداکاری، مبارزه با ظلم و ستم، شهادت طلبی یاری مستضعفان، تمجید از صبر و فداکاری خانوادههای شهدا، قیام علیه مستکبران و زورگویان، ستایش آزادی و آزادگی، تجلیل از صلح و عدالت، امید به آینده و نیز ظهور منجی عالم بشریت هست.
وی تولید آثار با کیفیت حوزه دفاع مقدس با توجه به ذائقه مخاطبین را از عوامل ترویج فرهنگ ایثار و شهادت دانست و گفت: مفاهیم و دستاوردهای ارزشمند دفاع مقدس بایستی در قالبهای ادبی و هنری جذاب تولید و منتشر شوند.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از اردبیل، «بهرام عظیمپور»، دوم مردادماه ۱۳۴۳، در روســتای نیار از توابع شهرستان اردبیل به دنیا آمد. پدرش حاجموسی، خواربارفروش بود و مادرش خانمگل (فوت ۱۳۵۵) نام داشــت. تا اول متوسطه درس خواند.
بهعنوان بسیجی درجبهه (دفاع مقدس) حضور یافت. بیستوششــم اردیبهشــت ماه ۱۳۶۱، با ســمت کمک آرپیجیزن در عملیات بیتالمقدس و در منطقه شلمچه به شهادت رسید.
پیکرش مدتی در منطقه برجا ماند و سوم فروردین ماه ۱۳۶۶، پس از تفحص در گلزار شهدای روستای نیار به خاک سپرده شد. برادرانش نظرعلی، پرویز و یاور نیز به شهادت رسیدهاند.
فرازی از وصیتنامه شهید «بهرام عظیمپور» میخوانیم:
اگر من زنده ماندم که هیچ و اگر شهید شدم برای من گریه نکنید و برای من غمگین نباشید میدانید که اسلام به ما و به رزمندگان احتیاج دارد که خون خود را بریزند تا درخت این انقلاب و درخت جمهوری اسلامی را آبیاری کنند و شما بعد از شهادت ما افتخار کنید برای چنین فرزندانی که داشتید و فدا کردید در راه جمهوری اسلامی ایران و ناراحت نباشید از این که ما شهید شدیم.
بالاخره گریه و غمگینی طبیعی هست ولی خودتان را هر چه میتوانید خوشحال نشان دهید برای کسانی که میخواهند تیشه به ریشه این انقلاب بزنند و پس از مرگ من راه اسلام و راه این انقلاب در سایه رهبری این انقلاب ادامه بدهی، چون راه مقدسی هست.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
درخت انقلاب با خون شهدا آبیاری میشود بیشتر بخوانید »