ایرانیان

خون شهید سلیمانی ایرانیان را متحد کرد

خون شهید سلیمانی ایرانیان را متحد کرد


خون سردار سلیمانی ایرانیان را متحد کردبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سازمان نشر آثار و ارزش‌های مشارکت زنان در دفاع مقدس به مناسبت ایام سالگرد شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بیانیه‌ای را منتشر کرد.

این بیانیه‌ با گرامیداشت نخستین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم مکتب این شهید گرانقدر را پررونق‌ترین مکتب در ادامه مکتب حسینی و عاشورایی معرفی کرد و در ادامه آورد: «یکسال از پرواز آسمانی بزرگ قهرمان ملت ایران و امت اسلام، سردار سرافراز حاج قاسم سلیمانی گذشت او که درس ایثار و فداکاری را در مدرسه هشت سال دفاع مقدس آموخته بود بعد از سال‌ها ایثار و از خودگذشتگی، خود مدرسه و نماد دیگری از صداقت، رشادت و پایمردی شد.

هرچه از شهادت «مرد میدان مقاومت» زمان می‌گذرد، زمینه‌های گسترش تفکر مقاومت به واسطه رفتار‌های فردی مردی که اخلاق را در تمامی مناطقی که در آن حضور داشت و در مواجهه با نیرو‌های خود و مردم آن مناطق به خوبی به منصه ظهور می‌نشاند، بیشتر نمایان می‌شود.

خون شهید سلیمانی تمام ایرانیان با هر اندیشه و تفکری را به نحوی متحد کرده است، با شنیدن اسم این شهید بزرگوار مردم ایران از پیر و جوان تا زن و مرد، اندوه در چشمانشان موج می‌زند و در انتظار ستاندن انتقام از آمران و عاملان این جنایت بزرگ تاریخ هستند.

بدون شک بیش از هر مقام و جایگاه دنیوی، سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی بنده محبوب خداوند، و محبوب‌ترین، وارسته‌ترین، شجاع‌ترین، خلاق‌ترین و پرآوازه‌ترین فرمانده نظامی در گستره جهان بوده و شخصیت استوار، پرصلابت و پرافتخار او در همه کشور‌های جهان طنین ­افکن خواهد بود، مکتب شهید سلیمانی که ادامه مکتب حسینی و عاشورایی و مکتب امام خمینی (رضوان ا… تعالی علیه) و رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌ا… العظمی امام خامنه‌ای (مد ظله‌العالی) است، پررونق‌ترین مکتب خواهد شد.

شهادت، این سرشناس‌ترین و قوی‌ترین فرمانده مبارزه با تروریسم و چهره بین المللی مقاومت و اسم رمز برانگیختگی و بسیج مقاومت در دنیای اسلام و قهرمان شکست استکبار که مظهر شجاعت، مقاومت، درایت، تیزهوشی، فداکاری و معنویت بود را هیچگاه از یاد‌ها نخواهد برد و آمران و عاملان شهادت این اسطوره جهاد و شهادت و ولایتمداری و خدمت و معنویت، باید هر لحظه منتظر انتقام سخت امت اسلام و حق­ طلبان عالم باشند.

سازمان نشر آثار و ارزش‌های مشارکت زنان در دفاع مقدس ضمن اعلام انزجار بی نهایت و همیشگی خود از مستکبران و در راس آن، «شیطان بزرگ آمریکا» یاد و خاطره سردار بزرگ سپاه اسلام شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی را گرامی می‌دارد.»

انتهای پیام/ 141

خون شهید سلیمانی ایرانیان را متحد کرد

منبع خبر

خون شهید سلیمانی ایرانیان را متحد کرد بیشتر بخوانید »

اعتراف رسانه‌های خارجی به دست برتر ایران در جنگ تحمیلی

اعتراف رسانه‌های خارجی به دست برتر ایران در جنگ تحمیلی



اعتراف رسانه‌های خارجی به دست برتر ایران در جنگ تحمیلی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، دفاع پرس نوشت: «آزادسازی سرزمین‌های ایران گام دوم: بستان» با عنوان فرعی «اوج‌گیری ترورهای کور؛ تشکیل دولت پس از بحران» شانزدهمین جلد از مجموعه روزشمار جنگ ایران و عراق است که وقایع روزهای 15 مهر تا 30 آذر 1360 را دربرمی‌گیرد.

این کتاب به قلم «علیرضا لطف‌الله زادگان» در 1208 صفحه مصور تدوین شده و توسط «مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس» منتشر شده است.

مطالعه روزهای جنگ تحمیلی به خصوص برای پژوهشگران و هنرمندانی که قصد ورود به این حوزه را دارند بسیار ضروری است و می‌تواند در خلق آثاری عاری از تحریف به آنها کمک کند.

تصویر بستان در گزارش رسانه‌های خارجی

«درپی آزادشدن شهر مرزی بستان در عملیات طریق القدس، ستاد تبلیغات جبهه و جنگ از خبرنگاران رسانه های خارجی دعوت کرد تا از منطقه عملیاتی طریق القدس و شهر بستان بازدید کنند. براین اساس، امروز گروهی از خبرنگاران داخلی و خارجی با سفر به مناطق جنوبی کشور، از مناطق آبادان، شادگان، بخش شرقی خرمشهر و بستان دیدن کردند، اما رسانه های خارجی استقبال چندانی از موفقیت ایران نکردند و فقط برخی رسانه ها نتیجه این بازدیدها را به طور کاملاً محدودی انعکاس دادند. باوجوداین، به قسمت هایی از مطالب منتشرشده این خبرگزاری ها اشاره می شود.

خبرگزاری فرانسه نتایج عملیات طریق القدس را این گونه بازتاب داد: «این یک واقعیت است که تصرف بستان (که بغداد آن را تکذیب کرده است) در 12 کیلومتری مرز ایران و عراق و آزادسازی منطقه بستان و پیشروی ایران در این منطقه به سمت مرز عراق، دارای اهمیت استراتژیک و روانی بسیار زیادی است. اولاً بستان نزدیک ترین شهر ایران به مرز عراق است، درثانی اگر قوای ایران – چنان که تهران ادعا می کند – در این منطقه موضع بگیرند، خطوط جبهه عراقی به دو نیم، قسمت می شود.

خبرنگار این خبرگزاری نیز پس از بازدید از مناطق عملیاتی در گزارشی نوشت: روز جمعه پرچم ایران با شعار «نبرد تا پیروزی» بر فراز شهر بستان، که اکنون «طریق القدس» نامیده می شود، به اهتزاز درآمد. خبرنگاران خارجی که روز جمعه گذشته از اهواز و سوسنگرد وارد بستان شده بودند، توانستند اهمیت نبرد روز گذشته را ارزیابی کنند.

در سراسر جاده استراتژیک سوسنگرد به بستان، دشت از اصابت گلوله ها سوراخ شده بود؛ بسیاری از سنگرهای عراقی پاکسازی شده بودند و اجساد سربازان عراقی در سراسر پشته های خاک (خاکریزها) و میدان های مین افتاده بودند. تانک ها از بستان به سوی مرز – که فاصله چندانی ندارد – به پیش می رفتند. در بستان تقریباً یک سوم خانه ها آسیب دیده اند.

در محلی دیگر از این شهر، سربازان ایرانی اشیای باقیمانده از سنگر عراقی ها را به نمایش گذاشته بودند: یک شیشه شراب، یک کلاه آهنی، یک مدال و یک روزنامه. در نزدیکی جاده، سربازان ایرانی درحال دفن تعداد زیادی از اجساد عراقی بودند. رقم 511، آخرین عدد جسد دفن شده سربازان عراقی را نشان می داد، درحالی که هنوز تعداد بسیاری از اجساد سربازان عراقی جمع آوری نشده بود.

رادیو صدای امریکا نیز به نقل کوتاهی از خبرگزاری فرانسه اکتفا و اعلام کرد: خبرنگار خبرگزاری فرانسه در گزارش خود می گوید، در سراسر جاده بین سوسنگرد و بستان، حفره های ناشی از اصابت گلوله های توپ و اجساد سربازان عراقی که در جنگ کشته شده اند، به چشم می خورد. بنا به همین گزارش، نیروهای ایرانی تاکنون اجساد 511 سرباز عراقی را به خاک سپرده‌اند.

رادیو لندن هم گزارش داد: «تسخیر بستان توسط نیروهای ایران نشانه چهارمین ضدحمله بزرگ نیروهای این کشور طی یک سال اخیر است و این پیروزی را می توان ازنظر اهمیت استراتژیکی، هم سطح عقب نشاندن نیروهای عراق از رود کارون [عملیات ثامن الائمه(ع)] در چند هفته پیش به شمار آورد و از نظر سمبلیک نیز تسخیر بستان حائز اهمیت می باشد.

یک خبرنگار آرژانتینی که از بازدیدکنندگان منطقه عملیاتی طریق القدس بود، در مصاحبه با خبرگزاری پارس مطالبی درباره نگاه منفی رسانه های غربی به ایران و ضعف های تبلیغاتی ایران بیان کرد. به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از این خبرگزاری، «لوئیز ناسی»، خبرنگار آرژانتینی که از بستان دیدن کرده است، در پاسخ به سؤال خبرنگار ما درباره انگیزه بیشتر خبرگزاری های خارجی از منعکس نکردن واقعیات جنگ عراق علیه ایران و شکست مفتضحانه لشکر صدام در بستان گفت:

«واضح است؛ چون من فکر می کنم تمام این خبرگزاری ها نفعشان در تبلیغ علیه ایران نهفته است. تمام خبرگزاری ها، یونایتدپرس، آسوشیتدپرس، فرانس پرس و غیره در تبلیغ علیه ایران نفع دارند، زیرا آنها مردم ایران را درک نمی کنند و به طورکلی مردم جهان سوم را درک نمی کنند و نمی خواهند مسلمانان را درک کنند. آنها از انقلاب خوششان نمی آید. من فکر می کنم اروپا و امریکا دارای طرز تفکر خودمحوربینی هستند.

آنها خواهان ثروت های جهان سوم هستند. من فکر می کنم استراتژی خبرگزاری های جهان نیز براساس همین طرز تفکر قرار دارد، البته شما ایرانیان نیز مسئول تبلیغات نادرست و ناقص درباره وضع خودتان هستید، زیرا شما تبلیغات تهاجمی درباره واقعیت های ایران نمی کنید. شما ایرانیان جای زیادی برای فعالیت مخالفان باز می گذارید؛ شما به افکار عمومی چندان اهمیت نمی دهید.»

اعتراف رسانه‌های خارجی به دست برتر ایران در جنگ تحمیلی

منبع خبر

اعتراف رسانه‌های خارجی به دست برتر ایران در جنگ تحمیلی بیشتر بخوانید »

مهلک‌ترین سم موجود در برنج و راه خلاصی از آن

مهلک‌ترین سم موجود در برنج و راه خلاصی از آن


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، مسمومیت با آرسنیک یکی از رایج‌ترین مسمومیت‌ها در جهان است. آرسِنیک که در فارسی به اکسیدان مرگ موش و سولفید آن زرنیخ گفته می‌شود، شبه فلز سمی معروفی است که به سه شکل زرد، سیاه و خاکستری یافت می‌شود.

آرسنیک و ترکیبات آن به‌عنوان آفت کش بکار می‌روند که شامل علف‌کش، حشره‌کش و آلیاژهای مختلف است. آرسنیک و تمامی ترکیبات آن بسیار سمی هستند. سمی‌ترین ترکیب آرسنیک گاز آرسین (AsH۳) است که از ترکیب آرسنیک با گاز هیدروژن به وجود می‌آید. تنفس این گاز به میزان ۰.۰۱ قسمت در میلیون در مدت کمتر از ۵ ثانیه انسان را می‌کشد. این گاز به میزان ۱۰۰٫۰۰۰ مرتبه از گاز سیانید هیدروژن (سیانور) سمی‌تر و مهلک‌تر است.

بیشتر بخوانید:

بررسی تفاوت برنج ایرانی و خارجی

آرسنیک با مختل کردن وسیع سیستم گوارشی و ایجاد شوک منجر به مرگ می‌شود. سایر عوارض بلند مدت این سم، سرطان پوست و صدمات جدی به روده و کبد است. بر اساس اعلام سازمان جهانی بهداشت هم اینک بیش از ۱۴۰ میلیون نفر در ۵۰ کشور جهان از آب آشامیدنی حاوی میزان بالای آرسنیک استفاده می‌کنند. تنها در بنگلادش سالانه ۴۳ هزار نفر به دلیل مسمومیت ناشی از مصرف آرسنیک جان خود را از دست می‌دهند.

یکی از راه‌های مسمومیت با آرسنیک، مصرف برنج‌های آلوده به این ماده است. به طور طبیعی برنج می‌تواند به میزان زیادی حاوی ماده سمی آرسنیک باشد که برای انسان کشنده است. از این رو، محققان به تازگی بهترین راه برای پاک کردن برنج از این ماده در حین پخت و پز را معرفی کردند.

تحقیقات نشان داده است جوشاندن آب پیش از افزودن برنج و سپس آبکش کردن آن می‌تواند به میزان زیادی ماده آرسنیک موجود در برنج را کاهش دهد. سپس دوباره به برنج آب تازه اضافه کرده و مراحل پخت را انجام دهید و سپس آن را دَم کنید.

دانشمندان دانشگاه شفیلد انگلیس اعلام کردند با این روش می‌توان به میزان زیادی سطح آرسنیک موجود در برنج را کاهش داد به طوری که دیگر برای انسان کشنده نباشد. تحقیقات آزمایشگاهی نشان داده است حداقل ۵۰ درصد از آرسنیک موجود در برنج قهوه‌ای (حاوی سبوس) با این روش تصفیه می‌شود. در برنج سفید (فاقد سبوس) این روش می‌تواند تا ۷۴ درصد از سطح آرسنیک را کاهش دهد.

براساس اعلام نهاد استانداردهای غذایی انگلیس بالاترین سطح آرسنیک روزانه که برای بدن انسان بی ضرر است ۸ میکروگرم به ازای هر کیلو وزن بدن است. برای مثال یک فرد با وزن ۸۳ کیلوگرم مصرف ۰.۶ میلی گرم آرسنیک در طول روز برای بدنش سمی نیست.

براساس استانداردهای غذا و داروی اتحادیه اروپا نباید آرسنیک موجود در برنج سفید از ۰.۲ میلی گرم، و برنج قهوه‌ای از ۰.۲۵ میلی گرم در هر کیلوگرم تجاوز کند.

گفتنی است روشی که دانشمندان انگلیسی به تازگی به آن پی برده اند (آبکش کردن برنج و سپس دم کردن آن) سال هاست که در میان ایرانیان در پخت برنج مرسوم است. با این حال، بهتر است برای کاهش آرسنیک برنج از روش کَته برای پخت استفاده نشود.

مهلک‌ترین سم موجود در برنج و راه خلاصی از آن

منبع خبر

مهلک‌ترین سم موجود در برنج و راه خلاصی از آن بیشتر بخوانید »

ایرانی‌های مهاجرها در نیویورک یخ زده‌اند!

ایرانی‌های مهاجر در نیویورک یخ زده‌اند!



کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، محمدقائم خانی، نویسنده و منتقد ادبی درباره کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» نوشت:

هوشنگ گلشیری در آینه‌های دردار، که فعلاً کاری به قصه‌اش نداریم و عجالتاً همین قدر که بدانیم قصه‌اش به مهاجرت هم مربوط است کافی است، جلسه‌ای ترتیب می‌دهد بین نویسنده ایرانی سفر کرده به فرنگ، و نویسنده‌های مهاجری که در غربت داستان می‌نویسند. طبیعتاً یکی از مسائلی که در آن جلسه طرح می‌شود، خودِ موضوع نوشتن است.

ایرانی‌های مهاجر در نیویورک یخ زده‌اند!

خودش هم سفر به فرنگ داشته و با نویسندگان ایرانی و غیرایرانی در آنجا دیدار داشته است. این نویسنده ایرانی سخنی دارد که بسیار حیاتی است. او که در اغلب مواضع اجتماعی-فرهنگی، و در تمام موارد سیاسی با مهاجران همدل است، در برابر پیشنهاد مهاجرت پاسخ می‌دهد نویسنده‌ای که به یک زبان خاص می‌نویسد، باید میانِ مردمی که به آن تکلم می‌کنند زندگی کند؛ وگرنه دچار نوستالژی‌بازی و مرض‌های دیگر می‌شود.

همین قدر شفاف و بدونِ مجالِ استدلال حرفش را می‌زند. یک دریافت شهودی که به راحتی می‌توان کنارش گذاشت اما اثر واقعی‌اش در داستان‌ها مشخص می‌شود. و چون داستان بازتابنده زندگی است، همین اثر را در زندگی همه مهاجران پیدا می‌کند. رابطه زبان و وطن، وجودی است نه قراردادی، تا با تمهیدِ فنونی بتوان آن را آماده و مهیای استفاده نگه داشت؛ زبان فریزر ندارد. بدون زبانی زنده و جاری، وطن چیزی نیست بیش از نوستالژی، خیال‌بافی، حسرت، نفرت، یا هزار چیز دیگری که حتماً «وطن» نیست.

جلسه مولانایی که در آمریکا برگزار بشود، نمی‌تواند وطن را زنده کند، حتی اگر اشعارش به فارسی خوانده شود. راضیه مهدی‌زاده در مجموعه داستان «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» همین نکته را نشان داده. و البت ده‌ها نکته دیگر درباره مهاجرت زده بسیار دقیق. بی‌اغراق ده‌ها نکته در آن هست مرتبط با مهاجران ایرانیِ آمریکا.

ده‌ها نکته در نمایش زندگی ایرانیان آمریکا در این کتاب هست، اما اهمیت آن به دلیل ردیف کردنِ این نکته‌ها نیست. این کتاب مهم است چون به تفکر پیرامون زندگی پرداخته و پی‌گیرانه جوهر آن را دنبال کرده است. یکی از مهمترین رابطه‌هایی که (تقریباً در همه داستان‌ها) به آن اشاره کرده، نسبت «زندگی و زبان» است. زندگی باید در جریان باشد تا بشود نامش را «زندگی» گذاشت.

آنها که زبان را توی فریزر نگه می‌دارند، توهمِ زندگی نگه داشتنش را دارند. زبان مثل گوشت چرخ‌کرده نیست که توی فریزر سالم بماند؛ و شما هفته به هفته، ماه به ماه، گاه به گاه، آن را بیرون بیاورید، گوشه‌ای از آن را جدا کنید، ‌بگذارید توی فر یا به هر طریق دیگری یخش را آب کنید تا آماده بشود برای مصرف کردن. اگر زبان را گذاشتی در فریزر، دیگر زندگی نداری، خودت یخ می‌زنی.

این مجموعه داستان در ۱۴ برش به ما نشان می‌دهد که مهاجران ایرانی در آمریکا زنده نیستند، «زندگی» نمی‌کنند، چون فارسی را چرخ‌کرده گذاشته‌اند توی فریزر و «مصرف» می‌کنند. برخی توهم زنده بودن دارند و بسیاری به این مردگی آگاه می‌شوند. از آن طرف هم نمی‌توانند دست از این نوستالژی‌گرایی، خاطره‌بازی، خیال‌بافی، حسرت خوردن، نفرت‌پراکنی یا هر کوفت و زهر مار دیگری که هست بردارند و خیمه اقامت را در زبان انگلیسی برپا کنند؛ تا در مرکز دنیا «زنده» بمانند.

همه یخ زده‌اند و توی خیابان‌های شلوغ آمریکا این طرف و آن طرف می‌روند. برخی هم از فارسی بریده‌اند و تنها انگلیسی را می‌فهمند، اما آنها هم «زندگی» نمی‌کنند. پول در می‌آورند اما آگاهی به موقعیت خود ندارند. انگلیسی وارد ادراک آنها نمی‌شود، آمریکا را نمی‌فهمند، شهروندش هستند اما نمی‌شناسندش. توی این رودخانه جابه‌جا می‌شوند تا روزی تمام شوند، یا بخورند به دیوارِ زبانی دیگر، و ناگهان بفهمند که «یخ زده‌اند.» تازه می‌فهمند کجا هستند اما دستاویزی برای زنده شدن ندارند. فارسی یا عربی یا هر زبان دیگری که آنجاست، فریزرشده آماده مصرف است، نه مهیایِ جان بخشیدن.

شاعری باید تا به اشیاء، به این مهاجرانِ یخ‌زده جان ببخشد، اما حیف که تنها شاعرِ این کتاب هم فارسی را تنها توی کتاب‌های شعر در دستانش دارد و کاری از دستش برنمی‌آید. همه مهاجرها در نیویورک و کالیفرنیا و دیگر مناطق یخ زده‌اند؛ حتی شاعرشان!

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، محمدقائم خانی، نویسنده و منتقد ادبی درباره کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» نوشت:

هوشنگ گلشیری در آینه‌های دردار، که فعلاً کاری به قصه‌اش نداریم و عجالتاً همین قدر که بدانیم قصه‌اش به مهاجرت هم مربوط است کافی است، جلسه‌ای ترتیب می‌دهد بین نویسنده ایرانی سفر کرده به فرنگ، و نویسنده‌های مهاجری که در غربت داستان می‌نویسند. طبیعتاً یکی از مسائلی که در آن جلسه طرح می‌شود، خودِ موضوع نوشتن است.

ایرانی‌های مهاجر در نیویورک یخ زده‌اند!

خودش هم سفر به فرنگ داشته و با نویسندگان ایرانی و غیرایرانی در آنجا دیدار داشته است. این نویسنده ایرانی سخنی دارد که بسیار حیاتی است. او که در اغلب مواضع اجتماعی-فرهنگی، و در تمام موارد سیاسی با مهاجران همدل است، در برابر پیشنهاد مهاجرت پاسخ می‌دهد نویسنده‌ای که به یک زبان خاص می‌نویسد، باید میانِ مردمی که به آن تکلم می‌کنند زندگی کند؛ وگرنه دچار نوستالژی‌بازی و مرض‌های دیگر می‌شود.

همین قدر شفاف و بدونِ مجالِ استدلال حرفش را می‌زند. یک دریافت شهودی که به راحتی می‌توان کنارش گذاشت اما اثر واقعی‌اش در داستان‌ها مشخص می‌شود. و چون داستان بازتابنده زندگی است، همین اثر را در زندگی همه مهاجران پیدا می‌کند. رابطه زبان و وطن، وجودی است نه قراردادی، تا با تمهیدِ فنونی بتوان آن را آماده و مهیای استفاده نگه داشت؛ زبان فریزر ندارد. بدون زبانی زنده و جاری، وطن چیزی نیست بیش از نوستالژی، خیال‌بافی، حسرت، نفرت، یا هزار چیز دیگری که حتماً «وطن» نیست.

جلسه مولانایی که در آمریکا برگزار بشود، نمی‌تواند وطن را زنده کند، حتی اگر اشعارش به فارسی خوانده شود. راضیه مهدی‌زاده در مجموعه داستان «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» همین نکته را نشان داده. و البت ده‌ها نکته دیگر درباره مهاجرت زده بسیار دقیق. بی‌اغراق ده‌ها نکته در آن هست مرتبط با مهاجران ایرانیِ آمریکا.

ده‌ها نکته در نمایش زندگی ایرانیان آمریکا در این کتاب هست، اما اهمیت آن به دلیل ردیف کردنِ این نکته‌ها نیست. این کتاب مهم است چون به تفکر پیرامون زندگی پرداخته و پی‌گیرانه جوهر آن را دنبال کرده است. یکی از مهمترین رابطه‌هایی که (تقریباً در همه داستان‌ها) به آن اشاره کرده، نسبت «زندگی و زبان» است. زندگی باید در جریان باشد تا بشود نامش را «زندگی» گذاشت.

آنها که زبان را توی فریزر نگه می‌دارند، توهمِ زندگی نگه داشتنش را دارند. زبان مثل گوشت چرخ‌کرده نیست که توی فریزر سالم بماند؛ و شما هفته به هفته، ماه به ماه، گاه به گاه، آن را بیرون بیاورید، گوشه‌ای از آن را جدا کنید، ‌بگذارید توی فر یا به هر طریق دیگری یخش را آب کنید تا آماده بشود برای مصرف کردن. اگر زبان را گذاشتی در فریزر، دیگر زندگی نداری، خودت یخ می‌زنی.

این مجموعه داستان در ۱۴ برش به ما نشان می‌دهد که مهاجران ایرانی در آمریکا زنده نیستند، «زندگی» نمی‌کنند، چون فارسی را چرخ‌کرده گذاشته‌اند توی فریزر و «مصرف» می‌کنند. برخی توهم زنده بودن دارند و بسیاری به این مردگی آگاه می‌شوند. از آن طرف هم نمی‌توانند دست از این نوستالژی‌گرایی، خاطره‌بازی، خیال‌بافی، حسرت خوردن، نفرت‌پراکنی یا هر کوفت و زهر مار دیگری که هست بردارند و خیمه اقامت را در زبان انگلیسی برپا کنند؛ تا در مرکز دنیا «زنده» بمانند.

همه یخ زده‌اند و توی خیابان‌های شلوغ آمریکا این طرف و آن طرف می‌روند. برخی هم از فارسی بریده‌اند و تنها انگلیسی را می‌فهمند، اما آنها هم «زندگی» نمی‌کنند. پول در می‌آورند اما آگاهی به موقعیت خود ندارند. انگلیسی وارد ادراک آنها نمی‌شود، آمریکا را نمی‌فهمند، شهروندش هستند اما نمی‌شناسندش. توی این رودخانه جابه‌جا می‌شوند تا روزی تمام شوند، یا بخورند به دیوارِ زبانی دیگر، و ناگهان بفهمند که «یخ زده‌اند.» تازه می‌فهمند کجا هستند اما دستاویزی برای زنده شدن ندارند. فارسی یا عربی یا هر زبان دیگری که آنجاست، فریزرشده آماده مصرف است، نه مهیایِ جان بخشیدن.

شاعری باید تا به اشیاء، به این مهاجرانِ یخ‌زده جان ببخشد، اما حیف که تنها شاعرِ این کتاب هم فارسی را تنها توی کتاب‌های شعر در دستانش دارد و کاری از دستش برنمی‌آید. همه مهاجرها در نیویورک و کالیفرنیا و دیگر مناطق یخ زده‌اند؛ حتی شاعرشان!

ایرانی‌های مهاجر در نیویورک یخ زده‌اند!

منبع خبر

ایرانی‌های مهاجر در نیویورک یخ زده‌اند! بیشتر بخوانید »

ایرانی‌های مهاجرها در نیویورک یخ زده‌اند!

ایرانی‌های مهاجرها در نیویورک یخ زده‌اند!



کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، محمدقائم خانی، نویسنده و منتقد ادبی درباره کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» نوشت:

هوشنگ گلشیری در آینه‌های دردار، که فعلاً کاری به قصه‌اش نداریم و عجالتاً همین قدر که بدانیم قصه‌اش به مهاجرت هم مربوط است کافی است، جلسه‌ای ترتیب می‌دهد بین نویسنده ایرانی سفر کرده به فرنگ، و نویسنده‌های مهاجری که در غربت داستان می‌نویسند. طبیعتاً یکی از مسائلی که در آن جلسه طرح می‌شود، خودِ موضوع نوشتن است.

ایرانی‌های مهاجرها در نیویورک یخ زده‌اند!

خودش هم سفر به فرنگ داشته و با نویسندگان ایرانی و غیرایرانی در آنجا دیدار داشته است. این نویسنده ایرانی سخنی دارد که بسیار حیاتی است. او که در اغلب مواضع اجتماعی-فرهنگی، و در تمام موارد سیاسی با مهاجران همدل است، در برابر پیشنهاد مهاجرت پاسخ می‌دهد نویسنده‌ای که به یک زبان خاص می‌نویسد، باید میانِ مردمی که به آن تکلم می‌کنند زندگی کند؛ وگرنه دچار نوستالژی‌بازی و مرض‌های دیگر می‌شود.

همین قدر شفاف و بدونِ مجالِ استدلال حرفش را می‌زند. یک دریافت شهودی که به راحتی می‌توان کنارش گذاشت اما اثر واقعی‌اش در داستان‌ها مشخص می‌شود. و چون داستان بازتابنده زندگی است، همین اثر را در زندگی همه مهاجران پیدا می‌کند. رابطه زبان و وطن، وجودی است نه قراردادی، تا با تمهیدِ فنونی بتوان آن را آماده و مهیای استفاده نگه داشت؛ زبان فریزر ندارد. بدون زبانی زنده و جاری، وطن چیزی نیست بیش از نوستالژی، خیال‌بافی، حسرت، نفرت، یا هزار چیز دیگری که حتماً «وطن» نیست.

جلسه مولانایی که در آمریکا برگزار بشود، نمی‌تواند وطن را زنده کند، حتی اگر اشعارش به فارسی خوانده شود. راضیه مهدی‌زاده در مجموعه داستان «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» همین نکته را نشان داده. و البت ده‌ها نکته دیگر درباره مهاجرت زده بسیار دقیق. بی‌اغراق ده‌ها نکته در آن هست مرتبط با مهاجران ایرانیِ آمریکا.

ده‌ها نکته در نمایش زندگی ایرانیان آمریکا در این کتاب هست، اما اهمیت آن به دلیل ردیف کردنِ این نکته‌ها نیست. این کتاب مهم است چون به تفکر پیرامون زندگی پرداخته و پی‌گیرانه جوهر آن را دنبال کرده است. یکی از مهمترین رابطه‌هایی که (تقریباً در همه داستان‌ها) به آن اشاره کرده، نسبت «زندگی و زبان» است. زندگی باید در جریان باشد تا بشود نامش را «زندگی» گذاشت.

آنها که زبان را توی فریزر نگه می‌دارند، توهمِ زندگی نگه داشتنش را دارند. زبان مثل گوشت چرخ‌کرده نیست که توی فریزر سالم بماند؛ و شما هفته به هفته، ماه به ماه، گاه به گاه، آن را بیرون بیاورید، گوشه‌ای از آن را جدا کنید، ‌بگذارید توی فر یا به هر طریق دیگری یخش را آب کنید تا آماده بشود برای مصرف کردن. اگر زبان را گذاشتی در فریزر، دیگر زندگی نداری، خودت یخ می‌زنی.

این مجموعه داستان در ۱۴ برش به ما نشان می‌دهد که مهاجران ایرانی در آمریکا زنده نیستند، «زندگی» نمی‌کنند، چون فارسی را چرخ‌کرده گذاشته‌اند توی فریزر و «مصرف» می‌کنند. برخی توهم زنده بودن دارند و بسیاری به این مردگی آگاه می‌شوند. از آن طرف هم نمی‌توانند دست از این نوستالژی‌گرایی، خاطره‌بازی، خیال‌بافی، حسرت خوردن، نفرت‌پراکنی یا هر کوفت و زهر مار دیگری که هست بردارند و خیمه اقامت را در زبان انگلیسی برپا کنند؛ تا در مرکز دنیا «زنده» بمانند.

همه یخ زده‌اند و توی خیابان‌های شلوغ آمریکا این طرف و آن طرف می‌روند. برخی هم از فارسی بریده‌اند و تنها انگلیسی را می‌فهمند، اما آنها هم «زندگی» نمی‌کنند. پول در می‌آورند اما آگاهی به موقعیت خود ندارند. انگلیسی وارد ادراک آنها نمی‌شود، آمریکا را نمی‌فهمند، شهروندش هستند اما نمی‌شناسندش. توی این رودخانه جابه‌جا می‌شوند تا روزی تمام شوند، یا بخورند به دیوارِ زبانی دیگر، و ناگهان بفهمند که «یخ زده‌اند.» تازه می‌فهمند کجا هستند اما دستاویزی برای زنده شدن ندارند. فارسی یا عربی یا هر زبان دیگری که آنجاست، فریزرشده آماده مصرف است، نه مهیایِ جان بخشیدن.

شاعری باید تا به اشیاء، به این مهاجرانِ یخ‌زده جان ببخشد، اما حیف که تنها شاعرِ این کتاب هم فارسی را تنها توی کتاب‌های شعر در دستانش دارد و کاری از دستش برنمی‌آید. همه مهاجرها در نیویورک و کالیفرنیا و دیگر مناطق یخ زده‌اند؛ حتی شاعرشان!

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، محمدقائم خانی، نویسنده و منتقد ادبی درباره کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» نوشت:

هوشنگ گلشیری در آینه‌های دردار، که فعلاً کاری به قصه‌اش نداریم و عجالتاً همین قدر که بدانیم قصه‌اش به مهاجرت هم مربوط است کافی است، جلسه‌ای ترتیب می‌دهد بین نویسنده ایرانی سفر کرده به فرنگ، و نویسنده‌های مهاجری که در غربت داستان می‌نویسند. طبیعتاً یکی از مسائلی که در آن جلسه طرح می‌شود، خودِ موضوع نوشتن است.

ایرانی‌های مهاجرها در نیویورک یخ زده‌اند!

خودش هم سفر به فرنگ داشته و با نویسندگان ایرانی و غیرایرانی در آنجا دیدار داشته است. این نویسنده ایرانی سخنی دارد که بسیار حیاتی است. او که در اغلب مواضع اجتماعی-فرهنگی، و در تمام موارد سیاسی با مهاجران همدل است، در برابر پیشنهاد مهاجرت پاسخ می‌دهد نویسنده‌ای که به یک زبان خاص می‌نویسد، باید میانِ مردمی که به آن تکلم می‌کنند زندگی کند؛ وگرنه دچار نوستالژی‌بازی و مرض‌های دیگر می‌شود.

همین قدر شفاف و بدونِ مجالِ استدلال حرفش را می‌زند. یک دریافت شهودی که به راحتی می‌توان کنارش گذاشت اما اثر واقعی‌اش در داستان‌ها مشخص می‌شود. و چون داستان بازتابنده زندگی است، همین اثر را در زندگی همه مهاجران پیدا می‌کند. رابطه زبان و وطن، وجودی است نه قراردادی، تا با تمهیدِ فنونی بتوان آن را آماده و مهیای استفاده نگه داشت؛ زبان فریزر ندارد. بدون زبانی زنده و جاری، وطن چیزی نیست بیش از نوستالژی، خیال‌بافی، حسرت، نفرت، یا هزار چیز دیگری که حتماً «وطن» نیست.

جلسه مولانایی که در آمریکا برگزار بشود، نمی‌تواند وطن را زنده کند، حتی اگر اشعارش به فارسی خوانده شود. راضیه مهدی‌زاده در مجموعه داستان «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» همین نکته را نشان داده. و البت ده‌ها نکته دیگر درباره مهاجرت زده بسیار دقیق. بی‌اغراق ده‌ها نکته در آن هست مرتبط با مهاجران ایرانیِ آمریکا.

ده‌ها نکته در نمایش زندگی ایرانیان آمریکا در این کتاب هست، اما اهمیت آن به دلیل ردیف کردنِ این نکته‌ها نیست. این کتاب مهم است چون به تفکر پیرامون زندگی پرداخته و پی‌گیرانه جوهر آن را دنبال کرده است. یکی از مهمترین رابطه‌هایی که (تقریباً در همه داستان‌ها) به آن اشاره کرده، نسبت «زندگی و زبان» است. زندگی باید در جریان باشد تا بشود نامش را «زندگی» گذاشت.

آنها که زبان را توی فریزر نگه می‌دارند، توهمِ زندگی نگه داشتنش را دارند. زبان مثل گوشت چرخ‌کرده نیست که توی فریزر سالم بماند؛ و شما هفته به هفته، ماه به ماه، گاه به گاه، آن را بیرون بیاورید، گوشه‌ای از آن را جدا کنید، ‌بگذارید توی فر یا به هر طریق دیگری یخش را آب کنید تا آماده بشود برای مصرف کردن. اگر زبان را گذاشتی در فریزر، دیگر زندگی نداری، خودت یخ می‌زنی.

این مجموعه داستان در ۱۴ برش به ما نشان می‌دهد که مهاجران ایرانی در آمریکا زنده نیستند، «زندگی» نمی‌کنند، چون فارسی را چرخ‌کرده گذاشته‌اند توی فریزر و «مصرف» می‌کنند. برخی توهم زنده بودن دارند و بسیاری به این مردگی آگاه می‌شوند. از آن طرف هم نمی‌توانند دست از این نوستالژی‌گرایی، خاطره‌بازی، خیال‌بافی، حسرت خوردن، نفرت‌پراکنی یا هر کوفت و زهر مار دیگری که هست بردارند و خیمه اقامت را در زبان انگلیسی برپا کنند؛ تا در مرکز دنیا «زنده» بمانند.

همه یخ زده‌اند و توی خیابان‌های شلوغ آمریکا این طرف و آن طرف می‌روند. برخی هم از فارسی بریده‌اند و تنها انگلیسی را می‌فهمند، اما آنها هم «زندگی» نمی‌کنند. پول در می‌آورند اما آگاهی به موقعیت خود ندارند. انگلیسی وارد ادراک آنها نمی‌شود، آمریکا را نمی‌فهمند، شهروندش هستند اما نمی‌شناسندش. توی این رودخانه جابه‌جا می‌شوند تا روزی تمام شوند، یا بخورند به دیوارِ زبانی دیگر، و ناگهان بفهمند که «یخ زده‌اند.» تازه می‌فهمند کجا هستند اما دستاویزی برای زنده شدن ندارند. فارسی یا عربی یا هر زبان دیگری که آنجاست، فریزرشده آماده مصرف است، نه مهیایِ جان بخشیدن.

شاعری باید تا به اشیاء، به این مهاجرانِ یخ‌زده جان ببخشد، اما حیف که تنها شاعرِ این کتاب هم فارسی را تنها توی کتاب‌های شعر در دستانش دارد و کاری از دستش برنمی‌آید. همه مهاجرها در نیویورک و کالیفرنیا و دیگر مناطق یخ زده‌اند؛ حتی شاعرشان!

ایرانی‌های مهاجرها در نیویورک یخ زده‌اند!

منبع خبر

ایرانی‌های مهاجرها در نیویورک یخ زده‌اند! بیشتر بخوانید »