ایرانیان

مهلک‌ترین سم موجود در برنج و راه خلاصی از آن

مهلک‌ترین سم موجود در برنج و راه خلاصی از آن


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، مسمومیت با آرسنیک یکی از رایج‌ترین مسمومیت‌ها در جهان است. آرسِنیک که در فارسی به اکسیدان مرگ موش و سولفید آن زرنیخ گفته می‌شود، شبه فلز سمی معروفی است که به سه شکل زرد، سیاه و خاکستری یافت می‌شود.

آرسنیک و ترکیبات آن به‌عنوان آفت کش بکار می‌روند که شامل علف‌کش، حشره‌کش و آلیاژهای مختلف است. آرسنیک و تمامی ترکیبات آن بسیار سمی هستند. سمی‌ترین ترکیب آرسنیک گاز آرسین (AsH۳) است که از ترکیب آرسنیک با گاز هیدروژن به وجود می‌آید. تنفس این گاز به میزان ۰.۰۱ قسمت در میلیون در مدت کمتر از ۵ ثانیه انسان را می‌کشد. این گاز به میزان ۱۰۰٫۰۰۰ مرتبه از گاز سیانید هیدروژن (سیانور) سمی‌تر و مهلک‌تر است.

بیشتر بخوانید:

بررسی تفاوت برنج ایرانی و خارجی

آرسنیک با مختل کردن وسیع سیستم گوارشی و ایجاد شوک منجر به مرگ می‌شود. سایر عوارض بلند مدت این سم، سرطان پوست و صدمات جدی به روده و کبد است. بر اساس اعلام سازمان جهانی بهداشت هم اینک بیش از ۱۴۰ میلیون نفر در ۵۰ کشور جهان از آب آشامیدنی حاوی میزان بالای آرسنیک استفاده می‌کنند. تنها در بنگلادش سالانه ۴۳ هزار نفر به دلیل مسمومیت ناشی از مصرف آرسنیک جان خود را از دست می‌دهند.

یکی از راه‌های مسمومیت با آرسنیک، مصرف برنج‌های آلوده به این ماده است. به طور طبیعی برنج می‌تواند به میزان زیادی حاوی ماده سمی آرسنیک باشد که برای انسان کشنده است. از این رو، محققان به تازگی بهترین راه برای پاک کردن برنج از این ماده در حین پخت و پز را معرفی کردند.

تحقیقات نشان داده است جوشاندن آب پیش از افزودن برنج و سپس آبکش کردن آن می‌تواند به میزان زیادی ماده آرسنیک موجود در برنج را کاهش دهد. سپس دوباره به برنج آب تازه اضافه کرده و مراحل پخت را انجام دهید و سپس آن را دَم کنید.

دانشمندان دانشگاه شفیلد انگلیس اعلام کردند با این روش می‌توان به میزان زیادی سطح آرسنیک موجود در برنج را کاهش داد به طوری که دیگر برای انسان کشنده نباشد. تحقیقات آزمایشگاهی نشان داده است حداقل ۵۰ درصد از آرسنیک موجود در برنج قهوه‌ای (حاوی سبوس) با این روش تصفیه می‌شود. در برنج سفید (فاقد سبوس) این روش می‌تواند تا ۷۴ درصد از سطح آرسنیک را کاهش دهد.

براساس اعلام نهاد استانداردهای غذایی انگلیس بالاترین سطح آرسنیک روزانه که برای بدن انسان بی ضرر است ۸ میکروگرم به ازای هر کیلو وزن بدن است. برای مثال یک فرد با وزن ۸۳ کیلوگرم مصرف ۰.۶ میلی گرم آرسنیک در طول روز برای بدنش سمی نیست.

براساس استانداردهای غذا و داروی اتحادیه اروپا نباید آرسنیک موجود در برنج سفید از ۰.۲ میلی گرم، و برنج قهوه‌ای از ۰.۲۵ میلی گرم در هر کیلوگرم تجاوز کند.

گفتنی است روشی که دانشمندان انگلیسی به تازگی به آن پی برده اند (آبکش کردن برنج و سپس دم کردن آن) سال هاست که در میان ایرانیان در پخت برنج مرسوم است. با این حال، بهتر است برای کاهش آرسنیک برنج از روش کَته برای پخت استفاده نشود.



منبع خبر

مهلک‌ترین سم موجود در برنج و راه خلاصی از آن بیشتر بخوانید »

ایرانی‌های مهاجرها در نیویورک یخ زده‌اند!

ایرانی‌های مهاجر در نیویورک یخ زده‌اند!



کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، محمدقائم خانی، نویسنده و منتقد ادبی درباره کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» نوشت:

هوشنگ گلشیری در آینه‌های دردار، که فعلاً کاری به قصه‌اش نداریم و عجالتاً همین قدر که بدانیم قصه‌اش به مهاجرت هم مربوط است کافی است، جلسه‌ای ترتیب می‌دهد بین نویسنده ایرانی سفر کرده به فرنگ، و نویسنده‌های مهاجری که در غربت داستان می‌نویسند. طبیعتاً یکی از مسائلی که در آن جلسه طرح می‌شود، خودِ موضوع نوشتن است.

خودش هم سفر به فرنگ داشته و با نویسندگان ایرانی و غیرایرانی در آنجا دیدار داشته است. این نویسنده ایرانی سخنی دارد که بسیار حیاتی است. او که در اغلب مواضع اجتماعی-فرهنگی، و در تمام موارد سیاسی با مهاجران همدل است، در برابر پیشنهاد مهاجرت پاسخ می‌دهد نویسنده‌ای که به یک زبان خاص می‌نویسد، باید میانِ مردمی که به آن تکلم می‌کنند زندگی کند؛ وگرنه دچار نوستالژی‌بازی و مرض‌های دیگر می‌شود.

همین قدر شفاف و بدونِ مجالِ استدلال حرفش را می‌زند. یک دریافت شهودی که به راحتی می‌توان کنارش گذاشت اما اثر واقعی‌اش در داستان‌ها مشخص می‌شود. و چون داستان بازتابنده زندگی است، همین اثر را در زندگی همه مهاجران پیدا می‌کند. رابطه زبان و وطن، وجودی است نه قراردادی، تا با تمهیدِ فنونی بتوان آن را آماده و مهیای استفاده نگه داشت؛ زبان فریزر ندارد. بدون زبانی زنده و جاری، وطن چیزی نیست بیش از نوستالژی، خیال‌بافی، حسرت، نفرت، یا هزار چیز دیگری که حتماً «وطن» نیست.

جلسه مولانایی که در آمریکا برگزار بشود، نمی‌تواند وطن را زنده کند، حتی اگر اشعارش به فارسی خوانده شود. راضیه مهدی‌زاده در مجموعه داستان «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» همین نکته را نشان داده. و البت ده‌ها نکته دیگر درباره مهاجرت زده بسیار دقیق. بی‌اغراق ده‌ها نکته در آن هست مرتبط با مهاجران ایرانیِ آمریکا.

ده‌ها نکته در نمایش زندگی ایرانیان آمریکا در این کتاب هست، اما اهمیت آن به دلیل ردیف کردنِ این نکته‌ها نیست. این کتاب مهم است چون به تفکر پیرامون زندگی پرداخته و پی‌گیرانه جوهر آن را دنبال کرده است. یکی از مهمترین رابطه‌هایی که (تقریباً در همه داستان‌ها) به آن اشاره کرده، نسبت «زندگی و زبان» است. زندگی باید در جریان باشد تا بشود نامش را «زندگی» گذاشت.

آنها که زبان را توی فریزر نگه می‌دارند، توهمِ زندگی نگه داشتنش را دارند. زبان مثل گوشت چرخ‌کرده نیست که توی فریزر سالم بماند؛ و شما هفته به هفته، ماه به ماه، گاه به گاه، آن را بیرون بیاورید، گوشه‌ای از آن را جدا کنید، ‌بگذارید توی فر یا به هر طریق دیگری یخش را آب کنید تا آماده بشود برای مصرف کردن. اگر زبان را گذاشتی در فریزر، دیگر زندگی نداری، خودت یخ می‌زنی.

این مجموعه داستان در ۱۴ برش به ما نشان می‌دهد که مهاجران ایرانی در آمریکا زنده نیستند، «زندگی» نمی‌کنند، چون فارسی را چرخ‌کرده گذاشته‌اند توی فریزر و «مصرف» می‌کنند. برخی توهم زنده بودن دارند و بسیاری به این مردگی آگاه می‌شوند. از آن طرف هم نمی‌توانند دست از این نوستالژی‌گرایی، خاطره‌بازی، خیال‌بافی، حسرت خوردن، نفرت‌پراکنی یا هر کوفت و زهر مار دیگری که هست بردارند و خیمه اقامت را در زبان انگلیسی برپا کنند؛ تا در مرکز دنیا «زنده» بمانند.

همه یخ زده‌اند و توی خیابان‌های شلوغ آمریکا این طرف و آن طرف می‌روند. برخی هم از فارسی بریده‌اند و تنها انگلیسی را می‌فهمند، اما آنها هم «زندگی» نمی‌کنند. پول در می‌آورند اما آگاهی به موقعیت خود ندارند. انگلیسی وارد ادراک آنها نمی‌شود، آمریکا را نمی‌فهمند، شهروندش هستند اما نمی‌شناسندش. توی این رودخانه جابه‌جا می‌شوند تا روزی تمام شوند، یا بخورند به دیوارِ زبانی دیگر، و ناگهان بفهمند که «یخ زده‌اند.» تازه می‌فهمند کجا هستند اما دستاویزی برای زنده شدن ندارند. فارسی یا عربی یا هر زبان دیگری که آنجاست، فریزرشده آماده مصرف است، نه مهیایِ جان بخشیدن.

شاعری باید تا به اشیاء، به این مهاجرانِ یخ‌زده جان ببخشد، اما حیف که تنها شاعرِ این کتاب هم فارسی را تنها توی کتاب‌های شعر در دستانش دارد و کاری از دستش برنمی‌آید. همه مهاجرها در نیویورک و کالیفرنیا و دیگر مناطق یخ زده‌اند؛ حتی شاعرشان!

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، محمدقائم خانی، نویسنده و منتقد ادبی درباره کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» نوشت:

هوشنگ گلشیری در آینه‌های دردار، که فعلاً کاری به قصه‌اش نداریم و عجالتاً همین قدر که بدانیم قصه‌اش به مهاجرت هم مربوط است کافی است، جلسه‌ای ترتیب می‌دهد بین نویسنده ایرانی سفر کرده به فرنگ، و نویسنده‌های مهاجری که در غربت داستان می‌نویسند. طبیعتاً یکی از مسائلی که در آن جلسه طرح می‌شود، خودِ موضوع نوشتن است.

خودش هم سفر به فرنگ داشته و با نویسندگان ایرانی و غیرایرانی در آنجا دیدار داشته است. این نویسنده ایرانی سخنی دارد که بسیار حیاتی است. او که در اغلب مواضع اجتماعی-فرهنگی، و در تمام موارد سیاسی با مهاجران همدل است، در برابر پیشنهاد مهاجرت پاسخ می‌دهد نویسنده‌ای که به یک زبان خاص می‌نویسد، باید میانِ مردمی که به آن تکلم می‌کنند زندگی کند؛ وگرنه دچار نوستالژی‌بازی و مرض‌های دیگر می‌شود.

همین قدر شفاف و بدونِ مجالِ استدلال حرفش را می‌زند. یک دریافت شهودی که به راحتی می‌توان کنارش گذاشت اما اثر واقعی‌اش در داستان‌ها مشخص می‌شود. و چون داستان بازتابنده زندگی است، همین اثر را در زندگی همه مهاجران پیدا می‌کند. رابطه زبان و وطن، وجودی است نه قراردادی، تا با تمهیدِ فنونی بتوان آن را آماده و مهیای استفاده نگه داشت؛ زبان فریزر ندارد. بدون زبانی زنده و جاری، وطن چیزی نیست بیش از نوستالژی، خیال‌بافی، حسرت، نفرت، یا هزار چیز دیگری که حتماً «وطن» نیست.

جلسه مولانایی که در آمریکا برگزار بشود، نمی‌تواند وطن را زنده کند، حتی اگر اشعارش به فارسی خوانده شود. راضیه مهدی‌زاده در مجموعه داستان «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» همین نکته را نشان داده. و البت ده‌ها نکته دیگر درباره مهاجرت زده بسیار دقیق. بی‌اغراق ده‌ها نکته در آن هست مرتبط با مهاجران ایرانیِ آمریکا.

ده‌ها نکته در نمایش زندگی ایرانیان آمریکا در این کتاب هست، اما اهمیت آن به دلیل ردیف کردنِ این نکته‌ها نیست. این کتاب مهم است چون به تفکر پیرامون زندگی پرداخته و پی‌گیرانه جوهر آن را دنبال کرده است. یکی از مهمترین رابطه‌هایی که (تقریباً در همه داستان‌ها) به آن اشاره کرده، نسبت «زندگی و زبان» است. زندگی باید در جریان باشد تا بشود نامش را «زندگی» گذاشت.

آنها که زبان را توی فریزر نگه می‌دارند، توهمِ زندگی نگه داشتنش را دارند. زبان مثل گوشت چرخ‌کرده نیست که توی فریزر سالم بماند؛ و شما هفته به هفته، ماه به ماه، گاه به گاه، آن را بیرون بیاورید، گوشه‌ای از آن را جدا کنید، ‌بگذارید توی فر یا به هر طریق دیگری یخش را آب کنید تا آماده بشود برای مصرف کردن. اگر زبان را گذاشتی در فریزر، دیگر زندگی نداری، خودت یخ می‌زنی.

این مجموعه داستان در ۱۴ برش به ما نشان می‌دهد که مهاجران ایرانی در آمریکا زنده نیستند، «زندگی» نمی‌کنند، چون فارسی را چرخ‌کرده گذاشته‌اند توی فریزر و «مصرف» می‌کنند. برخی توهم زنده بودن دارند و بسیاری به این مردگی آگاه می‌شوند. از آن طرف هم نمی‌توانند دست از این نوستالژی‌گرایی، خاطره‌بازی، خیال‌بافی، حسرت خوردن، نفرت‌پراکنی یا هر کوفت و زهر مار دیگری که هست بردارند و خیمه اقامت را در زبان انگلیسی برپا کنند؛ تا در مرکز دنیا «زنده» بمانند.

همه یخ زده‌اند و توی خیابان‌های شلوغ آمریکا این طرف و آن طرف می‌روند. برخی هم از فارسی بریده‌اند و تنها انگلیسی را می‌فهمند، اما آنها هم «زندگی» نمی‌کنند. پول در می‌آورند اما آگاهی به موقعیت خود ندارند. انگلیسی وارد ادراک آنها نمی‌شود، آمریکا را نمی‌فهمند، شهروندش هستند اما نمی‌شناسندش. توی این رودخانه جابه‌جا می‌شوند تا روزی تمام شوند، یا بخورند به دیوارِ زبانی دیگر، و ناگهان بفهمند که «یخ زده‌اند.» تازه می‌فهمند کجا هستند اما دستاویزی برای زنده شدن ندارند. فارسی یا عربی یا هر زبان دیگری که آنجاست، فریزرشده آماده مصرف است، نه مهیایِ جان بخشیدن.

شاعری باید تا به اشیاء، به این مهاجرانِ یخ‌زده جان ببخشد، اما حیف که تنها شاعرِ این کتاب هم فارسی را تنها توی کتاب‌های شعر در دستانش دارد و کاری از دستش برنمی‌آید. همه مهاجرها در نیویورک و کالیفرنیا و دیگر مناطق یخ زده‌اند؛ حتی شاعرشان!



منبع خبر

ایرانی‌های مهاجر در نیویورک یخ زده‌اند! بیشتر بخوانید »

ایرانی‌های مهاجرها در نیویورک یخ زده‌اند!

ایرانی‌های مهاجرها در نیویورک یخ زده‌اند!



کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، محمدقائم خانی، نویسنده و منتقد ادبی درباره کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» نوشت:

هوشنگ گلشیری در آینه‌های دردار، که فعلاً کاری به قصه‌اش نداریم و عجالتاً همین قدر که بدانیم قصه‌اش به مهاجرت هم مربوط است کافی است، جلسه‌ای ترتیب می‌دهد بین نویسنده ایرانی سفر کرده به فرنگ، و نویسنده‌های مهاجری که در غربت داستان می‌نویسند. طبیعتاً یکی از مسائلی که در آن جلسه طرح می‌شود، خودِ موضوع نوشتن است.

خودش هم سفر به فرنگ داشته و با نویسندگان ایرانی و غیرایرانی در آنجا دیدار داشته است. این نویسنده ایرانی سخنی دارد که بسیار حیاتی است. او که در اغلب مواضع اجتماعی-فرهنگی، و در تمام موارد سیاسی با مهاجران همدل است، در برابر پیشنهاد مهاجرت پاسخ می‌دهد نویسنده‌ای که به یک زبان خاص می‌نویسد، باید میانِ مردمی که به آن تکلم می‌کنند زندگی کند؛ وگرنه دچار نوستالژی‌بازی و مرض‌های دیگر می‌شود.

همین قدر شفاف و بدونِ مجالِ استدلال حرفش را می‌زند. یک دریافت شهودی که به راحتی می‌توان کنارش گذاشت اما اثر واقعی‌اش در داستان‌ها مشخص می‌شود. و چون داستان بازتابنده زندگی است، همین اثر را در زندگی همه مهاجران پیدا می‌کند. رابطه زبان و وطن، وجودی است نه قراردادی، تا با تمهیدِ فنونی بتوان آن را آماده و مهیای استفاده نگه داشت؛ زبان فریزر ندارد. بدون زبانی زنده و جاری، وطن چیزی نیست بیش از نوستالژی، خیال‌بافی، حسرت، نفرت، یا هزار چیز دیگری که حتماً «وطن» نیست.

جلسه مولانایی که در آمریکا برگزار بشود، نمی‌تواند وطن را زنده کند، حتی اگر اشعارش به فارسی خوانده شود. راضیه مهدی‌زاده در مجموعه داستان «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» همین نکته را نشان داده. و البت ده‌ها نکته دیگر درباره مهاجرت زده بسیار دقیق. بی‌اغراق ده‌ها نکته در آن هست مرتبط با مهاجران ایرانیِ آمریکا.

ده‌ها نکته در نمایش زندگی ایرانیان آمریکا در این کتاب هست، اما اهمیت آن به دلیل ردیف کردنِ این نکته‌ها نیست. این کتاب مهم است چون به تفکر پیرامون زندگی پرداخته و پی‌گیرانه جوهر آن را دنبال کرده است. یکی از مهمترین رابطه‌هایی که (تقریباً در همه داستان‌ها) به آن اشاره کرده، نسبت «زندگی و زبان» است. زندگی باید در جریان باشد تا بشود نامش را «زندگی» گذاشت.

آنها که زبان را توی فریزر نگه می‌دارند، توهمِ زندگی نگه داشتنش را دارند. زبان مثل گوشت چرخ‌کرده نیست که توی فریزر سالم بماند؛ و شما هفته به هفته، ماه به ماه، گاه به گاه، آن را بیرون بیاورید، گوشه‌ای از آن را جدا کنید، ‌بگذارید توی فر یا به هر طریق دیگری یخش را آب کنید تا آماده بشود برای مصرف کردن. اگر زبان را گذاشتی در فریزر، دیگر زندگی نداری، خودت یخ می‌زنی.

این مجموعه داستان در ۱۴ برش به ما نشان می‌دهد که مهاجران ایرانی در آمریکا زنده نیستند، «زندگی» نمی‌کنند، چون فارسی را چرخ‌کرده گذاشته‌اند توی فریزر و «مصرف» می‌کنند. برخی توهم زنده بودن دارند و بسیاری به این مردگی آگاه می‌شوند. از آن طرف هم نمی‌توانند دست از این نوستالژی‌گرایی، خاطره‌بازی، خیال‌بافی، حسرت خوردن، نفرت‌پراکنی یا هر کوفت و زهر مار دیگری که هست بردارند و خیمه اقامت را در زبان انگلیسی برپا کنند؛ تا در مرکز دنیا «زنده» بمانند.

همه یخ زده‌اند و توی خیابان‌های شلوغ آمریکا این طرف و آن طرف می‌روند. برخی هم از فارسی بریده‌اند و تنها انگلیسی را می‌فهمند، اما آنها هم «زندگی» نمی‌کنند. پول در می‌آورند اما آگاهی به موقعیت خود ندارند. انگلیسی وارد ادراک آنها نمی‌شود، آمریکا را نمی‌فهمند، شهروندش هستند اما نمی‌شناسندش. توی این رودخانه جابه‌جا می‌شوند تا روزی تمام شوند، یا بخورند به دیوارِ زبانی دیگر، و ناگهان بفهمند که «یخ زده‌اند.» تازه می‌فهمند کجا هستند اما دستاویزی برای زنده شدن ندارند. فارسی یا عربی یا هر زبان دیگری که آنجاست، فریزرشده آماده مصرف است، نه مهیایِ جان بخشیدن.

شاعری باید تا به اشیاء، به این مهاجرانِ یخ‌زده جان ببخشد، اما حیف که تنها شاعرِ این کتاب هم فارسی را تنها توی کتاب‌های شعر در دستانش دارد و کاری از دستش برنمی‌آید. همه مهاجرها در نیویورک و کالیفرنیا و دیگر مناطق یخ زده‌اند؛ حتی شاعرشان!

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، محمدقائم خانی، نویسنده و منتقد ادبی درباره کتاب «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» نوشت:

هوشنگ گلشیری در آینه‌های دردار، که فعلاً کاری به قصه‌اش نداریم و عجالتاً همین قدر که بدانیم قصه‌اش به مهاجرت هم مربوط است کافی است، جلسه‌ای ترتیب می‌دهد بین نویسنده ایرانی سفر کرده به فرنگ، و نویسنده‌های مهاجری که در غربت داستان می‌نویسند. طبیعتاً یکی از مسائلی که در آن جلسه طرح می‌شود، خودِ موضوع نوشتن است.

خودش هم سفر به فرنگ داشته و با نویسندگان ایرانی و غیرایرانی در آنجا دیدار داشته است. این نویسنده ایرانی سخنی دارد که بسیار حیاتی است. او که در اغلب مواضع اجتماعی-فرهنگی، و در تمام موارد سیاسی با مهاجران همدل است، در برابر پیشنهاد مهاجرت پاسخ می‌دهد نویسنده‌ای که به یک زبان خاص می‌نویسد، باید میانِ مردمی که به آن تکلم می‌کنند زندگی کند؛ وگرنه دچار نوستالژی‌بازی و مرض‌های دیگر می‌شود.

همین قدر شفاف و بدونِ مجالِ استدلال حرفش را می‌زند. یک دریافت شهودی که به راحتی می‌توان کنارش گذاشت اما اثر واقعی‌اش در داستان‌ها مشخص می‌شود. و چون داستان بازتابنده زندگی است، همین اثر را در زندگی همه مهاجران پیدا می‌کند. رابطه زبان و وطن، وجودی است نه قراردادی، تا با تمهیدِ فنونی بتوان آن را آماده و مهیای استفاده نگه داشت؛ زبان فریزر ندارد. بدون زبانی زنده و جاری، وطن چیزی نیست بیش از نوستالژی، خیال‌بافی، حسرت، نفرت، یا هزار چیز دیگری که حتماً «وطن» نیست.

جلسه مولانایی که در آمریکا برگزار بشود، نمی‌تواند وطن را زنده کند، حتی اگر اشعارش به فارسی خوانده شود. راضیه مهدی‌زاده در مجموعه داستان «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» همین نکته را نشان داده. و البت ده‌ها نکته دیگر درباره مهاجرت زده بسیار دقیق. بی‌اغراق ده‌ها نکته در آن هست مرتبط با مهاجران ایرانیِ آمریکا.

ده‌ها نکته در نمایش زندگی ایرانیان آمریکا در این کتاب هست، اما اهمیت آن به دلیل ردیف کردنِ این نکته‌ها نیست. این کتاب مهم است چون به تفکر پیرامون زندگی پرداخته و پی‌گیرانه جوهر آن را دنبال کرده است. یکی از مهمترین رابطه‌هایی که (تقریباً در همه داستان‌ها) به آن اشاره کرده، نسبت «زندگی و زبان» است. زندگی باید در جریان باشد تا بشود نامش را «زندگی» گذاشت.

آنها که زبان را توی فریزر نگه می‌دارند، توهمِ زندگی نگه داشتنش را دارند. زبان مثل گوشت چرخ‌کرده نیست که توی فریزر سالم بماند؛ و شما هفته به هفته، ماه به ماه، گاه به گاه، آن را بیرون بیاورید، گوشه‌ای از آن را جدا کنید، ‌بگذارید توی فر یا به هر طریق دیگری یخش را آب کنید تا آماده بشود برای مصرف کردن. اگر زبان را گذاشتی در فریزر، دیگر زندگی نداری، خودت یخ می‌زنی.

این مجموعه داستان در ۱۴ برش به ما نشان می‌دهد که مهاجران ایرانی در آمریکا زنده نیستند، «زندگی» نمی‌کنند، چون فارسی را چرخ‌کرده گذاشته‌اند توی فریزر و «مصرف» می‌کنند. برخی توهم زنده بودن دارند و بسیاری به این مردگی آگاه می‌شوند. از آن طرف هم نمی‌توانند دست از این نوستالژی‌گرایی، خاطره‌بازی، خیال‌بافی، حسرت خوردن، نفرت‌پراکنی یا هر کوفت و زهر مار دیگری که هست بردارند و خیمه اقامت را در زبان انگلیسی برپا کنند؛ تا در مرکز دنیا «زنده» بمانند.

همه یخ زده‌اند و توی خیابان‌های شلوغ آمریکا این طرف و آن طرف می‌روند. برخی هم از فارسی بریده‌اند و تنها انگلیسی را می‌فهمند، اما آنها هم «زندگی» نمی‌کنند. پول در می‌آورند اما آگاهی به موقعیت خود ندارند. انگلیسی وارد ادراک آنها نمی‌شود، آمریکا را نمی‌فهمند، شهروندش هستند اما نمی‌شناسندش. توی این رودخانه جابه‌جا می‌شوند تا روزی تمام شوند، یا بخورند به دیوارِ زبانی دیگر، و ناگهان بفهمند که «یخ زده‌اند.» تازه می‌فهمند کجا هستند اما دستاویزی برای زنده شدن ندارند. فارسی یا عربی یا هر زبان دیگری که آنجاست، فریزرشده آماده مصرف است، نه مهیایِ جان بخشیدن.

شاعری باید تا به اشیاء، به این مهاجرانِ یخ‌زده جان ببخشد، اما حیف که تنها شاعرِ این کتاب هم فارسی را تنها توی کتاب‌های شعر در دستانش دارد و کاری از دستش برنمی‌آید. همه مهاجرها در نیویورک و کالیفرنیا و دیگر مناطق یخ زده‌اند؛ حتی شاعرشان!



منبع خبر

ایرانی‌های مهاجرها در نیویورک یخ زده‌اند! بیشتر بخوانید »

پیوند زدن حل مشکلات مردم به تحولات خارجی از القائات جریان نفوذ است/ مقاومت فعال و تکیه بر توانمندی‌های درونی ضامن غلبه بر دشمن است

پیوند زدن حل مشکلات مردم به تحولات خارجی از القائات جریان نفوذ است/ مقاومت فعال و تکیه بر توانمندی‌های درونی ضامن غلبه بر دشمن است



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بیانیه‌ای با گرامیداشت ۱۳ آبان ” روز ملی مبارزه با استکبار جهانی” ؛ مقاومت فعال و تکیه بر اقتدار، ظرفیت‌ها و توانمندی‌های درونی کشور را ضامن غلبه ملت ایران بر جنگ تحمیلی اقتصادی امریکا و همراهان  کاخ سفید علیه کشور دانست.

بیشتر بخوانید:

سعدالله زارعی:‌ ۱۳ آبان به مخمصه‌ای برای آمریکا تبدیل شد

در بخشی از این بیانیه آمده است:  با گذشت بیش از ۶۰ سال از تقابل و دشمنی رژیم مستکبر و سلطه‌گر امریکا علیه ملت ایران و نقش‌آفرینی‌های  روسای جمهور دموکرات و یا جمهوریخواه در راس هرم قدرت این کشور،  آنچه به ویژه طی چهار دهه اخیر به عنوان یک واقعیت مسلم و خدشه ناپذیر جلوه گری می‌کند ، تغییر نیافتن  خوی استکباری امریکا و راهبرد و سیاست‌های خصمانه آن در قبال جمهوری اسلامی است.

 این بیانیه می‌افزاید:  یوم الله ۱۳ آبان ماه که بر پیشانی آن سه رخداد ماندگار و درس آموز تاریخی برای همه نسل های ایران زمین نقش بسته است، نشان می‌دهد دست خیانت بار ، خباثت آلود و جنایت پیشه امریکا در ماجراهای تبعید حضرت امام( ره ) به ترکیه در ۱۳ آبان سال ۴۳ ، کشتار وحشیانه دانش آموزان انقلابی در ۱۳ آبان ۵۷ و تسخیر لانه جاسوسی آمریکادر ۱۳ آبان ۵۸؛ بیانگر راهبرد و نقشه راه حاکمان کاخ سفید در تقابل و خصومت بنیادین با انقلاب اسلامی و استکبار ستیزی و پیش روندگی ملت عظیم‌الشأن ایران  است.

این بیانیه استکبارستیزی ملت ایران را خصیصه ذاتی و راهبردی دائمی و فراموش ناشدنی  توصیف و با تاکید بر ناکامی نظام سلطه و صهیونیسم و پیاده نظام های داخلی آنان برای خاموش کردن شعله های امریکا ستیزی و سلطه ستیزی ایرانیان و کم رنگ ساختن شعار ” مرگ بر آمریکا”  در کشور تصریح کرده است:  مبارزه با استکبار که ریشه در بنیان‌های معرفتی و اعتقادی ملت مسلمان ایران داشته و از اصول و مبانی انقلاب اسلامی به شمار می رود ، تحت تاثیر عملیات روانی و پروپاگاندای امپراتوری رسانه ای غرب و جابجا شدن قدرت بین دو حزب جمهوری خواه و دموکرات در امریکا هیچ گاه به حاشیه رانده نخواهد شد.

در این بیانیه خاطرنشان شده است : بازخوانی و یادآوری سیاهه جنایات و جلوه های بی اعتمادی به آمریکا به ویژه در سیزدهم آبان ماه هر سال ، اجازه پیشروی و عرض اندام به جریان تحریف و نفوذ در کشور را نخواهد داد.

بیشتر بخوانید:

نائب رئیس مجلس:  ۱۳ آبان روز تحقیر آمریکاست

 این بیانیه راهبرد مقاومت فعال و تکیه بر اقتدار و ظرفیت‌های درونی کشور و خارج سازی گزاره پیوند مسائل داخلی کشور به تحولات بین الملل از ذهن و عمل  تصیم سازان و محاسبه گران کشور را ضامن عبور پیروزمندانه نظام و ملت ایران از جنگ تحمیلی تحریمی و اقتصادی امریکا و متحدان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای کاخ سفید قلمداد و خاطرنشان کرده است:  گره گشایی در مشکلات مردم و پیوند زدن حل مشکلات کشور به تحولات خارجی خطایی راهبردی و گزاره ای خطرناک برای فرصت‌سوزی و معطل نگه داشتن اقتصاد کشور پشت دروازه‌های توهم و رویا پردازی های ناشی از القائات تفکر و جریان نفوذی در کشور است که حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری (مد ظله العالی )  بارها نسبت به آن هشدار داده‌اند ؛ ملت ایران کمر تحریم و  فشار حداکثری آمریکا و نظام سلطه را خم کرده است و ایران اسلامی به مدد تجارب تاریخی و با نگاه به وضعیت جامعه بین الملل و به صحنه آمدن قدرت‌های رقیب امریکا و جامعه غربی در دنیای امروز باید به فضل الهی با تقویت ساخت درونی اقتصاد، تحریم‌های ظالمانه حداکثری را با شکست حداکثری مواجه و با راهبرد و نقشه راهی هوشمندانه و صددرصد ایرانی از شرایط فعلی عبور کرده و جبهه دشمن را به تغییر رویکرد اساسی در قبال جمهوری اسلامی وادار سازد.

 این بیانیه جنگ اقتصادی و تحریم های یکجانبه ظالمانه را حلقه ای از زنجیر ظلم های رژیم ایالات متحده امریکا علیه جمهوری اسلامی قلمداد و با اشاره به شکست قطعی آن برابر اراده و مقاومت بیکرانه ملت ایران تاکید کرده است: به رغم دشمنی ها و فشارهای مستمر و همه جانبه امریکای مستکبر، قطار پیش روندگی انقلاب اسلامی و پیشرفت ملت رشید و مقتدر ایران هرگز متوقف نخواهد شد و فراتر از حوزه دفاعی ، ظرفیت های  بازدارندگی کشور در عرصه‌های دیگر نیز بالنده تر و ارتقا خواهد یافت.

در پایان این بیانیه با گرامیداشت یوم‌الله ۱۳ آبان ماه و  تکریم و تجلیل اراده و مجاهدت‌های تاریخ‌ساز و الهام بخش ملت ایران در ستیز با شیطان بزرگ و عرصه های استکبارستیزی و تاکید بر بهره گیری از اصل خلاقیت و نوآوری در چگونگی پاسداشت “روز ملی مبارزه با استکبار جهانی” در سال جاری و در شرایط شیوع بیماری ویروس کرونا و اهمیت تمرکز بر ظرفیت‌ها و قابلیت‌های فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی آمده است: مغناطیس انقلاب اسلامی و استکبارستیزی ملت ایران، قلوب جوامع و ملل حق‌طلب و آزادی‌خواه و به ستوه آمده از سیاست‌های پلید و ضد بشری امریکا و استکبار را تحت تاثیر راهبردی قرار داده است و در امتداد بیداری و مقاومت اسلامی در غرب آسیا و شمال آفریقا  امروز کرانه‌های مبارزه با ظلم و بی‌عدالتی جهانی به اروپا و خاک ایالات متحده آمریکا رسیده است و دور نیست بشریت با افول امریکا و صهیونیسم؛  پایان فرعون و طاغوتی که حاکمان کاخ سفید نماد آن هستند را جشن گرفته و تابوت لیبرال دموکراسی امریکایی را روانه زباله دان تاریخ سازد.



منبع خبر

پیوند زدن حل مشکلات مردم به تحولات خارجی از القائات جریان نفوذ است/ مقاومت فعال و تکیه بر توانمندی‌های درونی ضامن غلبه بر دشمن است بیشتر بخوانید »