یکبار خواست دعایی در حقش بکنم میگفت مادر دعایی بکن، خیلی کارم گیر است. هر وقت امتحانی د…
یکبار خواست دعایی در حقش بکنم میگفت مادر دعایی بکن، خیلی کارم گیر است. هر وقت امتحانی داشت یا مشکلی داشت از من میخواست که دعایش کنم. سریع روضه پنج تن نذر کردم. یک بار از محل کارش تلفنی باهم صحبت میکردیم. پرسیدم حمید مشکلت حل شد؟ گفت آره دستت درد نکند. گفتم من یک روضه پنج تن نذر کردم. با خندهای از ته دل جواب داد دستت درد نکند اگر بدانی چه حاجتی داشتم بعد رو کرد به همکارانش و گفت اگر بدانید چه شده مادرم نذر کرده بروم سوریه!
مادر شهید مدافع حرم حمیدرضا اسداللهی
ذات مرة طلب مني بأن أدعو له. كان يقول: يا أمي أدع لي و عندي مشاكل كثيرة. كلما كان لديه امتحان أو كان يواجه مشكلة ، كان يطلب مني أن أدعو له. سرعان ما نذرت له روضة لأهل البيت. تحدثنا مرة واحدة عبر الهاتف من مكان عمله. سألت حميد هل حلت مشكلتك ؟ قال نعم لا شلت يداك. قلت كان لدي نذر لأهل البيت. ضحك من قلبه وقال: “لا شلت يداك … يا ليت كنت تعرف ما أحتاج إليه ، فتوجه إلى زملائه وقال هل تعرفون ماذا حدث؟ نذرت والدتي للذهاب إلى سوريا!”
والدة الشهيد المدافع عن الحرم حميدرضا أسد اللهي
Once he asked me to pray for him, he said pray for me I have some problem mom. I swore to god if his problem get solved I have a ceremony for the five infallibles. We once talked on the phone from his workplace. I asked Hamid is your problem solved? He said yes because of your prayers! I said I had a vow for five infallibles. he laughed softly and said, “thanks a lot. If you know what I needed, then turned to his colleagues and said if you know what happened, my mother vowed for me to go to Syria!”
Martyr’s mother Hamid Reza Asadollahi
گروه معارف
آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه
(سلام الله علیها)
? @amfm_ir
منبع
amfm.ir@
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.