بادیگارد

روایت حاتمی‌کیا از ماجرای آغاز تولید فیلم حضرت موسی (ع) و دیدار اخیرش با رهبر انقلاب +فیلم

روایت حاتمی‌کیا از ماجرای آغاز تولید فیلم حضرت موسی (ع) و دیدار اخیرش با رهبر انقلاب +فیلم



از نخستین نمایش مهاجر در سال ۱۳۶۸ تا امروز که ابراهیم حاتمی‌کیا مأموریت ساخت سریال تاریخی ـ دینی موسیٰ را برعهده گرفته، رابطه‌ای پررنگ و مداوم میان او و رهبر انقلاب شکل گرفته است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، در یکی از سوله‌های خارج تهران، مشغول آماده‌سازی مقدّمات کار عظیمی است که احتمالاً یک دهه به طول بینجامد. مسیری که در طول پروژه‌ی سینمایی موسیٰ (علیه السّلام) تجربه کرده و به قول خودش و تهیّه‌کننده تستِ پایلوتش را گذرانده، حالا اندوخته‌ی تجربیِ مناسبی را فراهم آورده که مجموعه‌ی تلویزیونی‌اش را کلید بزنند.

ابراهیم حاتمی‌کیا خودش را مأمور و سربازی می‌بیند که توسّط فرماندهش به پروژه‌ی موسیٰ (علیه السّلام) مکلّف شده؛ برای همین هم وقتی مقدّمات اوّلیّه‌ی نسخه‌ی سینمایی موسیٰ (علیه السّلام) آماده شد، دل‌نگران و مضطرب و قبل از همه آن را برای فرمانده به نمایش درآورد. حالا هم بعد از رضایت او، نَفَسش خیلی باز شده و خوشحال از اینکه مقدّمه‌ی مأموریّتش با موفّقیّت انجام گرفته و می‌رود که یک شروع قدرتمندانه را برای نسخه‌ی تلویزیونی موسیٰ (علیه السّلام) رقم بزند.

با او در یکی از روزهای گرم تابستان به گفت‌وگو نشستیم، در سوله‌ی دم‌کرده‌ای که پُر بود از وسایل و آکسسوار پروژه. از «موسیٰ» (علیه السّلام) سخن گفتیم و اهمّیّتش و آورده‌هایش برای ایران امروز و «مهاجر» و فرماندهان شهیدی که با بغض از آن‌ها سخن می‌گفت و پایان شیکی که برای خودشان رقم زدند. در نهایت، آرزوی اینکه عاقبت او هم به عنوان یک سرباز، ختم به شهادت شود.

رسانه‌ی KHAMENEI.IR به‌مناسبت روز ملّی سینما در گفت‌وگوی تفصیلی با آقای ابراهیم حاتمی‌کیا کارگردان برجسته سینمای ایران به بررسی چگونگی شکل‌گیری و ادامه پروژه‌ی فیلم سینمایی «موسیٰ کلیم‌الله»، روایت‌هایی درباره سابقه تعاملات این کارگردان سینما با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از جمله دیدار اخیرش با رهبر معظم انقلاب پس از نمایش فیلم برای ایشان و نکاتی درباره جنگ ۱۲ روزه اخیر پرداخته است.

برای شروع گفت‌گو، لطفاً مقداری درباره‌ی زمینه‌ها و چگونگی شکل‌گیری پروژه‌ی فیلم سینمایی «موسیٰ کلیم‌الله» توضیح بدهید.

بسم الله الرّحمن الرّحیم. من داشتم در مورد حاج قاسم کار می‌کردم؛ حدود شش ماه وقت گذاشته بودم و داشتم درباره‌ی عملیّات بوکمال کار می‌کردم و تقریباً ساختار کار و فیلم‌نامه را به دست آورده بودم که یک موانعی به دلیل آن موقعیّت‌ها جلوی پایم افتاد که حالا نمی‌خواهم در موردش حرف بزنم. بعد، قصّه‌ی حضرت موسیٰ به من پیشنهاد شد که ما خبر داشتیم آقای سلحشور ــ خدا رحمت کند ایشان را! ــ قرار بود کار کند و بعداً آقای شورجه قرار بود کار کند، ولی ایشان هم مشکل پیدا کرد و نتوانست ادامه بدهد، لذا این کار بر زمین مانده بود. به یک عدّه‌ای هم گفتیم، گفتند ما نمی‌توانیم بیاییم یا اگر بیاییم هم یک شرط‌وشروط‌هایی داریم که به من برخورد؛ یعنی دلخور شدم که باید منّت بکشیم که در یک چنین حوزه‌ای که حوزه‌ی قرآنی است و در مورد حضرت موسیٰ است، کار بشود.

بنابراین، من یک بله‌ی کوچکی گفتم، منتها با خودم می‌گفتم تو فیلم‌ساز قصّه‌های اجتماعی در مورد نسل جنگ حساب می‌شوی و حالا داری می‌آیی در یک حوزه‌ای که اصلاً مال تو نیست! این جهانِ سینمای تاریخی و مذهبی چیزی است که من در آن اصلاً هیچ تجربه‌ای ندارم و کار نکرده‌ام. این‌ها دغدغه‌های من بود و به همین خاطر تردید داشتم، ولی تمام این‌ها با اذنی که از شخص رهبر انقلاب گرفتم برطرف شد؛ یعنی به خود آقا نامه نوشتم و از ایشان خواستم که به من راهنمایی بدهند که آیا من در این پروژه‌ی حضرت موسیٰ بِایستم یا نه. لذا از خود آقا اذن خواستم، ایشان هم نظر دادند؛ حالا جزئیّاتش الان دقیق یادم نمی‌آید، ولی یک چیزی نوشته بودند و اشاره کرده بودند که خوب است کار بکنید و حتماً شما در این کار باشید. بنابراین، من دیگر مأمور شدم. من هم آدم مأمور و سربازی هستم که به من مأموریّت می‌دهند و می‌فهمم چه کار باید بکنم و وارد این عرصه شدم؛ عرصه‌ی فیلم حضرت موسیٰ.

فیلم‌نامه‌هایی را شخص آقای سلحشور در ابتدای کار نوشته بود، بعداً هم آقای بهمن‌پور یک فیلم‌نامه‌ی دیگری نوشته بود که حقیقتاً آن فیلم‌نامه‌ها با طبع و روش من خیلی نمی‌خواند و باید بازنویسی می‌کردم. بازنویسی‌اش هم خیلی طول می‌کشید، برای اینکه خیلی باید روی آن کار می‌کردم و این باعث شد که بیاییم وارد بحث این فیلم بشویم. من همان اوّل که وارد شدم، دیدم برای یک چنین فیلمی با این عظمت باید یک لوکیشن‌ها و مکان‌های مفصّلی ساخته بشود؛ به طوری که هر فصل این مجموعه ۱۱۰ هکتار زمین نیاز داشت که ما باید در آن کلّی ساختمان مقاوم بسازیم که در چند سالی که ساخت فیلم طول می‌کشد، سرپا بماند. خب هرچه بیشتر شرایط را بررسی می‌کردم، بیشتر می‌فهمیدم این کار انگار شدنی نیست، عملی نمی‌شود، نمی‌توانیم بسازیم؛ یعنی با توانی که از تلویزیون و مسائل خود کشور از لحاظ بودجه‌ای و مانند آن می‌دیدم، فکر نمی‌کردم این کار به این سادگی رخ بدهد.

تا اینکه این فکرِ مربوط به فضای مجازی و کار کردن به شکل مجازی ــ که اصطلاحاً به آن ویرچوآل(۱) گفته می‌شود ــ ناگهان ما را کشاند به یک تشکیلات دیگر و شکل دیگر از کار که هیچ کس هم در آن تجربه نداشت. هیچ کس در سینمای ایران نبود که بگوییم این فنّاوری را می‌شناسد، برویم از او سؤال کنیم؛ مثل اختراع چرخ، باید خودمان یکی‌یکی عناصر آن را کنار هم می‌چیدیم و می‌فهمیدیم داریم چه کار می‌کنیم. البتّه فرنگی‌ها کار کرده بودند، امّا نه به این شکل گسترده‌ای که ما می‌خواستیم کار کنیم. به‌هرحال، برای ما حیاتی بود که این‌گونه کار کنیم تا این کار عملی بشود. خب طبعاً باید خودمان آستین بالا می‌زدیم و یکی‌یکی امتحان می‌کردیم که مثلاً در آب باید چه کار کنیم یا در فضای خشکی باید چه کار کنیم و الیٰ‌ماشاءالله بحث‌های پیچیده‌ای که حالا اصلاً در حوصله‌ی این صحبت نیست که بخواهم توضیح بدهم.

امّا چیزی که توجّه من را جلب کرد، این بود که بعضی دوستان به‌اصطلاح اهل قلم ــ که بعضی‌شان خیرخواه بودند، بعضی‌شان هم خیرخواه نبودند ــ شروع کردند به نوشتن در روزنامه‌ها که مثلاً «این چرا می‌آید در این کار؟ این که این عرصه را بلد نیست، این یک جای دیگر را بلد است»! هنوز هم هست؛ الان اگر بروید بگردید، می‌بینید بعضی هنوز این نیش‌ونوش‌ها را دارند می‌زنند نسبت به اینکه من جایم اینجا نباید باشد. شروع کردند به اینکه این دارد پول‌های درشت می‌گیرد، پول‌های بزرگ می‌گیرد، استودیو دارد می‌سازد به چه عظمتی! خب حکایت من هم حکایت آن لاک‌پشتی است که مرغابی‌ها می‌خواهند او را جابه‌جا کنند؛ دهان نباید باز می‌کردم، باید می‌رفتم تا به آخر برسد، وَالّا با این‌ها در چالش می‌افتادم و این‌ها هم بدشان نمی‌آمد. ولی خب ته دلم این بحث بود که «خدایا! از من برمی‌آید؟ من می‌توانم یک فیلم تاریخ‌مذهبی بسازم؟ آیا توفیق خواهم داشت این کار را درست از آب دربیاورم؟» واقعاً این‌ها همه آن دغدغه‌های وحشتناک یک فیلم‌ساز است که در سر من بود، به علاوه‌ی بحثی به اسم تکنیک ویرچوآل و کار کردن در یک جای بسته که اصلاً آن تجربه را نداشتیم و خودمان باید این تجربه را به دست می‌آوردیم. این ریسک بزرگی برای یک فیلم‌ساز است که وارد این حوزه بشود، ولی من امیدوار بودم که هر طور شده این کار را انجام بدهم.

برای آزمایش خودم هم باید حتماً یک فیلم می‌ساختم؛ چون شنیدم بعضی گفته بودند چرا فیلم سینمایی می‌سازد، برود سریال بسازد! من اینجا آن جوک مشهور را به بعضی‌ها باید بگویم که گفتند یک اسبی تماس گرفت با یک سیرکی و اعلام کرد برای من در این سیرک کار هست که بیایم آنجا کار بکنم، آن طرف پرسیده بود که خب تو چه کاری بلدی، گفته بود احمق من دارم با تو حرف می‌زنم، یک اسب دارد با تو حرف می‌زند! واقعیّت این است که اصلاً‌ کسی متوجّه نبود که من دارم در یک محیط بسته‌ی چندمتری کار می‌کنم و در این فضا من باید یک جهان پیچیده و بزرگ را توضیح بدهم. یک وقت فقط بحث تکنیک است، امّا یک وقت هست که بحث‌های معرفتی و دینی هم در کنار آن تکنیک است؛ من باید این‌ها را با هم ممزوج کنم و برای مخاطبی که انواعش را دیده نمایش دهم؛ به‌خصوص در مورد حضرت موسیٰ که تا دلتان بخواهد، از سال‌ها ۱۹۶۰ به بعد یا حتّی قبل‌تر از آن، غرب کار کرده، سریال‌ها ساخته، فیلم‌ها ساخته.

خب من در این فضا دارم نفس می‌کشم و می‌خواهم برای اوّلین بار یک فیلمی بسازم که قصّه‌اش را باید از قرآن و روایات اهل‌بیت استخراج کنم و بگویم؛ به طوری که هم باید جذّابیّت‌های بصری داشته باشد، هم جذّابیّت‌های دراماتیک داشته باشد که قصّه بگویم، مانند همان چیزی که خدابیامرز آقای سلحشور با آن زبان توانست این کار را بکند و آن تأثیر را روی مردم بگذارد. خب این مسئله کارمان را سخت می‌کرد؛ یعنی من چند عامل را باید رعایت می‌کردم، ولی چه کنیم با دوست نادان و دشمن آگاه که انگولک می‌کرد که «نه، این‌ها بخوربخور است، این‌ها دارند ماهی فلان قدر پول می‌گیرند»!

با همه‌ی این سختی‌هایی که بخشی از آن‌ها را توضیح دادید و ممکن بود این سختی‌ها کارنامه‌ی فیلم‌سازی شما را هم تحت تأثیر قرار دهد، چرا پای ساخت این کار ماندید؟

جهت اطّلاعتان، من باید بگویم که ان‌شاءالله یک ماه دیگر می‌خواهیم سریالش را شروع کنیم. پنج سال است که من سر این کارم. من آدمی بودم که در یک سال، دو فیلم می‌ساختم؛ آدمی هستم که یک سال در میان، یک فیلم می‌سازم و فیلم‌هایم هم معمولاً فیلم‌های مؤثّری است و در ذهن‌ها می‌ماند. بااین‌حال، من پنج سال حوصله کردم و سر این کار ایستادم، فقط به نیّت اینکه سرباز آقا هستم و آقا گفته پای این کار بِایست. ایشان کارهای قبلی من را دیده بودند. من برای چمران پیش آقا رفتم، برای فیلم‌های دیگر هم رفتم، ایشان هم خیلی محبّت کردند و نظراتشان را به طور دقیق دادند. از فیلم «مهاجر» شروع کنیم؛ آن موقع که فیلم‌ها را با آپارات پخش می‌کردند، من در سال ۱۳۶۸ با فیلمم رفتم حسینیّه‌ی امام خمینی پیش آقا و نظراتشان را بابت فیلم گرفتم؛ یعنی سی و چند سال است که ایشان با من و این فیلم‌سازی آشنا هستند.

حالا گفتند پای این کار بِایست؛ چرا؟ خب حضرت موسیٰ جزو انبیای بسیار بزرگی است که سیصد و اندی آیه‌ی قرآن از بنی‌اسرائیل می‌گوید، از موسیٰ و جزئیّات زندگی او می‌گوید. حضرت موسیٰ تنها پیامبری است که قرآن وقتی از او حرف می‌زند، از قبل از آمدنش می‌گوید، تا وقت تولّدش را می‌گوید، دردسرهای تولّدش را می‌گوید، تا به آب انداختنش را می‌گوید، تا وحی به مادر موسیٰ را می‌گوید، تا رفتن در قصرش را می‌گوید، بزرگ شدنش در قصر را می‌گوید، تا یک کسی را آنجا به قتل می‌رساند و فرار می‌کند، بعد می‌رود پیش حضرت شعیب در منطقه‌ی مَدیَن، آنجا ازدواج می‌کند، بچّه‌دار می‌شود، تا می‌آید کوه طور و نبوّت را می‌گیرد، برمی‌گردد با فرعون می‌جنگد، آن معجزات نُه‌گانه در این بین رخ می‌دهد، با فرعون درگیر می‌شود و قومش را برمی‌دارد و از راه دریا فرار می‌کنند می‌روند آن طرف که بعد، دوران تیه یا دوران سرگردانی قوم بنی‌اسرائیل است. بنابراین، یک کار بزرگی است که قرآن هم به همه‌ی جزئیّات آن اشاره می‌کند. پس این کار، کار خیلی بزرگی است؛ لذا باید باحوصله ایستاد و پنجاه سال هم اگر بِایستی می‌ارزد و حتماً آقا یک چیزی در من دیده که احساس کرده این سرباز می‌تواند در این نقطه بِایستد و نگهبانی بدهد؛ من هم با این نیّت ایستاده‌ام.

همه‌ی این‌ها را می‌گویم، امّا دوست داشتم هر جوری شده این کار را پیش ببرم؛ غیر از اینکه با خودم می‌گفتم آیا حاتمی‌کیا می‌تواند فیلم مذهبی بسازد، آیا حاتمی‌کیا می‌تواند فیلم تاریخی بسازد، آیا حاتمی‌کیا می‌تواند با شیوه‌ی تکنیک جدیدی که در ایران تجربه نشده، آن زبان قصّه را روایت کند ــ همه‌ی این‌ها را بگذار یک طرف ــ می‌گفتم آیا حاتمی‌کیا می‌تواند فیلمی بسازد که آقا از آن خوشش بیاید و از آن تعریف کند یا حدّاقل بدش نیاید؟ این یکی برایم خیلی اهمّیّت داشت. تا اینکه فیلم آماده شد و من با همه‌ی قوا، به همراه یاور دل‌خسته‌ی خودم آقای سیّدمحمود رضوی ــ که در این کار همراه ما بود ــ فیلم را به‌سرعت به آقا رساندیم که قبل از اینکه کسی ببیند، اوّل ایشان ببینند.

یعنی ایشان اوّلین نفر بودند که این فیلم را دیدند؟

بله؛ چون بحث، بحث فیلم‌های عادی من نبود که بگویم حالا یک فیلمی است که ما ساخته‌ایم، یا خوششان می‌آید یا ممکن است چندان برایشان مسئله نباشد؛ نه، این مأموریّتی بود که به من داده بودند و مأموریّتم را باید به یک جواب می‌رساندم. من یک آزمایشی کرده بودم، حالا می‌خواهم ببینم نظر آقا نسبت به این آزمایش چیست؛ آیا به اهدافش رسیده یا نرسیده.

ایشان وقتی فیلم را دیدند، نظرشان چه بود؟ البتّه از نوع حال‌وهوایی که شما دارید مشخّص است که از بازخورد ایشان خیلی نیرو گرفته‌اید.

من هیچ وقت کلمات و جزئیّات در یادم نمی‌ماند ولی این را یادم هست که سه بار گفتند «عالی بود» و نفس من باز شد. ببینید! وقتی می‌گفتند آقای میرباقری دارد فیلم مختار را می‌سازد و هفت سال برای ساختن آن وقت گذاشته، من می‌گفتم گلی به جمالش، باید این آدم را طلا گرفت که هفت سال سر یک فیلم ایستاده. من یک‌ساله کار می‌کردم ولی الان پنج سال است که در این فیلمم و هنوز پروژه‌ی اصلی که سریال است کلید نخورده؛ یعنی من فقط داشتم آن آزمایش‌های اوّلیّه را انجام می‌دادم. بعضی گفتند خب این فیلم سینمایی را ساختید، امّا بهتر بود از اوّل می‌رفتید همان سریال را می‌ساختید. بابا! این اسب دارد حرف می‌زند؛ فهماندن این کار زحمت دارد.

من یک فیلم‌نامه نوشتم ــ همین فصلی که شماها در سینما دیدید ــ این فیلم‌نامه نزدیک هزار دقیقه بود و من این هزار دقیقه را در ۱۳۰ دقیقه خلاصه کرد بودم، آن‌طور که به‌اصطلاح برای سینما کافی است؛ امّا الان می‌خواهم سریالش را بسازم. تجربه‌ی این فیلم سینمایی در سینما برای من به‌غایت مهم بود که ببینم وقتی اکران شود و مردم بیایند سینما، چه کسانی می‌آیند؛ آیا فقط مذهبی‌ها می‌آیند؟ آن‌هایی که اهلیّتی دارند، به این بحث‌ها علاقه‌مند می‌شوند؟ تصوّر اوّلیّه‌ام این بود؛ مثل فیلم‌های جنگی خودم، می‌گفتم حتماً یک بسیجی بیشتر به این‌ها تن بدهد و دل بدهد. بعد که فیلم آمد در سینما، اتّفاقی که افتاد این بود که دیدم به طرز حیرت‌آوری طیفِ به‌اصطلاح غیرمذهبی که اصلاً علقه‌ی با این‌گونه فیلم‌ها ندارد، با این فیلم ارتباط بسیار عمیق عاطفی ایجاد کرده! خب خدا را خیلی شکر کردم که چنین اتّفاقی برای آن افتاده. این چیزی که می‌گویم، به قاعده‌ی تحقیق است؛ یعنی کاملاً دراین‌باره تحقیق کردیم. این خیلی مهم بود برایم که نسل جوان به این فیلم اقبال کرد.

من چهل سال است دارم فیلم می‌سازم و نسلی با من بزرگ شده. الان بعضی وقت‌ها من یک جاهایی می‌روم، یک نفر پیرمرد بغلم می‌ایستد با ریش بلند و موهای سفید، می‌گوید من این فیلم اوّل تو را دیده‌ام، مثلاً فیلم «دیده‌بان» تو را دیده‌ام. بحث من این است که من چهل سال تجربه دارم ولی وقتی وارد عرصه‌ای با این مختصّات می‌شوم، من باید زحمت بکشم و با همه‌ی قوا کار کنم. ما یک فیلم سینمایی صدوسی‌دقیقه‌ای ساختیم که از آن فهمیدیم بعضی نکاتش را باید کمتر بگوییم، بعضی نکاتش را باید بیشتر بگوییم، بعضی جاها را باید جور دیگری بگوییم یا در این حوزه‌هایی که مثلاً مربوط به مدارک دینی می‌شود، باید این‌قدر به آن نزدیک بشویم و این‌قدر نزدیک نشویم. این‌ها باعث شد که این تجربه را به دست بیاوریم.

من در طول این پنج سال، یک لحظه بیکار نماندم و با تمام قوا مشغول بودم؛ جمعه‌ها هم سر این کار بودم، کرونا هم گرفتم سر این کار بودم، با همین مختصّات کار می‌کردم و کار را تعطیل نکردم. طبعاً الان هم با این انرژی دارم وارد می‌شوم که ولیّ امرم، کسی که بالای سرم است، این آدم با آن مختصّات مذهبی‌اش، با آن تعلّقات مذهبی‌اش، با آن علمش، فیلم را می‌بیند و می‌گوید عالی است، عالی است، عالی است و اشاره می‌کند که همین را ادامه بدهید؛ نزدیک به این مضمون که بقیّه‌اش را هم به همین خوبی بسازید. پس من دیگر باید کارم را شروع کنم.

این تعاریف به یک نوع کارتان را هم سخت‌تر کرده.

سخت شده ولی من مأمورم و می‌گویم چون مأمورم، در مأمور بودن، دلم خوش به این است که نتیجه یک چنین چیزی است و بعد هم عملاً برکاتش را در بین مردم دیدم. من چقدر آدم‌های مختلفی دیدم که اصلاً مذهبی نبودند و با فیلم ارتباط داشتند! من مطمئنّم آقای جبلّی هم که در دوران ایشان این کار کلید خورد، حتماً خیلی خدا را شاکرند؛ حتماً‌ خیلی خوشحالند که بعد از مدّت‌ها، شاید بعد از ۲۷ سال که این پروژه کلید نخورده بود، به اذن خدا ما این توفیق را داشتیم که توانستیم در تشکیلات خود آقای جبلّی آن را به سرانجام برسانیم. با اینکه می‌دانم کشور گرفتاری دارد، ولی خب کار ما هم این است دیگر؛ کار ما مختصّاتی دارد و ما باید این کار را با این مختصّات بسازیم. الان دعای من این است که خدا کند تلویزیون این مسیر را باز بگذارد و اجازه دهد فیلم را با نظارت خودمان به خارج از کشور بفرستیم، به آن محافلی که به دردشان می‌خورد؛ یعنی نرود در آن ساختار اداری که ممکن است یک چیز دیگری بشود. الان که دارم با شما حرف می‌زنم، قرار است ان‌شاءالله در نیمه‌های شهریور، بعد از پنج سال برویم کار را کلید بزنیم و به حول و قوّه‌ی الهی بگوییم «صدا، دوربین، حرکت».

شما با ساخت این فیلم سینمایی دست به آزمایش یک نوع خاصّی از فیلم‌سازی زدید و حالا یک مبنایی به وجود آمده. آیا ادامه‌ی پروژه‌ی و ساخت سریال، با همین کیفیّت فنّی خواهد بود یا ارتقاء پیدا می‌کند؟

ما روزی که شروع کردیم، جایی که داشتیم کار می‌کردیم که آزمایش کنیم ببینیم می‌توانیم کار کنیم یا نه، یک سوله‌ی کوچک در حدود سیصد متر مربّع بود؛ آنجا استخر درست کردیم، آب ریختیم گفتیم شنا بکنید که مثلاً نیل را نشان بدهیم. بعداً‌ آمدیم یک استودیو ساختیم که یک ذرّه وسیع‌تر بود و آنجا فیلم سینمایی‌مان را شروع کردیم؛ یعنی جرئت کردیم بگوییم این فیلم را شروع می‌کنیم. منتها از همان موقع که آن تست اوّل را می‌زدیم، گفتیم این فرنگی‌ها که این کارها را کرده‌اند، لوکیشن‌هایشان بزرگ‌تر است و یک چنین استودیویی لازم است؛ با تحقیقاتی که در فیلم‌های فرنگی‌ها کرده بودیم، این چیزها را دیده بودیم. البتّه با تست‌هایمان هم به اندازه‌ی نیاز خودمان رسیده بودیم و طبعاً از آنجا آمدیم در یک جای بزرگ‌تر، آنجا آزمایشمان را شروع کردیم و جرئت کردیم که کار را شروع کنیم. حتّی گفتیم می‌دانیم جایمان کوچک است و تحت فشاریم، ولی بگذار این کار را بکنیم و فیلم را دربیاوریم. تازه بعد از آن، اینجا را ساختیم که یک جای کوچکی است؛ یعنی من نگفتم می‌روم خانه‌مان یا می‌روم سر فیلم‌های دیگر، هر وقت اینجا آماده شد بگویید من تشریف می‌آورم برای اینکه کار را شروع کنم! به خودم هم اجازه ندادم که یک روز کار تعطیل شود؛ یعنی گفتم من با این محدودیّت کار می‌کنم؛ محدودیّتی که می‌دانم بعداً برای من به عنوان یک ضعف تعریف می‌شود. گفتم من تمام سعی‌ام را می‌کنم؛ چیزی که باید در یک جلسه فیلم‌برداری بشود، به جهت این ماجرا باید تبدیل به سه جلسه بشود؛ چون یک تکّه اینجا را می‌گیرم، یک تکّه اینجا را می‌گیرم، یک تکّه هم یک جای دیگر را می‌گیرم؛ ولی آن چیزی که شما در سینما می‌بینید، انگار یک تکّه‌ی کامل است که اینجا چقدر آب است، اینجا چشمه‌ی یوسف است، این طرف مثلاً خانه‌های فلان است، اینجا دروازه است؛ این‌ها را من باید تکّه‌تکّه بگیرم و به هم وصل کنم تا یک حجمی بشود که یک میدانی را تعریف کند. بااین‌حال، از کار نَایستادیم؛ گفتیم هر طوری است کار را شروع می‌کنیم و پیش می‌رویم. و من امیدوارم چشم‌ها ببینند؛ یعنی آن‌هایی که باید نظر بدهند.

بنابراین، ما با همه‌ی قوا داریم این کار را می‌کنیم؛ چون مأموریم، چون من سربازم و خودم را سربازی می‌دانم که با همه‌ی قوا باید پیش برود. حضرت موسیٰ خیلی زحمت کشید، خیلی درد کشید برای امّتش، برای امّت بنی‌اسرائیل، برای امّت یعقوب؛ لذا این کار نباید ساده رخ بدهد و انگار ما هم باید آن زجرها را بکشیم، ما هم باید آن نیش‌وکنایه‌ها را بخوریم، سر راه ما هم باید خار مغیلان باشد تا پیش برویم. نمی‌توانیم عادی جلو برویم؛ طوری که بروم دستم را بگذارم به کمرم بگویم بدهید تا من بسازم! کاری که بعضی وقت‌ها در بعضی جاها سنّت می‌شود؛ اسراف می‌کنند، خرج‌ها می‌کنند، امّا خروجیِ آن حالی ندارد و مثلاً نمی‌توانی با آن ارتباط برقرار کنی، می‌بینی همه چیز هست و هیچ چیز نیست.

شما قبلاً در یک گفت‌وگویی راجع به رزمندگان و بسیجی‌های دهه‌ی ۶۰ می‌گویید من دلبسته‌ی این آدم‌هایم. این حرف‌هایتان من را یاد آن آدم‌ها انداخت؛ آدم‌هایی که نگفتند اسلحه نداریم، نگفتند بند پوتینمان شل است.

خدا پدرت را بیامرزد! خدا شاهد است من اصلاً‌ این را بی‌حکمت نمی‌دانم. وقتی من سراغ پروژه‌ی حاج قاسم سلیمانی رفتم و مشغول تحقیق در این زمینه بودم، می‌دیدم چقدر موانع جلوی پای ایشان بوده، چقدر مشکلات داشته برای اینکه مثلاً این عملیّات را پیش ببرد که هشت تا گروه حشدالشّعبی آنجا هستند و هر کدامشان با هم یک مسائلی دارند؛ یا گروه‌هایی در سوریه و حزب‌الله هستند که آن‌ها هم در میان خودشان یک مسائلی دارند؛ ایشان این‌ها را جمع می‌کند، سر یک نقطه نگه می‌دارد و می‌زند به خط و آنجا آزادسازی بوکمال را رقم می‌زند. من آنجا می‌دیدم که فقط باید رفت. هر وقت هم من و سیّدمحمود رضوی گیر می‌کنیم، به یاد آن لحظه‌ها می‌گوییم ببین آن‌ها این‌جوری کار کردند. من وقتی تحقیق می‌کردم در مورد حاج قاسم، خیلی شنیدم در خاطرات ایشان که بارها شده بود که مثلاً از هیئت دولت خارج شده بود و راننده‌اش می‌گفت داشت به پهنای صورت گریه می‌کرد، از بس تحت فشار بود! راننده‌ی ایشان می‌گفت من در آینه می‌دیدم که او تحت یک فشاری رفته برای نیروهایش بودجه‌ای بگیرد برای خارج از ایران. ایشان وقتی داشت این کار را می‌کرد، ما در آن دوران یک رئیس‌جمهور داشتیم که می‌گفت من اصلاً با سوریه و آقای بشّاراسد کاری ندارم!

او در آن فضا دارد کار می‌کند؛ من کجایم که حالا بیایم ادّعا بکنم؟ من مثلاً می‌شنوم که برخی می‌گویند «بله، می‌خواهد این فیلم را بسازد ولی بعید است کلید بخورد»! من اخیراً این چیزها را از دهان همکارانم می‌شنوم. به من می‌گوید «مطمئنّی این فیلم را می‌خواهی بسازی؟ شایعه است که اصلاً این فیلم کلید نمی‌خورد»؛ می‌گویم آقا به خدا من اینجا یک روز کار را تعطیل نکردم، ما هر روز کار کردیم، هر روز پای فیلم بودیم و الحمدلله سر پاییم و با همه‌ی قوا پیش می‌رویم و ان‌شاءالله که این حمایت‌ها هم رخ بدهد. حمایت‌ها هم از سر گدایی نیست؛ وظیفه‌شان است، باید کمک کنند.

ما همه‌ی وجودمان را گذاشته‌ایم و این فیلم هم اگر عمری باشد و من سر این فیلم باشم، باید آخرین کاری باشد که من می‌کنم. خب چه کنیم که بعضی‌ها این را تحمّل نمی‌کنند یا من را قیاس می‌کنند با آن فیلم‌سازی که مثلاً دارد فیلم شهری می‌سازد و روزی بیست دقیقه فیلم می‌گیرد! بابا این فیلم تاریخی است و من در یک ذرّه جا باید این فیلم را بسازم. من دو تا پلان بخواهم بگیرم از این طرف به آن طرف، باید یک روز بعدش بگیرم؛ نمی‌توانم همان لحظه این تصویر را بگیرم، از بس جایم تنگ است. از این چیزها بگیر تا موارد دیگری که سر این کار دارم. و هر آنچه ما انجام دادیم، خدا را صد هزار مرتبه شکر، ادّعا می‌کنم و پایش هم می‌ایستم؛ هر چقدر هم بخواهند نماینده بیاورند و بازرس بیاورند پای این کار، من می‌گویم که ما هیچ چیزِ دورریزی در این فیلم نداشتیم.

به نظرتان آورده‌ی حضرت موسیٰ برای امروز ایران چیست؟ چرا سراغ بنی‌اسرائیل می‌رویم، درحالی‌که ما اسطوره‌ها و شخصیّت‌های بزرگ تاریخی در اسلام داریم؟

من از خود آقا مثال می‌آورم: ببینید ایشان چقدر از «اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین»، از موسیٰ و موقعیّت‌ها و ترس‌هایی که بر دل او بود می‌گویند! بعضی‌ها فکر می‌کنند ما در رابطه با قوم یهود داریم حرف می‌زنیم؛ قوم یهود کدام است؟ بنی‌اسرائیل، مسلمان دوران خودش است، تسلیم دوران خودش است. یکتاپرستی قطاری بود که از حضرت آدم آغاز شده، آمده جلو رسیده به حضرت ابراهیم، حضرت یعقوب، حضرت اسحاق، حضرت اسماعیل، تا می‌آید می‌رسد به حضرت موسیٰ، بعد نوبت حضرت عیسیٰ می‌شود و بعد هم می‌رسد به حضرت رسول؛ این قطار یکتاپرستی همواره در حرکت بوده، یک عدّه هم پیاده شدند از آن؛ من دارم بر این مبنا حرف می‌زنم. از حضرت رسول روایت شده که می‌فرمایند آنچه بر قوم بنی‌اسرائیل آمده، نعل‌به‌نعل برای امّت من هم پیش می‌آید. یعنی این چیزی نیست که بگوییم آقا این بنی‌اسرائیلی‌ها یک آدم‌هایی آن طرف هستند؛ بنی‌اسرائیل فقط این جماعتی نیستند که الان مربوط به قوم یهود می‌شوند؛ نه، منظور خُلق بنی‌اسرائیلی و طبیعت بنی‌اسرائیلی است. این مسیری است که ما باید طی بکنیم و من معتقدم ماجرای این‌ها برای همه‌ی دنیا، برای همه‌ی جهانیانی که گوش شنوا دارند و چشم بینا دارند، قابل فهم است.

قرآن می‌گوید این موسیٰ این زحمت‌ها را کشیده برای اینکه یک قومی را از بردگی و از این وضعیّت خارج کند، تا مسیری و راهی به آن‌ها نشان بدهد و تحمّلشان را بالا ببرد. مثلاً برای این قوم که در بیابان‌ها گرفتار بودند و چیزی برای خوردن نداشتند، چهل سال از آسمان «مَنّ و سَلوا» بیاید و بدانیم معجزه است؛ دو روزش را قبول می‌کنی، ده روزش را خوشت می‌آید، روز یازدهم می‌گویی یک چیز دیگر به ما بده! ما سر فیلم‌برداری‌های خودمان مثلاً چلوکباب کوبیده می‌دهیم، بعد از بیست روز می‌گویند ما خسته شدیم، به او کباب برگ می‌دهی، باز می‌گوید از برگ هم خسته شدم! بعضی وقت‌ها به خودم می‌گویم این خُلق و طبع انسان است که از یک جا شروع می‌کند به عصیان و مثلاً ده روز که حضرت موسیٰ نبوده، می‌آید سراغ گوساله‌ی سامری! این‌ها چیزهایی است که الان هم در بین ما هست؛ ‌ بزرگانی که اهل این‌جور بحث‌ها هستند باید بنشینند این مسائل را تبیین کنند بگویند چه اتّفاق‌هایی اینجا می‌افتد. مگر قرآن همین‌جوری آمده فقط یک قصّه بگوید، ما بشنویم برویم پی کارمان؟ حضرت موسیٰ یک نبی است با این مشخّصات که حدود چهارصد آیه درباره‌ی او دارد حرف می‌زند؛ قرآن برای چه این‌ها را می‌گوید؟

جالب است که آقا بر خلاف آن تصوّری که از دین‌داری و سنّت هست، قائل به این هستند که در ابزارهای مدرن و تکنولوژی سینما برای انتقال چنین معارفی ظرفیّت خیلی بالایی وجود دارد.

بله، من هم بر این اساس دارم می‌گویم. من غیر از تأسّی سربازگونه‌ی خودم که می‌گویم آقا به من سپرده‌اند و من این کار را می‌کنم، فارغ از این قضیّه، وقتی به این موضوع نگاه می‌کنم و عمیق می‌شوم، می‌بینم این حرف جامعه است. من اصلاً نمی‌خواهم فرق بگذارم بین این مسئله و آن عناصر دیگر که حتّی می‌تواند میهنی و ملّی باشد؛ آن هم سر جایش، این هم سر جایش؛ هر دو را باید گفت. اصلاً نباید یکی از این‌ها به نفع یکی دیگر کنار برود؛ نه، این هم اشکال دارد؛ یعنی جایی که لازم است از کوروش هم گفته بشود، خب گفته بشود، تحلیل بشود، فیلمش را بسازند و از او بگویند. البتّه نه آن کوروشی که الان بعضی‌ها می‌نشینند کنار آرامگاهش! آن‌ها دارند بت‌پرستی می‌کنند؛ این ماجرا واقعیّت است و باید درباره‌اش تحقیق بشود.

شما فرمودید از سال ۱۳۶۸ آپارات می‌گذاشتید و فیلم‌ها را برای آقای خامنه‌ای نمایش می‌دادید؛ یک مقدار از این روابطتان با رهبر انقلاب بگویید.

اوّلین بار که رفتیم خدمت ایشان، فیلم «مهاجر» را بردیم و به ایشان نشان دادیم. خدا رحمت کند آقای آوینی را! ایشان و یک عدّه‌ای دیگر از بچّه‌ها همراه ما بودند که رفتیم حسینیّه‌ی امام خمینی ــ حسینیّه هم تازه ساخته شده بود ــ خانم‌ها و آقایان حضور داشتند که یک پرده‌ی سفید آنجا نصب کردند و فیلم را با آپارات پخش کردیم. سال ۱۳۶۸ بود که من این فیلم را ساختم. به‌هرحال، فیلم را گذاشتیم و آقا دیدند. فیلم «مهاجر» هم در زمان جشنواره خیلی گل کرده بود و به عنوان بهترین فیلم جشنواره معرّفی شده بود و بین فیلم‌های شاخصِ آن زمان بود. من هم آن موقع فقط ۲۸ سالم بود؛ یعنی یک جوان تازه‌نفس در این عرصه بودم. خب آنجا تشویق آقا سر جایش بود، یک نظراتی هم داشتند که گفتند. می‌خواهم بگویم از سال ۱۳۶۸ تا الان نزدیک به ۳۴ سال این ارتباط ما با آقا در این مسائل ادامه پیدا کرده.

در طول این سال‌های فیلم‌سازی شما هم رفت‌وبرگشت‌ها و مسائل زیادی هم پیش آمده که به حضرت آقا ختم شده است.

تا دلتان بخواهد! مثلاً سر فیلم «از کرخه تا راین»، بعضی از دوستان رفته بودند تمام زورشان را زده بودند که از یک سری عزیزان جانباز امضا بگیرند که بگویند این فیلم به حیثیّت ما ضربه می‌زند! به من خبر دادند که پانصد صفحه امضا جمع کرده‌اند که از آقا حکم بگیرند که فیلم را از اکران پایین بکشند! ببینید چه تصوّرهایی بوده. امّا من هیچ وقت ندیدم که نظرات آقا نسبت به حوزه‌ی هنر در این چیزها فرق کرده باشد و همیشه از یک ثباتی برخوردار بوده؛ درحالی‌که من چقدر با چپ‌ها بودم که راست شدند، راست‌ها دیدم که چپ شدند، چپ‌ها دیدم که برانداز شدند و انواع این‌ها آمدند درباره‌ی ما نظر دادند.

در تمام این سال‌ها، آدم‌های مختلفی سر راه ما آمدند و در این ریلی که ما داشتیم حرکت می‌کردیم، دائماً سنگ‌هایی سمت ما پرتاب کردند؛ هر دفعه یک بایدها و نبایدهایی برای ما تعریف کردند، هر دفعه یک مانعی گذاشتند که مثلاً این را نبایست گفت و اصلاً گفتنِ این‌ها اشکال دارد! یعنی مثل بچّه‌ی اوّلی بودیم که پدر ما را درآوردند سر اینکه تجربه کنند تا حالا نسل بعدی بخواهد بیاید کار کند. خب طبعاً آقا این‌جوری نبود.

من یادم هست آن سال بابت فیلم «آژانس شیشه‌ای» ایشان خیلی محبّت کردند و حتّی به عنوان تشویق، من را برای اوّلین بار فرستادند مکّه. یا مثلاً خُلقشان و نوع رفتارشان با کارگردان و اینکه اجازه بدهند کارگردان حرف بزند؛ آنجا جلوی جمع، همه نشسته‌اند، منِ جوان برگردم بگویم آقا به ما درجه بده، سربازها دم در پادگان‌ها جلویمان را می‌گیرند، پدرمان را درمی‌آورند، حقیرمان می‌کنند، درجه‌ی ما را تعریف کنید که اقلّاً این‌ها ما را اذیّت نکنند! خب حالا تعبیر این بود که انگار من دنبال درجه‌ام تا فیش حقوقی‌ام برود بالا، ولی منظورم آن جایگاه واقعی بود که آقا هم این را می‌دانست.

ایشان هم گفتند درجه‌تان را خدا می‌دهد.

بله، جمله‌ی خیلی زیبایی هم گفتند.

آقا ابراهیم! من سؤال آخر را هم بپرسم. جنگ دوازده‌روزه که اتّفاق افتاد، ما یک سری آدم‌ها را دیدیم که خونشان بر زمین ریخته شد، شهید شدند و پای ایران ایستادند؛ شبیه کاراکترهای شما در بعضی از فیلم‌های سینماییِ پساجنگ‌تان که ظاهرشان شاید خیلی به آن فضاها نمی‌خورد. می‌خواهم یک مقدار از این جنگ دوازده‌روزه برایمان بگویید؛ آیا نسبتی بین این واقعیّتی که ما دیدیم، با فیلم‌های قبلی‌تان دیدید یا نه؟

ببینید! یکی از توفیقات من این بوده که در آن دوران، خیلی از فیلم‌های من از تلویزیون پخش شد؛ به‌خصوص فیلم‌هایی مثل «مهاجر»، «وصل نیکان»، «بادیگارد» و حتّی «چ». من خدا را شکر می‌کردم که چیزی را طرح کردم، سمت چیزی رفتم برای گفتن که الان در یک چنین وضعیّت فشار روانی جامعه، این فیلم‌ها می‌تواند یک آرامشی ایجاد کند. واقعاً‌ این دوازده روز، فارغ از غم‌هایش، فارغ از مشکلات و مصیبت‌هایش، گنج این کشور است. امیدوارم همکارهای من به‌درستی بیایند سمت این موضوع و ببینند که این دوازده روز خیلی عجیب و غریب است. الان دیگر رسانه در جهان با مختصّات خیلی وسیع‌تری مطرح است.

من یک وقتی می‌خواستم «مهاجر ۲» را بسازم، تخیّلم این بود که این مهاجر من اشتباهی می‌رود سر از اسرائیل درمی‌آورد؛ مثلاً در فیلم «مهاجر» دیدید یک جاهایی کنترل آن پرنده از دستشان درمی‌رود. گفتم اینجا مهاجر من پیشرفت می‌کند، می‌رود داخل اسرائیل؛ یعنی یک دژی را می‌دیدم که بگویم تصادفی رفت داخل و بعد می‌دیدم عکس می‌اندازد و این اتّفاقات رخ می‌دهد. الان شما ببینید این مهاجرهای زمانه دارند چه می‌کنند، این موشک‌ها چه می‌کنند! ان‌شاءالله که نسل جدید، نسل تازه‌نفس، از این گنج استفاده کند و نرود دنبال یک چیزهایی که الان ما در پرده می‌بینیم.

«مهاجر ۲» را هم بعد از فیلم حضرت موسیٰ می‌سازید؟

دیگر نمی‌دانم بعد از این باید مهاجر کجا برود! اسرائیل را که رد کرد؛ فکر کنم دیگر باید تا آمریکا برود ان‌شاءالله.

الان به ذهنم آمد که جنابعالی در یک دوره‌ای با بچّه‌های نیروی هوایی سپاه همکار بودید. در آن دوازده روز که می‌دیدید این اتّفاقی که الان در صحنه‌ی تلویزیون نشان داده می‌شود، تخیّل شما بوده که به واقعیّت پیوسته، در ذهن ابراهیم حاتمی‌کیای الان نسبت به همکارهای سابق خودش چه می‌گذشت؟

من مباهات می‌کنم، فرمانده‌ی من در نیروی هوایی سپاه آقای قالیباف بودند؛ به این بچّه‌ها مباهات می‌کنم و خیلی دوست داشتم که من هم در اتاق‌های جنگشان می‌بودم، خیلی دلم می‌خواست که من هم در این طوفان‌ها می‌بودم. البتّه ما که کسی نیستیم؛ ولی با خودم می‌گفتم می‌شود ما را هم زیر نظر داشته باشند و یکی هم برای ما بفرستند! یعنی ما هم آدم حساب می‌شویم در این عرصه‌ای که وجود دارد؟ توکّل بر خدا؛ امیدوارم که اگر در این عرصه هستیم، عاقبتمان ختم به شهادت بشود و تهش این‌جوری جمع شود؛ این‌جوری خیلی قشنگ می‌شود. زندگی آقای سلامی خیلی قشنگ جمع شد، زندگی آقای باقری خیلی شیک جمع شد. من با آقای حاجی‌زاده یک مدّتی خیلی صحبت‌ها داشتم؛ این‌ها در اوج تمام می‌کنند و این خیلی قشنگ است. خدا کند من هم در اوج تمام کنم!

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت حاتمی‌کیا از ماجرای آغاز تولید فیلم حضرت موسی (ع) و دیدار اخیرش با رهبر انقلاب +فیلم

روایت حاتمی‌کیا از ماجرای آغاز تولید فیلم حضرت موسی (ع) و دیدار اخیرش با رهبر انقلاب +فیلم بیشتر بخوانید »

«حاتمی‌کیا» رکوردشکن در شکار سیمرغ

«حاتمی‌کیا» رکوردشکن در شکار سیمرغ


گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس ـ رسول حسنی ولاشجردی؛ سینمای دفاع مقدس در ایران و هم در جهان گونه‌ای منحصربفرد هست. این گونه سینما از آنجایی که کاملا برگرفته از فرهنگ غنی دفاع مقدس هست در سینمای جنگ جهان نظیر ندارد. جشنواره فیلم فجر از همان سال برگزاری نمونه‌هایی از این آثار را به نمایش درآورده و مورد ارزیابی قرار داده هست. در ۴۲ دوره برگزاری این جشنواره در ۱۵ دوره یکی از آثار سینمای دفاع مقدس فیلم برگزیده هیئت داوران بوده و سیمرغ بهترین فیلم را از آن خود کرده هست.

«حاتمی‌کیا» رکورد شکن در شکار سیمرغ

«پرواز درشب» و «هیوا» ساخته «رسول ملاقلی‌پور»، «مهاجر»، «از کرخه تا راین»، «آژانس شیشه‌ای»، «به نام پدر» ساخته «ابراهیم حاتمی کیا» «دیوانه از قفس پرید» ساخته «احمدرضا معتمدی»، «روز سوم» ساخته «محمدحسین لطیفی»، «ایستاده در غبار» ساخته «محمدحسین مهدویان»، «تنگه ابوقریب» ساخته «بهرام توکلی»، «یدو» ساخته «مهدی جعفری»، «موقعیت مهدی» ساخته «هادی حجازی‌فر»، «سینما متروپل» ساخته «محمدعلی باشه آهنگر» و «مجنون» ساخته «مهدی شامحمدی» آثاری بودند که در ادوار مختلف جشنواره فیلم فجر سیمرف بهترین فیلم را از آن خود کردند.

در میان فیلمسازان سینمای دفاع مقدس ابراهیم حاتمی کیا با چهار فیلم در صدر قرار دارد. همچنین در میان این آثار «آژانش شیشه‌ای» تبدیل به یک اتفاق مهم در سینمای ایران شد که هنوز چنین اثری با این درجه از اهمیت که بتواند علاوه بر ساختار شکنی در زمانه خود و بتواند طیف از وسیعی از سلایق مختلف سیاسی و عموم مردم را به خود جلب کند.

«حاتمی‌کیا» رکورد شکن در شکار سیمرغ

حاتمی‌کیا در «آژانس شیشه‌ای»، «حاج کاظم» یکی از بی‌بدیل‌ترین قهرمانان تاریخ سینما را نیز خلق کرد. «حاج کاظم»، بدون شک در کنار «مش حسن» فیلم «گاو»، «قیصر» فیلم «قیصر»، «حمید هامون» در فیلم «هامون» برای همیشه در خاطره جمعی مخاطبان سینمای ایران ماندگار شد. حاتمی کیا سال‌ها بعد با خلق قهرمان «حاج حیدر ذبیحی» در فیلم «بادیگارد» سعی داشت بار دیگر قهرمان زمانه را خلق کند. «حاج حیدر» گرچه از استاندارد‌های یک قهرمان را دارا هست، اما به قدرتمندی «حاج کاظم» نیست.

دیگر آثار برگزیده حاتمی کیا در بخش بهترین فیلم، یعنی «مهاجر»، «از کرخه تا راین» و «به نام پدر» هر کدام در سال‌هایی که ساخته و اکران شدند از آثار مهم دوره خود بودند، ابراهیم حاتمی کیا با دریافت ۱۱ سیمرغ چه در مقام کارگردان و چه در مقام فیلمنامه نویس پرافتخارترین فیلمساز در همه تاریخ برگزاری جشنواره فیلم فجر.

حاتمی کیا تنها فیلمساز سینمای دفاع مقدس هست که در کنار نگاه ارزشی به دفاع مقدس و قدسی کردن جنگ تحمیلی در آثارش نگاه تلخ، منتقدانه و بیان صریحی به مسائل مربوط به دفاع مقدس دارد. نگاه و بیانی که به مذاق برخی خوش نمی‌آید، این نوع نگاه و بیان نیز در لحن و کلام خود حاتمی کیا نیز کاملا مشهود هست.

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
«حاتمی‌کیا» رکوردشکن در شکار سیمرغ

«حاتمی‌کیا» رکوردشکن در شکار سیمرغ بیشتر بخوانید »

روایتی از بمب‌گذاری و شهادت دولتمردان در فیلم‌های آخر هفته تلویزیون

روایتی از بمب‌گذاری و شهادت دولتمردان در فیلم‌های آخر هفته تلویزیون


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی و انیمیشن «دولت عشق»، «وطن،‌ ای وطن»، «تاج محل»، «بادیگارد»، «در مسیر باران»، «هیام»، «تروا»، «سیانور»، «تاوان»، «خیلی دور، خیلی نزدیک»، «مادر»، «آدم کش»، «انجمن برف»، «لویی و لوکا در ماموریتی به ماه»، «خرس قطبی کوچولو ۲»، «سرزمین تاریک ۲: بازگشت»، «هدف پارالاکس»، «دولت عشق»، «جاده آرلینگتون»، «تعقیب سایه ها»، «دادگاه»، «درهم و برهم»، «دعوت به یک قتل»، «مردی بالاتر از همه»، «آیاپان و کوشیام»، «کرگدنی به نام ریکی»، «دوچ»، «کاپیتان نُوا»، «نبرد خرگوشی ۲»، «دستگیری یک قاتل»، «تنهاترین سردار»، «سنجاقک» و «توگو» پنج‌شنبه و جمعه ۸ و ۹ شهریور ماه از شبکه‌های سیما روی آنتن می‌روند.

شبکه یک سیما

فیلم تلویزیونی «دولت عشق» به کارگردانی «حمید بهمنی»، پنج‌شنبه ۸ شهریور ماه ساعت ۲۳:۳۰ از شبکه یک سیما پخش خواهد شد. این فیلم به زندگی محمدعلی رجایی از دوران کودکی تا زمان کشته شدن می‌پردازد.

سیدجواد هاشمی، احمد میررفیعی، امیر گرجی، حبیب‌الله حداد و حمید اصغری تتماج در فیلم تلویزیونی «دولت عشق» بازی کرده اند. فیلم سینمایی جدید «وطن،‌ای وطن» به کارگردانی «کنان ایر»، جمعه ۹ شهریور ماه ساعت ۱۶:۰۰ از شبکه یک سیما پخش خواهد شد.

این فیلم با بازی سارا علی خان، الکس اونل، عمران هاشمی، اب‌های ورما، آناند تیواری، پراتیک یاداو و اشتون بست؛ براساس داستانی واقعی روایت شده و در مورد دختری جوان به نام اوشا مهتا هست که در سال ۱۹۴۲ میلادی یک ایستگاه رادیویی زیرزمینی را برای گسترش پیام وحدت یبن انقلابیون هند علیه انگلیس راه‌اندازی کرد و تعقیب و گریز هیجان‌انگیزی را با مقامات بریتانیایی آغاز نمود که …

شبکه دو سیما

فیلم تلویزیونی «تاج محل» به کارگردانی «دانش اقباشاوی»، پنج‌شنبه ۸ شهریور ماه ساعت ۰۸:۰۰ از شبکه دو سیما پخش می‌شود.

در این فیلم خواهیم دید: حسین مرادی، کارگر ۶۰ ساله آبادانی، بار‌ها مجبور بوده تعدادی از همکارانش در شرکت کشتی‌سازی را بنا برخواست کارفرما اخراج کند. ولی این‌بار تصمیم گرفته که با قرعه‌کشی، بختی برای برخی از کارگر‌ها قائل شود. در این میان یکی از کارگر‌ها به اخراج خود اعتراض می‌کند و با حسین گلاویز می‌شود. چند روز بعد که نوه پسری حسین به دنیا می‌آید، فرزندان حسین دو بلیت سفر به هند به او و مادرشان هدیه می‌دهند. چند شب بعد از جشن، ناگهان دو نفر مسلح به خانه حسین حمله می‌کنند و اموال نقدی موجود در خانه را به همراه هدیه‌های شب جشن می‌ربایند. حالا حسین و خانواده‌اش به کارگر معترض شرکت کشتی‌سازی مشکوک‌اند که آن‌ها را تهدید کرده بود. پس از اتفاقات مختلف مشخص می‌شود سارق اتفاقا یکی از کارگران اخراجی به نام حمید هست که با حسین رابطه دوستی هم داشته هست. هنگام مراجعه پلیس به خانه حمید، او …

عبدالجبار اقباشاوی، شهلا پرویز وادی، تیما امیری، ابوذر کهن زاده، پیوش نظریه و جهانگیر میرشکاری در فیلم تلویزیونی «تاج محل» بازی کرده‌اند. فیلم سینمایی «بادیگارد» به کارگردانی «ابراهیم حاتمی‌کیا»، جمعه ۹ شهریور ماه ساعت ۰۱:۵۰ دقیقه بامداد از شبکه دو سیما پخش می‌شود.

این فیلم درباره‌ی بادیگاردی هست به‌نام حیدر؛ که وظیفه‌ی حفاظت از مسوولان بلندپایه کشور را برعهده دارد. نقش او را پرویز پرستویی بازی می‌کند. حیدر شخصیت آرمان‌گرایی هست که مسائلی را در کارش می‌بیند که او را نسبت به کارش دچار تضاد و شک و تردید می‌کند.

در این فیلم سینمایی؛ پرویز پرستویی، مریلا زارعی و بابک حمیدیان ایفای نقش کرده‌اند.
انیمیشن سینمایی «در مسیر باران» به کارگردانی «حامد کاتبی»، جمعه ۹ شهریور ماه ساعت ۰۸:۰۰ از شبکه دو سیما پخش خواهد شد.

این انیمیشن داستان فردی به نام ریان هست که به نیت زیارت امام رضا (ع) راهی سفر می‌شود و در این سفر با ماجرا‌های زیادی روبرو می‌شود. او به شهر مرو رسیده و …

فیلم سینمایی «هیام» به کارگردانی «محمد درمنش»، شنبه ۱۰ شهریور ماه ساعت ۰۱:۵۰ دقیقه بامداد از شبکه دو سیما پخش خواهد شد.

در این فیلم با بازی جهاد سعد، ریم علی، کفاح الخوص، عابد فهد، سامر عمران و رنا جمول خواهیم دید: حسان متولد حیفا، دانشجوی ممتاز مهندسی و تبعه انگلستان برای ازدواج با دختر مورد علاقه‌اش هیام، از انگلستان عازم اردوگاه جنین در فلسطین اشغالی می‌شود. او قصد دارد پس از مراسم ازدواج با همسرش برای ادامه تحصیل به انگلستان برگردد. جشن عروسی آن دو در یک محفل کوچک، اما گرم برگزار می‌شود. حمله گسترده نظامیان صهیونیست به اردوگاه جنین به زوج جوان اجازه نمی‌دهد این دو، رنگ آرامش را بینند. آنها که عازم انگلستان هستند در ایست بازرسی نظامیان صهیونیست از یکدیگر جدا می‌شوند حسان به نوع برخورد مأموران با آنها اعتراض می‌کند، اما نتیجه اعتراضش بازداشت هست، حسان بعد از رهایی از بازداشتگاه، در درگیری انقلابیون فلسطینی و اسرائیلیان زخمی می‌شود، اما به هر ترتیب خود را به هیام می‌رساند و از او می‌خواهد تا از منطقه بگریزند، اما هیام، تقاضای همسرش را نمی‌پذیرد و …

شبکه سه سیما

فیلم سینمایی «تروا» به کارگردانی «محمد علیزاده فرد»، پنج‌شنبه ۸ شهریور ماه ساعت ۱۰:۴۵ از شبکه سه سیما پخش می‌شود.

در این فیلم خواهیم دید: محمد که با دختر عمویش نامزد کرده هست. پس از مدت طولانی در جستجوی کار بودن در نهایت به عنوان مجری در سازمان صدا وسیما که علاقه زیادی به این کار دارد مشغول می‌شود. او قرار هست اولین اجرایش را در یک شب قبل از پخش سریال اوشین اجرا کند. زمان ابتدای جنگ هست و برادر دوقلوی محمد به نام حامد در جبهه به عنوان مسئول اطلاعات عملیات گردان عاشورا خدمت می‌کند. روزی که محمد برای اولین اجرایش آماده می‌شود در حین رفتن به سرکارش مورد حمله گروهک مجاهدین قرار می‌گیرد و توسط فردی به نام بهادر ترور می‌شود. آنها محمد را به خاطر شباهتش به برادرش حامد به اشتباه ترور می‌کنند. این گروهک مجاهد در خانه‌ای مخفی شده اند و به کار ترور و بمب گذاری مشغولند؛ که در همان روز این گروه شناسایی شده و بهادر دستگیر می‌شود. در بین گروه مجاهدین فردی با نام استعاری قاصدک که از عوامل انقلابیون هست ولی با مجاهدین همکاری می‌کند. در پی پاکسازی خانه‌ای که در تصرف مجاهدین می‌باشد، جان سالم به در می‌برد که …

لیندا کیانی، مهدی زمین پرداز، علی استادی، افسانه چهره آزاد، پیام احمدی نیا و توماج بهزاد دانشی در فیلم سینمایی «تروا» بازی کرده اند.

فیلم سینمایی «سیانور» به کارگردانی «بهروز شعیبی»، پنج‌شنبه ۸ شهریور ماه ساعت ۱۵:۰۰ از شبکه سه سیما پخش خواهد شد.
داستان «سیانور» در دهه ۱۳۵۰ می‌گذرد. امیر و هما عضو سازمان مجاهدین خلق پیش از انقلاب اسلامی پس از مدتی یکدیگر را می‌یابند، در حالی که یک انتخاب بیشتر ندارند؛ ادامه همکاری با این سازمان و در نهایت بلعیدن سیانور یا زندگی و …
مهدی هاشمی، هانیه توسلی، بابک حمیدیان، بهنوش طباطبایی و پدرام شریفی در این فیلم به ایفای نقش پرداخته‌اند.

فیلم سینمایی جدید «تاوان» به کارگردانی «تراویس توت»، جمعه ۹ شهریور ماه ساعت ۰۰:۴۵ دقیقه بامداد از شبکه سه سیما پخش می‌شود.

در این فیلم با بازی عبدالراگمن آدامز، آندره جاکوبز و بیر آدریانس خواهیم دید: تیو آبرامز معاون ادارة آتشنشانی کیپ تاون هست. او که در یک عملیات اطفای حریق، دو نفر از همکارانش را از دست داده، دچار اختلال پس از حادثه شده و به اجبار به مرخصی ۵ ماهه آمده هست. جلسات روانکاوی خانم دکتر نیز مشکلی را حل نکرده و او همچنان اجازة فعالیت دوباره ندارد. یک تماس مشکوک با همسر تیو (آنجلا) بر وخامت اوضاع می‌افزاید. آنجلا که خبرنگار هست توسط فردی به نام سم در جریان یک پروژة فوق سری از سوی وزیر دفاع آفریقای جنوبی (دیوید گوردون) قرار می‌گیرد. گوردون در پروژ‌های محرمانه، افراد زبدة نظامی و امدادی را که دچار اختلال پس از حادثه شده اند، با قرص‌هایی مخصوص و همچنین جلسات روانکاوی تحت تأثیر قرار داده و ضمیر ناخوداگاه آنان را به تصرف خود درمی آورد تا جنایات مدنظر او را انجام دهند و او بتواند بر قاره سیاه مسلط شود! گوردون و خانم دکتر روانکاو که در جریان خبررسانی سم به آنجلا قرار گرفته اند، موجبات مرگ و خفگی آنجلا به دست شوهرش (تیو) را فراهم می‌کنند، اما …

فیلم سینمایی «خیلی دور، خیلی نزدیک» به کارگردانی «رضا میرکریمی»، جمعه ۹ شهریور ماه ساعت ۰۸:۴۵ به روی آنتن شبکه سه سیما می‌رود.

در این فیلم خواهیم دید: دکتر عالم، جراح برجسته مغز و اعصاب هست و اعتقادی به خدا ندارد. وی به صورت اتفاقی متوجه می‌شود پسرش تومور مغزی دارد. او می‌خواهد پسر خود را ببیند، ولی پسرش با هکلاسی هایش برای دیدن ستاره‌ها به کویر رفته اند. او نیز به دنبال پسرش رفته و در توفان شن کویر گیر می‌افتد و …
مسعود رایگان، افشین هاشمی، محمدرضا نجفی و الهام حمیدی در فیلم سینمایی «خیلی دور، خیلی نزدیک» هنرنمایی کرده اند.

فیلم سینمایی جدید «مادر» به کارگردانی «نیکی کارو»، جمعه ۹ شهریور ماه ساعت ۱۴:۴۰ از شبکه سه سیما پخش می‌شود.

در این فیلم با بازی جنیفر لوپز، جوزف فاینز، عمری هاردویک، گائل گارسیا برنال، پال ریسی و لوسی پائز خواهید دید: جنیفر لوپز سال‌ها پیش در ارتش خدمت می‌کرده و برای به دست آوردن پول درگیر قاچاق اسلحه از ارتش آمریکا می‌شود. افسران آمریکایی به طور سازمان یافته به گروه‌های خلافکار اسلحه می‌فروشند. جنیفر هم با مردی که درگیر این ماجراهاست ازدواج کرده و صاحب یک دختر می‌شود. او و همسرش با افسر رده بالای ارتش آمریکا کار می‌کنند تا این که او متوجه می‌شود همسر و افسر آمریکایی غیر از قاچاق اسلحه به قاچاق انسان و کار‌های کثیف دیگری نیز مشغول هستند. او از ارتش جدا شده و هر دو نفر یعنی همسر و افسر آمریکایی را لو می‌دهد. اما او متوجه می‌شود این ماجرا پیچیده‌تر از این حرف هاست و لذا مجبور می‌شود برای پنهان نگه داشتن هویت دخترش او را به یک خانواده دیگر بسپرد و قول می‌دهد که دیگر سراغ دخترش نرود، چون آن‌ها قصد دارند از جنیفر انتقام بگیرند. بعد از سال‌ها که دخترش نوجوان شده او متوجه می‌شود که …

شبکه چهار سیما

فیلم سینمایی جدید «آدم کش» به کارگردانی «دیوید فینچر»، پنج‌شنبه ۸ شهریور ماه ساعت ۲۰:۳۰ از شبکه چهار سیما روی آنتن می‌رود.

در خلاصه داستان فیلم با بازی مایکل فاسبندر، تیلدا سوینتون و چارلز پارنل آمده هست: آدم‌کشِ اجیر‌شده قصه که قهرمان فیلم هست را در آپارتمانی در پاریس، مشرف به اتاقی در هتل می‌بینیم. قاتلی آرام و بی‌حرف و دقیق که روز‌ها هست منتظر هدف خود در هتل هست. با سررسیدن هدف او آماده شلیک می‌شود، اما شلیک به اشتباه به زنی که هدف با خود به اتاق آورده هست برخورد می‌کند. آدم‌کش به سرعت پاریس را به مقصد خانه در دومینکن ترک می‌کند و رد خود را با مهارت می‌پوشاند. هنگام بازگشت به خانه آدم‌کش متوجه به هم ریختگی خانه و رد خون در آن‌جا می‌شود. به همسر او در خانه‌اش حمله شده هست و او در بیمارستان بستری هست. گویا به دلیل عدم موفقیت آدم‌کش در پروژه پاریس کارفرما‌ها برای پاک کردن رد همه چیز به سراغ او و خانواده‌اش آمد‌ه‌اند. آدم‌کش تصمیم به انتقام می‌گیرد. ابتدا در همان دومینیکن به سراغ راننده تاکسی‌ای می‌رود که حمله‌کنندگان را به خانه او رسانده بود و پس از به‌دست‌آوردن اطلاعات راننده تاکسی را می‌کشد و با اطلاعاتی که به دست آمده به سراغ کارگذارش در نیواورلئان می‌رود که وکیلی هست که سال‌ها برای او کار جور می‌کند و رابط کارفرمایان و اوست. در آن‌جا او وکیل را هم می‌کشد و …

فیلم سینمایی جدید «انجمن برف» به کارگردانی «ج. ا. بایونا»، جمعه ۹ شهریور ماه ساعت ۲۰:۳۰ از شبکه چهار روی آنتن می‌رود.

در خلاصه داستان فیلم با بازی انزو ووگرینچیچ، آگوستین پاردلا و ماتیاس رکالت آمده هست: در سال ۱۹۷۲ اعضای تیم راگبی دانشگاهی در اروگوئه به همراه همراهان و بعضا خانواده‌های خود با پرواز ۵۷۱ راهی سانتیاگو، پایتخت شیلی، شدند. پروازی که باید از رشته کوه‌های آند عبور می‌کرد. این پرواز، اما در وسط رشته کوه آند، در منتهی الیه غرب آرژانتین به کوهی برخورد و سقوط کرد. از ۴۵ مسافر هواپیما ۲۹ نفر زنده ماندند. اما نبرد برای بقا از این لحظه به بعد برای این ۲۹ نفر شروع شد. سرمای استخوان‌سوز، نبود غذا و شرایط بسیار دشوار حیات در ارتفاعات، عامل تهدید جان‌ها هست. محل سقوط آنها توسط هواپیما‌های نجات قابل مشاهده نیست. تعدادی از مجروحان در روز‌های پس از سقوط بر اثر جراحات می‌میرند. بازماندگان از طریق یک رادیوی سالم در هواپیما متوجه می‌شوند که پس از هشت روز جستجو برای نجات آنها متوقف شده هست. مشکل اساسی غیر از سرما، گرسنگی هست. این افراد که تا جایی از خوراکی‌های داخل ساک‌های مسافران و جیره‌بندی آنها تغذیه کرده‌اند حالا از گرسنگی در حال مرگ هستند. فرناندو پارادو که دوستانش او را ناندو می‌نامند، اولین کسی هست که پیشنهاد می‌کند از اجساد سرنشینان هواپیما که همه دوستان و آشنایان هم هستند به عنوان منبع تغذیه استفاده کنند که …

شبکه تهران سیما

انیمیشن سینمایی «لویی و لوکا در ماموریتی به ماه» به کارگردانی «راسموس اِی. سیورتسن»، پنج‌شنبه ۸ شهریور ماه ساعت ۱۳:۳۰ از شبکه تهران پخش می‌شود.

در خلاصه داستان این انیمیشن آمده هست: الفی کلارک و دوستانش لویی و لوکا همیشه روی اختراعات کار می‌کنند. لویی دوست دارد که به ماه سفر کند ولی آنها هیچ منبع مالی در اختیار ندارند و یک موشک فضا پیمای کوچکشان را شهردار باعث خراب شدنش شد ولی از طرف دولت به آنها منابع مالی داده می‌شود که یک فضاپیما را طراحی و به فضا بفرستند. لویی و لوکا و فردی به نام ویک فورس با فضا پیما سفر می‌کنند و بعد متوجه می‌شوند که یک گوریل هم در انبار قایم شده و همین باعث می‌شود که اکسیژن بسیار کم شود و الفی برای آنها پیام اضطراری می‌دهد که برگردند ولی ویک فورس این خبر را ندیده می‌گیرد و …

فیلم سینمایی «خرس قطبی کوچولو ۲» به کارگردانی «پیت دی ریکر»، جمعه ۹ شهریور ماه ساعت ۰۹:۰۰ از شبکه تهران پخش می‌شود.

در خلاصه داستان فیلم با بازی ماکزیمیلین آرتاجو، سلین وت و لیندر ولف آمده هست: لارز یک توله خرس قطبی هست که با پدر و مادرش در قطب شمال زندگی می‌کند. او به همراه دوست فوک خود، روبی برای نجات یک پنگوئن به نام کاروزو نا خواسته وارد قطار انسان‌ها می‌شوند و به جنوب می‌روند بعد از پیاده شدن از قطار وارد یک کشتی می‌شوند و …

فیلم سینمایی جدید «سرزمین تاریک ۲: بازگشت» به کارگردانی «فنار احمد»، جمعه ۹ شهریور ماه ساعت ۱۳:۳۰ از شبکه تهران پخش می‌شود.

در این فیلم با بازی دار سلیم، بیرجیت هیورت سورنسن، استین فیشر کریستنسن خواهیم دید: مردی به نام سید در زندان هست و همسرش از او جدا شده هست. او یک فرزند دارد که برایش بسیار مهم هست که بتواند او را ببیند. ولی به دلیل اینکه در زندان هست و مرخصی نمی‌تواند بگیرد از دیدن او محروم هست. همسر سابقش هم ازدواج کرده هست و نمی‌گذارد که سید با پسرش صحبت کند. پلیس از سید می‌خواهد که در مقابل آزادی مشروط به درون یک گروه مافیایی فروش مواد مخدر نفوذ نماید و اطلاعاتش را به پلیس بدهد. سید هم قبول کرده و از زندان آزاد می‌شود و با ترفندی وارد گروه مافیایی شخص پرقدرتی به نام مودی می‌شود. مودی کم کم به او اعتماد پیدا می‌کند، اما …

شبکه نمایش

فیلم سینمایی «هدف پارالاکس» به کارگردانی «آلن جی پاکولا»، پنج شنبه ۸ شهریور ماه ساعت ۰۱:۰۰ بامداد از شبکه نمایش پخش می‌شود.

در این فیلم با بازی وارن بیتی، هیوم کرونین، ویلیام دنیلز، پائولا پرنتیس و کنت مارس خواهیم دید: لی کارتر گزارش‌گر تلویزیونی و دوستش جو فریدی از شاهدان ترور کاندیدای ریاست جمهوری، سناتور کارول و کشته شدن قاتل احتمالی او هستند. سه سال بعد، لی آشفته و پریشان نزد فریدی می‌آید و می‌گوید که تمامی شاهدان آن ترور یکی‌یکی کشته شده‌اند و نفر بعدی خود او هست. فریدی ابتدا باور نمی‌کند تا اینکه کمی بعد لی ظاهراً در اثر تصادفی می‌میرد. فریدی به یک استراحتگاه کوهستانی می‌رود که یکی از شاهدان در آنجا کشته شده و آستین تاکر، مشاور «سناتور کارول»، آخرین بار دیده شده هست که …

فیلم تلویزیونی «دولت عشق» به کارگردانی «حمید بهمنی»، پنج شنبه ۸ شهریور ماه ساعت ۱۳:۰۰ از شبکه نمایش پخش می‌شود.

این فیلم به زندگی محمدعلی رجایی از دوران کودکی تا زمان کشته شدن می‌پردازد.
سیدجواد هاشمی، احمد میررفیعی، امیر گرجی، حبیب‌الله حداد و حمید اصغری تتماج در فیلم تلویزیونی «دولت عشق» بازی کرده اند.

فیلم سینمایی «جاده آرلینگتون» به کارگردانی «مارک پلینگتون»، پنج شنبه ۸ شهریور ماه ساعت ۱۵:۰۰ از شبکه نمایش پخش می‌شود.

در این فیلم با بازی جف بریدج و تیم رابین خواهید دید: مایکل فارادی استاد دانشگاهی هست که همسرش را در یک عملیات ضد تروریستی از دست داده و به تنهایی زندگی می‌کند. با آمدن یک همسایه جدید برای مایکل، رابطه دوستانه‌ای بین آنها شکل می‌گیرد. اما رفتار‌های عجیب و تا حدی مشکوک همسایه جدید، باعث می‌شود مایکل به او مظنون گردد. به عنوان مثال او به هیچ وجه اجازه ورود مایکل به برخی از قسمت‌های خانه اش را نمی‌دهد. به همین خاطر مایکل گمان می‌کند او تروریست هست. پس از این شک مایکل به تعقیب او می‌پردازد و وی را در حال گذاردن چند چمدان به داخل یک استیشن سازمان امنیت به همراه همکارانش می‌بیند. او به تعقیب اتومبیل مذکور می‌پردازد، اما …

فیلم سینمایی «تعقیب سایه ها» به کارگردانی «علی شاه حاتمی»، پنج شنبه ۸ شهریور ماه ساعت ۱۷:۰۰ از شبکه نمایش پخش می‌شود.

در این فیلم خواهیم دید: در پی وقوع انفجار خودرویی، گروه تحقیق پلیس شروع به کار کرده و با کمک یکی از مجروحین حادثه، هویت و شماره خودروی عامل اصلی بمب گذاری شناسایی می‌شود. تیمور که سال گذشته در جریان توزیع موادمخدر دستگیر شده بود به ده سال زندان در دادگاه سنندج محکوم شده ولی به قید ضمانت آزاد و متواری می‌گردد. با مراجعه پلیس به شخص ضامن، سایر دوستان تیمور از جمله فردی به نام بهرام شناسایی می‌شوند. بمب گذاری توسط تیمور در خودروی دیگر و انفجار یکی از آن‌ها که باعث شهادت دو تن از مأموران خنثی سازی می‌شود پلیس را در یافتن عوامل بمب گذاری از جمله تیمور مصر می‌سازد. محل اصلی عاملین انفجار، شناسایی می‌شود و …

جعفر دهقان، غلامرضا علی اکبری، سیدجواد هاشمی و رضا توکلی در فیلم سینمایی «تعقیب سایه ها» بازی کرده اند.

فیلم سینمایی «دادگاه» به کارگردانی «جان مادن»، پنج شنبه ۸ شهریور ماه ساعت ۱۹:۰۰ از شبکه نمایش پخش می‌شود.

در خلاصه داستان فیلم با بازی جسیکا چستین، مارک استرانگ و دیوید ویلسون بارنس خواهید دید: الیزابت اسلون سردمدار کمپین بریدی به جرم انجام کار‌های غیر قانونی برای پیروزی کمپین خود به دادگاه احضار می‌شود. او در ابتدا از پاسخگویی به سوالات قاضی طفره می‌رود، اما قاضی او را در شرایطی قرار می‌دهد که الیزابت مجبور به اعتراف می‌شود. او اعتراف می‌کند که به عنوان معروف‌ترین لابیگر واشنگتن در شرکت کول-کراویتز مشغول به کار بود. بیل استنفورد سناتور آمریکایی با لایحه‌ای به نام هیتون- هریس وارد شرکت کول- کراویتز می‌شود. با تصویب این لایحه خرید و فروش سلاح گرم در آمریکا برای همه اشخاص آزاد شده و سابقه قضایی و جنایی آنها قبل از خرید بررسی نمی‌شود. الیزابت از طرف مدیران شرکت مامور می‌شود تا …

فیلم سینمایی «درهم و برهم» به کارگردانی «هریشخان موکرجی»، پنج شنبه ۸ شهریور ماه ساعت ۲۱:۰۰ از شبکه نمایش پخش می‌شود.

در خلاصه داستان فیلم با بازی امول پالکار، بیندیا گوسامی و دیوین وارمی آمده هست: شخصی که با راهنمایی‌های عموی خود توانست در یک شرکت معتبر شروع به کار کند با یک دروغ رئیس خود را گمراه می‌کند و حال برای از بین بردن آن دروغ مجبور می‌شود دروغ‌های دیگری هم بگوید که کار بیشتر خراب‌تر می‌شود و …

فیلم سینمایی جدید «دعوت به یک قتل» به کارگردانی «استیون شیمک»، پنج شنبه ۸ شهریور ماه ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه نمایش پخش می‌شود.

این فیلم با بازی میشا بارتون، کریس براونینگ، بیانکا‌ای سانتوس و گیلز متی؛ درباره میراندا گرین، زن جوانی هست که سال‌هاست به کتاب‌های کارآگاهی علاقه دارد. او توسط یک فرد ناشناس به یک جزیره دعوت می‌شود. در آنجا نه تنها با ذکاوتش یک پرونده قتل را حل می‌کند بلکه می‌فهمد که دعوت از طرف پدرش بوده هست که …

فیلم سینمایی «مردی بالاتر از همه» به کارگردانی «ویلیام ویتنی»، جمعه ۹ شهریور ماه ساعت ۰۱:۰۰ بامداد از شبکه نمایش پخش می‌شود.

این فیلم با بازی وینسنت پرایس، چارلز برانسون، هنری هال و ریچارد هریسون؛ درباره یک دانشمند آمریکایی و افراد تیمش هست که توسط مرد صلح طلب متعصبی به نام رابر گروگان گرفته می‌شوند؛ فردی که از کشتی هواییش، آلباتروس، به منظور از بین بردن اهداف نظامی روی زمین استفاده می‌کند، اما …

فیلم سینمایی «آیاپان و کوشیام» به کارگردانی «ساشی»، جمعه ۹ شهریور ماه ساعت ۱۹:۰۰ از شبکه نمایش پخش می‌شود.

در این فیلم با بازی پریثویراج سوکوماران، بیجو منون و رانجیت خواهیم دید: کوشی یک مرد جوان معتاد به الکل هست که در ماشینش چند بطری مشروب دارد که توسط ماموران پلیس کشف می‌شود. در ایستگاه پلیس آیاپان مسئول این پرونده هست. کوشی با صحنه سازی آیاپان را در کارش شریک نشان می‌دهد که باعث می‌شود آیاپان اخراج شود و این آغاز دشمنی کوشی و آیاپان می‌شود که هر دو نفر با لجبازی به این دشمنی دامن می‌زنند با این تفاوت که پدر کوشی که فرد ثروتمند و با نفوذی هست هم در این کار مداخله می‌کند ولی کوشی که می‌داند آیاپان بیگناه هست با پدرش مخالفت می‌کند ولی نمی‌تواند او را متوقف نماید. کوشی و آیاپان ضرر‌های مالی زیادی به هم می‌زنند که …

شبکه کودک

انیمیشن سینمایی «کرگدنی به نام ریکی» به کارگردانی «اروین بودیونو»، پنج‌شنبه ۸ شهریور ماه ساعت ۱۴:۰۰ از شبکـه کودک پخش خواهد شد.

در این انیمیشن خواهید دید: ریکی، کرگدن مهربان و شجاعی هست که در جنگل به حیوانات کمک می‌کند. روزی یک شکارچی شاخ او را می‌شکند تا برای تزئین خانه‌ی خود از آن استفاده کند. ریکی با از دست دادن شاخش غمگین و ناراحت می‌شود. تا این که دوست او، بنی، به او پیشنهاد می‌دهد که بروند و به دنبال شاخ بگردند. در طول این ماجراجویی ریکی با حیوانات مختلفی روبه‌رو می‌شود و به آنها کمک می‌کند. آنها نیز به پاس تشکر از او، هریک چیزی به او هدیه می‌دهند و …

فیلم تلویزیونی «دوچ» به کارگردانی «امیر مشهدی عباس»، جمعه ۹ شهریور ماه ساعت ۱۴:۰۰ از شبکه کودک پخش خواهد شد.

در این فیلم خواهید دید: غلامرضا عاشق دوچرخه هست و شاگرد اول کلاس. پدرش به او قول داده برایش دوچرخه بخرد، اما بیکار شده و به دلیل ساخت خانه به پدر یکی از همکلاسی‌های غلامرضا بدهکار هست. همکلاسی که دوچرخه خوبی دارد به غلامرضا قول می‌دهد اگر در مسابقه دوچرخه سواری برنده شود با پدرش صحبت کند تا بدهی پدر غلامرضا را ببخشد. اما غلامرضا با دوچرخه کوچک و خراب خودش نمی‌تواند مسابقه دهد و برای به دست آوردن پول خرید دوچرخه تصمیم می‌گیرد کار کند. اما تنها کاری که از دستش برمی‌آید با سواد کردن یکی از پیرزن‌های روستا هست. بعد از تلاش بسیار و با کمک دوستش موفق می‌شود پیرزن را با سواد کند، اما …

ثریا قاسمی، سروش جمشیدی، کوروش سلیمانی، شیوا خسرومهر، کوروش زارعی و حسین عباسی در فیلم تلویزیونی «دوچ» هنرنمایی کرده اند.

شبکه امید

فیلم سینمایی «کاپیتان نُوا» به کارگردانی «موریس تروبورست»، پنج‌شنبه ۸ شهریور ماه ساعت ۱۸:۰۰ از شبکه امید پخش خواهد شد.

این فیلم با بازی آنیک فیفر، برام بلنکستین و دنیا خیام؛ فیلمی در ژانر سفر به زمان هست. نوآ زنی ۳۷ ساله هست که در سال ۲۰۴۵ زندگی می‌کند. او توسط شخصی که خود باعث و بانی خرابی محیط زیست زمین شده هست مامور می‌شود تا به سال ۲۰۲۵ برگردد و خود شخص را از انجام پروژه استخراج نفت در قطب شمال منصرف کند؛ که در هنگام سفر در زمان متاسفانه به دوران نوجوانی خود برمی گردد و کسی حرف او را جدی نمی‌گیرد ولی …

فیلم سینمایی «نبرد خرگوشی ۲» به کارگردانی «ویل گلوک»، جمعه ۹ شهریور ماه ساعت ۱۰:۳۰ از شبکه امید پخش خواهد شد.

در این فیلم با بازی جیمز کوردن و کالین مودی خواهیم دید: توماس و بیا با حضور همه دوستانشان، انسان و حیوان ازدواج کرده اند و پیتر رابیت به بنجامین بانی می‌گوید که با ازدواج توماس با بی کاملاً خوب هست، تا زمانی که کشیش از تبدیل شدن توماس به پدری برای حیوانات یاد می‌کند. به نظر می‌رسد که پیتر دیوانه شده و به توماس حمله می‌کند و حیوانات دیگر را به سمت انسان‌ها هدایت می‌کند تا اینکه پیتر باعث می‌شود توماس روی بالن‌ها شناور شود. این البته در ذهن پیتر هست و او هنوز هم این بخش جدید از زندگی خود را می‌پذیرد. پس از ماه عسل، توماس به بی کمک می‌کند تا او بر روی کتاب داستان‌های فرزندانش بر اساس پیتر و دوستانش کار کند. پیتر از دانستن اینکه کتاب‌ها او را به‌عنوان شیطان نشان داده‌اند، کمی ناامید هست. در بیرون، او با جانی تاون ماوس صحبت می‌کند که در مورد زندگی خود به عنوان یک موش متاهل با بچه‌ها صحبت می‌کند و پیتر نمی‌خواهد به این فکر کند که توماس و بی بدون او خانواده خود را تشکیل دهند. بیا سپس نامه‌ای از ناشر دریافت می‌کند که می‌خواهد کتاب هایش را توزیع کند که …

شبکه افق

فیلم سینمایی جدید «دستگیری یک قاتل» به کارگردانی «دامیان سیفرون»، جمعه ۹ شهریور ماه ساعت ۱۰:۰۰ از شبکه افق پخش خواهد شد.

در این فیلم با بازی الکس گراونشتاین، آرتور هولدن و بن مندلسون خواهید دید: در یکی از شب‌های پایانی سال، فردی ناشناس ده‌ها نفر از مردم عادی را با تفنگ دوربین‌دار در چندین نقطه در شهر بالتیمور به قتل می‌رساند. الینور که یک پلیس جوان و بااستعداد، اما دارای سابقه مشکلات روانی از جمله افسردگی هست به‌عنوان مسئول رسیدگی به پرونده انتخاب می‌شود. او موفق می‌شود قاتل مرموز که از مشکل روانی رنج می‌برد را پیدا کند که …

فیلم سینمایی «تنهاترین سردار» به کارگردانی «مهدی فخیم‌زاده»، جمعه ۹ شهریور ماه ساعت ۱۷:۰۰ از شبکه افق پخش خواهد شد.

در خلاصه داستان فیلم آمده هست: امام علی (ع) به شهات رسیده اند و مردم کوفه با امام حسن (ع) فرزند ارشدش بیعت می‌کنند. امام همانند پدرش قصد حمله به شامیان را دارد ولی مشکلات و عهدشکنی کوفیان تمامی ندارد …

ابوالفضل پورعرب، سیروس ابراهیم زاده، اکبر زنجان پور، داوود رشیدی، حسین گیل و افسانه بایگان در فیلم تلویزیونی «تنهاترین سردار» هنرنمایی کرده‌اند.

شبکه سلامت (زیرنویس ویژه ناشنوایان)

فیلم سینمایی «سنجاقک» به کارگردانی «تام شادیاک»، جمعه ۹ شهریور ماه ساعت ۱۱:۰۰ با زیرنویس ویژه ناشنوایان از شبکه سلامت پخش می‌شود.

در این فیلم با بازی کوین کاستنر، کتی بیتس، سوزانا تامپسون و ران ریفکین خواهید دید: پزشکی به نام جو دارو، عزادار مرگ همسرش، امیلی هست که در آمریکای جنوبی کمک‌های پزشکی مردم نیازمند را تأمین می‌کرده و در تصادف اتوبوسی درگذشته هست. موقع سرکشی به بخش اطفال جو احساس می‌کند که امیلی از تجربه بین مرگ و زندگی بیماران علاج ناپذیرش استفاده می‌کند تا با او ارتباط برقرار کند …

شبکه فراتر (۴k)

فیلم سینمایی «توگو» به کارگردانی «اریکسون کور»، پنج شنبه ۸ شهریور ماه ساعت ۲۲:۳۰ از شبکه فراتر پخش خواهد شد.

داستان این فیلم با بازی ویلم دفو، جولیان نیکلسون، کریستوفر هیردال، مایکل گستن، مایکل مک‌الاتون و توربیورن هار؛ درباره دو شخصیت کلیدی در مأموریت حمل سرم به سمت شهر نوم آلاسکا در سال ۱۹۲۵ هست. توگو یک سگ و ستاره فیلم هست. توگو رهبر سگ‌های سورتمه‌ای هست که قرار هست سرم را انتقال دهند. این سگ باهوش‌ترین سگ در آن زمان بوده که با فداکاری که انجام می‌دهد از همه گیر شدن دیفتری جلوگیری می‌کند که …

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

روایتی از بمب‌گذاری و شهادت دولتمردان در فیلم‌های آخر هفته تلویزیون

روایتی از بمب‌گذاری و شهادت دولتمردان در فیلم‌های آخر هفته تلویزیون بیشتر بخوانید »

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی



فجر۴۲| بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق،  اگر سراغ خانه سبزعلی را از کاسبان خیابان حرم بپرسی، همه آدرس را می‌دانند. تابلو کوچه به نام “شهید قاسم سبزعلی” تو را یک‌راست می‌برد تا پلاک ۷. خانه‌ای که روزگاری محل رفت‌وآمد جوان‌های مبارز شهرری بود. برادران سبزعلی گرداگرد خانه پدری نشسته‌اند. این خانه خاطرات مرحوم مادر و برادر شهیدشان قاسم را زنده می‌کند. برادران سبزعلی عشق به دین و اسلام را مدیون مادرشان “نرگس اکبر مقدم” می‌دادند. حاج اصغر، محسن، امیر، حسن، ابوالفضل برادران سبزعلی هستند. یاد و خاطره قاسم نیز امروز در قاب عکس کنار برادرانش، زنده مانده است.

مادرم اولین مبارز خانه ما بود

محسن سبزعلی می‌گوید: «فکر می‌کنم سال‌های ۵۵ یا ۵۶ بود برادر بزرگ‌ترم حاج اصغر از قم رساله و پیغام‌های امام را می‌آورد و در تهران و شهرری توزیع می‌کرد دوست دیگری داشتیم به نام”اکبر ابوطالبی” او نیز با حاج اصغر همراه بود و تعدادی از رساله‌ها را نیز در خانه آنها پنهان می‌کردند. رساله‌ها لو رفته بود و نیروهای ساواک وارد منزل ابوطالبی شده بودند. همسایه‌ها به مادرم پیغام دادند که تا چند دقیقه دیگر ساواک وارد منزل شما هم می‌شود برای بردن بقیه رساله‌ها. هیچ‌کدام از برادرها در خانه نبودیم مادرم نیز تمام رساله‌ها را داخل چاه خشک وسط حیاط ریخته و تخته‌سنگ را به‌تنهایی روی آن گذاشته بود؛ بعدازاینکه نیروهای ساواک وارد منزل ما شدند و همه‌جا را جستجو کردند؛ دست از پا درازتر از خانه ما خارج شدند. مادرم از آن روز بیشتر ما را تشویق می‌کرد، یادم می‌آید که مادرم بعضی روزها برای ۵۰ نفر غذا درست می‌کرد که پذیرای جوان‌های انقلابی باشد. وقتی در منزل ما جلسه‌ای برگزار می‌شد برای امنیت بیشتر بچه‌های کوچک‌تر از سر کوچه دو نفر دو نفر می‌ایستادند که اگر سروکله مأموران ساواک پیدا شود به ما اطلاع دهند تا انقلابیون از راه پشت‌بام فرار کنند.

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

نیروهای خودی، کلانتری را تقدیم کردند

حسن سبزعلی به‌روزی اشاره می‌کند که کلانتری شهرری توسط بچه‌های شهرری اشغال شد. اکثر مأموران کلانتری شهرری خودی و از اهالی محله بودند بنابراین به خیلی از آن‌ها اطلاع دادیم و کلانتری تقریباً خالی‌شده بود وقتی بچه‌ها از سمت میدان شهرری به سمت کلانتری پیش رفتند یک ماشین وانت‌بار که از زباله پرشده بود از کنار ما گذشت بعدها متوجه شدیم که سلاح‌ها و مهماتی که در کلانتری نگه‌داری می‌شد توسط این ماشین از کلانتری خارج‌شده بود و برای اینکه انقلابیون متوجه نشوند روی آن را با زباله پرکرده بودند.

بدون اینکه به کسی آسیب برسد صبح آن روز کلانتری گرفته شد و بعدازظهر نیز اهالی به سمت کلانتری دولت‌آباد رفتند؛ اما رئیس کلانتری دولت‌آباد تسلیم نشد و درگیری مسلحانه درگرفت و حدود ۸ نفر از جوان‌های انقلابی در آن روز شهید شدند.

ابوالفضل سبزعلی از دیگر برادران می‌گوید: من آن موقع محصل بودم و در رکاب برادران. آن روزها جمعیت شهرری به نسبت کمتر بود و به دلیل وجود پایگاه محکم نظامی شاهنشاهی که در آرامگاه تشکیل‌شده بود به‌سرعت تظاهرات مردمی سرکوب می‌شد. بنابراین جلساتی که در منزل ما برگزار می‌شد بیشتر بچه‌های انقلابی را به سمت تهران و خیابان ۱۷ شهریور هدایت می‌کرد. یادم می‌آید که برادرم حاج اصغر بدون ترس عکس امام را روی شیشه ماشینش می‌چسباند تا محرکی باشد که بچه‌ها در تظاهرات آن روزهای تهران شرکت کنند.

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

غریبه ها دل کشتن داشتند

حاج اصغر با اشاره به‌روزهای خون‌بار شهرری می‌گوید: بعد از پیروزی انقلاب تازه‌کار ما شروع شد آن روزها بیشتر نیروهای کلانتری محلی بودند. و نمی‌توانستند به روی مردم اسلحه بکشند. ازاین‌رو برای کشتار مردم از مراغه نیرو اعزام کرده بودند. این را بعدها متوجه شدیم وقتی‌که با گرفتن مرکز ساواک در نزدیکی هلال‌احمر رئیس ساواک شهرری اسامی را لو داد و گفت: «حتی او فرمان تیر را هم صادر نکرده است. باوجود همه شادی که با پیروزی انقلاب احساس می‌کردیم به دنبال سرنخی بودیم که بفهمیم چه کسی فرمان تیر را در شهرری صادر کرد و بچه‌های شهرری را شهادت رساند؛ روز تظاهرات ۱۸ دی فقط قرار بود قطع‌نامه‌ای خوانده شود؛ اما به‌یک‌باره فرمان تیر صادر شد. با برادرم محسن به مراغه رفتیم با آشنایی که آنجا داشتیم همراه با چند نفر و وارد پادگان شدیم و حدود ۸ نفر را دست‌بسته به تهران آوردیم ۸ نفر که اسامی آنها را قبلاً به ما داده بودند در مسیر از آنها پذیرایی کردیم صبحانه و نهار به آنها دادیم.

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

مادرم قاتل برادرم را بخشید

وقتی آنها را به شهرری آوردیم شعارنوشته‌هایی را آماده کرده بودیم با این مضمون که اینها قاتلان شهدای شهرری هستند. آنها را تحویل دادگاه انقلاب دادیم از آن ۸ نفر دو نفر اعدام شدند و بقیه به زندان رفتند تا اینکه امام فرمان آزادی زندانیان را داد. بعدازاینکه از زندان آزاد شدند سه نفراز آنها به خانه ما آمدند برای حلالیت چون قاسم برادر ما در همان روز شهید شده بود یادم می‌آید که مادرم به آنها گفت: وقتی امام شمارا آزاد کرده است من هم شما را حلال می‌کنم.

 امام به زیارت سید الکریم آمد

با علنی شدن مبارزات مسلحانه قرار بود یک دوست قدیمی به نام حاج علی حیدری ۲۰ اسلحه ژسه و ۲ هزار فشنگ به ما برساند. اینها را حاج اصغر سبزعلی می‌گوید؛ برادران سبزعلی مادامی‌که برادر بزرگ‌تر صحبت می‌کند دست ادب بر زانو گذاشته‌اند و گوش می‌کنند. درحالی‌که خودشان نیز بخشی از خاطرات آن روزهای برادر هستند.

حاج اصغر ادامه می‌دهد: گوش‌به‌زنگ پیغام بودم که برادرم محسن به در منزل ما آمد و خبر آورد که حاج علی حیدری پیغام داده که سریع خودت را برسان؛ تا وقتی‌که به حاج علی برسم تصور می‌کردم اسلحه و فشنگ‌ها را آورده است. ساعت ۷ بعدازظهر حاج علی را در میدان شهرری ملاقات کردم آرام در گوشم گفت «خیابان حرم را امن کنید حضرت امام تا ساعت ۹ برای زیارت حرم حضرت عبدالعظیم (ع) می‌آید.»

سر از پا نمی‌شناختیم اما باید خوشحالی خودمان را پنهان می‌کردیم هنوز نیروهای حکومتی حضور داشتند و معروف شده بودند به چماق به دست‌ها. نیروهای ژاندارم و ساواکی‌ها آرامگاه رضاشاه را حفظ کرده بودند. باید به بهانه‌ای بچه‌های انقلابی را به خیابان و اطراف حرم می‌کشاندیم. شایعه کردیم که قرار است «چماق به دست‌ها» به مردم حمله کنند. بچه‌ها هر ۵ قدم در خیابان حرم ایستاده بودند تا بتوانند از مردم دفاع کنند. ساعت از ۹ گذشته بود ما برادرها در میدان شهر منتظر بودیم که ماشین بنز سبزرنگ از دور نمایان شد. امام در همان ماشین بود حاج احمد پسر امام نیز همراهشان بود محسن رفیق‌دوست، مهدی عراقی و چند نفر دیگر نیز همراه امام بودند. ماشین نزدیک میدان ترمز کرد. برای اینکه دیگران متوجه نشوند به راننده گفتم مسیر امن است همین‌طور با ماشین تا جلوی صحن در اصلی بروید. ساعت ۱۰ بود که امام به جلوی در اصلی حرم رسید بازار خلوت بود. پیرمردی جلوی در صحن به حالت تضرع نشسته بود و دعا می‌کرد امام را یک‌لحظه دید و شناخت با صدایی متعجب و بلند گفت: امام! امام نیز به او لبخند زد. همان‌طور که نشسته بود عبای امام را بوسید.

چهارطرف امام را گرفته بودیم که به ایشان صدمه‌ای وارد نشود به ضریح که رسیدیم امام را تنها گذاشتیم. به یک از دوستانمان که دوربین عکاسی داشت خبر داده بودیم که برای عکاسی و فیلم‌برداری از امام حاضر شود؛ اما آن‌قدر وقت کم بود که برادران شفیعی فقط توانستند یک فریم از امام عکس بگیرند.

آن موقع امام‌زاده‌ها و صحن عبدالعظیم (ع) به یکدیگر راه نداشتند امام مقبره حضرت عبدالعظیم (ع) و امام‌زاده حمزه (ع) را زیارت کردند. یکی از بچه‌های انقلابی به امام نزدیک شد و از شوق به امام نگاه کرد و گفت «قربانت بروم» امام نیز دستی به سر او کشید جمله محبت‌آمیزی را ادا کردند. درکل امام  ۱۰ دقیقه در حرم بود. تا «چماق به دست‌ها» مطلع شوند امام رفته بود آن شب از شوق در پوست خودمان نمی‌گنجیدیم.

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

دیوار عاشقی

امینی مقدم یکی از خادمان قدیمی حرم نیز گفته‌های اصغر سبزعلی را تصدیق می‌کند و می‌گوید: «رژیم روزهای آخرش را سپری می‌کرد اما هنوز امیدوار بود و دست از کشتار مردم برنمی‌داشت. آن شب نوبت‌کار من بود. رسم بود که در ساعت آخر خادم‌ها با احترام از زائران می‌خواستند که سلامی بدهند و از حرم خارج شوند. به‌رسم عادت مشغول این کار بودم، متوجه شدم که حدود ۳۰ نفر خانم و آقا، پراکنده در حرم هستند و اصلاً به حرف‌های من توجهی نمی‌کنند. دست چند نفرشان هم بی‌سیم دیدم. موضوع را به حاج‌آقا امینی سر پرست  خادم ها اطلاع دادم. آن چند نفر بیسیم به دست را به کشیک‌خانه بردیم و موضوع را جویا شدیم. آن‌ها گفتند که قراراست تا دقایقی دیگر امام خمینی (ره) وارد حرم شوند. همه خادم‌ها دست‌وپایشان را گم‌کرده بودند. جالب آنکه نیروهای شاه با تانک و تشکیلات نظامی برای نظارت بر اوضاع شهرری در چهارراه آرامگاه مستقر بودند؛ اما نیروهای حفاظت قرار بود از مسیر دیگری امام را وارد حرم کنند. آن ۳۰ نفر هم جزو نیروهای حفاظتی بودند که برای رصد اوضاع‌واحوال از چند ساعت قبل وارد حرم شده بودند. من و بقیه خادم‌ها سر از پا نمی‌شناختیم. امام از طرف میدان کوچک و کوچه سقاخانه وارد حرم شدند. صحنه زیبایی بود. خادم‌ها همراه با گروه حفاظتی امام برای آنکه مبادا نیروهای ساواک بویی برده باشند و بخواهند وارد شوند دستانشان را در هم گره زدند و از ورودی در حرم تا ایوانی که به باغچه طوطی منتهی می‌شد دیوار  دفاعی تشکیل دادند. من‌بعدها آن دیوار را دیوار عاشقی نامیدم. صحنه‌های نابی بود. امام همراه با حاج احمد آقا، حرم امامزاده عبدالعظیم (ع) را زیارت کردند.

آن حضور آن‌قدر غیرمنتظره بود که ما حتی فرصت نکردیم به تولیت آستان خبر دهیم یا اینکه از لحظه‌های ورود ایشان به حرم تصویربرداری کنیم. بعد از پایان زیارت، امام حتی برای پذیرایی هم صبر نکردند و به آقای مؤذنی که آن زمان مسئول کشیک‌خانه بود گفتند «فرصت زیاد است.» امام همراه با نیروهای حفاظتی‌شان از در دیگر خروجی بیرون رفتند. هنوز ۲۰ دقیقه‌ای از خروجشان نگذشته بود که سروکله رئیس ساواک و شهربانی پیدا شد. گفت انگار اینجا خبرهایی بود و ما بی‌خبر بودیم؟ اما در جواب فقط پوزخند تمسخرآمیز خادم‌ها را تحویل گرفت.»

۳۳ نفر را در آرامگاه دستگیر کردیم

«روز ۲۱ بهمن بود هنوز هم گارد نظامی در اطراف آرامگاه بودند. یک سری بچه‌های مبارز برای گرفتن آرامگاه پیش‌قدم شده بودند بعضی از مبارزان سلاح گرم داشتند. دستور تیر صادرشده بود همان‌طور که نیروهای انقلابی پیش می‌رفتند یک نفر از روی سقف آرامگاه همه بچه‌ها را به تیر بست تعداد زیادی از بچه‌ها آن روز شهید شدند چندنفری هم از نیروهای گاردی کشته شدند». این‌ها را محسن سبز علی می‌گوید و همان‌طور که خاطرات آن روزها را در ذهنش مرور می‌کند ادامه می‌دهد: بعدازاینکه بچه‌ها توانستند آرامگاه را بگیرند ۳۳ نفر را دستگیر کردیم و همه آن‌ها را دست‌بسته به منزل حسین فدایی بردیم. با فرماندهان تماس گرفتیم که چه تصمیمی برای آن‌ها بگیریم فرمان امام از طریق آن‌ها صادر شد که سربازان را آزاد کنید و حتی مبلغی نیز به آن‌ها بدهید تا به خانه‌هایشان برسند و درجه‌داران را به دادگاه انقلاب معرفی کنید.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق،  اگر سراغ خانه سبزعلی را از کاسبان خیابان حرم بپرسی، همه آدرس را می‌دانند. تابلو کوچه به نام “شهید قاسم سبزعلی” تو را یک‌راست می‌برد تا پلاک ۷. خانه‌ای که روزگاری محل رفت‌وآمد جوان‌های مبارز شهرری بود. برادران سبزعلی گرداگرد خانه پدری نشسته‌اند. این خانه خاطرات مرحوم مادر و برادر شهیدشان قاسم را زنده می‌کند. برادران سبزعلی عشق به دین و اسلام را مدیون مادرشان “نرگس اکبر مقدم” می‌دادند. حاج اصغر، محسن، امیر، حسن، ابوالفضل برادران سبزعلی هستند. یاد و خاطره قاسم نیز امروز در قاب عکس کنار برادرانش، زنده مانده است.

مادرم اولین مبارز خانه ما بود

محسن سبزعلی می‌گوید: «فکر می‌کنم سال‌های ۵۵ یا ۵۶ بود برادر بزرگ‌ترم حاج اصغر از قم رساله و پیغام‌های امام را می‌آورد و در تهران و شهرری توزیع می‌کرد دوست دیگری داشتیم به نام”اکبر ابوطالبی” او نیز با حاج اصغر همراه بود و تعدادی از رساله‌ها را نیز در خانه آنها پنهان می‌کردند. رساله‌ها لو رفته بود و نیروهای ساواک وارد منزل ابوطالبی شده بودند. همسایه‌ها به مادرم پیغام دادند که تا چند دقیقه دیگر ساواک وارد منزل شما هم می‌شود برای بردن بقیه رساله‌ها. هیچ‌کدام از برادرها در خانه نبودیم مادرم نیز تمام رساله‌ها را داخل چاه خشک وسط حیاط ریخته و تخته‌سنگ را به‌تنهایی روی آن گذاشته بود؛ بعدازاینکه نیروهای ساواک وارد منزل ما شدند و همه‌جا را جستجو کردند؛ دست از پا درازتر از خانه ما خارج شدند. مادرم از آن روز بیشتر ما را تشویق می‌کرد، یادم می‌آید که مادرم بعضی روزها برای ۵۰ نفر غذا درست می‌کرد که پذیرای جوان‌های انقلابی باشد. وقتی در منزل ما جلسه‌ای برگزار می‌شد برای امنیت بیشتر بچه‌های کوچک‌تر از سر کوچه دو نفر دو نفر می‌ایستادند که اگر سروکله مأموران ساواک پیدا شود به ما اطلاع دهند تا انقلابیون از راه پشت‌بام فرار کنند.

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

نیروهای خودی، کلانتری را تقدیم کردند

حسن سبزعلی به‌روزی اشاره می‌کند که کلانتری شهرری توسط بچه‌های شهرری اشغال شد. اکثر مأموران کلانتری شهرری خودی و از اهالی محله بودند بنابراین به خیلی از آن‌ها اطلاع دادیم و کلانتری تقریباً خالی‌شده بود وقتی بچه‌ها از سمت میدان شهرری به سمت کلانتری پیش رفتند یک ماشین وانت‌بار که از زباله پرشده بود از کنار ما گذشت بعدها متوجه شدیم که سلاح‌ها و مهماتی که در کلانتری نگه‌داری می‌شد توسط این ماشین از کلانتری خارج‌شده بود و برای اینکه انقلابیون متوجه نشوند روی آن را با زباله پرکرده بودند.

بدون اینکه به کسی آسیب برسد صبح آن روز کلانتری گرفته شد و بعدازظهر نیز اهالی به سمت کلانتری دولت‌آباد رفتند؛ اما رئیس کلانتری دولت‌آباد تسلیم نشد و درگیری مسلحانه درگرفت و حدود ۸ نفر از جوان‌های انقلابی در آن روز شهید شدند.

ابوالفضل سبزعلی از دیگر برادران می‌گوید: من آن موقع محصل بودم و در رکاب برادران. آن روزها جمعیت شهرری به نسبت کمتر بود و به دلیل وجود پایگاه محکم نظامی شاهنشاهی که در آرامگاه تشکیل‌شده بود به‌سرعت تظاهرات مردمی سرکوب می‌شد. بنابراین جلساتی که در منزل ما برگزار می‌شد بیشتر بچه‌های انقلابی را به سمت تهران و خیابان ۱۷ شهریور هدایت می‌کرد. یادم می‌آید که برادرم حاج اصغر بدون ترس عکس امام را روی شیشه ماشینش می‌چسباند تا محرکی باشد که بچه‌ها در تظاهرات آن روزهای تهران شرکت کنند.

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

غریبه ها دل کشتن داشتند

حاج اصغر با اشاره به‌روزهای خون‌بار شهرری می‌گوید: بعد از پیروزی انقلاب تازه‌کار ما شروع شد آن روزها بیشتر نیروهای کلانتری محلی بودند. و نمی‌توانستند به روی مردم اسلحه بکشند. ازاین‌رو برای کشتار مردم از مراغه نیرو اعزام کرده بودند. این را بعدها متوجه شدیم وقتی‌که با گرفتن مرکز ساواک در نزدیکی هلال‌احمر رئیس ساواک شهرری اسامی را لو داد و گفت: «حتی او فرمان تیر را هم صادر نکرده است. باوجود همه شادی که با پیروزی انقلاب احساس می‌کردیم به دنبال سرنخی بودیم که بفهمیم چه کسی فرمان تیر را در شهرری صادر کرد و بچه‌های شهرری را شهادت رساند؛ روز تظاهرات ۱۸ دی فقط قرار بود قطع‌نامه‌ای خوانده شود؛ اما به‌یک‌باره فرمان تیر صادر شد. با برادرم محسن به مراغه رفتیم با آشنایی که آنجا داشتیم همراه با چند نفر و وارد پادگان شدیم و حدود ۸ نفر را دست‌بسته به تهران آوردیم ۸ نفر که اسامی آنها را قبلاً به ما داده بودند در مسیر از آنها پذیرایی کردیم صبحانه و نهار به آنها دادیم.

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

مادرم قاتل برادرم را بخشید

وقتی آنها را به شهرری آوردیم شعارنوشته‌هایی را آماده کرده بودیم با این مضمون که اینها قاتلان شهدای شهرری هستند. آنها را تحویل دادگاه انقلاب دادیم از آن ۸ نفر دو نفر اعدام شدند و بقیه به زندان رفتند تا اینکه امام فرمان آزادی زندانیان را داد. بعدازاینکه از زندان آزاد شدند سه نفراز آنها به خانه ما آمدند برای حلالیت چون قاسم برادر ما در همان روز شهید شده بود یادم می‌آید که مادرم به آنها گفت: وقتی امام شمارا آزاد کرده است من هم شما را حلال می‌کنم.

 امام به زیارت سید الکریم آمد

با علنی شدن مبارزات مسلحانه قرار بود یک دوست قدیمی به نام حاج علی حیدری ۲۰ اسلحه ژسه و ۲ هزار فشنگ به ما برساند. اینها را حاج اصغر سبزعلی می‌گوید؛ برادران سبزعلی مادامی‌که برادر بزرگ‌تر صحبت می‌کند دست ادب بر زانو گذاشته‌اند و گوش می‌کنند. درحالی‌که خودشان نیز بخشی از خاطرات آن روزهای برادر هستند.

حاج اصغر ادامه می‌دهد: گوش‌به‌زنگ پیغام بودم که برادرم محسن به در منزل ما آمد و خبر آورد که حاج علی حیدری پیغام داده که سریع خودت را برسان؛ تا وقتی‌که به حاج علی برسم تصور می‌کردم اسلحه و فشنگ‌ها را آورده است. ساعت ۷ بعدازظهر حاج علی را در میدان شهرری ملاقات کردم آرام در گوشم گفت «خیابان حرم را امن کنید حضرت امام تا ساعت ۹ برای زیارت حرم حضرت عبدالعظیم (ع) می‌آید.»

سر از پا نمی‌شناختیم اما باید خوشحالی خودمان را پنهان می‌کردیم هنوز نیروهای حکومتی حضور داشتند و معروف شده بودند به چماق به دست‌ها. نیروهای ژاندارم و ساواکی‌ها آرامگاه رضاشاه را حفظ کرده بودند. باید به بهانه‌ای بچه‌های انقلابی را به خیابان و اطراف حرم می‌کشاندیم. شایعه کردیم که قرار است «چماق به دست‌ها» به مردم حمله کنند. بچه‌ها هر ۵ قدم در خیابان حرم ایستاده بودند تا بتوانند از مردم دفاع کنند. ساعت از ۹ گذشته بود ما برادرها در میدان شهر منتظر بودیم که ماشین بنز سبزرنگ از دور نمایان شد. امام در همان ماشین بود حاج احمد پسر امام نیز همراهشان بود محسن رفیق‌دوست، مهدی عراقی و چند نفر دیگر نیز همراه امام بودند. ماشین نزدیک میدان ترمز کرد. برای اینکه دیگران متوجه نشوند به راننده گفتم مسیر امن است همین‌طور با ماشین تا جلوی صحن در اصلی بروید. ساعت ۱۰ بود که امام به جلوی در اصلی حرم رسید بازار خلوت بود. پیرمردی جلوی در صحن به حالت تضرع نشسته بود و دعا می‌کرد امام را یک‌لحظه دید و شناخت با صدایی متعجب و بلند گفت: امام! امام نیز به او لبخند زد. همان‌طور که نشسته بود عبای امام را بوسید.

چهارطرف امام را گرفته بودیم که به ایشان صدمه‌ای وارد نشود به ضریح که رسیدیم امام را تنها گذاشتیم. به یک از دوستانمان که دوربین عکاسی داشت خبر داده بودیم که برای عکاسی و فیلم‌برداری از امام حاضر شود؛ اما آن‌قدر وقت کم بود که برادران شفیعی فقط توانستند یک فریم از امام عکس بگیرند.

آن موقع امام‌زاده‌ها و صحن عبدالعظیم (ع) به یکدیگر راه نداشتند امام مقبره حضرت عبدالعظیم (ع) و امام‌زاده حمزه (ع) را زیارت کردند. یکی از بچه‌های انقلابی به امام نزدیک شد و از شوق به امام نگاه کرد و گفت «قربانت بروم» امام نیز دستی به سر او کشید جمله محبت‌آمیزی را ادا کردند. درکل امام  ۱۰ دقیقه در حرم بود. تا «چماق به دست‌ها» مطلع شوند امام رفته بود آن شب از شوق در پوست خودمان نمی‌گنجیدیم.

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

دیوار عاشقی

امینی مقدم یکی از خادمان قدیمی حرم نیز گفته‌های اصغر سبزعلی را تصدیق می‌کند و می‌گوید: «رژیم روزهای آخرش را سپری می‌کرد اما هنوز امیدوار بود و دست از کشتار مردم برنمی‌داشت. آن شب نوبت‌کار من بود. رسم بود که در ساعت آخر خادم‌ها با احترام از زائران می‌خواستند که سلامی بدهند و از حرم خارج شوند. به‌رسم عادت مشغول این کار بودم، متوجه شدم که حدود ۳۰ نفر خانم و آقا، پراکنده در حرم هستند و اصلاً به حرف‌های من توجهی نمی‌کنند. دست چند نفرشان هم بی‌سیم دیدم. موضوع را به حاج‌آقا امینی سر پرست  خادم ها اطلاع دادم. آن چند نفر بیسیم به دست را به کشیک‌خانه بردیم و موضوع را جویا شدیم. آن‌ها گفتند که قراراست تا دقایقی دیگر امام خمینی (ره) وارد حرم شوند. همه خادم‌ها دست‌وپایشان را گم‌کرده بودند. جالب آنکه نیروهای شاه با تانک و تشکیلات نظامی برای نظارت بر اوضاع شهرری در چهارراه آرامگاه مستقر بودند؛ اما نیروهای حفاظت قرار بود از مسیر دیگری امام را وارد حرم کنند. آن ۳۰ نفر هم جزو نیروهای حفاظتی بودند که برای رصد اوضاع‌واحوال از چند ساعت قبل وارد حرم شده بودند. من و بقیه خادم‌ها سر از پا نمی‌شناختیم. امام از طرف میدان کوچک و کوچه سقاخانه وارد حرم شدند. صحنه زیبایی بود. خادم‌ها همراه با گروه حفاظتی امام برای آنکه مبادا نیروهای ساواک بویی برده باشند و بخواهند وارد شوند دستانشان را در هم گره زدند و از ورودی در حرم تا ایوانی که به باغچه طوطی منتهی می‌شد دیوار  دفاعی تشکیل دادند. من‌بعدها آن دیوار را دیوار عاشقی نامیدم. صحنه‌های نابی بود. امام همراه با حاج احمد آقا، حرم امامزاده عبدالعظیم (ع) را زیارت کردند.

آن حضور آن‌قدر غیرمنتظره بود که ما حتی فرصت نکردیم به تولیت آستان خبر دهیم یا اینکه از لحظه‌های ورود ایشان به حرم تصویربرداری کنیم. بعد از پایان زیارت، امام حتی برای پذیرایی هم صبر نکردند و به آقای مؤذنی که آن زمان مسئول کشیک‌خانه بود گفتند «فرصت زیاد است.» امام همراه با نیروهای حفاظتی‌شان از در دیگر خروجی بیرون رفتند. هنوز ۲۰ دقیقه‌ای از خروجشان نگذشته بود که سروکله رئیس ساواک و شهربانی پیدا شد. گفت انگار اینجا خبرهایی بود و ما بی‌خبر بودیم؟ اما در جواب فقط پوزخند تمسخرآمیز خادم‌ها را تحویل گرفت.»

۳۳ نفر را در آرامگاه دستگیر کردیم

«روز ۲۱ بهمن بود هنوز هم گارد نظامی در اطراف آرامگاه بودند. یک سری بچه‌های مبارز برای گرفتن آرامگاه پیش‌قدم شده بودند بعضی از مبارزان سلاح گرم داشتند. دستور تیر صادرشده بود همان‌طور که نیروهای انقلابی پیش می‌رفتند یک نفر از روی سقف آرامگاه همه بچه‌ها را به تیر بست تعداد زیادی از بچه‌ها آن روز شهید شدند چندنفری هم از نیروهای گاردی کشته شدند». این‌ها را محسن سبز علی می‌گوید و همان‌طور که خاطرات آن روزها را در ذهنش مرور می‌کند ادامه می‌دهد: بعدازاینکه بچه‌ها توانستند آرامگاه را بگیرند ۳۳ نفر را دستگیر کردیم و همه آن‌ها را دست‌بسته به منزل حسین فدایی بردیم. با فرماندهان تماس گرفتیم که چه تصمیمی برای آن‌ها بگیریم فرمان امام از طریق آن‌ها صادر شد که سربازان را آزاد کنید و حتی مبلغی نیز به آن‌ها بدهید تا به خانه‌هایشان برسند و درجه‌داران را به دادگاه انقلاب معرفی کنید.

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی

منبع خبر

بادیگاردهای امام خمینی در زیارت پنهانی بیشتر بخوانید »

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر


خبرگزاری فارس ـ گروه حماسه و مقاومت ـ زهرا بختیاری: شما حاضرید چقدر پول بگیرید برای اینکه جان خود را فدای کسی بکنید؟ جانی که در عالم هستی نعمتی بالاتر از آن وجود ندارد که خدا به بنده‌ای ارزانی کند. 

در تعارفات روزانه لقلقه زبان خیلی از افراد است؛ وقتی می‌خواهند با آشنایی گفت‌وگو کنند، می‌گویند قربانت شوم، فدایت شوم و …. اما به راستی بابت چه هزینه‌ای حاضریم بند انگشتی نثار حتی عزیزترین‌هایمان بکنیم؟

بالاتر از مرتبه مادی، چند نفر از ما حاضریم با کمال عشق و اعتقاد جانمان را برای کسی به خطر بیندازیم که حتی عضوی از خانواده ما هم نیست؟ در این روزگار هزار رنگ، جانفشانی برای غیر، خنده‌دار به نظر می‌رسد.

هستند عده‌ای که حاضرند این کار را انجام دهند. این آدم‌های خاص و عجیب به قول سلحشور در قصه آژانس شیشه‌ای، هستند اما کم‌اند. می‌گویم عجیب و خاص زیرا تعلقات پرزرق و برق این عصر جدید زورش به کمتر نفسی نمی‌رسد.

خیلی از ما با این افراد زندگی کرده‌ایم یا دورادور دیده‌ایم‌شان؛ افرادی که بین عوام به «بادیگارد» معروفند و در واقع مجاهدی هستند که قدم در سیر الی الله گذاشته‌اند. فرق آنها با بادیگاردها را حاج حیدر ذبیحی به خوبی بیان می‌کند: «آنها برای هر تن و بدنی محافظ نمی‌شوند. بلکه جانشان را در طبق اخلاص می‌گذارند و از جان کسی دفاع می‌کنند که اعتقادشان می‌گوید باید حفاظت شوند. افرادی که وجودشان برای اعتلا و پیشرفت انقلاب و نظامی ثمربخش است که حضرت روح الله پرچمش را بلند کرد.» 

در این مطلب به بهانه جانفشانی محافظ شهید هسته‌ای، دکتر محسن فخری زاده سعی کردیم یادی کنیم از چند محافظ که تا پای جانشان ایستادند و لحظه‌ای شک به جانشان نیفتاد.  

 یکی از آنها شهید سرهنگ حسن اکبری است. محافظ و از اعضای سرتیم حفاظتی مقام معظم رهبری که در یک مأموریت آموزشی به تاریخ ۱۲ اردیبهشت سال ۹۵ به شهادت رسید. مردی که سال‌ها در شرایط سخت و حساس از مهم‌ترین و عالی‌ترین شخص کشور حفاظت کرد و این کار را با همه اعتقادش انجام داد. به روایت خانواده این شهید مقام معظم رهبری بعد از شهادتش بسیار ناراحت شدند و فرمودند: داغ ما اگر از شما بیش‌تر نباشد کمتر نیست.

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر

شهید دیگر عبدالله باقری است که علی‌رغم حفاظت از رییس جمهور وقت و جایگاهی که می‌توانست به لحاظ مادی برایش خیلی مهم باشد، همه را رها کرد و برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) عازم سوریه شد و در اربعین سال ۹۴ حین مبارزه با تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. از عبدالله دو فرزند دختر باقی مانده است که تا آخر عمر حضور پدر را در کنار خود احساس نخواهند کرد. 

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر

شهید سلگی و شهید نواب دو محافظ شهید حاج حسن طهرانی مقدم که چون سایه همراه همیشگی این دانشمند بزرگ بودند و سرانجام در تاریخ ۲۱ آبان سال ۹۰ تا پای شهادت او را همراهی کردند.

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر

همچنین یادی کنیم از محسن فرامرزی که از اعضای تیم حفاظت آیت‌الله امامی کاشانی امام جمعه موقت تهران بود که او نیز سرانجام صورت داوطلبانه و در قالب مدافع حرم به سوریه رفت و حین حفاظت از حرم عقیله بنی‌هاشم شهید شد. 

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر

شهید ‌هادی طارمی که برادرش جواد نیز در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیده بود و خود افتخار داشت تا سال‌ها از مردی محافظت کند که یک کشور داغدار شهادتش شدند و در حسرت یک نگاهش ماندند. شهید شهروز مظفری نیا که پسرش سه ماه بعد از شهادت پدر متولد شد و وحید زمانی تازه دامادی که متولد سال ۶۸ بود و همگی از اعضای تیم حفاظتی حاج قاسم سلیمانی بودند که در ۱۳ دی سال ۹۸ در یک حمله تروریستی همراه فرمانده‌شان به شهادت رسیدند. 

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر
شهید وحید زمانی نیا

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر
شهید وحید زمانی نیا

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر
شهید ‌هادی طارمی

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر
شهید ‌هادی طارمی

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر
شهید شهروز مظفری نیا

در آخر پاس می‌داریم مجاهدت و شجاعت حامد اصغری محافظ شهید محسن فخری زاده که خود را مقابل پیکر شهید قرار داد و سپر او شد و چهار گلوله به بدنش اصابت کرد. هر چند حامد اصغری به لطف خدا همچنان در قید حیات است و در حال مداوای مجروحیتش، اما با این عمل در روز جمعه نشان داد حامد نیز آماده شهادت برای اعتلای نظام مقدس اسلامی است و در این راه لحظه‌ای درنگ نخواهد کرد.  

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر

این مردان تنها تعدادی از محافظان جان بر کف شخصیت‌های نظام اسلامی هستند که با شهادتشان نشان دادند باکی از جان دادن ندارند؛ اگر قرار باشد خونشان برای خدا به زمین ریخته شود. 

انتهای پیام/



حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر

منبع خبر

حاضرید برای چه کسی جان‌تان را بدهید؟+تصاویر بیشتر بخوانید »