باکری

دفاع مقدس را باید براساس حقیقت آن نگریست

«جهاد تبیین» پادزهر تحریف حقایق دفاع مقدس


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس – سید محمدجواد میرخانی؛ هشت سال دفاع مقدس عرصه تجلی اشتیاق بی‌انتهای عاشقان شهادت بود. رزمندگانی که پا به جبهه مصاف حق و باطل گذاشتند، بزرگ‌ترین دارایی خود، یعنی جان‌شان را با خدا معامله کردند؛ لذا این‌گونه شد که صحنه‌هایی از بُعد الهی انسان، همان موجودی که خدا از روح خود در او دمیده است، تجلی یافت و خدا خریدار بنده‌ترین بندگانی شد که حق بندگی را در حد اعلی ادا کرده بودند.

دفاع مقدس یک گذر تاریخی نیست؛ بلکه در امتداد عاشوراست و تا قیام قیامت امتداد دارد؛ چراکه جنگ بین حق و باطل بود؛ چون همه دنیای کفر به مصاف اسلام آمد و یاران سیدالشهداء (علیه‌السلام) همچون محشر عاشورا، مقابل لشکری عظیم به میدان رفتند؛ لذا این‌گونه شد که سرزمین لاله‌گون جبهه‌ها را همچون کربلا می‌دانند؛ اما نباید فراموش کرد که این عاشورا هنوز زنده است و هنوز امتداد دارد و کربلاها هست تا وقتی عاشوراها هست؛ همان‌گونه که گفته‌اند: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا».

دفاع مقدس یک پیشوای الهی داشت؛ فرمانده‌ای که اگرچه در ظاهر، به‌گفته خودش طلبه‌ای بیش نبود؛ اما امام یک ملت که نه، بلکه امید دل مستضعفان جهان بود و هنوز هم پرچمش در دستان امام دیگری برافراشته است؛ برای همین است که وقتی او لب تر می‌کرد، لشکرها شکل می‌گرفت و اراده محکم رزمندگان، پولادین می‌شد، خرمشهرها یکی پس از دیگری فتح می‌شد و مجنون‌ها زیر پای مجنون‌های او، زیر بارش هزاران هزار گلوله می‌لرزید؛ با این وجود، اراده‌ها نمی‌لرزید.

دفاع مقدس یک فرهنگ درس‌آموز است؛ عرصه ولایت‌مداری آن رزمندگانی که گوش به فرمان ولی‌فقیه خود، در جبهه‌ها حماسه‌ها رقم می‌زدند. عرصه ایثار آن مادری که فرزند خود را از زیر آینه و قرآن رد می‌کرد تا در راه خدا قربانی شود. عرصه ازجان‌گذشتگی آن جوانی که لذت خوش جوانی را بر مرگ سرخ در راه خدا ترجیح می‌داد. عرصه جهادگری آن فرمانده‌ای که خودش در خط‌مقدم بود، نه پشت میزها. عرصه شکستن منیت مسئولی که شب‌ها پوتین‌های رزمندگان را واکس می‌زد. عرصه ازخودگذشتگی آن کودکی خردسالی که سکه سکه در قلک خود می‌انداخت و آن را به جبهه‌ها هدیه می‌کرد و عرصه صبوری زینب‌وار آن مادران و همسرانی که در قبال داغ عزیزان خود، خم به ابرو نیاوردند و جز زیبایی، چیزی ندیدند.

دفاع مقدس یک دانشگاه انسان‌ساز است؛ دانشگاهی که معلم آن حسین بن علی (علیه‌السلام) بود و فارغ‌التحصیلان آن اسطوره‌ها و مردانی همچون همت‌ها، باکری‌ها، کاظمی‌ها، باقری‌ها و سلیمانی‌ها شدند که هرکدام برای خود، صاحب مکتبی هستند.

دفاع مقدس مظهر استقامت است؛ استقامت 31 روزه مردمان خرمشهر با دستان خالی، مقابل ارتشی که می‌خواست هفت‌روزه به تهران برسد؛ استقامت با قمقه‌های خالی در کانال کمیل. استقامت به داغی رمل‌های فکه. استقامت به بلندای کوه‌های کردستان، استقامت به قیمت طاول‌ها و تنگی‌نفس. استقامت به وسعت مرزهایی که حتی یک‌وجب از آن هم بعد از هشت سال در اشغال دشمن باقی نماند و استقامت به حکمت تلخی جام زهر و خشم‌هایی که هنوز در سینه‌ها مانده است.

دفاع مقدس، مقدس است؛ به‌خاطر خون‌های ریخته شده در سه‌راهی شهادت، شرهانی و هویزه. به‌خاطر پیکرهای زنده‌به‌گور شده، آن هم با دستان بسته. به‌خاطر پیکرهای از اروند برنگشته. به‌خاطر نمازهای شب رزمندگان در دوکوهه، به‌خاطر بوی چادر خاکی زهرا (س) در شلمچه و صدها دلیل دیگر…

دفاع مقدس حقیقت است، نه مانند افسانه‌های غربی و نه اسطوره‌های خیالی آن. حقیقتی به‌رنگ و بوی آن‌چه بیان شد و همانا این حقیقت هیچ‌وقت قابل کتمان نیست؛ حقیقتی که در تاریخ این سرزمین ماندگار است و ماندگار خواهد بود. وقتی از حقیقت دفاع مقدس سخن می‌گوییم، بزرگ‌ترین حقیقت آن مقدس بودن این دفاع بوده و این بُعد قداست، همان عامل پیروزی ما در این مقاومت هشت‌ساله است؛ بنابراین دشمن برای تحریف دفاع مقدس، این بُعد مهم آن را هدف قرار می‌دهد و بدون‌شک پادزهر این حربه دشمن، «جهاد تبیین» در زمینه بیان حقایق دفاع مقدس، خصوصاً بُعد قداست آن است.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«جهاد تبیین» پادزهر تحریف حقایق دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

تصاویر/ یادواره شهیدان «باکری» و «امینی» در ارومیه

تصاویر/ یادواره شهیدان «باکری» و «امینی» در ارومیه


این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویر/ یادواره شهیدان «باکری» و «امینی» در ارومیه بیشتر بخوانید »

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی شهید باکری


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، تقویم این سرزمین همیشه با عطر شهادت همراه بوده است؛ از «باکری»، «خرازی» و «همت» گرفته تا «حجت‌الله رحیمی» که همگی مردان نام‌آشنای عاشقی در راه معبود هستند.

جنگ که باشد، فرقی نمی‌کند که آخر سال است یا اول آن، زمستان است یا تابستان؛ دشمن که راه خانه را بست، قهرمانانی از راه می‌رسند تا با غیرت و نثار خون خود، رویای هر اهریمنی را که قصد وطن ما کند، به کابوسی پریشان تبدیل کنند.

روزهای آخر اسفند، سالروز یادآوری برخی از این حماسه‌هاست؛ حماسه‌های قهرمانانی که مردانه ایستادند و تاریخ این سرزمین تا ابد مرهون ایثار آن‌هاست. یکی از این قهرمانان «حمید باکری» نام دارد، سردار گمنام دفاع مقدس که خستگی را خسته کرد.

آذر سال ۱۳۳۴ «حمید» به‌عنوان ششمین فرزند خانواده «باکری»، در ارومیه به‌دنیا آمد. پدرش کارمند کارخانه قند و مادرش هم خانه‌دار بود. ۱۸ ماه بیشتر نداشت که یک تصادف، او را برای همیشه از مهر مادری محروم کرد. «حمید» سال‌های درس و مدرسه را در کارخانه قند ارومیه گذراند و پس از اخذ دیپلم ریاضی، به خدمت سربازی رفت.

سال‌ها بعد، داغ از دست رفتن مادر تنها غم‌شان نشد؛ بلکه برادر بزرگ‌ترش «علی باکری» نیز توسط «ساواک» دستگیر و در زندان به شهادت رسید. شاید همین امر سرآغاز فعالیت سیاسی «حمید» و برادرش «مهدی» شد؛ به‌طوری که راهی تبریز شدند و به پخش اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های امام خمینی (ره) در این شهر پرداختند.

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی

«حمید» چندی بعد یعنی در سال ۱۳۵۵، با مشورت برادرش «مهدی» تصمیم گرفت تا برای فراهم‌شدن امکان بیشتر مبارزه علیه رژیم پهلوی، برای ادامه تحصیل راهی خارج از کشور شود؛ بنابراین ابتدا به ترکیه سفر کرد؛ اما به‌دلیل این‌که شرایط محیطی مغایر با عقایدش بود، از آن‌جا راهی آلمان شد. بعد از هجرت امام خمینی (ره) به پاریس، «حمید» هم راهی فرانسه شد تا از نزدیک و بدون واسطه، گوش جان به سخنرانی‌های امام خمینی (ره) بسپارد؛ این سفر، فصل جدیدی از مبارزات او را به‌همراه داشت و در آن‌جا مأموریت پیدا کرد تا عازم سوریه و لبنان شده و آموزش‌های چریکی را فرا گیرد.

در همان روزها، مسئولیت حمل اسلحه از مرز ترکیه به ایران را برعهده گرفت تا این‌که بعد از شنیدن خبر ورود امام خمینی (ره) به ایران، به کشورش بازگشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت سپاه پاسداران ارومیه درآمد و به‌عنوان نیروی واحد عملیات، در این نهاد انقلابی مشغول به خدمت شد.

همزمان با صدور فرمان تاریخی تشکیل بسیج مستضعفین توسط امام امت (ره)، «حمید باکری»‌ مسئولیت بسیج ارومیه را برعهده گرفت و برای رفع محرومیت‌های روستاها، در جهاد و سازندگی فعالیت کرد. غائله کردستان که فرا رسید، وی مانند دیگر سپاهیان غیور، راهی این دیار شد و در عمليات پاک‌سازی منطقه «سرو» و آزادسازی «مهاباد»، «پيرانشهر» و «بانه»، نقش به‌سزایی ایفا کرد.

پس از آغاز تجاوز ارتش بعث عراق به میهن، این‌بار «حمید باکری» راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد و ضمن برعهده گرفتن فرماندهی خط مقدم ایستگاه «هفت» آبادان، به سازمان‌دهی نیرو‌های مردمی پرداخت و پس از مدتی، عهده‌دار مسئوليت پاک‌سازی مناطق آزادشده كردنشين در منطقه «سرو» و سپس به‌عنوان مسئول كميته برنامه‌ریزی جهاد استان آذربایجان غربی، منصوب شد.

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی

عملیات «فتح‌المبین»، آغازی بود بر حضور دائمی «حمید باکری» در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل؛ همچنین عملیات «بیت‌المقدس» نیز شاهد حماسه‌های این رزمنده دلاور به‌عنوان فرمانده گردان در تیپ «نجف» بود که به‌همراه دیگر رزمندگان اسلام، نقش مهمی را در آزادسازی «خرمشهر» ایفا کرد.

عملیات موفقیت‌آمیز «مسلم بن عقیل» بخشی دیگر از رشادت‌های «حمید باکری» را به تصویر کشید؛ به‌طوری از طرف فرماندهی کل سپاه، او را به‌عنوان فرمانده تیپ حضرت ابو‌الفضل (ع) منصوب کردند؛ اما شایستگی‌های «حمید باکری» به این‌جا نیز ختم نشد؛ چراکه بعد از عملیات «والفجر مقدماتی» مسئولیت معاونت لشکر ۳۱ عاشورا را به وی سپردند.

«حمید باکری» سپس در عملیات‌های «والفجر ۱»، «والفجر ۲» و «والفجر ۴» در کنار رزمندگان تحت امر خود، در خطوط مقدم جبهه‌ها حضور پیدا کرد؛ او در حالی که در عملیات «والفجر ۱» از ناحیه پا مجروح شده و زانوی وی تحت عمل جراحی قرار گرفته بود، اما در عملیات‌های بعدی، با وجود این‌که از درد پا رنج می‌برد، این درد را هیچ‌وقت بر زبان نمی‌آورد.

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی

عملیات «خیبر» نقطه پایان حماسه‌های «حمید باکری» در دفاع مقدس و نقطه آغاز جاودانگی وی در تاریخ ایران است. قبل از عملیات، برادرش، شهید «مهدی باکری» در جمع فرماندهان گفت: «ما باید در این عملیات ابولفضل‌وار بجنگیم و هرکس آماده شهادت نیست، پا پیش نگذارد و حمید آرام گفت که برادران دعا کنید من هم شهید شوم»؛ این جمله «حمید»، همه را به گریه انداخت.

«حمید باکری» در عملیات «خیبر» توانست با نیرو‌های خود، در ساعت ۱۱ شب روز سوم اسفند سال ۱۳۶۲، پل مجنون را در عمق ۶۰ کیلومتری خاک عراق تصرف کند و سپس تا پای جان، در این منطقه به نبرد با دشمن بعثی بپردازد و به دیدار معبود خوبش بشتابد.

سردار «جمشید نظمی» یکی از همرزمانش، در خصوص آخرین دیدار خود با «حمید باکری» گفته است: «آخرین باری که حمید را دیدم، بعد از تصرف پل «شیتات» بود و حدود عصر. من مجروح شده بودم و مرا گذاشته بودند آن‌جا. «حمید» داشت نیرو‌ها را هدایت می‌کرد که یادش افتاد نماز ظهرش را نخوانده است. سریع رفت وضو گرفت و آمد، جایی قامت بست و نماز خواند که در تیر‌رس بود. هر لحظه امکان داشت فاجعه اتفاق بیافتد؛ اما او با طمأنینه و آرامشی نمازش را می‌خواند که من دردم را فراموش کردم و فقط به او خیره شدم. حتی وقتی بلندم کردند که ببرندم، برگشته بودم به آرامش نماز خواندن حمید نگاه می‌کردم».

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی شهید باکری بیشتر بخوانید »

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، تقویم این سرزمین همیشه با عطر شهادت همراه بوده است؛ از «باکری»، «خرازی» و «همت» گرفته تا «حجت‌الله رحیمی» که همگی مردان نام‌آشنای عاشقی در راه معبود هستند.

جنگ که باشد، فرقی نمی‌کند که آخر سال است یا اول آن، زمستان است یا تابستان؛ دشمن که راه خانه را بست، قهرمانانی از راه می‌رسند تا با غیرت و نثار خون خود، رویای هر اهریمنی را که قصد وطن ما کند، به کابوسی پریشان تبدیل کنند.

روزهای آخر اسفند، سالروز یادآوری برخی از این حماسه‌هاست؛ حماسه‌های قهرمانانی که مردانه ایستادند و تاریخ این سرزمین تا ابد مرهون ایثار آن‌هاست. یکی از این قهرمانان «حمید باکری» نام دارد، سردار گمنام دفاع مقدس که خستگی را خسته کرد.

آذر سال ۱۳۳۴ «حمید» به‌عنوان ششمین فرزند خانواده «باکری»، در ارومیه به‌دنیا آمد. پدرش کارمند کارخانه قند و مادرش هم خانه‌دار بود. ۱۸ ماه بیشتر نداشت که یک تصادف، او را برای همیشه از مهر مادری محروم کرد. «حمید» سال‌های درس و مدرسه را در کارخانه قند ارومیه گذراند و پس از اخذ دیپلم ریاضی، به خدمت سربازی رفت.

سال‌ها بعد، داغ از دست رفتن مادر تنها غم‌شان نشد؛ بلکه برادر بزرگ‌ترش «علی باکری» نیز توسط «ساواک» دستگیر و در زندان به شهادت رسید. شاید همین امر سرآغاز فعالیت سیاسی «حمید» و برادرش «مهدی» شد؛ به‌طوری که راهی تبریز شدند و به پخش اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های امام خمینی (ره) در این شهر پرداختند.

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی

«حمید» چندی بعد یعنی در سال ۱۳۵۵، با مشورت برادرش «مهدی» تصمیم گرفت تا برای فراهم‌شدن امکان بیشتر مبارزه علیه رژیم پهلوی، برای ادامه تحصیل راهی خارج از کشور شود؛ بنابراین ابتدا به ترکیه سفر کرد؛ اما به‌دلیل این‌که شرایط محیطی مغایر با عقایدش بود، از آن‌جا راهی آلمان شد. بعد از هجرت امام خمینی (ره) به پاریس، «حمید» هم راهی فرانسه شد تا از نزدیک و بدون واسطه، گوش جان به سخنرانی‌های امام خمینی (ره) بسپارد؛ این سفر، فصل جدیدی از مبارزات او را به‌همراه داشت و در آن‌جا مأموریت پیدا کرد تا عازم سوریه و لبنان شده و آموزش‌های چریکی را فرا گیرد.

در همان روزها، مسئولیت حمل اسلحه از مرز ترکیه به ایران را برعهده گرفت تا این‌که بعد از شنیدن خبر ورود امام خمینی (ره) به ایران، به کشورش بازگشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت سپاه پاسداران ارومیه درآمد و به‌عنوان نیروی واحد عملیات، در این نهاد انقلابی مشغول به خدمت شد.

همزمان با صدور فرمان تاریخی تشکیل بسیج مستضعفین توسط امام امت (ره)، «حمید باکری»‌ مسئولیت بسیج ارومیه را برعهده گرفت و برای رفع محرومیت‌های روستاها، در جهاد و سازندگی فعالیت کرد. غائله کردستان که فرا رسید، وی مانند دیگر سپاهیان غیور، راهی این دیار شد و در عمليات پاک‌سازی منطقه «سرو» و آزادسازي «مهاباد»، «پيرانشهر» و «بانه»، نقش به‌سزایی ایفا کرد.

پس از آغاز تجاوز ارتش بعث عراق به میهن، این‌بار «حمید باکری» راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد و ضمن برعهده گرفتن فرماندهی خط مقدم ایستگاه «هفت» آبادان، به سازمان‌دهی نیرو‌های مردمی پرداخت و پس از مدتی، عهده‌دار مسئوليت پاک‌سازی مناطق آزادشده كردنشين در منطقه «سرو» و سپس به‌عنوان مسئول كميته برنامه‌ریزی جهاد استان آذربایجان غربی، منصوب شد.

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی

عملیات «فتح‌المبین»، آغازی بود بر حضور دائمی «حمید باکری» در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل؛ همچنین عملیات «بیت‌المقدس» نیز شاهد حماسه‌های این رزمنده دلاور به‌عنوان فرمانده گردان در تیپ «نجف» بود که به‌همراه دیگر رزمندگان اسلام، نقش مهمی را در آزادسازی «خرمشهر» ایفا کرد.

عملیات موفقیت‌آمیز «مسلم بن عقیل» بخشی دیگر از رشادت‌های «حمید باکری» را به تصویر کشید؛ به‌طوری از طرف فرماندهی کل سپاه، او را به‌عنوان فرمانده تیپ حضرت ابو‌الفضل (ع) منصوب کردند؛ اما شایستگی‌های «حمید باکری» به این‌جا نیز ختم نشد؛ چراکه بعد از عملیات «والفجر مقدماتی» مسئولیت معاونت لشکر ۳۱ عاشورا را به وی سپردند.

«حمید باکری» سپس در عملیات‌های «والفجر ۱»، «والفجر ۲» و «والفجر ۴» در کنار رزمندگان تحت امر خود، در خطوط مقدم جبهه‌ها حضور پیدا کرد؛ او در حالی که در عملیات «والفجر ۱» از ناحیه پا مجروح شده و زانوی وی تحت عمل جراحی قرار گرفته بود، اما در عملیات‌های بعدی، با وجود این‌که از درد پا رنج می‌برد، این درد را هیچ‌وقت بر زبان نمی‌آورد.

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی

عملیات «خیبر» نقطه پایان حماسه‌های «حمید باکری» در دفاع مقدس و نقطه آغاز جاودانگی وی در تاریخ ایران است. قبل از عملیات، برادرش، شهید «مهدی باکری» در جمع فرماندهان گفت: «ما باید در این عملیات ابولفضل‌وار بجنگیم و هرکس آماده شهادت نیست، پا پیش نگذارد و حمید آرام گفت که برادران دعا کنید من هم شهید شوم»؛ این جمله «حمید»، همه را به گریه انداخت.

«حمید باکری» در عملیات «خیبر» توانست با نیرو‌های خود، در ساعت ۱۱ شب روز سوم اسفند سال ۱۳۶۲، پل مجنون را در عمق ۶۰ کیلومتری خاک عراق تصرف کند و سپس تا پای جان، در این منطقه به نبرد با دشمن بعثی بپردازد و به دیدار معبود خوبش بشتابد.

سردار «جمشید نظمی» یکی از همرزمانش، در خصوص آخرین دیدار خود با «حمید باکری» گفته است: «آخرین باری که حمید را دیدم، بعد از تصرف پل «شیتات» بود و حدود عصر. من مجروح شده بودم و مرا گذاشته بودند آن‌جا. «حمید» داشت نیرو‌ها را هدایت می‌کرد که یادش افتاد نماز ظهرش را نخوانده است. سریع رفت وضو گرفت و آمد، جایی قامت بست و نماز خواند که در تیر‌رس بود. هر لحظه امکان داشت فاجعه اتفاق بیافتد؛ اما او با طمأنینه و آرامشی نمازش را می‌خواند که من دردم را فراموش کردم و فقط به او خیره شدم. حتی وقتی بلندم کردند که ببرندم، برگشته بودم به آرامش نماز خواندن حمید نگاه می‌کردم».

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی بیشتر بخوانید »

یه حبه قند از شنیدن تا دیدن همه کسانی که به نحوی گرایش به پیدا کرده اند اگر به خوبی به …


یه حبه قند
از شنیدن تا دیدن

همه کسانی که به نحوی گرایش به پیدا کرده اند اگر به خوبی به گذشته هویتی خود بنگرند خواهند دید مهم ترین و اوّلی ترین عاملی که آنها را قلبا به دین داری متمایل کرده و مزه آن را به جانشان نشانده است عموما نه شنیدن سخنان فلان سخنران یا مطالعه نوشته جات بهمان نویسنده بلکه رفتارهای دینی صادقانه از یک یا چند انسان دین مدار بوده است. آن فرد و این رفتار، ممکن است تاکید بر کسب روزی توسط پدری صبور و تلاشگر یا آموختن حکمتی عمیق از یک خوش برخود و مهربان یا تقیّد به توسط مادری دلسوز یا دوستی همدل یا تعطیلی مغازه در وقت توسط بقال خوش حساب محل یا چشم پاکی یک راننده تاکسی و قانع یا عاشقانه یک رزمنده و… باشد
حقیقتا معتقدم یکی از مشکلات نسل امروز نسبت به نسل های گذشته آن است که نسل امروز آدم های دین دار متعالی به معنای واقعی کمتر کمتر ها ها و ها می بیند کمتر ها و ها می بیند؛ نفَسِ گرم انسانهای الهی را کمتر حس می کند؛ بیشتر می شنود این شنیدن در کنار ندیدن؛ آفت تازه ای می آفریند؛ با خود می پندارد احتمالا یا دین و دین داری مشتی تعالیم دست نیافتنی و غیرقابل انطباق با زندگی امروزی است و یا انسانها ذاتا موجوداتی منفعت گرا و قدرت طلب هستند و سنخیتی با امور الهی ندارند؛ دین داری را یک استثنا و خلاف جهت گرایش های و ذاتی انسان تلقی می کند
اهمیت کار رسانه ای و جای خود اما شاید برای ترغیب انسان ها به دین لازم نباشد دائما برای آنها حرف بزنیم یا پستهای رنگارنگ اینستاگرامی و عاشقانه های مذهبی و… بگذاریم، شاید مهمترین کار این است که در مقابل چشم دیگران فقط به تعالیم دین عمل کنیم تا انسانها ببینند زندگی با چاشنی دین چقدر شُدنی، چه شیرین و تا چه اندازه آرامش بخش است تا ببینند می‌شود به قدرت رسید و دچار فساد نشد، هیاتی بود و زندگی خانوادگی عاشقانه ای داشت میشود چادری و موفق و شاد بود و مغرور نشد و بازاری بود و نماز اول خواند وسط جنگ، شاد بود و…
اهل بیت ع به ما فرموده اند: کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم: مردم را با غیر از زبانتان [یعنی با عملتان] به سمت دین دعوت کنید.
فراموش نکنیم تاثیر دهها برابر بیشتر از است: دوصد گفته چون نیم کردار نیست.



منبع

s.y.taherrahimi@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

یه حبه قند از شنیدن تا دیدن همه کسانی که به نحوی گرایش به پیدا کرده اند اگر به خوبی به … بیشتر بخوانید »