.
خاطرات از شهید محمد رضا دهقان قسمت بیست و دوم:
(چرا با سر امدی! بخش دوم) _بخش دوم:
...

. خاطرات از شهید محمد رضا دهقان قسمت بیست و دوم: (چرا با سر امدی! بخش دوم) _بخش دوم: …


.
خاطرات از شهید محمد رضا دهقان قسمت بیست و دوم:
(چرا با سر امدی! بخش دوم) _بخش دوم:
...

.
خاطرات از شهید محمد رضا دهقان قسمت بیست و دوم:
(چرا با سر امدی! بخش دوم)

_بخش دوم:

پیکر را که آوردند من نگران این بودم که بی‌سر باشد و  به یاد آن حرفی که گفته بود دعا کن من بی‌سر برگردم افتادم و به خودم می‌گفتم حتما الان سر است. وقتی صورتش را دیدم ,خیالم راحت شد و در اولین جمله به او گفتم «محمدرضا چرا با سر آمدی!» در صورتی که وقتی فرماندهان نحوه محمدرضا را توضیح دادند فهمیدیم که محمدرضا واقعا بی‌سر بوده و فقط یک لایه صورتش را آورده  و همانطوری که خودش می‌خواسته شد و فقط صورتش را برای ما آورده که با دیدن صورتش آرامش بگیریم.

(راوی:مادر شهید)



.
خاطرات از شهید محمد رضا دهقان قسمت بیست و دوم:
(چرا با سر امدی! بخش دوم) _بخش دوم:
...

منبع

khademoshohada._@

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

. خاطرات از شهید محمد رضا دهقان قسمت بیست و دوم: (چرا با سر امدی! بخش دوم) _بخش دوم: … بیشتر بخوانید »