براندازی

دشمن چطور از براندازی به فروپاشی رسید؟!

دشمن چطور از براندازی به فروپاشی رسید؟!



ماجرای کشف حجاب را هم باید درست دید. احساس ناامیدی و بی‌هویتی در ایران به فروپاشی این هویت بیشتر کمک می‌کرد. یکپارچگی ایران با از بین رفتن قدرت حاکمیت و عناصر استقلال‌بخش و هویتی‌اش شدنی بود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، علی مهدیان استاد حوزه و دانشگاه طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت: فروپاشی یکی از روش‌های برداشتن قدرت‌ها از پیش پای تمدن غرب است. بعد از جنگ جهانی اول فروپاشی عثمانی یکی از روش‌های ظاهرا موفق غرب در این جهت بود. عثمانی مراحلی را طی کرد و تا پیش از آن به «مرد بیمار» اروپا تبدیل شده بود. این تعبیری بود که در سال ۱۸۵۳ توسط تزار روس نیکلای اول برای توصیف امپراتوری عثمانی برای سفیر انگلیس در کشورش استفاده شد. این بیماری دو بعد و دو ضلع جدی داشت؛ یکی اقتصادی و دوم فرهنگی. بعد اقتصادی توسط تجار و شرکت‌های غربی دنبال می‌شد و بعد فرهنگی نیز با همان ابزارهای آن دوران و البته جریان روشنفکری منفعل در داخل پی گرفته می‌شد. هویت ملی عثمانی نیز البته آنچنان مستحکم نشده بود که بتواند دوام بیاورد.

فروپاشی دیگر در شوروی رقم خورد. غرب مادی باز با دو بازوی فشار اقتصادی و تبلیغات و کار رسانه‌ای زمینه فروپاشی شوروی را فراهم کرد. آن بخش‌هایی از شوروی که این هویت ملی درشان کمرنگ بود و به زور جریان کمونیستی به هم متصل شده بودند جدا شدند. اما بعد از نابودی و اعلام شکست، کمونیسم روسیه تبدیل به یک قدرت درجه چندم در دنیا نشد. عناصر قدرت اقتصادی و نظامی باقی ماند و البته شکل‌گیری دستگاه حاکمیت مقتدر نیز در این جهت مؤثر بود. اما هر چه بود در برهه‌ای از تاریخ، غرب احساس اقتدار کرد. گفتمان جامعه جهانی با محوریت آمریکا و سپس شکل‌گیری اتحادیه اروپا بروز و ظهور طرح انسجام‌بخشی مدرن در دنیا بود. به مرور که قدرت اسلام در خاورمیانه شکل گرفت و جریان اسلام انقلابی و بیداری اسلامی گسترش می‌یافت، تحقق جریان‌های وحدت‌شکن دینی با هویت‌های جهادی و حاکمیتی می‌توانست در شکستن قدرت در حال گسترش اسلامی مؤثر باشد.

دولت – ملت‌سازی‌ مدرن یک رشته مهم برای راهبری دنیا توسط دنیای غرب بود؛ برای آنکه فروپاشی‌ها را مدیریت کنند.

توجه به اغتشاشات ایران از این زاویه بسیار حیاتی است. کردها سال‌ها بود در غرب ایران مشغول فعالیت فرهنگی و نظامی و تشکیلاتی بودند. دروغ پدر مهسا می‌توانست مددرساننده به آنها باشد. در شرق نیز ماجرای عبدالحمید و اعوان و انصارش می‌توانست به این فرایند کمک کند. شهرهای شمالی و جنوبی نیز به شکل دیگر می‌توانستند در این جهت پیش بروند. مشکل اصلی، حکومت نبود بلکه هویت ایرانی بود؛ هویت قیام‌کرده و برخاسته که بنا داشت به‌دست خود و بدون آویزان شدن به قدرت‌ها و با فکر و نرم‌افزار سیاسی معنوی جدید به نام مردم‌سالاری دینی رشد کند. فشارهای اقتصادی از بیرون به‌علاوه تبلیغات و فشار رسانه‌ای با ابزارهای جدید در داخل و با کمک جریان منفعل غربگرای درون ایران می‌توانست ایران را از چند جهت به یک مرد بیمار تبدیل کند و سپس به سمت فروپاشی سوق دهد. به همین دلیل اغتشاشات در ایران نیازی به یک افق روشن نداشت و دلقکی مثل رضا پهلوی برایش مناسب‌تر بود. هر چه ایرانی‌ها بیشتر ناامید و منفعل می‌شدند و هر چه اقتدار حکومت مرکزی بیشتر به هم می‌خورد فروپاشی ساده‌تر بود.

ماجرای کشف حجاب را هم باید درست دید. احساس ناامیدی و بی‌هویتی در ایران به فروپاشی این هویت بیشتر کمک می‌کرد. یکپارچگی ایران با از بین رفتن قدرت حاکمیت و عناصر استقلال‌بخش و هویتی‌اش شدنی بود. اگر ایرانی‌ها دیگر عنصر هویت‌بخشی را در خود احساس نکنند با سرعت زیاد بیماری بر آنها غلبه می‌کند و نابود می‌شوند. صلوات پهلوی و «رضاشاه روحت شاد» ته دل همه ایرانی‌ها را حتی کسانی که فریادش می‌زدند خالی می‌کرد. چون ولو برای رو کم کنی خوب بود اما هویت‌کش بود.

جنگ امروز برای حفظ عناصر هویتی امروز یک جنگ جدی و بی‌بازگشت است. حفظ اقتدار مردم‌سالاری دینی، حفظ دین، حفظ هویت تاریخی تمدن‌ساز ایرانی، تقابل با زورگویان عالم و مفاهیم بنیادین بسیاری که در دست داریم اگر به هر بهانه‌ای از دست برود فروپاشی و شق عصای مومنین رخ خواهد داد. جالب است که حتی شعار وحدت‌گرایی و ولاء طرفینی و امثالهم وقتی براساس تقویت عناصر هویتی دنبال نشود یعنی با نگاهی جزئی یا سطحی و یا خیالی انتزاعی پی گرفته شود می‌تواند مدد به طرح فروپاشی دهد. راه‌حل فقط و فقط، جدی‌کردن دو عنصر «امید» و «ایمان» است؛ امید از سر ایمان و ایمان در پی امید. این دو یکی هویت را و دیگری مسیر پیشرفت را یادآوری می‌کند. این نه یک طرح اجرایی و نه حتی یک راهبرد بلکه امری عمیق‌تر و اساسی‌تر است وقتی فشار بر یک هویت توحیدی و سالک زیاد می‌شود و او در تقابل با ابتلائات ناشی از دوست و دشمن قرار می‌گیرد. گفتمان ایمان و امید که ترجمه انالله و اناالیه راجعون است باید فراگیر شود. توجه به هویت و توجه به مسیر.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دشمن چطور از براندازی به فروپاشی رسید؟! بیشتر بخوانید »

آمریکا از طریق عراق، قطر و عمان پیام داد که دنبال براندازی نیست

آمریکا از طریق عراق، قطر و عمان پیام داد که دنبال براندازی نیست



مشاور عالی فرمانده کل سپاه گفت: شکست هژمونی آمریکا و خارج شدن غرب آسیا از اولویت نخست آمریکا باعث فرصت سازی و تولید بیشتر قدرت انقلاب اسلامی در صحنه بین‌المللی شده است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، حجت الاسلام حسین طائب عصر پنجشنبه در نهمین اجلاس سراسری مسوولان کانون‌های بسیج اساتید واحدهای دانشگاههای آزاد اسلامی کشور در مشهد، افزود: دوست و دشمن فهمیدند که نیازمند تعامل با انقلاب اسلامی هستند و آمریکا از طریق عراق، قطر و عمان پیام داد که دنبال براندازی نیست.

وی با بیان اینکه شکست جبهه غرب در بی ثباتی ایران منجر به اعتراف آنها به عدم امکان براندازی جمهوری اسلامی و همگرایی کشورهای منطقه با ایران شده است ادامه داد: اسرائیل تعامل کشورهای منطقه با ایران را می‌بیند و به دنبال این است که خط تهدید را از جنوب ایران به شمال کشور منتقل کند.

مشاور عالی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اظهار کرد: واگرایی در جبهه غرب و همگرایی در جبهه شرق بین چین، روسیه و ایران روند افزایشی دارد.

حجت الاسلام طائب ادامه داد: از طرف دیگر آمریکا در اثر جنگ اوکراین و حضور ضعیف در غرب آسیا و عرصه بین المللی با بحران اقتدار، اعتماد و منابع مواجه شده و این امر به روند تبعیت کشورها از آمریکا لطمه زده است. همچنین چالشها و تعارضات سیاسی و اجتماعی در داخل آمریکا رو به افزایش است و احتمال می‌رود در آستانه انتخابات ۲۰۲۴ به تعارض امنیتی تبدیل شود.

مشاور عالی فرمانده کل سپاه گفت: شکست هژمونی آمریکا و خارج شدن غرب آسیا از اولویت نخست آمریکا باعث فرصت سازی و تولید بیشتر قدرت انقلاب اسلامی در صحنه بین‌المللی شده است.

حجت الاسلام طائب با بیان اینکه تفاهم نامه‌های مختلفی که پارسال به دلیل اغتشاشات عملیاتی نشده بود امسال عملیاتی می‌شود، افزود: با این وجود، تلاش دشمن برای ایجاد یک اغتشاش فراگیر قبل از برگزاری انتخابات آتی با هدف تحریم و تعویق انتخابات به بهانه‌های مختلف است.

وی ادامه داد: دشمنان در بخش‌های مختلف افرادی را در داخل کشور با ایجاد شبکه سازی برای رسیدن به مقاصد خود به کار گرفته بودند اما با دستگیری آنها شبکه‌های ‌ایجاد شده متلاشی شد.

مشاور عالی فرمانده کل سپاه ادامه داد: از جمله اینکه افرادی را به کار گرفته بودند تا در ساخت بازی‌های کامپیوتری در قالب بازی‌های بومی، خشونت خانگی و خشونت اجتماعی و بی بندوباری را ترویج نمایند و یا در قالب شبکه جهانی جوانان به دنبال یارگیری برای خود بودند و یا در بخش زنان در چهار استان سرمایه گذاری کرده بودند تا اهداف مورد نظر آنها را پیاده نمایند.

وی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به انتخابات آینده خبرگان هم گفت: دشمن در انتخابات آینده به دنبال اثرگذاری تفکر غیر انقلابی بر انقلابی است.

حجت الاسلام طائب همچنین در خصوص لایحه عفاف و حجاب هم اظهار داشت: در برخورد با بی حجابی، مجازات باید کمک کار عملیات نرم باشد.

منبع: ایرنا

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آمریکا از طریق عراق، قطر و عمان پیام داد که دنبال براندازی نیست بیشتر بخوانید »

.

جورچین فتنه


گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس- شهاب شعبانی‌نیا؛ «نرخ دلار از حدود ۳۰ هزار تومان به سوی ۶۰ هزار تومان سیر صعودی پیدا کرده است، کسب و کار مردم در تهران و برخی شهر‌ها دچار اختلال شده و چشم‌انداز وضعیت اقتصادی مبهم‌تر از قبل شده است، تعدادی از مدافعان امنیت نیز مورد هجمه قرار گرفته و مظلومانه به شهادت رسیده‌اند»؛ این‌ها گوشه‌ی کوچکی از وقایع تلخی است که در پاییز ۱۴۰۱ رقم خورد.

هرچند که همه گروهک‌های معاند با اخذ دستور از یک اتاق عملیات و مطابق برنامه‌ای از پیش تعیین‌شده، جامعه را به سوی ناامنی و اغتشاش سوق دادند، اما جورچین فتنه ۱۴۰۱ با کلیدواژه‌ی «دروغ» تکمیل شد؛ دروغی که رسانه‌های معاند در ماجرای «مهسا امینی» به‌طور پیاپی تکرار کردند تا بنزین بر آتش اغتشاشات بریزند.

در این میان، ادعا‌های پدر مهسا امینی مبنی بر سلامتی کامل فرزندش، موجب شد که شایعه ضرب و شتم این دختر از سوی پلیس، قوت بیشتری بگیرد و جوانان هیجان‌زده و فریب‌خورده‌ی بیشتری با جریان فتنه همسو شوند.

فرقه تروریست رجوی (منافقین)، سلطنت‌طلبان و گروهک‌هایی همچون کومله که کمترین پایگاه اجتماعی را نیز در بین ملت ایران ندارند، با توسل به این‌گونه ادعا‌های کذب و اخبار جهت‌دار رسانه‌های ضد ایرانی همچون «ایران‌اینترنشنال»، «من‌وتو» و «بی‌بی‌سی فارسی» توانستند از غفلت و ناآگاهی تعدادی از جوانان این مرز و بوم همچون مجیدرضا رهنورد استفاده کنند تا بدین شکل هم نیرو‌های امنیتی را هدف قرار دهند و هم با مرگ امثال این جوان در کف خیابان‌ها، پروژه کشته‌سازی و اتهام‌زنی به نظام اسلامی را پیش ببرند.

البته هوشمندی نظام مبنی بر ممانعت از مسلح شدن مدافعان امنیت و همچنین در پیش گرفتن سیاست مدارا در قبال افراد فریب‌خورده، موجب شد که صف این افراد از صف گروهک‌های معاند و دشمنان نشان‌دار این کشور جدا و پروژه کشته‌سازی معاندان نیز با شکست مواجه شود؛ هرچند که هزینه اجرای این سیاست و اثبات دروغ دشمنان، با خون پاک ده‌ها شهید مدافع امنیت پرداخت شد.

اما با فروکش کردن اغتشاشات، این سوال در فضای حقیقی و مجازی به دفعات مطرح شده است که چرا افرادی که با دروغ خود، جورچین فتنه دشمنان داخلی و خارجی را تکمیل و هزینه‌های گزافی را به کشور تحمیل کردند، مورد بازخواست قرار نمی‌گیرند؟!

شهادت سرگرد «محمد قنبری» به دست پسرعموی مادر «کیان پیرفلک» در روزهای گذشته نیز این سوال را بیش از پیش در اذهان متبادر کرده است که چرا از سوی دستگاه قضایی و مسئولان ذی‌ربط با کسانی همچون پدر مهسا، مادر کیان و سلبریتی‌هایی که با طرح ادعا‌های دروغین، آتش‌بیار معرکه شده و خانواده‌های بسیاری را داغ‌دار کردند، برخوردی صورت نمی‌گیرد؟

آیا تداوم مماشات با چنین عناصری، موجب نمی‌شود که باز هم خون بی‌گناهی ریخته شود و همچون فرزندان شهید قنبری، گَرد یتیمی بر چهره کودکانی دیگر بنشیند؟ پس شاید لازم باشد که به مسئولان ذی‌ربط یادآور شویم «امنیت در هر جامعه‌ای خط قرمز محسوب می‌شود» و بر این اساس، مماشات با عاملان ناامنی به هیچ عنوان پذیرفتنی نیست.

انتهای پیام/ 200

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جورچین فتنه بیشتر بخوانید »

سیرک لندن و ابعاد جدیدی از اضمحلال منشور همبستگی

سیرک لندن و ابعاد جدیدی از اضمحلال منشور همبستگی



 منشور همبستگی که با سر و صدای فراوان به عنوان نماد اتحاد تفکرات مختلف در اپوزیسیون خارج‌نشین معرفی شد، از همان ساعت‌های اولیه با رسوایی اختلافات گسترده درونی با افول و اضمحلال روبه‌رو شد. 

به گزارش مجاهدت از مشرق، در روزهای اخیر لندن بار دیگر به محور تحرکات اپوزیسیون خارج نشین تبدیل شد.

برخلاف تبلیغات گسترده و به میان آوردن همه ظرفیت‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای گروه‌های برانداز خارج‌نشین، جمعیت اندکی در این نمایش جدید شرکت کردند. حامد اسماعیلیون که همچنان پرونده شکایت خانواده‌های هواپیمای اوکراینی علیه او به‌دلیل فساد مالی و سوءاستفاده‌های شخصی از احساسات آنها باز است، در تجمع برای قرار دادن نام سپاه در لیست گروه‌های تروریستی در لندن سخنرانی کرد.

او که تا پیش از این مدعی بود برای انقلاب جان می‌دهد، اکنون زندگی کردن را ارجح دانسته و گفت: «یکی از ارکان این انقلاب زندگی است و باید زنده ماند و خاری در چشم استبداد شد.»

در پس این ژست‌ها و تحرکات کاملاً تبلیغاتی چهره‌های اپوزیسیون که تلاش می‌شود با حمایت و پشتیبانی همه‌جانبه رسانه‌های فارسی زبان معاند به‌ویژه بی‌بی‌سی به عنوان رفتار انقلابی معرفی شود، حقایق قابل توجهی وجود دارد که باید به آن توجه شود.

نخست آنکه؛ اگرچه رسانه‌های معاند با پردازش‌های خبری سعی دارند تا به گمان خود ادامه حیات انقلاب توهمی در ایران را به نمایش بگذارند، اما انقلاب ادعایی آنها حتی توان ظاهرسازی برای نشان دادن همگرایی درونی میان این گروه‌ها را ندارد.

منشور همبستگی که با سر و صدای فراوان به عنوان نماد اتحاد تفکرات مختلف در اپوزیسیون خارج‌نشین معرفی و در بهمن ماه سال گذشته در سیرک جرج تاون معرفی شد، از همان ساعت‌های اولیه با رسوایی اختلافات گسترده درونی با افول و اضمحلال روبه‌رو شد.

اگرچه باقی مانده افراد معتقد به این منشور تلاش همه جانبه‌ای را برای حفظ آن در دستور کار قرار داده‌اند، اما فروپاشی منشور مذکور چنان شدت گرفته که در شرایط جدید نیز هر کدام از بازیگران این نمایش با تحرکات انفرادی قصد دارند تا خود را به عنوان محور اصلی فعالیت‌ها معرفی کنند و حیات و ممات انقلاب! را به خود گره بزنند.

دوم آنکه؛ افرادی مانند اسماعیلیون که به خوبی از پوچ بودن ادعای وجود جریانی انقلابی و در حال تداوم برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران آگاه هستند، ضمن آنکه شعار حمایت از اقشار مختلف مردم شامل کارگران و معلمان و طبقات ضعیف را می‌دهند، تلاش می‌کنند با پشتوانه‌سازی برای خود و فشار به کشورهای دیگر حلقه تحریم‌های اقتصادی علیه مردم ایران را تنگ‌تر کنند.

ماهیت جنایت‌کارانه تحریم‌ها که اپوزیسیون بر آن تأکید دارند به گونه‌ای است که «آلنا دوهان»، گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر در اقدامات قهری یک جانبه آن را جنایت علیه بشریت و ناقض تمام قوانین بشر دوستانه و انسانی و منشور ملل متحد دانسته و خواستار محاکمه و مجازات جهانی آمران و مجریان این تحریم‌ها علیه ملت ایران شده است.

اپوزیسیون خارج‌نشین بسیار امیدوار بود که در ادامه اغتشاشات پاییز گذشته در ایران با بهره‌گیری از ظرفیت‌های رسانه‌های معاند و توسعه جنگ شناختی، بتواند ضمن تمرکز بر موضوعاتی چون حجاب یا بدحالی دانش آموزان در مدارس دخترانه و همچنین برگزاری تجمعات در شهرهای مختلف اروپایی، نقش حلقه واسط میان داخل و خارج را ایفا کرده و نظام را با فشار هم زمان اجتماعی در داخل و سیاسی در خارج روبه‌رو و دچار فرسایش کند.

اکنون با مدیریت هوشمندانه چالش‌های داخلی و همچنین توسعه اختلافات میان هسته‌هایی که مدعی رهبری جریان‌های اعتراضی هستند، نه تنها برنامه مورد نظر آنان محقق نشد بلکه بیش از گذشته ضعف و ناتوانی خود را در ابعاد شخصی و گروهی در معرض نگاه هواداران اندک خود قرار دادند.

عدم استقبال از تجمع لندن که نگاشتی از شرایط وخیم اپوزیسیون خارج‌نشین را نشان می‌دهد، باید زنگ خطر را برای این گروه همواره متوهم روشن کرده باشد.

منبع: نور نیوز

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سیرک لندن و ابعاد جدیدی از اضمحلال منشور همبستگی بیشتر بخوانید »

پرده آخر از نمایش دورهمی براندازان/ اپوزیسیون پَر!

پرده آخر از نمایش دورهمی براندازان/ اپوزیسیون پَر!



خروج حامد اسماعیلیون از ائتلاف همبستگی منسوب به براندازان مصداق روشنی بر فروپاشی دورهمی دوماهه اپوزیسیون بود؛ کسانی که علیرغم هزینه‌های هنگفت و نمایش‌های متعدد باز هم محکوم به شکست شدند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، آخر هفته گذشته «حامد اسماعیلیون»، کسی که در پی از دست دادن خانواده‌اش در حادثه پرواز اوکراینی شناخته شد و ماه‌های اخیر به دنبال آن بود تا از خود چهره‌ای سیاسی بسازد، از «ائتلاف همبستگی» براندازان جمهوری اسلامی خارج شد.

ائتلاف مذکور میان براندازان در حالی از هم پاشیده است که از تشکیل آن دو ماه هم نمی‌گذرد. پهلوی، اسماعیلیون، مصی علینژاد، بنیادی، عبادی و مهتدی اعضای این ائتلاف را که ۱۹ اسفند ماه شکل گرفت تشکیل می‌دادند؛ کسانی که هر کدام در یک نقطه از دنیا و گرایش سیاسی متفاوتی با دیگر افراد ائتلاف داشتند.

خودزنی به سبک اپوزیسیون

این اولین بار نبود که جریان مخالف جمهوری اسلامی چنین تلاشی را رقم می‌زد اما از آنجا که این ائتلاف با چالش‌های متعددی از جمله پراکندگی جغرافیایی، فقدان پایگاه مؤثر اجتماعی، نداشتن رهبری، اختلاف نظر مبنایی و نظری و تضاد منافع در بدیهیات و جزئیات مواجه بود، بار دیگر با بن‌بست مواجه شد؛ همچنانکه دفعات قبل نیز به نتیجه نرسید.

گرچه طبیعی بود ائتلافی متشکل از یک جمهوری خواه ساکن استرالیا، یک تجزیه‌طلب ساکن سوئد، یک پادشاهی‌خواه ساکن واشنگتن به لحاظ اجرایی نتواند سامان و انسجامی داشته باشد؛ اما شاید انتظار می‌رفت این جریان پس از هزینه‌های هنگفت مادی و تبلیغاتی، حداقل برای حفظ وجهه خود نزد طرفدارانش، چند صباحی بیشتر نمایش خود را ادامه دهد.

با این وجود فروپاشی زودهنگام آنها رقم خورد و اسماعیلیون علت تصمیم جدایی‌اش را، عدم اجرا و تحقق دموکراسی در این جمع برشمرد. این در حالی است که ائتلاف مذکور با ادعای ایجاد دموکراسی در ایران دورهمی‌شان را شکل داده بودند. پس از آنکه مدتی قبل «رضا پهلوی» و «نازنین بنیادی» این ائتلاف را ترک کردند، حالا خروج اسماعیلیون، به یک ناچاری برای مرگ خودخواسته از سوی این جریان شباهت داشت.

در حقیقت ائتلاف پر سر و صدا اما پوچ همبستگی در حالی به کار خود پایان داد که هنوز بدون آنکه پاسخی از سوی نظام جمهوری اسلامی دریافت نکرده بود مثل یک ویروس داخلی، خودش باعث نابودی خودش شد. «کامران فلاحتی» پژوهشگر اپوزیسیون می‌گوید: «اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور، خود اثبات ناکارآمدی خودشان هستند و هم از طرف دیگر ادعاهایی که مطرح می‌کنند را به واسطه عملکرد خود نقض می‌کنند.»

جای خالی دانش و ایدئولوژی در میان براندازان

فارغ از اینها، چهره مخدوش و معدوم افراد ائتلافِ از هم‌گسسته همبستگی، نقطه ضعفی بود که از سوی کارشناسان و صاحب‌نظران سیاسی و اجتماعی همواره مورد نقد جدی قرار داشت. آنها معتقدند کسانی که به عنوان سردمداران براندازی دور هم جمع شده‌اند که دانش، تخصص، اعتبار و جایگاهی برای پیشبرد یک کنش سیاسی در مقیاس مقابله با یک حکومت ۴۰ ساله و قدرتمند را ندارند و فاقد هرگونه ایدئولوژی برای تحقق شعارهایی هستند که از آن دم می‌زنند.

«محمدکاظم انبارلویی» فعال سیاسی سیاست داخلی کشور در این باره می‌گوید: «یکی از نعمات بزرگی که خدا به ملت ما داده است، وجود اپوزیسیون روسیاه، بدسابقه و احمق هست. ما در برابر اپوزیسیونی قرار داریم که نه تنها کم‌ترین ریشه اجتماعی و سیاسی در داخل ایران را ندارند؛ بلکه با کارنامه ننگین خود به عنوان منفورترین چهره‌ها شناخته می‌شوند.»

صحت اظهارات انبارلویی با نگاهی به پیشینه جریان‌های سیاسی حاضر در ائتلاف همبستگی محرز است؛ چراکه بخش مهمی از حامیان اپوزیسیون همان کسانی هستند که با کمک به صدام در تجاوز به ملت ایران بدترین سابقه را دارند و ۱۷ هزار نفر از ایرانیان را به شهادت رساندند.

دومین گروه از اپوزیسیون، سلطنت‌طلب‌ها هستند که کارنامه آنها در تاریخ ایران به عنوان ننگین‌ترین دوران وطن‌فروشی و غارت ملت ایران مطرح است و رضا پهلوی به عنوان بازمانده این رژیم هر بار با اقدامی که به خودزنی شبیه است، دست خالی خود را روتر می‌کند. انبارلویی با اشاره به سفر اخیر پهلوی به سرزمین اشغالی فلسطین می‌گوید: «رضا پهلوی در سفر اخیرش به سرزمین‌های اشغالی ثابت کرد که هیچ حظ و بهره‌ای از سیاست نبرده است چراکه در شرایطی که رژیم صیهونیستی دچار فروپاشی است این اقدام را انجام داده است.»

وی ادامه می‌دهد: «اغلب افرادی که در این ائتلاف حضور داشتند از جمله اسماعیلیون، از لحاظ اعتباری عددی نیستند و هیچ گونه ریشه و دانش اجتماعی، تاریخی و سیاسی ندارند. از طرف دیگر افرادی دور هم جمع شده بودند که هیچ‌گونه اتحاد و همبستگی با هم نداشتند.»

کاریکارتوریست شعارهای مدنی و کاسبان سیاسی

علیرغم آنکه جریان براندازی پس از تلاش‌های بسیار، نتوانست کاری از پیش ببرد و به نتایج و اهداف خود نرسید، اما نگاهی دقیق‌تر و موشکافانه‌تر به ما نشان می‌دهد که این جریان توانست در بخش کمی از فضای جامعه رسوخ کند و بر روی آن اثرگذار باشد و این موضوع را القا کند که جمهوری اسلامی رفتنی است! صاحب‌نظران معتقدند علت عمده این اثرگذاری فعالیت گسترده آنها در فضای مجازی و تاخت و تاز بی‌سابقه حساب‌های کاربری منسوب به طرفداران آنها بوده است.

جریان براندازی در این سال‌ها به واسطه بودجه‌های کلانی که دریافت می‌کرد، لشکرهای مجازی به راه انداخت. آنها با ایجاد لشکرها و مؤسسات مجازی تحت عناوین مؤسسات حقوق بشری یا دفاع از حقوق زنان، کاریکاتوری از نهادهای مدنی را در خارج از کشور ایجاد کردند و زیر سایه عناوین خوش آب و رنگی که برای خود ساخته بودند، فعالیت‌های ضد بشری، ضد انسانی و ضد ایرانی انجام می‌دادند.

فلاحتی درباره بودجه‌هایی که از طریق مداخله‌جویان به دست اپوزیسیون می‌رسیده و همچنان می‌رسد، بیان می‌کند: «آنها بودجه‌ها و منابع هنگفت و مختلفی از دولت‌های متخاصم و سرویس‌های امنیتی دریافت کرده و از طرف دیگر مبالغی را از مردم عادی به شیوه‌های مختلف کلاهبرداری می‌کنند. بخشی از درآمدشان نیز از طریق صندوق‌هایی که به بهانه جلب کمک‌های مالی راه‌اندازی کرده به دست می‌آید و از این طریق ارتزاق می‌کنند.»

انبارلویی نیز تاکید دارد که سرویس‌های سیا، موساد، انگلیس و فرانسه مخارج کارهای تبلیغاتی و سازمانی این گروه را تأمین کرده و اظهار می‌کند: «این افراد یک مشت کاسب سیاسی هستند و خودشان هم می‌دانند که پایگاهی در میان مردم ندارند. شاید بتوانند مدتی با توزیع پول و شبکه‌سازی کارهایی انجام دهند اما هرگز نمی‌توانند به عنوان یک اپوزیسیون دارای ایدئولوژی، طرح یا برنامه و… ظاهر شوند.»

نظر به آنچه گفته شد، براندازان گروهی از افراد را در فضای مجازی سامان دادند تا هرگاه به آنها نیاز داشته باشند اهداف خود را در عرصه مجازی پیش ببرند. همچنین با راه‌اندازی مؤسسات نظرسنجی روی ذهن ایرانیان کار می‌کنند. البته فلاحتی نظرسنجی‌هایی که توسط جریان اپوزیسیون به کمک بودجه‌های تزریقی از سوی کشورهای و قدرت‌های مداخله‌جو صورت می‌گرفت را نوعی نظرسازی معرفی می‌کند و متذکر می‌شود: «گرچه شیوه‌های به کار رفته در این نظرسنجی‌ها از نگاه بسیاری کارشناسانِ مستقل، غیرعلمی، ضعیف و غیرقابل استناد بودند اما اثرگذاری آنها بر درصدی از جامعه غیرقابل انکار است؛ بخشی از مردم که در فضای مجازی حضور دارند ممکن است در پی فعالیت‌های سازماندهی شده مجازی جریان مخالف تصور کنند نظرات این گروه در جامعه غالب است در حالی که این راهکار جریان براندازی است که می‌خواهد دروغی را در لفافه واقعیت به داخل کشور القا کنند.»

سلبریتی‌ها؛ خدمتکاران بی‌جیره مواجب

نکته قابل ذکر آن است که علاوه بر حامیان مالی غرب‌نشین، براندازان از طرف تعدادی از چهره‌های شناخته شده داخلی مورد حمایت قرار می‌گرفتند. برخی «سلبریتی‌ها» در فضای مجازی به مثابه نماینده اپوزیسیون در داخل کشور عمل کرده و به بلندگوی آنها تبدیل شده بودند.

اپوزیسیون صراحتاً اعلام کرده بود که یکی از راهبردهای آنها در اجرای اهداف براندازانه و دشمنی کردن با جمهوری اسلامی، «بهره‌برداری از سلبریتی‌ها» است؛ البته فلاحتی چنین نگاهی به سلبریتی‌ها را توهین به آنها می‌داند و می‌گوید: «چنین عبارتی برای افراد سرشناس در عرصه‌های مختلف توهین بسیار بزرگی است. براندازان در اظهارات شفاف خود تاکید کرده‌اند که برای رسیدن به اهداف خود از چهره‌های مشهور استفاده می‌کنیم.»

از نگاه او بخشی از علت این موضوع به ضعف دستگاه‌های فرهنگی کشور برمی‌گردد: «این ضعف فرهنگی جامعه ما است که جامعه تا حد زیادی به پدیده سلبریتی سوق پیدا می‌کند. متأسفانه اغلب سلبریتی‌های ما مطالعه کافی و تخصصی ندارند؛ اغلب قوه تحلیل به ویژه در مسائل کلان سیاسی و امنیتی را ندارند و سطح برداشت آنها از مسائل، بسیار نازل است. این افراد به واسطه القائات فضای مجازی احساس می‌کنند که چون فردی شناخته شده هستند می‌توانند در همه حوزه‌ها نظر بدهند و در همه ساختارها ورود کنند.»

به نظر می‌رسد وقتی راهبری الگوهای فکری از طبقه فرهیخته به قشر سلبریتی تنزل پیدا کند، بخشی از جامعه به لحاظ فرهنگی دچار اشکال خواهد شد. این پژوهشگر بیان می‌کند: «سلبریتی‌ها در پی فقدان دانش مورد نیاز به راحتی در دام گروه‌های معارض و براندازی قرار می‌گیرند و آگاهانه یا ناآگاهانه خدمتکاران بی‌جیره و مواجب گروه‌های ضدمیهنی و ضدوطنی می‌شوند.»

فلاحتی یادآوری می‌کند که مناسبات فرهنگی ما نامناسب و ناسالم هستند و در حوزه قانونی و برخوردهای قضائی نیز دچار ضعف هستیم چراکه در خصوص تخلفات مختلف افراد مشهور با آنها با تسامح برخورد می‌شود.

جهان وهم‌آلود براندازان

با وجود حامیان مادی خارجی و مدافعان معنوی داخلی، پایگاه اجتماعی حقیقی جریان براندازی در دنیای واقعی فاصله قابل توجهی با چینش و ارقامی که در فضای مجازی به ارائه می‌شد داشت. برخی بر این باورند اختلاف فاحش میان حامیان مجازی براندازان و طرفداران آنها در دنیای واقعی به علت آن است که اپوزیسیون، گروهی از افرادی را به خط کرده بود که به صورت شبانه روزی و شیفتی کار می‌کنند تا برای جریان‌سازی فکری در فضای اجتماعی فعالیت داشته باشند.

به هر شکل، با وجود همه تلاش براندازان و حامیان آنها، این جریان نه در دنیای حقیقی و نه در فضای مجازی نتوانست راه به جایی ببرد. گرچه آنها تا حدی توانستند در فضای مجازی جریان‌سازی کنند و با تحمیل نظر خود در ایام اعتراضات، با اعمال نوعی دیکتاتوری مجازی گروهی از مردم را تحت فشار گذاشتند و آنها را از کسب و کار روزانه و فعالیت‌های اجتماعی منع کردند اما در نهایت امر و با گذشت زمان، با سنگ محک‌هایی مختلفی به خود و همگان اعتراف کردند که پایگاه اجتماعی لازم برای کنش‌گری سیاسی را ندارند. «انبارلویی» در این خصوص می‌گوید: «آخرین تلاش براندازان فتنه پاییز ۱۴۰۱ بود و خودشان هم فهمیدند که لشکری در ایران ندارند و فقط می‌توانند روی سرویس‌های امنیتی و جاسوسی خودشان حساب کنند.»

به نظر می‌رسد دو مشکل عمده درباره اپوزیسیون وجود دارد. اول؛ نداشتن «پایگاه اجتماعی مؤثر» است. یعنی پایگاهی که در تعارف سیاسی بگنجد و منجر به خیزش یا ایجاد تغییری محسوس شود که کارکردهای جریان سیاسی متبوع خود را محقق کند و دوم؛ فقدان دانش وسیع نسبت به اطلاعات داخل و مناسبات حاکم بر جامعه ایرانی.

کاستی‌ها و کوتاه‌قدی‌های جریان براندازی باعث شد آنها به ناچار به دنیایی از اوهام روی بیاورند و با ساختن فضایی حباب‌گونه به خود و اندک اعضای پایگاه اجتماعی روحیه ببخشند؛ تا جایی که بعضاً امر بر خود آنها نیز مشتبه شد و با خیال آنکه که طرفداران میلیونی یا لشکری از حامیان و نظامیان دارند، سیرک‌های متعدد همچون «نشست دانشگاه جرج تاون» و کمپین «من وکالت می‌دهم» را به راه انداختند.

رقیب سبک‌وزن جمهوری اسلامی

بنا بر آنچه گفته شد براندازان به واسطه مجموعه اختلافاتی که داشتند نه تنها به کرسی قدرت نرسیدند بلکه حتی به آن نزدیک هم نشدند؛ اما نکته قابل توجه آن است که آنها در همین شرایطی ابتدایی هم بر سر قدرتی که برابر با هیچ است، به جان هم افتادند.

ائتلافی که بعد از ۴۴ سال دشمنی با جمهوری اسلامی شکل گرفته بود در مدت کوتاهی از هم گسست، این در حالی است که جمهوری اسلامی و مردم ایران دخالت چندانی در این فروپاشی نداشتند و براندازان خودشان به علت طمع قدرت داخلی، اختلافات بنیادین و حملاتی که در فضای مجازی به یکدیگر می‌کردند به این سرانجام دچار شدند. آنها تلاش کردند که حتی در حد یک نمایش، پیام اتحاد، همنشینی و همبستگی خود را منعکس و منتقل کنند اما توان آنها حتی برای یک بازی نمایشی هم کفایت نکرد.

انبارلویی با تاکید بر اینکه این جریان در آینده نیز فرجامی نخواهد داشت، عنوان می‌کند: «حتی اگر تحت شرایطی اتحادی میان آنها حاصل شود و کار خود را ادامه دهند، باز هم اعتبار و وزنه لازم برای آنکه مقابل انقلابی که بر دنیا و منطقه تأثیر گذاشته و معادلات قدرت جهانی را تغییر داده بایستند را ندارند و نمی‌توانند در برابر ملت ایران قد علم کنند»

منبع: مهر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پرده آخر از نمایش دورهمی براندازان/ اپوزیسیون پَر! بیشتر بخوانید »