بریده کتاب

حرف هایی که بوی وحدت می دهد

حرف‌هایی که بوی وحدت می‌دهد


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از اصفهان، «کاک موسته فا» عنوان کتابی از «مهری‌ سادات معرک‌نژاد» است که در ۱۲۰ صفحه‌ ۱۰ روایت از سردار «مصطفی طیاره، از فرماندهان  دفاع مقدس را به رشته تحریر درآورده است.

در این کتاب می خوانیم:

«نخستین روز مردادماه بود که در یکی از محله‌های شهر اصفهان در سال ۱۳۳۷ به دنیا آمد. مصطفی مانند بسیاری از هم سن و سالهایش درس خواند و دوران دبیرستان را که تمام کرد، راهی خدمت سربازی شد و خرم آباد محل خدمتش شد؛ پس از مدتی به سنندج اعزام شد، اما عمر این اعزام چندان طولانی نبود چرا که با آغاز انقلاب اسلامی و دعوت امام خمینی (ره) از محل خدمت فرار کرد و به اصفهان بازگشت.

انقلاب که پیروز شد با فرمان امام خمینی (ره) به سنندج رفت، تصمیم گرفته بود در سپاه در خدمت کند و دو سال در سپاه سنندج ماند و یکی از بنیانگذاران سازمان پیش مرگان مسلمان کُرد و مسئول آن سازمان شد و البته که جانانه هم در پاک سازی کردستان از دست ضد انقلاب نقش داشت.

حرف‌های مصطفی، بهتر بگویم طعم حرف‌های شیرین مصطفی از قرآن و نهج البلاغه هنوز در کام اهالی کردستان مزه می‌کند و بعد از گذشت سال ها، بی شک می‌توان دید که رد کارهایش همچنان در ذهن اهالی آن شهر جا خوش کرده است. قابلیت‌ها و ویژگی‌های اخلاقی مصطفی طیاره، این فرمانده دلیر اصفهانی سبب شد که خیلی زود به عنوان فرمانده سپاه سقز انتخاب شود و در پاک سازی آن شهر و روستا هایش از دست ضد انقلاب حسابی فعالیت کند.

علاقه مصطفی به کردها، سبب شده بود تا محبتی دو طرفه بین او و اهالی کردستان ایجاد شود و مهر او در دل مردم به ویژه مردم سنندج بنشیند و بشود کاک موسته فای مردم کردستان، اما بعد از شهادت آقا مصطفی، عصاره حرف هایش در وصیت نامه اش خودنمایی می‌کند، کلمه‌هایی که در آن تدبیر و تفکر موج می‌زند.

انگار واژه هایش برای امروز ما کنار هم ردیف شده‌اند. حرف‌هایی که بوی وحدت می‌دهد، از وحدت شیعه و سنی که این وحدت عزای استعمار و عزای آمریکا را به دنبال خواهد داشت. او از تحکیم وحدت و برادری می‌گوید از خون‌هایی که جاری شد تا یادمان نرود رسالت ما در این روزگار چیست.

مصطفی گفته بود «من یک جان بیشتر ندارم، دلم می‌خواهد آن یک جان را در راه خدا بدهم. مادر من، شما دعای شب و روزت این باشد که جان پسرت قابلیت شهادت داشته باشد…»

روزی اش شهادت بود، نصیبش هم شد آن هم در محور بانه – سردشت. گلوله ضد انقلاب، بی معرفتی را تمام کرد و بر قلب مصطفی نشست. دو روز از خرداد سال ۶۱ می‌گذشت که مصطفی طیاره شهید شد.»

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حرف‌هایی که بوی وحدت می‌دهد بیشتر بخوانید »

امضای شهادت‌نامه‌اش را از حضرت زهرا(س) درخواست کرد

امضای شهادت‌نامه‌اش را از حضرت زهرا (س) درخواست کرد


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از اصفهان، بررسی نقش مساجد در دفاع مقدس نشان می‌دهد که اهالی مسجد، بهترین و مقاوم‌ترین نیروها را از نظر اخلاقی، اعتقادی و آمادگی رزمی تحویل جبهه‌های جنگ داده‌اند و در این سنگرها شهدایی تربیت شدند که پرداختن به زندگی آن‌ها مجالی به وسعت دفاع مقدس می‌طلبد.

کتاب «با این ستاره‌ها؛ مجموعه‌ای از یادنامه‌ها و خاطرات شهدای مسجد فاطمیه اصفهان» نوشته حسین حمیدی، یکی از کتاب‌هایی است که در سالیان اخیر و در راستای معرفی شهدایی که از سنگر مساجد راهی جبهه‌های حق علیه باطل شدند، به رشته تحریر در آمده است. در بخشی از این کتاب به خاطرات شهید مرتضی آخوندی  پرداخته است.

در این کتاب می‌خوانیم:

«اخلاقش نمونه بود. وقتی به نماز می‌ایستاد، آن‌قدر عاشقانه مناجات می‌کرد و اشک می‌ریخت که شانه‌هایش به لرزه می‌افتاد. به برادر پنج ساله‌اش نماز و قرآن یاد می‌داد و خودش هم نیمه شب در زیر نور شمع، مشغول قرآن خواندن و نماز شب می‌شد. مرتضی احترام ویژه‌ای برای پدر و مادر قائل بود. دست مادر را همیشه می‌بوسید و می‌گفت شما گردن من خیلی حق دارید. مرتضی بیرون خانه هم به فکر نیازمندان و مشتاق کمک به سالمندان و ضعیفان بود. همه جا عاشقانه از دیگران دستگیری و عارفانه عبادت می‌کرد.

کلمه شهادت را که می‌شنید، چشمانش پر از اشک می‌شد. در مناجات‌هایش حضرت زهرا (س) را صدا می‌زد و امضای شهادت‌نامه‌اش را از ایشان درخواست می‌کرد. تمام فکر و ذکرش شده بود رفتن به جبهه و عاقبت هم اعزام شد. با برادرش سوار بر موتور بودند که تصادف می‌کنند و فک برادرش می‌شکند. می‌خندید و می‌گفت چون من سرباز امام خمینی (ه) هستم و امانت بودم، اتفاقی برایم نیفتاد. سرباز دلاور خمینی در عملیات والفجر ۸ امضای شهادتش را از مادر خوبی‌ها گرفت.

دروس حوزوی را در خانه می‌خواند و در امتحانات حوزه شرکت می‌کرد. زیرزمین خانه را به کارگاه آموزشی تبدیل کرده بود. درس هر روز، ساواک چگونه سازمانی است؟ و ساواکی به چه کسی می‌گویند؟ می‌خواست در پیروزی انقلاب سهمی داشته باشد. در گیر‏و‏دار انقلاب بود که هر چند وقت یک بار می‌آمد در مغازه و تعدادی وسایل بسته‌بندی شده را داخل زیر زمین مغازه جا می‌داد. می‌گفت: یک نفر با فلان رمز می‌آید دنبال این‌ها. سر از کارش که درآوردیم، رسیدیم به کوکتل مولوتف‌هایی که برای انقلابیون، به تهران فرستاده می‌شد.»

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

امضای شهادت‌نامه‌اش را از حضرت زهرا (س) درخواست کرد بیشتر بخوانید »