بمب گذاری

انفجار نمازجمعه کسی را فراری نداد!

انفجار نمازجمعه کسی را فراری نداد!


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حاج فضل‌الله فرخ از مبارزان دوران انقلاب اسلامی درباره بمب‌گذاری منافقین در نماز جمعه ۲۴ اسفند سال ۶۳ تهران روایتی دارد که در ادامه آمده است.

مسئله بمباران تهران وقتی که شروع شد، گاهی به‌حدی می‌رسید که تهران تا حدودی خلوت شده بود. ولی مردم نمی‌گذاشتند نماز جمعه خلوت بشود. زیاد اتفاق می‌افتاد که روز جمعه از شهر‌هایی که بمباران و موشک‌باران نبود، جمعیت زیادی کفن‌پوش می‌آمدند تا نماز جمعه خلوت نشود. در اطراف نماز جمعه هم دستگاه‌های ضدهوایی آماده‌باش بودند. ارتش و سپاه در میدان فلسطین و میدان انقلاب حتی روی ساختمان‌ها آماده‌باش کامل بودند، چون عراقی‌ها مرتب تهدید می‌کردند و ما هم احتمال زیاد می‌دادیم که بالاخره بمباران اتفاق بیفتد.

آن روز جمعیت خوبی هم آمده بود و آقا هم مشغول نماز بودند. این شخص هم هدفش این بود که بمب را جلو بیاورد، زیرا قسمت جلو همه مسئولین هستند؛ خود آقا هم بودند. ولی چون کنترل‌های ما حلقه‌به‌حلقه است و دم در کنترل می‌شود؛ ورود به زمین کنترل می‌شود و داخل زمین هم در چند حلقه کنترل می‌شود، او دیگر نتوانسته بود جلوتر بیاید و لذا در قسمت انتهای زمین چمن توانسته بود زیلو با سجاده را پهن کند و مردم هم روی آن نشسته بودند و خودش هم به یک عنوانی محل را ترک کرده بود.

آن زمان، نماز جمعه سقف نداشت. مسئله مهم این بود که ما ابتدا خیال می‌کردیم که بمب افتاده است و همه بالا و آسمان را نگاه می‌کردند. بعد جمعیت بلند شد و شروع کرد به الله اکبر گفتن، ولی کسی فرار نکرد. مهم این بود که از جمعیتی که در اطرافشان یک عده تکه‌وپاره شده بودند و خون آن‌ها به بدن و لباس این‌ها تا شعاع زیادی ریخته بود، کسی فرار نکرد. مقام معظم رهبری بدون کوچک‌ترین وقفه یا تزلزلی با صلابت خطبه‌ها را ادامه دادند و صفوف نماز منظم شد. فقط عده به‌خصوصی از برادران ما مشغول جمع‌آوری مجروحین و کشته‌ها شدند و خطبه‌ها ادامه پیدا کرد.

نماز خیلی عادی و معمولی اقامه شد. حتی فکر کنم که نماز عصر را هم آقا خواندند. در این جور وقت‌ها احتمال دارد یک بمب دیگر هم منفجر شود، ولی خدا را شکر مردم ما استقامت بی‌سابقه و کم‌نظیری نشان دادند. رهبر انقلاب هم جوری ادامه دادند که بعد مورد تحسین امام قرار گرفتند و امام فرمودند: من داشتم می‌دیدم یک نفر فرار نکرد و امام جمعه با صلابت بدون اینکه لحن صدایش عوض شود، خطبه‌ها را ادامه داد. البته حدود ۱۴ نفر آنجا شهید شدند و عده‌ای هم مجروح شدند.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

انفجار نمازجمعه کسی را فراری نداد! بیشتر بخوانید »

یک کشته و ۱۱ زخمی بر اثر انفجار تروریستی در سوریه

یک کشته و ۱۱ زخمی بر اثر انفجار تروریستی در سوریه


به گزارش مجاهدت از گروه بین الملل دفاع‌پرس‌ به نقل از سانا، منابع سوری اعلام کردند که در پی انفجار یک اتوبوس نظامی بمب‌گذاری شده در پایتخت این کشور ۱۲ نظامی کشته و زخمی شده‌اند.

سانا به نقل از یک منبع نظامی در این خصوص گزارش داد که حدود ساعت ۷:۲۵ صبح امروز به وقت محلی یک بمب از پیش کار گذاشته شده در یک اتوبوس نظامی در شهر دمشق در نزدیکی میدان «الجمارک» باعث کشته شدن یک نظامی و زخمی شدن ۱۱ تن دیگر شده است.

خبرگزاری رسمی سوریه این انفجار را تروریستی خواند و اشاره کرد که چند ماه پیش نیز پایتخت این کشور شاهد انفجاری مشابه بوده است.

انتهای پیام/ ۲۳۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

یک کشته و ۱۱ زخمی بر اثر انفجار تروریستی در سوریه بیشتر بخوانید »

عکس/ تهدید به بمب‌گذاری در کنار کتابخانه‌ی کنگره‌ی آمریکا

عکس/ تهدید به بمب‌گذاری در کنار کتابخانه‌ی کنگره‌ی آمریکا


تهدید به بمب‌گذاری در کنار کتابخانه‌ی کنگره‌ی آمریکا

پلیس، سازمان امنیت ملی، و سازمان‌های اطلاعاتی و انتظامی محوطه‌ی اطراف ساختمان کنگره را محاصره کرده‌اند. هم‌چنان تهدید به انفجار بمب در کنار کتابخانه‌ی کنگره در مرکز واشینگتن دی‌سی در جریان است.



منبع خبر

عکس/ تهدید به بمب‌گذاری در کنار کتابخانه‌ی کنگره‌ی آمریکا بیشتر بخوانید »

«سیدرضا» و زیلوی بمب‌گذاری شده در نماز جمعه!

«سیدرضا» و زیلوی بمب‌گذاری شده در نماز جمعه!



شهید سید رضا میرشفیعی - دبیرستان سپاه تهران - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، دوم آبان سال ۱۳۴۷ هجری شمسی در شهرستان خوانسار از استان اصفهان در خانواده ای متدین و سرشناس نوزادی از سلاله رسول اللّه دیده به جهان گشود که نام ایشان را سید رضا نامیدند. 

او از نظر نسب خانوادگی به علمایی چون آقا سید علی اکبر خوانساری (از مبارزین و علمای مخالف دوران ظلم ستم ظل السلطان حاکم اصفهان) و آیت الله سید احمد خوانساری (از مراجع بزرگوار جهان تشیع) می‌رسید.

او در کودکی پدر بزرگوارش را از دست داد و در دامان پر مهر و محبت مادر صالحه و فاضله خود پرورش یافت. 

از همان کودکی علاقه و اعتقادات مذهبی در او کاملا نمایان بود، چنانچه زمانی که شاید بیش از شش سال نداشت در مراسم عزاداری سیدالشهداء (علیه السلام) درحالی که مشک آبی به دستان کوچکش میگرفت، به عنوان سقّا در کاروان طفلان کربلا سقایی میکرد.

او پس از اتمام دوره دبستان وارد مدرسه راهنمایی گردید و خیلی زود یکی از اعضای فعال انجمن اسلامی‌مدرسه شد.

پس از اتمام دوره راهنمایی تحصیلات خود را در رشته برق در هنرستان طالقانی ادامه داد، اما پس از اتمام سال اول با اطلاع از تاسیس مکتب الصادق علیه السلام یا همان دبیرستان سپاه تهران (واقع در محل لانه جاسوسی سابق آمریکا) با ذوق و علاقه خاصی در آزمون ورودی مکتب شرکت کرد و پس از قبول شدن، برای ادامه تحصیل خوانسار را ترک و راهی تهران شد.

 از همان دبیرستان سپاه نیز پس از یادگیری آموزش‌های لازم نظامی‌ به همراه سه نفر از دوستان صمیمی‌اش ثبت نام و داوطلبانه عازم جبهه های حق علیه باطل شد.

او برای حضور در جهبه دیگر آرام و قرار نداشت. گویی مرغ جانش حال و هوای پرواز داشت.

 به گفته مادرش در شب اعزام تا صبح چندین مرتبه از خواب بیدار شد، انگار خیلی نگران بود که از غافله جا بماند، در عین حال مرتب به مادرش اطمینان می‌داد که اتفاقی برایش نمی‌افتد.

سید رضا بعد از مدتی حضور و فعالیت در جبهه در حالی که آتش عشق به شهادت در دلش بیش از پیش زبانه می‌کشید، در عملیات کربلای ۵ شرکت کرد و در تاریخ ۱۳۶۵/۱۱/۲ با اصابت ترکش به بدنش به آرزوی دیرینه خود رسید.

شهید عزیز نوجوانی پرشور و حساس با روحیه ای قوی و شجاع بود. او بسیار متین و مودب با چهره ای بسیار زیبا و نورانی بود.

یکی از اخلاقیات پسندیده شهید سید رضا میرشفیعی علاقه به شرکت در مراسمات مذهبی به خصوص سخنرانی های حاج حسین انصاریان بود و لذا سری کاملی از سخنرانی های ایشان را گردآوری و در هنگام خواب آنها را گوش می‌داد و با این زمزمه های اعتقادی به خواب میرفت.

او همچنین به انجام تکالیف الهی به خصوص روزه‌داری در سنینی که حتی به تکلیف نرسیده بود اهتمام خاصی داشت و همچنین لزوم ولایت پذیری و اهمیت به ولایت فقیه برای او بسیار مهم بود.

او در سال ۱۳۶۲ در نماز جمعه‌ای، که به امامت آیت الله خامنه ای در دانشگاه تهران اقامه شد، شرکت کرد و با اصرار از دوستانش می‌خواست برای شرکت در نماز غسل شهادت هم انجام دهند. 

در آن روز در ساعات آخر خطبه های نماز جمعه که صفوف نماز مرتب و کامل می‌شد،  فردی ناشناس در کنارشان زیلویی برای اقامه نماز در آن محل پهن می‌کند، ولی شهید و دوستانش چند ثانیه قبل از شروع نماز به محل دیگری نقل مکان می‌کنند و ثانیه هایی بعد، انفجار مهیی به وقوع می‌پیوندد و مشخص می‌شود که آن نزدیکی بمبی منفجر شده و تمامی ‌افرادی که روی زیلو نشسته بودند، شهید شدند.

 ولی تقدیر الهی چیز دیگری را برای او و دوستانش رقم زده بود و خواست خداوند این بود که او در آن روز مجروح و با جراحات شدید به بیمارستان منتقل شود، البته موج شدید ناشی از انفجار بمب باعث می‌شود شنوایی یکی از گوش های او بسیار کم شود.

مادر شهید در سال ۱۳۶۶ (حدود یکسال پس از شهادت فرزندش) که مصادف با حج خونین مکه در آن سال بود، در حج تمتع شرکت می‌کند، در روزی که حجاج برای راهپیمایی برائت از مشّرکین آماده می‌شدند، ایشان تب بسیار شدیدی عارض شده و از رفتن به راهپیمایی باز می‌ماند و این باعت ناراحتی و حزن زیادی برای ایشان می‌شود. 

در همان حال مریضی در خواب می‌بینند که فرزند شهیدشان با یک خودرو قرمز رنگ به دنبال مادر می‌آید و با علاقه و محبت خاصی به ایشان می‌گوید که :سوار ماشین شوید تا به طواف خانه خدا برویم، مادر در این حالت متعجب می‌شود که ناگهان بیدار شده و متوجه می‌شوند در عالم رویا بوده اند. 

یادش زنده، نامش جاوید و راهش پر رهرو باد!

ولادت :   ۲ آبان ۱۳۴۷
شهادت : ۲ بهمن ۱۳۶۵

عملیات : کربلای ۵ – شلمچه

مزار : گلزار شهدای خوانسار



منبع خبر

«سیدرضا» و زیلوی بمب‌گذاری شده در نماز جمعه! بیشتر بخوانید »