گزارش عملکرد فارابی در سه سال گذشته و لیست قراردادها و پرداختیها، زیانی ۱۲۸ میلیاردی از آثار این سازمان حاصل میشود.
به گزارش مجاهدت از مشرق، فارابی گزارش عملکرد خود را منتشر کرد. با هر بار انتشار این گزارش توسط فارابی، محافل خبری پرسشهای مهمی را درباره جداول، آمارها و دادهها مطرح میکنند. گزارش منتشرشده از فعالیتهای این بنیاد در آبان ماه امسال نیز خالی از این دادهها و اطلاعات نیست. در این گزارش ۱۴۸ صفحهای که بازه دوم سال ۱۴۰۰ تا نیمه اول ۱۴۰۳ را پوشش میدهد، نام ۳۰ فیلم بهعنوان فیلمهایی که فارابی در تولید آنها نقش داشته، آمده است.
برای صحتسنجی گزارش منتشرشده، به بررسی مبالغ قراردادهای میان فارابی و صاحبان این آثار و همچنین عملکرد فیلمهای ذکرشده در اکران پرداخت. عملکردی که حاصل آن فروشی است که در نسبت با مبالغ پرداختی، نشان میدهد فارابی در این سالها عملکردی غیرقابل دفاع داشته است. اما شرح این بررسی چیست؟ برای بررسی دقیقتر ماجرا باید از مهرماه سال ۱۴۰۰ آغاز کرد.
سه فیلم در ۶ ماه روی پرده
در بازه ششماهه، فارابی سه فیلم «رمانتیسم عماد و طوبی»، «مستطیل قرمز»، و «شادروان» را روی پرده اکران برد که این بنیاد به ترتیب در ساخت این فیلمها مشارکتی ۵۰، ۱۰۰ و ۳۰ درصدی داشته است. فارابی با صاحبان این آثار قراردادی تقریباً به ارزش ۲ میلیارد و ۹۰۰ میلیون تومان بسته بود که پرداختی آن حدود ۲ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان بوده است. قرار دادن این مبلغ در کنار فروش تقریباً ۴ میلیارد تومانی این فیلمها از اکران، نشان میدهد که شش ماه پایانی سال ۱۴۰۰ برای مسئولان فارابی موفق بوده است. البته باید به این نکته توجه داشت که به جز شادروان، دو فیلم دیگر مربوط به دورههای گذشته هستند و در سال ۹۸ قراردادشان با فارابی منعقد شده است.
با نگاهی به آمار فروش میتوان گفت در شش ماه پایانی سال ۱۴۰۰ شادروان بوده که فارابی را از ضرر و زیان نجات داده است. با حذف شادروان از لیست سهفیلم سال ۱۴۰۰، فارابی با سهمهایی ۸۰ میلیون و ۱ میلیارد و ۱۰۰ تومانی از فروش رمانتیسم عماد و طوبی و مستطیل قرمز باقی میماند.
البته این رقم هشتاد میلیون تومان و تمام ارقام ذکرشده بهعنوان سهم فارابی از فیلمهای مختلف تنها برمبنای درصد اعلامی این بنیاد با عنوان میزان مشارکت در اثر است. در گزارش عملکردهایی که فارابی در سایت خود بارگذاری کرده، چیزی از مبلغ حاصل شده از اکران برای فارابی نیامده و این موضوع حتی میتواند این احتمال را به نظر برساند که در برخی از فیلمها، درآمدی برای فارابی حاصل نشده است.
با تمام این تفاسیر، اگر درصدهای مشارکت فارابی را به میزان درآمد حاصل از اکران این فیلمها هم تعمیم دهیم، فارابی در شش ماه نخست سال ۱۴۰۰ عملکرد مثبتی داشته؛ عملکردی که با بررسی سالهای بعد متوجه میشویم که دوام نداشته است.
زیان آغاز میشود در سال ۱۴۰۱ فارابی قراردادی ده میلیارد و ۴۱۰ میلیون تومانی با صاحبان ۹ اثر میبندد. فیلمهایی چون «مغز استخوان»، «سلفی با دموکراسی»، «بدون قرار قبلی»، «زالاوا»، «تیتی»، «رویای سهراب»، «بام بالا»، «بیرو» و «بچههای طوفان»، که بیشترین قرارداد در این میان مربوط به بدون قرار قبلی به کارگردانی شعیبی است.
نکته جالب اینجاست که ۹ فیلمی که فارابی به اکران سال ۱۴۰۱ معرفی کرده، مورد اقبال تماشاگران قرار میگیرند. پرفروشترین فیلمی که فارابی در سال ۱۴۰۱ در آن سهم داشته، فیلم تیتی به کارگردانی آیدا پناهنده است، فیلمی که با رقم ۲۱ میلیارد فروش، توانست در جمع پرفروشترین آثار غیرکمدی سال ۱۴۰۱ قرار گیرد. با این حال اگر فکر میکنید که تیتی توانسته سود بزرگی برای فارابی فراهم کند، باید در این گزاره تجدید نظر کنید.
فارابی در تیتی، تنها ۱۰ درصد مشارکت داشته و مبلغ پرداختی این بنیاد برای فیلم چند ده میلیاردی پناهنده تنها ۴۲۰ میلیون تومان بوده است. در بین آثار ۱۴۰۱ فارابی، فیلمهایی وجود دارند که فروششان رقم عجیبی دارد؛ فیلم بچههای طوفان با فروش یک میلیون تومانی و تنها ۱۸۰ سانس اکران، لقب کمفروشترین فیلم سه سال اخیر فارابی را به خود اختصاص میدهد. نکته جالب اینجاست که در این فیلم فارابی مشارکت ۱۰۰ درصدی داشته و حدود ۲۱۰ میلیون تومان هم به صاحبان این اثر پرداخت کرده است. البته باید به فیلمهای فارابی در ۱۴۰۱، یک فیلم دیگر را نیز اضافه کنیم. پسران دریا هم از فیلمهای ساختهشده در فارابی است که به دلیل نبودن این فیلم در گزارشهای مالی این بنیاد، آن را از لیست خارج کردیم. این فیلم در اکران تنها حدود ۱۸ میلیون تومان فروخت.
وقتی هزینههای سرسامآور دردی را دوا نمیکند
سال ۱۴۰۲ برای فارابی سالی هولناک بود. فارابی در این سال حدود ۱۱۶ میلیارد تومان قرارداد میبندد و درنهایت ۱۰۸ میلیارد تومان به صاحبان اثر پرداخت میکند. اما آنچه از فروش برای فارابی حاصل میشود، رقمی ۲۸ میلیارد تومانی است. یعنی تنها حدود ۲۶ درصد از پرداختی ۱۰۸ میلیاردی فارابی به آن بازگشته و حدود ۷۴ درصد زیان دیده است.
البته با فرض اینکه همین مبلغ هم به فارابی برگشته باشد. فارابی در این سال ۱۱ فیلم دسته دختران، کت چرمی، نگهبان شب، بعد از رفتن، شماره ۱۰، گیجگاه، جنگل پرتقال، پالایشگاه، پدران، آپاراتچی و آسمان غرب را اکران کرد. این بنیاد با پرداختیهای ۲۶ میلیاردی و ۲۸ میلیاردی به دو فیلم پالایشگاه و آسمان غرب، رکورد بیشترین پرداختی خود در ادوار مختلف را زد. دو فیلمی که هیچکدام از آنها حتی نتوانستند نیمی از بودجه پرداخت شده را برگردانند.
پالایشگاه با حدود ۶۲۶ میلیون تومان فروش، کمتر از ده درصدِ سرمایه اختصاص یافته خود را به دست آورد. آسمان غرب، بهعنوان رکورددار هزینه در ادوار مختلف فارابی، تنها حدود ۱۰ میلیارد تومان در گیشه فروش داشت. البته همان رقم ۱۰ میلیارد تومان هم به فارابی نرسید و تنها ۵۰ درصد از فروش به فارابی تعلق گرفت. یکی از دلایلی که این فیلمها توفیق چندانی نداشتند، تعداد سانسها و اکرانهای محدودشان بود. فیلم پالایشگاه، که در جشنواره چهلویکم موفقیت خوبی داشت، در اکران عملاً محو شد. این فیلم چه از نظر سانس و چه از نظر سالن وضعیت خوبی در اکران نداشت و درنهایت شانس خود را در پلتفرمهای نمایش خانگی جستوجو کرد.
برای درک بهتر اتفاقی که برای این اثر پرهزینه فارابی رخ داده است، میتوان آن را با یکی دیگر از آثار این بنیاد مقایسه کرد. پالایشگاه در زمان اکران خود روی پرده نقرهای تنها ۱,۱۲۴ سانس نمایش داشت، در حالی که فیلم دیگر فارابی یعنی بامبالا در سال ۱۴۰۱؛ ۱۱,۸۲۵ سانس اکران را به خود اختصاص داد. این تفاوت در تعداد سانسها در حالی رخ داد که بودجه پرداختی حدود ۷۰۰ میلیون تومانی به بامبالا به هیچ وجه به گرد پای بودجه ۲۶ میلیاردی پالایشگاه نمیرسد.
وقتی درآمدها بیشتر میشود
در نیمه اول سال ۱۴۰۳، فارابی ۷ فیلم «تاوان»، «آبی روشن»، «روایت ناتمام سیما»، «شور عاشقی»، «شهسوار»، «پروین» و «قلب رقه» را به اکران فرستاد که درمجموع به اندازه فروش کل سال ۱۴۰۲ برای فارابی سهم ایجاد کردند. البته باید توجه داشت که فیلم پروین هنوز اکران نشده است. با این اوصاف ۲۸ میلیارد تومان حاصل از ۶ فیلم نیز نسبت به سال ۱۴۰۲ موفقیت بیشتری دارد.
فارابی با ۷ فیلمی که در حال اکران هستند، قراردادی ۶۶ میلیاردی بسته است که از آن تنها ۶۴ میلیارد تومان برای صاحبان آثار حاصل شده است. البته این دو میلیارد تومان پول پرداخت نشده فارابی به صاحبان آثار را باید به باقی بدهیهای این سه سال اضافه کرد. فارابی طی این سه سال حدود ۱۰ میلیارد تومان بدهی دارد که کمترین آن مربوط به فیلمنامه تاوان با ۱۵ میلیون تومان و بیشترین آن برای دسته دختران با نزدیک به ۶ میلیارد تومان است.
کنار هم قرار گرفتن این اعداد و مشخص نبودن درآمد دقیق فارابی، وضعیتی مبهم را برای آینده فارابی به وجود آورده است. وضعیتی که در آن درآمد این بنیاد از فیلمها در هالهای از ابهام است و حتی اگر بر اساس درصد مشارکتشان در ساخت آثار، درصد فروش آنها را محاسبه کنیم، باز هم فارابی نتوانسته وضعیت مالی سر به سری را پیش برد.
فارابی باز هم هزینه میکند؟
با تمام این تفاسیر، فارابی برای جشنواره فجر امسال هشت فیلم را روانه پرده میکند. فیلمهایی که آیندهشان در اکران مشخص نیست و احتمال اینکه فارابی باز هم زیان بدهد بسیار بالاست. بنیادی که طی سه سال اخیر تنها ۶ فیلم را بهصورت کامل از نظر هزینه پوشش داده است، یعنی تنها یکپنجم آثار ساخته شده در فارابی کامل به نام این بنیاد است. البته کم و کیف اینکه آیا فارابی میخواهد همین روند را پی بگیرد یا خیر، معلوم نیست اما به جرئت میتوان گفت فارابی در آثاری که به تنهایی ساخته، کارنامه پرباری ندارد.
از میان ۶ فیلمی که فارابی در این سه سال ساخته، تنها یکی از آنها توانسته است بودجه دریافتی خود را در اکران جبران کند. با این حال، قضاوت برای عملکرد فارابی در جشنواره فجر زود است و باید دید آیا فارابی باز هم فیلمهای خود را روانه نمایش خانگی و تلویزیون خواهد کرد؟
منبع: روزنامه فرهیختگان
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
خانه سینما باید یک نهاد مدنی غیرسیاسی و غیرانتفاعی باقی بماند و به هر شکل باید ارتباطش را با بدنه خودش طراحی کند.
به گزارش مجاهدت از مشرق، علیرضا رئیسیان کارگردان سینما در گفتوگویی تفصیلی به شرق گفت: فارابی به نظرم زیر سؤال است؛ چراکه فکر میکنم در موقعیتی است که بود و نبودش هیچ تفاوتی ندارد. اصلا بودنش ضرر بیشتری برای سینمای ایران دارد. رفتارهایی بدون پشتوانه علمی، اقتصادی وحتی بدون پشتوانه فرهنگی باعث شده تا ناکارآمد باشد.
کارگردان فیلم مردی بدون سایه در ادامه اشاره کرد: خانه سینما باید یک نهاد مدنی غیرسیاسی و غیرانتفاعی باقی بماند و به هر شکل باید ارتباطش را با بدنه خودش طراحی کند. هیئتمدیره خانه سینما جنبههای نگاه استراتژیک به موضوعات صنفی، تغییر ساختار خانه سینما و تغییر اساسنامه در دستور کارشان را جدی نمیگرفتند و حواسشان نبوده به انبوه مشکلات معیشتی اهالی سینما.
خانه سینما باید یک نهاد مدنی غیرسیاسی و غیرانتفاعی باقی بماند و به هر شکل باید ارتباطش را با بدنه خودش طراحی کند و تا زمانی که این اتفاق نیفتد مشکلات بیمه بیکاری و معیشتی سینماگران باقی خواهد ماند.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
متأسفانه بعضی از اهالی سینما نیز به موج تحریم پیوستند و جشنواره فجر را تحریم کردند. عمدۀ آنها کسانی بودند که امسال فیلمی نداشتند، یا اگر در فیلمی بازی داشتند، نقشهایشان کوتاه بود.
به گزارش مجاهدت از مشرق، اهالی سینما در ایام برگزاری جشنوارۀ فجر احساس جشن و سرور دارند و این نشان میدهد که «جشن واره» لایق نامش شده است. اما این جشنواره آیا به لیاقت نام مبارک «فجر» هم رسیده است؟ در این خصوص در ادامه سخن خواهیم گفت.
تنور جشنوارۀ فجر در سالهای متعدد و دولتهای مختلف، همیشه گرم بوده است. حتی در سال ۱۳۸۸ که به سبب انتخابات ریاست جمهوری، آشوبهایی در کشور شکل گرفت، سینماگران ترجیح دادند آن موضوع را فراموش کنند تا کامشان در ایام جشنواره تلخ نشود. مشابه با چنین وضعی را امسال هم شاهد هستیم.
در جشنواره، همه میدانند که به غیر از جشن و شکر نباید چیزی در میان باشد، و این البته بسیار مستحسن است. حتی برخی سینماگران که در فیلمهایشان به طور صریح یا پنهان، با جمهوری اسلامی و حتی دین مبارک اسلام ضدیت میکنند بسیار شایق هستند که فیلمهایشان را در جشنواره فجر نمایش دهند.
مثلاً تهمینه میلانی با اینکه در آذر ۱۳۸۹ مصاحبه کرده و گفته بود که فیلم «یکی از ما دو نفر» را به جشنواره فجر نخواهد فرستاد اما دیدیم که او عملاً به نمایش فیلمش در بخش خارج از مسابقه رضایت داد و آن را غنیمت دانست. اما وقتی فیلم آخر او به نام «ملی و راههای نرفته» (۱۳۹۵) در بخش جنبی جشنوارۀ فجر هم پذیرفته نشد، فریادهایی تهدیدآمیز با صدایی کلفت از او به گوش رسید؛ فقط مانده بود که با مدیران جشنواره دست به یقه شود.
مجید برزگر نیز یکی از آن آدمها است. او شعار «فیلمساز مستقل» سر میدهد، اما اغلب فیلمهایش را با بودجه دولتی میسازد. وقتی فیلم پرویز (۱۳۹۱) را به جشنواره راه ندادند، او شروع به مصاحبه و تخریب جشنواره فجر کرد و حتی فیلمش را بعد از جشنواره برای منتقدان و اهالی رسانه، نمایش داد. و همچنین است جواد نوروزبیگی تهیه کنندۀ فیلم عنکبوت (ابراهیم ایرجزاد/ ۱۳۹۸) که با اصرار و نفوذ خود، بالاخره موفق شد فیلمش را در حاشیۀ جشنواره برای اهالی رسانه در سینما ملت به نمایش درآورد؛ در یک سئانس فوقالعاده، بعد از نیمهشب!
جشنواره فیلم فجر را الحق، «تحویل سال سینمایی» مینامند، که لقب برازندهای است. خصوصاً که این جشن در بهمن ماه واقع شده و نتیجۀ کار و تلاش سینماگران را میتوان در انتهای هر سال دید. پس از جشنواره و همزمان با نوروز، یک سال جدید در سینمای ایران آغاز خواهد شد.
چگونه یک مدیر برای جشنواره پیدا کنیم؟
جشنواره فجر در معاونت سینمایی وزارت ارشاد پایهگذاری شد و تاکنون به توسط بازوی اجرایی آن معاونت، یعنی بنیاد سینمایی فارابی برگزار میشده است. سابقاً بسیاری از رؤسای جشنواره، مدیران وقتِ بنیاد فارابی بودهاند، افرادی از قبیل: سیدمحمد بهشتی، محمدمهدی عسگرپور، علیرضا رضاداد و مجید شاهحسینی.
حجتالله ایوبی که در دولت اول حسن روحانی به مدیریت سینما رسید، یکی از آن آدمهای غریبی بود که عملاً با سینما نسبتی نداشت. تنها سابقۀ سینمایی او، گرفتن چند عکس یادگاری با جمشید مشایخی بود. جناب ایوبی که با اتکاء به مشاورانش مدیریت سینمای ایران را قبول کرده بود، دبیری فجر را به مهمترین مشاور خود علیرضا رضاداد سپرد. و جناب رضاداد تنها کسی است که بعد از اتمام دبیریاش در سالهای ماقبل، دوباره به این مسئولیت بازگشت.
در سالهای ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ دبیر جشنواره همچون اغلب مدیرانِ دولت حسن روحانی، یک فردِ دو تابعیتی بود. نتیجه آن شد که فیلمهایی مانند سیانور (بهروز شعیبی/ ۱۳۹۴) و ماجرای نیمروز (محمدحسین مهدویان/ ۱۳۹۵) که به جنایات منافقین خلق میپرداختند، کاملاً نادیده گرفته شدند، مبادا که برای سفرهای خارجی جناب دبیر، مسئلهای پیش آید! بعد از فضاحت به عمل آمده، محمد حیدری عزل شد و ابراهیم داروغهزاده جای او را گرفت.
هنر جناب داروغهزاده که همزمان معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی نیز بود، این شد که جشنواره را از مرکز همایشهای برج میلاد (بعد از هشت سال پیاپی)، به سینما ملت برد و بخش مربوط به فیلمهای خارج از مسابقه را حذف کرد. با این کار، جشنواره فجر عملاً حالت بومی و گپ و گعدۀ خود را از دست داد و به جشنوارههای جهانی نزدیکتر شد. در نتیجه، دلخوریهای فراوانی از سوی برخی سینماگران پدید آمد، کسانی که حاضر بودند فیلمشان را مانند سالهای قبل، در بخش «نوعی نگاه» (خارج از مسابقه) نمایش دهند.
آقای طباطبایینژاد بعد از آنکه مسئولیت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی را به آقای حمیدی مقدم واگذار کرد، به ریاست دورۀ سی و نهم فجر رسید و ترجیح داد که در دوران اوج کرونا، کاخ جشنواره را بعد از سه سال، به برج میلاد بازگرداند. او تعداد فیلمها را به شانزده عنوان کاهش داد و فقط دو سئانس برای نمایش در نظر گرفت. به این ترتیب جشنواره طی هشت روز به کار خود پایان داد. دو روز پایانی، به تکرار نمایش فیلمهای برگزیده گذشت.
دورۀ چهلم که میبایست نقطۀ عطفی در برگزاری جشنواره میشد، از جهاتی دیگر مورد توجه قرار گرفت. مدیریت مسعود نقاشزاده که از تحصیل کردگان دانشکده صداوسیما و از مدیران سابق مرکز سیمافیلم و بنیاد سینمایی فارابی بود، مهمترین ضعف این دوره از جشنواره تلقی شد. از انتخاب فیلمهای ضعیفی مانند ماهان (حمید شاهحاتمی) و لایههای دروغ (رامین سهراب) و نمور (داود بیدل) گرفته تا حذف سیمرغ مردمی و درز کردن نام برندگان قبل از شروع مراسم اختتامیه.
اما مهمترین حاشیهای که برای جشنواره چهلم فجر پدید آمد و تا قریب یک ماه نیز ادامه داشت، اظهار نظر نویسندۀ فیلم نمور بود. خانم نوشین معراجی در جواب سؤال راقم در کنفرانس خبری، عقاید فمینیستی مستتر در فیلم را بروز داد و میان فرزند شرعی و غیرشرعی تفاوتی قائل نشد. جناب نقاشزاده زودتر از مدیران قبلی مسئولیت خود را تحویل داد. هفدهم فروردین ۱۴۰۱، مسئولیت دورۀ چهل و یکم به مجتبی امینی سپرده شد. و حالا باید منتظر ماند و دید که آیا سابقۀ تهیه کنندگی جناب امینی در آثاری مانند سریال گاندو و برنامۀ سینمایی هفت (با اجرای حسین لطیفی) میتواند به او در برگزاری بهتر جشنواره فجر مدد برساند.
چگونه اهداف انقلاب را برآورده کنیم؟
سال ۱۳۹۰ که دبیری جشنوارۀ فجر به محمد خزاعی رسید، او سه کلمۀ «اخلاق، امید و آگاهی» را سرمشق و شعار جشنواره قرار داد، رهنمودهای خوبی که البته برای مدنظر قرار گرفتن در تولیدات آن سال، خیلی دیرهنگام بود. مهر ۱۴۰۰ که جناب خزاعی به مدیریت سینمای کشور رسید، دوباره همین سه کلمه، بعد از ده سال به شعار جشنواره تبدیل شدند؛ آنچنانکه امسال نیز همین سرمشق برقرار است. اما جناب خزاعی این سه شعار را از کجا آورده بود؟
رهبر معظم انقلاب در تمدید حکم ریاست جناب ضرغامی در شانزدهم آبان ۱۳۸۸ چهار مشخصه ضروری برای برنامههای صدا و سیما ذکر فرمودند که عبارت بودند از: دین، اخلاق، امید و آگاهی. در بدو امر به نظر میرسد حذف خصیصۀ «دین» در شعار جشنواره، موجه بوده است. زیرا نمیتوان سینماگر را وادار کرد که فیلم دینی بسازد یا اگر به دین بیاعتنا بود، با او ضدیت کرد و فیلمش را به جشنواره راه نداد. در برخی اوقات ممکن است که چنین رفتاری با کرامت انسانی نیز سازگار نباشد. آیا ممکن است که فیلمسازان ما بدون این سرمشقها، خودشان، هم سالک باشند و هم راهبر؟ اگر اینطور شود، جشنواره «فجر» به لیاقت نامش رسیده است.
چگونه سینماگر انقلابی تربیت کنیم؟
اغلب سینماگران ایرانی گوئیا از برج عاج به زمین هبوط کردهاند و نمیتوان با آنها از تعهد به دین و وطن سخن گفت. میخواهم بپرسم که چرا هنرمندان ما شرم دارند که دربارۀ عقاید حقّۀ خود فیلم بسازند؟ به هر حال، همۀ ما، مسلمان زادهایم و به حقانیت دین اسلام باور داریم.
مقولات هنر، ادبیات و سینما، عین تعهد هستند؛ یا به خالق رحمان یا به رجیم شیطان. در زمانهای که روشنفکران و معاندان، شرم ندارند که از عقاید خزعبل خود سخن بگویند چرا هنرمندان رحمانی، حیا میکنند؟ گویا شعار «هنر برای هنر» را فقط برای بستن دهان «هنرمندان متعهد و معتقد» وضع کردهاند، شعاری که اصولاً دیگران به آن وفادار نیستند. نمونهاش جشنوارهای مانند برلین است که سیاسی کاریاش را فریاد میزند.
چرا ما شرم داریم که دربارۀ حقایق عالم و عقاید اسلامی خود فیلم بسازیم؟ آیا چنین فیلمهایی مخاطب ندارند؟ ابداً اینطور نیست. آیا ما مؤمنانِ ضعیف هستیم که از استهزاء دشمن و ملامت آنها خوف داریم، یا چیز دیگری در میان است؟ حضرت امیر المؤمنین(ع) وفق آنچه که در خطبۀ ۱۸۰ نهجالبلاغه آمده است یاران خود را به سبب عدم اطاعت از فرامینش ملامت میفرمود و از اطاعت یاران معاویه، اعجاب داشت.(۱) آیا وضع کنونی ما شبیه به آن دوران نیست؟ جبهۀ حق اگرچه پیروان اندکی دارد اما هر کدام از آن جهادگران، همچون یک مرد جنگی هستند که از صد هزار سیاهی لشگر جبهۀ باطل، برترند.
کشور فلسطین از سال ۱۹۴۸ بر طبق عقاید بدعتگذاران یهود، اشغال شد و دولتی غیر قانونی در آن تأسیس گشت. صهیونیستها طبق قانون اساسی رژیم اشغالگر خود، ادعا میکنند که اسرائیل را بر اساس قوانین تورات اداره خواهند کرد.از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران نیز کشوری است که میخواهد قوانین اسلام را بر وفق قرآن کریم اجرا کند.
بر طبق اطلاعات مندرج در سایت IMDb هر ساله حدود سی فیلم سینمایی در فلسطین اشغالی ساخته میشود که موضوعات اغلب آنها، دیانت و ملیت یهود است. صهیونیستها، بدعتگذارانِ دین یهود هستند. آنها حقایق همین تورات کنونی را که به یهودیان گفته است اگر فاسق شوید، خداوند زمین فلسطین را از شما میگیرد، کتمان میکنند. و رسالت اصلیِ حضرت عیسی نیز همین بود که وعدۀ خداوند در تورات موسی درخصوصی اخراج یهود از فلسطین را یادآوری کند. و چون یهودیان به سخن عیسی(ع) چندان توجهی نکردند، چهل سال بعد از عروج او، رومیان در سال ۷۰ میلادی بر آنها مسلط شده یهودیان را قلع و قمع کردند؛ به طوریکه فقط در شهر قدس، یک میلیون نفر به قتل رسیدند.
میخواستم بپرسم که چرا ما شرم داریم که از عقاید صحیح خود سخن بگوییم و یا مثلاً درخصوص همین مسئلۀ فلسطین فیلم بسازیم.مشابهتاً در هالیوود نیز وضع بر همین منوال است. جریان اصلیهالیوود در دست سرمایهداران و کمپانیهایی است که اغلب یهودی هستند و قادرند با پول خود چندین کشور جهان سومی را بخرند یا حاکم مورد نظر خود را به قدرت برسانند. اما اکنون که زمانۀ قلدرمآبی گذشته، آنها به نحوی دیگر و با پنبه سر میبرند. یعنی دیانت و سیاست خود را در قالب سینما و رسانه میریزند و به فروش میرسانند و عموم مردم جهان برایش پول میدهند و با رغبت تماشا میکنند و چه بسا که آگاهانه یا ناآگاهانه، روح جوانان خود را مطابق با آن فیلمها قالب میزنند.
در خارج از نظام استودیویی، فیلمسازان مستقلی نیز هستند که در یک تراز مالی کوچکتر به فیلمسازی خود ادامه میدهند، اما نه گمان ببرید که اینها افرادی هستند که میتوانند مخالف سیاستهای آمریکا و دیانت یهود فیلم بسازند. حامی اغلب اینها نیز سرمایهداران یهودی در آمریکا هستند که سرمایۀ خود را در جز در راه سیاست و تبلیغ دین محرّف خود خرج نمیکنند. حتی فیلمهایی که فقط سرگرمیِ مطلق هستند، باز هم به جواز و فتوای کاهنان یهود ساخته شده و میشوند.
لذا میبینیم که این فیلمسازان مستقل آمریکایی یا اروپایی نیز، غالباً یهودی از آب درمیآیند که معمولاً پس از ساخت چند فیلم، جذب استودیوهای بزرگ هالیوود میشوند. افرادی مانند: کوئنتین تارانتینو، دیوید فینچر، الیور استون، برادران کوئن، میلوش فورمن، بریان سینگر، استنلی کوبریک، دارن آرنوفسکی، رومن پولانسکی، مل بروکس و وودی آلن، که همگی یهودی هستند.
چگونه یک جشنوارۀ انقلابی را حفظ کنیم؟
گرچه مردم انقلابی توانستند حکومت پهلوی را در فاصلۀ سیزده ماه سرنگون کنند (از قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷) اما آیا به همین سادگی هم میشود فرهنگ و سینما را متحول کرد؟ مسلّماً نه. مبحث تخصص یا تعهد، همواره بحث اول ما بوده و هست. ما به کدام نیاز داریم؟ فیلمسازانی که در کار خود تبحر دارند اما انقلابی نیستند، یا مسلمانان متعهدی که فیلمسازی نمیدانند؟
پاسخ این است که اگر قصد ما، اعتلای کلمة الله باشد، خداوند تعالی به طور خاص به او مدد خواهد رساند. چنانکه از سول اکرم نقل شده است که فرمود: «من کان لله، کان الله له (بحار الأنوار، ج ۷۹، ص ۱۹۷). به همین سبب است که افرادی مانند حسن طهرانی مقدم توانستند با تعهد و خلوص نیت، به تخصص برسند و ما را در عرصۀ موشکی در جهان سرآمد کنند. مسائل فرهنگی نیز از این افق دور نیست.
یکی از برکات جنگ تحمیلی آن بود که عدهای فیلمساز متعهد تربیت کرد که بدواً فقط میخواستند صحنههای جهاد فی سبیل الله را ثبت و ضبط کنند. جنگ تحمیلی باعث شد که انقلابی بودن برای آنهایی که طالب آن بودند مستدام باشد؛ لااقل تا پایان جنگ. اما تقدیر این بود که بعد از رحلت حضرت امام(ره) دین از «ظاهر» جامعه به «باطن» آن کوچ کند. نتیجه آن شد مؤمنان حقیقی به کنج خانههای خود خزیدند و حتی برخی از فیلمسازان دوران دفاع مقدس، بعد از اتمام جنگ عافیتطلب شدند و در عقاید خود تجدید نظر کردند. دست حوادث برخیها را تغییر داد. اندکی از آنها همچون سید مرتضی آوینی و نادر طالبزاده به امور مطبوعاتی یا برنامهسازی روی آوردند و قوت قلب مسلمانان و خار چشم مغرضان شدند. و دیگر ندیدیم فیلمساز متفکری که همانند سید مرتضی، جانش را بر سر عقیدهاش بگذارد و شهید شود.
سید مرتضی دو ماه قبل از شهادتش داور یازدهمین دورۀ جشنواره فجر بود. او با مطالعات عمیق قرآنی، فلسفی و هنری و با قلم زیبایش مسیری برای انقلابی بودن در برابر نسل ما گشود که سال به سال بر پیروانش افزوده میشود. میخواستم بگویم که چرا جشنواره فجر و اصولاً خود ما احساس انقلابی بودن نمیکنیم که اجمالاً عرض کردم. اگر اکثریت مسلمانان، انقلابی نباشند، از سینماگران چه انتظاری میتوان داشت؟
حتماً شنیدهاید سخن آن ادیب را که میگفت: «انسان را با دستمال ابریشمی صیقلی نمیکنند» و درست میگفت. در زمانهای که کسی برای «خوب بودن» نمیخواهد سختی بکشد و مخصوصاً که سینما نیز عملاً انواع ریاکاری را به انسان میآموزد، سخن گفتن از انقلابی بودن و حساب کشیدن از نفس خویش، مانند شنا کردن بر خلاف جریان آب است. اگرچه در مسیر حق، از قلت افراد و کثرت دشمنان نباید هراس داشت.
چطور سایۀ بلند داشته باشیم؟
بسیاری از فیلمهایی که به طور علنی یا در لفافه، علیه اسلام و جمهوری اسلامی و حتی کشور ایران ساخته میشوند، متأسفانه در جشنواره فیلم فجر رونمایی میشود. یلدا (مسعود بخشی/ ۱۳۹۷)، مردن در آب مطهر (نوید محمودی/ ۱۳۹۸) و مامان (آرش انیسی/ ۱۳۹۹) سه نمونه از این فیلمها هستند که قسمتی از هزینههای آنها از سوی وزارت ارشاد در دولت حسن روحانی تأمین شده است.
جناب مسعود نقاشزاده که معاونت فرهنگی بنیاد فارابی را تا اسفند ۹۸ بر عهده داشت، در اختصاص بودجه بیتالمال به فیلمهای یلدا و مردن در آب مطهر، نقش اصلی را ایفاء کرد. اگرچه ضدیت فیلمهای یلدا و مامان، علیه اسلام و ایران، به طور نمادین است و مدیران میتوانند مدعی شوند که غرض فیلمساز را نفهمیده و فریب خوردهاند، اما فیلم «مردن در آب مطهر» که به تمسخر شریعت اسلام و ایرانیها میپردازد و مسیحیت را صریحاً تبلیغ میکند، چه جای توجیه دارد!؟ مخصوصاً که مسئولان بنیاد فارابی بعد از تماشای فیلم کامل بود که مشارکت در آن را پذیرفتند (یعنی مدیران فارابی، فیلمنامه را به تصویب نرسانده بودند که کارگردان بتواند در حین ساخت، آن را تغییر دهد و آنها خود را بری الذمه بدانند؛ شبیه به آنچه دربارۀ فیلم «یک خانوادۀ محترم» ساختۀ مسعود بخشی رخ داد).
آنچه مخاطبان از تماشای فیلم یلدا میفهمند، ضدیت آن با قانون قصاص است. اما این فیلم در لفافه، به تمسخر رسول اکرم(ص) میپردازد (مریم در فیلم که در سن نوجوانی مرتکب قتل شده، نمادی از عایشه است که مطابق با منابع رواییِ اهل سنت، در خردسالی به عقد رسول اکرم در آمده است). مسعود بخشی که اثر قبلیاش به نام یک خانوادۀ محترم (۱۳۹۱) را در سیمافیلم تهیه کرده و فیلمنامه را در حین ساخت، تغییر داده و قراردادش با تلویزیون فسخ شده بود، با فیلم دومش به تمسخر تلویزیون پرداخت و از رسانۀ ملی انتقام گرفت. اگر چنانچه جناب نقاشزاده که خودش از مدیران سیما بود، همان وقت برای اختصاص بودجۀ بنیاد فارابی به این فیلمها توبیخ شده بود، هیچگاه به مدیریت جشنواره فجر نمیرسید و آن فضاحتها بار نمیآمد.
فیلم مامان به تهیهکنندگی مجید برزگر با بودجۀ مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ساخته شد؛ فیلمی نمادین با بازی رؤیا افشار در نقش یک مادر شاغل، که بدبختیهای خانوادۀ او را به سبب اخراج وی از پالایشگاه آبادان قلمداد میکند، اخراجی که بعد از انقلاب رخ داده است. مامان اکنون رانندۀ تاکسی است و در انتها نیز خودش را آتش میزند! تفاوت مجید برزگر با برادرش جمشید برزگر که در بی.بی.سی فارسی علناً به ضدیت با جمهوری اسلامی میپردازد، در لحنهای صریح و غیرصریح آنها است. وگرنه در ماهیت خود، تفاوتی ندارند.
عبدالرضا کاهانی نیز یکی از این افراد است که هم فیلمهای ضد دین و معاندانه میسازد و هم بر نمایش آنها در جشنواره فجر اصرار دارد. فیلم نمادین «هیچ» (۱۳۸۸) از او که علیه رئیسجمهور وقت بود، با اغماض مدیران به جشنواره آمد. اما دو سال بعد که فیلم «بیخود و بیجهت» از ساختههای او پروانه ساخت نگرفت و در فهرست جشنواره نیامد، کاهانی به دبیر جشنواره یعنی محمد خزاعی متوسل شد و فیلم مذکور در بخش جنبی، نمایش یافت. اما جناب رضاداد به زنجمورههای کاهانی برای پذیرش فیلم بعدیاش به نام استراحت مطلق (۱۳۹۳) در جشنواره توجهی نکرد.
اولین خواستۀ ما از مدیران جشنواره این است که این فیلمهای معاند را در جشنواره فجر نمایش ندهند و اسباب شهرت آنها را فراهم نکنند. در مرتبۀ بعد میتواناندیشید که این آثار مغرضانه چطور مجوز ساخت گرفتهاند! و بعد میتوانیم این مسئله را پیگیری کنیم که چگونه بیتالمال مسلمین، علیه اسلام و مسلمین به کار رفته و مصروف به ساخت این فیلمهای ضد دین شده! و دقیقاً همینجا است که چاقو دستۀ خودش را هم میبرد.
میخواستم بگویم که میان منتقدان و معاندان، باید تفاوت قائل شد. برخی سینماگران، منتقد وضعیت موجود هستند و فیلمهایشان را در همین جهت ساختهاند. اما حساب معاند و برانداز را باید از آنها جدا کرد. متأسفانه رحمت برخی از مدیران، حتی دشمنان را نیز فراگرفته اما دوستان را بینصیب گذاشته است، درست بر خلاف فرمودۀ قرآن، آنها رُحَماء علی الکفار و أشدّاء بینهم شدهاند. این مدیران غربزده را نیاز به رسوایی دارند. امام علی(ع) فرمود ملامت نشود کسی که از غم دزدیدن یک خلخال از پای یک زن یهودی توسط یاران معاویه، بمیرد (نهجالبلاغه، خطبه ۲۷). و این نشان میدهد که رحمت و نعمت در سایۀ مؤمنان حقیقی به دست میآید. کسانی که صبر وافر دارند و در عین مرزبندی با دشمنان، آنها را تحمل میکنند. مصطفی چمران، مرتضی آوینی و نادر طالبزاده برخی از این افراد بودند. ما به چنین مدیران مهذّب و شجاعی نیاز داریم.
تفکیک جشنوارۀ جهانی؛ خوب یا بد؟
از بهمن ۱۳۹۳ بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر، از آن جدا شده و به اردیبهشت سال بعد افتاد. طی شش سال، جشنواره جهانی فجر در اواخر اردیبهشت و اوایل خرداد، در پردیس چارسو برگزار میشد؛ از ۱۳۹۴ تا ۱۴۰۰ (بهجز سال ۱۳۹۹ که به دلیل کرونا برگزار نشد). و دبیری آن، با رضا میرکریمی بود اما در سال ۱۴۰۰ به محمد مهدی عسگرپور سپرده شد. با آمدن دکتر اسماعیلی وزیر جدید ارشاد در دولت آقای رئیسی، با تفکیک بخش بینالملل مخالفت شد و عملاً اردیبهشت ۱۴۰۱ بدون فجر جهانی گذشت. علت را در صرفهجویی در هزینهها اعلام کردند که چندان توجیهپذیر نبود. جالب توجه اینکه اغلب مخالفان این تفکیک، کسانی هستند که خودشان در جشنواره جهانی شرکت نمیکردند و لذا از کیفیت و لزوم آن بیخبر بودند.
راستش بنده با جداسازی جشنواره جهانی فجر موافق بودم و تماشای فیلمهای مستند و سینمایی خارجی را بر روی پرده غنیمت میدانستم. مضافاً که برخی فیلمهای ایرانی نیز که به هر دلیلی از جشنواره ملی فجر بازمانده بودند، فرصت داشتند تا خودی نشان دهند و مخاطبان خود را پیدا کنند. از آنجا که اولویت اغلب مخاطبان در جشنوارۀ ملی فجر، تماشای فیلمهای وطنی است لذا فیلمهای خارجی عملاً مخاطبی نداشتند و امسال هم نخواهند داشت.
همانطور که بخش فیلمهای کودک و نوجوان در سال ۱۳۶۹ از جشنواره فجر جدا شد و متعاقباً فیلمهای مستند و کوتاه نیز تفکیک گشته و صاحب جشنوارههایی مستقل شدند، جشنواره جهانی فیلم فجر نیز باید از بخش ملی آن جدا باشد تا مخاطبان بتوانند به تماشای محصولات خارجی بپردازند و اینچنین نباشد که فیلمهای خارجی، فقط برای هیئت داوران به نمایش درآیند.
تحریمکنندگان همیشگی جشنوارۀ فجر
در تعاقب آشوبهای اخیر و فتنۀ مهسا امینی، اعضای هیئتمدیره انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران (خانه سینما)، در روز دوازدهم آذر اعلام کردند: «در ماههای آتی، در هیچیک از جشنوارههای پیشِرو، اصلاً حضوری نداشته و نخواهیم داشت و هیچ مسئولیتی را هم نمیپذیریم. طبعاً آن دسته از همکاران و اعضای محترم انجمن که چنین نمینگرند، مخیرند و میتوانند راساً اقدام کنند».
اعضای پنج نفرۀ انجمن منتقدان که یازدهم آبان ۱۴۰۰ انتخاب شدهاند، عبارتند از: جعفرگودرزی، کامران ملکی، رضا صائمی، رضا درستکار، محمدرضا لطفی و ایضاً پیمان شوقی (بازرس). همانطور که از متن بیانیه مشخص است، این بیانیه صرفاً از سوی هیئت مدیرۀ انجمن منتقدان سینما بوده و ربطی به باقی اعضای انجمن ندارد.
متأسفانه بعضی از اهالی سینما نیز به این موج پیوستند و جشنواره فجر را تحریم کردند. عمدۀ آنها کسانی بودند که امسال فیلمی نداشتند، یا اگر در فیلمی بازی داشتند، نقشهایشان کوتاه بود. مانند مانی حقیقی و هانیه توسلی که در فیلم علیرضا معتمدی با عنوان «چرا گریه نمیکنی؟» بازی کردهاند. برخی از این افراد که سال ۱۳۸۸ جزو آشوبگران بودند، همان وقت نیز تحریم جشنواره را کلید زده بودند اما یخشان نگرفت. و همچنین بود سال ۱۳۹۸ که بهانۀ سقوط هواپیمای اوکراینی به دستشان افتاد. الگوی آنها، آشوبهای سال ۱۹۶۸ دانشجویی ـ کارگری است که به تعطیلی جشنواره کن منجر شد.
خوشبختانه یا متأسفانه، حیای جمهوری اسلامی در حفظ کردن آبروی مخالفان خود، برخی از این افراد را آنقدر وقیح کرده است که گمان میکنند مملکت باید همیشه برای آنها خضوع کند. اما آن دوران به سر آمده است. در سالهای قبل، برخی از تحریم کنندگان جشنوارۀ فجر که عدم همراهی مردم را دیدند، خودشان نیز به آنها پیوستند و فیلمها را در سینماهای مردمی تماشا کردند. انشاءالله دورۀ چهل و یکم از جشنواره فجر نیز به بهترین نحو برگزار خواهد شد و روسیاهی بر زغال خواهد ماند.
گفتار را با سخنی از ارنستو چهگوارا انقلابی کوبایی ختم میکند. از او نقل است که گفت: اگر توانستید به مگسها بفهمانید که گل از زباله بهتر است، میتوانید به خائنان مملکت هم بفهمانید که کشور از ثروت بهتر است.
* امیر اهوارکی _____________ ۱- ترجمۀ فرمایش مولا(ع) این است: «آیا دینی نیست که شما را گرد آورد؟ آیا غیرتی نیست که شما را برای جنگ با دشمن بسیج کند؟ شگفتآور نیست که معاویه انسانهای جفاکار پست را میخواند و آنها بدون انتظار کمک و بخششی از او پیروی میکنند! و من شما را برای یاری حق میخوانم، در حالی که شما بازماندگان اسلام، و یادگار مسلمانان پیشین هستید. با کمک و عطایا شما را دعوت میکنم ولی از اطراف من پراکنده میشوید، و به تفرقه و اختلاف روی میآورید. نه از دستورات من راضی میشوید، و نه شما را به خشم میآورد که بر ضد من اجتماع کنید.» ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۱۸۰
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
سخنگوی هیات مدیره خانه سینما به تازگی در اظهاراتی پرتناقض نشان داده است که مواضع و رویکرد مشخص و آگاهانه ای برای مواجهه با مشکلات و وضعیت سینما و سینماگران ندارد.
به گزارش مجاهدت از مشرق،سخنگوی هیات مدیره خانه سینما با تاثیرگیری از رسانههای آن سوی آبی و با ادبیاتی مورد خوشایند اپوزیسیون خارج نشین به تحلیل سینما پرداخته است.
اقای صدرعاملی میگوید: خانه سینما همچنان مخالفت خود را با ابراز خشونتهای آشکار در جامعه بیان میکند و معتقد است که خشونت در هر شکل هیچگاه به نفع مردم و حاکمیت نیست. همچنین برخوردهای اخیر و بازداشتهای پی در پی همکاران ما، اوضاع را بهبود نمیبخشد. حاکمیت باید تحمل خود را بالا ببرد و به نقد و نظرها گوش بدهد.
بد نیست از سخنگوی خانه صنفی سینما که این سالها به خانه سیاسی و خانه تیمی برخی جریانات اپوزیسیونی علیه حاکمیت بدل شده بپرسیم آیا تشویق به خشونت و آشوب از طریق برخی از همکاران سینمایی از اشکال خشونت محرز نیست؟
ترغیب و تهییج جوانان و نوجوانان از سوی برخی سلبریتیها خود نص صریح خشونت گرایی عریان نیست؟ چرا وقتی از تقببح و مذمت خشونت حرف می زنید مسببین و مشوقین ناآرامیهای اخیر را که به کشته شدن بچههای همین سرزمین منجر شده نادیده میگیرید؟
سخنگوی خانه سینما در جایی دیگری در پاسخ به این سوال که اخیرا ریاست سازمان سینمایی وضعیت بیکاری اهالی سینما را به اوضاع ناآرام اخیر مربوط دانسته، وضعیت سینما را چگونه میبیند؟ پاسخ داد: «مشکل بیکاری اعضاء خانه سینما از سال قبل شروع شده و ربطی به ناآرامی های اخیر ندارد و سخت گیری در مجوزها باعث شد که سینماگران کار نکنند» و شاید عوامل آن را باید در روشهای مدیریت هم جستجو کرد.
آقای صدرعاملی
کاش چشم بر واقعیات نمیبستید و فارغ از هیجانات فضاهای مجازی با فراگیری و واقعبینی به تجزیه و تحلیل این روزهای سینما میپرداختید!
کاش با پرهیز از سیاست زدگی و بی توجه به فشار یا هم پوشانی رسانههای غربی – عربی با حزم و واقع بینی به تحلیل و قضاوت این روزهای سینما مینشستید و به عمق و کنه دلسوزی و دغدغه متولیان فرهنگی و مسئولان سینمایی کشور هم توجه میکردید!!
نگاهی به وضعیت ماههای پیش نشان میدهد که سینماها تا پیش از ناآرامیهای اخیر در دوران پساکرونا به حالت عادی خود برگشته بودند و فروش محرم و صفر امسال نسبت به ده سال گذشته هم حتی دوران پیش از کرونا بی سابقه بوده است.
نکته دیگر، دامن زدن به نارآمیها که متاسفانه بخشی از آنها زیر سر سلبریتیها و هنرمندان خارج نشین و همکاران مجازی باز آقای سخنگو است روند تولید بسیاری از پروژه های سینمایی و آثار شبکه نمایش خانگی را هم متوقف و تهدید کرده است.
واقع بینانه نیست که سخنگوی نهاد صنفی سینما با چشم پوشی بر اتمسفر موجود و تاثیرگذاری آشوبها و شورش اخیر پیامدهای آن را برای سینما نادیده بگیرد و رکود و تعطیلی سینما را به عوامل غیرواقعی و واهی منتسب کند!! و یا به نحوه مدیریت احاله دهد.
تناقض در اظهارات سخنگوی خانه سینما از منظری دیگر نیز قابل توجه است وقتی میگوید «به خاطر شرایط جامعه مردم حال و حوصله سینما و جشنواره را ندارند» پس چگونه تحلیل میکند که این ناآرامیها در رکود سینما نقش نداشته است!
از طرفی دیگر، وی همچنین، به مشکلات کاری و معیشتی اعضای خانه سینما هم گریزی زده است اما نگفته در این مدت خود بعنوان عضو هیات مدیره خانه سینما چه گامی در راستای کاهش آلام همصنفان خود برداشته است؟! البته تا عدهای در سینما حلقه بسته خود را داشته باشند و بودجه و امکانات را برای خود بخواهند، این بیعدالتیها و تبعیض ادامه خواهد داشت.
سخنگوی خانه سینما در حالی در این گفتگوی پرتناقض و عجیب از حال بد سینما و سینماگران در این روزها حرف میزند که خود هم اکنون در عین عضویت در هیات مدیره خانه سینما، عضو شورای بنیاد سینمایی فارابی است و همزمان تهیهکنندگی یکی از آثار مصوب حمایت مالی این نهاد را هم برعهده گرفته است!
و نیز، آقای سخنگو، رئیس هیات داوران جشنواره بین المللی فیلم کوتاه تهران هم بوده است که کمتر از یک ماه پیش یعنی در اوج ناآرامی های اخیر برگزار شده بود و در خطابه آئین پایانی این جشنواره برخی از کج اندیشان هم صنفی خود را به باد انتقاد گرفته بود که چرا از به اصطلاح تحریم فعالیتهای فرهنگی و سینمایی حرف میزنند.
البته یادمان باشد که آقای صدرعاملی ضمنا به عنوان چهره سینمایی – رسانهای از سوی سازمان سینمایی در ماههای اخیر در موزه سینما تجلیل هم شده است.
با همه این احوال، چه کسانی و جریاناتی خواستهاند تا سخنگوی خانه سینما بدور از واقع بینی پشت پا به حقیقت ماجرا بزند و حرفهای دلخواه اپوزیسیون و شبکههای «ایران اینترنشنال» ، «صدای آمریکا» و «بی بی سی» را واگویه نماید؟
رسول صدرعاملی در گفتگوی اخیر موارد خلاف واقعی را نیز بیان کرده، و چشمش را بر واقعیت روشن و مبرهن بسته است، از جمله اینکه «ناآرامیهای اخیر تاثیری در رکود سینما نداشته و مسئول این رکود سازمان سینمایی است که در مجوزها سختگیری میکند و رکود قبل از ناآرامیهای اخیر اتفاق افتاده است! »
این خلافگویی در حالی است که از طرفی تابستان امسال علیرغم مقارنت با ایام محرم و صفر، سینماها یکی از تابستانهای پرفروش خود را با فیلمهایی مانند؛ دوزیست، ابلق، پسر دلفینی پشت سر گذاشته اند که شورش «زن، زندگی، آزادی» به راه افتاد و سینما به محاق رفت و از طرف دیگر این دولت در این مدت بیشترین همراهی را در صدور پروانه های ساخت (بالغ بر ۱۰۰ پروانه سینمایی و بیش از ۱۸۰ پروانه غیرسینمایی) و همچنین صدور پروانه نمایش فیلمها و حتی رفع توقیف برخی آثار توقیفی دولت قبل داشته است.
تناقض دیگر در اظهارات صدرعاملی این است در عین حالی که به طور تلویحی به عدم رغبت سینماگران برای مشارکت در جشنواره فجر اشاره میکند که چندی پیش در اوج این ناآرامیها خود، به عنوان داور در جشنواره فیلم کوتاه تهران حضور داشت اما اکنون بر طبل تحریم و بیاعتباری جشنواره فجر بعنوان مهمترین رویداد فرهنگی کشور پس از انقلاب میکوبد.
این تناقض رفتاری هم درحالی است که رسول صدرعاملی در سال ۹۸ که فیلم «شنای پروانه»را تهیه کرده بود، در اوج ماجراهای زمستان ۹۸ در جشنواره فیلم فجر شرکت کرد و در کمال ناباوری برای فیلمی که رواج لاتبازی و نکبت و سیاهنمایی اجتماعی بود، از دولت قبل جوایزی هم گرفت! گویا فیلم «جنگل پرتقال» صدرعاملی که با حمایت بنیاد سینمایی فارابی در دست تولید داشت طول کشیده و به جشنواره امسال نمیرسد که رسول صدرعاملی منافعی در این جشنواره ندارد و به دنبال بیاعتبار ساختن آن است.
در حالی که بسیاری از اهالی سینما با مشکلات معیشتی و اشتغال دست و پنجه نرم میکنند، ظاهرا شاهنشینان سینما همچنان به دنبال دمیدن در آتش ناآرامیهای اخیر ولو بطور تلویحی و زیرکانه هستند و آخرین اقدام از این دست، همین اظهارات ساده اندیشانه سخنگوی خانه سینماست که بخشهایی از آن بیشتر به مذاق رسانههای مجازی اپوزیسیون خوش آمده و در این شبهرسانهها بازنشر شده است.
از آقای صدرعاملی که فعالیت حرفهای ش را به عنوان خبرنگار حوادث روزنامه آغاز کرده و حتما با تحلیل حوادث و تاثیرگذاری اجتماعی آن آشناست تا این اندازه جزم اندیشی سیاسی بعید است، ای کاش وی که از ابتدای انقلاب با حمایت اولین رییس صداوسیمای جمهوری اسلامی فیلم ساخت و وارد سینما شد و تا به امروز نیز از فارابی تا صداوسیما نهادهای فرهنگی مختلفی بودند که او توانسته با حمایت آنها فیلمسازی کند و در شوراهای مختلف پروانه ساخت، نمایش و شورای بنیاد سینمایی فارابی در دولتهای مختلف حضور داشته باشد در این اظهارات عجیب که سوگیری به سمت دغدغههای رسانههای فارسی زبان آن سوی آبها دارد امروز سیاستمدارانه و گاهی به نعل و گاهی به میخ، به جمهوری اسلامی و نهادهای فرهنگی آن مانند سازمان سینمایی انگ نمیزد! و دست برخی از همصنفان سینمایی خود را در آسیب به رشد و رونق سینما و تهدید معیشت و اشتغال هزاران سینماگر در تهران و شهرستان ها نادیده نمیگرفت.
آقای صدرعاملی
سینما به صداقت و آرامش نیاز دارد نه سیاست بازی!!!
منبع: فارس
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس، دومین جلسه از سلسله نشستهای «سینمای پرتره» بنیاد سینمایی فارابی با همکاری دانشگاه سوره به بررسی سیر اندیشه «رسول ملاقلیپور» و نمایش و تحلیل «سفر به چزابه» اختصاص داشت که با حضور سید علی روحانی و دبیری رامتین شهبازی بنیاد سینمایی فارابی برگزار شد.
ملاقلی پور سینمای قصه گو را دوست داشت
سید علی روحانی در ابتدای این جلسه با اشاره به اینکه همه فیلمهای رسول ملاقلیپور را دیده است درباره فیلم «سفر به چزابه» گفت: ملاقلیپور «سفر به چزابه» را بعد از هفت فیلم و در سال ۱۳۷۴ ساخت، من این فیلم را در آن سال و در سینما آزادی دیدم که مصادف شده بود با درگذشت نابهنگام پیمان سنندجیزاده که در این فیلم نقش بهروز را ایفا میکند، پس نمایش فیلم به شدت تحت الشعاع درگذشت این بازیگر قرار گرفته بود.
وی ادامه داد: فیلمسازی ملاقلیپور چند ریشه دارد؛ یک ریشه او علاقهمندی به سینمای آمریکاست، سینمای قصهگوی اکشنی که تاثیر آن در فیلمهای بعدیاش مثل «پناهنده»، «خسوف»، «مجنون» و… دیده میشود، ریشه دیگر او فعالیت در سینمای دفاع مقدس است که در ادامه مفصل توضیح میدهم. بخش دیگری از ریشه این کارگردان علاقهمندی به آسیبهای اجتماعی است یعنی او دوست داشت که فیلم اجتماعی بسازد، همچنین در آخرین مصاحبهای که با تلویزیون داشت، از مفاهیمی چون پولهای بادآورده، آقازاده، ثروتهای نامشروع صحبت میکرد و این مساله آیندهنگری این فیلمساز را نشان میداد، در همین راستا اگر فیلمهایی مثل «کمکم کن»، «قارچ سمی» و… را ببینید به نگاه اجتماعی این کارگردان پی خواهید برد. من باتوجه به طبقهبندیای که دارم، آقای ملاقلیپور را چهرهای منحصر به فرد در سینمای جهان میدانم.
ژانر دفاع مقدس یک ژانر بومی است
این استاد دانشگاه درباره ژانر دفاع مقدس اظهار کرد: من میپذیرم که ژانری به نام دفاع مقدس در سینمای ایران وجود دارد و ژانر دفاع مقدس بهعنوان ژانری بومی شناخته میشود و تاحدودی درباره آن مطالعاتی انجام شده پس میتوان گفت که هویت خود را یافته است. این ژانر مثل هر گونهای از فیلم جنگی زیرمجموعههایی دارد، فیلم «سفر به چزابه» را نیز میتوان بهعنوان فیلمی رزمی و صحنه نبرد شناخت چراکه عملا همه صحنههای فیلم را در نبرد میبینیم.
روحانی درباره مساله ژانر تاکید کرد: کریستین متز نظریهپرداز ساختارگرای فیلم فرانوسوی درباره بحث ژانر میگوید که ژانرها طبقهبندیهای زیادی دارند و هر ژانر چند دوره مهم را مثل یک درخت طی میکنند و زمان آن را تغییر میدهد؛ دوره اول پیریمیتیو است و ژانر خود را میسازد یعنی الفبای خود را پیدا میکند و آزمون و خطا میشود، مرحله بعد کلاسیک است، ژانر در این مرحله نشانههای خود را مستقر میکند و فیلمها الگویی میشوند، ژانر در مرحله بعد تجدیدنظرطلب است یعنی عناصر خود را بازاندیشی میکند، نسبت به ارزشهای خود فاصله میگیرد و درباره آنها فکر میکند، مرحله بعد پارودیست که به ریویژن نیز نزدیک است که وجه طنز دارد، مرحله آخر دیکانستراکشن نامیده میشود یعنی ما عناصر ژانرها را دریافت و از آنها استفاده میکنیم و ژانری کلی را برمیگزینیم.
«سفر به چزابه» فیلم بسیار مهمی در ژانر دفاع مقدس است
وی افزود: «پیشتازان فتح»، «مرز» و «نینوا» بهعنوان فیلمهایی شناخته میشدند که ژانر مشخصی نداشتند حتی بازیگران فیلم «دیار عاشقان» رزمندگان هستند، این اولین مرحله ژانر دفاع مقدس بوده است، فیلمهای مرحله بعد یعنی مرحله کلاسیک را «دیدهبان»، «مهاجر» و «پرواز در شب» تشکیل میدهند و بعد مرحله تجدیدنظر و پارودی را داریم که میتوان «اخراجیها» را جزء آن دسته دانست. وقتی به کارنامه رسول ملاقلیپور نگاه میکنیم، متوجه میشویم که همه مراحل ژانر را پشت سر گذاشته است، او با ساخت «سفر به چزابه» وارد مرحله تجدیدنظرطلب میشود و حتی میتوان گفت اولین نفر در ایران است که به این مرحله میرسد، به همین دلیل این فیلم بسیار مهم است و افق پیش روی ژانر دفاع مقدس را به ما نشان میدهد.
این سخنران تصریح کرد: سینمای دفاع مقدس ما، سینمایی بوده که همواره چشمی به خارج داشته است یعنی همیشه یک سری فیلم جنگی در خارج از کشور ساخته میشده است که روی فیلمسازان ما تاثیر میگذاشتند، این تاثیر هم از مشاهده مستقیم و هم از فضای بیرونی بوده است مثلا وقتی فرماندهان ارشد جنگی ما فیلم «نجات سرباز رایان» را دیدند به کارگردانها گفتند که جنگ این است. در سینمای ایران دو جریان تاثیرگذاری وجود دارد؛ جریان آمریکایی و جریان روسی. فیلمهایی مثل «حماسه یک سرباز» از گریگوری چوخرای بر سینمای ایران تاثیر گذاشتهاند، فیلمهای دفاع مقدسی داریم که صحنه نبرد را همچون فیلم خارجی کپی کردهاند و مشکل این است که در این مساله از ابتدا باختهایم.
روحانی خاطرنشان کرد: «سفر به چزابه» فیلم بزرگیست چراکه فارغ از کپیست، فیلم پیرو چیزی نیست و از هیچ فیلم دیگری برداشته نشده است، این مساله جایگاه فیلم را بسیار بالا میبرد چراکه خودش زبان خودش را کشف کرده، آزمون و خطا انجام داده و حتی شکست خورده است. از طرف دیگر ملاقلیپور در ابتدای جنگ عکاس بوده است و به نظر من یکی از ویژگیهای منحصر به فرد فیلم «سفر به چزابه» این است که ذات عکاسانه دارد یعنی درعین حال که دکوپار و میزانسن فوقالعاده کار شده اما بهنظر میرسد که منِ درونی و عکاس ملاقلیپور خواسته است این بار خودش حرف بزند به همین دلیل قابهایی را در فیلم مشاهده میکنیم و من آن را بهعنوان تجربهای شخصی از کارگردان میشناسم و میزانسنهای صحنه جنگ آن دست نیافتنیست.
تغییر زاویه دید در «سفر به چزابه»
وی درباره روایت فیلم عنوان کرد: در فیلم «سفر به چزابه» با داستان سر راستی مواجه نیستیم و زاویه دید مدام تغییر میکند یعنی با روایتی پیچیده مواجه هستیم. وقتی در روایتشناسی مطالعه میکنیم به ۲ بحث برخورد میکنیم؛ استوری و دیسکورس، استوری قصه است اما دیسکورس گفتمان حاکم بر روایت و چیدمان را شامل میشود. از دهه ۶۰ به بعد عدهای دیسکورس را در قابل روایت اجتماعی- سیاسی میبینند یعنی شرایطی بیرونی و زیستی حاکم است و امر بیرونی آن را شکل میدهند پس دیسکورس دیگر محصول فن فیلمساز نیست. «سفر به چزابه» در سال ۱۳۷۴ ساخته شده است و «خاکستر سبز» حاتمیکیا ۲ سال قبل از آن ساخته شده بود و هر ۲ با روایتهای غیر سر راست روبهرو هستند، به نظر من چیزی در جامعه وجود داشته که روایت فیلمسازی را به این سمت کشانده است.
این منتقد مطرح کرد: در مباحث روانکاوی بحثی به نام امر نمادین داریم؛ امر نمادین چیزیست که دیگری به ما تحمیل میکند و ما در چارچوب زبان، فرهنگ و خانواده با آن مواجه هستیم، امر نمادین همیشه با امری واقعی همراه است. «سفر به چزابه» نیز همان مواجهه با امر واقعی در سینمای دفاع مقدس است و تمام پلانهایی که در انتهای آن شاهد غبار، دود و صحنه مبهم هستیم به این مساله مربوط میشود یعنی تا جایی که چشم میبیند امر نمادین مثل جبهه، دفاع، ایدئولوژی و… وجود دارد اما وقتی عراقی تیر خلاص را میزند و ما در فاصلهای مبهم حضور داریم و صحنه با دود همراه میشود، امر نمادین به پایان میرسد. به همین دلیل است که این فیلم هنوز هم گیجکننده است، نمیتوانیم آن را تحلیل کنیم و همین مساله فیلم را خیلی ویژه میکند. «سفر به چزابه» جزء سه فیلم برتر ژانر دفاع مقدس است. رسول ملاقلیپور آدم هنرمندی بود و غریضی فیلم میساخت، فیلمهای خیلی خوبی دارد که هر کدام بر مخاطب تاثیر خود را میگذارند.
«سفر به چزابه» و رسول ملاقلی پور با مخاطب صداقت داشتند
وی در پایان و در بخش دیگری از صحبتهایش بیان کرد: من صحبتهایم را با جملهای از مارتین اسکورسیزی فیلمساز آمریکایی به پایان میرسانم، او میگوید ۱۰۰ سال دیگر مردم به دنبال این نیستند که ما چه دوربین، میزانسن، تکنولوژی و نگاتیوی داشتیم بلکه به این نکته میپردازند که ما چقدر در فیلمهایمان صداقت داشتهایم یعنی میراث ما برای آینده صداقت ماست. ممکن است که زمان، ایدئولوژی، افکار شخصی، تعصبات فردی ما را از حقیقت باز دارد اما ۱۰۰ سال بعد آدمها ما را جور دیگری نگاه میکنند و سینما خود را آنجا نشان میدهد. فکر میکنم «سفر به چزابه» در زمان خودش، از از نظر منتقدان و هم گیشه، شکست خورد ولی زمان نشان داد که چقدر فیلم صادقیست. خیلی از فیلمهایی که از آن دوره ساخته شدهاند، در همه گروهها، مشکل صداقت دارند اما صداقت «سفر به چزابه» برگ برنده فیلم است و ماندگارش میکند. بهطور کلی اگر صداقت را در فیلمسازی ملاک قرار دهیم، ملاقلیپور نمره بالایی میگیرد.
انتهای پیام/ 121
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است