بنیاد سینمایی فارابی

با پول فارابی باید لگدی هم به ایران زد؟!

با پول فارابی باید لگدی هم به ایران زد؟!


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «مردن در آب مطهر» فیلم بدی است؛ این بد بودن را می‌توان در تک‌تک اجزای فیلم دید؛ از ایده محوری و تکراری فیلم که به مساله مشکلات مهاجران افغان اختصاص دارد تا فرم و شیوه کاری برادران محمودی در این فیلم که از متوسط کیفی آثار آنها هم ضعیف‌تر است. 

«مردن در آب مطهر» در واقع اثری اجتماعی با رگه‌های عاشقانه درباره مهاجرت جوانان افغانی است اما پراکنده‌گویی فیلمساز و تلاشش برای نمایش موضوعات مختلفی که به معضلات مهاجران افغانستانی مرتبط است، باعث شده تا فیلم در نهایت تبدیل به یک اثر پرابهام و به نوعی کلاف سردرگم شود. مشکل اصلی «مردن در آب مطهر» فیلمنامه بشدت آشفته آن است؛ یک کلاف سردرگم که به نظر می‌رسد خود سازندگان آن نیز دقیقا نمی‌دانند قرار است آن را چگونه باز کنند؛ از سختی‌های مهاجرت بگویند یا سراغ تعصبات ناموسی بروند یا از دردسرهای عاشقی در تنگدستی و فقر بگویند. گویا فیلمساز در باتلاقی گرفتار شده که خودش هم نمی‌دانسته قرار است به وسیله کدام یک از این عوامل از این باتلاق نجات پیدا کند!
فیلم با سکانسی از حضور چند جوان افغانستانی در قسمت بار یک اتوبوس آغاز می‌شود؛ جوانانی که گرم گفت‌وگو درباره رویاهای‌شان برای مهاجرت هستند؛ کسانی که قرار است پس از حضور در ایران، مقدمات مهاجرت‌شان را به اروپا فراهم کنند اما حضور آنها در ایران، بهانه‌ای دوباره برای نقد شرایط افغانستانی‌های مهاجر در ایران از سوی سازندگان «مردن در آب مطهر» می‌شود. نوید و جمشید محمودی ۲ برادر افغانستانی بزرگ شده در ایران هستند که طی این سال‌ها با استفاده از موقعیت قرار گرفته در اختیار آنها، فیلم‌های متعددی در ارتباط با معضلات مهاجران افغانستانی ساکن ایران ساخته‌اند؛ هر چند که نفس فیلمسازی در ارتباط با معضلات مهاجران بویژه برادران و خواهران افغانستانی و عزیز ما اتفاق خوبی است و نباید از مساله پرداختن به معضلات زندگی آنها غافل شد اما اصرار بیش از اندازه برادران محمودی برای پرداختن به این موضوع و البته نمایش اغلب فیلم‌های ساخته شده از سوی آنها در جشنواره‌های خارجی موضوعی بود که در زمان نمایش این فیلم در جشنواره فجر سال گذشته مورد انتقاد بسیاری از رسانه‌ها و منتقدان قرار گرفت. 
اما بد بودن «مردن در آب مطهر» ابعاد دیگری نیز دارد که صرفا محدود به ضعف فیلمنامه یا نگاه غیرواقعی و کلیشه‌ای سازندگان آن به مساله مهاجرت نمی‌شود. فیلم اساسا در زمینه شخصیت‌پردازی، الکن است. قهرمان اصلی قصه یعنی «حامد» به عنوان جوانی که برای مهاجرت از افغانستان راهی ایران شده، اساسا شخصیتی منفعل است. او را باید خنثی‌ترین آدم این قصه دانست. او بیش از همه گیج می‌زند و درگیر اتفاقاتی است که در پیرامونش رخ می‌دهد. تنها کنش قهرمانانه او در قسمت پایانی فیلم و بعد از مواجهه با پیکر بی‌جان «رونا» رخ می‌دهد، البته که همین سکانس در ظاهر موثر هم گاف‌های بزرگی دارد. «حامد» که خود یک مهاجر غیرقانونی است، برای اعلام خبر کشته شدن «رونا» سراغ پلیس می‌رود؛ گویا که سازندگان اثر اصولا هنگام نوشتن این بخش از فیلمنامه قواعد منطقی را کاملا نادیده گرفته‌اند!
«مردن در آب مطهر» درجا می‌زند؛ در ایده درجا ‌زده و در محله اجرا نیز همچون همان ایده اولیه درجا می‌زند. گذشته از مساله سوژه اولیه، نکته آنجاست که برادران محمودی که پیش از این فیلم‌های دیگری نیز درباره مهاجران ساخته‌اند، مثلا خواسته‌اند تا در این اثر از داشته‌های قبلی خود در این اثر استفاده کنند، در حالی که در نهایت به واسطه سردرگم شدن در انتخاب محور اصلی پیش بردن قصه، ضعیف‌ترین اثر کارنامه خود را برجای گذاشته‌اند. حتی بازیگران فیلم نیز ضعیف‌تر از همیشه ظاهر شده‌اند و 4 جوان اصلی فیلم یعنی «سهراب»، «ستاره»، «حامد» و «رونا» با وجود تلاش بسیاری که برای ایفا کردن نقش مهاجر سختی کشیده افغان دارند اما حتی در مرحله بیان همراه با لهجه دیالوگ‌ها هم ناتوان هستند، چه رسد به قدرت بازیگری و… . 
نکته جالب توجه این است: «مردن در آب مطهر» با حمایت بنیاد سینمایی فارابی ساخته شده اما در قصه خود همچون همه آثار سینمایی برادران محمودی به نقد رفتار ایرانیان با مهاجران افغانستانی می‌پردازد! انگار کسی از خود شما پول بگیرد تا علیه خودتان فیلم بسازد! عجیب‌تر اینکه برادران محمودی خود مدعی آن هستند که اثرشان رویکردهای ضدایرانی ندارد ولی بسیاری از مخاطبان با تماشای این فیلم به وضوح نسبت به تصویر نمایش داده شده از ایرانیان در این فیلم گلایه داشتند. آش آنقدر شور شد که برخی منتقدان در جریان برگزاری جشنواره فجر سال گذشته در واکنش به حضور این اثر ضعیف در بخش مسابقه جشنواره فجر، با انتشار نقدهایی تند از این نوشتند که چرا برادران محمودی همچنان اصرار دارند به ارائه چنین تصویری غیرواقعی‌ از مردم ایران در فیلم‌های‌شان ادامه دهند. 

نکته آنجاست که حتی این رویکردها در فیلمی همچون «هفت‌ونیم» که ساخته برادران محمودی است و البته ارتباط مستقیمی به مساله مهاجران افغان ندارد نیز تکرار می‌شود؛ ایران کشوری خشن برای زنان و مهاجران است که فضایی تاریک بر جامعه آن حاکم است. با این همه «مردن در آب مطهر» حتی در رساندن پیامش به مخاطب نیز لکنت دارد. اگر قرار است پس از تماشای فیلم به این نتیجه رسید که مهاجرت در چنین شرایطی که باید حتی دین و آیینت را هم انکار کنی، اتفاق بدی است؛ چرا باید در این میان لگدی هم به ایرانیان و مواجهه آنها با مهاجران زد؟! اروپایی‌ها برای پذیرش مهاجران از آنها می‌خواهند دین و مذهب خود را تغییر دهند، گروهی نیز برای مهاجرت حاضر به تن دادن به این شرایط می‌شوند، حالا چرا باید ایرانیان در این میان مورد شماتت قرار گیرند؟ آیا نمایش همین تصاویر متوهمانه نیست که باعث شده تا حتی مجری گستاخ طلوع‌نیوز در مصاحبه خود با وزیر امور خارجه کشورمان با لحنی بی‌ادبانه از رفتار ایرانیان با مهاجران افغانستانی بگوید؟ آن هم در شرایطی که در سال‌های اخیر وضعیت برادران و خواهران افغانستانی ساکن ایران به مراتب بهتر از گذشته شده است. شاید وقت آن رسیده که برادران محمودی کمی از این فضا فاصله بگیرند و کمی هم با پول اروپایی‌ها درباره معضلات مهاجرت افغانستانی‌ها به اروپا فیلم بسازند!
منبع: وطن امروز



منبع خبر

با پول فارابی باید لگدی هم به ایران زد؟! بیشتر بخوانید »

فارابی،تابش، ایل‌بیگی، جشنواره کودک، استاد هدر دادن سرمایه‌های ملی

فارابی،تابش، ایل‌بیگی، جشنواره کودک، استاد هدر دادن سرمایه‌های ملی


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سرانجام تعهد مسئولان سینمایی کشور برای برگزاری جشنواره های سینمایی به هرقیمتی آن هم در شرایط وخیم کرونایی محقق گشت و نخستین روز از سی‌وسومین جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان با بزن و برقصی ویژه در اصفهان آغاز شد. جشنواره ای که در تهران نیز با سالن خلوت و بی رونق سینما فرهنگ میزبان اهالی رسانه بود. البته معلوم نیست که این میزبانی به همراه هزینه کرد چه مبلغ از بودجه بیت المال و نهایتا فاکتور شدن چه رقمی خواهد انجامید؛ اما در مجموع سبب شد تا نخستین روز جشنواره سی‌وسوم با دو فیلم رسمیت پیدا کند.

البته در این میان آنچه که بر ابعاد طنز تلخ این ماجرا افزود؛ اکران فیلمی با عنوان «مسیرمعکوس» در روز نخست جشنواره بود. فیلمی به کارگردانی ابوالفضل جلیلی موحدی که با حمایت مستقیم بنیاد سینمای فارابی و با عقد قراردادی ۷۲۰ میلیون تومانی به منظور تملک و مشارکت ۶۰ درصدی! این نهاد سینمایی ساخته شده است.

بیشتر بخوانید:

جشنواره‌های مرگ سازمان سینمایی زیر سایه مرگبار کرونا آغاز به کار می‌کنند

پس اگر چه معلوم نیست صرف چنین هزینه ای از بودجه بیت المال برای تولید فیلمی همچون «مسیرمعکوس» با چه منطقی صورت گرفته؛ این در حالی است که شاید بزرگترین دستاورد آن برای مدیریت کنونی بنیاد سینمای فارابی را بتوان تکرار سه باره اسم ایشان در تیتراژ پایانی اثر قلمداد نمود! اثری که قطعا همچون سایر فیلم های جناب کارگردان، انقدر ضعیف است که رنگ اکران را نخواهد دید و آنقدر سیاه است که تنها به درد دوره افتادن در جشنواره های جهانی می خورد و اساسا مخاطب عام رغبتی برای دیدن آن نخواهد داشت.

فیلم سینمایی «مسیرمعکوس» مدعی روایت زندگی نوجوانی به نام امکان زادراه است. نوجوانی که در نهایت ماهیت امکان بودن و محتمل بودن خود برای پیگیری هر چشم‌اندازی موفقی در شاهراه تمدنی ایران اسلامی را از دست می دهد و در قاب دوربین کارگردان، به عنوان مفلوکی مفلوک‌زاده آنچنان شوم بخت به تصویر کشیده می شود که بقایش تنها در توهم امکان موفقیت اش است. مفلوکانی مفلوک‌زاده که به وضوح در اثر نشان داده می شود که می بایست در جامعه همچون اسب کار کنند و پس از اینکه دیگر کارآمدی خود را برای بهره دهی از دست می دهند، محکوم به کشته شدن و نابود شدن می باشند و …

بیشتر بخوانید:

افشین شرکت: چرا آقای اسفندیاری 4 دهه از پول بیت‌المال ارتزاق می‌کند؟

فیلم سینمایی «مسیرمعکوس»  اثری به شدت سیاه و تلخ است. اثری که مُشتی فحش سیاسی و اعتراض به حکومت و حاکمیت را به صورتی شلخته با هم مخلوط کرده و تمام تلاش خود را بکار می بندد تا این درهم سازی مبتذل را به اسم فیلم سینمایی به خورد مخاطب خود دهد. اثری که شاید از کمترین قرابت ممکن برای دسته‌بندی در گروه سنی کودک و نوجوان برخوردار باشد. البته کودک و نوجوانی که قراراست تمدن ساز باشد وگرنه کودک و نوجوانی که قرار باشد توسط رسانه به پوچی رسیده و خشکانده شود و یا ریشه های تمدنی اش را آنچنان سُست و منقطع ببیند و …؛ اساسا نیازمند چنین اثری می باشد!

فیلم سینمایی «مسیرمعکوس» آنچنان از منظر فُرم سینمایی ضعیف و الکن است که رسما به دفتر چرک نویسی سراسر فحاشی مبدل شده. اثری که سعی می کند تا خلا فیلمنامه و نابلدی خود از سینما را با کات زدن های بی منطق و دوربین کشی های گیج و گنگ جبران سازد و شاید همین امر سبب شده تا اثر برای صاف کردن چاله های نا فُرم در منطق روایی خود، به سراغ وصله نمودن مقداری طنز بر پیکره ابتر خود برود! و فلاکت و سیاهی اثر را با مقداری طنز و رقص و غیره به عمق جان مخاطب حقنه کند!

البته فیلم سینمایی «مسیرمعکوس» سوای نظر از همه ضعف های فُرم و محتوای خود از عنوانی با مُسمی برخوردار است عنوانی با مسمی، نه از حیث معرفی فیلم و هم راستا با فحوای اثر که اثبات می کند نظام جمهوری اسلامی چهل سال است مسیرمعکوس حُکمرانی را برگزیده و جامعه را از بدبختی در گروه سنی جوانان پشت کنکور، به مرتبه بدبختی در گروه سنی نوجوان نایل ساخته است و …؛ بلکه عنوانی با مُسمی در ترسیم شدت عوضی رفتن مدیران و متولیان سینمایی کشور در مسیر مدیریت فرهنگی می باشد.

فیلم سینمایی «مسیرمعکوس» اثری است که به خوبی اثبات می کند که چگونه ثروت مردم ایران به عنوان بیت المال، خرج تولید آثاری سیاه و فلاکت‌بار می شود. آثاری که دیگر دیدن آن حتی برای خود جشنواره های غربی هم تَکراری شده است. آثاری که بر عمق جهالت و یا نفوذی بودن مدیریت فرهنگی و سینمایی کشور گواهی می دهد. قطعا مدیرانی که از تولید چنین آثاری حمایت کرده و در شرایطی که کشور درگیر بحران های اقتصادی و بیکاری طیف گسترده ای از اهالی دغدغه مند سینما است و …، بودجه  عمومی کشور را در اختیار تولید اثری همچون «مسیرمعکوس» قرار می دهند؛ یا خائن هستند و یا جاهل و بی سواد! زیرا هر کودک و نوجوانی با مختصر سواد رسانه ای قطعا متوجه می شود که «مسیرمعکوس»  تعداد زیادی تک جمله سیاسی با ربط و بی ربط به هم است که در تقابل با نظام مستقر حاکم بر ایران نگاشته شده و در نهایت با روتوش و اضافه نمودن مقداری فُحش های نمادین و ناسزاهای استعاره گونه در قالب شوخی و جدی، به اثری ظاهرا سینمایی برای کسب ۷۲۰ میلیون تومان از بودجه فیلمسازی بنیاد سینمای فارابی مبدل گردیده.

این اثر سوای نظر از یدک کشیدن اسم فیلم سینمایی؛ در واقع یک فیلم کوتاه جمع و جور است که با یک یا دو نفر نیرو کارآشنا به حرفه فیلمسازی ساخته شده است! اثری که یکی از آن دو نفر را خود کارگردان تشکیل می دهد که هم نویسنده اثر است و هم تدوینگر آن و هم مدیری فیلمبرداری و تهیه کننده و…؛ از این جهت منطقی است که تنها دغدغه در تولید چنین اثر کم خرجی که تماما از لوکیشن های آماده و بازیگرانی تماما غیرحرفه‌ای بهره برده؛ مشمول تامین خورد و خوراک ۸۰ بازیگر سر صحنه آن شود! زیرا در ابتدای عقد قرار داد کارگردان این اثر با بنیاد سینمای فارابی، غذا پرسی سه هزار و ۵۰۰ تومان بود اما در ادامه ۱۷ هزار تومان شد و در پایان هم شاید ۳۰ هزار تومان!

در مجموع فیلم سینمایی «مسیرمعکوس»  مسیری روشن برای شک در میزان جهالت و یا نفوذی بودن متولیان سینمایی کشور است. متولیانی که اگر معنی تقارن جمله لبیک یا خامنه ای را در بَک تصویری دانش آموز مظلوم و در حال اخراج از مدرسه را نمی فهمند و نمی دانند تصویر امام خمینی رحمه الله در گوشه قاب پسرک روزنامه فروش در حال کُتک خوردن به چه معنی است و یا جایگاه آقای دولت آبادی را درک نمی کنند و یا شعورشان به هجمه واضح اثر به شهدای مدافع حرم نمی رسد و معنی و مفهوم قرار گرفتن تصویر رزمندگان دفاع مقدس در پس زمینه پسرک مفلوک در انجمن سینمایی و تکرار چندین باره آن را در زمان مدیریت افراد مختلف و تیپ های گوناگون را درک نمی کنند و متوجه مفهوم استعاره بحث آزاد اجتماعی و چگونه کشتن اسب پیر مسابقه و صدها متلک و ناسزای دیگر در یک اثر تصویری نیستند؛ قطعا جاهلانی هستند که هم ظلم به خود می کنند و هم در حال ظلم به جامعه ای می باشند که ایشان در آن مسئولیت فرهنگی دارند! این در حالی است که محتمل می باشد تصور این فرض را که متولیان سینمایی کشور، بالاخص آن طیف بیسوادی که به واسطه رابطه در شوراهای مختلف حضور دارند؛ مجذوب سخنان شیرین و اتفاقا کاملا صحیح و منطقی سازنده اثر شده باشند؛ سخنانی همچون: ما نباید ناامیدی را به سینمای کودک و نوجوان بیاوریم، آنان به امید نیاز دارند و جزو زندگی آنان باید باشد!  که تنها بر زبان جاری شده و هیچ سکانسی در اثر موید آن نمی باشد.

منبع: سینما پرس



منبع خبر

فارابی،تابش، ایل‌بیگی، جشنواره کودک، استاد هدر دادن سرمایه‌های ملی بیشتر بخوانید »