بنی صدر

نظر پسر بزرگ امام خمینی (ره) درباره بنی‌صدر

نظر پسر بزرگ امام خمینی (ره) درباره بنی‌صدر



یکی از یاران امام خمینی (ره) نظر مرحوم حجت الاسلام سید مصطفی خمینی را درباره ابوالحسن بنی صدر بازگو کرد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، آیت الله محمدرضا رحمت یکی از یاران امام خمینی (ره) مهمان این هفته برنامه «دستخط» شبکه پنج سیما بود که متن پرسش و پاسخ این برنامه در ادامه می‌آید:

* سلام عرض می کنم و خیلی خوش آمدید.

سلام عرض می‌کنم.

* آن ایام ارتحال امام کجا بودید؟

روز چهارشنبه تهران در جماران بودم. وقتی با حاج احمد آقا خداحافظی کردم که برای نماز جمعه بروم حاج احمد آقا گفت به بیمارستان برویم. بیمارستان رفتیم و حضرت امام (ره) را آخرین لحظه زیارت کردیم که ایشان خواب بودند. همینطور خداحافظی کردیم و به تنکابن برای نماز جمعه رفتیم.

* صحنه ای را از خانم ثقفی که خدا رحمتشان کند، توصیف کردید که ایشان بعد از ارتحال امام (ره) پای ایشان را می‌بوسیدند.

بله. اصلا علمای بزرگ را دقت کنید، جوانانی که فوری دنبال طلاق و جدایی هستند این علما را ببینند و عبرت بگیرند. امام (ره) 65 سال با خانمش زندگی کرد و آنچنان زندگی کردند که عاشق خانمش بودند و خانم هم عاشق امام (ره) بودند که وقت فوت امام (ره) پای ایشان را بوسید.

معروف است که می گویند هر عالمی که موفق است یک پشتوانه ای دارند و خانم آنها پشتوانه است. علامه طباطبائی بیان کرده بود که المیزان را من ننوشتم بلکه خانم من هم در این شریک است. جوانان ما باید از این مسائل درس بگیرند. امام (ره) نظامی می‌خواست که بر اساس محور خدا باشد، امام (ره) اگر به مردم عشق می‌ورزید و واقعاً هم اینچنین بود… برخی اخیراً مزخرفاتی گفته اند که امام (ره) به ظاهر این حرف را بیان کرده است، نه حرف‌های امام واقعیت داشت.  

* اتفاقا خوب شد این نکته را گفتید؛ قبل از اینکه برنامه شروع شود 3-2 توضیح درباره برنامه قبل دادم که یک چیزی را درباره میزان رای ملت است، گفتند که خیلی ها انتقاد کردند که باید قبل و بعد آن را بیان کنیم و اینطور بوده که امام (ره) خطاب به ملی مذهبی ها و یکسری افراد دیگر که می‌گفتند میزان رای ملت است، بعد از اینکه مردم رای می دادند امام گفتند آنهایی که می گفتید میزان رای ملت است، این هم میزان رای ملت! آیا چنین چیزی بود؟

نه، امام (ره) معتقد بر این بود که رای، رای ملت است. از چیزهایی که کمتر گفته شده لطافت روح امام (ره) است. امام (ره) بسیار لطیف‌الطبع بود.

* در عین اقتدار.

در عین خشونت در برابر دشمن و اقتدار، مملو از محبت بود، مردم را دوست داشت چون خدا را دوست می داشت. بعد از خدا هم تنها اتکای امام (ره) به مردم بود. امام (ره) جهاد سازندگی را درست کرد که با اتکای به مردم بود که همانطور که مردم در روستاها درو می‌کردند، امام (ره) این اتکا را به مردم داشت. جبهه را با این اتکا، امام (ره) حفظ کرد.

* اینکه با مردم فاصله ایجاد شد از کجا شروع شد؟

همه یاران امام (ره) که امام (ره) را درک می‌کردند، ترور و شهید شدند و رفتند. یک زمانی یکی از دوستان در نجف خوابی دیده بود که برای مرحوم آیت‌الله بجنوردی نقل می‌کرد که خواب دیدم اطراف امام (ره) را آتش گرفته است و با دست خودش آتش ها را خاموش می کند. وقتی برای مرحوم آیت الله بجنوردی این را نقل کرد ایشان فرمود یاران امام (ره) همه کشته می‌شوند.

دقت کنید وقتی عبدالناصر درگذشت، چه کسی جای او نشست؟ سادات جای او نشست که مهره امریکا بود. خط عبدالناصر محو شد. با انقلاب هم می‌خواستند همین کار را کنند. اگر 40 سال است که انقلاب را داریم چون این‌ها موفق نشدند.

یکی از خویشاوندان ما نقل کرد سال 58 بود، در اتوبوس سوار شد و پشت سرم دو نفر نشسته بودند و انگلیسی صحبت می‌کردند و او نیز به انگلیسی مسلط بود چون هند بوده است. می‌گفت با هم می گفتند فلانی فلان چیز را از بین برد و یکیشون گفت اگر در این موقعیت یک تخم مرغ را از بین ببریم، به انقلاب ضربه زدیم!

الان شما ببینید، دولت قبل هم این مسئله بود و الان هم وجود دارد. جوجه یک روزه را دفن می کردند. کسی پیگیری نمی‌کند این از کجا سرچشمه گرفته است، چه کسی دستور داده است، چه کسی پول داده است. اما از بین بردن هست برای اینکه مردم در فشار قرار بگیرند، مسئولین تحت فشار قرار گیرند، کسانی که می خواهند خدمت کنند تحت فشار قرار گیرند. مردم امروز باید باور کنند که دست هایی در کار است. انبارها احتکار می شود.

* در صحبت هایتان گفته بودید یکی از آفت های شناساندن امام (ره) سیاسی کاری است.

بله.

* چه سیاسی کاری هایی در شناساندن امام (ره) شده است و چرا؟

یکی از چیزهای بسیار مهمی که امام (ره) مدنظر داشت، این آیه شریفه قرآن بود که خدا به پیغمبر فرمود «قم فانذر» و البته خویشاوندان خود را هم انذار کن. صحبت های امام (ره) و اعلامیه ها و سخنرانی ها را نگاه کنید در همه انذار وجود دارد. از هوای نفس و جهنم و عواقب و غیره سخن می‌گوید. چقدر درباره گرانفروشی و کم فروشی، ذخیره طلا و سکه در سخنرانی های ما مطرح می شود؟ یعنی اینهایی که سرمایه‌شلن را می گذارند و دلار می گیرند و در خانه نگه می دارند، طلا می خرند و نگه می دارند به قیامت باور دارند؟ نه. چون این آیات برای آنها خوانده نشده است. به جرات می‌توانم قسم بخورم که یک موی بدن امام (ره) راضی به این قضایا نبود که مردم رنج بکشند. تا آخر عمرش گریه می‌کرد که نتوانستم برای این مردم کاری کنم.

* سیاسی‌کاری هایی که می‌گفتید، چیست؟

در رای گیری ها، در انتخابات، در مسائلی که مطرح می شود خلاف واقع می گویند و کسی نیست چیزی بگوید.

* در معرفی امام (ره) چه کسانی سیاسی کاری کردند؟

خیلی ها!

* فقط یک جناح بودند یا از هر دو طرف؟

خیلی ها بودند. امام (ره) هم از دوست و هم از دشمن خورد. دوستان نزدیک ایشان به یک نوعی توطئه می کردند و دشمنان هم یک جور دیگر!

* چند هفته پیش میزبان فرزند ارشد شهید مطهری بودیم. ایشان اشاره می کردند امام (ره) و پدر ایشان خیلی اعتقادی نداشتند که روحانیت وارد کار اجرائی شوند. ولی از سوی دیگر آقای هاشمی خیلی تاکید بر این امر داشت.

نه، آقای هاشمی هم خیلی مقید به این نبود. آقای هاشمی وقتی می‌دید که نیرو ندارد و این طلبه و آخوند جَنَم دارد و می‌تواند، اینها را می آورد. شهید بهشتی دنبال این بود که اگر حزب جمهوری تاسیس کردند، برنامه این بود نیرو در حزب بسازند، نیروهای کارآمد، اگر کنکاش کنید در بسیاری از امور انسان نمازخوان، متدین، خداباور و غیره زیاد داریم اما من وقتی اقتصاد نمی دانم … اقتصاد علم است. معنای علم هم مشخص است؛ این دودوتا چهارتای علم را نمی‌توانید تغییری بدهید. من بعنوان مسلمان و مجتهد و مرجع می توانم بگویم اینجا اگر اینطور عمل کنید حرام است یا رباست. اما اینکه اقتصاد را به یکسری چیزها بند کنید نتیجه خراب می‌شود که امروز می‌بینیم. الان همه دانشمندان اقتصاددان دنیا می گویند ما بد عمل می کنیم و اقتصاد ما داغون است.

در جریان هستید که در مجلس شورای اسلامی در زمان نخست وزیری آقای مهندس موسوی عده ای مخالفت کردند و به قول خودشان 99 نفر بودند که یکی از آنها مرحوم زواره ای بود و ایشان پشت تریبون مجلس رفت و گفت امام (ره) برای ما پوزه بند بزند! این تعبیرها را داشتند. مرحوم حاج احمد آقا می‌فرمود برای کاری پیش امام رفتم و مشورت کردم که به نظر شما برای این کار چه کسی صلاح است. فرمود زاوره ای را بگذارید! چرا؟! چون امام «من» نبود. می خواست مشکل مردم حل شود.

* در این 43 سال به نظر شما ما با این همه موانعی که داشتیم و با این همه توطئه ای که داشتیم خوب حرکت کردیم؟

امام (ره) می فرمودید نسبی حساب کنید، یعنی از رأس تا ساقه را جاسوس نگوییم! والله و بالله چنین چیزی نبود. فقط نفهمیدیم چه می‌کنیم. ما نسبی حساب کنیم. در هر دولتی در این 43 سال خدماتی که شده است، با زمان مهندس موسوی و با نفت 7-6 دلار بشکه ای و روزی 800-700 بشکه و 8 سال دفاع مقدس یک دلار از هیچ بانک خارجی قرض نگرفتند و چطور مملکت را اداره کردند؟ لذا امام (ره) در مجموع نگاه می‌کنم که این دولت توانسته مشکل مردم را به حداقل برساند، لذا دولت را تائید می‌کرد. دولت مهندس موسوی اشکال نداشت؟ اشکال داشت، چه کسی است که اشکال نداشته باشد؟

* دولت دفاع مقدس را بیان کردید، دولت های دیگر چطور بودند؟

همه نسبی است. آقای هاشمی مگر در فشار نبود؟ نفت چند بود؟! اما آقای هاشمی دنبال این بود که برای مردم ایجاد شغل کند. حالا هی فحش به هاشمی می دهند که اشرافیگری را باب کرده است. هاشمی می خواست مردم گدا نباشند، می‌خواست مردم آقای خود باشند، درآمد داشته باشند. لذا دنبال سازندگی رفت تا ایجاد شغل و درآمد کند. خب طبیعی است وقتی دست خالی این کارها را کند، بودجه کم می آورد و تورم بالا می رود.

امام (ره) انقلاب و اسلامی را می‌خواست که بتواند دنیا را اداره کند. ما اسلامی می خواهیم که بتواند دنیا را اداره کند، نه به حرف بگوئیم دنیا را می خواهیم اداره کنیم. رفتار و کردار ما باید در حکومت باید چنان باشد که بتوانیم انقلاب را به معنای واقعی صادر کنیم. امام (ره) این را می‌خواست، هاشمی این مطلب امام (ره) را می فهمید. در کلیپ هایی که اخیراً از هاشمی گذاشتند، کاملاً واضح است که چه می‌گوید.

* یعنی شما برخی از انتقادات را که اشرافیت بین مسئولین از زمان بعد از جنگ و دوران سازندگی شروع شد، قبول ندارید؟

قبول دارم. ولی اجتناب‌ناپذیر است! چون انسان ها طبیعتاً طمع‌کارند. امام (ره) چه می کرد؟ با سخنان خودش جلوی طمع ما را ترمز می‌گذاشت که طمع کم شود. زمان آقای هاشمی قدری باز شد. ترمزها برداشته شد.

* فکر می‌کردید حضرت ایت الله خامنه ای بعد از امام (ره) به رهبری برسند؟

بله.

* چطور؟

آقای خامنه ای شاخصه هایی دارد که دیگران ندارند. در زندگی خصوصی، در زندگی عمومی، در هوش سرشار خود این شاخصه ها رادارد. آقای خامنه ای هوش سرشار دارد. بسیاری از خوبی هایی را دارد که دیگران ندارند، نه اینکه کم دارند! به نظر من بهترین انتخاب در آن موقعیت بود. یک زمانی ایشان جلسه ائمه جمعه در قم، در حسینیه مرحوم آیت الله منتظری بود، ایشان صحبت کرد، زمان ریاست جمهوری ایشان بود. آنجا هم صحبت جناح چپ و راست بود. گفت وقتی این جناح را می‌روید، آخرش می‌رسید به یک دسته تندرو و به این جناح می روید در انتها تعدادی تندرو هستند. تعبیر تندرو را به خاطر ندارم ولی شبیه این مضمون بود. ایشان می فهمید که این جناح بازی چطور است.

* اسم آیت الله منتظری را بردید. چطور شد که امام (ره) چنین تصمیمی درباره ایشان گرفتند؟

قبل از 7 تیر به اتفاق حاج آقا سجادی به جماران آمده بودیم. مرحوم شهید محمد منتظری را دیدیم، در نجف با هم مانوس بودیم. گفتیم محمدآقا در جریان بیت آقا (منتظری) خیلی افراد … هستند. گفت شما لیستش را به من بدهید. یک ماه بیشتر طول نکشید که ایشان شهید شدند و ما نتوانستیم…

* یعنی ایشان اراده را داشت؟

بله. با جدیت دنبال می کرد و می فهمید ما روی غرض و مرض چیزی نمی گوییم.

* راز و رمز این ادامه انقلاب اسلامی و راز و رمز اینکه با اینهمه سختی انقلاب امام و نهضت امام تا اینجا جلو آمده است، چیست؟

اول اینکه باور کنیم، اراده الهی بوده است. منتهی باید باور کنیم که لئن شکرتم لازیدنکم… ما بر این داده های الهی که تاکنون به ما داده باید شکرگذاری کنیم. در آبادان ساختمان می ریزد از کجاها به آنجا می روند به کسانی که آنجا خدمت می‌کنند، آذوقه بدهند. شکر این نعمت را چه کسی به جا می آورد؟

* یا مردم آبادان می‌آیند آنجا غذا درست می کنند!

این نعمت ها را خدا داده است و باید شکرگذاری کنیم. وقتی شکرگذاری نکردیم خدای ناکرده سیلی می خوریم.

* همانطور که امام (ره) فرمودند و شما هم بیان کردید ارزش این مردم بالاتر است.

خیلی بالا است. این قابل تصور نیست. این قابل محاسبه نیست.

* اگر من اشتباه می گویم شما اصلاح کنید؛ امام (ره) با آن عظمت و بزرگی و خلوصی که داشتند، یک چیزی بنیان گذاشت به اسم جمهوری اسلامی که هر چقدر بخواهیم به کف آن برسیم، کف آن باز هم یک چیزهایی هست…

بله، یک اقیانوسی است.

* که باید آن را باور کنیم.

امام (ره) این را باور داشت. امام (ره) وقتی می گفت رای، رای ملت است، باور داشت. خدا هدایت کند کسانی که مانع رفتن مردم سر صندوق های رای می شوند؛ اگر مردم سر صندوق‌ها بروند رای علیه خودشان بدهند و حتی رای به کسی بدهند که به ضرر خودشان باشد، ولی بروند رای بدهند، از رای ندادن ما خسارت می بینیم.

* متولد 1319 در بم هستید؟

بله. مرحوم ابوی ما شاید اطلاع نداشته باشید، مجتهد مسلم بود و اجازات اجتهادی داشتند. ایشان در 1313 از نجف به ایران و کرمان آمد. اخوی بزرگ ما در کرمان متولد شد. اخوی دوم هم 1314 در کرمان متولد شد. مرحوم ابوی ما تصمیم گرفت به بم برود. آن هم دنبال این بود که مردم چه مشکلی دارند و مشکلات مردم را حل کند. مردم داروخانه نداشتند. یک عطاری بود که عصرها 4-3 ساعت در مغازه را باز می‌کرد. اولین کاری که مرحوم ابوی ما در بم انجام داد، این بود که داروخانه تاسیس کرد. البته ایشان چون زبان فرانسه مسلط بود، در نجف خوانده بود…

* با اینکه روحانی بودند!

بله. بیمارستان ساخت، کارخانه آرد درست کرد، کارخانه یخ‌سازی درست کرد.

* شما آنجا به دنیا آمدید؟

بله، قبل از من هم یک برادر داشتیم که در کودکی فوت کرد. دو سال و نیم بود. من هم تیرماه سال 1319 به دنیا آمدم.

* فقط شما سه برادر بودید؟

یک خواهر داشتیم.

* فقط شما روحانی شدید؟

بله.

* به علاقه خودتان بود یا به توصیه پدر روحانی شدید؟

پدر هیچگاه در هیچ جا ما را مجبور نکرد شغلی را انتخاب کنیم، یا کاری را انجام دهیم.

* پدر چه سالی به رحمت خدا رفتند؟

سال 75 به رحمت خدا رفتند.

* مادر خانه دار بودند؟

بله. ایشان 7 سال از خانه درنیامد. برای کشف حجابی که اتفاق افتاد.

* چه سالی ازدواج کردید؟

ما سال 52 ازدواج کردیم.

* یعنی دیر ازدواج کردید.

من 33 ساله بودم.

* چطور اینقدر دیر ازدواج کردید؟

نمی‌شد. خیلی جاها ما می رفتیم و نمی‌شد. خدا آیت الله بجنوردی را رحمت کند که یک زمانی به من فرمود اگر زن گرفتید سعی کنید زنی بگیرید که دوستش داشته باشید و علتش را هم می‌گفت. می گفت زن ها اشتباهاتی دارند ولی وقتی دوستشان داشته باشید خیلی سختگیری نمی‌کنید، ولی وقتی زن را دوست نداشته باشید سرشاخ می شوید. (می‌خندد)

* مهریه چقدر بود؟

12 هزار تومان.

* خطبه عقد را چه کسی خواند؟

در حرم امیرالمومنین (ع) مرحوم امام (ره) و سید عبدالله شیرازی با هم خواندند.

* حاج خانم را به توصیه آقای بجنوردی دوست داشتید؟

بله. الان هم دوستشان دارم.

* در کار خانه کمک می کنید؟

بله، البته الان توان ندارم.

* مثلا اهل غذا درست کردن هم بودید؟

بله. من غذا درست می کنم که کیف کنید.

* چه غذایی درست می کند؟

هر غذایی که بخواهید.

* چند فرزند دارید؟

ما 6 فرزند داریم.

* چند نوه دارید؟

7 نوه دارم.

* آقا پسرها روحانی هستند؟

نه. هیچ کدام روحانی نیستند.

* با بچه ها بحث می کنید؟

الان اینطور نیست. اگر جمع شوند بحث می کنیم.

* با شما هم نظر هستند؟

نخیر. ما خیلی مقید نیستیم که باید همنظر باشیم. در همه امور سعی کردم که بر کسی تحمیل نکنیم.

* تفریح شما چیست؟

الان هیچ تفریحی ندارم.

* ورزش چطور؟

خیلی کم.

* اهل تلویزیون هستید؟

دائم!

* سریال و فیلم می بینید؟

بله.

* چه سریالی بیشتر دوست دارید؟

محتوای این سریال «از سرنوشت» بسیار مطالب خوبی را منعکس می کند. یعنی همین چیزهایی که وجود دارد.

* اهل پیگیری ورزش هستید؟

آن زمان که جوان بودیم ورزش می کردیم اما الان توان نداریم.

* فوتبالی هستید؟

فوتبالی و والیبالی بودیم.

* پرسپولیسی یا استقلالی؟

هیچ کدام. ما بمی هستیم، هر کدام خوب بازی کنند تشویق می کنیم.

* فعالیت های انقلابی را از چه زمانی شروع کردید؟

بعد از رحلت مرحوم آیت الله بروجردی سال 40 در چهلم ایشان به صورت جمعی با انجمن پیروان قرآن در مراسم ایشان شرکت کردیم. اولین بار که حضرت امام (ره) را زیارت کردم آن زمان بود. در مشهد سه نفر بودیم که اعلامیه های حضرت امام (ره) و آقایان مراجع را تکثیر می‌کردیم. آنجا یک فتوکپی اختراعی درست کرده بودیم. یک تکه شیشه، مرکب چاپ و روی شیشه پهن کردیم و … را روی آن گذاشتیم و کاغذ می انداختیم و چاپ می کردیم. چندین هزار اعلامیه ما چاپ کردیم.

* سال 46 به نجف رفتید.

بله. پایگاه ما بیت امام بود.

* چطور با حاج آقا مصطفی رفیق شدید؟

پیاده که به کربلا می‌رفتیم، به درس و بحث ایشان و درس اصول و تفسیر ایشان می‌رفتیم و واقعاً نابغه ای بود.

 آیت الله محمدرضا رحمت از یاران امام خمینی (ره)بله. معمولاً اینطور است. اصلا فکر این را نمی کردند چون امام را نمی شناختند. حاج آقا مصطفی عالم، دانشمند و به روز بود و می‌گفتند حتما او خط به امام می‌دهد. بعد از شهادت حاج آقا مصطفی اینها متوجه شدند اینطور نبوده است.

* ایشان را مسموم کردند؟

ایشان قبل از شهادت، مدتی به لبنان و سوریه رفت. هر چه بود آنجا انجام شد. بعد که ایشان برگشت خادمی که در منزل ایشان بود گفت ایشان دو مرتبه خون قِی کرد، به ایشان گفتم چرا دکتر نمی روید؟ فرمود مرگ را نمی‌توان معالجه کرد.

* امام اجازه کالبدشکافی ندادند.

نه، ما می گوییم مسموم کردند چون وقتی در پزشکی قانونی رفتم جنازه ایشان خوابیده بود، تابوت آوردند که جنازه را در تابوت بگذارند، من دیدم که پای راست ایشان کبود است و فقط انگشت شست ایشان زرد است. پای چپ ایشان هم داشت کبود می شد و رگهای پیشانی ایشان هم کبود می‌شد. ما یقین کردیم ایشان را مسموم کرده اند. چیز دیگری که حرف ما را تائید کرد این بود بعد از مراسم، به عنوان نیابت از سوی امام نزد آقایانی می‌رفتیم که برای تسلیت آمده بود. من جمله نزد مرحوم آقا شیخ علی کاشف الغطا رفتیم. ایشان از علمای عراق بود و با دستگاه سروکاری داشت. ایشان نقل کرد که فلان دکتر گفت اگر سید (یعنی امام) اجازه دهند من کالبدشکافی می کنم و ثابت می کنم ایشان مسموم شده اند. این حرف نتیجه ما را تائید کرد. برای همین یقین به مسمومیت ایشان داریم.

* آقا شیخ علی شاهرودی حاج آقا مصطفی را غسل دادند؟

بله. در کربلا حاج آقا علی شاهرودی غسل داد و آقای سید علی هم گفته بود رگ پشت ایشان کبود شده است.

* با ایشان زیاد اربعین می رفتید.

بله.

* به غیبت بسیار حساس بودند؟

کوچکترین احتمالی که می داد می خواست غیبت شروع شود بحث را می چرخاند و عوض می کرد. حاج آقا مصطفی می گفت که من داخل منزل رفتم و دیدم امام (ره) پشت پنجره نشسته و فکر می کند. عرض کردم به چه چیزی فکر می کنید؟ امام (ره) به هیچ چیزی! گفتم مگر می شود آدم به هیچ چیزی فکر نکند. امام (ره) فرمود فکر من دست خودم است و هر وقت خواستم فکر خوب می کنم و هر وقت نخواستم فکر نمی‌کنم. امام (ره) عارف عملی بود، عارف بود، نه عارف کشکول و فلان این حرفها. عرفان عملی امام (ره) داشت یعنی تمام وجود ایشان عرفان بود.

* شما در عراق زندانی شدید؟

بله. چندین مرتبه.

* یک زمانی که زندان بودید حاج اقا مصطفی خواب شما را می بیند.

بله. در زندان آخری که زندانی بودم وقتی بیرون آمدم، خدمت حضرت امام (ره) رفتم و ایشان برخلاف همیشه سوال کردند آنجا چطوری شما را شکنجه می‌کردند؟ گفتم با کابل به پاهای من می‌زدند. از خدمت امام (ره) بیرون آمدم فهمیدم حاج آقا مصطفی خواب دیده من از زندان آزاد شدم و من را خدمت حضرت امام (ره) برده و جوراب های من را درآورده و نشان حضرت امام (ره) داده است. امام (ره) می خواستند ببینند رویای مصطفی صادق است، یا خیر.

* گفته بودید حاج آقا مصطفی به شدت روی کسانی که با ساواک همکاری داشتند و تفکرات انحرافی داشتند، حساس بودند.

بنی صدر گاه گاهی به نجف می‌آمد. یک سفر آمده بود که شاید سفر آخرش بود، مرحوم حاج آقا مصطفی گفته بود اگر کار دست او بیفتد خطرناک است.

* پسر حاج آقا مصطفی چه کار می کند؟

متاسفانه رفقای خوبی در نجف نداشت. یک مرتبه به او تذکر دادم، ولی او فکر می‌کرد خودش را می‌تواند حفظ کند. بعد که به ایران آمد همان رفقا دور او را گرفتند و او را آلوده کردند.

* امام یکبار برخورد جدی با ایشان کردند.

بله؛ ایشان یک بار در مشهد سخنرانی کرد و به امام (ره) اطلاع دادند امام (ره) فرمود ایشان را دستگیر کنند و گفته بودند مسلح است و گفته بودند اگر دست به اسلحه برد، او را بزنید.

* فرزند حاج آقا مصطفی که امام (ره) دوست داشتند و نوه ایشان را دوست داشتند، سر این قصه شوخی نداشتند؟

بله. امام (ره) درباره دین و اسلام شوخی با احدی نداشتند.

* و امام به سمت کویت می‌روند …

بله. 4-3 ساعت قبل از آن یکی از یاران امام (ره) منزل ما در زد و گفت به منزل مرحوم فردوسی‌پور بیایید. ما آنجا رفتیم و دیدیم دوستان خودی جمع هستند و گفتند امام (ره) تصمیم گرفتند از نجف هجرت کنند و گفتند بچه های من اطلاع داشته باشند. قرار شد اول به کویت تشریف ببرند و از آنجا تصمیم بگیرند و هر جا خواستند بروند.

* شما فرانسه نرفتید تا به تهران رفتید؟

بله.

* چند روز قبل از ورود امام بود؟

من 58 آمدم.

* فکر می کردید انقلاب 22 بهمن پیروز شود؟

هیچ کسی فکر نمی کرد. نه امام (ره) و نه دیگران فکر نمی کردند.

* سال 60 به عنوان امام جمعه تنکابن انتخاب شدید.

بله.

* چطور انتخاب شدید؟

مرحوم آشیخ عباس شیرازی به قم در منزل ما آمد، چون امام جمعه قبلی تنکابن 6 ماه امام جمعه بود، مطرح کردند و من استخاره کردم و خوب آمد.

* زمان جنگ چطور بود؟ جبهه هم رفتید؟

بله.

* سال 68 هم بعد از ارتحال امام تنکابن ماندید و به درس و بحث پرداختید.

بله.

* به ریاست جمهوری آقای هاشمی رای دادید؟

بله.

* فکر می کنید ایشان خوب کار کردند؟

بله.

* دوره دوم آقای هاشمی چطور؟

همینطور بود.

* سال 76 به چه کسی رای دادید؟

به آقای خاتمی رای دادم.

* به نظر شما آقای خاتمی چطور کار کردند؟

آقای خاتمی بهترین کار را کرد. متعادل‌ترین کار را انجام داد. بحث حذف یارانه ها را به آقای خاتمی هم فشار آوردند و ایشان به دانشگاه دستور دادند که بررسی کنند.

* زمان احمدی نژاد به چه کسی رای دادید؟

من به آقای هاشمی رای دادم.

* در سال 88 به چه کسی رای دادید؟

معلوم است دیگر. (می‌خندد)

* به نظر شما آقای موسوی می توانست بهتر عمل کند؟

به نظرم می توانست. برخی ایشان را آنتریک کردند.

* سال 92 به آقای روحانی رای دادید؟

بله.

* از رای خود راضی بودید؟

بله. 70 هفته پنج شنبه‌ها چیزهایی که افتتاح کردند و تکمیل کردند را بررسی کنید و چند مورد را در صداوسیما بیان کنید.

* همه این موارد گفته شد.

گفته شد اما در مقابل چه شد؟

* پخش شد که شما دیدید.

بله. آن زمان بود. بعد خدمات را بیان کنید. به دیگران ظلم نکنید. آقای نوری نقل می‌کرد که بعد از 17 شهریور پیش آیت الله بهشتی رفتیم که تعداد شهدا را دست بالا بگیرند. شهید بهشتی فرمود مگر جایز است که کسی را متهم کنیم؟ این انقلاب را می‌خواستیم. مگر جایز است الان خدمت کسی را سرپوش بگذارند؟

* نباید خدمات را زیرسوال برد. باید از خدمات تقدیر کرد. باید کسانی که نسبت به انقلاب بی‌معرفتی می‌کنند …

بله خب، آنهایی که بی معرفتی به انقلاب می کنند …. چون آقای فلانی اینطور هستند پس آخوندها فلان هستند. همین حرفی که امام بیان می کنند. بگوئیم فلان آخوند یا فلان معلم بد است نه اینکه بگوئیم معلم ها یا آخوندها بد هستند.

* گفتید بهترین راه شناخت امام صحیفه (وصیتنامه ایشان) است.

بله.

* اگر بخواهید یک نکته از صحیفه بگوئید که لُب کلام شناخت امام است چه می گوئید؟

می خواهم بگویم امام (ره) بر آن چیزی که تاکید داشت این بود که خدا در ریز و درشت کارهای خود در نظر داشته باشید. بگوئید خدا راضی است من این حرف را بزنم، خدا راضی است من این کار را بکنم؟ خدا راضی است من اینجا بروم؟ خدا راضی است ؟ این زیاد نیست. خود امام (ره) اینطور بودند.

* از حاج احمد آقا نگفتید. ایشان در رفتار و ولایت‌پذیری‌اش الگو بود.

بله. آن چیزی که امام (ره) می گفت حاج احمد آقا باور داشت که از ولایت فقیه دفاع کند.

* بعد از امام به معنای واقعی دفاع می کرد.

بله. این باور حاج احمدآقا بود. حاج آقا منتظری از ولایت فقیه دفاع می کرد، او مبدع ولایت فقیه بود. اینکه هر نسبتی را به هر کسی می‌دهند درست نیست. چه کسی است که اشتباه نداشته باشد؟

* برای بسیاری جالب بود که بعد از رحلت آیت الله منتظری، مقام معظم رهبری پیام ویژه ای دادند.

بله. ایشان باور دارند. استاد ایشان بود.

* ولی آن نکاتی که امام را از آیت الله منتظری ناراحت کرد، آنها لطمه زد.

بله. مسئله سید مهدی هاشمی بود که واقعا به آقای منتظری صدمه زد. وقتی آقای سید مهدی هاشمی در زمان شاه زندان بود و محمد منتظری می خواست جلسه ای بگذارد که به حمایت از او … امام (ره) هم فرمود دوستان من اگر شرکت کنند منزل من نیایند. من حساس شدم و دو نوار سید مهدی هاشمی که به نجف آمده بود را گوش دادم. دیدم دقیقاً ریشه همه چیز را می‌زند.

* این خیلی مهم است. امام در زمان شاه این را بیان کرده بودند. یعنی قبل از اینکه ایشان مرتکب خیلی از اشتباهات شوند.

بله. آن زمان اینها شمس‌آبادی را در اصفهان ترور کرده بودند.

* این دید حکیمانه امام (ره) را می رساند.

بله. واقعا امام (ره) با نور خدا می‌دید.

* خیلی ممنونم. من خداحافظی می کنم، اما به رسم دستخط برنامه با دستخطی که آیت الله رحمت برای ما می‌نویسند به پایان می‌رسد.

«بسم الله الرحمن الرحیم.

با عنایت پروردگار و توجهات ولیعصر ارواحناه فداه، توفیق روزافزون تمام عزیزان دست اندکار را از خداوند متعال مسئلت نموده و امیدوارم خدا را در همه امور مدنظر داشته باشند و حقیر را از دعای خیر خود فراموش نکنند.

والسلام علیکم و رحمه الله،

ملتمس دعا

محمدرضا رحمت».

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نظر پسر بزرگ امام خمینی (ره) درباره بنی‌صدر بیشتر بخوانید »

دستور کشتار فراری‌ها به دست بنی‌صدر/ اتحاد مقابل بنی‌صدر برای پذیرش نیروهای سپاهی

دستور کشتار فراری‌ها به دست بنی‌صدر/ اتحاد مقابل بنی‌صدر برای پذیرش نیروهای سپاهی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خبر مرگ «ابوالحسن بنی‌صدر» نخستین رئیس جمهور ایران که ۱۷ مهر امسال اعلام شد، شاید بیش از هرکس برای خانواده‌های شهدای مظلوم حماسه هویزه که تا همین چند سال قبل (حداقل تا پیش از طرح بازسازی گلزار‌های شهدا و تغییر سنگ مزارها)، جمله «شهید… فرزند… که در تاریخ ۱۶ دی ۱۳۵۹ با خیانت بنی‌صدر به درجه رفیع شهادت نائل آمد» بر سنگ مزارِ خالی جوان پرپرشان، آیینه آلام و اندوه هفتگی‌شان بود، مهم می‌نمود.

«میلاد کریمی» مسوول پژوهشی زیارتگاه هویزه در سلسله یادداشت‌هایی به بررسی نقش بنی‌صدر در کشتار شهدای دانشجو در هویزه پرداخته است، پیش از این بخش‌هایی از این یادداشت منتشر شده است و اینک ادامه آن را می‌خوانید.

بنی صدر دستور داد فراری‌ها را با تیر بزنند!

سردار یونس شریفی درباره بعد از ظهر تلخ ۱۶ دی و عقب نشینی نیرو‌ها روایتی کم‌تر شنیده شده دارد: «بنی صدر دستور داده بود تعدادی از نیرو‌ها در غرب رودخانه مستقر شوند و هر کس که خواست فرار کند را با تیر بزنند!
این مأموریت هم به بچه‌های سپاه محول شد. من فکر می‌کنم این یک نقشه ماهرانه بود تا بچه‌های سپاه را به جان بچه‌های ارتش بیندازند و میان آن‌ها تفرقه و جدایی بیشتر ایجاد کنند.»

من فرمانده نداشتم!

سرلشکر غلامعلی رشید (فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء) در جلسه تاریخ شفاهی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس که ۸ خرداد ۹۱ ضبط شده درباره عملیات نصر می‌گوید: «پارسال من ۷-۸ سؤال نوشتم دادم به شهید سوداگر گفتم از تیمسار لطفی بپرس. لطفی فرمانده [عملیات هویزه]بوده… یکی از سؤالاتم این است که چه کسی فرماندهی این عملیات را بر عهده داشت و آن را اداره می‌کرد؟ بالا سر شما که فرمانده لشکر ۱۶ بودید و لشکر ۹۲ زرهی اهواز چه کسی بود؟ آیا ظهیرنژاد بود یا شهید فلاحی یا بنی صدر؟… نوشته: «من فرمانده نداشتم. بنی صدر به من گفت برو عمل کن. فرمانده من، فرمانده نیروی زمینی بود، اما نیامد. مرحوم ظهیرنژاد گفت: من این عملیات را قبول ندارم و قبول هم نداشت که لشکر ۱۶ قزوین از دزفول بیاید سوسنگرد.»، اما به او دستور دادند، آن‌ها هم آمدند… می‌خواهم بگویم این سیستم فرماندهی است.»

این عملیات را کم ندانید

در همین زمینه امیر سرتیپ ۲ زرهی ستاد، محمود فردوسی (فرمانده گردان ۲۲۰ تانک در عملیات نصر) دیداری که با تیمسار شهید فلاحی برای ارائه گزارش داشته است، را این گونه بیان می‌کند: «به ماجرا‌های ۱۷ دی ۵۹ اشاره کردم و اینکه توقف ۳۶ ساعته پاتک دشمن بهترین فرصت برای در هم کوبیدن دشمن بود، ولی هیچ نیروی کمکی به ما نرسید.

[شهید فلاحی] چهره اش جدی شد و گفت: «من در همین مورد [عملیات نصر]به آقای ظهیرنژاد گفتم که شما این عملیات را کم ندانید. آقای ظهیرنژاد فوق العاده باتقوا و متدین هستند، اما از نظر عملیات و دانش نظامی، ۲۰ سال از ارتش جدا بودند و به روز نیستند. برای فرماندهی نیروی زمینی، افسران شایسته‌تر از ایشان وجود دارند.»

دکتر قاسم نیسی؛ همرزم شهدای هویزه، روایت دست اول و ناشنیده‌ای از دیدارش با بنی صدر در روز ۱۷ دی ۱۳۵۹ یعنی یک روز بعد از شهادت شهید علم الهدی و یارانش در حماسه هویزه دارد: «همراه آقای سلطانی (فرماندار وقت سوسنگرد) و آقای فروزش راه افتادیم به سمت اهواز. کنار جاده قبل از کوت، نگاهمان افتاد به چند ماشینی که ایستاده بودند و سرنشین هایش داشتند پیاده می‌شدند. آقای سلطانی نگاهشان کرد و با تعجب خاصی به راننده گفت: «نگهدار؛ نگهدار. بنی صدر اینجاست… شاید کاری چیزی با من داشته باشد.» از ماشین پیاده شدیم. سلام و علیکی کردیم و بنی صدر پرسید: «کجا داری می‌روی؟ ما داشتیم می‌آمدیم منطقه.»

آقای سلطانی ماجرای شهادت حامد جرفی [بخشدار هویزه و اولین شهید دولت] و تشییع جنازه اش در تهران را برای بنی صدر بازگو کرد. بنی صدر گفت: «نمی خواهد بروی. بمان اینجا. ممکن است به شما نیاز باشد.»

آنجا به یاد دو شب پیش افتادم که برای گرفتن تدارکات به هویزه رفته و دست خالی برگشته بودم. ملاحظات را کنار گذاشتم و گفتم: «آقای بنی صدر، یک سئوال دارم. چرا تدارکات را توی هویزه خوابانده اید و حرکتی نمی‌کند؟» گفت: «یعنی چه که تدارکات حرکت نمی‌کند؟» گفتم: «من دو شب پیش از طرف سپاه مأمور شدم برای گرفتن تدارکات از پایگاه نزدیک هویزه؛ ولی آن‌ها می‌گفتند مهمات نداریم. تدارکات نداریم. حتی حاضر نشدند جیره غذایی نیرو‌ها را بدهند. می‌گفتند حالا شب است. بروید فردا بیایید. مگر برای دفاع یا حمله شب و روز داریم آقا؟» بنی صدر گفت: «نه آقا؛ ما کلی تدارکات داریم آنجا.» گفتم: «بله من هم دیدم. ظاهراً چندین تریلی آذوقه و مهمات آنجا بود. سئوال من این است: چرا توجه نکردند؟…‌ای کاش در صحنه جنگ دیروز بودید و خسارت‌ها را می‌دیدید… توی ارتش هم به فلانی می‌گویم آقا چرا سنگر درست نمی‌کنید؟ می‌گوید شما بلد نیستید.» پرسید: «شما بسیجی هستید؟» جواب دادم: «بله.» خندید و گفت: «من هم می‌گویم. شما فنون جنگ را بلد نیستید.»

این را که گفت، دیگر کاسه صبر «فروزش» سرریز کرد و افتاد به جان بنی صدر. یکی این بگو، یکی آن. ما هم حرف‌های فروزش را تأیید می‌کردیم و می‌گفتیم: «این چه وضع پشتیبانی است که مهمات و تدارکات خیلی دیر می‌رسد یا اصلاً نمی‌رسد؟» حقیقتش دوستان مان را از دست داده بودیم و خُلقمان بسیار تنگ بود. از سید حسین علم الهدی هم قبلاً در باره بنی صدر شنیده بودیم و دل خوشی از او نداشتیم. به این نتیجه رسیده بودیم که مانع اصلی برای حضور بچه‌های سپاه در جنگ، همین بنی صدر است. علم الهدی گفته بود آقای خامنه‌ای و آقایان رفسنجانی و چمران، بنی صدر را وادار کرده اند تا ورود سپاه به جنگ را بپذیرد. حدود نیم ساعت سه ربعی درگیری لفظی با او داشتیم و بی نتیجه راه افتادیم به سمت اهواز.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دستور کشتار فراری‌ها به دست بنی‌صدر/ اتحاد مقابل بنی‌صدر برای پذیرش نیروهای سپاهی بیشتر بخوانید »

قتل فراری‌ها به دست بنی صدر/ آقای رئیس جمهور چرا تدارکات هویزه را خوابندید؟!

قتل فراری‌ها به دست بنی صدر/ آقای رئیس جمهور چرا تدارکات هویزه را خوابندید؟!


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خبر مرگ «ابوالحسن بنی‌صدر» نخستین رئیس جمهور ایران که ۱۷ مهر امسال اعلام شد، شاید بیش از هرکس برای خانواده‌های شهدای مظلوم حماسه هویزه که تا همین چند سال قبل (حداقل تا پیش از طرح بازسازی گلزار‌های شهدا و تغییر سنگ مزارها)، جمله «شهید… فرزند… که در تاریخ ۱۶ دی ۱۳۵۹ با خیانت بنی‌صدر به درجه رفیع شهادت نائل آمد» بر سنگ مزارِ خالی جوان پرپرشان، آیینه آلام و اندوه هفتگی‌شان بود، مهم می‌نمود.

«میلاد کریمی» مسوول پژوهشی زیارتگاه هویزه در سلسله یادداشت‌هایی به بررسی نقش بنی‌صدر در کشتار شهدای دانشجو در هویزه پرداخته است، پیش از این بخش‌هایی از این یادداشت منتشر شده است و اینک ادامه آن را می‌خوانید.

بنی صدر دستور داد فراری‌ها را با تیر بزنند!

سردار یونس شریفی درباره بعد از ظهر تلخ ۱۶ دی و عقب نشینی نیرو‌ها روایتی کم‌تر شنیده شده دارد: «بنی صدر دستور داده بود تعدادی از نیرو‌ها در غرب رودخانه مستقر شوند و هر کس که خواست فرار کند را با تیر بزنند!
این مأموریت هم به بچه‌های سپاه محول شد. من فکر می‌کنم این یک نقشه ماهرانه بود تا بچه‌های سپاه را به جان بچه‌های ارتش بیندازند و میان آن‌ها تفرقه و جدایی بیشتر ایجاد کنند.»

من فرمانده نداشتم!

سرلشکر غلامعلی رشید (فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء) در جلسه تاریخ شفاهی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس که ۸ خرداد ۹۱ ضبط شده درباره عملیات نصر می‌گوید: «پارسال من ۷-۸ سؤال نوشتم دادم به شهید سوداگر گفتم از تیمسار لطفی بپرس. لطفی فرمانده [عملیات هویزه]بوده… یکی از سؤالاتم این است که چه کسی فرماندهی این عملیات را بر عهده داشت و آن را اداره می‌کرد؟ بالا سر شما که فرمانده لشکر ۱۶ بودید و لشکر ۹۲ زرهی اهواز چه کسی بود؟ آیا ظهیرنژاد بود یا شهید فلاحی یا بنی صدر؟… نوشته: «من فرمانده نداشتم. بنی صدر به من گفت برو عمل کن. فرمانده من، فرمانده نیروی زمینی بود، اما نیامد. مرحوم ظهیرنژاد گفت: من این عملیات را قبول ندارم و قبول هم نداشت که لشکر ۱۶ قزوین از دزفول بیاید سوسنگرد.»، اما به او دستور دادند، آن‌ها هم آمدند… می‌خواهم بگویم این سیستم فرماندهی است.»

این عملیات را کم ندانید

در همین زمینه امیر سرتیپ ۲ زرهی ستاد، محمود فردوسی (فرمانده گردان ۲۲۰ تانک در عملیات نصر) دیداری که با تیمسار شهید فلاحی برای ارائه گزارش داشته است، را این گونه بیان می‌نماید: «به ماجرا‌های ۱۷ دی ۵۹ اشاره کردم و اینکه توقف ۳۶ ساعته پاتک دشمن بهترین فرصت برای در هم کوبیدن دشمن بود، ولی هیچ نیروی کمکی به ما نرسید.

[شهید فلاحی] چهره اش جدی شد و گفت: «من در همین مورد [عملیات نصر]به آقای ظهیرنژاد گفتم که شما این عملیات را کم ندانید. آقای ظهیرنژاد فوق العاده باتقوا و متدین هستند، اما از نظر عملیات و دانش نظامی، ۲۰ سال از ارتش جدا بودند و به روز نیستند. برای فرماندهی نیروی زمینی، افسران شایسته‌تر از ایشان وجود دارند.»
دکتر قاسم نیسی؛ همرزم شهدای هویزه، روایت دست اول و ناشنیده‌ای از دیدارش با بنی صدر در روز ۱۷ دی ۱۳۵۹ یعنی یک روز بعد از شهادت شهید علم الهدی و یارانش در حماسه هویزه دارد: «همراه آقای سلطانی (فرماندار وقت سوسنگرد) و آقای فروزش راه افتادیم به سمت اهواز. کنار جاده قبل از کوت، نگاهمان افتاد به چند ماشینی که ایستاده بودند و سرنشین هایش داشتند پیاده می‌شدند. آقای سلطانی نگاهشان کرد و با تعجب خاصی به راننده گفت: «نگهدار؛ نگهدار. بنی صدر اینجاست… شاید کاری چیزی با من داشته باشد.» از ماشین پیاده شدیم. سلام و علیکی کردیم و بنی صدر پرسید: «کجا داری می‌روی؟ ما داشتیم می‌آمدیم منطقه.»

آقای سلطانی ماجرای شهادت حامد جرفی [بخشدار هویزه و اولین شهید دولت] و تشییع جنازه اش در تهران را برای بنی صدر بازگو کرد. بنی صدر گفت: «نمی خواهد بروی. بمان اینجا. ممکن است به شما نیاز باشد.»

آنجا به یاد دو شب پیش افتادم که برای گرفتن تدارکات به هویزه رفته و دست خالی برگشته بودم. ملاحظات را کنار گذاشتم و گفتم: «آقای بنی صدر، یک سئوال دارم. چرا تدارکات را توی هویزه خوابانده اید و حرکتی نمی‌کند؟» گفت: «یعنی چه که تدارکات حرکت نمی‌کند؟» گفتم: «من دو شب پیش از طرف سپاه مأمور شدم برای گرفتن تدارکات از پایگاه نزدیک هویزه؛ ولی آن‌ها می‌گفتند مهمات نداریم. تدارکات نداریم. حتی حاضر نشدند جیره غذایی نیرو‌ها را بدهند. می‌گفتند حالا شب است. بروید فردا بیایید. مگر برای دفاع یا حمله شب و روز داریم آقا؟» بنی صدر گفت: «نه آقا؛ ما کلی تدارکات داریم آنجا.» گفتم: «بله من هم دیدم. ظاهراً چندین تریلی آذوقه و مهمات آنجا بود. سئوال من این است: چرا توجه نکردند؟…‌ای کاش در صحنه جنگ دیروز بودید و خسارت‌ها را می‌دیدید… توی ارتش هم به فلانی می‌گویم آقا چرا سنگر درست نمی‌کنید؟ می‌گوید شما بلد نیستید.» پرسید: «شما بسیجی هستید؟» جواب دادم: «بله.» خندید و گفت: «من هم می‌گویم. شما فنون جنگ را بلد نیستید.»

این را که گفت، دیگر کاسه صبر «فروزش» سرریز کرد و افتاد به جان بنی صدر. یکی این بگو، یکی آن. ما هم حرف‌های فروزش را تأیید می‌کردیم و می‌گفتیم: «این چه وضع پشتیبانی است که مهمات و تدارکات خیلی دیر می‌رسد یا اصلاً نمی‌رسد؟» حقیقتش دوستان مان را از دست داده بودیم و خُلقمان بسیار تنگ بود. از سید حسین علم الهدی هم قبلاً در باره بنی صدر شنیده بودیم و دل خوشی از او نداشتیم. به این نتیجه رسیده بودیم که مانع اصلی برای حضور بچه‌های سپاه در جنگ، همین بنی صدر است. علم الهدی گفته بود آقای خامنه‌ای و آقایان رفسنجانی و چمران، بنی صدر را وادار کرده اند تا ورود سپاه به جنگ را بپذیرد. حدود نیم ساعت سه ربعی درگیری لفظی با او داشتیم و بی نتیجه راه افتادیم به سمت اهواز.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

قتل فراری‌ها به دست بنی صدر/ آقای رئیس جمهور چرا تدارکات هویزه را خوابندید؟! بیشتر بخوانید »

آنچه فرمانده آمریکایی فهمید، اما بنی صدر نفهمید/ درخواست کمکی که اهمیت داده نشد

آنچه فرمانده آمریکایی فهمید، اما بنی صدر نفهمید/ درخواست کمکی که اهمیت داده نشد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خبر مرگ «ابوالحسن بنی‌صدر» نخستین رئیس جمهور ایران که ۱۷ مهر امسال اعلام شد، شاید بیش از هرکس برای خانواده‌های شهدای مظلوم حماسه هویزه که تا همین چند سال قبل (حداقل تا پیش از طرح بازسازی گلزار‌های شهدا و تغییر سنگ مزارها)، جمله «شهید… فرزند… که در تاریخ ۱۶ دی ۱۳۵۹ با خیانت بنی‌صدر به درجه رفیع شهادت نائل آمد» بر سنگ مزارِ خالی جوان پرپرشان، آیینه آلام و اندوه هفتگی‌شان بود، مهم می‌نمود.

«میلاد کریمی» مسوول پژوهشی زیارتگاه هویزه در سلسله یادداشت‌هایی به بررسی نقش بنی‌صدر در کشتار شهدای دانشجو در هویزه پرداخته است، پیش از این بخش‌هایی از این یادداشت منتشر شده است و اینک ادامه آن را می‌خوانید.

انتظار پیروزی با اولین گل!

سردار کریم کریمی پور، از فرمانده گردان‌های سپاه در عملیات نصر در گزارشی که ۲۶ دی ۱۳۵۹ نوشته و مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ منتشر کرده، آورده است: «با به دست آوردن این پیروزی، نیرو‌های خودی از هرگونه اقدام تأمینی غافل شده و برخی اقدامات مهندسی را که برای تحکیم مواضع به دست آمده و حفظ پیروزی لازم بود، انجام ندادند. ضعف مذکور به حدی بود که نیرو‌ها و تجهیزاتی، چون تانک‌ها و نفربر‌ها بدون هیچگونه جانپناه و سنگری در دشت باز باقی مانده و جای مناسبی برای استقرار نداشتند.»

زمین را کربلا و زمان را عاشورا کردند

در روز دوم (۱۶ دی ۱۳۵۹) با تغییر صحنه جنگ و آتش شدید و غافلگیرانه دشمن، داستان عملیات نصر، غم انگیز شد. به ناگاه ما مدافع شدیم و بعثی‌ها مهاجم. ما عقب رفتیم و آن‌ها پیش آمدند. در نهایت هم علم الهدی و نیروهایش از عقب نشینی بی خبر ماندند و در محاصره مردانه جنگیدند؛ آن‌ها زمین ندادند که زمان بگیرند؛ زمین را کربلا و زمان را عاشورا کردند و غیر از چند نفر که عقب آمدند بقیه شهید شدند و دشمن بر پیکرهایشان، تانک راند!

سردار سرلشکر محمد علی جعفری دلایل شکست روز دوم عملیات را این گونه روایت می‌کند: «در شروع حمله، رزمندگان ارتش خیلی خوب توانستند تک کنند. آن‌ها به واحد‌های نظامی دشمن، مستقر در جفیر، ضربه سختی وارد نمودند و آن‌ها را وادار به عقب نشینی کردند؛ اما در مقابل پاتک عراقی‌ها کم آوردند. چون ارتش عراق در آن نزدیکی یک یگان تازه نفس زرهی، برای احتیاط، در اختیار داشت و با همین واحد زرهی پاتک کرد و ارتش ایران مجبور به عقب نشینی شد؛ حرکتی که در طرح عملیاتی بنی صدر و مشاورانش اصلاً به آن توجه نشده بود.

ضربه دیگری که پاتک ارتش عراق بر نیرو‌های خودی وارد کرد محاصره نیرو‌های تحت امر سید حسین علم الهدی بود. این نیروها، به محض اینکه در محاصره قرار گرفتند، مردانه تا آخرین فشنگ، جنگیدند و از دشمن تلفات گرفتند. اما، چون پیاده بودند و از آتش پشتیبانی توپخانه برخوردار نبودند و یگان زرهی پشتیبانی‌شان نمی‌کرد، نتوانستند خودشان را از محاصره خارج کنند و در نتیجه بیشترشان به شهادت رسیدند.»

آنچه فرمانده آمریکایی فهمید، اما بنی صدر نفهمید/ درخواست کمکی که اهمیت داده نشد

درخواست کمکی که اهمیت داده نشد!

مرحوم امیر سرتیپ سیروس لطفی (فرمانده لشکر ۱۶ زرهی قزوین) در عملیات نصر در پاسخ به سؤالی درباره اهمال کاری بنی صدر در جریان عملیات نصر می‌گوید: «لشکر، واحدی است که عمل می‌کند و باید از هر لحاظ پشتیبانی و حمایت بشود. من پشت بی سیم داد می‌زدم هواپیما بفرستید، کمک بفرستید؛ ولی هیچ اهمیتی داده نمی‌شد. ما حتی پشت سرمان نیز جاده نداشتیم.»

فرماندهی و پشتیبانی ضعیف بنی صدر

امیر سرتیپ قناتی (فرمانده گروهان ارکان و گروهان یکم لشکر ۱۶ زرهی قزوین) درباره عملیات نصر اظهار می‌دارد: «ما با ۲ تیپ و بدون نیروی احتیاط می‌خواستیم به ۸ تیپ دشمن حمله کنیم؛ یعنی یک در مقابل چهار! از آن طرف پشتیبانی ما بسیار ضعیف بود.» و این در حالی است که طبق اصول، نیروی مهاجم برای دسترسی به اهداف، باید یک و نیم تا دو برابر نیروی مدافع باشد.
امیر سرتیپ جمشیدی (فرمانده تیپ یک لشکر ۱۶ زرهی قزوین) در عملیات نصر نیز از بازدید بنی صدر یک روز قبل از عملیات نصر روایت جالبی را بیان می‌کند: «روز ۱۴ دی ۱۳۵۹، شهیدان فلاحی و فکوری و بنی صدر با عده‌ای آمدند منطقه برای بازدید. هنگام برگشت به بنی صدر گفتم ما اینجا عملیاتی انجام می‌دهیم که یا خیلی موفقیت آمیز است یا کل تیپ از بین می‌رود. یک وقت نکند اتفاق دوم بیفتد؟ بنی صدر گفت: شما اصلا نگرانی نداشته باشید.»

همچنین امیر سرتیپ اسکویی (فرمانده وقت گردان ۲۲۷ لشکر ۱۶) می‌گوید: «وقتی استاندار وقت، فرمان حضرت امام که فرمودند: «شما تعرض کنید، امت مسلمان ایران پشتیبان شماست و من هم پشتیبان ارتش هستم.» را اجرا نمی‌کند و به دلیل برخی مسائل، نیروی مردمی در اختیار ما قرار نمی‌دهد و برای ما جاده نمی‌کشد، چه باید کرد؟ او باید پشت سر نیرو‌های من، لودر می‌آورد و جاده می‌کشید تا مهمات به ما برسد.»

ضرورتی که آمریکایی‌ها هم فهمیده بودند، اما بنی صدر…

در این بین تحلیل «ویلیام اف هیکمن» از فرماندهان وقت نیروی دریایی آمریکا درباره عملیات نصر نیز قابل توجه است: «همان طور که در تهاجم ماه ژانویه (دی ۱۳۵۹) به اثبات رسیده بود، عملیات هماهنگ نیرو‌های ارتش به تنهایی برای شکست عراقی‌ها کافی نبود و هماهنگی با نیرو‌های مردمی ضرورت داشت.»

امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی نتیجه فرماندهی بنی صدر بر عملیات نصر را اینگونه روایت می‌کند: «.. یک مقدار در اول کار گرفت، اما زود خنثی شد. شاید ۷۰۰- ۸۰۰ اسیر هم گرفتند، ولی صدایش را درنیاوردند که چه بر سرمان آمد و در پاتکی که دشمن زد، چگونه عقب زده شدیم.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آنچه فرمانده آمریکایی فهمید، اما بنی صدر نفهمید/ درخواست کمکی که اهمیت داده نشد بیشتر بخوانید »

نقش بنی صدر در تغییر طرح عملیات/ شیطنت در پیام تبریک

هوشیاری امام خمینی (ره) برای وحدت ارتش و سپاه در پاسخ به نامه بنی‌صدر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خبر مرگ «ابوالحسن بنی‌صدر» نخستین رئیس جمهور ایران که ۱۷ مهر امسال اعلام شد، شاید بیش از هرکس برای خانواده‌های شهدای مظلوم حماسه هویزه که تا همین چند سال قبل (حداقل تا پیش از طرح بازسازی گلزار‌های شهدا و تغییر سنگ مزارها)، جمله «شهید… فرزند… که در تاریخ ۱۶ دی ۵۹ با خیانت بنی‌صدر به درجه رفیع شهادت نائل آمد» بر سنگ مزارِ خالی جوان پرپرشان، آیینه آلام و اندوه هفتگی‌شان بود، مهم می‌نمود.

«میلاد کریمی» مسوول پژوهشی زیارتگاه هویزه در سلسله یادداشت‌هایی به بررسی نقش بنی‌صدر در کشتار شهدای دانشجو در هویزه پرداخته است، پیش از این بخش‌هایی از این یادداشت منتشر شده است و اینک ادامه آن را می‌خوانید.

شروع امیدوارکننده

عملیات نصر به عنوان یکی از چهار عملیات بزرگ در دوره ریاست جمهوری ابوالحسن بنی‌صدر، ۱۵ دی ۱۳۵۹ با فرماندهی ارتش آغاز شد. عملیاتی که به دلیل اهمیت و حساسیتش، حضرت آیت الله خامنه‌ای (نماینده وقت حضرت امام در شورای عالی دفاع) و شخص بنی صدر در میدان نبرد و اتاق جنگ آن حضور داشتند.

بنی صدر خوب می‌دانست اگر در جبهه جنگ پیروز شود در صحنه سیاست، پرقدرت‌تر سخن خواهد گفت. در تأیید این گفتار، دریابان علی شمخانی خاطره‌ای از اولین روز عملیات نصر روایت می‌کند: «بنی صدر تمام تدبیر خود را به کار گرفت که عملیات هویزه موفق شود. من خودم در اتاق جنگی که بنی صدر در آنجا بود، حضور داشتم. عملیات هویزه در روز اول موفق بود. بنی صدر سازمان می‌داد و همانطور که تانک‌ها به سه راه جفیر می‌رفتند، او هم عناصر تانک‌های فکری خودش را به سمت شهر‌ها می‌فرستاد و زنگ می‌زد که آقای فلانی دارد به آنجا می‌آید تا جنابعالی را توجیه کند. من خودم کنار تلفن بودم. یعنی او می‌خواست از هر موقعیتی بهره برداری کند. از همان موفقیت کم در روز‌های اول می‌خواست آبرو و حیثیتی برای خود کسب نماید.»

نخستین گام از اولین مرحله آغازین روز عملیات با پیروزی‌های چشمگیر و تصرف توپخانه عراق، اسارت حدود ۸۰۰ بعثی متجاوز و هلاکت هزار نفر از دشمن به پایان رسید.

روزنامه‌های کشور این پیروزی را گسترده پوشش دادند و تا چند روز صفحات شان پُر بود از پیام تبریک و تمجید برای بنی صدر. از قائم مقام رهبری تا دیگر مسوولان و اقشار، دست به قلم شده بودند برای تبریک به رئیس جمهور و جانشین فرمانده کل قوا.

نقش بنی صدر در تغییر طرح عملیات/ شیطنت در پیام تبریک

شیطنت در پیام تبریک

بنی صدر نیز همان روز بلافاصله به امام نامه نوشت: «حضرت آیت الله العظمی امام خمینی-دامت برکاته- به ساعت ۱۰ صبح امروز با حضور اینجانب در جبهه در حالی که امام جمعه محترم اهواز حاضر بودند، نیرو‌های پیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران حمله خود را آغاز کردند و مرحله اول را با موفقیتی بی نظیر به پایان بردند. یقین است با توجه امام نسبت به بالابردن روحیه ارتشیان و دعای خیر عموم مردم و پشتیبانی بی دریغ شان، مراحل بعدی نیز با پیروزی کامل به انجام خواهد رسید…»

امام هم در جواب، پیام تقدیر و تشکر صادر و رزمندگان را دعا فرمودند.

در همین نامه نیز بنی صدر تنها از ارتشیان نام برد، اما حضرت امام با هوشیاری تمام، فرماندهان، افسران، درجه داران، بسیج، شبه نظامیان و تمامی نیرو‌های مسلح و مردمی را یک به یک نام برده و نوشتند: «خبر پیروزی چشم گیر قوای مسلح اسلام، با هماهنگی بین جمیع رزمندگان عزیز، موجب تقدیر و تشکر گردید.»

نقش بنی صدر در تغییر طرح عملیات/ شیطنت در پیام تبریک

بنی صدر، تَرک موتور!

حالا دیگر رئیس جمهور بنی صدر، خودش را برای سان دیدن از لشکر پیروز قزوین آماده می‌کرد. از نظر او همه چیز خوب پیش می‌رفت. عملیات آنقدر برایش مهم بود که روز قبل به محل تجمع ارتش رفته و شخصا ترک موتور یکی از فرماندهان نشسته و مسیر حمله و مواضع دشمن را از نزدیک دیده بود.

امیر سرتیپ دوم زرهی ستاد، محمود فردوسی که با درجه سرگردی، گردان ۲۲۰ تانک از تیپ یک لشکر ۱۶ زرهی را در عملیات نصر فرماندهی می‌کرد، در خاطراتش آورده است: «درست عصر چهاردهم دی که فردایش روز عملیات بود، بنی صدر سرزده به محل تجمع لشکر آمد. گویا هنوز طرح جدید عملیات را قبول نکرده بود. پس از بازدید از گردان رو به من کرد و گفت: «سرگرد! فاصله ما با دشمن چقدر است؟» گفتم: حدود سه کیلومتر. گفت: «می توانی مرا تا جایی ببری که بتوانم آن‌ها را ببینم؟» گفتم: راهی جز اینکه دو نفره برویم وجود ندارد. دستور دادم سریع یک موتورسیکلت آوردند. گفتم: بفرمایید سوار شوید. گفت: «با این برویم؟!»
گفتم: بله آقای رئیس جمهور. امن‌تر است. ترک موتور سوار شد و به راه افتادیم. از جاده هویزه آمدیم کرخه نور و در امتداد کرخه رفتیم جلو. دیگر به راهی رسیده بودیم که می‌رفت به سمت طلائیه و جفیر. خلاصه تا ۷۰۰ متری استقرار نیرو‌های دشمن راندم. داخل یک گودال، موتور را خاموش کردم. بالای گودال دوربین را از گردنم درآوردم و به دستش دادم و گفتم روبرو را ببینید. انگار نور خورشید در چشم هایش بود و درست نمی‌دید. چند دقیقه‌ای آن‌ها را برانداز کرد و کوتاه گفت: «خیلی خوب؛ برویم.» همانجا دور زدیم و برگشتیم.»

نقش بنی صدر در تغییر طرح عملیات

سرتیپ مهدی رادفر که در زمان عملیات نصر با درجه سرهنگی، معاون تیپ یک لشکر ۱۶ زرهی قزوین بوده نیز در بازدید ۱۴ دی بنی صدر را اینگونه به یاد دارد: «فرمانده گردان ۲۲۰ تانک لشکر، آقای سرگرد فردوسی از پا ننشسته بود و برای تکمیل کار شناسایی، مناطق پیرامونی دشمن از جمله منطقه شرق هویزه را گاه و بیگاه از نزدیک زیر نظر می‌گرفت. با این تلاش‌ها بالأخره ایشان مسیر حمله جدیدی را پیدا کردند که از نیرو‌های دشمن خبری نبود. عراقی‌ها یک منطقه خالی را در جناح چپ خودشان داشتند که از آن غافل مانده بوند. جایی درست در روبروی ما. هویزه هم که دست ما بود و از آن حفاظت می‌شد.

خلاصه این که فرمانده و عناصر گردان ۲۲۰ تانک این راه جدید را پیدا کردند و به فرمانده تیپ گزارش دادند. فرمانده تیپ هم به لشکر گزارش داد. حتی در روز چهاردهم دی ۵۹، ابوالحسن بنی صدر؛ رئیس جمهور وقت هم از آن راه جدید بازدید کرد. ترک موتورسیکلت سرگرد فردوسی سوار شد و بعد از طی مسیر کشف شده توسط ایشان، قبول کرد که بهتر است یک تیپ لشکر از سمت هویزه حمله کند. آن مسیر بالأخره مورد تایید قرار گرفت و لشکر، طرح مصوب قبلی اش را عوض کرد.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

هوشیاری امام خمینی (ره) برای وحدت ارتش و سپاه در پاسخ به نامه بنی‌صدر بیشتر بخوانید »