بهشت زهرا

معطلی ۶روزه پیکر مدافع حرم برای خاکسپاری! +‌ عکس

معطلی ۶روزه پیکر مدافع حرم برای خاکسپاری! +‌ عکس



شهید حاج محمد پورهنگ - کراپ‌شده

گروه جهاد و مقاومت مشرق گفتگوی چند قسمتی با پدر و مادر بزرگوار شهید مدافع حرم، حاج اصغر پاشاپور که مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت، انگیزه خوبی بود تا ضمن گفتگو با سرکار خانم زینب پاشاپور، با نحوه شهادت و سیره و منش شهید حجت‌الاسلام حاج محمد پورهنگ (داماد خانواده) نیز آشنا شویم.

گفتگوها با خانواده شهید حاج اصغر پاشاپور را اینجا بخوانید:

مقاومت پدر شهید برای تحویل سلاح گرم! + عکس

اتهام بی‌پایه ضرب و شتم به مادر دو شهید! + عکس

خواهر شهیدی که با تزریق واکسن، فلج شد!

مدافع حرمی که اجازه زیارت حرم حضرت زینب را نداشت! + عکس

چرا «حاج قاسم» نام این مدافع حرم را تغییر داد؟! + عکس

قسمت اول و دوم و سوم این گفتگو در روزهای قبل منتشر شد.

قسمت اول و دوم و سوم گفتگو را اینجا بخوانید:

مسمومیت مدافعان حرم با آب آلوده! +‌ عکس

عدم تشخیص پزشکان، جان مدافع حرم را گرفت! + ‌عکس

مواجهه همسر مدافع حرم با تکه‌های جگر شوهر! + عکس

آنچه در ادامه می‌خوانید، چهارمین بخش از این گفتگو است و در آن با حواشی خاکسپاری شهید پورهنگ، همراه خواهید شد.

**:‌ بچه‌ها در این وضعیت کجا بودند؟ ‌کسی حواسشان به آن‌ها بود؟

همسر شهید: خواهرانم و خواهرزاده‌ها بودند و حواسشان به بچه‌ها بود.

معطلی ۶روزه پیکر مدافع حرم برای خاکسپاری! +‌ عکس
شهید پورهنگ در کنار دختران دوقلویش

**:‌ البته سنشان آنقدر بالا نبود که متوجه موضوع شهادت پدرشان بشوند…

همسر شهید: بچه‌ها یک سال و چهارماهشان بود. شلوغی شاید اذیتشان می کرد اما دخترهای من خیلی طعم پدر داشتن را نچشیدند چون دو ماهشان بود که پدرشان رفت و محمدآقا دو ماه سوریه بود و یک هفته برمی‌گشت. در این یک هفته تا می‌خواستند با هم خودمانی بشوند دوباره باید می رفت. در این دو ماهی که در سوریه بودیم شاید یک مقدار نزدیک شده بودند مخصوصا فاطمه. حتی حرف می زدند و اسم محمدآقا را می گفتند اما باز خاطره شان آنقدر پررنگ نبود که بچه ها را اذیت کند. حالا نمی دانم این لطف خدا بود یا…

من دوشت داشتم بزرگتر می بودند و خاطرات مشترکی با پدرشان می داشتند و خودشان تجربه می‌کردند و به شناختی می رسیدند. البته بعدا به این نتیجه رسیدم که انگار اینطوری راحت‌تر کنار آمدند. البته من به چشم دیده‌ام که به فرزندان شهدا یک عنایات ویژه‌ای می شود. بعدا فهمیدم این هم لطف خدا بود که دخترانم در این بازه زمانی پدرشان را از دست دادند.

**:‌ بقیه کارهای بعد از شهادت حاج محمد را چه کسی مدیریت کرد؟

همسر شهید: در آن حال و هوا این بحث پیش آمد که ایشان در ایران از دنیا رفته و با تیر مستقیم هم نیست و شک و شبهه‌ها شروع شد. برخی می گفتند ایشان نباید به عنوان شهید محسوب بشود!

**:‌ پایه اصلی این شک ها از چه کسی و کجا بود؟ اولین واکنش‌هایی که رسید چه بود؟

همسر شهید: نمی دانم این اولینش بود یا نه اما اولین مواجهه من این بود که برای خاکسپاری همسرم گفتند ما اجازه نداریم ایشان را در قطعه شهدا دفن کنیم!

معطلی ۶روزه پیکر مدافع حرم برای خاکسپاری! +‌ عکس
پیکر شهید پورهنگ شش روز در معراج شهدا باقی‌ماند!

**:‌ چه کسی گفت دقیقا؟

همسر شهید: یادم هست صحبت‌هایی می شد و وقتی آقایان با هم صحبت می کردند این بحث‌ها مطرح بود. مثلا به من گفتند شما اجازه بده که ایشان را در فلان جا دفن کنیم. برایم عجیب بود. می گفتم چرا؟ ‌ایشان هم مثل بقیه شهدا باید در گلزار شهدا خاکسپاری بشوند.

**:‌ کجاها مطرح بود؟

همسر شهید: مثلا امامزاده عبدالله شهرری مطرح بود. یک قطعه دیگری در بهشت زهرا غیر از شهدا مثل قطعه صالحین. یادم هست یک بنده خدایی می‌گفت: همسرت را در قطعه صالحین خاکسپاری کن و بعد که شهادتش احراز شد، نبش قبر می کنیم و به قطعه شهدا می‌بریم! این برای من خیلی عجیب بود. می گفتم این حق حاج محمد است. کمترین حق یک شهید این است که در قطعه شهدا و پیش بقیه شهدا باشد.

من ایستادگی کردم و گفتم ایشان را دفن نمی کنم تا وقتی که بروند قطعه شهدا.

**:‌ حاج آقای پاشاپور و اخوی‌ها هم در این بحث بودند؟

همسر شهید: بله،‌ کاملا حمایت می کردند. حتی مطرح کردند که از نظر شرعی درست نیست که یک نفر پیکرش روی زمین بماند اما برای من هم مهم بود که از نظر شرعی روح همسرم در عذاب نباشد. من می دانستم اگر کسی حقی داشته باشد و گرفتن آن حق منوط به این باشد که پیکرش روی زمین باشد، باید حق، گرفته بشود. یعنی حتی از نظر شرعی هم من روی کارم پافشاری کردم.

معطلی ۶روزه پیکر مدافع حرم برای خاکسپاری! +‌ عکس
شهید پورهنگ در آیین خداحافظی با همکاران قبل از اعزام به سوریه

**:‌ این را بر اساس روایت‌ها می گفتید؟

همسر شهید: این موضوع را از مرجع تقلیدم پرسیدم. تماس گرفتم و پیگیری کردم. سعی می کردم بعد از حاج محمد هم همه چیز را رعایت کنم. حتی برای مراسم‌هایشان هم وقتی می خواستم یک ریال خرج کنم، مسائل شرعی‌اش را در همان حال و هوای جاماندن و نگرانی وضعیت ایشان، می‌پرسیدم. همه‌ش به خاطر این بود که خود محمدآقا این مسائل را خیلی مراعات می کردند.

**:‌ پیگیری وضع خاکسپاری حاج محمد چند روز طول کشید؟

همسر شهید: حدود شش روز طول کشید. من بعدا فهمیدم که این پروسه برای شهدای دیگر  و حتی شهدایی که در معرکه به شهادت رسیده‌اند هم اتفاق افتاده. چون باید پرونده‌ها تشکیل می‌شد و کارهای مقدماتی برای تعیین قطعه به انجام می‌رسید؛ ولی برای همسر من با حاشیه همراه بود. ایشان اولین شهید نبودند که اینقدر خاکسپاری‌شان طول می‌کشید اما حاشیه داشت. در این فاصله هم در معراج بودند.

**:‌ همین انتقالشان به معراج شهدا دلیل خوبی بود برای این که ایشان شهید محسوب شود…

همسر شهید: بله. هنوز جواب آزمایش مغز استخوان نیامده بود که ایشان شهید شدند. دوشنبه بعد، جوابش آمد و پیکر ایشان را دوباره به کالبدشکافی بردند و گفتند باید سم را شناسایی کنیم. این کار هم انجام شد و من دنبال جوابش هم بودم اما گفتند محرمانه است و به من ندادند! گفتم: من حق دارم بدانم؛ اما به من ارائه نشد.

برخی سَم‌ها شناخته شده است ولی یک سری سَم‌ها شناخته شده نیست و حتی اگر دید بشود هم قابل تشخیص نیست. و قطعا سمی که آقامحمد با آن مسموم شدند از دسته دوم بودند.

معطلی ۶روزه پیکر مدافع حرم برای خاکسپاری! +‌ عکس
دوقلوها در کنار مزار پدر در قطعه ۴۰ بهشت زهرای تهران

**:‌ در این شش روز پس کالبد شکافی مجدد هم شد…

همسر شهید: بله، ما در این میانه به بنیاد شهید هم اطلاع دادیم که این اتفاق افتاده. کوچکترین حق همه خانواده شهدا این است که قطعه مورد نظرشان را برای خاکسپاری شهیدشان انتخاب کنند، ولی این حق به ما داده نشد و با پیگیری توانستیم این حق را بگیریم. خودشان دوست داشتند پایین پای برادر شهیدشان احمدآقا که سال ۱۳۶۷ شهید شده بودند و در قطعه ۴۰ دفن بشوند. اتفاقا پایین پای برادرشان یک سنگ بود که هر وقت می‌رفتیم فکر می کردم سنگ مزار است. بعدا فهمیدم که یادبود و خالی است. ایشان را آنجا به خاک سپردیم.

شکی نیست که خود محمدآقا اراده کرد که این موضوع حل شد اما من وظیفه داشتم و دارم که حق دخترانم را هم بگیرم. این که پیکر محمدآقا در قطعه شهدا به خاک سپرده شد، ‌بهترین سند برای شهادت همسرم بود و هست. اگر محمدآقا را به قطعه عادی می بردند من بعدها باید به دخترانم پاسخگو می‌بودم. این بزرگترین سند است برای کسانی که در شهادت محمدآقا شک و شبهه داشتند. در همین شش روز هم به خود من حرف‌هایی زده شد یا از سایرین شنیدم که عجیب و غریب بود.

**:‌ جزئیات تشییع را هم شما مشخص کردید؟

همسر شهید: جزئیاتش را هم خانوادگی مشخص کردیم و من هم بودم. در نهایت پرونده حاج محمد در سپاه تشکیل شد و به عنوان شهید،‌ شناخته شدند.

*میثم رشیدی مهرآبادی

… ادامه دارد

معطلی ۶روزه پیکر مدافع حرم برای خاکسپاری! +‌ عکس
شهید پورهنگ در کنار دختران دوقلویش



منبع خبر

معطلی ۶روزه پیکر مدافع حرم برای خاکسپاری! +‌ عکس بیشتر بخوانید »

سبقت تلویزیون برای دادن خبر شهادت یک شهید/ این که سعید خودمان است!

سبقت تلویزیون برای دادن خبر شهادت یک شهید/ این که سعید خودمان است!


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، پسر بزرگ‌تر متولد ۱۴ فروردین ۳۹ بود و اسمش را سیدمحمدحسن گذاشتند. سیدحسین هم دومین پسر خانواده پنج سال بعد در روز ۱۵ اردیبهشت ماه سال ۴۴ به دنیا آمد. سیدسعید ۱۵ خرداد سال ۴۵ دیده به جهان گشود، اما برادر بزرگ‌تر در عملیات بیت المقدس روز دوازدهم اردیبهشت ماه سال ۶۱ آسمانی شد. بعد از شهادت او، حسین عزمش را برای جهاد عزم کرد و در حالی که ۱۸ سال بیش‌تر نداشت و در فکه در عملیات والفجر یک به برادر شهیدش پیوست.

برادر کوچک‌تر که خود برادر ۲ شهید بود، درست با چهارمین سالگرد شهادت محمدحسن، در ۱۲ اردیبهشت ماه سال ۶۵ در عملیات کربلای پنج با رشادت‌های فراوان در حالی که صدای «یا حسین»‌اش بلند بود،‌ در شلمچه به شهادت رسید.

 

لحظاتی قبل از شهادت سومین پسر

وقتی می‌خواستند خبر شهادت سعید را به مادرش بدهند، پاسدارانی به منزلشان رفته بودند. عبدالوهاب شاه‌حسینی پدر شهیدان دل‌نگران بود. گفت: شلوغ نکنید. مادر سعید قبلاً ۲ فرزند دیگرش را تقدیم نظام کرده است. بگذارید من خودم این خبر را می‌دهم.

در آن هنگام تلویزیون خانه روشن بود. خط مقدم عملیات کربلای ۵ را نشان می‌داد. یک آن دوربین، یک سپاهی را در حالی که آرپی‌جی در دست داشت، نشان داد. مادر شهید رو به پدرش گفت: این سعید،‌ سعید خودمونه،‌ سعید آرپی جی می‌زند. تکبیر می‌گوید و به پشت تیربار می‌‌رود تا بعثی‌ها را نابود کند.

پدر شهید این حس همسرش را وقتی دید، ‌گفت: شیربچه‌ات را دیدی؟ مادر شهید گفت: بله! پدر گفت: اگر لیاقت داشته باشد، باید مانند برادرانش شهید شود. این پسرمان هم لایق بود و این هم لحظات آخر عمرش هست و به شهادت رسیده است.

قطرات اشک بر گونه‌های مادر سه شهید جاری شد.

درباره شهیدان

این سه برادر شهید اصالتاً اهل محله نیاوران در تهران بودند. خانه آن‌ها در نزدیکی بیمارستان فرهنگیان و اردوگاه منظریه اکنون تبدیل به حسینیه شده است. مزار برادران شهید شاه‌حسینی در بهشت زهرای تهران است. سیدمحمدحسن قطعه ۲۶ ردیف ۶۸، سیدحسین قطعه ۲۶ ردیف ۷۹ و سیدسعید هم قطعه ۲۶ ردیف ۶۹ قرار دارد. پدر شهیدان در سال ۹۴ و مادر شهیدان هم در سال ۹۹ به دیار باقی شتافتند.

انتهای پیام/





منبع خبر

سبقت تلویزیون برای دادن خبر شهادت یک شهید/ این که سعید خودمان است! بیشتر بخوانید »

تشییع و تدفین پیکر «آزاده نامداری» در قطعه هنرمندان+ تصاویر

تشییع و تدفین پیکر «آزاده نامداری» در قطعه هنرمندان+ تصاویر


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار رادیو و تلویزیون خبرگزاری فارس، مراسم تشییع پیکر زنده یاد «آزاده نامداری» مجری و بازیگر، صبح امروز -دوشنبه 9 فروردین ماه- در قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) برگزار شد.

بنا بر این گزارش، پیش از این اعلام شده بود که پیکر وی در قطعه نام آوران تدفین می شود اما در نهایت مراسم تشییع و تدفین در قطعه هنرمندان برگزار شد و پیکر آزاده نامداری در جوار صدیقه کیانفر هنرپیشه پیشکسوت که در سال 99 درگذشت، به خاک سپرده شد.

در این مراسم که بیشتر با حضور مردم برگزار شد، پدر مرحوم نامداری در سخنانی گفت: آزاده روحش آزاده بود آزاده من خیلی مهربان بود. من خودم دبیر ادبیات هستم اهل ادبیات و مطبوعات هستم، حتماً زمانی درباره او خواهم نوشت تا حقش ضایع نشود.

وی ادامه داد: دختر من روشنفکر و خردمند بود از یک خانواده معلم بود معلم‌ها اهل زندگی و وفا و امید هستند امیدوارم حلالش کنید. او در عمر کوتاهش مردم را دوست داشت. هرچه در فضای مجازی می‌نویسند دروغ است هرکسی می‌خواهد حقیقت را بداند با من صحبت کند.

علی رغم اعلام قبلی خانواده وی مبنی بر عدم حضور در مراسم تشییع به دلیل شیوع کرونا، جمعی از مردم در محل حاضر شدند.

پیکر بی‌جان آزاده نامداری، شنبه ۷ فروردین ماه، در آپارتمان محل سکونتش پیدا شد. او متولد آذرماه سال 1363 بود و از 19 سالگی کار اجرا را در شبکه کرمانشاه آغاز کرد.

در ادامه تصاویری از آماده سازی مزار و مراسم تشییع وی را می بینید:

 

 

انتهای پیام/

 





منبع خبر

تشییع و تدفین پیکر «آزاده نامداری» در قطعه هنرمندان+ تصاویر بیشتر بخوانید »

تغییر سرنوشت خانواده شهید با فرار از سربازی! + عکس

تغییر سرنوشت خانواده شهید با فرار از سربازی! + عکس



شهید مدافع حرم فاطمیون - شهید عباس حسینی

گروه جهاد و مقاومت مشرق- روستای ده‌خیر در مسیر شهرری به ورامین و در حاشیه مسیر راه‌آهن تهران به مشهد است. روستایی کوچک که با زمین‌های کشاورزی احاطه شده و بیشتر ساکنانش، نانشان را از کار و تلاش در زمین‌های سبزی‌کاری سر سفره می‌برند. حاج‌آقا حسینی یکی از این کشاورزان است. پیرمردی که داغ دو فرزند دیده. پسر بزرگش (علی‌آقا) در حادثه رانندگی جان باخت و دومین پسرش (عباس حسینی) هم در نبرد سوریه و در کسوت دفاع از حرم به شهادت رسید. آنچه در ادامه می‌خوانید، بخش اول از گفتگو با این پدر شهید است که در خانه محقرشان و با حضور مادر بزرگوار شهید انجام شد. از سرکار خانم محمودی، همسر مدافع حرم، شیرعلی محمودی هم سپاسگزاریم که موجبات این ارتباط و گفتگو را فراهم کرد.

در فضای مجازی جز یک معرفی کوتاه، ‌چیزی از شهید عباس حسینی وجود نداشت. اطلاعتمان از این شهید بسیار اندک است. به این بهانه آمدیم تا پای صحبت های شما بنشینیم و با این شهید عزیز آشنا بشویم. شما چه سالی به ده‌خیر آمدید؟

ما از زمستان ۱۳۵۸ در ده‌خیر بودیم.

پس از قدیمی های این منطقه هستید…

ما تقریبا اولین گروه مهاجر از افغانستان بعد از انقلاب بودیم. شرایط خاصی پیش آمد که مجبور شدیم مهاجرت کنیم.

تغییر سرنوشت خانواده شهید با فرار از سربازی! + عکس

تحت فشار بودید یا به خاطر مسائل اقتصادی؟

ما به خاطر ناامنی نبود که به ایران آمدیم. البته کودتا شده بود و حزب کمونیست مسلط شده بود. ولی جنگ مجاهدین با دولت هنوز شروع نشده بود و امنیت برقرار بود. ما هم در پایتخت افغانستان (کابل) بودیم. تازه اولین گروه مجاهدینی که با دولت درگیری هایی را شروع کرده بودند در سر مرز پاکستان و افغانستان بودند. همه جا تقریبا امن بود.

شما چند سالتان بود؟

من هجده سالَم بود.

سربازی هم اجباری بود؟

داستان مهاجرت ما اساسا به سربازی مربوط می‌شد. برادر یزرگ ما در سال ۵۸ سرباز شد. سربازی در افغانستان هم دو سال بود. برادرم سر مرز پاکستان که تازه درگیری هایی بین مجاهدان با دولت شروع شده بود، توسط مجاهدین زخمی شد. البته درگیری نبود. برادرم نیروی توپخانه بود و گفته بودند برای آن هایی که در خط مقدم هستند، امکانات و غذا و تسلیحاتی برسانند. در راه و در دره، مجاهدین سمت آن ها تیراندازی می کنند و برادرم در ماشین تدارکات زخمی می شود. زخمش خیلی حاد بود. از سمت چپ بدن تیری خورده بود و از پشتش بیرون آمده بود. سرِ مرز تا کابل، مسافت زیادی دارد و جراحات شدید بود و امکانات کم بود. خلاصه برادرم را به کابل انتقال دادند. خانه ما هم در کابل بود. شرایط به حدی خفقان‌آور بود که به ما اجازه ملاقات ندادند.

برادر شما که نیروی دولتی بود، چرا اجازه ملاقات ندادند؟

به قدری خفقان بود که حتی نمی خواستند خانواده از سربازش خبر داشته باشند تا هیچ خبری انتقال پیدا نکند. مثل امروز نبود که مردم اطلاعات زیادی داشته باشند. به حدی خفقان بود که برادرم در بیمارستان کابل بستری شد، شنیدیم و با پدر خدابیامرزم تصمیم گرفتیم به ملاقات برویم. در بیمارستان گفتند ملاقات سرباز ممنوع است! گفتیم این بنده خدا پدرش است اما گفتند: قانونا ممنوع است. ناچار برگشتیم.

سرباز وقتی خوب می شد باز هم حق ملاقات نداشت! برادرم قدری حالش خوب شد اما ما از دیدنش ناامید شدیم. کار خدا بود که از نظر زمانی به عید قربان یا عید فطر رسیدیم. برادرم به دکترش گفته بود که من خانواده ام در کابل است. عید ماه مبارک و عید قربان در افغانستان سه روز تعطیل رسمی است. برادرم خواسته بود که در این سه روز تعطیلی، سری به خانواده بزند. دکتر هم اجازه داده بود که به خانه بیاید. پدرم در دوراهی قرار گرفت. وقتی برادرم به خانه آمد به این فکر می کرد که اگر برادرم دوباره به منطقه جنگی برود، این بار دیگر کارش تمام است و در راه دولت کمونیستی کشته می شود. پدرم چون مذهبی بود این موضوع برایش خیلی رنج آور شد. ما خانوادگی در آنجا مقلد حضرت امام(ره) بودیم. سرِ دوراهی بود که چه کار کند. پدرم می ترسید که هم دنیایش تباه بشود و هم آخرتش. اگر هم برادرم به سربازی برنمی گشت، ممکن بود قضیه لو برود و اوضاع بدتر بشود. خلاصه این بود که بابایم فهمید هر جای افغانستان برویم،‌ این مشکل را داریم مگر این که به کشور دیگری برویم.

پس پدرتان هم با شما به ایران آمد…

بله، پدرم تصمیم گرفت و همه خانواده مان به ایران آمدیم.

چند برادر بودید؟

ما چهار برادر بودیم و یک خواهر داشتیم. همه با هم به ایران آمدیم. تنها علت مهاجرتمان هم موضوع برادرم بود. البته بعدها که درگیری ها در افغانستان بیشتر شد، مهاجران بیشتری به ایران آمدند اما وقتی ما آمدیم، امنیت کامل برقرار بود.

تغییر سرنوشت خانواده شهید با فرار از سربازی! + عکس

در ایران آشنا هم داشتید؟

در ایران هم چند تا آشنا داشتیم که مهاجر نبودند. چند خانواده بودند که قبل از کودتای کمونیسیت حدود سال ۱۳۵۲با پاسپورت به ایران آمده بودند و در همین ده‌خیر زندگی می کردند. ما هم مستقیم به همین منطقه آمدیم و تقدیر این بود که از همان زمان تا الان در همین روستا زندگی کنیم و شهید عباس هم متولد همینجاست. بعد هم تقدیر بر این بود که مزار شهید هم در همین روستای ده‌خیر باشه.

یعنی مزار شهید عباس حسینی در بهشت زهرا(س) نیست؟

خیر. مسئولان گفتند فیروزآباد امامزاده ای دارد و چند شهید مدافع حرم آنجا هستند. گفتند اگر صلاح بدانید مزار شهید آنجا باشد بهتر است. اما چون مادر شهید بیماری هایی داشت و رفت و آمد تا آنجا برایش سخت بود، گفتم اگر صلاح می دانید، مزار شهید را همین جا و در روستای ده‌خیر بگذاریم و مسئولان هم موافقت کردند.

  این گلزار، باز هم شهید دارد؟

بله، یک شهید از دوران دفاع مقدس دارد. بقیه شهدای ده‌خیر در زمان جنگ تحمیلی مزارشان در بهشت زهرا است.

یعنی اینجا فقط دو شهید مدفون هستند. یک شهیددفاع مقدس و یک شهید مدافع حرم… عباس‌آقا متولد چه سالی بودند؟

حافظه ام یاری نمی کند. این مطالب را جایی یادداشت کرده ام که باید بیاورم و برایتان بگویم… تولد شهید عباس ۲۳ دی ماه ۱۳۶۷ بوده. ۱۵ تیرماه ۱۳۹۵ هم به شهادت رسید. یعنی حدودا بیست و هفت سالش بود که شهید شد.

شما خودتان چه سالی ازدواج کردید؟

ما سال ۱۳۵۹ در همین جا ازدواج کردیم. یعنی یک سال بعد از رسیدنمان به ایران.

عباس آقا اولین فرزند شما بودند؟

خیر؛ اولین فرزندم علی بود که بر اثر تصادف فوت کرد. فرزند دومم هم دختری بود به نام زینب و سومین فرزندم هم شهید عباس بود.

عباس آقا بنا نداشتند ازدواج کنند؟

بنا داشت ولی وقتی شرایط سوریه پیش آمد تصمیم گرفت به آنجا برود.

اولین اعزام شهید عباس چه سالی بود؟

اولین بار ۱۵ مهرماه ۹۳ به سوریه رفت.  

با خانواده که به ده‌خیر آمدید، مشغول چه کاری شدید؟

بیشترِ کشاورزیِ اینجا سبزی‌کاری بود و ما هم مشغول سبزی‌کاری شدیم.

در کابل چه کار می کردید؟

پدرم در شهرداری کابل کار می کرد و از ماشین افتاد و لگنش در رفت و بیکار شد. خبری هم از بیمه بیکاری نبود. ما پسرها کار می کردیم و خرج خانه را با دستفروشی تأمین می کردیم.

تا چه زمانی کشاورزی را ادامه دادید؟

حدود ۲۵ سال در کشاورزی بودیم.

زمینی هم برای خودتان خریدید؟

نه؛ شرایط فراهم نبود و همه‌اش کارگری کردم. بعدش مریض شدم و ناراحتی اعصاب پیدا کردم. اعصابم از اول هم ضعیف بود. زحمت سبزی‌کاری هم زیاد بود و بیشتر اذیت می شدم. تا الان هم داروهای اعصاب مصرف می کنم. همین موضوع باعث شد کار کشاورزی را رها کنم. حدود ۹ سال هم در کارخانه پلاستیک‌سازی فیروزآباد کار می کردم و کارگر بخش تولید بودم. کارم هم شیفت شب بود و مصالح ساختمانی تولید می کردیم. همین شب‌بیداری‌ها هم به اعصابم خیلی فشار آورد.

تغییر سرنوشت خانواده شهید با فرار از سربازی! + عکس
همسر شهید مدافع حرم، شیرعلی محمودی ما را تا خانه شهید حسینی همراهی کردند

هیچ موقع هم بیمه نداشتید؟

در سبزی‌کاری که اصلا این حرف ها نبود. در پلاستیک‌سازی هم اصلا بیمه ای نداشتیم.

چه شد که آن کار را کنار گذاشتید؟

من چندین سال پشت سر هم شب‌کار بودم و صبح و شبش متغییر نبود. ساعت کارش هم زیاد بود. از ۶ غروب تا ۷ صبح. یعنی ۱۳ ساعت کار می کردیم. یک ساعت برای شام و نماز مغرب و عشا اجازه ترک کار داشتیم. نماز صبح را هم اجازه می دادند که دو رکعت بخوانیم.

همین بیدار ماندن اعصابم را بیشتر خراب کرد. خواب روز مثل خواب شب نمی شود. بیشتر روی اعصابم تأثیر گذاشت و تقریبا دو سال است که آن کار را هم رها کرده‌ام.

پس شما مشغول کار بودید که عباس آقا شهید شدند…

بله…

خودِ عباس‌آقا مشغول چه کاری بود؟

تا ۹ کلاس درس خواند و درسش هم خوب بود. اول دبیرستان را هم خواند. آن سال شرایطی پیش آمد که درس را ترک کرد. دولت اعلام کرد که مهاجران باید به کشورشان برگردند. معلمان هم گفتند چه بخوانید و چه نخوانید، تا امتحانات دیگر ایران نیستید و فرقی برای شما نمی کند. این ها هم دلزده شدند و دیگر درس نخواندند.

دوباره برای کار به کارخانه گاز فندک فیروزآباد رفت. بعدش هم این کار را رها کرد و به کار لوله‌کشی گاز رفت. مدتی با پسرخاله‌اش بود که او به خارج رفت. در حال یادگیری کار لوله‌کشی بود که مسئله سوریه پیش آمد و به آنجا اعزام شد.

علی‌آقا (برادر شهید) هم درس خواندند؟

علی‌آقا هم تا سوم راهنمایی درس خواند و بعدش مشغول سبزی‌کاری شد.

هنوز هم سبزی‌کاری در این منطقه هست.

بله، هنوز هم سبزی‌کاری هست. فقط دو سه ماه زمستان به خاطر سرما تعطیل می شود. از اول برج ۱۲ شروع می شود و تا آذر سال بعد ادامه دارد. کلا کار سختی است. یک سختی‌اش این است که ساعت کاری‌اش طولانی است. با آفتاب باید بیرون رفت و با غروب خورشید هم به خانه برگشت. همه کارها مثل کاشت و برداشت و آبیاری برقرار است.

درآمدش چطور است؟

قبلا کارگرها روزمزد کار می کردند اما الان مدتی است که شراکتی شده. نصف نصف می شود بین صاحب زمین و کسی که کار می کند. الان کلا شراکت است. مثلا می گویند این دو هکتار زمین را دو نفر بدون مزد کار کنند. هزینه ها را برمی داریم و هر سودی که ماند، نصف نصف می کنند. صاحب زمین اجازه زمین نمی گیرد و دو نفر هم حقوق نمی گیرند.

هر یک هکتار را یک نفر می تواند کار کند؟

نه، باید کارگر هم بگیرد. ولی آن یک نفر که مسئول کار است باید حقوق نگیرد. البته لازم است که کارگر هم بگیرد.

*میثم رشیدی مهرآبادی

ادامه دارد…

تغییر سرنوشت خانواده شهید با فرار از سربازی! + عکس
همسر شهید مدافع حرم، شیرعلی محمودی ما را تا خانه شهید حسینی همراهی کردند



منبع خبر

تغییر سرنوشت خانواده شهید با فرار از سربازی! + عکس بیشتر بخوانید »

«مکتب سلیمانی» منشور انقلاب اسلامی و تحول‌آفرین است


«مکتب سلیمانی» به‌عنوان منشور انقلاب اسلامی راه را به ما نشان می‌دهدبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، آیین تکریم پدران آسمانی و تجلیل از خانواده‌های معظم شهدا، روز گذشته (چهارشنبه) مصادف با شب ولادت حضرت علی (ع)، با حضور «سعید اوحدی» رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران به‌همت گروه خودرو سازی سایپا در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) برگزار شد.

در این مراسم که از تعدادی خانواده‌های معظم شهدا تجلیل و مزار مطهر شهدای آرامیده در قطعه 40 گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تهران گلباران شد، رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران طی سخنانی، ضمن تبریک میلاد باسعادت مولی‌الموحدین حضرت علی‌ (ع) اظهار داشت: یکی از برکات ارزشمند و بزرگ انقلاب اسلامی برگزاری همین برنامه‌ها در روز میلاد ائمه معصومین (ع) و بزرگداشت و نام‌گذاری مبارک و با سنخیتی است که صورت گرفته و نسل‌های گذشته ما در طول تاریخ از این برنامه‌ها و نعمت حضور در این مراسم‌ها محروم بودند.

وی نام‌گذاری روز میلاد امام علی (ع) به‌عنوان «روز پدر» را مناسبتی زیبا و قابل تقدیر خواند و افزود: امروز در هیچ نقطه‌ای از عالم خلقت، به‌غیر از خاک مقدس جمهوری اسلامی که به برکت خون شهدا و رهبری حضرت امام (ره) این قداست را پیدا کرده است، چنین مناسبت‌ها و جمع‌های نورانی را مشاهده نمی‌کنیم.

اوحدی گفت: اگر شهدای عزیز ما طبق نص صریح قرآن زنده و «عند ربهم یرزقون» هستند، قطعاً مزار پاک و مقدس‌شان در دنیای مادی نیز قطعه‌ای از بهشت خدا روی زمین است.

وی با بیان اینکه ویژگی‌های متمسکین واقعی به حضرت علی (ع) همواره یک سؤال بزرگ و ماندگار در طول تاریخ در ذهن‌ها بوده است، اضافه کرد: تحقق عینی و واقعی متمسکین به این امام همام را در شهدا دیدیم. وقتی ظرفیت معنوی، عرفانی و روحی شهدای ما به اندازه‌ای رسید که حتی جسم مادی آن‌ها هم توانایی حفظ آن را نداشت، فقط و فقط خود خدا خریدار آن‌ها شد. خداوند فرمود من خریدار شهدا هستم و وعده داد که «انا خلیفه فی اهلی» یعنی خودم جانشین شهدا در خانواده‌شان هستم وعده‌ای که به هیچ پدیده‌ دیگری نداده است.

رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران اضافه کرد: اگر چشم بصیرت داشته باشیم، حتماً حضور حضرت حق را در بین فرزندان و والدین شهدا می‌بینیم. همچنین خداوند فرموده‌اند اگر کسی دل خانواده معظم شهیدان را به دست آورد، خداوند را راضی کرده است و این رسالت سنگین بر دوش ماست.

وی با اشاره به اینکه حضور در مراسم میلاد حضرت علی (ع)، در جمع فرزندان شهدا و در کنار مزار شهدا، حجت را تمام کرده است، اضافه کرد: امروز الگویی چون سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را داریم که در هشت سال دفاع مقدس، در سخت‌ترین شرایط جنگید و 40 سال همه‌چیز خود را فدای انقلاب اسلامی کرد و در جبهه مقاومت هم به برکت وجود و فکر بلندی که داشت، بزرگ‌ترین شکست تاریخ را به بیست و شش کشور دنیا در جبهه استکبار جهانی تحمیل کرد.

اوحدی با تأکید بر این‌که امروز مکتب شهید سلیمانی به‌عنوان منشور انقلاب اسلامی و ولایتمداری راه را به ما نشان می‌دهد و تحول‌آفرین است، گفت: دشمن از این تحولات درکی ندارد و چون این درک را ندارد ،در محاسبات خود هم بزرگ‌ترین خطاها را مرتکب می‌شود.

رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران خاطرنشان کرد: اگر در شب میلاد حضرت علی (ع) در کنار قبور مطهر و در جمع پدران معظم شهدا هستیم، یک هدف بزرگ ما این است که از خدا بخواهیم تا ما  را از متمسکین واقعی به ولایت امیرالمؤمنین علی (ع) قرار دهد.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

«مکتب سلیمانی» منشور انقلاب اسلامی و تحول‌آفرین است بیشتر بخوانید »