به وقت عاشقی

ناله‌ای سرکشید از بغداد: «لقد استشهد سلیمانی»

ناله‌ای سرکشید از بغداد: «لقد استشهد سلیمانی»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، «محمدرضا بحری» از شاعران انقلابی استان آذربایجان شرقی، سروده خود با عنوان «خبری ناگوار» در سوگ سردار شهید «قاسم سلیمانی» را منتشر کرد که در ادامه آن را می‌خوانید:

در غمی جان شکار می‌گریم

همچو ابر بهار می‌گریم

درد‌ها در دلم تلاطم کرد

آبشار آبشار می‌گریم

گریه‌ام از شکست ناشی نیست

عرق شرم ریزد از چشمم

طف آتشفشان سینه‌ من

شرر عشق می‌زد از چشمم

جمعه‌ها خود حدیث دلتنگی است

با غم دیگری عجین شده است

چشم در بارش ستاره چنان

که فلک نقش بر زمین شده است

خبری ناگوار در راه است

خبری ناگوار و بهت‌آور

مرگ گل را به دست جور خزان

در بهاران نمی‌کنم باور

تا در خیمه‌ معاویه

ضربتی چند مانده بود ولی

خبری همچو صاعقه پیچید

کشته شد مالک سپاه علی

باده غم گذشت از خط جور

ناله‌ای سرکشید از بغداد:

«لقد استشهد سلیمانی»

جرعه نوش بلا خراب افتاد

بر خلاف سکوت خون‌خواران

بغض فریاد او گره وا کرد

داغ خود بر دل زمین بگذاشت

تا در آغوش آسمان جا کرد

خاک را طاقت بهشت نبود

رفت و سردار آسمانی شد

زمهریر دی زمستان را

داغ خورشید جاودانی شد

شهدا صف کشیده منتظرند

که عزیزی رسد به مهمانی

بوسه می‌زد امام بی‌سر‌ها

بر سر قاسم سلیمانی

گرچه در کهکشان کرکس‌ها

راه شیران کمین ظالم‌هاست

تا ابد بر فراز بام فلک

پرچم فتح حاج قاسم‌هاست

لشکر آخرالزمانی عشق

گرچه امروز داغ اشتر دید

بعد از او پیر داغدیده‌ ما

صد چو مالک امیر لشکر دید

ما همه اختران صبحدمیم

خواب از چشم شام می‌گیریم

هم قسم گشته‌ایم کز دشمن

سخت‌تر انتقام می‌گیریم

یاد او تا همیشه در دل ما

ساحل موج‌های طوفانی است

صحبت ما و این چکامه‌ سرخ

هدیه‌ مور با سلیمانی است

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ناله‌ای سرکشید از بغداد: «لقد استشهد سلیمانی» بیشتر بخوانید »

تنگ است دلم برایتان‌ ای سردار

تنگ است دلم برایتان‌ ای سردار


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، «سید احمد استوار» از شاعران انقلابی و آئینی آذربایجان شرقی، تعدادی از آخرین رباعی‌های خود درباره سردار شهید «قاسم سلیمانی» را منتشر کرد که در ادامه یکی از این رباعی‌ها را می‌خوانید.

تنگ است دلم برایتان‌ ای سردار

در حسرت ربّنایتان‌ ای سردار

پررو شده‌اند بی شما کفتاران

خالی است چقدر جایتان‌ ای سردار

*

در بیشه‌‌مان حضورتان کافی بود

در شام سیاه، نورتان کافی بود

تا پشت ستمگران بلرزد؛ چون شیر

از بیشه فقط عبورتان کافی بود

*

خون تو دویده در رگ و ریشه‌ ما

صد شیر، هنوز دارد این بیشه‌ ما

بعد از تو به دست خویش گورستانی

کندند برای خویش با تیشه‌‎ ما

*

سردار، قسم به عصمت یاس على

سوگند به آن لحظه‌ حساس على

آرام نمی‌شود دلم جز با خون

سوگند به عباس، به عباس على

*

هرچند که روزی همگی می‌میریم

همبازی جنگ و همدم شمشیریم

خون تو برایشان گران خواهد بود

ما خون تو را ز دشمنت می‌گیریم

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تنگ است دلم برایتان‌ ای سردار بیشتر بخوانید »