بوکمال

ناگفته‌هایی از حاج قاسم درباره نابودی داعش در ۳ ماه/ تلاش مضاعف آمریکایی‌ها برای تخریب شهید سلیمانی

ناگفته‌هایی از فرماندهی حاج قاسم در نبرد با داعش


گروه اجتماعی دفاع‌پرس: سعید نوروزی‌پور؛ سپهبد شهید قاسم سلیمانی یکی از محبوب‌ترین چهره‌های انقلاب اسلامی هست و نماد مبارزه با نظام سلطه و ظلم جهانی شناخته می‌شود. به گواه فرماندهان جبهه مقاومت شهید سلیمانی هرگز فکری جز حرکت برای عزت اسلام و مظلومان جهان در سر نداشت و زندگی خود را صرف مبارزه با ظالمان کرد و همواره نگاهش به افق نگاه مقام معظم رهبری بود.

مقام معظم رهبری شامگاه ۱۳ دی‌ ماه با حضور در منزل این شهید والامقام شهادت سردار سلیمانی به دست خبیث‌ترین افراد عالم یعنی آمریکایی‌ها و افتخار آنها به این جنایت را یک ویژگی ممتاز برای آن مجاهد شجاع برشمردند و خاطرنشان کردند: جهاد او جهاد بزرگی بود و خداوند نیز شهادت او را شهادت بزرگی قرار داد. این نعمت عظیم بر حاج قاسم که شایسته آن بود، گوارا باشد. حاج قاسم باید همین‌جور به شهادت می‌رسید.

در ادامه و به بهانه برگزاری دادگاه رسیدگی به ترور شهید سلیمانی گفت‌وگویی با «صادق اشک‌تلخ» از فرماندهان جبهه مقاومت و از نزدیکان شهید داشتیم تا در خصوص ابعاد این شخصیت والامقام بیشتر بدانیم.

دفاع‌پرس: درباره ابعاد شخصیتی شهید حاج قاسم سلیمانی بفرمایید.

شهید سلیمانی شخصیت جامعی بود که اگر سال‌ها در وصف ویژگی‌های چند بُعدی ایشان صحبت شود و کتاب نوشته شود باز هم حق مطلب ادا نمی‌شود. یک موقعی به صورت اجمالی نگاه می‌کردم دیدم رهبر معظم انقلاب اسلامی حدود ۴۰ ویژگی درخصوص حاج قاسم بیان فرمودند؛ من یک سرباز کوچک حاج قاسم در منطقه بودم برای این اوصاف مصداق داشتم؛ حاج قاسم مخلص، نوع‌دوست، باتدبیر، شجاع و … بود. کلام حاج قاسم برخوردار از دو پشتوانه بود اول عمل و دوم اعتقاد و برای همین وقتی مطلبی عنوان می‌کرد به دلیل اینکه پشتوانه اعتقادی و عملی داشت در تار و پود همه فرماندهان و نیرو‌ها می‌نشست. حاج قاسم همیشه در دعاهایش می‌گفت خداوند صداقت ما را با شهادتمان اثبات کند و خداوند به بهترین شکل صداقت حاج قاسم را نشان داد. 

دفاع‌پرس: یکی از ویژگی‌های بارز حاج قاسم ولایت‌پذیری ایشان بود. در این خصوص بفرمایید.

در یکی از ماموریت‌ها حاج قاسم به تدمر آمدند و جلسه‌ای با تعداد محدودی از نیرو‌ها از جمله «حاج مالک» داشت. حاج مالک فرمانده نیرو‌های حزب الله از طرف سید حسن نصرالله در سوریه بود. در این جلسه حاج قاسم خطاب از یکی از مسئولین رده بالای سوریه پرسید آن مطلبی که گفتم انجام شد یا خیز که آن فرمانده به حاج قاسم گفت بعدا صحبت می‌کنیم. وقتی که گفت بعد صحبت می‌کنیم حاج قاسم با عصبانیت ماژیکی را که در دست داشت تا شرح عملیات را توضیح دهد بر روی نقشه کوبید و برگشت گفت صحبت می‌کنیم؟! تاخیر در امر ولایت معصیت هست و شما می‌گوید صحبت می‌کنیم؟! باید‌های آقا برای ما وجوب شرعی دارد و با ناراحتی جلسه را ترک کرد. 

بعد‌ها از آن مسئول سوال کردیم که موضوع چه بود؟ گفت هر وقت حاج قاسم محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی شرف‌یاب می‌شود و ایشان رهنمودی برای جبهه مقاومت دارند، بلافاصله بعد از جلسه تماس می‌گیرد و دستورات حضرت آقا را با کد رمز‌هایی که وجود داشت اعلام می‌کرد و پس از آن خودشان به منطقه می‌آمدند برای پیگیری اجرا آن دستور. گویا در دیداری که حاج قاسم با رهبر معظم انقلاب داشتند ایشان در خصوص سقف نیرو‌های جبهه مقاومت عددی را اعلام می‌کنند و ایشان این موضوع را منتقل می‌کنند و زمانی که پیگیر اجرای آن می‌شوند می‌بینند که اجرا نشده هست و دلیل عصبانی حاج قاسم این بود. 

حاج قاسم می‌گفت وقتی امام خمینی (ره) فرمودند خرمشهر باید آزاد شود، این برای ما وجوب شرعی داشت و تاخیر فرماندهان معصیت بود؛ همچنین وقتی حضرت آقا می‌فرماید باید حکومت بشار اسد بماند، این باید برای ما وجوب شرعی دارد، زمانی که امام خامنه‌ای می‌فرمایند داعش باید از بین برود این باید برای ما وجوب شرعی دارد و تاخیر در این برای ما معصیت هست. نگاه حاج قاسم به کلام ولایت یک نگاه صد در صد تقدسی بود و می‌گفت باید و نباید‌های حضرت آقا برای ما وجوب شرعی دارد. 

دفاع‌پرس: درباره حضور سردار سلیمانی در خطوط مقدم و سرکشی از مواضع نیروها بفرمایید.

در یک منطقه‌ای حاج قاسم مقید بود که باید حتما به خطوط سرکشی کند و از حال و روز رزمندگانی که در خط مقدم هستند حتما مطلع شود. در یک جایی من پشت فرمان بودم حاج قاسم کنار من، آن منطقه در تیررس موشک‌های دشمن بود، یکی از بچه‌های اطلاعات هم در ماشین ما بود اعلام کرد که دشمن به راحتی می‌تواند ما را بزنند حاج قاسم به من گفت برو خدا با ماست؛ وقتی حاج قاسم این جمله را گفت به گونه‌ای خیالمان آسوده شد که گویی راه برای ما باز شد. 

دفاع‌پرس: ماجرای حضور حاج قاسم در ختم شهید قمی و قولی که دادند چه بود؟

بعد از اینکه پایگاه کتائب حضرت سید الشهدا سقوط کرد و شهید حججی اسیر شد، داعشی‌های خیلی روی این موضوع فضاسازی کردند؛ در این زمان شهید سلیمانی در مراسم شهید حسین قمی در شمال شرکت کردند و فرمود تا سه ماه دیگر پایان سلطه داعش هست. زمانی که شهید سلیمانی به سوریه آمدند جلسه‌ای تشکیل شد و در آن جلسه اعلام شد ۱۴ هزار کیلومتر مربع در سوریه در تصرف داعش هست و این غیر از صحرای عراق و الانبار بود. 

شهید سلیمانی در آن جلسه تاکید داشت با توکل بر خدا این کار انجام می‌شود، چون در آن جلسه بعضی‌ها گفتند چطور زمان دادید حاجی با این حجم منطقه که در تصرف دشمن هست؟! حاج قاسم باز تاکید کرد با توکل بر خدا این کار صورت می‌گیرد؛ اولین جلسه با فرماندهان ارتش سوریه و روسیه برگزار شد. آنها می‌گفتند اینکه عملیات را از عمق صحرا انجام دهیم تا برسیم به بوکمال از نظر نظامی کاری نشد هست و به آن قائل نبودند و می‌گفتند اینجا جنگ با جو، زمین و دشمن هست و طوفان‌های عظیم شن، زمین رمل و نیرو‌های انتحاری داعش دردسرساز هست و نمی‌پذیرفتند. 

زمانی که آنها نپذیرفتند حاج قاسم گفت که خودمان با توکل بر خدا انجام می‌دهیم؛ جلسه دوم در تدمر برگزار شد و حاج مالک هم حضور داشت و مباحث تاکتیکی مطرح شد؛ در این جلسه حاج مالک هم قبول نکرد و بر این باور بود حجم تلفات بالا خواهد رفت.

دومین جلسه‌ای بود که با این عملیات موافقت نشد، اما حاج قاسم تردیدی با خود راه نداد وقتی جنگ شروع شد در صحرا خود حاج قاسم شخصا فرماندهی کار را برعهده گرفت؛ وقتی به نزدیکی بوکمال رسیدم برداشت این بود که اگر وارد شهر بوکمال شویم همه چیز پایان بپذیرد چرا که حشد‌الشعبی هم از الانبار داشت عملیات را انجام می‌داد. 

این موضوع اگر به گوش سید حسن نصرالله عزیز می‌رسید که حاج مالک نقشی موثری در این عملیات نداشته آنها را سرزنش می‌کرد؛ لذا حاج مالک به حاجی گفت ما دو تیپ را آماده کردیم که وارد محور شوند؛ حاج قاسم پشت بی‌سیم آمد و اعلان کرد سیدجابر با دو بسته وارد خواهد شد. منظور از دو بسته همان دو تیپ بود و فرمود آنها را به کاربگیرد؛ حاج قاسم همه را در پیروز‌ی‌ها سهیم می‌کرد و این نبود که بگوید این پیروزی را من به دست آوردم. 

آن روز که به بوکمال رسیدیم و حشدالشعبی هم به قائم رسیده بود کار تمام شد و هشتمین روز بود و این در صورتی بود که آمریکایی‌ها کاملا واقف بودند و هرکاری می‌کردند این سه ماهی که حاج قاسم گفته را افزایش دهند؛ خداوند متعال به دلیل اخلاص، شب نخوابیدن‌ها، تلاش و اهتمامی که داشت این کار قبل از سه ما محقق کرد و پیروزی نصیب جبهه مقاومت شد.

دفاع‌پرس: شهید سلیمانی در میان نیروهای تیپ فاطمیون و زینبیون چگونه عمل می‌کرد؟

یک زمانی حاج قاسم را در دوران دفاع مقدس و در لشکر ثارالله کرمان می‌بینی که همه رزمندگان از یک شهر بودند و یکدیگر را می‌شناختند؛ اما یک موقع می‌بینی حاج قاسم بین رزمندگان پاکستانی و افغانستانی حضور پیدا می‌کنند، کلام حاج قاسم سلیمانی و شخصیت ایشان قلب‌های آنها را تسخیر کرده بود. 

زمانی که حاج قاسم به «شیخ نجار» برای معارفه بنده به عنوان فرمانده تیپ زینبیون آمدند بعد از سخنرانی آنقدر بچه‌های زینبیون به حاج قاسم ارادت داشتند که ایشان به دلیل شلوغی نتوانستند کفش خود را بپوشند و حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ متر را بدون کفش راه رفتند تا به ماشین خود برسند. 

یک عشق و عاشقانه‌های وجودی و فراتر از موضوعات تشکیلاتی بین رزمندگان و حاج قاسم بود و آنها حاجی را همچون نگین و الماسی بین خود می‌دانستند؛ حاج قاسم وقتی سر سفر‌‌ه‌ایی در یگان می‌نشست و  می‌خواست چیزی میل کند از فرمانده سوال می‌کرد آیا برای همه بچه‌ها هست و تاکید داشت که غذا برای همه یکسان باشد.

دفاع‌پرس: پس از آزادی بوکمال داعش و آمریکایی چه کردند؟

در بعضی از جلسات اعلام می‌شد ما به گونه‌ای عمل می‌کنیم که داعش از خاک سوریه خارج و وارد قسمتی از عراق شود اما شهید سلیمانی تاکید داشت که باید داعش باید نابود شود و پرچم آن‌ها از بین برود؛ روزی که به بوکمال رسیدیم و حاج قاسم این پیام را به حضرت آقا دادند ارتش سوریه با پشتیبانی ارتش روسیه به المیادین واقع در ۷۰ کیلومتری بوکمال رسیده بود. 

پس از آزادی بوکمال نیز آمریکایی‌ها به دنبال این بودند برای نیم ساعت که شده به وسیله داعش مانوری در آنجا داشته باشند تا بگویند بیاناتی که رهبر معظم انقلاب و شهید سلیمانی داشته‌اند درست نیست و بوکمال دست داعش هست به همین دلیل کار بسیار سخت بود. 

دفاع‌پرس: قطعا وصیت نامه شهید سلیمانی را مطالعه کردید. نظرتان در مورد جملاتی که در آن وجود دارد، چیست؟

با اعتقاد تمام می‌گویم آن جمله‌ای که حاج قاسم در وصیت‌نامه نوشتند‌ «ای مردم شما شاهد هستید به قدری که من با بچه‌های شما بودم با بچه‌های خودم نبودم» واقعا همین‌گونه بود. بچه‌های افغانستان، پاکستان، عراق، یمن و لبنان برای حاج قاسم با بچه‌های لشکر ثارالله کرمان فرق نمی‌کرد و نگاه سردار سلیمانی خیلی فراتر بود و با جدیدیت و حساسیت خاصی بر روی نیروی‌های خود حساب باز می‌کرد. 

در یکی از سرکشی‌های بنده و شهید اصغر پاشایی همراه حاج قاسم بودیم، در حین قدم زدن یک نیروی سوری آمد پیش حاجی و گفت در درگیری با داعش تیر خوردم. حاج قاسم با زبان عربی گفت ببینم، رزمنده عراقی آسینش را بالا برد و محل اثبات گلوله را نشان دهد که حاج قاسم خم شد و جای گلوله را بوسید. رزمنده سوری دستش را کشید و به زبان عربی گفت «والله یک نفر در عالم هست و او حاج قاسم هست».   

دفاع‌پرس: جمله پایانی شما درباره حاج قاسم چیست؟

حاج قاسم به این رسیده بود که استراحت بعد از شهادت هست چرا که وقتی به دلیل کار زیاد برخی‌ها گله می‌کردند می‌گفت من از همه شما خسته‌ترم.

انتهای پیام/ 241

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

ناگفته‌هایی از فرماندهی حاج قاسم در نبرد با داعش بیشتر بخوانید »

ماجرای حلالیت گرفتن حاج قاسم از خانواده اهل سنت سوری+ فیلم

ماجرای حلالیت گرفتن حاج قاسم از خانواده اهل سنت سوری+ فیلم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خو حاج قاسم در یکی از صحبت‌هایش گفته بود تا انسان شهید نباشد، شهید نمی‌شود. این جمله اشاره به این مهم دارد که تا وقتی خودسازی و بزرگ منشی و اخلاق در وجود آدمی رشد نکند انسان به سر منزل مقصود نخواهد رسید. حاج قاسم خود نیز از جمله شهدایی بود که مسیر خودسازی را از ۴۰ سال پیش و پس از حضور در دفاع مقدس به عنوان فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله (ع) پیمود تا آنکه پس از سال‌ها مجاهدت جان خود را در دفاع از دین و حق فدا کرد و به دست دشمن قسم خورده ایران به شهادت رسید.

جای جای خاک سوریه وقتی به دست تکفیری‌های وهابی مورد تعرض قرار گرفته یادآور خاطراتی از رشادت‌های سردار سلیمانی و رزمندگانش است که در طول حضور خود نمایشی از مردانگی و جوانمردی را به نمایش گذاشتند.

در جریان عملیات بوکمال سوریه سردار حاج قاسم سلیمانی وارد منزل مخروبه یک اهل سنت در یکی از روستا‌های سوریه شده و یک شب را در این منزل سر می‌کند. پس از پایان حضورش در خانه او با دستخط خود در دو برگه نامه‌ای به زبان عربی برای اهالی خانه می‌نویسد و در آن ذکر می‌کند من شیعه هستم و شما سنی، هر دو مسلمانیم، من در خانه شما نماز خواندم، راضی باشید. وی در پایان نامه تلفن منزلش در تهران را نوشته که اگر صاحبخانه دوست داشت به تهران زنگ بزند و با او صحبت کند. این نامه را لای قرآن روی میز گذاشت.

در ادامه فیلم این خاطره و نماز خواندن حاج قاسم در منزل خانواده اهل سنت سوری را می‌بینید.

کد ویدیو

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای حلالیت گرفتن حاج قاسم از خانواده اهل سنت سوری+ فیلم بیشتر بخوانید »

کتمان شهادت آقا مهران؛ از خانه تا بیمارستان! +‌ عکس


تشییع پیکر  شهید مدافع حرم مهران خالدی

ما را با هواپیمای باری آوردند. نمی دانم هواپیمای باری سوار شدید یا نه؟ سر و صدای زیاد، سرمای شدید در اوج زمستان؛ ۱۴ اسفند بود؛ ۴، ۵ تا پتو دورمان بود؛ کاپشن و کلاه و همه چیز داشتیم اما باز سردمان بود.



منبع

کتمان شهادت آقا مهران؛ از خانه تا بیمارستان! +‌ عکس بیشتر بخوانید »

خبر اسارت آقا مهدی قبل از شهادتش + عکس

خبر اسارت آقا مهدی قبل از شهادتش + عکس



مدافع حرم فاطمیون شهید مهدی خوش آمدی

گروه جهاد و مقاومت مشرق – ما به دیدار خانواده های شهدای مدافع حرم می رویم تا بیشتر با آنها آشنا شویم. شهدای مدافع حرم خیلی مظلوم هستند و از آنها مظلوم‌تر، رزمندگان فاطمیون. به خاطر اینکه وقتی رفتند سوریه، خیلی رشادت آفریدند.

یکی از فرماندهان میدانی سوریه می گفت: اول از همه عراقی ها به سوریه رفتند و شروع کردند به جنگیدن تا فرودگاه دمشق را از تیررس تکفیری ها آزاد کنند. همین طور که مشغول بودند، یک باره دیدند عده‌ای با لباس شخصی آمدند که فرمانده‌شان ابوحامد بود. پرسیدند شما کی هستید و از کجا آمده‌اید؟ گفتند ما تعدادی افغانستانی هستیم و آمده‌ایم برای دفاع از حرم، هیچ امکاناتی هم نداریم. اینها را اول تقسیم کردند در گروه‌های عراقی که بروند آنجا تا اسلحه بگیرند و بایستند و نگهبانی بدهند و یک جاهایی بجنگند. ما یک خشاب اگر می دادیم به عراقی ها، همان روز اول شلیک می کردند و تمامش می شد، اما افغانستانی‌ها تیر الکی نمی زدند، چون این تیر ارزش دارد. از نظر خوراک و لباس و همه  چیز هم خیلی قانع بودند… خلاصه یک مقدار که گذشت دیدیم آنها چنان قوی هستند که می توانند خودشان یگانی باشند که الحمدلله فاطمیون شکل گرفت و درخشید.

صبح یک روز مردادماهی، در حالی که خورشید هنوز زورآزمایی‌اش را آغاز نکرده بود، در یکی از کوچه‌های محله قراکرد و حوالی حسینیه شیخ اکبر، پدر و مادر شهید مدافع حرم، مهدی خوش‌آمدی به ما خوش‌آمد گفتند و ما را به حضور پذیرفتند. آنچه در ادامه می‌خوانید، دومین قسمت از این گفتگو است.

**: اصلا چه شد که فکر سوریه به ذهنش آمد؟

مادر شهید: داستانش مفصل است؛ قبل از اینکه به سوریه برود، همشهری‌هایش می رفتند سمت خارج (اروپا و امریکا)؛ پسرم گفت همه دوست و رفیق هایم رفتند خارج، من هم می خواهم بروم.

خبر اسارت آقا مهدی قبل از شهادتش + عکس

**: خارج منظورشان اروپا بود؟ برای زندگی؟

مادر شهید: بله. یک روز بعد از ظهر آمد گفت همه دوست هایم رفتند، شما هر کار می کنم اجازه نمی دهید. من می خواهم بروم (پدرش سر کار بود) کوله پشتی اش را برداشت و گفت خداحافظ و رفت. شوخی شوخی رفت، فکر نمی کردم برود. بعد از دو روز زنگ زد؛ گفتم کجایی؟ گفت من در راه هستم. بعد از یک هفته به استانبول رسید. بعد از این زنگ زد گفت پول بفرست من می خواهم سمت یونان بروم.

**: یعنی با هدف اروپا رفت؟

مادر شهید: بله، تا استانبول هم رفت، بعد ما می خواستیم پول جور کنیم و برایش بفرستیم. مشورت کردیم. یک هفته گذشت زنگ زد گفت پول برای اروپا نمی‌خواهم؛ برای من پولی بفرستید که برگردم. من به برادرم زنگ زدم و گفتم مهدی اینطور می گوید. گفت این دیوانه است! چه می گوید، این همه سختی را کشیده؛ برای چی برمی گردد؟

**: پاسپورت هم نداشت و با سختی تا استانبول رفته بود…

مادر شهید: آن زمان تک و توک می رفتند، مهدی هم قاچاقی رفت. خودش می گفت و داستان را تعریف رفتنش را می کرد. همه‌اش می گفت از دره‌ها، خیلی به سختی رد شده بود.

**: به سختی تا لب مرز ما رفته، چون در مسیر پیشوا تا مرز ترکیه هم به راحتی نمی توانستند بروند. ابعد از مرز ایران هم باز به سختی می شد رد بشوند؟

مادر شهید: بله؛ دیگر زنگ زد و ما گفتیم ما برایت پول جور می کنیم تا بروی اروپا؛ گفت نه من می خواهم برگردم. یک موتور داشت؛ گفت موتورم را بفروشید و پولش را بفرستید. گفتم برای چی؟ ما برایت پول می فرستیم. گفت نه من می خواهم برگردم. ما یک پولی جور کردیم و برگشت. بعد از چند مدت بهش گفتم تو چرا این کار را با خودت کردی؟ برای چی برگشتی؟ این همه خطرات را به جان خریدی رفتی، رسیدی، چرا برگشتی؟ گفت نمی توانم با تو صحبت کنم، چطور به تو بگویم؟! چیزی که خودم با چشم خودم دیدم، ندیده بودم باور نمی کردم. بعد به دایی‌اش گفت: آنجا من خیلی بی حجابی و مفاسد را می دیدم و طاقتم نمی آمد. آنجا نمی شد زندگی کرد. زن و مرد آنجا فرقی نمی کردند، همه چیز قاطی بود… نتوانسته بود تحمل کند، خیلی غیرتی بود.

پدر شهید: از آنجا که آمد، یک «سید هاشم»ی هست در محله ما که سوریه‌ای‌ها را ثبت‌نام می کرد. دفتر داشت. از افغان‌ها برای فاطمیون ثبت نام می‌کرد. من هم گفتم سختی کشیدی، برو اروپا دیگر؛ من پول قرض می کردم تا تو بروی. گفت نه بابا این چیزی که من به چشم دیدم، شما ندیدید، من برمی گردم. آخر هم برگشت. سه چهار میلیون تومانِ آن زمان را هم خرج کرد و نرفت. به ایران که رسید، یک هفته نشد که با «سید هاشم» آمد دم درِ خانه، گفت شما راضی هستید؟ آقا مهدی می خواهم برود سوریه…

**: سید هاشم به شما گفت؟

پدر شهید: بله؛ من گفتم ما راضی هستیم، خودش راضی باشد، ما هم راضی هستیم در این راه برود. مادرش هم راضی بود. رفتن به اروپا را ما راضی نبودیم. حالا که برگشته بود، خدا عاقبت به خیری خواسته بود برایش.

خبر اسارت آقا مهدی قبل از شهادتش + عکس

**: دفتر سید هاشم در همین امامزاده جعفر(ع) بود؟

پدر شهید: بله.

**: این برای چه سالی است؟ یعنی چند بار اعزام شدند؟

مادر شهید: سه بار اعزام شدند.

**: این سه بار چقدر طول کشید؟

پدر شهید: یک سال قبل از شهادت بود. یکبار که مرخصی آمد، موتور داشت، با موتور تصادف کرد، قوز پایش شکست.

**: این تصادف برای کِی است؟

مادر شهید: بار دوم که رفت و برگشت.

**: یعنی بار دوم که آمد، بین اعزام دوم و سوم این تصادف اتفاق افتاد؟

مادرشهید: بله، روز دهم تصادف کرد.

پدر شهید: این سری به خاطر پایش بیشتر اینجا ماند. پایش یک مقدار که خوب شد و می توانست برود، دوباره رفت به سوریه، این بار که رفت، برای بار سوم، دیگر برنگشت.

**: تا استخوان پایش جوش خورد و خوب شد، رفت؟

پدر شهید: بله، نُه ماه در خانه بود.

**: پس بار اول شما رضایت دادید؟ آموزش‌هایشان چقدر طول کشید؟

پدر شهید: بله؛ فکر می کنم نزدیک یک ماه آموزش دید. بعد رفتند و سه ماه آنجا بودند.

**: در چه منطقه‌ای بودند، برای شما تعریف کرده بودند؟

پدر شهید: اول‌هایش در بوکمال بود.

**: بعد از سه ماه وقتی برگشتند، چه حالی داشتند؟

مادر شهید: از آن شب یک خاطره بگویم: اولین برگشتش به ما زنگ زد و گفت من ساعت دوازده، دوازده و نیم شب می رسم. دیگر من با پدرش این طرف و آن طرف دویدیم که کسی را خبر کنیم «مهدی می آید». زنگ زدیم مهدی می آید. رفتیم سر کوچه ایستادیم. دوازده و نیم شب بود که آمد. این را بگویم که اینقدر خاک روی سر و صورت و پلک هایش، نشسته بود که تعجب کردیم. پوتینی که در سنگر به پایش بود با همان پوتین آمد. از در که آمد خودش را انداخت روی پای پدرش و گریه کرد، گفت من قدر شما را ندانستم. بعد روی پای من افتاد… گفتم تو سرباز حضرت زینب هستی، چرا این کار را می کنی؟!

**: از اینکه من قدر شما را ندانستم منظورش چه بود؟

مادر شهید: نمی دانم، شاید دلش آنجا در غربت خیلی گرفته بود. آن شب که آمد به خانه یک دوش گرفت و شامی خورد. خیلی خسته بود. گفتم بخواب. مهمان هم داشتیم. یک گوشه برایش رختخواب انداختم، خوابید. آن ترسی که من آن شب در او دیدم گفتم دیگر نمی رود سوریه.

**: چرا ترس؟

مادر شهید: رفت خوابید، در حالت خواب بود که یک دفعه از خواب پرید! گفتم چی شد؟ همین طور سرش را گرفت گفت خدایا شکرت من در خانه و منزل هستم! فکر کردم پشت سنگر هستم… گفتم مگر تو آنجا نمی خوابی؟ گفت نه مادر؛ آنجا اگر بخوابیم سرمان را می بُرند! من آن شب تا صبح کنار مهدی نشستم. سه بار چهار بار همین طور از خواب می پرید. با خودم گفتم این دیگر اصلا اسم سوریه را هم نمی آورد. شوهر عمه اش آمده بود پهلویش، می گفت مهدی خیلی ترسیده، فکر نکنم دیگر برود. ولی دفعه بعدی خیلی مشتاق­تر و زودتر اعزام شد.

خبر اسارت آقا مهدی قبل از شهادتش + عکس

**: در مرخصی اول چقدر ماندند ؟

مادر شهید: من بعد از او فراموشی گرفتم؛ حدودا ۴ **: ۵ ماه اینجا ماند؛ چون با دوستانش می خواست برود.

**: در این ۴ – ۵ ماه مشغول کار شدند؟

مادر شهید: بله، می رفت سر کار، تا اینکه دوباره رفت به سوریه.

**: کسانی که می روند به نبرد، دوباره مشتاق‌تر می شوند که بروند…

مادر شهید: بار دوم روز دهمی که آمده بود، تصادف کرد. تا هشت ماه پایش صدمه دیده بود.

**: اعزام دومشان هم سه ماهه بود؟

مادر شهید: بله. بار دوم که رفت به ما گفت من دیگر نمی آیم، شش ماهه می مانم و تمدید می کنم. به ما زنگ زد گفت من می خواهم سه ماه دیگر هم تمدید کنم. گفتم تو دلت تنگ نمی شود؟ گفت نه، شما خوب باشید من زنگ می زنم. مرتب به ما زنگ می زد چون می دانست من خیلی نگرانش بودم، مرتب یکسره از سوریه تماس می گرفت.

**: قرار بود شش ماه بماند اما سه ماهه آمد؟

مادر شهید: سه ماهه آمد، چون اینجا در پیشوا خبری پیچیده بود که مهدی اسیر و شهید شده! ما هم بی خبر بودیم. ما خودمان نمی دانستیم اما اطرافیان همه خبر داشتند.

**: چه موقع را می گویید؟

مادر شهید: بار دوم که هنوز اتفاقی برای مهدی نیفتاده بود.

**: چرا این خبر را ساخته بودند؟

مادر شهید: مهدی یک «برادر دینی» و رفیق صمیمی داشت. مادرش آمد خانه ما، همین طور نشست تا ببینید ما خبر داریم یا نه. گفت از مهدی خبر دارید؟ گفتم دیروز بعد از ظهر مهدی به من زنگ زد، گفت احوالش خوب است؟ الحمدالله. رفت. برادر دینی‌اش به مهدی زنگ زده بود و گفته بود تو خوبی؟ گفته بود آره الحمدلله من خوبم. گفت در کل پیشوا پیچیده شما اسیر شدین، شهید شدین؛ گفت نه چه کسی اینطور می گوید؟ به خاطر همان سه ماه دیگر را تمدید نکرد و آمد. گفت مادرم و پدرم نگران می شوند.

**: این برادر دینی ایرانی بودند؟

مادر شهید: افغان بود. همکلاسی‌اش بود.

**: یعنی اینقدر دوست هستند که شما می گویید «برادر دینی»…

مادر شهید: آره، اسمش کریم بود.

خبر اسارت آقا مهدی قبل از شهادتش + عکس

**: ایشان الان هستند؟

پدر شهید: نه، او هم فوت کرد، تصادف کرد.

**: همسن آقا مهدی بود؟

پدر شهید: بله، او هم خیلی پسر خوبی بود، خیلی با هم دوست بودند.

**: همین جا تصادف کرد؟

مادر شهید: آره، در پیشوا. بار سوم هم که ما نمی گذاشتیم برود…

**: یک‌چنین اتفاقی را یکی از رزمندگان دفاع از حرم تعریف می‌کرد. می گفت ما رفته بودیم برای ثبت نام، دیدیم یک مادری آمد و اعتراض می‌کند که چرا پسر من را ثبت نام کرده‌اید؟ گفته بودند ما که اجباری نکردیم، خودش آمده، برگه ثبت نام را بهش داده بودند تا پاره کند. گفته بود برو به سلامت. سری بعد دیدیم این مادر آمد. گفتند خدایا ما که بچه‌اش را ثبت نام نکردیم، چرا دوباره آمد؟ آن مادر توی سرش می زد و می گفت پسر من تصادف کرده و به رحمت خدا رفته، کاش شما ثبت‌نامش می کردید و در آن مسیر می رفت و شهید می‌شد. بالاخره موقعی که کاسه لبریز می شود سرنوشت هر کسی مشخص است.

پدر شهید: خودم هم وقتی که رفت اروپا راضی نبودم. یک موتور داشت؛ جوان است دیگر، خدای نکرده اینجا با یکی تصادف می‌کرد و… هر کسی که عاقبت به خیر نمی شود. گفتیم این راه را انتخاب کرد، گفتم من راضی نباشم هم این می رود، این راه را ادامه می دهد، چی از این بهتر که راضی باشیم که در این میسر می رود.

**: این خبر برای چه پیچیده بود؟ عاملش چه بود؟

مادر شهید: نمی دانم، با دوست و رفیق هایش رفته بود. بین آنها پیچید، ما که خبر نداشتیم. بعد از آن، مادر دوستش که آمده بود گفت من دیروز به خاطر این آمدم گفتم حتما شما که خانواده اش هستید، حتما خبر دارید. تو گفتی مهدی دیروز زنگ زده، من رفتم سریع زنگ زدم و اطلاع دادم که خبر اشتباه است.

**: آن تصادف چطور اتفاق افتاد؟

مادر شهید: آقامهدی آمد و بعد از ده روز، رفته بود تهران برای خودش لباس بگیرد. وقتی سوریه بود یک پول تو جیبی خرجی می دادند؛ می گفت بقیه برای سیگار و این طور چیزها خرج می کردند. به من گفت مامان؛‌من پول‌هایم را جمع می کردم که آمدم ایران برای خودم خرید کنم. در خاطرم هست ششصد هزار تومان داشت. چقدر این بچه سختی می کشید؛ گفت من ششصد تومان جمع کردم از پول توجیبی‌ای که به من می دادند. با دوستش رفت تهران لباس و کفش کتانی خرید. روز دهم رفت سَلمانی، لباس‌هایش را تنش کرد، اینقدر زیبا شده بود، خواهرم گفت مهدی چقدر امروز نورانی شده؛ خوشگل شده. بعد از ظهر بود رفته بودم دکتر، پسرم در مغازه کار می کرد؛ زنگ زد و گفت مهدی تصادف کرده. گفتم کجا؟ مهدی که خانه بود جلوی تلویزیون بود!… دیگر ما سریع رفتیم بیمارستان، شبش هم خواب را دیده بودم اتفاقی می افتد.

* میثم رشیدی مهرآبادی

ادامه دارد…



منبع خبر

خبر اسارت آقا مهدی قبل از شهادتش + عکس بیشتر بخوانید »

اظهار نظر بایدن درباره پیام آمریکا به ایران از حمله به شرق سوریه

اظهار نظر بایدن درباره پیام آمریکا به ایران از حمله به شرق سوریه


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، «جو بایدن» رئیس جمهور آمریکا بامداد شنبه (به وقت تهران) در پاسخ به سوال خبرنگاران درباره پیام حملات هوایی پنجشنبه آمریکا به ایران، گفت: «شما نمی‌توانید بدون مجازات عمل کنید. مراقب باشید.»

در حمله شامگاه پنجشنبه جنگنده‌های آمریکایی به پایگاه الحشدالشعبی در مرز سوریه و عراق تعدادی از رزمندان الحشدالشعبی شهید و مجروح شدند.

الحشدالشعبی از سازمان‌های نیروهای مسلح عراق به شمار می‌آید و نقش بسزایی در شکست دادن گروه تروریستی داعش در عراق داشته است.

«جان کربی» سخنگوی وزارت دفاع آمریکا شامگاه جمعه در تشریح تجاوز شب پنجشنبه جنگنده‌های آمریکایی به نقطه‌ای در شرق سوریه گفت که دو جنگنده اف-15 با هفت موشک هدایت شونده نقطه کنترلی در منطقه بوکمال را هدف قرار داده که طی آن 9 تاسیسات ویران شده و بخشی از دو تاسیسات دیگر نیز تخریب شدند.» (جزئیات بیشتر)

وزارت دفاع آمریکا بامداد جمعه اعلام کرد ارتش این کشور به دستور «جو بایدن» مواضع متعلق به گروه‌های مقاومت را در شرق سوریه بمباران کرده است. 

انتهای پیام/.





منبع خبر

اظهار نظر بایدن درباره پیام آمریکا به ایران از حمله به شرق سوریه بیشتر بخوانید »