بیست و دو روز نبرد

آخرین حرف‌های سرهنگ ارتشی قبل از شهادت/ جاوید باد ارتش جمهوری اسلامی ایران

آخرین حرف‌های سرهنگ ارتشی قبل از شهادت/ جاوید باد ارتش جمهوری اسلامی ایران


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در بخشی از کتاب «بیست‌و‌دو روز نبرد» راوی کتاب به شهادت سرهنگ نصرت‌زاد به دست ضدانقلاب اشاره دارد و نوشته است:

فرمانده ضدانقلاب خم شد و چانه نصرت‌زاد را فشار داد و گفت در چه حالی فرمانده؟ مرا می‌شناسی؟ من سرتیپ یحیوی‌ام! یادت می‌آید؟ نصرت‌زاد آب دهانش را به صورت یحیوی انداخت. سپس یحیوی نشست کنار نصرت‌زاد و گفت: ببین سرهنگ! من و تو نان و نمک شاهنشاه را خورده‌ایم. اشتباه کرده‌ای. گولت زده‌اند. مغزت را شست‌وشو داده‌اند. باشد، قبول دارم. اگر به سرباز‌های پادگان بگویی دست از مقاومت بردارند و تسلیم شوند به شرافتم قسم می‌خورم خودت و خانواده‌ات را صحیح و سالم بفرستم به یک کشور اروپایی.

نصرت‌زاد گفت: تو از شرافت حرف می‌زنی نمک به حرام؟ تویی که به کشور و مردمت خیانت می‌کنی! من هم قسم خورده‌ام تا آخرین قطره خونم از کشورم دفاع کنم. سپس یحیوی بلند شد. لگدی به شکم خونی نصرت‌زاد کوبید و رو به جوانک گفت: کارش را تمام کن! نصرت‌زاد گفت: مرا بکش فقط بگذار وصیتم را به سربازانم بگویم. یحیوی تف کرد روی زمین و گفت: حیف از تو. حیف از تکاوری مثل تو! بی‌سیم آوردند. نصرت‌زاد گوشی را گرفت: عقاب، عقاب شاهین! عقاب به گوشم. من سرهنگ ستاد ایرج نصرت‌زاد در آخرین لحظات عمر سربازی خویش چند نکته برای همرزمانم وصیت می‌کنم: جانم فدای ایران، درود بر رهبر انقلاب، جاوید باد ارتش جمهوری اسلامی ایران. زنده‌باد فرماندهان تیپ یکم لشکر ۲۸ سنندج.

شب از راه رسید. صدای شدید درگیری در اطراف شهر به گوش می‌رسید. پایین تپه یک جیپ تا نیمه راه بالا کشید و توقف کرد. چهره نیمه‌نشسته سرهنگ به طرز عجیبی زنده به نظر آمد. روی آرنج‌هایش بلند شده بود و سینه سوراخ‌سوراخ‌شده‌اش را جلو داده بود. یکی از پاهایش از زانو قطع بود. هنوز انگشتان دست راستش به شکل چکاندن ماشه تفنگ باقی مانده بود. نوری عجیب چهره سرهنگ را روشن کرده بود. با نور چراغ‌قوه کمی جرات پیدا کرد و جلو رفت. تاب نگاه‌های سرهنگ را نیاورد و با پاشنه کفش محکم به صورت سرهنگ کوبید، اما نیفتاد، لگد دیگری به صورت سرهنگ کوبید. این‌بار، نوک پوتینش زیر گلوی سرهنگ اصابت کرد و صدای شکستن استخوانی به گوش رسید. به‌سرعت دشنه را از حنجره سرهنگ بیرون کشید. خونابه‌ای در لبه تیغ دشنه، به چشم خورد و به کامیونی که به داخل قتلگاه پیش می‌آمد دستور ایست داد.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آخرین حرف‌های سرهنگ ارتشی قبل از شهادت/ جاوید باد ارتش جمهوری اسلامی ایران بیشتر بخوانید »

نام‌گذاری فرزند یک کومله به افتخار شهید «محمد بروجردی»


رفتار شهید «بروجردی» موجب شد یک کومه‌له نام فرزند خود را «محمد» بگذاردبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، کتاب «بیست‌ودو روز نبرد»، بررسی بحران‌آفرینی گروه‌های ضد انقلاب، روند اشغال و آزادسازی شهر «سنندج» است که با تعرض مسلحانه به پادگان سنندج در فروردین ۱۳۵۸ شروع شد. پس از اشغال شهر سنندج، کلیه راه حل‌های صلح‌جویانه جمهوری اسلامی به بن‌بست رسید.

این کتاب بیان‌کننده ۲۲ روز نبرد خونین نظامی بین عناصر مسلح تجزیه‌طلب و رزمندگان مدافع انقلاب اسلامی از چهار تا ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۹ است.

در بخشی از کتاب «بیست‌ودو روز نبرد» که توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس به چاپ رسیده است روایتی جالب از شهید «محمد بروجردی» مطرح شده است. در این روایت آمده است:

اردیبهشت ۵۹، یکی از دختران جوان کومه‌له، که طی آن‌روز‌ها در پادگان سنندج در بازداشت موقت به سر می‌برد، می‌بایست در حضور «محمد بروجردی» با خبرنگاران درباره وضعیت زندان و نحوه رفتار نیرو‌های جمهوری اسلامی با زندانیان حرف بزند.

این دختر جوان ضمن عادی برشمردن سختی‌های زندان و با اشاره به اینکه گلایه‌ای از این موضوع ندارد، تنها به طرح یک سوال اکتفا کرد که در حین بیان آن، علائم آشفتگی بر چهره بروجردی به شدت آشکار شد.

او پرسید: «چرا باید طی دو سه روز گذشته، در واپسین لحظات تاریکی شب، یکی از بومیان مسلح بی آنکه سِمَت و مسئولیتی داشته باشد، وارد سلول من شود و البته بدون کوچک‌ترین تعرضی به طرح سوال و جواب‌های بی‌ربط از من بپردازد؟»

وی سپس ادامه داد: «این برای دختر جوانی مانند من از هرشکنجه‌ای عذاب‌آورتر است».

در این حال، چهره‌ی «بروجردی» که همیشه بشاش و خندان بود، در هم رفت. او در حضور خبرنگاران نام فرد خاطی را پرس‌وجو کرد و دستور داد فوراً او را احضار کنند. آنگاه «بروجردی» در برابر چشم همگان آن فرد را خلع سلاح و روانه زندان کرد.

در این میان، تصور منفی دختر جوان از پاسداران از بین رفت و تحت تأثیر این واکنش بروجردی لب به سخن گشود و همه اسرار سازمانی مربوط به خود را افشا کرد. او در سال ۸۶ در مصاحبه با نگارنده گفت: «سال‌ها بعد فقط به خاطر این رفتار شهید محمد بروجردی، نام اولین فرزندم را محمد گذاشتم».

پ. ن. نویسنده: به‌دلیل ملاحظات امنیتی و بنا به ضرورت حفظ کرامت انسانی و البته بر اساس تاکید راوی مطلب که در سنندج پذیرایی مصاحبه با نگارنده شد، از ذکر نام این خواهر مسلمان معذورم.

برای تهیه کتاب اینجا را کلیک کنید.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

نام‌گذاری فرزند یک کومله به افتخار شهید «محمد بروجردی» بیشتر بخوانید »

نام‌گذاری فرزند یک کومله به افتخار شهید «محمد بروجردی»


رفتار شهید «بروجردی» موجب شد یک کومه‌له نام فرزند خود را «محمد» بگذاردبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، کتاب «بیست‌ودو روز نبرد»، بررسی بحران‌آفرینی گروه‌های ضد انقلاب، روند اشغال و آزادسازی شهر «سنندج» است که با تعرض مسلحانه به پادگان سنندج در فروردین ۱۳۵۸ شروع شد. پس از اشغال شهر سنندج، کلیه راه حل‌های صلح‌جویانه جمهوری اسلامی به بن‌بست رسید.

این کتاب بیان‌کننده ۲۲ روز نبرد خونین نظامی بین عناصر مسلح تجزیه‌طلب و رزمندگان مدافع انقلاب اسلامی از چهار تا ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۹ است.

در بخشی از کتاب «بیست‌ودو روز نبرد» که توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس به چاپ رسیده است روایتی جالب از شهید «محمد بروجردی» مطرح شده است. در این روایت آمده است:

اردیبهشت ۵۹، یکی از دختران جوان کومه‌له، که طی آن‌روز‌ها در پادگان سنندج در بازداشت موقت به سر می‌برد، می‌بایست در حضور «محمد بروجردی» با خبرنگاران درباره وضعیت زندان و نحوه رفتار نیرو‌های جمهوری اسلامی با زندانیان حرف بزند.

این دختر جوان ضمن عادی برشمردن سختی‌های زندان و با اشاره به اینکه گلایه‌ای از این موضوع ندارد، تنها به طرح یک سوال اکتفا کرد که در حین بیان آن، علائم آشفتگی بر چهره بروجردی به شدت آشکار شد.

او پرسید: «چرا باید طی دو سه روز گذشته، در واپسین لحظات تاریکی شب، یکی از بومیان مسلح بی آنکه سِمَت و مسئولیتی داشته باشد، وارد سلول من شود و البته بدون کوچک‌ترین تعرضی به طرح سوال و جواب‌های بی‌ربط از من بپردازد؟»

وی سپس ادامه داد: «این برای دختر جوانی مانند من از هرشکنجه‌ای عذاب‌آورتر است».

در این حال، چهره‌ی «بروجردی» که همیشه بشاش و خندان بود، در هم رفت. او در حضور خبرنگاران نام فرد خاطی را پرس‌وجو کرد و دستور داد فوراً او را احضار کنند. آنگاه «بروجردی» در برابر چشم همگان آن فرد را خلع سلاح و روانه زندان کرد.

در این میان، تصور منفی دختر جوان از پاسداران از بین رفت و تحت تأثیر این واکنش بروجردی لب به سخن گشود و همه اسرار سازمانی مربوط به خود را افشا کرد. او در سال ۸۶ در مصاحبه با نگارنده گفت: «سال‌ها بعد فقط به خاطر این رفتار شهید محمد بروجردی، نام اولین فرزندم را محمد گذاشتم».

پ. ن. نویسنده: به‌دلیل ملاحظات امنیتی و بنا به ضرورت حفظ کرامت انسانی و البته بر اساس تاکید راوی مطلب که در سنندج پذیرایی مصاحبه با نگارنده شد، از ذکر نام این خواهر مسلمان معذورم.

برای تهیه کتاب اینجا را کلیک کنید.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

نام‌گذاری فرزند یک کومله به افتخار شهید «محمد بروجردی» بیشتر بخوانید »