تاریخ اسلام

امام حسین علیه‌السلام: به‌راستی‌که من مرگ در راه خدا را جز سعادت نمی‌بینم

امام حسین علیه‌السلام: به‌راستی‌که من مرگ در راه خدا را جز سعادت نمی‌بینم


گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس ـ سول حسنی؛ واقعه کربلا در سال ۶۱ هجری قمری تنها یک اتفاق تاریخی نیست که برای گذران وقت مطالعه کرد، این حادثه عظیم مانند رودی حیات‌بخش تا همیشه جریان دارد و به همه آزادی‌خواهان زندگی می‌بخشد. حادثه کربلا را باید مطالعه کرد و از آن عبرت گرفت.

در مطالعه حادثه کربلا با شخصیت‌های پرشماری برمی‌خوریم که هر یک می‌تواند درسی برای ما باشد، از یزید بن معاویه به عنوان منفورترین نام در حادثه کربلا تا حبیب بن مظاهر بزرگترین فدایی امام حسین علیه‌السلام. به مناسبت ایام ماه محرم روایت‌هایی از حادثه کربلا از کتاب «سلیمان کربلا» منتشر می‌شود که قسمت دوم آن را در ادامه می‌خوانید:

زندگی همرا با ستمکاران جز رنجش و خستگی نیست

حضرت در طی مسیر اصحاب خود را به‌دست چپ ميل مى‌داد و مى‌خواست آن‌ها را از لشكر حُر بن یزید جدا کند و آن‌ها مى‌آمدند و ممانعت مى‌کردند و مى‌خواستند كه لشكر آن حضرت را به‌طرف كوفه كوچ دهند و آن‌ها امتناع مى‌کردند و پيوسته بااین‌حال بودند تا در حدود نينوا به زمين كربلا رسيدند.

چون به آن زمين رسيد پرسيد: «اين زمين چه نام دارد؟»

عرض كردند: «كربلا می‌نامندش.»

چون حضرت نام كربلا شنيد گفت: «اَللّهُمَ اِنّى اَعُوذُبِكَ مِنَ الْكَربِ وَ الْبَلاءِ.»

پس فرمود: «اين موضع كَربْ و بَلا و محل محنت است، فرود آیید كه اين‌جا منزل و محل خيام ما و اين زمين جاى ريختن خون‌ها و واقع شدن قبرهاى ماست و خبر داد مرا جدم رسول خدا (ص) به اين‌ها.»

پس فرمود: «بار خدایا ما خاندان پیامبر تو محمد (ص) هستیم که دشمنانت ما را بیرون راندند از حرم جدمان و آواره ساختند در این بیابان و بنی‌امیه بر ما ستم کردند. بار خدایا حق ما را بگیر و ما را بر گروه ستم‌کاران یاری ده.»

سپس رو به یاران خود کرد و فرمود: «مردم بردگان دنیا هستند و دین لقمه‌ای است در دهانشان و تا مزه آن می‌تراود آن‌را نگه می‌دارند. بدانید چون وقت آزمایش برسد دین‌داران اندک خواهند شد. فی‌الحال کاری پیش آمد که خود می‌بینید. به‌راستی‌که دنیا دگرگون و وارونه شده و خوبی‌هایش پشت کرده و چیزی باقی نمانده است جز ته‌مانده‌ای، مانند آن آبی که ته ظرفی بماند و آن‌را دور بریزند و مانند چراگاهی ناگوار است. مگر نمی‌بینید حق را که غریب مانده و به آن عمل نمی‌شود و باطل را که از آن جلوگیری نمی‌شود. در اینجاست که مؤمن باید راغب دیدار خدای سبحان باشد و به‌راستی‌که من مرگ در راه خدا را جز سعادت نمی‌بینم و زندگی با ستم‌کاران را جز رنجش و خستگی نمی‌دانم.»

در اين حال ديدند سوارى که نامش مالک بن نُسَیر بود از جانب كوفه پدیدار شد، كمانى بر دوش افكنده و به‌تعجیل مى‌آيد.

آن دو لشكر ايستادند به انتظار آن سوار چون نزديك شد بر حضرت سلام نكرد و نزد حُر بن یزید رفت. بر او و اصحاب او سلام كرد و نامه‌اى به او داد كه عبیدالله ابن زياد براى او نوشته بود، چون حُر بن یزید نامه را گشود ديد نوشته است: «اما بعد؛ هنگامى كه پيك من به‌سوی تو رسید كار را بر حسين تنگ گردان و او را در بيابانى كه آبادانى و آب در آن ناياب باشد فرود آر. من امر كرده‌‎ام پيك خود را كه از تو مفارقت نكند تا آن‌ انجام اين امر را ببیند و خبرش را به من برساند.»

پس حُر بن یزید نامه را براى حضرت و اصحابش قرائت كرد و در همان موضع كه زمين بى‌آب و آبادانى بود راه را بر آن حضرت سخت گرفت و امر به نزول کرد. حضرت فرمود: «بگذار ما را كه در اين قريه‌هاى نزديك كه نينوا يا غاضريّه يا قريه ديگر كه محل آب و آبادانى است فرود آییم.»

حُر بن یزید گفت: «به خدا قسم نمى‌توانم مخالفت حكم ابن زياد کنم با بودن اين پیک كه بر من ديده‌بان قرار داده است.»

زُهَير بن القَيْن گفت: «يا بن رسول‌الله دستورى دهيد كه ما با ايشان مقاتله كنيم. والله جنگ با اين قوم در اين وقت آسان‌تر است از جنگ با لشكرهاى بى‌حدی كه بعد از این خواهند آمد.»

حسین (ع) فرمود: «كراهت دارم از آن‌که من ابتدا به قتال ايشان كنم.»

پس حسین (ع) و یاران و اهل حرمش در آن‌جا فرود آمدند و خیمه‌ها بر پا کردند. حُر بن یزید نيز با اصحابش در سوی دیگری خیمه زدند.

حسین (ع) بعد از آن زمین‌های کربلا و اطراف آن‌را به شصت هزار درهم خرید و به مردمان همان ناحیت وقف کرد و با آن‌ها شرط فرمود که مردم را به‌طرف مصرع و مقتل و مدفنش راهنمایی کنند و زائرینش را تا سه روز ضیافت کنند.

پس از وورد حسین (ع) به کربلا عبدالله بن زیاد نامه‌ای به آن حضرت به این مضمون نوشت: «به من خبر رسیده است که در کربلا فروآمده‌ای، بدان که امیرالمومنین یزید، به من نوشته است که سر بر بالین ننهم و نان سیر نخورم تا تو را به خداوند ملحق کنم و یا به حکم من و حکم یزید بن معاویه درآیی، والسلام.»

چون این نامه به حسین (ع) رسید و آن را خواند، نامه‌ای را انداخت و فرمود: «رستگار نشوند آن گروهی که خشنودی مخلوق را به خشم خالق بخرند.»

فرستاده عبیدالله بن زیاد گفت: «ای اباعبدالله جواب نامه؟»

حسین فرمود: «این نامه را جوابی نیست. زیرا عذاب الهی بر عبیدالله لازم شده است.»

چون قاصد نزد عبیدالله بازگشت و پاسخ حسین (ع) را گفت، این زیاد برآشفت و به عمر بن سعد نگریست و او را به جنگ با حسین (ع) فرمان داد. عمر بن سعد که در اندیشه ولایت ری بود، عذر خواست. عبدالله بن زیاد گفت: «پس فرمان ولایت را بازگردان.»

عمر بن سعد گفت: «امروز را به من مهلت ده تا بیندیشم.»

عبدالله بن زیاد گفت: «بیندیش اما بدان که یا باید به جانب حسین بروی و بعد مهیای ری شوی و یا حکومت بر ری را فراموش کنی.»

عمر بن سعد از نرد عبدالله بن زیاد بیرون شد و به خانه‌اش رفت روز بعد عمر بن سعد نزد عبیدالله بن زیاد رفت و گفت: «مرا به این مسئولیت گماردی و در مقابل آن حکم ولایت ری را اعطا کردی. مردم از این معامله آگاهند، من پذیرفتم که به سوی کربلا بروم اما می‌خواهم عده‌ای از اشراف کوفه را که در این مقاتله به آن‌ها نیاز دارم نزد خود بخوان تا من را همراهی کنند.»

عبدالله بن زیاد گفت: «ما در این‌که چه کسی را با تو بفرستیم از تو نظرخواهی نخواهیم کرد. اگر با همین لشکری که با تو به کربلا می‌آیند از عهده این مأموریت برمی‌آیی آن‌را بپذیر، در غیر این‌صورت کار را به دیگری واگذار نمایم.»

عمر بن سعد چون این پاسخ را شنید گفت: «خودم خواهم رفت.»

چون روز ديگر شد عمر بن سعد با چهار هزار سوار به كربلا رسيد و در برابر لشكر آن امام مظلوم فرود آمدند. عمر بن سعد و لشکریانش پس از آن که خیمه‌ها افراشتند.

پيوسته عبیدالله بن زياد لشكر براى عمر بن سعد روانه مى‌كرد تا آن‌که در ششم محرم بيست هزار مرد جنگی نزد آن ملعون جمع شدند. پيوسته لشكر از پی لشکر آمد تا سى هزار سوار نزد عمر بن سعد جمع شد و ابن زياد براى عمر بن سعد نوشت، عذرى براى تو نگذاشتم در زیادی لشكر بايد مردانه باشى و آن‌چه واقع مى‌شود در هر صبح و شام مرا خبر دهى.

چون جواب نامه به عمر بن سعد رسيد آن‌چه عبيدالله بن زیاد نوشته بود به حضرت عرض نكرد؛ زيرا كه مى‌دانست آن حضرت به بيعت با يزيد راضى نخواهد شد. ابن زياد پس‌ از این نامه، نامه ديگرى نوشت براى عمر بن سعد كه حائل شود ميان حسين (ع) و اصحاب او و ميان آب فرات و كار را بر ايشان تنگ كند و مگذارد كه يك قطره آب بچشند چنان‌که آب را بر عثمان بن عّفان بستند.

چون اين نامه به عمر بن سعد رسيد همان وقت عمر بن حجّاج را با پانصد سوار بر شريعه فرات موكّل گردانيد و آب را بر حسین (ع) و یاران و اهل بیتش بستند.

عبیدالله بن حصین ازدی بانگی بلند برآورد و گفت: «ای حسین! این آب را می‌بینی که همرنگ آسمان است؟ به خدا سوگند از آن قطره‌ای نیاشامی تا از تشنگی درگذری.»

حسین (ع) دست به دعا برداشت و عرض کرد: «خدایا او را از تشنگی بکش و هرگز او را نیامرز.»

اين واقعه در هفتم ماه محرم و سه روز قبل از شهادت آن حضرت واقع شد.

 بُریر بن خُضَیر هَمدانی بعد از بستن آب به حسین (ع) عرض کرد: «یا بن رسول‌الله (ص) مرا دستوری می‌دهی نزد ابن سعد بروم و با او درباره آب سخنی گویم؟ شاید پشیمان شود.»

حسین (ع) فرمود: «اختیار با توست.»

بُریر بن خُضَیر با مشک و علمی نزد عمر بن سعد رفت چون به نزد وی رسید سلام نکرد. عمر بن سعد گفت: «ای مرد همدانی تو را چه بازداشت از سلام گفتن مگر من از مسلمانان نیستم و خدا و رسول (ص) او را نمی‌شناسم؟»

بُریر بن خُضَیر گفت: «اگر مسلمان بودی و خدا را می‌شناختی به جنگ عترت رسولش (ص) نمی‌آمدی و آب را ذریه‌اش نمی‌بستی.»

عمر بن سعد سر به زیر انداخت و آن‌گاه گفت: «به خدا سوگند که من می‌دانم آزار کردن او حرام است، اما در خود نمی‌بینم که حکومت ری را به دیگری واگذارم.»

بُریر بن خُضَیر ناامیدانه بازگشت و به حسین (ع) گفت: «عمر بن سعد راضی شد تو را به ولایت ری بفروشد.»

هنگامی‌که تشنگی بر حسین (ع) و اصحاب آن حضرت شدت گرفت، آن حضرت برادرش عباس (ع) را خواند و ایشان را در میان سی سواره‌نظام و بیست پیاده به‌سوی نهر فرات روان داشت و بیست مشک با آنان فرستاد. آن‎ها به آب نزدیک شدند در حالی که نافع بن هلال با پرچمی پیشاپیش آنان بود، در این وقت عمرو بن حجاج سردسته نیروهای عمر بن سعد فریاد زد: «کیستی؟»

نافع بن هلال گفت: «منم نافع بن هلال.»

عمرو بن حجاج گفت: «برای چه آمده‌ای؟»

نافع بن هلال گفت: «آمده‌ایم تا از این آبی که بر روی ما بسته‌اید نبوشیم.»

عمرو بن حجاج گفت: «بنوش. گوارایت باد.»

نافع بن هلال گفت: «به خدا سوگند هرگز قطره‌ای از آن نخواهم نوشید. درحالی‌که حسین (ع) و یارانش همه تشنه‌اند.»

در این موقع همراهان نافع بن هلال در مقابل عمرو بن حجاج ظاهر شدند. عمرو بن حجاج گفت: «راهی برای نوشیدن اینان نیست. ما را در این‌جا گماشته‌اند تا اینان را از آب باز داریم.»

چون نیروهای پیاده‌نظام عباس (ع) نزدیک شدند، نافع به هلال به آن‌ها گفت: «مشک‌های خود را پر کنید.»

آنان تاختند و مشک‌های خود را پر آب ساختند. عمرو بن حجاج و یارانش بر ایشان هجوم بردند ولی عباس (ع) و نافع بن هلال حمله آنان را دفع کردند و به‌طرف پیادگان بازگشتند و به ایشان گفتند: «آب را به خیمه‌ها برسانید.»

پس آن دو برای پیادگان حریم گرفتند در این موقع عمرو بن حجاج و همراهانش به‌جانب سواران روی آورده اندک زمانی با آنان درگیر شدند و پیادگان فرصت یافته مشک‌ها را به سلامت به اردوی حسین (ع) برسانند.

منبع: «سلیمان کربلا» رسول حسنی ولاشجردی

ادامه دارد…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

امام حسین علیه‌السلام: به‌راستی‌که من مرگ در راه خدا را جز سعادت نمی‌بینم بیشتر بخوانید »

اهتراز پرچم ولایت توسط رسول الله/ پای میراث غدیر جان می‌فشانیم

اهتراز پرچم ولایت توسط رسول الله/ پای میراث غدیر جان می‌فشانیم


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، آیت‌الله اعرافی در مراسم عمامه گذاری طلاب که به مناسبت عید غدیر در مسجد حضرت معصومه سلام الله علی‌ها مدرسه علمیه معصومیه برگزار شد، ضمن تبریک عید غدیر خم اظهار داشت: ماندگاری و درخشش انوار این عید در تاریخ اسلام یک قصه عادی نیست، چرا که در طول تاریخ اسلام داستان‌های معاند و عوامل مزاحم مانع از تحقق غدیر و پیام‌های بزرگ آن می‌شد و یادمان باشد این داستان بزرگ در مسیر گذر تاریخ با موانع و سد‌های بزرگی روبرو بود و نمی‌گذاشت غدیر و داستان‌های امامت برای نسل‌ها و قرن‌های آینده بماند و منتقل شود.
 
وی در ادامه گفت: غدیر در گذر زمان با موانع بزرگ مواجه شده است که مهمترین آن این بود که تا حدود ۱۰۰ سال نقل احادیث پیامبر ممنوع بوده و جریاناتی در جوامع اسلامی آن زمان مانع از نقل وقایع و نقل سخنان پیامبر بودند و در این باره آنقدر گزارش در تاریخ آمده است که قابل انکار نیست و همچنین گروهی از خلفا در کنار جریان‌های انحرافی سیاسی و فرهنگی به اهل بیت علیهم السلام اغراض ناروا می‌گفتند و مانع از ضبط و ثبت وقایع و نقل احادیث پیامبر می‌شدند.
 
مدیر حوزه‌های علمیه تصریح کرد: در ارتباط با خاندان پیامبر و کسانی که وابسته به این خط نورانی بودند یک کینه و عداوت و برنامه ریزی خاصی برای محو این‌ها در تاریخ جوامع اسلامی وجود داشت، همچون وجود عاشورا که تلاش بر حذف جریان فیزیکی امامت بود و این یک جریان اموی بود تا این راه و رسم و معارف بلند و نورانی اسلام را در تاریخ دفن کند و همواره سعی شده به عنوان یک چهره خشن با عاشورا برخورد شود.
 
عضو فقهای شورای نگهبان خاطرنشان ساخت: خطرناک‌تر از برخورد فیزیکی با مکتب اهل بیت اقدامات پیچیده حدیثی و روایی در قالب یک جنگ نرم افزاری بود که حدیث جعل می‌کردند و فضای مسموم تبلیغی علیه جریان مکتب اهل بیت بوجود می‌آوردند و در جامعه آن زمان منع نقل حدیث و رویایی با اهل بیت علیهم السلام به شکل سخت و فیزیکی و با رویارویی نرم همراه بود و در این راستا جریانات اموی در بیان مناقب اهل بیت علیهم السلام از سوی دیگر همچون سد‌های بزرگ در مقابل احادیث و داستان‌های که برای تثبیت امیرمومنان و خاندان پیامبر طراحی شده قرار داشتند.
 
آیت الله اعرافی عنوان داشت: با درخشش و فروغ بعد از ۱۰۰۰ اندی سال و ماندگار قصه غدیر امر عادی نیست چرا که در طول تاریخ سعی داشتند سد‌های بزرگ در ظاهر و باطن فرهنگ جامعه بوجود آوردند تا نام علی و فرهنگ غدیر نماند و با بوجود آوردن موانع و مین گذاری بزرگ در تاریخ سعی داشتند تا میراث و ارزش‌های متعالی این خاندان از بین برود و به نسل‌های آینده منتقل نشود، اما امروزه برگزاری مراسم‌های گرامیداشت این عید بزرگ در ایران و در جهان اسلام نشان از عظمت و بزرگی مکتب اهل بیت علیهم السلام می‌باشد و این میراثی که پای آن جان می‌فشانیم و ملت بزرگ ایران پرچم دار آن است به آسانی به دستمان نرسیده است بلکه در تحقق این امر مهم زندان‌ها شکنجه‌های و جنایت‌های متعددی صورت گرفته است و همواره جریانات انحرافی در تقابل غدیر بوده و هستند.
 
وی با بیان اینکه طراحی پیامبر و معماری ایشان در برخورد با انحرافات این امر نورانی در خلق حادثه غدیر قابل توجه می‌باشد ابراز داشت: برای اینکه یک حادثه در مقابل اتفاقات تاریخی و هجوم جریانات انحرافی بماند معماری و طراحی حادثه امر مهم است و پیامبر خدا در طراحی عید غدیر مهندسی و معماری این حادثه بزرگ نه تنها در آن زمان می‌خواستند راه را نشان بدهند بلکه در صدد اهتراز پرچم ولایت بودند تا در گذر زمان پیام ولایت بماند و دستخوش انحرافات تاریخی نشود، لذا ماندگاری این امر مهم نیازمند مهندسی دقیق و حساس می‌باشد.
 
پیامبر اسلام با بوجود آوردن موارد زیادی در صدد حفظ غدیر در تاریخ اسلام بودند
 
مدیر حوزه‌های علمیه در بیان ریزه کاری و طراحی پیامبر اسلام در حفظ عید غدیر خاطرنشان ساخت: پیامبر اسلام با بوجود آوردن موارد زیادی در صدد حفظ غدیر در تاریخ اسلام بودند، ایشان این امر مهم را در سال اخر عمر خود و در حجه الوداع قرار دادند و یک حالت انتظاری را از قبل در جامعه اسلامی آماده کرده بودند و این امر را در حین مراسم حج صورت نمی‌گیرد و همه این امر‌ها ریزه کاری‌های روانشناسی است و ایشان پس از پایان حج در حضور همه مردم و فراخوان دادن در گردهمایی این رویداد تاریخی را رقم می‌زنند.
 
وی در ادامه گفت: خطبه رسول خدا در روزه عید غدیر یکطرفه نبوده، بلکه دائماً بین سخنران و شنونده ارتباط سخن شکل می‌گرفت و چندین بار از مخاطبین اعتراف می‌گرفتند چرا که اعتراف گرفتن از این جامعه بزرگ و متنوع و انتصاب حضرت علی علیه السلام و به تصویر نشان دادن ایشان به مردم نکاتی است که رسول خدا در قصه غدیر آن را گنجاندند تا بماند و اگر تعبیه ده‌ها نکته مهم در غدیر خم نبود از بین می‌رفت با توجه به اینکه دشمنان اسلام صد‌ها شبهه پیرامون غدیر پراکنده کرد غدیر خم به واسطه معماری پیامبر عظیم الشان اسلام ماندگار شد و خود را انقلاب اسلامی نشان داد.
 
آیت الله اعرفی در ادامه با بیان فضائل لباس مقدس روحانیت خاطرنشان ساخت: امروز در غدیر خم دوستانی به لباس روحانیت آراسته می‌شوند که شامل چند نکته است که در امر اول جایگاه این لباس می‌باشد که امر مستحب مؤکد می‌باشد و در تاریخ فقه و فرهنگ ما ثبت شده است و در امر دوم این لباس نماد تاریخ ۱۰۰ ساله حوزه‌های علمیه می‌باشد که امر عادی و ساده‌ای نیست و بزرگان در اینگونه رویداد‌های عمامه گذاری می‌فرمودند این لباس که بر تن می‌کنید بزرگانی همچون شیخ مفید حلی و علمای دین بر تن می‌کردند و این عنوان سندی است که آن را نشان می‌دهد، لذا باید طلاب در جهت تحقق معارف اهل بیت علیهم السلام با جان و دل تلاش کنند و در رسالت‌های خود نسبت به جامعه و مردمان آن کوتاهی نکنند و دشمنان بدانند طلاب با علم و اخلاق و ادب و تهذیب نفس از آرمان‌های امام و شهدا و مکتب اهل بیت صیانت خواهند کرد و در مشکلات جامعه و حل فصل آنان همراه مردم خواهند بود.
 
وی در ادامه تصریح کرد: این لباس و عمامه نماد فقه، تفسیر و نشانه‌ای از تاریخ پر درخشش علم در تمدن‌های بشری و جهان اسلام است و همچنین نماد پیمان عهد با شهدا رسول خدا و امت اسلام است و این یعنی ندای حوزه که مفاهیم دینی را در خود جای داده است و همواره دشمنان بدانند قلب حوزه وفادار به امت و ملت ایران است و ما قدردان ایران اسلامی پایبند به مبانی اسلامی است، هستیم و این حرکت‌ها و نفاق‌های که در جریان انقلابی وجود دارند خس و خاش‌های بیش نیستند و بدانند نمی‌توانند کاری بکنند.
 
انتهای پیام/ 241

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اهتراز پرچم ولایت توسط رسول الله/ پای میراث غدیر جان می‌فشانیم بیشتر بخوانید »

پرهیز از  اختلاف و تفرقه شرط مسلمانی است

پرهیز از اختلاف و تفرقه شرط مسلمانی است


گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس ـ رسول حسنی؛ قیام عظیم عاشورا در تاریخ همه نهضت‌ها وانقلاب‌ها یگانه و ویژه و بی‌مانند است. لحظه لحظه این قیام انسان ساز عبرت آموز است به شرط آنکه دید دل باز کرد و زویای آن را به دقت مورد کنکاش قرار داد. حضرت حسین بن علی (ع) رهبر این نهضت بزرگ بود که نه فقط برای شیعیان و مسلمانان که برای همه آزادمردان و آزاداندیشان الگویی نامیرا و پوایا است.

در همین ایام یعنی روزهایی که حاجیان دلگرم مناسک حج بودند امام حسین (ع) با یاران و اهل و حرم خویش پا در راه کوفه گذاشتند تا به تلکیف خود که همان احیای مکارم اخلاق و امر به معروف و نهی از منکر بود عمل کند. متن زیر روایتی است از حرکت کاروان آن حضرت به سوی کوفه که در ادامه می‌خوانید:

بهترین امانها

بعد از حركت حسین (ع) از مكه عبدالله بن جعفر پسرعم آن حضرت نامه‌اى براى آن جناب به اين مضمون نوشت: «اما بعد؛ همانا قسم مى‌دهم شما را به خداى متعال كه از اين سفر منصرف شويد كه بر شما ترسانم از عاقبت اين سفر، مبادا آن‌که شهيد شوى و اهل حرمت پریشان و اسیر شوند، اگر شما کشته شويد نور اهل زمين خاموش خواهد شد؛ چه جناب تو امروز پشت و پناه مؤمنان و پيشوا و مقتداى هدايت يافتگانید، پس در اين سفر تعجيل مفرمایید و خود از بعد از رسیدن نامه به جناب‌تان ملحق خواهم شد.»

پس آن نامه را با دو پسر خويش عون و محمد به خدمت آن حضرت فرستاد. بعد از آن خود به نزد عمرو بن سعيد رفت و از او خواست تا نامه ‌امان براى حسین (ع) بنويسد و از او بخواهد كه به‌سوی مکه برگردد.

عمرو بن سعید امان‌نامه‌ای به این مضمون بر آن حضرت نوشت: «من از خدا می‌خواهم که رشد و صلاح را بر تو الهام کند و آن‌چه را از تو خواسته بود بر تو بشناساند. من شنیده‌ام که برای رفتن به عراق مصممی. من تو را به خدا هشدار می‌دهم از این‌که موجب تفرقه شوی و اگر بیم آسیب داری در نزد من در امانی.»

 و در آن نامه امان آن حضرت را وعده صله و احسان داد تا ایشان برگردد. پس نامه را با برادر خود يحيى بن سعيد و عبدالله بن جعفر و جمعی از مأموران و سربازنش روانه كرد. چون فرستادگان عبدالله بن جعفر به آن حضرت رسيدند امان‌نامه به آن جناب دادند حضرت امان‌نامه را نپذیرفت و در جواب نوشت: «بعد از حمد و ثنای خداوند، به‌راستی کسی که مردم را به‌سوی خدا بخواند و بگوید من از مسلمانانم پس راه اختلاف و تفرقه نپیماید. تو مرا به امان و امنیت و خیر و نیکی دعوت کرده‌ای، بدان بهترین امان‌ها امان خداست. خدا کسی را که در دنیا از او بیم نداشته باشد در آخرت امان نخواهد داد. از خدا می‌خواهم بیم و هراسی از خود به ما دهد که موجب امان او در آخرت شود. اگر غرض تو از نوشتن این امان‌نامه خیر بود، خدایت در دنیا و آخرت تو را پاداش نیکو دهد. والسلام»

آن حضرت نامه را به فرستادگان عمرو بن سعید داد و قبول برگشتن نکرد و در پاسخ اصرارهای عبدالله بن جعفر و یحیی بن سعید فرمود: «من پيغمبر (ص) را در خواب ديده‌ام و مرا به امر فرمان داده كه در پى امتثال آن امر روانه‌ام.»

گفتند: «آن خواب چيست؟»

فرمود: «تا به حال براى احدى نگفته‌ام و بعد از این هم نخواهم گفت تا خداى خود ملاقات كنم.»

يحيى بن سعید قبول نکرد آن حضرت به سوی کوفه برود و با تحکم به حسین (ع) گفت: «ای حسین از خدا نمی‌ترسی بر خبیفه خدا خروج می‌کنی و میان امت تفرقه می‌افکنی؟»

حسین (ع) به قرائت این آیه اکتفا کرد و فرمود: «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ»

چون حسین (ع) قبول برگشتن نمی‌كرد و فرستادگان سعید بن عاص از رفتن آن حضرت ممانعت مى‌كردند، میان ایشان تازیانه‌هایی رد و بدل شد و پيش از آن‌که كار به مقاتله بکشد از اصرار دست برداشتند.

چون عبدالله بن جعفر از بازگشت حسین (ع) مأيوس شد فرزندان خود عون و محمد را گفت كه ملازم آن حضرت در سفر و جهاد باشند و خود با يحيى بن سعيد در كمال حسرت برگشت.

پس آن حضرت به سمت عراق به سرعت و شتاب سير فرمود تا در ذات عِرْق منزل فرمود.

در آنجا بشر بن غالب را ملاقات فرمود كه از عراق آمده بود آن حضرت از او پرسيد: «چگونه يافتى اهل عراق را؟»

عرض كرد: «دل‌هاى آن‌ها با شما است و شمشير ايشان با بنى‌اميه است.»

فرمود: «راست گفتى همانا حق‌تعالى به‌جا مى‌آورد آن‌چه مى‌خواهد و حكم مى‌كند در هر چه اراده مى‌فرمايد.»

منابع:

زندگانی امام حسین (ع)، مقتل مقرم،  ارشاد شیخ مفید، تاریخ خلفا،  نفس‌المهموم، مقتل ابومخنف، منتهی‌آلامال

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پرهیز از اختلاف و تفرقه شرط مسلمانی است بیشتر بخوانید »

«عزم راسخ» و «قدرت شناخت» دو بازوی مسلمان انقلابی است

«عزم راسخ» و «قدرت شناخت» دو بازوی مسلمان انقلابی است


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، روز هفتم شوال بنا بر نقلی روز شهادت حمزه سیدالشهدا (ع) در غزوه احد و در سال سوم هجرت است. شخصیتی بی‌مانند و اثرگذار در نشر، گسترش و حراست دین اسلام است. عظمت شخصیت حضرت حمزه (ع)، عموی بزرگوار پیامبر (ص) چنان بود که بعد از شهادت ایشان پیامبر (ص) به اهل مدینه سفارش کردند تا بر او بگریند و شهادتش را از یاد نبرند. این سفارش نه‌تنها برای آن زمان که برای همه تاریخ است.

درک عظمت حضرت حمزه (ع) چندان آسان نیست، اما رسیدن به دامنه‌های بلند شخصیت ایشان می‌تواند ما را به دست یافتن به الگویی برای مسلمان انقلابی امروز یاری رساند. شخصیتی که با همه شجاعت در میدان نبرد، اهل تدبر، اندیشه و بصیرتی مانا و پویا بود که با تابعیت محض از ولایت رسول‌الله (ص) خود در دل دشمنان رعب و وحشت ایجاد می‌کرد. ایشان مانند خورشیدی هدایتگر می‌تواند هویت‌بخش مسلمان امروز باشد.

به مناسبت هفتم شوال روز شهادت جان‌گداز حضرت حمزه (ع) متن سخنرانی رهبر معظم انقلاب اسلامی را که در دیدار اعضای همایش بین‌المللی حضرت حمزه سیّد‌الشّهدا (ع) ایراد شده بود بازخوانی می‌شود. در این بیانات نکات مهمی از لسان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مورد تاکید قرار گرفته است که قابل تامل و البته کاربردی است. آنچه در این بیانات مهم به نظر می‌رسد آن است که نگاه ما به شخصیت حضرت حمزه (ع) نباید نگاه صرف تاریخی باشد. بلکه باید در مطالعه این شخصیت بزرگ تاریخ اسلام به الگویی برسیم و بر اساس مختصات آن حرکت کنیم تا افتادن در مسیر باطل مصون بمانیم.

متن بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی را در ادامه می‌خوانید:

«عزم راسخ» و «قدرت شناخت» بال‌های رسیدن به مقصد است

جناب حمزه (ع) واقعاً یکی از اصحاب غریب رسول‌الله (ص) است، آن هم با آن نقشی که ایشان داشته است. در هنگام ایمان آوردنش، آن کیفیت ایمان آوردن این بزرگوار است که علنا فریاد می‌زند من مسلمان شدم، بعد، مسئله‌ی هجرت، ورود در مدینه و تأثیراتی که شخصیت ایشان داشته در بنای این عمارت باشکوه اسلامی که پیغمبر (ص) می‌خواهد در آن محیط کوچک انجام بدهد؛ بعد، بنا بر یک روایت، اولین سریه‌ای که پیغمبر می‌فرستند سریه‌ جناب حمزه (ع) است که برای او پرچم می‌بندند و او را می‌فرستند به جنگ و بعد هم در جنگ اُحد وقتی که جناب حمزه (ع) می‌جنگید، یک علامتی با خودش داشت؛ در لباسش و هیئتش یک علامتی داشت یکی از آن اسرا می‌گوید صاحب آن علامت چه کسی بود؟ گفتند حمزه (ع) بود؛ گفت هر چه به سر ما آمد به وسیله‌ او آمد؛ او بود که در بدر لشکر کفّار را به ستوه آورد.

یعنی یک چنین شخصیتی بود؛ با این وضعیت، این بزرگوار ناشناخته است، اسمش مطرح نیست، شرح حالش و خصوصیاتش مطرح نیست، ایشان واقعاً غریب است. علاوه‌ بر این، به نظر من آن فرمایش امیرالمؤمنین (ع) و آن روایت درباره‌ جناب حمزه روایت مهمی است. حضرت امیر (ع) می‌فرماید: من و عمویم حمزه و برادرم جعفر و پسر عمویم عبیده، بر یک موضوعی با هم توافق کردیم، با خدا و پیغمبرش معاهده کردیم. ما در این راه، در این حرکت، بی‌محابا می‌رویم تا لحظه‌ شهادت. بعد حضرت می‌فرماید: فَتَقَدَّمَنی اَصحابی؛ این رفقا، [این] سه نفر از من جلو افتادند؛ وَ تَخَلَّفتُ بَعدَهُم لِما اَرادَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَاَنزَلَ اللهُ فینا: مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضى‌ نَحبَه» تا آخر آیه. حَمَزةُ وَ جَعفَرٌ و عُبَیدَة؛ این سه نفر «قَضى‌ نَحبَه» هستند؛ وَ اَنا وَاللهِ المُنتَظِر.

اینها خیلی مهم است؛ اینکه از زبان امیرالمؤمنین (ص)، این‌جور شخصیت‌ها تمجید و به رخ کشیده بشوند، نشان‌دهنده‌ عظمت این موضوع و عظمت این شخصیت‌ است. خود پیغمبر اکرم (ص) به نظر می‌رسد که از همان لحظه‌ اول که ایشان شهید شد، خواستند از او الگو درست کنند؛ اینکه پیغمبر به او لقب «سیدالشهدا» دادند؛ وقتی وارد مدینه شدند و دیدند زن‌های انصار برای شهدایشان گریه می‌کردند، فرمودند که حمزه گریه‌کننده ندارد.

این خبر به گوش زن‌های مدینه رسید و همه گفتند که قبل از اینکه برای شهید خودمان گریه کنیم بر حمزه گریه خواهیم کرد. پیغمبر وادارشان کرد بر او گریه کنند؛ معنای این چیست؟ یعنی پیغمبر (ص) می‌خواهد حمزه را برجسته کند. این الگوسازی است و برای آن روز هم فقط نیست؛ برای همیشه‌ تاریخ است و برای همه‌ مسلمین است.

ما باید عناصر تشکیل‌دهنده‌ شخصیت حمزه (ع) را مشخص کنیم؛ یعنی یکی از کارهای بزرگ این است که چه شد و چه خصوصیتی بود که این شخصیت را در این حد، عظمت بخشید؛ به نظر من دو مورد از این عناصر مهم تشکیل‌ دهنده‌ شخصیت او، یکی «عزم راسخ» است و یکی «قدرت شناخت» که این‌ها را ما بایستی هر چه می‌توانیم ترویج کنیم. عزم راسخ؛ گاهی اوقات انسان از یک چیزی مطلع است، یک چیزی را قبول هم دارد، اعتقاد هم دارد، منتها به خاطر ضعف نفس‌بر طبق آن عمل نمی‌کند؛ اراده‌ قوی و عزم راسخ اینجا یک عنصر تعیین‌کننده است که این آدم با عزم راسخ عمل کند.

آن روزی که جناب حمزه (ع) اسلام آورد جزء سخت‌ترین اوقات پیغمبر (ص) بود؛ چون اسلام علنی شده بود، از اطراف و اکناف به پیغمبر (ص) حمله می‌کردند، البته این هست که جناب حمزه (ع) قبل از آن که مسلمان هم بشود از پیغمبر (ص) به طور جد دفاع می‌کرد؛ در شرایطی که مسلمان‌ها در نهایت محنت زندگی می‌کنند، این آدم در مسجدالحرام، کنار کعبه فریاد می‌زند که من مسلمان شدم.

این‌ها خب آن شجاعت و آن عزم راسخ و تشخیص درست را نشان می‌دهد و این تشخیص درست خیلی مهم است. یاد بگیریم روی مسائل درست فکر کنیم و درست تشخیص بدهیم. اینکه نشنویم، فکر نکنیم، تأمل نکنیم، گناه است؛ این بزرگوار بنا به فرمایش امیرالمؤمنین (ع)، به نقل امام باقر (ع) مصداق «صَدَقوا ما عاهَدُوا الله» است؛ آن وقت این «صَدَقوا ما عاهَدُوا الله» ــ یعنی صادقانه با معاهده‌ الهی رفتار کردن ــ چگونه است؟ شکل تمام و کاملش عبارت از این است که شخص از خودش مصداقی بسازد برای معارف الهی و برای دستورات الهی و برای راهی که خدا معین کرده و پیش پا گذاشته؛ یعنی خودش را مصداق آن قرار بدهد؛ این را ان‌شاءالله یاد بگیریم.

اگر خواص جامعه همت کنند برای تولید یک چنین شخصیت‌هایی‌، هر یک از اینها خواهند توانست جامعه را در مواقع حساس نجات بدهد؛ واقعا این گونه است. ما اکتفا نکنیم به همین که حالا کسانی را تربیت کنیم، یا موعظه‌ کنیم که باری‌به‌هرجهت، یک چیزی را قبول کنند؛ نه سعی دستگاه‌ها بر این باشد شخصیت‌هایی را تربیت کنیم که خودشان مصداق باشند برای معارف الهی و احکام اسلامی. اگر یک چنین شخصیت‌هایی تربیت بشوند، آن وقت دیگر تشکیل تمدن اسلامی یک چیز قطعی خواهد بود.

انتهای پیام/161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«عزم راسخ» و «قدرت شناخت» دو بازوی مسلمان انقلابی است بیشتر بخوانید »

جهاد فرهنگی امام حسن (علیه‌السلام) علیه جنگ نرم بنی‌امیه

جهاد فرهنگی امام حسن (علیه‌السلام) علیه جنگ نرم بنی‌امیه


گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس ـ رسول حسنی؛ سستی در باورهای دینی، جهل و نادانی، دنیاپرستی، دوری از حق مداری، زیاده‌خواهی از بیت‌المال و… بیانگر آشفتگی اوضاع فرهنگی دوران امامت امام حسن (ع) بود. آن‌ها در جنگ با معاویه به دلیل ناامیدی از دست‌یابی به غنیمت‌ها، جنگ میان حق و باطل را بیهوده دیدند و در نتیجه در آن سستی نشان دادند. آن‌ها وضع معاویه و حکم‌رانی او را می‌دیدند و زرق‌وبرق حکومت او را بر حکم‌رانی پیشوایی معصوم ترجیح می‌دادند. به‌گونه‌ای که نوشته‌اند امام با دیدن چنین وضعی در میان یارانش، همواره زیر لباس خود زره بر تن می‌کرد.

سست‌عنصری اطرافیان امام، سبب شده بود که ایشان در نزد افراد خویش هم احساس امنیت نکند. در آن روزگار، همه مردم به دنیا و دنیاپرستی روی آورده بودند؛ به‌گونه‌ای که با دیدن درخشش سکه‌ها، دست از هرگونه واقعیتی برمی‌داشتند. دنیاگرایی آن‌گونه در بافت عمومی جامعه رسوخ کرده بود که به‌سادگی از حق‌پرستی دست می‌کشیدند.

معاویه به شدت می‌کوشید تا فضای سیاسی ـ اجتماعی جامعه را همواره آشفته سازد؛ زیرا روش او روش پادشاهان بود؛ نه خلفا. او نخستین خلیفه‌ای بود که از تخت استفاده کرد. او بر کاخ خویش نگهبانان بسیار گماشته بود و هرگاه میان مردم ظاهر می‌شد، از مأموران نظامی استفاده می‌کرد.

مطرف، پسر مغیره بن شعبه می‌گوید: با پدرم نزد معاویه رفته بودم. در بازگشت، دیدم پدرم به‌سختی ناراحت است. از او پرسیدم چه شده است؟ گفت: از نزد پلیدترین انسان می‌آیم؛ زیرا به او گفتم حال که کارت گرفته و به آن‌چه می‌خواستی رسیده‌ای، دیگر عدالت و خیرخواهی پیشه ساز و فرزندان هاشم را رها کن و از دشمنی با آن‌ها دست‌بردار. ولی او در پاسخم گفت: هرگز! هرگز! که نامی از من باقی بماند. ابوبکر سال‌ها خلیفه بود و رفت. تنها می‌گویند ابوبکر. عمر نیز هم‌چنین بود، ولی محمد هرروز پنج مرتبه نامش را بر بالای مناره‌ها فریاد می‌زنند و می‌گویند: « اَشهَدُ انَّ مُحَمَدا رسول اللّه» با این حال، چه نامی از من برجای می‌ماند.

معاویه در پی سیاست های اسلام ستیزانه خود، کوشید با تشویق جعل‌کنندگان احادیث، برای تغییر دادن محتوای احادیث نبوی و ساخت احدیث جعلی از تا بندگی نور پیامبر (ص) و اهل بیتش (ع) بکاهد. بر این اساس، ده‌ها هزار حدیث جعلی ساخته شد که آثار آن تا قرن‌ها باقی ماند. به گونه‌ای که حتی یحیی بن اکثم نیز در مناظره‌های خود با امام جواد (ع)، به این‌گونه دروغ‌پردازی‌ها تمسک می‌کرد و حتی کسانی به پیروی از این احادیث، به مبارزه با اهل بیت (ع) برخاستند.

امام حسن (ع) در برابر حرکت‌های ضد اسلامی معاویه هرگز سکوت نکرد و به محض یافتن فرصتی مناسب، پیشینه ننگین و اغراض شوم معاویه را آشکار و ضربه‌های سهمگینی بر پیکر حکومت غاصبانه او وارد می‌کرد و مشروعیت حاکمیت او را زیر سؤال می‌برد.

امام حسن (ع) در برابر جریان تحریف و تهاجم گسترده دستگاه علیه فرهنگ اسلامی، به ترویج ارزش‌های اسلامی پرداخت و در این راه، گام‌های بزرگی برداشت و در بیدار کردن کسانی که آموزه‌های ارزشمند اسلامی را به خوبی درک نکرده بودند، بسیار کوشید. امام هر روز پس از انجام فریضه صبح و بالا آمدن آفتاب جلسه‌های آموزش احکام برای مردان را تشکیل می‌داد.

همگان برای شنیدن سخنان شیوایش به مسجد می‌آمدند و امام نیز آنان را با روش و سیره جدش رسول (ص) خدا آشنا می‌کرد و در برابر دستگاه معاویه و سیاست‌های شیطانی آن، به نشر معارف اسلام ناب می پرداخت.

معاویه برای تحقق اهدافش با بهره‌مندی ابزاری از برخی صحابه مانند مغیره بن شعبه، عمروعاص و افرادی چون سمره بن جندب، ابوهریره و…، احکام، تفسیر آیات و بسیاری دیگر از معارف اسلامی را تحریف می‌کرد. آن‌ها افزون بر جعل حدیث، آیات قرآن را آن‌گونه که می‌خواستند تأویل می‌کردند و چون چهره‌هایی بودند که در کنار پیامبر دیده شده بودند، سخنانشان نزد مردم پذیرفته می‌شد.

منبع: «آفتاب حسن : رویکردی تحلیلی به زندگانی امام حسن مجتبی (ع) نوشته ابوالفضل هادی‌منش

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جهاد فرهنگی امام حسن (علیه‌السلام) علیه جنگ نرم بنی‌امیه بیشتر بخوانید »