تاریخ دفاع مقدس

رسیدن به سه راهی شهادت زیر آتش دشمن


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مهدی میرزایی ازندریانی؛ رزمنده و نیروی اطلاعات و عملیات لشکر انصار الحسین (ع) در دوران دفاع مقدس، در بخشی از کتاب «زندگی در کمین» به بیان خاطرات خود از عملیات کربلای ۵ پرداخته که به مناسبت ایام این عملیات غرورآفرین منتشر می‌شود:

هیچ‌یک از ما نمی‌دانستیم قرار هست کجا برویم و کدام محور را شناسایی کنیم؛ حتی راننده از مقصد اطلاعی نداشت. او می‌بایست طبق دستور و هماهنگی نیروی اطلاعات عملیات حرکت می‌کرد. من داخل ماشین، مسیر حرکت را به‌دقت دنبال می‌کردم، زیرا برادرم که در واحد اطلاعات عملیات بود، به من یاد داده بود زمانی که به منطقه‌ای اعزام شدیم حتماً با دقت به اطراف نگاه کنیم و علائم قراردادی بگذاریم؛ زیرا ممکن هست توسط دشمن سمت محاصره شویم در این صورت اگر بدانیم باید به کدام می‌توانیم خودمان را نجات بدهیم.

 من این مهارت را از برادرم که بسیار هوشیار بود یاد گرفتم و همواره در مأموریت شناسایی به مقابل و اطراف خود با دقت و حساسیت نگاه می‌کردم.

 به شلمچه رسیدیم. در آنجا چیزی که برای من جلب‌توجه کرد، شورونشاط نیرو‌های رزمی و عملیاتی بود.

منطقه شلمچه این‌گونه بود که نیرو‌ها باید قدم‌به‌قدم جلو می‌رفتند تا بتوانند سنگر‌ها و خاکریز‌ها را تصرف کنند. نمی‌شد در یک مرحله حدود ده کیلومتر پیشروی کرد؛ زیرا استحکامات و موانع زیادی وجود داشت.

 هر گردانی بیشتر از سه ساعت نمی‌توانست در خط مقدم مقاومت کند؛ به همین دلیل چند نیروی پشتیبانی و احتیاط هم آماده کرده بودند. نیرویی که به خط‌زده بود، دوباره به عقب برمی‌گشت تا سازمان‌دهی شود.

 در شلمچه هر گردان سه تا چهار بار به خط مقدم زد. شورونشاط نیرو‌های ایرانی برای من دلگرم‌کننده و روحیه‌بخش بود.

 زمانی که به شلمچه رسیدیم، بمباران منطقه از سوی جنگنده‌ها و بالگرد‌ها و توپخانه دشمن به‌شدت ادامه داشت؛ خوشبختانه به دلیل آتش پدافندی ایران، هواپیما‌های دشمن مجبور بودند به ارتفاع بالاتری بروند و همین باعث می‌شد موشک‌های آنها حدود دویست، سیصد متر منحرف شوند.

سه‌راهی شهادت

روی جاده هم بالگرد‌های عراقی به هر تحرکی از نیرو‌های ما پاسخ می‌دادند، به‌ویژه هر خودروی زرهی و مهندسی جهاد سازندگی، آمبولانس و تویوتا و هر جنبنده‌ای که به سمت خط مقدم می‌رفت، هدف آتش سنگین توپخانه و بالگرد‌های عراقی قرار می‌گرفت. ما در زیر آتش شدید دشمن، به سه‌راهی شهادت رسیدیم. دلیل نام‌گذاری این سه‌راهی شهادت، این بود که دشمن اشراف کاملی بر حضور و شب و روز، نیرو‌ها و خودرو‌های مهندسی رزمی تانک و حتی آمبولانس‌های ما را می‌زد.

در این سه‌راهی که حدود یک و نیم کیلومتر با خط مقدم فاصله داشت جهنمی از آتش برپا بود. بعضی‌ها هم اسم آن را سه‌راهی مرگ گذاشته بودند.

وقتی به سه‌راهی شهادت رسیدیم، سمت راست ما قرارگاه تاکتیکی لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) برای هدایت و سازماندهی نیرو‌ها قرار داشت.

 وارد آنجا که شدیم حدود ۲۵ موشک کاتیوشا به اطراف قرارگاه اصابت کرد. خواستم به دست‌شویی بروم. دست‌شویی حدود بیست متر از قرارگاه فاصله داشت و آن را به‌صورت اضطراری ساخته بودند. فقط دو ورق آهن روی دیوار‌های آن قرار داشت و به‌هیچ‌وجه امن و محکم نبود.

 به سمت دست‌شویی رفتم و پس‌ازآن زیر آتش شدید دشمن، به‌سوی سنگر فرماندهی لشکر راه افتادم. در سنگر محمد حجازی فرمانده طرح عملیات، علی چیت‌سازیان فرمانده اطلاعات عملیات و حاج مهدی کیانی فرمانده لشکر داشتند.

حاج مهدی کیانی دومین فرمانده شجاع و توانمند استان همدان بعد از حاج حسین همدانی بود و اقتدار و صلابت خاصی داشت. حدود یک ساعت در سنگر نزد حاج مهدی کیانی بودیم؛ درحالی‌که سنگر به دلیل برخورد انواع گلوله‌های توپ و خمپاره و آتش سنگین کاتیوشای دشمن می‌لرزید.

 حاج مهدی کیانی با کالک و نقشه، ما را توجیه کرد و سپس گفت: الان شما باید یه کیلومتر رو با تویوتا برین و بعد از ماشین پیاده بشین و به‌صورت نیم‌خیز به سعید اسلامیان برسین.

به جهنم شلمچه خوش اومدین

سعید اسلامیان، فرمانده محور عملیات بود و بعد از فرمانده لشکر حرف اول و آخر را در منطقه نبرد می‌زد. با دستور حاج مهدی کیانی حدود یک کیلومتر با تویوتا رفتیم. هشت نفر پشت ماشین‌سوار شده بودند و بلدچی نیرو‌های اطلاعات هم کنار راننده نشسته بود.

نزد سعید اسلامیان رفتیم. زمانی که پشت خاکریز رسیدیم به‌صورت نشسته با او روبوسی کردیم او به‌محض دیدن ما گفت: برادران عزیز، به جهنم شلمچه خوش اومدین!

شناسایی سخت حین انجام عملیات

 یکی از نیرو‌های اطلاعات عملیات هم پیش اسلامیان بود. او به ما گفت باید سیصد متر به‌صورت نیم‌خیز روی دژ بدویین روی این دژ انواع گلوله و موشک شلیک می‌شد و حدود دو متر از کف زمین فاصله داشت هیچ راه دیگری غیراز این دژ برای رسیدن به خط مقدم وجود نداشت.

سعید اسلامیان به ما گفت: هر نفر باید با فاصله سه متر از نفر جلویی و به‌صورت نیم‌خیز روی دژ بدویین و اگه تیر خوردین، اونجا دراز نکشین، هر جوری شده باید خودتون رو به سنگر اول برسونین.

من نفر چهارم ستون بودم. با سرعت و به‌صورت نیم‌خیز زیر آتش شدید دشمن حرکت کردیم. وقتی می‌دویدیم، تیر‌های دشمن به‌جای پای ما می‌خورد؛ اما به ما اصابت نمی‌کرد این هم از عنایات الهی بود.

 خودمان را به داخل یک سنگر رساندیم. نبرد سختی در منطقه در جریان بود و دشمن هم صد متر بیشتر با ما فاصله نداشت. تمامی نیرو‌ها و ادوات زرهی آنها به‌ویژه تانک‌ها خمپاره‌های ۸۱ و ۱۲۰ و توپ ۱۰۶ نزدیک ما بودند؛ درحالی‌که نیرو‌ها و ادوات ما به‌ویژه توپخانه در عقبه بودند و تنها نیرو‌های رزمی با خمپاره ۸۱ و ۶۰ میلی‌متری کنار رزمندگان ما حضور داشتند.

 در آنجا حتی آمبولانسی برای انتقال مجروحان به عقب خط وجود نداشت؛ زیرا هدف گلوله‌های دشمن قرار می‌گرفت. همه‌چیز زیر دید دشمن بود.

 برای شناسایی منطقه نیازی به دوربین نبود؛ زیرا فاصله زیادی با دشمن نداشتیم. حدود دو ساعت به شناسایی نیرو‌ها و ادوات زرهی آنها از درون سنگر پرداختیم. دشمن در حال آماده شدن برای نبرد بود و ما جابه‌جایی نیرو‌ها و ادوات جنگی آنها را روی جاده مشاهده می‌کردیم.

تجهیزات جنگی آنها به‌صورت کاروانی و ستونی وارد منطقه نبرد می‌شد. شناسایی منطقه نبرد صرفاً برای آشنایی با مکان نبرد، موانع، استحکامات و آرایش نیرو‌های دشمن بود. این شناسایی، بیشتر شامل نوک کانال پرورش ماهی و مواضع هلالی شکل و پنج‌ضلعی و سنگر‌های نونی شکل می‌شد.

ده نفر داخل سنگر بودیم. ناگهان دو گلوله توپ ۱۰۶ میلی‌متری، مستقیم به سنگر ما اصابت کرد. با اصابت گلوله‌ها گردوخاک و دود بلند شد و مقداری از سقف سنگر روی سر ما ریخت.

در حین شناسایی سه جنگنده ایرانی به شکل خطرناکی از بالای سنگر ما عبور کردند. این جنگنده‌ها به حدی در ارتفاع پایین حرکت می‌کردند که نزدیک بود به دکل‌های دیدبانی دشمن برخورد کنند.

پرواز در ارتفاع پایین برای پنهان ماندن از دید رادار‌های دشمن بود. سه جنگنده ایرانی، مواضع دشمن و مقر زرهی آنها را بمباران کردند. پدافند هوایی دشمن خیلی دیر متوجه شد.

بعد از شناسایی به خط مقدم رفتیم. در خط مقدم رزمندگان تیپ ۴۴ قمربنی هاشم (ع) از استان چهارمحال و بختیاری مستقرشده بود.

 اولین بار بود که در خط مقدم یک موشک ضدتانک مالیوتکا می‌دیدیم. این موشک می‌توانست یک تانک را منهدم کند. قدرت انفجار آن از آرپی‌جی بیشتر بود.

مجروحان در حال راز و نیاز

در خط مقدم پیکر مطهر شهدا و مجروحان زیادی روی زمین افتاده بود و امکانی برای انتقال آنها به عقب خط وجود نداشت. مجروحان در حال رازو نیاز با خدا بودند. خیلی ناراحت بودم که نمی‌توانم کاری برای آنها انجام بدهم.

یک‌طرف دژ، آب بود و طرف دیگر، دشمن. مجبور بودیم فقط از روی دژ حرکت کنیم. این غیرت و رشادت نیرو‌های تیپ ۴۴ قمربنی هاشم در خط مقدم بود که ایستادگی کردند تا اجازه ندهند خط سقوط کند. آنها سنگر‌هایی را به‌صورت حفره‌روباهی حفر کردند و در آن سنگرها، تیربار‌ها و آرپی‌جی‌های خود را قرار دادند. در همان سنگر هم امکان داشت نیرو‌ها مورد اصابت گلوله‌های دشمن قرار بگیرند.

 آتش دشمن بر ما برتری داشت. در چنین وضعیتی شناسایی منطقه عملیاتی را انجام دادیم و می‌بایست زود به عقب برمی‌گشتیم. من و بیشتر نیرو‌های شناسایی مایل نبود dl به عقب برگردند؛ زیرا آنجا امن‌تر بود.

 روی خط اول و دوم و سوم مقر تاکتیکی فرماندهی لشکر و تیپ و توپ‌خانه آتش شدیدی وجود داشت. دشمن نمی‌توانست منطقه‌ای را که ما برای شناسایی رفته بودیم بمباران کند؛ زیرا احتمال هدف قرار گرفتن نیرو‌های خودش وجود داشت؛ بنابراین عقبه نیرو‌های ما، از جمله واحد توپ‌خانه مهندسی تدارکات و پشتیبانی را بمباران می‌کرد.

 زمانی که ماشینی روی جاده منهدم می‌شد دیگر عبور از آن جاده ممکن نبود. من به چشم خودم دیدم که ماشین تویوتای فرمانده اطلاعات عملیات لشکر ۱۵۵ ویژه شهدای کردستان سردار شهید حسین‌علی نوری با موشک بالگرد‌های عراقی هدف قرار گرفت و او به شهادت رسید.

ما در زیر این آتش شدید تیربار‌ها و خمپاره ۶۰ دشمن، دوباره حدود سیصد متر از روی دژ به عقب برگشتیم. تنها لطف و عنایت خداوند بود که گلوله یا ترکشی به ما اصابت نکرد.

 چهره‌های ما به علت دود و باروت انفجار در سنگر شناسایی سیاه شده بود؛ به همین دلیل، به همدیگر نگاه می‌کردیم و می‌خندیدیم.

به کنار خاک‌ریزی که ماشین منتظر ما بود، رسیدیم. ما وظیفه نداشتیم راننده را به منطقه شناسایی ببریم. او باید منتظر می‌ماند تا برگردیم.

 سوار ماشین شدیم تا به قرارگاه تاکتیکی در شلمچه برویم. در این مدت، فرمانده لشکر به فرمانده گردان ۱۵۶ سیدالشهدای اسدآباد دستور داده بود، نیرو‌های گردان ۱۵۶ باید تا ساعت هشت شب اول جاده شلمچه مستقر شوند ما از این موضوع اطلاعی نداشتیم و نمی‌دانستیم در عقبه چه می‌گذرد.

انتقال نیرو‌ها زیر آتش شدید دشمن

 به‌محض رسیدن به قرارگاه یک کنسرو به ما دادند. چند لقمه خوردم. زمانی که نیرو‌های گردان رسیدند؛ شروع به تقسیم‌بندی آنها کردیم تا سوار کامیون‌ها شوند.

نیرو‌های اطلاعات عملیات را جلوی کامیون سوار کردیم و فرمانده دسته‌ها را کنار راننده گذاشتیم تا اگر برای راننده اتفاقی افتاد یا از رفتن به خط مقدم سر باز زد، او بتواند ماشین را هدایت کند.

 رانندگان، ماشین شخصی خود را به جبهه آورده بودند و ممکن بود زیر آتش دشمن از رساندن نیرو‌ها به خط مقدم منصرف شوند. ده کامیون پر از نیرو شد. کامیون‌ها به‌صورت ستونی و با فاصله از هم در شب حرکت می‌کردند. زیر آتش شدید دشمن، وارد سه‌راهی مرگ و منطقه شلمچه شدیم.

 حدود چهل موشک کاتیوشا به کامیون‌های ما برخورد کرد و چند کامیون منهدم شد. سازمان‌دهی گردان ما به هم خورد و نیرو‌های ما زمین‌گیر شدند.

با تدبیر و شجاعت فرمانده گردان، حاج رضا میرزایی و قائم‌مقامش، رضا محمد میرزایی نیرو‌ها را جمع کردیم و سوار ماشین شدیم. حدود بیست دقیقه طول کشید تا نیرو‌ها جمع شوند. در این حین، دوباره گلوله‌های کاتیوشا به گردان ما اصابت کرد و بیشتر مجروحان به شهادت رسیدند.

دید دشمن بر گردان ما به سبب منور‌هایی بود که منطقه را مثل روز روشن می‌کردند. موشک‌هایی که در مرحله دوم اصابت کرد نظم گردان را به هم‌ریخت و ۶۰ شهید و مجروح دادیم. عباس کاظمی، مسئول تدارکات ما هم در آنجا به شهادت رسید.

 مجبور شدیم برخی از نیرو‌ها را با ماشین نیسان تدارکات انتقال دهیم؛ زیرا اگر پیاده به‌صورت ستونی حرکت می‌کردیم قتل‌عام می‌شدیم.

 کامیون‌هایی را که آسیب‌دیده بودند رها کردیم و نیرو‌های تدارکات را انتقال دادیم. حدود ساعت دوی شب وارد کانال پرورش ماهی شدیم. نبردی سخت و تن‌به‌تن با دشمن صورت گرفت.

یک گروهان ویژه داشتیم که پیش‌مرگ و شهادت‌طلب بودند و قرار بود به سمت نونی شکل‌ها بروند. نونی شکل‌ها پاسگاه‌هایی بودند که روی پشت‌بام آنها یک پدافند هوایی دولول و چهارلول قرار داده بودند.

 ما هرچه گلوله آرپی‌جی به‌سوی این پاسگاه‌ها شلیک کردیم، موفق نشدیم پدافند هوایی را هدف قرار دهیم. این استحکامات از بتن ساخته‌شده بود و به حدی محکم بود که گلوله آرپی‌جی به‌محض اصابت کمانه می‌کرد. تنها گلوله توپ ۱۰۶ میلی‌متری می‌توانست چنین استحکاماتی را نابود کند. ما هم نیروی پیاده بودیم و دسترسی به این توپ نداشتیم.

مجروحیت و بازگشت پرماجرا به عقب

روز بیست و ششم دی ۱۳۶۵ در کانال پرورش ماهی یک گلوله موشک کاتیوشا کنار من برخورد کرد و ترکش آن به بازو و پا و کمرم خورد.

 روی زمین افتادم خودم را به پشت یک خاک‌ریز رساندم. موج انفجار هم من را گرفته بود و خون زیادی ازدست‌داده بودم. انتقال مجروحان امکان‌پذیر نبود؛ زیرا می‌بایست حواسمان به خط مقدم دشمن می‌بود تا محاصره نشویم.

حدود نیم ساعت روی زمین افتاده بودم. دو نفر از نیرو‌های اطلاعات لشکر ۳ عاشورای تبریز که یکی از آنها فرمانده گروهان بود، بالای سر من آمدند و گفتند: چی شده؟ گفتم: ترکش‌خورده‌ام و خون‌ریزی دارم و حالم خوب نیست.

آنها به‌سرعت من را بلند کردند و پشت یک ماشین تویوتا قراردادند. پشت ماشین چند پیکر مطهر شهید قرار داشت و دو نفر مجروح هم بودند. حرکت کردیم وقتی به سه‌راهی شهادت رسیدیم، ناگهان چند موشک کاتیوشا جلوی ماشین اصابت کرد. ترکش موشک سبب شهادت دو نفر رانده شد. دو نفر از مجروحانی هم که پشت ماشین بودند شهید شدند.

موج انفجار من را گرفت و یک ترکش به بازو و ترکش دیگری به پایم اصابت کرد. بی‌هوش شدم. دو نفر از پاسدارانی که در آن ماشین بودند شهید شدند و با ماشینی که در مسیر بود من را به یک پست امدادی انتقال دادند.

 در آنجا جلوی خونریزی را گرفتند و لباس‌های من را که شیمیایی شده بود برش زدند؛ زیرا فرصتی نبود لباس‌ها را عوض کنند. سپس من را به درمانگاه فاطمه الزهرا (س) انتقال دادند.

شب سوار هواپیمای سی ۱۳۰ شدیم. در هواپیما چند تن از فرماندهان عالی‌رتبه ارتش و سپاه هم حضور داشتند من آنها را نمی‌شناختم. من و حدود سی چهل مجروح دیگر را با برانکارد به هواپیما انتقال دادند.

سالم به فرودگاه مهرآباد تهران رسیدیم. ما را به بیمارستان شهید فیاض بخش بردند سه چهار روز در آنجا بستری بودم. ساختمان بیمارستان بسیار قدیمی، بود بعدازآن مرا به بیمارستان شهید مصطفی خمینی انتقال دادند. بیش از یک ماه در آنجا بستری بودم نزدیک سال نو مرا به بیمارستان سینای تهران بردند در بیمارستان سینا ترکش‌ها را از بدنم خارج کردند. عوارض شیمیایی هم حاد شده بود و بدنم تاول‌زده بود. مشکل ریه هم داشتم و به‌سختی می‌توانستم نفس بکشم.

پیروزی رزمندگان و همرزمان

در جریان عیادت‌ها خبردار شدم، شب بعد از مجروحیت من، نیروی تازه‌نفس به جبهه اعزام‌شده و نیرو‌ها در شش گردان توانستند در همان کانال پرورش ماهی، دوباره به خط بزنند و یکی از نونی شکل‌ها و قسمتی از پنج‌ضلعی را تصرف کنند. پس‌ازآن فرمانده گردان ۱۵۶ با فرمانده لشکر تماس گرفت و خبر تصرف این مناطق را اعلام کرد.

بسیاری از نیرو‌های گردان ما شهید یا مجروح شدند. پس از تثبیت خط، گردان ۱۵۴ که فرمانده آن، سالار آبنوش بود، خط را تحویل گرفت. گردان ۱۵۶ هم به هتل پرشین که محکم‌تر از هتل کاروان‌سرا بود، برگشت.

منبع: یعقوبی، حسن، زندگی در کمین، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان همدان، تهران ۱۴۰۳، صص ۲۱۳، ۲۱۴، ۲۱۵، ۲۱۶، ۲۱۷، ۲۱۸، ۲۱۹، ۲۲۱، ۲۲۲، ۲۲۳، ۲۲۴

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

رسیدن به سه راهی شهادت زیر آتش دشمن بیشتر بخوانید »

آمریکا در جریان «عملیات کربلای ۴» چگونه به عراق کمک کرد؟

آمریکا در جریان «عملیات کربلای ۴» چگونه به عراق کمک کرد؟


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مطابق آخرین تصمیم گیری و جمع‌بندی وضع موجود، برای انجام عملیات کربلای ۴، چهار زمین شلمچه، ابوالخصیب، منطقه مقابل جزیره «ام‌الرصاص» و جزیره مینو انتخاب شد. این چهار منطقه از نظر مانور آتش و عقبه و پشتیبانی به یکدیگر وابستگی داشتند. از این رو، هر کدام به یک قرارگاه سپرده شد.

همراه با این فشارها، تحرک جدید دشمن در عرصه زمینی که پس از اشغال اراضی کشور در آغاز جنگ، برای اولین بار صورت می‌گرفت، جبهه خودی را تحت فشار قرار داده بود. در چنین شرایطی علاوه بر مقابله با حملات عراق به خط‌های پدافندی در طول مرز، آماده شدن برای حمله بزرگ بعدی، مسئولیت دیگری بود که می‌بایست به آن جامه عمل بپوشاند.

تصرف منطقه استراتژیک فاو و جداسازی بخش جنوبی سرزمین عراق از این کشور اقتضا می‌کرد که مناطق مهمی، چون بصره و ام‌القصر نیز مورد توجه قرار گیرد و به نظر می‌رسید توقف در این منطقه و عدم توسعه وضعیت، به زیان نیرو‌های خودی باشد. زیرا منطقه عملیات فاو به لحاظ وسعتی که داشت از این قابلیت برخوردار بود که سلسله عملیات بعدی در همین مکان انجام شود.

دلایل انتخاب منطقه

پس از پیروزی فاو که باعث به هم خوردن موازنه نظامی به نفع ایران شد، لازم بود در اقدامی دیگر که از اهمیت ویژه و هدف استراتژیک برخوردار باشد، سرنوشت جنگ به نقطه نهایی رهنمون شود. برای این منظور، منطقه جدید می‌بایست از شرایطی برخوردار می‌بود که هدف‌های مورد نظر تحقق می‌یافت.

منطقه عمومی بصره در جنوب، مهم‌ترین مناطقی بودند که از تابستان سال۱۳۶۱ همواره برای عملیات‌های بزرگ و سرنوشت‌ساز مورد توجه فرماندهان بودند و عملیات‌های متعددی در این جبهه‌ها انجام شده بود:شرق بصره (عملیات رمضان)، هورالهویزه

(عملیات خیبر و بدر) و فاو (عملیات والفجر ۸) مناطقی بودند که طی سال‌های ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۴ عرصه نبرد میان رزمندگان اسلام و دشمن بودند. تنها منطقه‌ای که در آن، عملیاتی صورت نگرفت، منطقه «ابوالخصیب»، جزیره مینو و بخشی از زمین شلمچه بود که در میان هدف‌های مطرح در اطراف بصره، به دلیل نزدیکی به شهر، مهم‌تر از بقیه بودند. به همین دلیل، استحکامات، آرایش سلاح و یگان‌های دشمن نیز در این منطقه (با تأکید بر شلمچه) بیشتر از سایر مناطق عملیاتی بود؛ و همین موضوع موجب شد که طی چهار سال پس از عملیات رمضان، فرماندهان نظامی توجه جدی به این منطقه کنند.

افزون بر این، اهمیت شهر بصره که هدف اصلی استراتژی نظامی جمهوری اسلامی پس از فتح خرمشهر به شمار می‌رفت، مهم‌ترین عامل در انتخاب این زمین برای عملیات کربلای ۴ بود.

از دیگر ویژگی‌هایی که باعث انتخاب این منطقه برای عملیات شد، عوارض موجود در زمین غرب اروند در منطقه ابوالخصیب بود، زیرا وجود نهرها، نخلستان‌ها و کانال‌های کشاورزی و نیز عدم وجود استحکامات در منطقه پتروشیمی تا بصره، این منطقه را قابل تصرف و پدافند کرده بود. همچنین به دلیل آن که دو جناح منطقه عملیاتی، از شمال به آب‌گرفتگی شلمچه و کانال ماهی‌گیری و از جنوب به خور «زبیر» و زمین‌های باتلاقی اطراف آن محدود شده بود، قدرت تحرک دشمن ضعیف برآورد می‌شد.

مزیت دیگر منطقه عملیاتی، واگذاری مسئولیت حفاظت و اداره آن به سپاه‌های سوم و هفتم عراق بود.

این مسئله با توجه به مانور عملیات که نفوذ از میان خط حد دو سپاه بود، یکی از ویژگی‌های برجسته منطقه عملیاتی به شمار می‌رفت.

طرح مانور

مانور در این عملیات، نقش اساسی و تعیین کننده‌ای داشت. زیرا تجربه عبور از عرض رودخانه اروند، این بار می‌بایست در طول رودخانه انجام می‌گرفت؛ و این عبور که خود تاکتیک ویژه و ابتکار عملیات به شمار می‌رفت در صورت تحقق، جنبه‌های دیگر آن که شامل شکستن خط، پاک‌سازی، نفوذ در عمق و تسلط بر چند راه (ورودی شهر بصره) می‌شد، تحول عظیمی در جنگ ایجاد می‌کرد. از این رو، از اردیبهشت تا مهر ۱۳۶۵ و سپس آذرماه همان سال، بحث‌های مختلف و طرح‌های گوناگونی ارائه شد ولی بدلیل معایب آنها منتفی شد. یکی از موضوعات اساسی در طرح‌های ارائه شده، از نظر فرماندهان سپاه، وابستگی ابتکار ویژه به غافل‌گیری دشمن بود.

بدین ترتیب پس از یک دور بحث، طرحی تصویب شد که مورد توافق تمامی فرماندهان بود.

در جلسه روز ششم مهر ۱۳۶۵ پس از بحث و گفتگو، سرانجام فرماندهان یگان‌ها مانور عملیاتی از «پنج ضلعی» در شلمچه تا جزیره «سهیل» در مقابل جزیره مینو را پذیرفتند. آنها پذیرفتند که زمین شلمچه بر زمین مقابل جزیره مینو ترجیح دارد. همچنین، اهمیت زمین دو طرف اروند و ابوالخصیب و نیز تاکتیک ویژه برای عبور از تنگه مورد قبول واقع شد. در پایان این جلسه، فرمانده سپاه گفت: «برادران عزیز، همه توجیه هستند و احتیاجی به توضیح اهمیت عملیات نیست. این سومین منطقه‌ای هست که برای رفتن به سمت بصره در آن عمل می‌کنیم. منطقه رمضان شرق بصره هور الهویزه و اینجا، خدای ناکرده اگر از ما کوتاهی سربزند، مسئولیت ما خیلی سنگین هست. ما باید با تمام قدرت تکلیفمان را انجام دهیم آن وقت، هر چه خدا خواست. اینجا یک شجاعت بزرگ و تدبیر و دقت بالایی می‌طلبد. این تاکتیک و شیوه جنگی که ما برای این عملیات مهیا کرده‌ایم، دشمن آمادگی‌اش را ندارد و از طرف ما احتیاج به توکل و ایثار بالایی دارد. برادر‌ها باید همه مسائل را با هم حل کنند و تا آخر عملیات، دست اخوت و برادری به هم بدهند، چون این عملیات با همیاری و همکاری پیش می‌رود. لذا، باید تقسیم کار کنید و همدیگر را کمک کنید.»

از نیمه دوم مهرماه کار آماده‌سازی منطقه عملیات با جدیت پیگیری شد. در حین این پی‌گیری و پیشبرد امور، بحث مانور باز هم مطرح شد و سرانجام، در آذرماه فرمانده سپاه با دریافت نظرات و مسائل جدید، طی جلسه‌ای با آقای هاشمی، خط جدید کاری را به نیروی زمینی سپاه ابلاغ کرد.

مطابق آخرین تصمیم گیری و جمع‌بندی وضع موجود، برای انجام عملیات کربلای ۴، چهار زمین شلمچه، ابوالخصیب، منطقه مقابل جزیره «ام‌الرصاص» و جزیره مینو انتخاب شد. این چهار منطقه از نظر مانور آتش و عقبه و پشتیبانی به یکدیگر وابستگی داشتند. از این رو، هر کدام به یک قرارگاه سپرده شد.

خط حد قرارگاه‌ها نیز به شرح زیر مشخص شد:

۱- قرارگاه نجف، از شمال پنج ضلعی در شلمچه تا جزایر بوارین و ام‌الطویله.

۲- قرارگاه قدس، عبور از تنگه و پیشروی در پتروشیمی و ابوالخصیب.

۳- قرارگاه کربلا، مقابله با پاتک دشمن از مقابل جزیره ام‌الرصاص و پیشروی تا جاده دوم و سوم. این قرارگاه تأمین کل منطقه عملیاتی را نیز به عهده داشت؛

۴- قرارگاه نوح، تأمین جناح چپ و پیشروی در مقابل جزیره مینو.

نیروی مورد نیاز برای عملیات، ۳۵۲ گردان برآورد شد، اما تنها ۲۵۰ گردان مهیا شد که در قالب ۱۳ لشکر و ۱۲ تیپ مستقل وارد عملیات شدند.

شرح عملیات

طی چند روزی که به زمان عملیات باقی مانده بود بمباران و آتش توپخانه عراق روز به روز افزایش می‌یافت. صبح روز سوم نیز اطراف پل فجر، نهر عرایض، سواحل کارون، اوایل جاده خرمشهر، حوالی ایستگاه هفت و برخی نقاط دیگر، بمباران شد و آتش توپخانه دشمن نیز فزونی یافت. پس از تاریک شدن هوا در روز سوم، (زمان آغاز عملیات) عراقی‌ها به ریختن فلر به وسیله هواپیما و شلیک منور دست زدند.

از ساعت ۱۹ تا ۲۱ بیش از پنج مورد گزارش در مورد اقدامات دشمن به قرارگاه مرکزی رسید. با آنکه اوضاع نگران کننده بود، اما تحلیل کلی فرماندهی آن بود که شرایط عادی هست. از ساعت ۲۱ غواص‌ها به درون رودخانه رها شدند، اما پس از حدود نیم ساعت، در ساعت ۲۱:۳۵ اطلاع داده شد که دشمن با تیربار نیرو‌ها را زیر آتش گرفته هست. این تحرک دشمن نیز مانند شب‌های گذشته عادی فرض شد لذا دستور داده شد همه در ساعت ۲۲:۳۰ پای کار باشند. اما ساعت ۲۱:۳۸ دقیقه «لشکر ۱۴ امام حسین (ع)» خبر داد که دشمن روی خط، منور زیادی انداخته و داخل رودخانه نیز با تیربار به نیرو‌ها حمله کرده هست. تمام این اقدامات دشمن داخل تنگه متمرکز شده بود. همان جایی که می‌بایستی تاکتیک ویژه عملیات انجام می‌گرفت.

در ساعت ۲۲، فرمانده «قرارگاه قدس» اعلام کرد که «لشکر ۳۱ عاشورا» متوقف شده هست و امکان استفاده از «لشکر ۴۱ ثارالله (ع)» نیز وجود ندارد، و تیربار دشمن در خط و روی آب نیرو‌ها را هدف قرار داده هست در محور قرارگاه قدس لشکر‌های ۱۴ امام حسین (ع)، «۲۱ امام رضا (ع)» و «۳۱ عاشورا» در ساعات نخست حمله و قبل از درگیری، تلفات زیادی متحمل شدند. با این همه، فرمانده قرارگاه ابراز می‌داشت، شرایط حاد نیست. عدم تحرک خاص دشمن در محور‌های قرارگاه‌های نوح، کربلا و نجف و نیز عادی بودن شرایط در آن محورها، موجب تقویت این برداشت فرماندهی شده بود، اما شرایط در محور قرارگاه قدس به کلی با شرایط محور‌های دیگر متفاوت بود.

به هر صورت، حدود ساعت ۲۲:۰۸ با خبر‌های گوناگونی که رسید، فرماندهی پی برد که دشمن تک را کشف کرده هست. اما اوضاع به سختی قابل اداره و بازگشت به شرایط قبل از حمله بود و از سوی دیگر، هنوز تا اندازه‌ای امیدواری وجود داشت. از این رو، در ساعت ۲۲:۳۰ سوم دی‌ماه ۱۳۶۵ رمز عملیات قرائت شد و یگان‌ها در تمام محور‌ها عملیات را آغاز کردند و این در شرایطی بود که این بار، دشمن عملیات را آغاز کرده بود.

با آغاز حمله سراسری در منطقه عملیاتی، در محور قرارگاه‌های نجف، قدس، نوح و کربلا نیرو‌ها دست به پیشروی زدند و هدف‌هایی نیز تصرف شد. این وضعیت موجب آرامش در قرارگاه شد، اما در ساعت ۱۰ دقیقه بامداد، لشکر ۱۴ امام حسین (ع) خبر داد این یگان نتوانسته هست در جزیره «بلجانیه» قایق‌های حامل نیرو را پیاده کند و دشمن از سمت جزایر «بوارین» و ماهی مانع عبور این قایق‌ها شده و تعدادی از آنها نیز منهدم شده‌اند. قرارگاه قدس نیز اطلاع داد، نوک جزیره ماهی پاک‌سازی نشده هست و دشمن روی تنگه به شدت تیراندازی می‌کند.

در جزیره ام‌الرصاص، «لشکر‌های ۸ نجف»، ۱۴ امام حسین (ع)، ۲۵ کربلا و ۴۱ ثارالله وارد عمل شده و ضمن شکستن خط‌های اول دشمن، پیشروی در عمق را آغاز کردند.

لشکر ۲۵ که وارد جزیره ام‌الرصاص شده بود، نتوانست تا صبح سرپل به دست آمده را توسعه دهد.

در محور قرارگاه نجف، «لشکر ۱۹ فجر» توانست وارد پنج ضلعی شود و در محور دیگر نیز، لشکر ۵۷ حضرت ابوالفضل پیشروی کرد. وضعیت در منطقه شلمچه از شرایط بهتری نسبت به سایر محور‌ها برخوردار بود.

در منطقه جزیره مینو، قرارگاه نوح «تیپ ۳۳ المهدی» توانست خط را بشکند، اما با نیرو‌های دشمن مواجه شد که با سختی توانست پس از پاک‌سازی، با تیپ ۳۲ انصارالحسین (ع) در خط اول الحاق کند. اما وجود آتش در جناح راست، این محور را تهدید می‌کرد. در این حال، لشکر ۷ ولی‌عصر (عج) نیز توانست وارد جزیره سهیل شود.

بر پایه خبر‌های رسیده از اطلاعات قرارگاه خاتم (سپاه) دشمن دو اقدام اساسی را در دستور کار خود قرار داد: اول اجرای آتش روی دهانه کارون و تنگه، دوم جلوگیری از پیشروی لشکر ۱۹ فجر و تیپ ۵۷ ابوالفضل در داخل پنج‌ضلعی در محور شلمچه.

علاوه بر این، در ساعت یک بامداد، رادیو عراق خبر حمله ایران را همراه با نقطه و محور‌های آن اعلام کرد، موضوعی که درگذشته سابقه نداشت. به ویژه در این خبر اعلام شد که این حمله بین سپاه‌های هفتم و سوم انجام گرفته هست و لشکر‌های ۱۱ و ۱۵ درگیر هستند. این خبر، احتمال هوشیاری و آگاهی دشمن را از حمله، در ذهن فرماندهی بیشتر تقویت کرد.

پس از آن که عبور از تنگه (محور اصلی عملیات) ناممکن شد، عبور از جزایر ام‌الرصاص و ام‌البابی، محور تلاش جبهه خودی قرار گرفت. اما در ساعت ۲:۱۰ بامداد قرارگاه کربلا اطلاع داد که دهانه کارون از ناحیه پشت ام‌الرصاص، زیر آتش دشمن قرار دارد و همه قایق‌های حامل نیرو‌های تیپ انصارالحسین (ع) آسیب دیده‌اند. فرمانده قرارگاه نوح نیز وضع تیپ ۳۳ المهدی را نامناسب گزارش کرد.

علاوه بر این، در ساعت ۲:۲۰ بامداد فرمانده لشکر ۸ نجف شرایط یگان خود را در جزیره ام‌الرصاص سخت توصیف کرد؛ و این در حالی بود که انهدام وسیع قایق‌ها به دست دشمن، امکان انتقال نیرو را به جلو با مشکل مواجه کرده بود. ضمن آن که تردد نیرو‌ها به دلیل آتش دشمن به سختی امکان‌پذیر بود.

در ساعت ۳:۱۷ بامداد لشکر ۷ ولی‌عصر (عج) اعلام کرد، قایقی در اختیار ندارد و بخشی از جزیره سهیل را نیز پاک‌سازی نکرده هست. در شلمچه نیز، لشکر ۱۹ فجر و تیپ ۵۷ ابوالفضل (ع) توان حفظ پنج ضلعی را نداشتند و در محور بوارین نیز مشکل به وجود آمده بود. از این رو، در ساعت ۶:۱۰ صبح به قرارگاه نجف اجازه داده شد، عقب‌نشینی کند.

اوضاع در قرارگاه‌های دیگر نیز مساعد نبود؛ داخل جزیره ام الرصاص الحاق صورت نگرفته بود، لشکر ۲۵ کربلا نتوانست سرپل خود را در جزیره ام‌البابی توسعه دهد، لشکر ۸ موفق به پاک‌سازی هدف‌های خود در جزیره ام‌الرصاص نشد و تیپ انصارالحسین نیز نتیجه روشنی به دست نیاورد. یگان‌های دیگر نیز شرایط مشابهی داشتند. از این رو، فرماندهی با تشکیل جلسه‌ای دستور داد جزیره ام‌الرصاص حفظ شود و در محور‌های دیگر یگان‌ها عقب‌نشینی کنند. اما در پی اظهار خوش‌بینی چند تن از فرماندهان و دریافت برخی خبرها، بار دیگر برای ادامه عملیات امیدواری ایجاد شد و برخی تلاش‌ها نیز صورت گرفت، اما از حدود ساعت ۱۱ صبح عراق علیه مواضع رزمندگان دست به پاتک زد و سرانجام، در ساعت ۲۳:۴۵ دقیقه شب (چهارم) توقف عملیات اعلام شد.

بدین ترتیب، به منظور حفظ قوا و طراحی دوباره عملیات آتی، از ادامه نبرد اجتناب شد. در این عملیات، ۹۸۵ تن از نیرو‌های خودی شهید و ۸۰۷۱ تن مجروح شدند.

علل موفق نبودن عملیات

عوامل تاکتیکی و استراتژیکی مختلفی در ناکامی کربلای ۴ دخالت داشتند، اما نقش عوامل زیر برجسته و تعیین کننده‌تر بود:

۱- آگاهی عراق از مکان و زمان عملیات که بیشتر مرهون اطلاعاتی بود که آمریکا به تلافی ماجرای مک‌فارلین در اختیار این کشور قرار داده بود.

منابع اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا دقیق‌ترین و جزئی‌ترین خبر‌ها را درباره عملیات کربلای ۴ در اختیار عراقی‌ها قرار داده بودند. اظهارات مقامات عراقی در مورد اهداف عملیات و نتیجه آن حاکی از آن بود که اطلاعات ارسالی به عراق حاوی نکات قابل ملاحظه‌ای بوده هست. در این باره وزیر دفاع عراق گفته بود: «هدف ایران شهر بصره بوده و هست. ایرانی‌ها اگر موفق می‌شدند هدف‌های خود را تحقق بخشند، ارتباط میان سپاه سوم و هفتم را قطع می‌کردند و تمام فاو و خورعبدالله و شمال بصره را به اشغال خود درمی‌آوردند. علت شکست کنونی این هست که ما آماده بودیم و نقشه‌های لازم را طرح کردیم و از درس‌های فاو استفاده کردیم.»

وزیر دفاع وقت عراق ضمن تشکر از امریکا اظهار داشته بود: ما به خاطر این اطلاعات از آنان تشکر می‌کنیم، اما به آنان خاطر نشان می‌کنیم که در مقایسه با برخوردشان با ایران، در این مورد تعادل برقرار نبوده هست.»

۲- تجربه دشمن از عملیات فاو و عبور غواص‌ها از اروند و نیز مسلح کردن زمین در محور‌های حمله، آن گونه که امکان مقابله با مهاجمان را برای آنها فراهم می‌ساخت.

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

آمریکا در جریان «عملیات کربلای ۴» چگونه به عراق کمک کرد؟ بیشتر بخوانید »

استقبال از حضور در جبهه‌ها علیرغم اعلام کفایت نیرو‌ها

استقبال از حضور در جبهه‌ها علیرغم اعلام کفایت نیرو‌ها


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، باوجود گذشت چندین روز از انتشار پیام امام خمینی مبنی بر لزوم حضور مردم در جبهه‌های جنگ و درخواست مسئولان و فرماندهان نظامی مبنی بر کفایت اعزام‌ها در این مقطع، مردم، روحانیون و نیرو‌های متخصص، همچنان خواستار اعزام به جبهه‌های جنگ هستند.

بیش از ۳۰۰ تن از روحانیون و طلاب حوزه علمیه قم، در مراسمی که در مقابل دفتر تبلیغات اسلامی این شهر برگزار شد، عازم جبهه‌های غرب و جنوب شدند.

مسئول ستاد اعزام روحانیون این دفتر اعلام کرد که در طول هفته گذشته برای سومین بار هست که طلاب و روحانیون به‌صورت گروهی عازم قرارگاه‌های مشترک عملیاتی ارتش و سپاه می‌شوند.

همچنین به گزارش مجاهدت از خبرنگار اطلاعات، ۱۲۵ تن از روحانیون حوزه علمیه قم، پس از دیدار با حجت‌الاسلام موحدی کرمانی امام‌جمعه باختران، با هدف ارشاد و تبلیغ، رهسپار جبهه‌های نبرد در غرب کشور شدند.

در اهواز نیز بیش از ۱۵۰ تن از روحانیون حوزه علمیه قم که برای رفتن به جبهه‌ها وارد اهواز شده بودند، طی مراسمی، عازم مناطق عملیاتی جنوب کشور شدند.

امروز همچنین، ۱۲۵۰ نفر از نیرو‌های داوطلب بسیجی از رامسر، ۳۰۰ نفر از جوانان صائین دژ، ۳۰۰ نفر از شهرستان خمین، ۹۰ تن از نیرو‌های داوطلب اعزام مجدد از کاشان، ۳۰۰ نفر از سنندج، چهل و دومین گروه از نیرو‌های بسیج زرین‌شهر و نیرو‌های داوطلب مردمی از شهر‌های نوشهر، فریدون‌شهر، بوشهر، دلیجان، اردبیل و… عازم جبهه‌های جنگ شدند.

افزون بر این، سه گروه فرهنگی، فنی و امدادگر از شهرستان ساوه، ۷۷ نفر نیروی فنی از شهر‌های آمل و بهشهر (شامل راننده خودرو‌های سنگین، مکانیک، جوش‌کار، باطری‌ساز، صاف کار و…) و ۶۰ تن از کارمندان فنی مرکز تعمیرات ماشین‌آلات شرکت کشت و صنعت مغان، تعدادی از نیرو‌های جهاد سازندگی کاشان، شیراز، فیروزآباد و عده‌ای از نیرو‌های واحد فیلم، تئاتر و سرود اداره کل ارشاد اسلامی همدان، باهدف پشتیبانی از نیرو‌های عملیاتی، همچنین کمک به بازسازی مناطق جنگی، عازم جبهه‌ها شدند.

منبع:

لطف‌الله‌زادگان، علیرضا، روزشمار جنگ ایران و عراق: عملیات محرم (کتاب بیست و دوم) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۳۹۳، صص ۷۴۵، ۷۴۶

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

استقبال از حضور در جبهه‌ها علیرغم اعلام کفایت نیرو‌ها بیشتر بخوانید »

انتقام شجاعانه رزمنده ایرانی از قاتلان ضد انقلاب شهید «فرقدانی»

انتقام شجاعانه رزمنده ایرانی از قاتلان ضد انقلاب شهید «فرقدانی»


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، احمد فروغی فرزند اصغر در ۲۵ مرداد ۱۳۳۵ در روستای ابر از توابع شهر خوراسگان اصفهان متولد شد. در سال ۱۳۵۵ در انستیتو تکنولوژی شهرکرد قبول شد و در سال ۱۳۵۷ موفق به اخذ مدرک فوق‌دیپلم برق صنعتی شد.

با شروع انقلاب اسلامی فعالیت خود را در کمیته دفاع شهری اصفهان آغاز کرد و نقش مؤثری در دستگیری عمال رژیم پهلوی ایفا کرد. از ابتدای تشکیل سپاه پاسداران با فرماندهی حجت‌الله سالک و معاونت سید یحیی صفوی، در پست معاونت عملیات خدمت می‌کرد.

با شروع فتنه گروهک‌های ضدانقلاب در کردستان از ۱۳۵۹/۲/۲۲ ش، به همراه علی مصدق فر و احمد حجازی عازم منطقه شد و به خاطر شجاعت و توانایی نظامی، به‌عنوان فرمانده انتخاب شد و حدود ۴ ماه در منطقه کردستان به مبارزه با عناصر ضدانقلاب پرداخت و به دلیل مجروحیت به اصفهان بازگشت و در اصفهان به‌عنوان فرمانده عملیات سپاه پاسداران اصفهان منصوب شد.

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، عازم منطقه جنوب شد و به همراه عباس کردآبادی، یک تیم مستقل تشکیل داد و از سوی رحیم صفوی، فرماندهی جبهه دارخوین به وی واگذار شد. او در عملیات فرمانده کل قوا نقش مهمی داشت. احمد در عملیات ثامن‌الائمه (ع)، فرمانده محور بود و فرماندهی یکی از محور‌های عملیاتی را نیز در عملیات پیروزمندانه طریق‌القدس بر عهده داشت.

سرانجام در همین عملیات بر اثر اصابت تیر به داخل دهانش، در تاریخ ۱۱/آذر/۱۳۶۰ در منطقه چزابه به شهادت رسید.

روایت قدرت الله میرزایی؛ مدیر گروه مهمات‌سازی سپاه اصفهان در دوران جنگ

فرقدانی که راننده آقا رحیم (صفوی) شده بود، گاهی به من سر می‌زد. او مدتی همراه آقا رحیم بود تا اینکه قرار شد شهر کامیاران از دست ضدانقلاب گرفته شود. ستون نیرو‌های سپاه به‌طرف کامیاران راه افتاده و آقا رحیم هم با ستون رفته بود. این موضوع را احمد فروغی برایم تعریف کرد که مهدی فرقدانی ظاهراً با یکی دو ساعت تأخیر، با یک جیپ آهو، تنها به‌طرف ستون راه افتاده بود.

در بین راه، ضدانقلاب راه او را بسته و با او درگیر شده بودند. مهدی از جیپ آهو پیاده شده و تیراندازی کرده بود و حتی دو نارنجکی که همراه داشته، به‌طرف دشمن پرتاب کرده بود؛ ولی آنها گروهی چند نفره بودند و او را گرفته، دست و پای او را با ابزاری مثل تبر یا قمه بریده و او را شهید کرده بودند. بعد هم اسلحه و خودرو را همراه خودشان برده و پیکر او را همان‌جا رها کرده بودند.

احمد فروغی با چند نفر از نیرو‌ها از کامیاران به سنندج برمی‌گشته هست که در بین راه، پیکر مهدی فرقدانی را پیدا می‌کند. او را داخل خودرو می‌گذارد و از مسیری که جیپ آهوی فرقدانی را برده بودند، ضدانقلاب را تعقیب می‌کند. این کار شجاعت بی‌نظیری می‌خواهد. همه‌جا در دست دشمن بود.

وی وقتی این حادثه را می‌بیند، دنبال ضدانقلاب راه می‌افتد. خدا می‌داند که تا کجا رفته بود تا ببیند چه کسانی مهدی فرقدانی را شهید کرده‌اند. ضدانقلاب را تعقیب کرده و روستا به روستا تجسس کرده و از اهالی سؤال می‌کند تا به روستایی می‌رسد که جیپ آهو داخل آن قرار داشته هست. بعد هم با قاتلان مهدی درگیر می‌شود و همه آنها را می‌کشد یا زخمی می‌کند.

منابع:

۱-عشوریون، احمدرضا، اطلس لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در دوران دفاع مقدس، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۳، ص ۱۴۰،

۲-هاشمی، علی، رسا، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، حوزه هنری استان اصفهان، تهران ۱۴۰۱، صص ۲۴۳، ۲۴۴

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

انتقام شجاعانه رزمنده ایرانی از قاتلان ضد انقلاب شهید «فرقدانی» بیشتر بخوانید »

مخالفت با همبند شدن نوجوانان با زندانی‌های کارخانه چریک‌سازی!

مخالفت با همبند شدن نوجوانان با زندانی‌های کارخانه چریک‌سازی!


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، ماه و روز آن را یادم نیست. فقط یادم هست بهار ۶۴ بود. سرزده وارد بازداشتگاه سپاه شدم. از دیدن آن همه نوجوان جا خوردم. با خودم گفتم اینجا مدرسه هست یا بازداشتگاه؟

تو همه شهرها ساختمان‌های ساواک در اختیار سپاه قرار گرفته بود. تو حیاط ساختمان قدیمی ساواک سنندج در بلوار شبلی، بازداشتگاه کوچکی ساخته بودند. افراد دستگیرشده را به‌صورت موقت می‌بردند آنجا و بعد از تشکیل پرونده می‌فرستادند دادسرا.

سی چهل‌تا نوجوان دبیرستانی بین زندانی‌های بزرگ‌تر بودند. یاد زندانی شدن خودم تو رژیم گذشته افتادم؛ زندان زاهدان، سال۵۶. سن و سال همین بچه‌ها بودم. وقتی رئیس ساواک برای بازدید آمد و ما را دید، سر مدیر زندان فریاد زد شما اینجا را کردید کارخانه چریک‌سازی؟ در همین فکرها، نگاهم را از جمع زندانی‌ها برداشتم و رو کردم به مسئول بازداشتگاه.

این بچه‌ها را چرا گرفتید؟

خامِ قیافه و سن و سالشان نشوید! این‌ها هسته‌های دانش‌آموزی حزب تو دبیرستان‌های سنندج هستند. با کلی زحمت توانستیم شناسایی‌شان کنیم.

با دلخوری گفتم شما فرصت درست کردید تا این‌ها قاطی زندانی‌های کومله و دمکرات بشوند. می‌دانی این یعنی چی؟ بعد هم حرف رئیس ساواک به زبانم آمد.

یعنی ما داریم چریک تربیت می‌کنیم. نباید اجازه می‌دادم این اتفاق بیفتد. فوراً گفتم بچه‌ها را بیاورند توی حیاط. خودم هم دنبالشان رفتم و تو محوطه به خطشان کردم. بعد روبه‌روی‌شان ایستادم و گفتم امام اجازه نمی‌دهند که ما دانش‌آموز توی زندان نگه داریم. ما می‌خواهیم شما تحصیل کنید، دانشگاه بروید، یک کاره‌ای بشوید و شهرهای خودتان را بسازید. بعد هم یک گریزی زدم به گروهک‌ها. گفتم گروهک‌ها به دشمن‌های ایران وابسته‌اند. اصلاً برای ابرقدرت‌ها کار می‌کنند. نمی‌دانم چقدر حرف‌هایم را قبول داشتند ولی سریع از همه‌شان یک تعهد ساده گرفتیم و آزادشان کردیم.

برگشتم طرف برادران واحد اطلاعات که ایستاده بودند و تماشایم می‌کردند. نگاه‌هایشان داد می‌زد که از دستم خیلی ناراحت هستند. آخر هم نتوانستند ساکت بمانند. گفتند ما برای شناسایی این‌ها خیلی زحمت کشیده بودیم. شما همه را به فنا دادی!

حرفشان را قبول داشتم. اوضاع امنیتی سنندج خیلی آشفته بود. ترسشان بیخود نبود. هر روز خبر ترور یکی را می‌شنیدند و هر لحظه منتظر حمله گروهک‌ها بودند. چند وقت پیش بود که محمدامین رحمانی را جلوی درِ خانه‌اش به شهادت رسانده بودند. رحمانی یکی از فرمانده‌های پیشمرگه‌های مسلمان بود. ناامنی، مردم و نیروهای شهر را تهدید می‌کرد.

با همۀ این اعتراض‌ها، ساکت نماندم چون برای کارم دلیل داشتم. گفتم گرفتن چهارتا بچه که هنر نیست، باید رابط اصلی کوه با شهر را پیدا کنیم. پیدا کردن سرشاخه مهم هست. نباید خودمان را با توده مردم، آن هم با جوان‌های بی‌اطلاع و فریب‌خورده رودررو کنیم. ما با این کار، زمینه کادرسازی برای ضدانقلاب را فراهم می‌کنیم. بعد هم پای مرجع قضایی را وسط کشیدم و گفتم مرجع قضایی هم اصلاً اجازه نمی‌دهد که این‌ها را برای مدت طولانی تو بازداشت نگه داریم. حرف‌های دیگری هم گفتم و کمی آرامشان کردم.

خط، مشخص شده بود. قرار شد روی شبکه شهری دشمن کار کنند و برسند به سرشاخه‌های اصلی. با پیدا شدن سرشاخه‌ها، امیدوار بودم بتوانیم کنترل اوضاع را در دست بگیریم و ناامنی‌ها کم‌تر بشود.

منبع:

لطفی، هادی، در کنار دوست: قصه های کردستان به روایت حاج حسین دقیقی: نشر مرز و بوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۸۷ – ۸۵

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مخالفت با همبند شدن نوجوانان با زندانی‌های کارخانه چریک‌سازی! بیشتر بخوانید »