تاریخ شفاهی

بررسی راهبرد ارتش عراق در توسعه سازمان رزم، وضعیت اقتصادی، سیاسی و نظامی این کشور

بررسی راهبرد ارتش عراق در توسعه سازمان رزم، وضعیت اقتصادی، سیاسی و نظامی این کشور


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شصت و هفتمین جلسه تاریخ شفاهی سردار سرلشکر پاسدار «سید یحیی (رحیم) صفوی» امروز (چهارشنبه) با حضور سردار نائینی ریاست مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در این مرکز برگزار شد.

در این جلسه پیرامون راهبرد ارتش عراق در توسعه سازمان رزم، وضعیت اقتصادی، سیاسی و نظامی ارتش عراق و عراق در سال ۱۳۶۶ بحث شد.

با توجه به اینکه در سال ۱۳۶۶ زمینه‌های پایان جنگ فرا می‌رسد و اقداماتی که در طرفین جبهه انجام می‌شود به سمت موضوع پایان جنگ پیش می‌رود، چهار محیط ملی ایران، محیط ملی عراق، محیط منطقه‌ای و محیط بین‌المللی و تأثیرشان در موضوعات جنگ در سال ۱۳۶۶ در تاریخ شفاهی سردار صفوی موردبررسی قرار گرفت.

همچنین با توجه به اینکه در جلسه ۶۶ راجع به راهبرد جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۶۶ از نظر سیاسی، اقتصادی و نظامی مورد تجزیه‌وتحلیل قرار گرفته بود، در جلسه ۶۷ برای اینکه مقایسه‌ای بین دو طرف درگیر صورت پذیرد، راجع به راهبرد ارتش عراق به‌ خصوص در توسعه سازمان رزم در سال ۱۳۶۶ مباحثی مطرح شد.

بررسی راهبرد ارتش عراق در توسعه سازمان رزم، وضعیت اقتصادی، سیاسی و نظامی این کشور

بنا بر گفته مجری تاریخ شفاهی سردار صفوی، این موضوعات مقدمات ورود به بحث است؛ چون بعدازاین موضوع تغییر راهبرد ایران از منطقه جنوب به شمال غرب موردبررسی قرار خواهد گرفت که مقدماتش بحث شده و حدوداً چهار الی پنج جلسه این مباحث طول خواهد کشید تا به نتیجه برسد.

بنابر این گزارش، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در راستای مأموریت خود مبنی بر انجام تاریخ شفاهی فرماندهان در دوران دفاع مقدس، با سردار سرلشکر پاسدار دکتر سید یحیی (رحیم) صفوی از سال ۱۳۹۳ تاکنون شصت‌وهفت جلسه برگزار کرده است و دو جلد کتاب تاریخ شفاهی با عناوین «از سنندج تا خرمشهر» و «از شرق بصره تا مهران» توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس به چاپ رسیده است.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بررسی راهبرد ارتش عراق در توسعه سازمان رزم، وضعیت اقتصادی، سیاسی و نظامی این کشور بیشتر بخوانید »

فراخوان جمع آوری خاطرات بمباران روز قدس همدان

فراخوان جمع آوری خاطرات بمباران روز قدس همدان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از همدان، واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات در جهت تبیین حادثه بمباران روز قدس همدان، اقدام به فراخوان جمع آوری خاطرات این روز کرده است.

در همین راستا اگر شاهدان عینی خاطره، عکس یا فیلمی از این روز دارند و یا کسی را می‌شناسند که در این اتفاق حضور داشته، می‌توانند با شماره تلفن‌های ۰۹۲۰۰۷۲۰۴۱۳ و ۰۹۳۰۵۲۵۷۷۱۰ تماس بگیرند

گفتنی است در روز ۲۵ تیر ۱۳۶۱ رژیم بعثی عراق به دستور صدام به تلافی شکست سنگین نیرو‌های عراقی در جبهه‌های دفاع مقدس به یورش ددمنشانه و بمباران شهر‌های ایران اسلامی پرداخت که نماز جمعه روز قدس همدان در آخرین جمعه ماه مبارک رمضان جزو نقاطی بود که از این حملات در امان نماند و ده‌ها نفر از رده‌های سنی مختلف همدان در این حملات به شهادت رسیده یا مجروح شدند.

در این روز مناطق ششصد دستگاه، سبدبافان، استادیوم آزادی (قدس) و قلعه سبزی نیز بمباران شد. خاطرات شامل حضور در راهپیمایی روز قدس یا مناطق بمباران شده، بیمارستان‌ها و کمک به به مجروحین، غسالخانه‌ها و تشییع پیکر شهدای بمباران است.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فراخوان جمع آوری خاطرات بمباران روز قدس همدان بیشتر بخوانید »

روایت حاج صادق اهنگران از حج خونین سال ۶۶ در مکه

روایت حاج صادق اهنگران از حج خونین سال ۶۶ در مکه


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، یکی از برنامه‌های فرهنگی صادق آهنگران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، نوحه‌خوانی در جوار خانه خدا در ایام حج بوده است. وی بیش از شصت بار در قالب حج تمتع یا عمره و از طریق سپاه، بعثه امام خمینی یا بیت رهبری به حج رفته و در آنجا دعا و نوحه خوانده است. واقعه مهم زندگی حاج صادق آهنگران در سفرهایش به عربستان، حضور او در فاجعه خونین حج سال ۱۳۶۶ به همراه پدر و مادرش است که خاطره تلخی در ذهن او به جای گذاشته است. وی در رثای شهدای آن حادثه نوحه‌ای خوانده که سربند آن «مکه شد کربلا واویلا از جور اشقیا واویلا» است.

در ادامه به شرح خاطرات حاج صادق آهنگران از مشرف شدن به سفر حج که در کتاب تاریخ شفاهی خود با عنوان «با نوای کاروان» توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در سال ۱۳۸۹ منتشر شده است، می‌پردازیم.

درباره فعالیت‌های فرهنگی شما در کشور‌های منطقه، بفرمایید آیا شما در مراسم حج هم نوحه‌خوانی و مداحی کردید؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. بله. خداوند به من این توفیق را عنایت کرده که چندین بار از طریق بعثة امام خمینی یا سپاه، در قالب حج تمتع یا عمره، به مراسم حج مشرف شوم. یادم هست که اولین بار، سال ۵۹، قرار شد با حسین علم الهدی به حج بروم. برنامه‌ریزی کردیم در مراسم برائت از مشرکین تعدادی عکس و پوستر امام خمینی را بین حجاج سایر کشور‌ها توزیع کنیم. علم الهدی موضوع را با آقای محسن رضایی در میان گذاشت.

آقا محسن هم برای کسب تکلیف، به دفتر حضرت امام اطلاع داد که ما قصد داریم چنین کاری انجام بدهیم. وقتی امام از ماجرا مطلع شدند، مخالفت کردند و گفتند: «این کار صلاح نیست.» البته آن سال من توفیق پیدا نکردم که به حج مشرف شوم. بنابراین، اولین حضورم در مراسم حج، در سال ۶۰ بود. آن سال، همراه کاروان بعثه زودتر از سایر کاروان‌ها عازم عربستان شدم. به قول حاجی‌ها، مدینه اول بودم.

بعد از انجام دادن مناسک حج تمتع، مدتی در عربستان ماندم. وقتی مراسم حج تمام شد، دوباره به مدینه برگشتم و چند روز آنجا ماندم و در مراسم‌های زیادی نوحه خواندم. بعد از دو ماه، به اهواز برگشتم. اوایل ماه محرم برگشتم.

یک سفر هم همراه پدر و مادرتان به زیارت خانه خدا رفتید. همان سال، فاجعه خونین حج اتفاق افتاد. لطفاً دراین‌باره توضیح بدهید.

سال ۶۶ بود که پدر و مادرم با یکی از کاروان‌های اهواز به حج مشرف شدند. من هم آن سال در مکه بودم. در آن سال توفیق خواندن قسمت مرثیه دعای کمیل را در مدینه در جوار ائمه بقیع داشتم که هیچ‌وقت لذت آن از یادم نمی‌رود. هر سال، ایرانی‌ها در سفر حج دو راه‌پیمایی بزرگ در مدینه حج و مکه برگزار می‌کردند.

آن سال هم طبق معمول، قرار بود روز هشتم ذی‌حجه مراسم برائت از مشرکین برگزار شود. در این راه‌پیمایی بزرگ، حجاج ایرانی و حجاج خیلی از کشور‌های دیگر، حضور پیدا می‌کردند و شعار «مرگ بر آمریکا» «مرگ بر اسرائیل» سر می‌دادند و صدای آن‌ها سراسر خیابان‌ها را فرامی‌گرفت. آن روز صبح قبل از شروع راه‌پیمایی، در بعثه رهبری مشغول خواندن شعری بودم که یکی از دوستانم آمد و گفت: «حاج صادق، امروز اوضاع غیرعادی است.

سعودی‌ها مثل هر سال نیستند. خیابان‌ها پر از نیرو‌های نظامی و امنیتی است.» در همین حین، حجت‌الاسلام هادی غفاری وارد بعثه شد و با ناراحتی گفت: «وضعیت مکه اصلاً عادی نیست. اوضاع به‌هم‌ریخته و مشکوک است» بلافاصله فؤاد کریمی، نماینده اهواز در مجلس شورای اسلامی که عرب‌زبان بود، آمد و گفت: «من از شرطه‌ها پرسیدم که چه خبر است؟

برای اینکه به من مشکوک نشوند، گفتم که عراقی هستم و از این راه‌پیمایی ایرانی‌ها ناراحتم. می‌خواهم با شما همکاری کنم. آن‌ها بعد از شنیدن حرف من پوزخندی زدند و گفتند که ما خودمان امسال می‌خواهیم خون به پا کنیم تا درس عبرتی برای ایرانی‌ها شود و دیگر از این کار‌ها نکنند.»

شما موضوع را به نماینده امام در امور حج اطلاع دادید؟

بله. نیرو‌های سپاه به نماینده امام در امور حج گفته بودند که اوضاع چندان مساعد نیست و احتمالاً سعودی‌ها قصد انجام دادن اقداماتی را دارند، اما ایشان گفته بودند که مراسم حج باید برگزار شود.

من قبل از مراسم، همراه عباس محتاج از بعثه بیرون آمدم که اوضاع شهر را بررسی کنیم و ببینیم چه خبر است. به‌محض اینکه وارد خیابان شدیم و آقای محتاج نیرو‌های نظامی و پلیس عربستان را دید، گفت: «حاج صادق، وضع خراب است. آرایشی که این‌ها گرفته‌اند، نشان می‌دهد آماده درگیری‌اند.»

در بعثه رهبری برنامه‌ریزی شده بود که جانباز‌ها در راه‌پیمایی، چند صف عقب‌تر از بقیه باشند و عده‌ای از جوان‌های تنومند و جسور جلوی صف حرکت کنند که اگر درگیری شد، آن‌ها صف سعودی‌ها را بشکنند و بقیه جلو بروند. بین ما و جانباز‌ها یک فضای خالی به وسعت چهل متر بود. برای اینکه کجا بایستم، استخاره کردم. برای ایستادن در عقب، بد آمد. دوباره برای ایستادن در وسط صف استخاره کردم. بازهم بد آمد.

بار سوم که برای صف جلو و خط‌شکنی استخاره کردم، خیلی خوب آمد. سریع به سمت صف جلو رفتم. هنوز چند دقیقه از شعار دادن آقای مرتضایی‌فر که می‌گفت: «الموت لآمریکا، الموت لاسرائیل» نگذشته بود که پلیس و نیرو‌های نظامی سعودی درگیری را شروع کردند. آن‌ها هم از جلو و هم از پشت سر راه‌پیمایان تیراندازی می‌کردند.

ما صف اولی‌ها با سرعت به‌طرف سعودی‌ها حرکت کردیم و به آن‌ها فشار آوردیم تا عقب بروند. آن‌ها ترسیدند و عقب‌نشینی کردند. من فریاد می‌زدم و به مردم می‌گفتم کسی نترسد. در آن گیرودار، یک‌دفعه یک شرطه با باطوم به سرم زد. گیج شدم و سرم غرق خون شد، ولی توجهی نکردم و کارم را ادامه دادم. سعودی‌ها با گلوله و آب جوش و باطوم و سنگ تلاش می‌کردند ایرانی‌ها را پراکنده کنند. به صغیر و کبیر هم رحم نمی‌کردند.

محل درگیری ما زیر پل حجّون بود. از جانم گذشته بودم و با تمام وجود مقاومت می‌کردم. حین سنگ‌اندازی به‌طرف مأموران آل سعود، دیدم یکی از حجاج ایرانی را از بالای پل به پایین انداختند. عده‌ای از پیرمردها، پیرزن‌ها و جانباز‌ها زیر دست‌وپا افتادند و کشته شدند. پلیس عربستان دست از تیراندازی برنمی‌داشت. آن‌ها با قساوت تمام، عده زیادی از حجاج را به شهادت رساندند.

من تلاش می‌کردم که هر طوری هست، از معرکه فرار کنم. چون شهر را خوب می‌شناختم، تصمیم گرفتم از کوچه‌ای بروم که به منطقه شیشه برسم. هرلحظه اوضاع خراب‌تر می‌شد. پشت سر هم آیة الکرسی می‌خواندم. باید از عرض خیابان رد می‌شدم تا به آن کوچه می‌رسیدم. یک وانت در نزدیکی‌ام بود. به دلیل ازدحام جمعیت قادر به حرکت نبودم.

چند لحظه پشت وانت رفتم و اوضاع را بررسی کردم. پیرزنی را دیدم که تلاش می‌کرد خودش را از آن محل دور کند، اما با هجوم جمعیت و مهاجمان سعودی زیر دست‌وپا رفت. از پشت ماشین پایین آمدم و با هر زحمتی که بود، خودم را به کوچه‌ای فرعی رساندم و به‌طرف هتل محل اسکانم حرکت کردم. نزدیک هتل ما یک کوچه بود که آنجا هم عده‌ای با نیرو‌های پلیس درگیر بودند.

من هم به آن‌ها پیوستم و شروع کردم به سنگ انداختن به‌طرف مأموران. با جنگ‌وگریز، تا آخر کوچه حرکت کردیم. در همین حین، یاد پدر و مادرم افتادم و دلشوره عجیبی گرفتم که الآن کجا هستند و چه به سرشان آمده؟ احتمال می‌دادم که آن‌ها هم زیر دست‌وپا مانده باشند. خیلی ترسیدم. آیة الکرسی می‌خواندم و می‌دویدم. به هر شکلی بود، خودم را به هتل پدر و مادرم رساندم. پدرم جلوی هتل ناراحت و عصبانی نشسته بود. تا او را دیدم، نفس راحتی کشیدم، ولی خبری از مادرم نبود. با ترس از پدرم پرسیدم: «پس مادر کو؟» با ناراحتی گفت: «خبر ندارم.

نمی‌دانم کجاست.» گفتم: «مگر باهم نبودید؟» گفت: «باهم بودیم، ولی همدیگر را گم کردیم. نمی‌دانم الآن کجاست.» پدرم خیلی نگران بود. سعی کردم او را آرام کنم. گفتم: «ان‌شاءالله برمی‌گردد. نگران نباش.» می‌ترسیدم پدرم از شدت ناراحتی سکته کند.

هر طوری بود، او را آرام کردم. چند ساعت با پدرم جلوی هتل نشستیم. یک‌دفعه دیدم مادرم همراه عده‌ای دارد می‌آید. پدرم با دیدن او نفس راحتی کشید و گفت: «خانم، کجا رفتی؟» مادرم درحالی‌که سعی می‌کرد او را آرام کند، گفت: «شلوغ که شد، شما را گم کردم. تو کجا رفتی؟ خیلی دنبالت گشتم.» پدرم که نگرانی‌اش برطرف شده بود، پرسید: «حالا چطوری برگشتی؟»

کسی به او کمک کرده بود؟

وقتی درگیری شروع شد، حجاج فلسطینی و لبنانی نهایت محبت را در حق حجاج ایرانی انجام دادند و در هتل‌هایشان را به روی آن‌ها باز کردند تا ایرانی‌ها به آنجا پناه ببرند. مادرم هم همراه عده دیگری از حجاج ایرانی به یک هتل فلسطینی پناه برده و تا پایان درگیری همان‌جا مانده بود. بعد هم آن‌ها کمک کرده و او را تا هتل اهوازی‌ها رسانده بودند. چندساعتی پیش آن‌ها ماندم و وقتی آرام شدند، اواخر شب به بعثه برگشتم.

گمان می‌کنم در آن درگیری، نزدیک به ۳۰۰ نفر از حجاج ایرانی شهید و حدود ۶۰ تن از نیرو‌های سعودی کشته شدند. صبح روز بعد، به‌طرف عرفات حرکت کردیم تا اعمالمان را انجام بدهیم. حجاج حال بدی داشتند. فضای رعب‌آوری حاکم بود. در عرفات، یک نفر شعری به من داد که توصیف جنایت‌های سعودی‌ها بود.

بلافاصله آن را برای حجاج خواندم. مردم می‌گفتند: «تبت یدا ابی لهب، مرگ بر این آل سعود و فهد.» بعد از انجام دادن اعمال عرفات و منا و تمام شدن مراسم حج، به ایران برگشتیم. بعد از ما، پیکر حجاج شهید را هم به ایران آوردند. امام خمینی در خصوص این جنایت وحشیانه سعودی‌ها پیام تسلیتی فرستادند که خیلی تکان‌دهنده بود.

شما برای واقعه غم‌انگیز حج سال ۶۶، نوحه خاصی خواندید؟

بله. چند روز بعدازاین حادثه، یکی از شعرا این شعر را برایم سرود که آن را چند جا خواندم:

مکه شد کربلا واویلا / از جور اشقیا واویلا

زائران حرم را کشتند / جسمشان را به خون آغشتند

در حریم خدا واویلا / در حریم خدا واویلا

قلب مهدی ز غم شد پر خون / خاتم‌الانبیا شد محزون

سینه زن در عزا واویلا / سینه زن در عزا واویلا

چشم جن و ملک گریان شد / آسمان و زمین لرزان شد

از چنین ماجرا واویلا / از جور اشقیا واویلا

واقعه غم‌انگیز حج سال ۶۶

در روز جمعه ۹ مرداد ۱۳۶۶، نیرو‌های امنیتی آل سعود به حجاج ایرانی که شعار «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» می‌دادند، حمله کردند. این فاجعه در زمان حکومت ملک فهد رخ داد و در پی آن، ۲۷۵ حاجی ایرانی و ۴۵ نفر از حجاج کشور‌های دیگر به شهادت رسیدند.

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت حاج صادق اهنگران از حج خونین سال ۶۶ در مکه بیشتر بخوانید »

همایش خاطره گویی پیشکسوتان قم در عملیات‌های کربلای ۴، ۵ و ۸

برگزاری همایش خاطره‌گویی پیشکسوتان قم در عملیات‌های کربلای ۴، ۵ و ۸


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از قم، همایش پیشکسوتان گردان سیدالشهد (ع) از لشکر ۱۷ امام علی بن ابی طالب (ع) در دوران هشت سال دفاع مقدس با هدف ثبت نقش آفرینی و خاطرات این گردان در سه عملیات کربلای چهار، پنج و هشت برگزار شد.

در ابتدای این همایش، «رضا حافظی» از فرماندهان پیشکسوت گردان سیدالشهدا (ع) و فرمانده گردان در سه عملیات فوق، مطالبی را پیرامون ضرورت ثبت خاطرات و مبنای علمی خاطره نویسی، برنامه‌های فرهنگی گردان و انتشار کتاب خاطرات بیان کرد.

سپس سردار حاج احمد فتوحی جانشین اسبق فرماندهی لشکر ۱۷، وضعیت لشکر و گردان در سه عملیات یاد شده را تشریح کرد و حاج ابوالفضل حیدربیگی و محمدحسین نوحه خوان از ارکان گردان سیدالشهدا (ع) نیز خاطراتی از همرزمان شهیدشان و جریان عاشورایی دفاع مقدس بیان کردند.

همچنین سید رضا طباطبایی مسئول همایش گزارشی از ثبت و ضبط خاطرات رزمندگان گردان سیدالشهدا (ع) از عملیات‌های والفجر مقدماتی، والفجر ۸ و خیبر ارائه کرد و این همایش را نقطه آغاز ثبت خاطرات گردان در عملیات‌های کربلای چهار، پنج و هشت در دوشنبه های خاطره خواند.

در همایش فوق که بیش از یکصد فرمانده و رزمنده پیشکسوت و تعدادی از جانبازان ۷۰ درصد گردان حضور داشتند، کلیپ‌هایی از شهدا و رزمندگان گردان به نمایش درآمد؛ همچنین حجت الاسلام حسین جوشقانیان مدیر موسسه روایت سیره شهدا، علی اکبر خوشگفتار مقدم رئیس ستاد کنگره ملی شهدای قم و حجت الاسلام نارویی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران منطقه یک قم در این همایش حضور یافتند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برگزاری همایش خاطره‌گویی پیشکسوتان قم در عملیات‌های کربلای ۴، ۵ و ۸ بیشتر بخوانید »

فیلم/ ضرورت پژوهش در حوزه دفاع مقدس

فیلم/ ضرورت پژوهش در حوزه دفاع مقدس

کد ویدیو

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ ضرورت پژوهش در حوزه دفاع مقدس بیشتر بخوانید »