تبریز

برگزاری مراسم چهلم شهید سید حسن نصرالله در تبریز

برگزاری مراسم چهلم شهید سید حسن نصرالله در تبریز


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از آذربایجان شرقی، شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی آذربایجان شرقی اعلام کرد: مراسم چهلمین روز شهادت دبیرکل حزب الله لبنان سید حسن نصرالله و سردار شهید نیلفروشان فردا از ساعت ۱۰ تا ۱۲ در مصلی امام خمینی (ره) تبریز برگزار خواهد شد.
متن اطلاعیه دعوت شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی به شرح زیر هست:

بسم الله الرحمن الرحیم
ولا تحْسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل اللّه أمْواتًا بلْ أحْیاءٌ عند ربّهمْ یرْزقون

چهل روز از شهادت سردار دلاور و استوار جبهه مقاومت دبیرکل شجاع حزب الله لبنان مجاهد کبیر حجت الاسلام والمسلمین سید حسن نصرالله می‌گذرد فرمانده‌ای دلیر و استوار که در سنگر‌های پرخروش مقاومت و نبرد با صهیونیسم و استکبار جهانی تا واپسین دم حیات خویش با عزم راسخ خود چونان سدی مستحکم و نفوذناپذیر در برابر موج‌های سهمگین توطئه‌های اهریمنی و دسیسه‌های تاریک صهیونیسم جهانی ایستاد مردی که قامتش در برابر ظلم خم نشد و اراده‌اش، چون کوهی استوار سد راه اهریمنانی بود که سودای سیاه اشغالگری و تجاوز در سر داشتند.

شهادت این مجاهد نستوه و عالم عامل که در جنایتی دیگر از رژیم غاصب و با حمایت سردمدار ظلم و جور زمان ایالات متحده آمریکا انجام شد بار دیگر سیمای بی‌رحمانه و جنایت‌کارانه رژیم صهیونیستی را در برابر جهانیان آشکار ساخت و دل‌های آزادگان را در سرتاسر جهان داغدار نمود.

در چهلمین روز از شهادت آن بزرگ‌مرد سرافراز میدان جهاد و مقاومت و سردار رشید و اندیشمند سرلشکر پاسدار شهید عباس نیلفروشان مستشار عالی نظامی جمهوری اسلامی ایران ضمن محکوم کردن این جنایت هولناک و ابراز انزجار قلبی امت اسلامی از سیاست‌ها و اقدامات وحشیانه رژیم صهیونیستی هم‌پیمانی مجدد خود را با آرمان‌های مقاومت اعلام می‌داریم و از مردم مومن، انقلابی و فداکار استان دعوت می‌نماییم تا با حضور حماسی، پرصلابت و وحدت‌آفرین خود در مراسم چهلمین روز شهادت سید مقاومت و شهید نیلفروشان ندای پایداری، عزت و اراده راسخ ملت‌های اسلامی در برابر ظلم و اشغالگری را به گوش جهانیان برسانند. 

نظیر این مراسم در مصلی‌ها و مساجد سراسر استان برگزار می‌شود تا تجدید عهدی با خون پاک سید مقاومت شهید سید حسن نصرالله و دیگر شهیدان گلگون کفن محور مقاومت و همچنین تجلی غیرت و عزمی استوار برای پایداری در مسیر حق و مقاومت باشد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

برگزاری مراسم چهلم شهید سید حسن نصرالله در تبریز بیشتر بخوانید »

روحیه جهادی باید در مدیران تقویت شود

روحیه جهادی باید در مدیران تقویت شود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از آذربایجان شرقی، استاندار آذربایجان شرقی « بهرام سرمست» با بیان اینکه کارهای بر زمین مانده زیادی در استان داریم، گفت: برای انجام و تکمیل آنها باید روحیه جهادی در مدیران تقویت شود.

به گزارش مجاهدت از روابط عمومی استانداری آذربایجان شرقی، بهرام سرمست در دیدار اعضای هیات مدیره کانون سنگرسازان بی سنگر با وی افزود: جهاد سازندگی یکی از نهادهای تاثیرگذار در سازندگی کشور در سال های جنگ و پس از آن بود.

وی اضافه کرد: مدیران نسل جدید باید از جهادگران الگو بگیرند تا با خستگی ناپذیری و تلاش بی وقفه ضمن حل مشکلات مردم، بستر تحقق برنامه های توسعه ای استان را فراهم کنند.

وی تاکید کرد: باید تلاش کنیم روحیه و فرهنگ جهادی در مدیران تقویت شود.

استاندار آذربایجان شرقی ادامه داد: کارهای بر زمین مانده زیادی در استان وجود دارد که انجام آنها نیازمند ترویج روحیه جهادی می باشد.

وی بیان کرد: انتظار از پیشکسوتان جهاد سازندگی این هست که فرهنگ جهادی را به نسل جدید منتقل و تجربیات ارزنده شان در حوزه عمران و آبادی شهرها و روستاها را با آنان به اشتراک بگذارند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

روحیه جهادی باید در مدیران تقویت شود بیشتر بخوانید »

تصاویر/آیین بزرگداشت چهل و پنجمین سالگرد شهادت علامه مجاهد سید محمدعلی قاضی طباطبایی

تصاویر/آیین بزرگداشت چهل و پنجمین سالگرد شهادت علامه مجاهد سید محمدعلی قاضی طباطبایی


این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

تصاویر/آیین بزرگداشت چهل و پنجمین سالگرد شهادت علامه مجاهد سید محمدعلی قاضی طباطبایی بیشتر بخوانید »

آخوندی که ریشش را می‌تراشید و کراوات می‌زد! + عکس

آخوندی که ریشش را می‌تراشید و کراوات می‌زد! + عکس


آقای اندرزگو هربار با یک چهره متفاوت مرتب رفت و آمد داشت؛ یک بار لباس روحانیت پوشید و عمامه مشکی گذاشت؛ بار دیگر با لباس شخصی بیرون رفت؛ یک بار عینک زد و بار دیگر بی‌عینک رفت…

گروه جهاد و مقاومت مشرق – کتاب «مبارزه به روایت کبری سیل‌سه‌پور» روایت زندگی پرفراز و نشیب همسر شهید حجت الاسلام سید علی اندرزگو است که به قلم سمانه داودی توسط انتشارات روزنامه ایران منتشر شده است.

آنچه در ادامه می‌خوانید، مقطعی از زندگی عجیب این شهید بزرگوار به روایت همسرشان است.

گفت: «من منبرهای داغ رفتم و همین امروز و فرداست که من را بگیرند.» از آنجا که من هم از مسائل آگاه شده بودم و از دوران کودکی تا حدودی از برنامه‌های شاه اطلاع داشتم، وقتی ایشان آن مسئله را مطرح کردند، گفتم: «خب باید حتماً فرار کنیم تا ما را نگیرند.» من نیز همراه ایشان به قم قرار کردم. همان روز یک کامیون آوردند تا مقداری از اثاثیه را ببرد. سپس گفتند اگر کسی از اهالی چیذر چیزی پرسید، نگویید که فرار کرده‌اند؛ بگویید برادرش پایش شکسته و در تبریز است و برای عیادت به تبریز رفته‌اند.

آخوندی که ریشش را می‌تراشید و کراوات می‌زد! + عکس

خودشان نیز به همه در چیذر گفته بودند که برادرم تصادف کرده است و به تبریز می‌رویم. به این طریق می‌خواست مردم و ساواک را گمراه کند.

در حال جمع کردن اثاثیه بودیم و هنوز بیشترش در همان منزل بود اما مجبور شدیم فرار کنیم. در حال فرار، ایشان به من گفت که به قم می‌رویم، اما هیچ کس نباید متوجه شود. ما در قم به منزل آقای شیخ رضا نحوی رفتیم. او یک اتاق داشت و آنجا را به ما داد. ما هم با یک زندگی مختصر، حدود چهار ماه در آنجا زندگی کردیم. بعد از چهار ماه آن خانه لو رفت؛ زیرا آقای اندرزگو به یکی از شهرستانها برای تبلیغ رفت تا آنجا که به یاد دارم یکی از روستاهای آبادان بود. ایشان هم برای تبلیغ و هم برای خرید اسلحه از مرزها به آنجا رفت. آن موقع خواهر سیزده ساله‌ام پیش من می‌ماند تا تنها نباشم.

*گریز از قم و فرار به تهران

آقای اندرزگو روز عاشورا که به منزل آمد، آنجا را محاصره کردند. قبل از آن پدرم را دستگیر کردند و او را به قم بردند و وادارش کردند جای ما را به آنها بگوید. بعد پدرم را به تهران برگرداندند. هنگام محاصره منزل نمی‌دانستم که در محاصره‌ایم. پسرم آقا سید مهدی تقریباً شش هفت ماهش بود. من او را برداشتم و با خواهرم به حرم حضرت معصومه رفتم. محاصره‌کنندگان تعقییمان کردند و در حرم هم مواظب ما بودند در حالی که من اصلا متوجه نشدم.

به منزل آمدم و فردا شبش آقای اندرزگو به منزل آمد و گفت: «ما در محاصره‌ایم. باید خواهرت را به منزل عمویت در ورامین بفرستیم و خودمان هم فرار کنیم وگرنه اگر اینها به اینجا بیایند، درگیری می‌شود و شما را هم از بین می‌برند.»

ایشان نارنجک داشت و به یاد دارم که اسلحه‌هایش را آماده کرده بود، اما نمی‌گذاشت خواهرم بفهمد و بترسد. بعد به من گفت: «لوازم ضروری را جمع کن.» من مقداری لباس جمع کردم و زندگی را رها کردیم و با دو چمدان لباس شبانه فرار کردیم.

نماز مغربم را خوانده بودم که ایشان آمد و گفت: «نماز عشا را دیگر نخوان که فرصت نیست. اینها یک ربع دیگر به منزل می‌ریزند.»

آخوندی که ریشش را می‌تراشید و کراوات می‌زد! + عکس

من نمی‌دانم ایشان چگونه آن قدر اطلاعات کامل از حالات ساواک داشت که چه موقع حرکت می‌کنند و چه موقع به خانه می‌ریزند؛ از عصر آن روز، آقای اندرزگو مرتب جعبه‌های حاوی مدارک و اسلحه و نارنجک را می‌برد. به ایشان گفتم: «آقا! اینها را کجا می‌برید؟ اگر در راه شما را بگیرند چه؟» گفتند: «آنها الان دم در حیاط هستند و اینجا را محاصره کرده‌اند. اما من را نمی‌بینند؛ زیرا من ذکر می‌گویم و دعا می‌خوانم. یکی از علما به من گفته است که این دعا را بخوان تا آنها تو را نبینند. من الان به کوچه می‌روم و برمی‌گردم و آن‌ها اصلا متوجه نمی‌شوند.»

من در حیاط نشسته بودم و بچه شیر می‌دادم. در همین هنگام چند نفر دم در آمدند؛ برای مثال یک بار شیخی آمد و بار دیگر فردی با لباس شخصی آمد و زنگ زد و گفت: «شیخ عباس تهرانی نیستند؟» من یا خواهرم گفتیم: «نه» نیستند. بعد که آقای اندرزگو وارد شد، گفت: «اینها ساواکی بودند.» گفتم: پس چرا شما را دستگیر نمی‌کنند؟ گفت: «الان هم ایستاده اند اما من را نمی‌بینند!»

ایشان کتاب و کلی اسناد و مدارک از حضرت امام از خانه بیرون برد. گفتم: «چطور شما را نمی‌بینند؟» گفت: «نمی‌بینند.» اما همین طور که به بچه شیر می‌دادم، بدنم مدام می‌لرزید. با خود می‌گفتم الان صدای تیر می‌آید و درگیر می‌شوند. آقای اندرزگو هم مسلح بود و بیرون می‌رفت و می‌آمد و من مرتب منتظر شنیدن صدای تیر بودم. این جریان تا مغرب طول کشید و سپس ایشان به من گفت: «آماده بشوید که برویم.» نماز مغرب را خواندم و سجاده‌ام بهن بود که چادر مشکی سر کردم.

ایشان یک اتومبیل آورد در حیاط گذاشت. به راننده اتومبیل کمی پول اضافه داده و به او گفته بود یک مسافر هم بزن. در واقع در میان راننده‌های قم یک نفر آشنا پیدا کرده بود که این کار را بکند. چند مسافر زن و بچه در عقب نشسته بودند و من و آقای اندرزگو هم جلو نشستیم. خواهرم هم در عقب پیش آن مسافرها نشست و حرکت کردیم. تمام اسلحه‌ها را در سبدهای جامرغی جاسازی کرده و آورده بود.

ما شب حدود ساعت دوازده به تهران رسیدیم. آقای اندرزگو ما را به منزل یکی از آقایان بازاری چای فروش برد. دو یا سه روز آنجا بودیم. آقای چای فروش خانواده‌اش را به جایی فرستاده بود تا ما را نبینند و به من گفت: خودت در اینجا غذا درست کن.

آخوندی که ریشش را می‌تراشید و کراوات می‌زد! + عکس

پیرزنی که مقداری حواس پرتی داشت نیز در آن منزل بود. حتی یادم است که آنجا قیمه درست کردم. آقای اندرزگو هربار با یک چهره متفاوت مرتب رفت و آمد داشت؛ یک بار لباس روحانیت پوشید و عمامه مشکی گذاشت؛ بار دیگر با لباس شخصی بیرون رفت؛ یک بار عینک زد و بار دیگر بی‌عینک رفت؛ یک بار با ریش بود و بار دیگر ریشهایش را از ته تراشید و کراوات زد. طی سه روز که در آن منزل بودیم، کف حیاط را کند و اسلحه‌ها را در آن خانه دفن کرد. سپس به خواهرم گفت: «اصلاً به کسی نگو که ما چه کارهایی کردیم.»

ایشان خواهرم را به کسی سپرد تا به منزل عمویم در ورامین ببرد.

*فرار به مشهد

من و آقای اندرزگو با بچه دوباره فرار کردیم. ایشان یک اتومبیل کرایه کرد که راننده‌اش آشنا بود. به یاد دارم که اتومبیل یک پیکان آبی نو بود. صبح زود ساعت پنج و نیم حرکت کردیم و ساعت دوازده شب به مشهد رسیدیم. در آنجا، اتاقی دو تخته در یک مسافرخانه اجاره کرد. آقای اندرزگو با اینکه خیلی متعصب بود راننده را به آن اتاق آورد و یکی از تخت‌ها را به او داد. من تا آن زمان ندیده بودم مردی را در یک اتاق با ما بخواباند! حتی اگر مردی به حیاط خانه می‌آمد من اجازه نداشتم بروم به او سلام کنم؛ اما آن شب راننده را به اتاق خودمان آورد به همین دلیل تعجب کردم و آرام به آقا گفتم: «چرا مرد نامحرم را آوردی؟ شما که اجازه نمی‌دادی من به مرد نامحرم حتی سلام کنم!»

ایشان گفت: «اینجا خطرناک است و مجبورم چنین کاری بکنم. اگر او را به داخل نیاورم، مدتی طول می‌کشد تا جای دیگری برایش پیدا کنم و ممکن است در این فاصله او را بگیرند و مرا لو بدهد.»

ایشان کارش را با دقت زیاد انجام می‌داد. من هم آنجا متوجه شدم که دیگر این مسئله سیاسی است. راننده را تا ساعت ده صبح نگه داشت و به او گفت: «از اینجا تکان نمی‌خوری؛ چون با تو کار دارم. ممکن است با اتومبیلت کار داشته باشم.»

خلاصه سر راننده را گرم کرد. در راه مشهد درباره شکنجه‌های ساواک برای راننده صحبت می‌کرد و توضیح می‌داد که اگر مأموران ساواک کسی را بگیرند چه بلاهایی سر او می‌آورند و او را چگونه شکنجه می‌کنند، حتی جزئیات نحوه شکنجه‌ها را توضیح می‌داد. گویی به من نیز هشدار می‌داد که اگر تو را هم بگیرند همین وضع خواهد بود.

البته من خیلی دلگرم بودم. نمی‌دانم این دلگرمی به دلیل سن کم من بود یا خدا کمک می‌کرد صبور باشم؛ بنابراین زیاد نگران چنین اتفاقی نبودم. فقط دقت می‌کردم تا حرفهایش با راننده را بشنوم.

در میان صحبتش درباره شکنجه‌های یک زن توضیح داد. یک شب در هنگام فرار، زمانی که سه فرزند داشتم برایم کتاب آن خانم را خواند که در زندان چگونه شکنجه شده است. فقط برای من می‌خواند و می‌گفت آن را برایت می‌خوانم تا ببینی اینها چه ظلم‌هایی می‌کنند. البته ایشان بسیار محتاط بود؛ برای مثال وقتی ما به مشهد رسیدیم، راننده را نگه داشت و بعد رفت جایی را پیدا کرد. اول آمد و به راننده گفت شما باز هم اینجا صبر کن تا من برگردم. ایشان من و بچه و ساک‌هایمان را برد و در اتاقی در کوچه پس کوچه‌های خیابان تهران روبه‌روی بازار رضا گذاشت…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آخوندی که ریشش را می‌تراشید و کراوات می‌زد! + عکس بیشتر بخوانید »

کمک میلیاردی بانوی تبریزی به جبهه مقاومت

کمک میلیاردی بانوی تبریزی به جبهه مقاومت


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از آذربایجان شرقی، اداره کل تبلیغات اسلامی آذربایجان شرقی در راستای لبیک به فرمان مقام معظم رهبری برای حمایت از محور مقاومت و انجام حداقلی وظیفه دینی و شرعی در قبال برادران و خواهران دینی و مظلوم و گرفتار در چنگال دژخیم صهیون با راه اندازی ستادی تحت عنوان «ستاد یاوران مقاومت» نسبت به دریافت کمک‌های نقدی و غیرنقدی مردم بصیر استان و ارسال آن‌ها به مظلومان غزه و لبنان اقدام کرده هست.

همچنین با برگزاری نشست‌های عمومی و نخبگانی تبیینی در خصوص اقدامات محور مقاومت نقش راهبری خود در بعد فرهنگی و رسانه‌ای این حوزه را نیز ایفا کند.

در همین راستا بانوی تبریزی با حضور در دفتر نماینده ولی فقیه در آذربایجان شرقی، طلا و جواهرات شخصی خود را که بیش از یک میلیارد تومان ارزش دارد به مردم مظلوم غزه و لبنان و در راستای حمایت از جبهه مقاومت اهدا کرد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

کمک میلیاردی بانوی تبریزی به جبهه مقاومت بیشتر بخوانید »