تبعید امام

به مرجع تقلیدم توهین کرده بود!

به مرجع تقلیدم توهین کرده بود!


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، پنج‌شنبه اول بهمن ۱۳۴۳ ساعت ۱۰ صبح: حسنعلی منصور نخست‌وزیر، لایحه فروش نفت به کنسرسیوم آمریکایی را برای تصویب به مجلس شورای ملی می‌برد. اتومبیل منصور از قسمت شاه‌آباد (خیابان جمهوری اسلامی فعلی) وارد میدان بهارستان شد و در حالی که دو اتومبیل گارد محافظ نخست‌وزیر او را همراهی می‌کردند، طول میدان را طی کرد و به‌طور عمودی جلوی درب بزرگ مجلس ایستاد. قبل از اینکه طبق معمول، راننده از اتومبیل پیاده شده و درب ماشین را برای نخست‌وزیر باز کند، خود منصور از ماشین پیاده شد.

محمد بخارایی از انتهای خیابان جنوبی میدان و از کناره دیوار مجلس به سمت شمال آمد. وقتی منصور از اتومبیلش پیاده شد، بخارایی در حالی که دفترچه‌ای به دست داشت، به دو متری او رسیده بود. افراد گارد نخست‌وزیر هنوز فرصت پیاده شدن پیدا نکرده بودند که بخارایی در برابر منصور، اسلحه‌ای از لابه‌لای دفترچه بیرون کشید و به طرف او گرفته و تیر اول را شلیک کرد که به شکم منصور برخورد و باعث شد رو به جلو خم شود، در این حالت بخارایی تیر دوم را به گلوی او شلیک کرد و منصور رو به عقب پرتاب شد.

در حین این عملیات، افراد گارد محافظ از اتومبیل‌های خود بیرون آمده و به سمت محمد بخارایی هجوم آورده و با زدن زیر دست او، مانع از شلیک تیر سوم شدند. اسلحه از دست بخارایی به بالا پرت شد، او متوجه ماموران محافظ گردید و رو به طرف جنوب میدان شروع به دویدن کرد.

در این لحظه مرتضی نیک‌نژاد، از سمت دیگر میدان شروع به تیراندازی هوایی کرد تا توجه ماموران را از بخارایی بگیرد. سیدعلی اندرزگو و رضا صفارهرندی نیز در گوشه‌های دیگر میدان به تیراندازی هوایی مبادرت نمودند تا افراد گارد منصور را گیج کنند.

سربازان مقابل مجلس که صدای تیر سوم را از سمت نیک‌نژاد شنیده بودند، او را محاصره کرده که نیک‌نژاد تیراندازی از سوی خودش را انکار نموده، فرد دیگری را در وسط میدان نشان داد که در حال فرار بود. ماموران هم فریب حرف نیک‌نژاد را خورده، او را رها کرده و به‌دنبال فرد موردنظر رفتند که آن فرد هم سریع سوار تاکسی شده و از میدان خارج گردید. اندرزگو و صفارهرندی هم از سمت‌های دیگر، میدان را ترک کردند، اما محمد بخارایی که به طرف جنوب میدان دویده بود، به‌دلیل یخ‌زدگی سنگفرش مقابل مدرسه سپهسالار، سُرخورده، بر زمین افتاد و مامورانی که تعقیبش می‌کردند، او را دستگیر کرده و به کلانتری میدان بهارستان بردند.

مرتضی نیک‌نژاد و رضا صفارهرندی به همراه گروه وسیعی از اعضای هیئت‌های مؤتلفه اسلامی از جمله حاج صادق امانی هم طی روز‌های بعد، دستگیر شدند، اما سیدعلی اندرزگو تا ۱۴ سال، ساواک و ماموران شاه را به‌دنبال خود کشانید.

هدف گرفتن دشمن اصلی مردم

محمد بخارایی، هم در بازجویی‌های اولیه و هم در دادگاه اظهار داشت که منصور را به‌خاطر فروش کشور به آمریکا و تحقیر ملت ایران به وسیله لایحه کاپیتولاسیون که مصونیت سیاسی برای مستشاران آمریکایی قائل می‌گردید و همچنین تبعید حضرت امام خمینی مرجع تقلید شیعیان که به این فروش کشور و تحقیر ملت اعتراض کرده بود، به سزای اعمالش رساندند.

او در بازجویی‌ها و در پاسخ به نصیری (رئیس وقت شهربانی) که پرسیده بود چرا به گلوی منصور شلیک کردی؟ گفت:، زیرا آن گلو و حنجره به مرجع تقلید من توهین کرده بود.

مجازات حسنعلی منصور یکی از نمادی‌ترین نقاط مبارزه ملت ایران در نهضت امام خمینی به‌شمار می‌رود که در همان روز‌های آغازین نهضت، تکلیف آن را با بسیاری از مسائل مبرم آینده این مبارزات روشن ساخت. تکلیفی که قبلا از سوی رهبری نهضت به روشنی و وضوح اعلام شده بود، اینکه مبارزات اسلامی مردم ایران تنها علیه شاه و رژیم ستمشاهی نیست، بلکه در اصل، ارباب اصلی شاه یعنی آمریکا و استعمار را هدف قرار داده است.

این موضوع را حضرت امام در اعلامیه‌ای که روز ۴ آبان ۱۳۴۳ صادر فرمودند نیز مورد تاکید قرار داده و نوشتند: «.. دنیا بداند که هر گرفتاری که ملت ایران و ملل مسلمین دارند از اجانب است، از آمریکاست… آمریکاست که اسلام و قرآن مجید را به حال خود مضر می‌دانند و می‌خواهد آن‌ها را از جلو خود بردارد و آمریکاست که روحانیون را خار راه استعمار می‌داند و باید آن‌ها را به حبس و زجر و اهانت بکشد… آمریکاست که با ملت اسلام معامله وحشی‌گری و بدتر از آن می‌نماید. بر ملت ایران است که این زنجیر‌ها را پاره کنند… این دولت را ساقط کنند…»

مجازات حسنعلی منصور در واقع از یک سوی، حذف یکی از مجریان و قطع کردن شریان‌های اصلی کانون‌های استعماری بود و از دیگر سوی پیروی از رهبری نهضت در مشخص نمودن دشمن اصلی و تاکید بر این واقعیت که نهضت امام با سرنگونی و سقوط شاه به هدف سیاسی خود نخواهد رسید، بلکه چشم‌انداز و مقصد، قطع دستان آمریکا و استعمار است.

تبعید امام با حکم فراماسون‌ها

در آن زمان حسنعلی منصور که از فراماسون‌های تازه‌نفس به‌شمار می‌رفت و در ارتباط با شبکه صهیونی شاپور ریپورتر فعالیت می‌کرد، با سرعت شگفت‌انگیزی مقاصد زیاده‌خواهانه آمریکا را بدون فوت وقت، عملی می‌ساخت، از لایحه کاپیتولاسیون گرفته تا واگذاری منابع نفتی کشور و همو بود که در مقابل اعتراض و سخنرانی افشاگرانه حضرت امام خمینی علیه کاپیتولاسیون، بدون هیچ محکمه و دادگاهی، تنها بنا به امر و فرمان اربابانش رای بر تبعید مرجع تقلید شیعیان داد.

ارتشبد سابق حسین فردوست، رئیس دفتر اطلاعات ویژه شاه و از نزدیک‌ترین افراد به محمدرضا، در اعترافاتش ضمن تاکید بر آمریکایی بودن حسنعلی منصور، به شب تبعید امام نیز اشاره داشته و گفته است: «همان‌طور که منصور به دستور آمریکا و با اختیارات ویژه به صدارت رسید، تبعید آیت‌الله خمینی نیز دستور مستقیم آمریکا بود. تصور من این است که شخص محمدرضا به این کار تمایلی نداشت و بهتر است بگویم از انجام آن واهمه داشت. شب قبل از تبعید آیت‌الله، محمدرضا در کاخ میهمانی داشت و حدود ۲۰۰ نفر مدعو شرکت داشتند. منصور، نخست‌وزیر نیز حضور داشت. منصور حدود نیم ساعت با محمدرضا در وسط سالن قدم می‌زد و من متوجه آن‌ها بودم.

استنباطم این بود که منصور در موضوعی پافشاری می‌کند و محمدرضا موافق نیست. یک‌بار نیز شنیدم که محمدرضا به منصور گفت: چه اصراری دارید؟ بالاخره محمدرضا مرا خواست و با بی‌میلی (چون با ژست‌های او آشنا بودم) گفت: ببینید نخست‌وزیر چه می‌خواهد؟ منصور مطرح کرد که باید هرچه سریع‌تر آیت‌الله خمینی به ترکیه تبعید شود.

گفتم باید به پاکروان گفته شود. گفت: تلفن کنید! تلفن کردم. پاکروان گفت که آیا می‌توانم با شاه صحبت کنم؟ به محمدرضا گفتم. او به اتاق دیگری رفت و با وی صحبت کرد. دستور تبعید آیت‌الله خمینی صادر شد و همان شب مولوی، رئیس ساواک تهران به همراه نیرو‌هایی از هوابرد به قم رفت و ایشان را به تهران آورد و صبح روز بعد با هواپیما به ترکیه تبعید شدند…»

واضح بود که حسنعلی منصور نقش بسیار مهم‌تری از یک نخست‌وزیر در دستگاه رژیم شاه داشت، به نوعی که حتی ورای تصمیمات شاه، منویات آمریکا را به جریان می‌انداخت. به نظر می‌رسید که استعمار، یکی از نوکران حلقه به گوش خود را در کنار مهره دست‌نشانده‌اش یعنی محمدرضا قرار داده تا همچون محمدعلی فروغی برای رضاخان، او را برای انجام بی‌چون و چرای سیاست‌های خود، هدایت کند.

نواری که ۱۴ سال در بایگانی ساواک بود

و حالا محمد بخارایی و یارانش قصد داشتند، این روش جدید استعمار و تشکیلات فراماسونی را با مجازات حسنعلی منصور هدف قرار داده و آن‌ها را از یک مهره ارزشمند و استراتژیک محروم سازند. بخارایی و یارانش به سرانجام کارشان واقف بودند و به روشنی شهادت را در برابر خود می‌دیدند.

آن‌ها در همان شب ۳۰ دی‌ماه وصیت‌نامه شفاهی خود را روی نوارکاستی ضبط کردند که در آن وصیت‌نامه آمده بود: به مرجع تقلیدم توهین کرده بود … ناله را هرچند می‌خواهم که پنهان برکشم، سینه می‌گوید که من تنگ آمدم فریاد کن…

ما با سینه‌ای سوزان آماده شهادتیم، دیدن این تنهای برهنه، شکم‌های گرسنه و بدن‌های ناتوان که در زیر تازیانه‌های عمّال استعمار، آن‌ها را به پرستیدن خدایان پلیدی، چون پیکر منحوس شاه وامی‌دارند، ما و هر انسانی را رنج می‌دهد. ما برای اولین‌بار شلیک گلوله را به روی دشمنان شما ملت ایران، طنین‌انداز می‌کنیم، باشد که شما نیز آن را پیروی نمایید…»

نواری که به دست ساواک افتاد و با پیروزی انقلاب اسلامی، بعد از ۱۴ سال از بایگانی ساواک بیرون آمد و در دسترس مردم قرار گرفت.

اما در بیدادگاه فرمایشی شاه، محمد بخارایی، مرتضی نیک‌نژاد، صادق امانی، رضا صفارهرندی، مهدی عراقی و هاشم امانی به اعدام محکوم شده و بیش از صد نفر دیگر از اعضای موتلفه به حبس‌های گوناگون محکوم گردیدند.

آیات عظام سیدمحسن حکیم و سیدعبداله شیرازی برای لغو حکم اعدام جوانان مؤتلفه به هیئت حاکمه ایران اخطار کردند و مدرسین انقلابی حوزه علمیه قم از ۱۱ خرداد ۱۳۴۴ در دسته‌های ۱۵ تا ۲۰ نفری در منازل علمای طراز اول قم، دست به تحصن زدند. روحانیون پیرو امام در سایر شهر‌ها نیز در منازل علمای شهر خود به اعتصاب نشسته و موجی عظیم از اعتراض در محافل دینی سراسر کشور پدید آوردند. اما این اعتراضات تنها حکم اعدام مهدی عراقی و هاشم امانی را به حبس ابد تبدیل کرد.

در سحرگاه ۲۶ خرداد ۱۳۴۴، چهار جوان رشید اسلام که به پاکی و راستی و درستی شهره بودند، پس از اقامه نماز صبح، با چشمانی باز و دوخته شده به افق پیروزی انقلاب و اسلام، در حالی که صوت قرآن آن‌ها به گوش می‌رسید و فریاد الله‌اکبر سر داده بودند، تیرباران شده و به شهادت رسیدند.

منبع: کیهان

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

به مرجع تقلیدم توهین کرده بود! بیشتر بخوانید »

برپایی نماز جماعت در زندان ساواک/ شهیدی که صدام طاقت دیدن پیکر او را هم نداشت

اولین شعار انقلابی اهوازی‌ها به قلم شهید حسین علم‌الهدی/ ایفای نقش در اعتصابات انقلابی شرکت نفت


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حسین، هشتم مهر سال ۱۳۳۷ همزمان با سالروز شهادت امام موسی بن جعفر (ع) در خانه روحانی متعهد و مجاهد، مرحوم آیت الله علم الهدی پا به دنیا گذاشت. پدر بزرگوارش سید مرتضی و مادر پارسایش نام او را حسین نهادند و از همان ابتدا حسین وار او را تربیت کردند.

هر روز که می‌گذشت بیشتر با کلام الله آشنا می‌شد و در صبحگاه، همگان با نوای زیبای صوت او از خواب بیدار می‌شدند و با طنین صدایش دوستان را بسوی کلام حق فرا می‌خواند.

اولین مبارزه عملی حسین به زمانی برمی‌گردد که یک لانه فساد متشکل از رقاصه‌های مصری در مرکز شهر اهواز تشکیل شد. در این زمان بود که حسین و دوستانش این مرکز فساد را به آتش کشیدند و باعث فرار رقاصه‌های مصری از شهر شدند.

در عاشورای سال ۵۳ حسین به همراه گروهی از دوستانش یک راهپیمایی بسیار منظم و منسجم را تشکیل داده بودند در حالی که جملاتی از امام حسین (ع) را بر سینه چسبانیده بودند و حسین با طنین زیبای صدایش آیات قرآن که در وصف جهاد و حمایت از مستضعفین بود را تلاوت و سپس معنی می‌کرد.

مسیر دسته‌های سینه زنی عاشورا، میدانی بود که مجسمه شاه در آن نصب شده بود. حسین دلش نمی‌خواست دور شاه بگردد. مسیر را عوض کرد و بعد از آن، همه هیئت‌ها پشت سر هم مسیر حرکت خود را تغییر دادند. پلیس عصبانی شده بود و دنبال عامل می‌گشت. با همکاری ساواک، سرنخ‌ها رسید به حسین. در مدرسه دستگیرش کردند.

حسین را انداختند توی بند نوجوانان بزهکار. صبوری به خرج داد. چند روز بعد صدای نماز جماعت و تلاوت قرآن از بند، بلند بود. مأموران حسین را گرفتند زیر مشت و لگد. می‌گفتند تو به این‌ها چه کار داشتی؟! از آن به بعد شکنجه حسین، کار هر روز مأموران شده بود. یکبار هم نشد که زیر شکنجه، اطلاعات را لو بدهد. او را می‌نشاندند روی صندلی الکتریکی و یا این‌که از سقف آویزانش می‌کردند.

رشته مورد علاقه‌اش تاریخ بود. سال ۱۳۵۶ در دانشگاه فردوسی مشهد قبول شد. هر روز نماز صبحش را در حرم می‌خواند. در مسجد کرامت مشهد جلسات تفسیر قرآن آیت الله خامنه‌ای را پیدا کرده بود. بچه‌های دانشجو را به این جلسات می‌برد.

اهل مطالعه و تحقیق بود. با اشتیاق می‌خواند. گاهی با اساتید به شدت بحث می‌کرد، مخصوصاً اساتیدی که برداشت صحیحی از تاریخ اسلام نداشتند. می‌گفتند: اگر حسین در کلاس باشد، ما به کلاس نمی‌آییم. اهل تحلیل بود. در دوره‌ای که گروه‌های مختلف سیاسی در حال جذب جوانان بودند، با رهنمود‌های آیت الله خامنه‌ای و شهید هاشمی نژاد، ذره‌ای از مسیر صحیح انقلاب دور نشد.

قبل از پیروزی انقلاب به اهواز بازگشت. از اینکه روی دیوار‌ها شعاری نوشته نشده بود، بسیار ناراحت شد. شبانه با یکی از دوستانش رفتند و اولین شعاری که نوشت این بود: «تنها ره سعادت، ایمان، جهاد، شهادت». اهل آرامش نبود. گروه موحدین را تشکیل داده بود و مرتب برای انقلاب فعالیت می‌کرد. تکبیر می‌گفت. بعد از تبعید امام از عراق به مقصد نامعلوم، شبانه برای نشان دادن خشم ملت ایران، کنسولگری عراق را در خرمشهر به آتش کشید. برنامه چریکی بعدی‌اش زمینه‌سازی برای اعتصاب شرکت نفت بود.

مادر حسین نیز شیرزنی بود. بعد از تبعید امام در سال ۱۳۴۲، تلگرافی برای شاه فرستاد: اگر مسلمانی چرا مرجع تقلید ما را تبعید کرده‏‌ای و اگر مسلمان نیستی، بگو ما تکلیف خودمان را بدانیم. زینب‏ وار در تمام سختی‏‌ها ایستادگی کرده بود. در سال ۱۳۶۷ به رحمت ایزدی رفت و بنا به وصیتش در کنار حسین، در هویزه آرام گرفت.

حسین در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل همراه با حضرت آیت الله خامنه‌ای، دکتر چمران و دیگر مسئولین برای تقسیم نیرو‌ها و موقعیت دشمن و مسائل دیگر هر روز جلساتی را در اهواز تشکیل می‌دادند، اما حسین به چیز دیگری می‌اندیشید و روحش را به گونه‌ای دیگر پرورش داده بود او به جایی غیر از شهر تعلق داشت جایی که بتواند عشقش را به زیباترین شکل ترسیم کند و در اینجا بود که گمنام‌ترین و مظلوم‌ترین شهر که همان هویزه است را برای ادامه فعالیتهایش انتخاب کرد شهری که کمترین تجهیزات و نیرو‌ها در آن مستقر بودند و از نظر استراتژیک و سوق الجیشی اهمیت فراوان داشت.

اتاق کوچکى از ساختمان نهضت سوادآموزى اهواز در اختیار سید حسین بود، ایشان و چند نفر از دوستانش به آنجا رفت و آمد داشتند. یکى از شب‏ها، حسین در این اتاق مشغول مطالعه بود.

نیمه‏ هاى شب بود که نهج البلاغه می‏ خواند. نگاه کردم به ایشان، دیدم چهره ‏اش برافروخته شده و دارد اشک می‏ ریزد. من با زیر چشم، شماره صفحه نهج البلاغه را نگاه کردم و به ذهن سپردم پس از مدتى، سید حسین نهج البلاغه را بست و براى استراحت به بیرون رفت. من صفحه نهج البلاغه را باز کردم، دیدم همان خطبه‏اى است که حضرت على (ع) در فراق یاران باوفایش ناله می‏ کند و می‌فرماید:

أین  عمار؟ أین  ذوالشهادتین؟ کجاست عمار؟ کجاست…

قسمتی از یادداشت‌های شهید:

خدایا این سرزمین پاک در دست ناپاکان است، در همین چند کیلومتری من در همین تاریکی شب، علی به نخلستان می‌رفت فاطمه وضو می‌گرفت پیامبر به سجده می‌رفت و حسن و حسین به عبادت می‌پرداختند این خانه کوچک این سنگر این گودی در دل زمین این گونی‌های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است فریاد است غوغاست … تنهایی عمیق‌ترین لحظات زندگی یک انسان است خدایا این خانه کوچک را بر من مبارک گردان در این چند روز با خاک انس گرفته ام بوی خاک گرفته ام رنگ خاک گرفته ام حال می‌فهمم که چرا پیامبر، علی ابن ابیطالب (ع) را ابوتراب نامید.

خدایا اگر من در دل سنگرم تو در دل من و در دل سنگر هر دو حضور داری لحظات چگونه می‌گذرد عبور زمان مانند عبور آب بحری از جلوی چشمان کاملا ملموس است. اما زندگی در این خانه کوچک که یک قلب پر طپش است یک دل خاکی است در زمین خدا در متن پاکی نمی‌تواند تکرار پذیر باشد آری … تنها موهبتی است الهی در تنهایی از تنهایی بدر می‌آییم و در تنهایی به خدا می‌رسیم.

غریب هویزه

حسین علم الهدی و یارانش برای عملیات به هویزه رفته بودند. بنی‏ صدر دستور داده بود که باید نیرو‌های مستقر در هویزه عقب‏نشینی کنند و به سوسنگرد بیایند. حسین می‏گفت: هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا می‏توانیم به عراق ضربه بزنیم. شخصاً با بنی‏صدر هم صحبت کرده بود. ولی فایده نداشت.

آن روز نیز دشمن با ضرباتی که قبلا از این نیرو‌های چریکی نامنظم خورده بود حمله بزرگی را با انبوه تانک‌های خود آغاز کرد. تانک‌ها به حدود ۵۰ متری خاکریزش رسیده بودند که حسین از جا بلند شد و نزدیکترین تانک را نشانه گرفت گلوله درست به وسط تانک خورد غیر از حسین دو نفر دیگر هم آر. پی. جی داشتند که دو تا تانک دیگر را هم نشانه گرفتند بقیه تانک‌ها سرجایشان ایستادند و خاکریز‌ها را به گلوله بستند، با قامت استوار از جا بلند شد و به خاکریز دیگر رفت در حالی که دو گلوله آر. پی. جی در دست داشت. پشت خاکریز خوابیده بود و پس از مدتی گلوله اش را شلیک کرد، در این زمان چهار تانک به ده متری خاکریزش نزدیک شده بودند این شهید بزرگوار آخرین تیر پیکان خود را رها کرد و سه تانک باقیمانده همزمان به طرف خاکریز حسین شلیک کردند.

شهادت

سید حسین به آرزوی دیرینه و حقیقی خود که همان وصال محبوب ازلی و ابدی است دست یافت و بالاخره در ۵۹/۱۰/۱۷ بر اثر خیانت بنی صدر، در یک پاتک، عراقی‌ها حدود ۷۰ نفر از بهترین یاران امام را مظلومانه به شهادت رسانیدند.

نقل می‌کنند پس از اشغال هویزه توسط مزدوران بعثی شخص صدام جهت بازدید منطقه به محل آمده بود هنگامی که در مقابل ۷۰ نفر از بهترین و جان برکف‌ترین یاران امام و یاوران اسلام قرار می‌گیرد از شدت خشم دستور می‌دهد که اجساد را بر زمین بخوابانند و به تانک‌ها فرمان می‌دهد که از روی این پیکر‌های مقدس عبور کنند.

عراقی‏ها با تانک از روی اجساد مطهر شهدای هویزه گذشتند، طوری که هیچ اثری از شهدا نماند. بعد‌ها جنازه ‏ها به سختی شناسایی شدند. حسین را از قرآنی که در کنارش بود شناختند. قرآنی با امضای امام خمینی (ره) و آیت‏ الله خامنه‏ ای.

انتهای پیام/361

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اولین شعار انقلابی اهوازی‌ها به قلم شهید حسین علم‌الهدی/ ایفای نقش در اعتصابات انقلابی شرکت نفت بیشتر بخوانید »

امروز یکی از توطئه‌های دشمن تحریم مالی برای کوچک کردن سفره مردم است

اگر عنایت خداوند نبود، انقلاب اسلامی در نطفه خفه می‌شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، «ولی‌الله فرزانه» نماینده مردم نور و محمودآباد در مجلس شورای اسلامی، امروز (شنبه) در جمع مردم سرخ‌رود در مصلی مهدیه این شهر، ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای انقلاب اسلامی، اظهار داشت: انقلاب اسلامی از سه بخش قبل، حین و بعد از پیروزی تشکیل می‌شود که سرمنشأ آن از سال ۱۳۴۰ بوده و در سال ۱۳۴۲ به اوج رسید.

وی با اشاره به اینکه نطفه مبارزات انقلابی از شهر قم بسته شده است و در ادامه تبعید امام خمینی (ره) را به دنبال داشت، تصریح کرد: یکی از دلایل تبعید امام (ره) تحلیل شخصیت بزرگ ایشان بود؛ اما به دلیل نیت پاک و الهی امام نه‌تنها شخصیت بزرگ ایشان تضعیف نشد، بلکه در نجف هم درخشیدند.

نماینده مردم نور و محمودآباد مجلس شورای اسلامی ادامه داد: دشمن تصور می‌کرد می‌تواند انقلاب را در نطفه خفه کند و به دنبال این اهداف شوم خود، علاوه بر اراذل و اوباش، از گروهک‌های تازه شکل‌گرفته در کشور به‌خوبی استفاده و بسیاری از جوانان ما را جذب و در دام این گروهک‌ها گرفتار کرد.

فرزانه خاطرنشان کرد: با عنایت الهی نه تنها این اقدامات دشمن به نتیجه نرسید؛ بلکه از تجاوز هشت‌ساله صدام با حمایت بسیاری از کشور‌ها عبور کردیم و امروز در این جایگاه والا ایستاده‌ایم.

وی شهادت بسیاری از نخبه‌های ملی، تحمیل هشت سال جنگ خانمان‌سوز، نابودی پالایشگاه‌ها، متوقف شدن صادرات نفت و نابودی زیرساخت‌های ۲۱ استان را از آسیب‌های جدی دوران شکل‌گیری انقلاب اسلامی برشمرد و تاکید کرد: هرجا را که بنگریم، می‌بینیم که اگر عنایت خداوند نبود، این انقلاب در نطفه خفه می‌شد.

نماینده مردم نور و محمودآباد در مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه در مقطعی هستیم که کمونیسم به موزه تاریخ پیوسته است، افزود: امروز افتخار رهبری ما این است که سردمدار مبارزه با آمریکا بوده و دشمن برخلاف گذشته تنها در پی مهار انقلاب است، نه فروپاشی آن؛ چراکه از قدرت او خارج است.

فرزانه، جهانی شدن این انقلاب و اسلام، مرکزیت ایران اسلامی در تشیع و تشعشع انقلاب اسلامی در دنیا را از افتخارات ایران اسلامی دانست و گفت: برخلاف تصور پوچ دشمنان انقلاب، شهادت بزرگ‌ترین ژنرال نظامی دنیا نیز به کمک اسلام خواهد آمد.

نماینده مردم نور و محمودآباد در مجلس شورای اسلامی با تاکید بر این موضوع که فرق شیعه و غیرشیعه بودن در توسل و توکل است، خاطرنشان کرد: رسانه‌های خارجی دائم در تلاش تضعیف رهبری در میان مردم هستند، اما رهبر معظم انقلاب اسلامی با توسل و توکل مورد عنایت و لطف خداوند قرار گرفته‌اند و دشمنان هرگز قادر نخواهند بود این شخصیت را در بین این مردم تضعیف کنند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اگر عنایت خداوند نبود، انقلاب اسلامی در نطفه خفه می‌شد بیشتر بخوانید »