گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: «ما بچههای مادر پهلو شکستهایم»؛ این جملهای است که بر روی یک پارچه قرمز، شبیه همان سربندهای «یازهرا (س)» که روزگاری در میان دود و آتش بر پیشانی مردان این سرزمین میدرخشید، در محله «حکیمیه» تهران خودنمایی میکرد؛ محلهای که همانند دیگر محلههای تهران، به قهرمانان خود مینازد، قهرمانانی از جنس شهیدان، از شهیدان دوران دفاع مقدس گرفته تا شهیدان مدافع حرم «هادی باغبانی» و «علی جندقی جعفری».
جمعیتی که زیر این سربند قرمز بزرگ، در میان دود اسپند ایستاده و پرچمها و بیرقهایی که به اهتزاز درآمدهاند، همه حکایت از یک موضوع دارند، حکایتی که چهل سال است ادامه دارد، اما هیچوقت تکراری نمیشود؛ حکایت مردان خوشنامی که میآیند تا ما را از گمنامی نجات دهند، همان امامزادگان عشق که راه را میتوان با آنها پیدا کرد؛ حکایت اشکهای مادرانی که قاب عکس فرزند خود را در دست گرفته و در میان تابوتهای سهرنگ، بهدنبال گمشده خود میگردند؛ آری! اینبار نوبت تشییع یک جوانِ شهید ۲۳ ساله است؛ جوانی که از کربلای «شلمچه» بازگشته و خدا میداند که مادرش امروز زنده است یا نه؟ و اگر زنده است، کجای این سرزمین چشمانتظار فرزند شهید خود نشسته است؟! چراکه از سال ۱۳۶۶ وقتی جوانش در عملیات «کربلای هشت» شرکت کرد تا به امروز، ۳۳ سال است که خبری از او نیست؛ البته کسی چه میداند؟ شاید مادرش در همین جمعیتی که به استقبالش آمدهاند، باشد و غافل از اینکه فرزندش بعد از ۳۳ سال برگشته و او نمیداند. هرچند، اگر مادرش هم نباشد، خیلیها به استقبالش آمدهاند تا برای او مادری، خواهری یا برادری کنند، استقبالی همراه با دستهگل و پوسترهای سیدالشهدای مقاومت، انگار از وقتی که حاجقاسم شهید شده است، مراسمهای تشییع شهدا، با شور معنوی بیشتری برگزار میشود!
انتظارها به پایان رسیده و تابوت سهرنگ این شهید خوشنام بر روی دستان مردم، با احترام تشییع و در خودرویی که با گلها آراسته شده است، قرار میگیرد و آنگاه است که کاروانی همراه با علامت، پرچم و بیرقهای عزاداری و نوای دمام، در ظهر سالروز شهادت امام موسی کاظم (ع) بهراه میافتد و جمعیت پشت پیکر شهید حرکت میکند؛ گویی همه آن مسیری را میروند که شهید میرود، آری! با این ستارگان میشود راه را پیدا کرد.
حکایت مسیری که شهدا رفتهاند، حکایت شهامت، ایثارگری و رادمردی سربازان این انقلاب است؛ از سربازان در گهواره امام خمینی (ره) که امروز در تابوتهای سهرنگ میآیند، گرفته تا سربازان کوچک و در گهواره امام خامنهای (مدظلهالعالی) که به استقبال آنها میآیند، تا نشان دهند که این حکایت چهلساله، باز هم در نسلهای بعدی ادامه خواهد داشت.
مردم سینهزنان در عزای پدرِ امام مهربانیها حضرت علیبن موسیالرضا (ع)، درحالی که یکی پرچم سهرنگ ایران را بالای تابوت سهرنگ شهید گرفته و دیگری پرچم سرخ یاحسین (ع) را به اهتزاز درآورده است، از کنار تصاویر شهدای محله حکیمیه که در بلوار «شهید عبدالرضا» نصب شدهاند، میگذرند تا به میعادگاه میرسند، همانجایی که قرار است این شهید خوشنام برای همیشه میهمان که نه، میزبان کسانی شود که شغل آنها، شغل انبیاء است؛ معلمها را میگویم. محل خاکسپاری پیکر مطهر این شهید والامقام، پردیس شهید چمران دانشگاه فرهنگیان است.
مسئولان و دانشجویان پردیس شهید چمران دانشگاه فرهنگیان که مدتهاست انتظار قدوم مبارک یک شهید خوشنام دوران هشت سال دفاع مقدس را میکشند، به استقبال این لاله گلگونکفن میآیند و از تشییعکنندگان نیز پذیرایی میکنند و گروه و جناحی هم علیه خاکسپاری شهدا در دانشگاهها بیانیه صادر نکرده است؛ بلکه همه آیینها در کمال احترام برگزار میشود؛ از نماز بر پیکر شهید گرفته تا سخنرانی سوزناک یک فرزند شهید؛ اما امان از مراسم خاکسپاری!
پیکر مطهر شهید وقتی به محل خاکسپاری انتقال داده میشود، داغ دل مادری را تازه میکند؛ یکی از همان مادرانی که سالهاست چشمانتظار فرزند شهیدش است و با شنیدن خبر تشییع پیکرهای شهدا، دلش مانند سیر و سرکه میجوشد که نکند خبری در راه باشد و یا اینکه نکند فرزندش در میان همین شهدا باشد و او نداند؛ بنابراین او را دعوت کردند تا با در آغوش کشیدن این شهید خوشنام، دلش کمی آرام بگیرد.
درِ تابوت که باز میشود، پیکر مطهر این فرزند انقلاب، همچون کودکی خردسال در دستان مادری قرار میگیرد که در آرزوی در آغوش گرفتن استخوانهای فرزند شهید خود است و درحالی که همه این صحنهها از صفحه نمایشگر برای تشییعکنندگان پخش میشود، این تعبیر زیبا را در ذهنها تداعی میکند که گفتهاند «علیاکبرها دیروز رفتند و امروز علیاصغر برگشتند».
دل مادر شهید که کمی آرام میگیرد، جوانان میآیند و همهچیز را برای خاکسپاری پیکر مطهر این شهید خوشنام محیا میکنند و پس از برگزاری آیین خاکسپاری، همگی دور مزار شهید مینشینند و بر سینه میزنند تا همراه با این شهید والامقام بگویند که «ما بچههای مادر پهلو شکستهایم».
انتهای پیام/ 113