تقریظ رهبر انقلاب

انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «خاتون و قوماندان»

انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «خاتون و قوماندان»



در مراسم چهاردهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت، تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «خاتون و قوماندان» روایت زندگی همسر شهید علیرضا توسلی فرمانده لشکر فاطمیون، منتشر شد

به گزارش مجاهدت از مشرق، در مراسم چهاردهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت در مشهد مقدس، تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «خاتون و قوماندان» روایت زندگی همسر شهید علیرضا توسلی فرمانده لشکر فاطمیون، منتشر شد:

انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «خاتون و قوماندان»

بسمه تعالی
ـ سلام خدا بر شهید عزیز، علیرضا توسّلی، مجاهد مخلصِ فداکار و بر همسر پرگذشت و صبور و فرزانه‌ی او خانم امّ‌ البنین.
حوادث مربوط به مهاجران افغان را که در این کتاب آمده است از هیچ منبع دیگری که به این اندازه بتوان به آن اطمینان داشت دریافت نکرده‌ام. برخی از آنها جداً تاثرانگیز است، ولی از سوی دیگر، حرکت جهادی فاطمیون افتخاری برای آنها و همه‌ی افغانها است.
دی ۱۴۰۱
ـ نوشته‌ی صفحه‌ی مقابل بسیار زیبا و اثرگذار است.

«خاتون و قوماندان» روایت زندگی خانم ام‌البنین حسینی، همسر شهید علیرضا توسلی (ابو حامد) فرمانده برجسته و پرافتخار لشکر فاطمیون است که به قلم خانم مریم قربانزاده نوشته و توسط نشر ستاره‌ها چاپ و منتشر شده است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «خاتون و قوماندان» بیشتر بخوانید »

شاگردهای امام خمینی که در خانه‌مان مُهر نداشتند

شاگردهای امام خمینی که در خانه‌مان مُهر نداشتند



عصرهای کریسکان

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت «دهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت» و انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «عصرهای کریسکان» یادداشت زیر را به قلم محمدصادق علیزاده منتشر می‌کند.

یک
رفته بودیم منزل راوی کتاب برای مصاحبه. قرار بود گفتگو با راوی، همسر راوی و نویسنده را یکجا در منزل راوی انجام دهیم. همین هم شد که کار به درازا کشید و لاجرم هم دم غروب و آفتابی که داشت در پستی و بلندی‌های غرب خودش را پنهان می‌کرد غافل از آنکه مسئول تیم تصویربرداری وضویی ساخته به قصد خواندن نمازی که اگر دیر بجنبد قضا شده. همه هم بسیج شده بودیم برای پیدا کردن مهر که پاسخ همسر راوی بادمان را خالی کرد: «ما در خانه‌مان مُهر نداریم. اهل تسنن هستیم. نمازمان را بدون مهر می‌خوانیم.» یک جمله غامض فلسفی که تمام پیچیدگی‌های نهضت خمینی را با خودش یکجا داشت حمل می‌کرد.

امیر سعیدزاده رزمنده مجاهدِ اهل تسنن از غرب ایران که برای دفاع از حق و حقیقت و وطن و شرف و عزتش، رو در روی بیگانه و صدام بعثی و اعوان و انصار کومله و دموکراتش ایستاده و زندگی‌اش را گذاشته و هزینه داده و دو بار هم اسیر شده و تازه حالا بعد از همه اینها و شیمیایی شدن و از دست رفتن ۸۰ درصد ریه‌اش و تنفس شبانه به کمک دستگاه، نه خسته شده و نه پشیمان. امیر یک سرباز واقعی است در اردوگاه نهضت خمینی؛ چرا که به اعتقاد او پرچمی که خمینی بلند کرده نه یک پرچم فرقه‌ای و مذهبی بلکه پرچم اسلام است. خصم روبرویش هم اسرائیل و صدام و اعوان و انصارشان هستند و این شکلی اگر شد، شیعه و سنی می‌شوند ید واحد اسلام علیه هر آنکسی که چشم طمع به منافع اسلام و دنیای مسلمین دارد. سعیدزاده شاگرد زرنگ نهضت خمینی است و حرف آقا روح‌الله را خیلی زودتر و بهتر از خیلی‌ها فهمیده.

دو
سال‌ها قبل از قول عزیزی که سابقه رزم در جبهه‌ها را هم دارد عباراتی شنیده بودم در طعنه به اینهایی که فکر می‌کنند خدا و اسلام و انقلاب و مسلمین به سبب خدمات‌شان به آنها بدهکارند: «اینقدر در سالهای جنگ در همین نخلستانها و نیزارهای خوزستان با خدا معامله‌هایی شده که من و شما خبر نداریم و هیچکس هم به جز خودِ خدا توان نقد کردنشان را ندارد.» «عصرهای کریسکان»‌ را به گواه یاداداشتی که انتهای کتاب نوشته‌ام در مردادماه ۱۳۹۵ خوانده‌ بوده به توصیه شخص آقای مرتضی سرهنگی کثر الله امثاله! در بخشی از یادداشتم نوشته‌ام: «امیر سعیدزاده و همسرش مصداق یکی از همینهایی هستند که با خدا معامله کرده‌اند و هیچکس جز خدا توان نقد کردن چک‌شان را ندارد.»

سه
امیر سعیدزاده یک طرف، همسر صبور و همراهش هم یک طرف! این را به خود سعیدزاده هم گفتم. قبول کنیم همراهی و همگامی و همقدمی با امثال سعیدزاده کار هر کسی نیست. حداقل از توان امثال من خارج است! باید بزرگ شده باشی و ظرفیتت آنقدر بالا رفته باشد که بتوانی همپای شاگرد زرنگهای کلاس خمینی طی طریق کنی! حالا حساب کن سُعدا حمزه‌ای از ازدواج و از همان اولی که دست چپ و راستش را شناخته با سعیدزاده و زندگی و زمانه و سرنوشت او همراه و همقدم و همگام شده. حجم فشار و سختی و دردی که این زن در همراهی با سعیدزاده کشیده و تحملشان کرده و لب به شکایت و گله باز نکرده، قابل جبران که بماند قابل توصیف هم نیست. اصلا از جنس چیزهایی نیست که بشود به بند کلمه و واژه کشیدش. روی همین حساب است که فقط خودِ خدا می‌تواند از پس این معامله بر آید.

چهار
نویسنده «عصرهای کریسکان» هم این را از همان اول کار فهمیده که تن داده به دو روایت از کتاب. کتاب که را باز و خواندن را شروع می‌کنی، یک فصل از داستان را امیر سعیدزاده از زاویه و چشم خودش روایت می‌کند و فصل بعد را سعدا حمزه‌ای. یک فصل، داستان امیر است و شرح حماسه‌ها و سختی‌ها و پستی و بلندی‌های مبارزه و فصل دیگر هم کوه صبر و ایستادگی و جمع کردن و نگه داشتن خانواده و جلوگیری از متلاشی شدن آن توسط زنی که استوار ایستاده. زنی که با شروع دوره دوم اسارت سعیدزاده در سال ۷۰ یک زن ۲۸ ساله بوده با پنج بچه قد و نیم قد! همین هم باعث شده که قابی که عصرهای کریسکان از سربازی برای جبهه حق می‌بندد، قابی کامل باشد و انگ زنانه و مردانه صرف به آن نچسبد. عصرهای کریسکان همانقدر که روایت خط مقدم و جنگ و اسلحه و درگیری و فرار است، همانقدر هم روایت زندگی و صبر و ساختن و ساخته شدن است. اولی را امیر روایت می‌کند و دومی را سعدا!

پنج
خب که چه؟! این را سالها قبل رفیق شفیقی پرسید برای طعنه زدن به خاطرات رزمندگان و تاریخ ادبیات جنگ! فارغ از آنکه این خاطرات،‌ بخشی از تاریخ این مرز و بوم است که برخلاف درگیریها و جنگهای چند صد سال اخیر حتی یک وجب از خاک ایران جدا نشده اما از باب مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی فرهنگی و فلسفه انسان و هستی هم اینها مهمند. روی سخنم با کسانی است که واقعا به مانند یاران خمینی قائلند به اینکه انقلاب اسلامی، سپهر و ساحت و فضای دیگری برای انسان گشود و انسانهایی را در کوره حوادث خود آبدیده کرد که از پس گردنه‌های صعب و سخت برامده و نسبت دیگری با هستی و خدا و خلقت و جامعه برقرار کردند.

اینگونه اگر به ماجرا نگاه کنیم «عصرهای کریسکان» و امثال «عصرهای کریسکان» داده‌های خامِ‌ واقعیتی به نام «انسان انقلاب اسلامی» هستند. انسان‌هایی با انقلابی برای خدا به مبارزه با ابلیس و سپاه او رفتند و هنوزاهنوز مشغول مبارزه‌اند. با این نگاه، زی و زندگی امیر و سعدا مانیفست انسانِ انقلاب اسلامی است. زی و زندگی و نگاه و فکر و راه و مسیری که امیر و سعدا در چهار دهه گذشته طی کرده و به این نقطه رسیده‌اند نمونه واقعی از یک انسان انقلابی است که در میان وسوسه‌های متعدد زندگی روزمره که دعوت می‌کنند به خور و آسایش و خواب، حقیقت را یافته و به ندای دیگری لبیک می‌گویند.

نمونه‌هایی واقعی و امروزی از الگوی انسان انقلابی و کشیدن خط بطلان بر همه فرضیه‌هایی که قائل به محال بودن موحدانه زیستن در عصر جدیدند. این را هم می‌شود از پاسخ مادرانه و صبورانه سعدا فهمید وقتی که در پاسخ به سوالم درباره اینکه «خسته نشدی از این زندگی» پاسخ منفی داد و هم از واکنش امیر وقتی که از تهدیدهای گاه و بیگاه ضدانقلاب پرسیدم و او در پاسخ با طمانینه‌ای آرام لبخندی زد از روی یقین که یعنی چهل سال است با مرگ همدم و همنشینم و حالا می‌خواهند مرا از مرگ بترسانند؟!



منبع خبر

شاگردهای امام خمینی که در خانه‌مان مُهر نداشتند بیشتر بخوانید »

رابطه بی‌شرمانه با زنان شوهردار در کومله

رابطه بی‌شرمانه با زنان شوهردار در کومله



کومله

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، بی‌دین‌ها هیچ چیز را مراعات نمی‌کنند. در تبلیغاتشان می‌گویند: «درختی که خودت کاشته ای، باید ثمره اش را خودت ببری! دختری که در خانه پدر بالغ شده، باید اول پدر بهره و استفاده اش را ببرد»

دو نفر از نیروهای کومله با خواهران خودشان روابط جنسی برقرار کرده و فساد و بی‌شرفی را در کومله گسترش داده و به امری سازمانی تبدیل کرده اند. وقتی مردم دیندار کردستان این هتاکی ها و بی بندوباری ها را می‌بینند گند کومله درمی‌آید و بی‌آبرویی‌شان زبانزد خاص و عام شده و مردم حساب کار دستشان می‌آید و ریزش شدید نیروهای کومله را به دنبال دارد.

معتقدند «انسان نسل حیوان است و روابطش می‌تواند حیوانی باشد». فضای باز و آزاد اختلاط دختران و پسران جوان باعث ترویج و گسترش رفتارهای جنسی شده و لوازم پیشگیری از بارداری در کوله‌پشتی و مقرهایشان به وفور یافت می‌شود.

رابطه بی‌شرمانه با زنان شوهردار در کومله

به طور عمدی مأموریت‌های اشتراکی بین دختران و پسران ترتیب می‌دهند تا در کوه‌ها و سنگرها زمینه ارتباط نامشروعشان را فراهم کرده و گسترش دهند. معمولا یک مرد با دو زن با یک زن با دو مرد یا دو زن با سه مرد به مأموریت و عملیات‌های شبانه می‌روند.

بعضی ها ازدواج می‌کنند ولی بچه‌دار نمی‌شوند اما موظف اند با دستور سازمانی زنشان را با مرد دیگری به مأموریت شبانه بفرستند.

سعی دارند این گونه روابط بی‌شرمانه را در جامعه گسترش دهند ولی با مقاومت مردم مسلمان کرد مواجه می‌شوند. در بعضی روستاها مردان را تحت عنوان جاش و جاسوس و عامل دولت دستگیر و زندانی کرده و به خانواده شان بی حرمتی می‌کنند.

گروه‌های زیادی از مردم و طوایف منطقه به دلیل ظلم و ستم گروهک‌ها به تنگ آمده و به سازمان پیشمرگان مسلمان کرد پیوسته و مسلح می‌شوند. آنها راه جهاد را در پیش گرفته و علیه ضد انقلاب می‌جنگند. رفتار اسلامی‌ پاسداران و نجابت و شجاعتشان باعث جذب گسترده مردم مسلمان شده و گروه‌های ضربت و بسیج عشایری شکل می‌گیرد و به مقابله با ضد انقلاب برخاسته و آنها را وادار به عقب‌نشینی به سمت روستاها می‌کنند.

قشر متوسط جامعه و خانها و ملاکین تاب ظلم و ستم ضد انقلاب را نداشته و به صورت طایفه‌ای به دولت پیوسته و مسلح می‌شوند. با دستگیری خانها و بزرگان طوایف، مال و اموالشان را مصادره کرده و وادارشان کرده بودند مثل چهار پا جلو دید مردم بین محلات راه بروند و نیروهای کومله سوارشان شده و با لفظی که الاغ را می‌رانند نچ نچ کرده و در بین مردم چرخانده بودند تا باعث ترس و عبرت دیگران شوند.

خیلی ها این بلا سرشان آمده و دق کرده بودند. در پی بی احترامی‌ و هتاکی دموکرات به عشیره منگر در مهاباد، همگی به دولت پیوسته و علیه ضدانقلاب قیام می‌کنند. عمر بالانی اهل روستای بالان زاب، سوار یکی از سران طوایف شد و مانند الاغ در محل چرخاند. بعدها با عذاب وجدان تسلیم دولت شد ولی عاقبت دیوانه شد.

آنچه خواندید، برشی از کتاب «عصرهای کریسکان» بود که بر اساس خاطرات آقای امیر سعیدزاده نوشته شده است. امروز طی مراسمی‌تقریظ رهبر معظم انقلاب بر این کتاب، منتشر شد.

در این تقریظ آمده:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

ـ بسیار جذّاب تهیّه شده است؛ هم خود سرگذشت این جوان آزاده‌ی کُرد جذّاب است و هم نوع نگارش صریح و کوتاه و بی‌حاشیه‌ی کتاب. با اینکه نیروهای مبارز کُردِ طرف‌دار جمهوری اسلامی‌را از نزدیک دیده و شناخته‌ام، آنچه از فداکاری‌های آنان در این کتاب آمده، برایم کاملاً جدید و اعجاب‌آور است. نقش مادر و همسر هم حقّاً برجسته است.

دلاوری و شجاعتِ راوی و خانواده‌اش ممتاز است و نیز برخی عناصر دیگر کُردی که از آنان نام برده شده است. در کنار این درخشندگی‌ها، رفتار قساوت‌آمیز و شریرانه‌ی کسان دیگری که بدروغ از زبان مردم شریف کُرد سخن می‌گفتند نیز بخوبی تشریح شده است. کتاب جامعی است؛ تاریخ، شرح حال، شناخت قوم کُرد، شناخت حوادث تلخ و شیرین منطقه‌ی کردی در اوایل انقلاب …
در آذر ۹۹ مطالعه شد.

«عصرهای کریسکان» به قلم کیانوش گلزار راغب، روایتگر خاطرات امیر سعیدزاده است که توسط انتشات سوره مهر منتشر شده است.



منبع خبر

رابطه بی‌شرمانه با زنان شوهردار در کومله بیشتر بخوانید »

خنثی‌سازی بمب ساعتی به دست سروان صیاد شیرازی

خنثی‌سازی بمب ساعتی به دست سروان صیاد شیرازی



صیاد شیرازی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، هر پنجشنبه ساعت چهار بعدازظهر خانواده شهدا با مردم سر مزار شهدا می روند و آنجا شلوغ می شود. روز پنجشنبه برادرم علی بدو بدو می آید و می گوید: «داداش یه ساعت بزرگ زیر درخت گذاشتن و می ترسم بیارمش پایین. بیا بریم بیارش.»

خنثی‌سازی بمب ساعتی به دست سروان صیاد شیرازی

بدو بدو سر مزار شهدا می رویم و می بینم علی راست می گوید. ساعت بزرگی نصب کرده اند. اسم بمب ساعتی را شنیده بودم ولی ندیده بودم. شک می کنم و با سرعت خودم را به پادگان می رسانم و می‌گویم: «با جناب سروان صیاد شیرازی کار دارم.»

صیاد شیرازی بدو بدو به طرفم می آید و می گوید: «چه کار داری سعید؟»

مرا می شناسد و بارها در جلسات معتمدین شهر مرا دیده است. می گویم: «یه ساعت سر مزار شهدا گذاشتن. نمی‌دانم چیه.»

با دستور صیاد شیرازی یک جیپ گالانت آماده می شود و چند نفر تکاور توی ماشین می پرند و با صیاد شیرازی به محل می رویم. صیاد بررسی می کند و می گوید: «روی زمین بخوابین، این بمب ساعتیه، روی ساعت چهار تنظیم شده.»

خنثی‌سازی بمب ساعتی به دست سروان صیاد شیرازی

به تکاوران می گوید: «من بمب رو خنثی می کنم. شما عقب برین و روی زمین بخوابین.»

یکی دو نفر می گویند: «جناب سروان اجازه بده ما خنثی کنیم.» می گوید: «اگه قراره کسی شهید بشه بهتره من باشم.»

به من هم می گوید: «تو چرا کنار نمی ری؟» می‌گویم: «مگه خون من از شما رنگین تره؟ می‌خوام کنارت بمانم.»

بالای درخت می رود و آرام بمب را از شاخه درخت جدا می کند و توی بغلش جا می‌دهد و پایین می آورد. سوار جیپ می شویم و به پادگان بر می گردیم. از بالای تپه پادگان بمب را توی دره پرتاب می کند و منفجر می شود. اگر سر همان ساعت که اوج حضور مردم سر مزار شهدا بود منفجر می‌شد، ده‌ها نفر را می‌کشت.

آنچه خواندید، برشی از کتاب «عصرهای کریسکان» بود که بر اساس خاطرات آقای امیر سعیدزاده نوشته شده است. امروز طی مراسمی تقریظ رهبر معظم انقلاب بر این کتاب، منتشر شد.

در این تقریظ آمده:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

ـ بسیار جذّاب تهیّه شده است؛ هم خود سرگذشت این جوان آزاده‌ی کُرد جذّاب است و هم نوع نگارش صریح و کوتاه و بی‌حاشیه‌ی کتاب. با اینکه نیروهای مبارز کُردِ طرف‌دار جمهوری اسلامی را از نزدیک دیده و شناخته‌ام، آنچه از فداکاری‌های آنان در این کتاب آمده، برایم کاملاً جدید و اعجاب‌آور است. نقش مادر و همسر هم حقّاً برجسته است.

دلاوری و شجاعتِ راوی و خانواده‌اش ممتاز است و نیز برخی عناصر دیگر کُردی که از آنان نام برده شده است. در کنار این درخشندگی‌ها، رفتار قساوت‌آمیز و شریرانه‌ی کسان دیگری که بدروغ از زبان مردم شریف کُرد سخن می‌گفتند نیز بخوبی تشریح شده است. کتاب جامعی است؛ تاریخ، شرح حال، شناخت قوم کُرد، شناخت حوادث تلخ و شیرین منطقه‌ی کردی در اوایل انقلاب …
در آذر ۹۹ مطالعه شد.

«عصرهای کریسکان» به قلم کیانوش گلزار راغب، روایتگر خاطرات امیر سعیدزاده است که توسط انتشات سوره مهر منتشر شده است.



منبع خبر

خنثی‌سازی بمب ساعتی به دست سروان صیاد شیرازی بیشتر بخوانید »

تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «عصرهای کریسکان»

تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «عصرهای کریسکان»



تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی بر کتاب «عصر‌های کریسکان» منتشر خواهد شد

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، عصرهای کریسکان عنوان کتابی است به قلم کیانوش گلزار راغب که امیر سعیدزاده و همسرش سعدا حمزه‌ای آن را روایت کرده‌اند و در سال ۱۳۹۴ منتشر شده است.

کریسکان منطقه‌ای در کردستان عراق است که پس از پاکسازی سردشت تبدیل به مقر اصلی گروهک‌های تجزیه‌طلب شد و آن‌ها در آنجا زندانی دایر کرده بودند. راوی کتاب نیز چندسالی را در این زندان اسیر بوده است. ماموستا ملاقادر قادری امام جمعه پاوه خبر داده است که این کتاب به تازگی مزین به تقریظ رهبر انقلاب شده است.

امیر سعیدزاده، راوی این کتاب، یکی از منحصر به فردترین نیروی‌های دفاع مقدس است. چراکه او عضو هیچ سازمانی نیست. یک نیروی آزاد است و در عین حال در مأموریت‌های اطلاعاتی و عملیاتی شرکت می‌کند، مأموریت‌هایی نیز برای شناسایی در خارج از کشور دارد. پس از آن راهی سپاه می‌شود.

سعیدزاده پیش از انقلاب، از طرف ساواک، مورد پیگیری و بازخواست قرار گرفته و فراری می‌شود. اسیر کومله می‌شود و از سازمان کومله نیز فرار می‌کند. چهار سال بعد از جنگ، سعید زاده به اسارت حزب دموکرات کردستان عراق در می‌آید. این دوران از ابتدای انقلاب تا سال ۷۴، یعنی یک دوره ۱۵ ساله، به طول می‌انجامد.

نویسنده در این کتاب با یک سبک ابتکاری، خاطره چند روایی را طرح کرده است. خواننده وقتی سعیدزاده را می‌شناسد، وارد یک تنش و درگیری می‌شود. سپس در فصل بعدی اینکه خانواده اش چه عکس العملی نشان می‌دهد، بررسی می‌شود و از زبان همسر او همان خاطرات تکمیل می‌شود. اتفاقاتی که حول محور خانواده رخ می‌دهد؛ یعنی راوی اصلی خود خبر ندارد، اما خانواده کاملاً به تمام جوانب مسلط است. در بخشی همسر او وارد داستان می‌شود، آن نقاط مبهم را تکمیل می‌کند.

دوباره در فصل بعدی راوی اصلی ادامه ماجرا را می‌گوید و همسر راوی وارد داستان می‌شود و خاطرات را شرح می‌دهد. راوی دوم پیگیری‌های جانبی که برای خانواده رخ می‌دهد؛ مانند شهادت دیگر برادران، اسارت پدر، بمباران‌هایی که در شهر رخ می‌دهد، را بازگو می‌کند. به عبارتی راوی دوم وظیفه تکمیل روایت‌های اصلی را برعهده دارد.

کریسکان منطقه‌ای در کوه سنجاق در کردستان عراق است که مقر اصلی حزب دموکرات ایران بوده است. سعیدزاده دوران اسارت چهار ساله خود را، در منطقه کریسکان بوده است. به دلیل اینکه بیشتر اتفاقات در آن منطقه رخ داده، این نام را برای کتاب انتخاب کرده است.

کتاب را انتشارات سوره مهر اولین بار در سال ۱۳۹۴ منتشر کرد.



منبع خبر

تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «عصرهای کریسکان» بیشتر بخوانید »