به گزارش مجاهدت از مشرق، در روزهایی که تنیس زنان در جهان با گستردگی قهرمانان گرنداسلم همراه نبود و عمده قهرمانیها بین اشتفی گراف و مارتینا ناوراتیلووا تقسیم میشد، ظهور پدیده ای به نام مونیکا سلس، حیرت کارشناسان و علاقه مندان به این ورزش را به دنبال داشت به گونه ای که مونیکا پیش از رسیدن به ۲۰ سالگی، هشت عنوان قهرمانی از از دوازده گرنداسلمی که در آن شرکت کرده بود را به دست آورده بود و حساب گوی رقابت را از اشتفی گراف ربوده بود. موضوعی که در نهایت منجربه رقم خوردن یکی از هولناکترین اتفاقات تاریخ ورزش و خوفناکترین آن در تنیس شد.
۳۰ آوریل ۱۹۹۳، مرحله یک چهارم نهایی جام شهروندی در روتنبام. زمین مرکزی با حدود ۷۰۰۰ تماشاگر پر شده است. ساعت ۱۸:۴۹ است که سلس با امتیاز ۶: ۴ و ۴: ۳ مقابل ماگدالنا مالیوا پیش افتاده و در زمان استراحت بین دو گیم، روی صندلی خود مینشیند. او متوجه نمیشود که پشت سر او چه میگذرد. گونتر پارچه، تراشکار بیکار اهل گورسباخ در تورینگن با ۳۰۰۰ مارک، یک سوسیس و لباس خواب در چمدانش، به هامبورگ سفر کرده بود. او میخواست سلس را از میدان خارج کند زیرا او به جای گراف، بت مورد علاقه اش در تنیس، به عنوان شماره یک در جهان، مشهور شده و در هفت تورنمنت از هشت گرند اسلم گذشته قهرمان شده بود.
کریستوف ورله، سوپروایزر تورنمنت که در روتنبام تابلوی امتیازات را مدیریت میکرد، اتفاقی که رخ داد را اینگونه توصیف میکند: «من در سمت چپ سلس، کنار صندلی داور نشسته بودم. وقتی امتیازات را جابجا میکردم، پرچه را دیدم که در ردیف جلو ایستاده بود. او یک کیسه پلاستیکی بزرگ سفید در دست داشت. خیلی آهسته به سمت او رفت و کمی خم شد. کیف را برداشت، پشت آن چاقویش بود. مثل یک فیلم ترسناک بود. درست قبل از اینکه او به سلس چاقو بزند، با صدایی که به وضوح از تلویزیون شنیده شد، ناخوداگاه فریاد زدم: آااا! دیگر نمیتوانستم یک هشدار واضح بیان کنم. این باعث شد سلس کمی جلوتر برود. چیزی که در نهایت عامل نجات بود زیرا پارچه نتوانست آنقدر عمیق چاقو بزند.”
چاقویی با تیغه ۲۳ سانتی متری حدود دو سانتی متر به سمت چپ مهره چهارم قفسه سینه نفوذ میکند. در حالی که سلس به سمت میدان تلوتلو میخورد، پارچه توسط نگهبان امنیتی، مانفرد گروپل، یک آتشنشان از نورداید، سرنگون شده و خلع سلاح میشود. دوازده ثانیه پس از چاقو زدن، یک تماشاگر، وینفرید رول، که اکنون در تجارت املاک و مستغلات کار می کند، به سلس می رسد. او به سرعت از صندلی خود بیرون آمده بود.
* وقتی سلس شروع به سرفه کرد، از بدترین حالت می ترسیدم
رول به یاد می آورد: «حمله درست در کنار من اتفاق افتاد. پارچه از سمت راستم آمد، از کنارم دوید. سلس کاملاً نزدیک جایگاه نشسته بود. سپس پارچه به جلو خم شد و آن ضربه را به او زد. کمی بعد، تیشرت سلس قرمز شد. آنجا بود که فهمیدم او را با چاقو زده است. از روی عاطفه، رفتن به آنجا برای من یک ضرورت بود، زیرا میخواستم کمک کنم. بنابراین من از باند عبور کردم. برای هر کس دیگری هم بود، می رفتم. وقتی رسیدم، سلس از قبلا افتاده بود. کمکش کردم روی زمین بنشیند. سپس وقتی شروع به سرفه کرد، من از بدترین حالت می ترسیدم. چاقو را هم دیدم که آنجا افتاده بود. فکر کردم، لعنتی، اگر این عمیق باشد اتفاق بدی می افتد اما خوب این طور به نظر نمی رسید. بعد دکتر آمد و من رفتم. من فقط عصبانی بودم که چرا قبل از این که این مرد دست به کار شود و به او چاقو بزند، نتوانستم مانعش شوم. بعداً دوستانی از لس آنجلس با من تماس گرفتند و می گفتند وینفرید، تو همین الان اینجا در تلویزیون بودی!
بلافاصله افراد مختلف دور تنیسور آسیب دیده جمع میشوند: پس از لیزا گراتان، مدیر تور رول WTA، دکتر پیتر ویند و دکتر آندریاس ویتوفت، کارستن مالسا کارمند مسابقات، زولتان برادر سلس و مادلین ون زولن، فیزیوتراپیست WTA.
دکتر ویند توضیح میدهد: “وقتی این اتفاق افتاد، من در راهرویی ایستاده بودم که بازیکنان وارد آن میشدند تا بتوانم بلافاصله آماده رفتن باشم. همانطور که آنجا قدم میزدم، از قبل با امدادگران تماس گرفتم تا با برانکارد سیار بیاورند، زیرا میدانستم باید فوراً او را از زمین خارج کنیم. یک بار او را چک کردم تا ببینم هنوز نفس میکشد یا نه. چون ممکن است ریه از بین رفته باشد. اما به سرعت متوجه شدم که لازم نیست درمان را در زمین انجام دهم. بنابراین او را سوار آمبولانس کردیم.”
برانکارد فقط کمتر از چهار دقیقه پس از حمله آماده است. سلس میایستد و با تشویق، از استادیوم به آمبولانس میبرد و او را به بیمارستان دانشگاه اپندورف میبرند.
فیزیوتراپیست مادلین ون زولن، در کنار دکتر باد و برادر سلس، زولتان، با آمبولانس میروند. ون زولن میگوید: «مونیکا وحشت زده بود، به سرعت نفس نفس میزد، زیرا نمیدانست چه اتفاقی برای او افتاده است. بنابراین سعی کردیم او را آرام کنیم تا بتواند دوباره به حالت عادی نفس بکشد. او را تا بیمارستان همراهی کردم تا دکتر را ببینم. چون میتوانستم آلمانی صحبت کنم و ترجمه کنم، زیرا دکتر معالج واقعاً انگلیسی صحبت نمیکرد. وقتی آنجا بودیم، مونیکا کمی آرام شده بود. آنها زخم را بررسی کردند و متوجه شدند که آنقدرها عمیق نیست. او خوش شانس بود و فقط به بخیه نیاز داشت. اما ترسیده بود و میخواست بیهوش شود. ما به او گفتیم که این کار ضروری نیست. بنابراین بدون بیهوشی انجام شد.»
صبح روز بعد – شنبه ۱ می – اشتفی گراف از رقیب آسیب دیده در بیمارستان بازدید میکند. فیزیوتراپیست ون زولن او را همراهی میکند و میگوید: «در آن زمان برای همه یک شوک بود! هنوز به یاد دارم که اشتفی چقدر ناراحت بود. او احساس می کرد که این تقصیر اوست زیرا ضارب از طرفداران او بود. او احساس وحشتناکی میکرد. اشتفی و مونیکا کم حرف میزدند، هر دو گریه میکردند. خیلی صحنه احساسی بود و اشتفی نمیدانست چه بگوید. مونیکا هم همینطور. اما گاهی لازم نیست چیز زیادی بگویید. اشتفی خوشحال بود که مونیکا شرایطش بدتر از این نیست. کل ماجرا شاید ده دقیقه طول کشید. من جلوتر رفتم تا یک در پشتی بدون حضور جمعیت پیدا کنم تا برای خروج اشتفی آماده شوم، زیرا روزنامه نگاران زیادی آنجا بودند.”
سلس چند روز بعد با آمبولانس خدمات نجات آلمان به کلینیک استدمن هاوکینز در ویل، کلرادو منتقل شد. از نظر جسمی، سلس به سرعت بهبود یافت، اما از نظر روحی این امر به او آسیب وارد کرد. او افسردگی و مشکل خواب داشت زیرا میترسید اگر بخوابد به کما برود. او در خواب بارها و بارها این حمله را به صورت کابوس کرد. فریاد او در حالی که پارچه با چاقو به او ضربه زد، او را رها نمیکرد. سلس در دوران نقاهت پرخوری کرد و کیلو به کیلو اضافه وزن پیدا کرد.
این بازگشت تنها پس از درمان با روانپزشک، جری می، موفقیت آمیز بود؛ اولین مسابقه او یک مبارزه نمایشی در ۲۹ ژوئیه ۱۹۹۵ در برابر مارتینا ناوراتیلووا در آتلانتیک سیتی بود. در ۱۵ آگوست، او در مسابقات آزاد کانادا در تورنتو بازی کرد و در اولین بازی رقابتی خود، کیمبرلی پو را ۶-۰، ۶-۳ شکست داد. سلس پس از بازی گفت: “دستهایم میلرزید و پاهایم لاکتیکی بود.” در پایان او قهرمان مسابقات شد.
اما سلس دیگر هیچ وقت به مانند قبل از این حمله وحشیانه نشد و در نهایت با یک گرنداسلم دیگر در سال ۱۹۹۶ در استرالیا، دوران ورزشی خود را در سال ۲۰۰۸ به صورت رسمی به پایان رساند.