به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، مرتضی قاضی نویسنده کتاب «یادگاران» (شهید احمدی روشن) در مراسم گرامیداشت سالگرد شهادت دانشمند هستهای کشورمان شهید مصطفی احمدی روشن که به همت کانون فرهنگی آیین روشن بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف به صورت مجازی برگزار شد، گفت: شهید مصطفی احمدی روشن در دنیایی که گرگ کدخداست در سطحی فعالیت میکرد که جمهوری اسلامی و نظام اسلامی بتواند در دنیا و در سطح معادلات جهانی حرفی برای گفتن داشته باشد.
وی با بیان اینکه شهید احمدی روشن از همان ابتدا شهادت و زندگی شهادت گونه را انتخاب کرد و آن قدر این زندگی را جدی گرفت که نهایتا به شهادت رسید، افزود: شهید احمدی روشن یک بار پیش آیتالله خوشوقت رفته بودند و از آیتالله خوشوقت پرسیده بودند که «ظهور چقدر نزدیک است؟ « آقای خوشوقت فرموده بودند «این بستگی به این دارد که شما در نطنز چه کار میکنید». با این وجود شهید احمدی روشن در راستای زمینه سازی ظهور امام زمان (عج) کار و تلاش میکرد.
قاضی بیان کرد: فعالیت فرهنگی در دانشگاه صنعتی شریف به این معناست که دانشجو حتما باید از درس خود بزند و احتمال اینکه از درسی هم نمره قبولی نگیرد و یا نمره کم بگیرد هست؛ با این وجود شهید احمدی روشن علی رغم اینکه فعالیت فرهنگی هم داشت اما از آن دست دانشجویانی بود که مسائل علمی را فدای فعالیتهای فرهنگی نمیکرد.
وی با بیان اینکه وقتی شهید احمدی روشن فهمیده بود که بوقهای شرکت تولید کننده قطعات ایران خودرو نمیتواند تستهای استانداردهای بین المللی را کسب کند با موافقت رئیس این شرکت توانست مشکلات تولید این بوقها را شناسایی و برطرف سازد، تصریح کرد: بوقهای نمونهای که شهید احمدی روشن ساخته بود همگی در شرکت ساپکو تایید شدند با این وجود به جای مبلغ ۱۰ میلیونی که در سال ۸۰ قرار بود به او پرداخت شود یک فقره چک با مبلغ ۳۰۰ هزار تومان به او داده بودند و این در حالی بود که احمدی روشن همان را هم نمیگرفت و میگفت ما برای پول این کار را نکرده ایم.
قاضی با اشاره به اینکه شهید احمدی روشن به صورت مخفیانه نیز در زمینه کمک به دانشجویان بی بضاعت فعالیت میکرد، افزود: شهید احمدی روشن روحیه دوران دانشجویی خود را نیز بعد از دوران فارغ التحصیلی حفظ کرد به گونهای که بنده تمام اقدامات او در صنعت هستهای را متاثر از این روحیه میدانم.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، مرتضی قاضی نویسنده کتاب «یادگاران» (شهید احمدی روشن) در مراسم گرامیداشت سالگرد شهادت دانشمند هستهای کشورمان شهید مصطفی احمدی روشن که به همت کانون فرهنگی آیین روشن بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف به صورت مجازی برگزار شد، گفت: شهید مصطفی احمدی روشن در دنیایی که گرگ کدخداست در سطحی فعالیت میکرد که جمهوری اسلامی و نظام اسلامی بتواند در دنیا و در سطح معادلات جهانی حرفی برای گفتن داشته باشد.
وی با بیان اینکه شهید احمدی روشن از همان ابتدا شهادت و زندگی شهادت گونه را انتخاب کرد و آن قدر این زندگی را جدی گرفت که نهایتا به شهادت رسید، افزود: شهید احمدی روشن یک بار پیش آیتالله خوشوقت رفته بودند و از آیتالله خوشوقت پرسیده بودند که «ظهور چقدر نزدیک است؟ « آقای خوشوقت فرموده بودند «این بستگی به این دارد که شما در نطنز چه کار میکنید». با این وجود شهید احمدی روشن در راستای زمینه سازی ظهور امام زمان (عج) کار و تلاش میکرد.
قاضی بیان کرد: فعالیت فرهنگی در دانشگاه صنعتی شریف به این معناست که دانشجو حتما باید از درس خود بزند و احتمال اینکه از درسی هم نمره قبولی نگیرد و یا نمره کم بگیرد هست؛ با این وجود شهید احمدی روشن علی رغم اینکه فعالیت فرهنگی هم داشت اما از آن دست دانشجویانی بود که مسائل علمی را فدای فعالیتهای فرهنگی نمیکرد.
وی با بیان اینکه وقتی شهید احمدی روشن فهمیده بود که بوقهای شرکت تولید کننده قطعات ایران خودرو نمیتواند تستهای استانداردهای بین المللی را کسب کند با موافقت رئیس این شرکت توانست مشکلات تولید این بوقها را شناسایی و برطرف سازد، تصریح کرد: بوقهای نمونهای که شهید احمدی روشن ساخته بود همگی در شرکت ساپکو تایید شدند با این وجود به جای مبلغ ۱۰ میلیونی که در سال ۸۰ قرار بود به او پرداخت شود یک فقره چک با مبلغ ۳۰۰ هزار تومان به او داده بودند و این در حالی بود که احمدی روشن همان را هم نمیگرفت و میگفت ما برای پول این کار را نکرده ایم.
قاضی با اشاره به اینکه شهید احمدی روشن به صورت مخفیانه نیز در زمینه کمک به دانشجویان بی بضاعت فعالیت میکرد، افزود: شهید احمدی روشن روحیه دوران دانشجویی خود را نیز بعد از دوران فارغ التحصیلی حفظ کرد به گونهای که بنده تمام اقدامات او در صنعت هستهای را متاثر از این روحیه میدانم.
سرویس جهان مشرق – پس از شهادت سردار سلیمانی، صحنههای حیرتانگیزی از عزاداری ملتها در چند کشور، از جمله ایران و عراق، قاب رسانههای جهان را پر کرد، اما واقعیت این است که این مردم تنها کسانی نبودند که با شهادت حاج قاسم عزادار شدند. اقدام دولت ترامپ در ترور شهید سلیمانی فراتر از قتل یک نفر بود؛ این اقدام، حقیقتاً جنایتی علیه بشریت بود که حتی خود ترامپ هم ابعاد واقعی آن را درک نمیکند؛ ابعادی که فراتر از ایران، محور مقاومت و خاورمیانه هستند.
«خون ما و شما در هم آمیخته؛ ایران و عراق جداشدنی نیستند» (+)
سندر هیکس
«سندر هیکس» پژوهشگر و فعال مدنی-اجتماعی-بینالمللی آمریکایی نتیجهی چندین ماه تحقیقات خود درباره شخصیت حاج قاسم سلیمانی و پیامدهای ترور او توسط دولت ترامپ را در قالب گزارشی مفصل تحت عنوان «اقدام ترامپ در قتل قاسم سلیمانی: چرا باید مقابل مسیحیتِ سبعیت بایستیم [۱] » منتشر کرده است.
برای آشنایی بیشتر با سندر هیکس میتوانید مصاحبه قبلی مشرق با او و گزارش دیگری از او را از لینکهای زیر بخوانید:
مشرق ترجمه گزارش هیکس درباره حاج قاسم را به مناسبت سالگرد شهادت شهید سلیمانی در دو بخش منتشر میکند. بخش اول این دوگانه که آن را در ادامه میخوانید به حادثه ترور شهید سلیمانی، شخصیت و سابقه مبارزه شهید سلیمانی با تروریسم، تاریخچه دشمنیهای آمریکا علیه جمهوری اسلامی، و نقص قانون اساسی آمریکا در دادن اختیارات گسترده به رئیسجمهور این کشور میپردازد.
قسمت دوم ترجمه گزارش هیکس به بررسی تناقض ترور شهید سلیمانی با عقاید مذهبی در دین مسیحیت، یعنی دین ادعایی محافظهکاران آمریکایی که هیکس نام آن را ایدئولوژی «مسیحیت سَبُعیّت» (یا «مسیحیت توحّش») میگذارد، تجربه هیکس از برخوردِ افبیآی با وی به خاطر روابطش با کنفرانس ایرانی «افق نو»، و نهایتاً راه دستیابی به صلح در جهان خواهد پرداخت.
خود هیکس گزارش مفصلش درباره حاج قاسم را اینگونه خلاصه میکند:
مروری عمیق بر زیربنای ایدئولوژیکی که طبقه حاکم بر آمریکا میخواست برای توجیه اقدامش در ترور قاسم سلیمانی، ژنرال ایرانی، در ماه ژانویه سال ۲۰۲۰ از آن استفاده کند. این مرور، شامل سیری در رابطهی پیچیدهی عشق/نفرت سیاست خارجی آمریکا با سلیمانی در سایهی جنگهای متعدد نیابتیای میشود که واشینگتن در منطقه به راه انداخته است. این مقاله با نقدِ «مسیحیت سبعیتِ» جناح راست آمریکا به پایان میرسد؛ مسیحیتی که با حقایق تاریخیِ آموزهها و کیستیِ واقعیِ «مسیح ناصری» در تضاد است.
آنچه در ادامه میخوانید، ترجمه قسمت اول از مقاله هیکس است.
لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاههای اندیشکدههای غربی این گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این گزارش لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
اوایل سال جاری [۲۰۲۰ میلادی]، پرزیدنت ترامپ با قتل یک مقام عالیرتبه ایرانی، جهان را شوکه کرد. ترامپ تحت فشار پمپئو، وزیر خارجهاش، دستور ترور ژنرال ایرانیای را داد که در کشور خودش مانند ستارههای سینما، یک سلبریتی، بود: ژنرال قاسم سلیمانی. این قتل، جهان را در لبهی پرتگاهِ یک جنگ بزرگِ جدید قرار داد. یکی از اصول متعددی که این اقدامْ آنها را نقض کرد، حاکمیت عراق بود؛ چون این قتل نیمهی شب ۳ ژانویه ۲۰۲۰، با یک پهپاد «امکیو-۹ ریپر[۲]» آمریکایی در عراق اتفاق افتاد.
گزارش سیانان از درون پایگاه «عینالاسد» یکی از پایگاههایی که در واکنش اولیه ایران به شهادت حاج قاسم بمباران شد [دانلود]
«دِکستِر فیلکینز[۳]» [نویسنده شناختهشده آمریکایی که به قاسم سلیمانی لقب مشهور «فرمانده سایهها[۴]» را داد] در گزارشی در مجله نیویورکر، قتل سلیمانی را «مهمترین اقدام علیه رژیم حاکم در تهران طی ۳۰ سال گذشته» توصیف کرد[۵]. این حرف، خیلی معنا دارد، چون آمریکا در گذشته رنجهای زیادی به ایران تحمیل کرده است؛ از کودتاهای سیآیای گرفته، تا کمک به عراق برای کشتن یک میلیون ایرانی در «جنگ ایران-عراق»، تا تحریمهای شدید اقتصادی امروز. با این حال، ایران تبدیل به یک ابرقدرت پرنفوذ منطقهای شده که توانسته پنجه در پنجه نیروهای نیابتی آمریکا، یعنی اسرائیل و عربستان، بیندازد و به پشت پردهی تزویر و فریبکاری سیاست «جنگ با تروریسم [۶] » آمریکا پی ببرد.
لقب «فرمانده سایهها» را، که بعدها در رسانههای غربی مشهور شد، اولین بار «دکستر فیلکینز» نویسنده مجله آمریکایی «نیویورکر» به حاج قاسم داد (+)
ترامپ، پیش از این، به دنبال شروع مجدد مذاکرات با ایران با هدف دستیابی به یک توافق هستهای جدید با این کشور بود؛ با پرزیدنت روحانی هم در ارتباط بود. اما قتل سلیمانیِ کاریزماتیک، هرگونه احتمال یک توافق جدید را از بین برد. اکنون ایرانیها آزادند تا بدون هیچ مانعی ظرفیتهای نیروی هستهای خود را توسعه بدهند. به این ترتیب، ترامپ مجبور شد توضیحی برای کارش ارائه کند. اما رئیسجمهور آمریکا چهطور میتوانست این حمله را توجیه کند؟
یادتان هست که یک سال پیش [سال ۲۰۱۹]، اوضاع در عراق/ایران به نقطه جوش رسیده بود؛ شبهنظامیان مختلف تحت حمایت ایران در بغداد شورش کردند و پنجرههای کنسولگریهای آمریکا را شکستند و یک پیمانکار آمریکایی کشته شد. مقامات آمریکا ترسیدند یک بنغازی دیگر یا یک بحران گروگانگیری جدید در سفارت آمریکا، به سبک سال ۱۹۷۹ در تهران [۷] ، اتفاق بیفتد. واکنش ارتش آمریکا و ترامپ، کشتن ۲۵ شبهنظامی شیعه بود. مقامات ارشد پنتاگون سپس قتل سلیمانی را به عنوان یک گزینهی اضافی پیشنهاد دادند، اما تصور میکردند ترامپ آنقدر بیپروا نیست که این گزینه را انتخاب کند. این کارشان مانند دادن یک جعبه کبریت و یک بشکه بیست لیتری بنزین به نوجوانی بود که عاشق آتشافروزی است.
قتل یک مقام دولتی خارجی، طبق سیاستهای آمریکا و قوانین بینالمللی، غیرقانونی است. ترامپ ابتدا ادعا کرد سلیمانی قصد داشته چهار سفارتخانه آمریکا را هدف قرار دهد؛ ادعایی که حتی «اِسپِر» وزیر دفاع [سابق] خود ترامپ هم نمیتوانست آن را اثبات کند[۸]. «جاستین آماش» نماینده ایالت میشیگان در کنگره هم گفت این ادعا «ظاهراً کاملاً ساختگی است [۹] .»
بر خلاف ادعای ترامپ، «مارک اسپر» وزیر دفاع وقت آمریکا، گفته بود هیچ مدرکی درباره قصد ایران برای حمله به چهار سفارتخانه آمریکا ندیده است (+)
ترامپ سپس سعی کرد در توئیتر اتمام حجت کند؛ مدعی شد اقدام آمریکا «دفاع از خود» بوده، چون سلیمانی یک «تهدید قریبالوقوع» بوده است. اما به نظر میرسید [۱۰] حتی خود ترامپ هم از این استدلالش [۱۱] قانع نشده، چون در پیام دیگری در صفحهی توئیترش نوشت قریبالوقوع بودن یا نبودنِ تهدید [۱۲] از جانب سلیمانی «به خاطر گذشتهی وحشتناکِ او، اصلاً اهمیتی ندارد! [۱۳] »
«رسانههای اخبار جعلی و شرکای دموکراتشان دارند بهشدت تلاش میکنند بفهمند که آیا حملهی آیندهی سلیمانیِ تروریست «قریبالوقوع» بوده یا نه؛ و آیا تیم من اتفاقنظر داشته یا نه. پاسخ هر دوی این سؤالها یک بلهی قوی است، اما به خاطر گذشتهی وحشتناکِ او، اهمیتی هم ندارد!»؛ توئیت ترامپ که ادعاهای قبلی او و دولتش درباره توجیه ترور شهید سلیمانی را زیر سؤال میبرد (+)
آه، اما اتفاقاً اهمیت دارد. واقعیت این است که کشتنِ آدم جرم است؛ حداقل خیلی از مردم اینطور فکر میکنند. خودِ آمریکا قوانینی نوشته تا جلوی سر زدنِ اینگونه رفتارها از کاخ سفید را بگیرد، چراکه این کارها لکه ننگی در کارنامه اخلاقیِ آمریکا در جهان ثبت میکنند. (البته اگر کاپیتالیسم و امپریالیسم این کارنامه را برای همیشه پاره نکرده باشند.)
«وینسنت بولیوسی» معاون سابق دادستان منطقهای [لسآنجلس]، در کتاب خود «پیگرد قانونی جورج دابلیو بوش به اتهام قتل [۱۴] »، نشان داد که رؤسایجمهور را به دلیل قتلهای فراقانونی و ورود به جنگهای نامشروع حتی میتوان به زندان انداخت. «کنوانسیون ۱۹۰۷ لاهه[۱۵]» و سازمان ملل قتل مقامات دولتی خارجی را، جز در زمان جنگ، ممنوع کردهاند. حتی «توماس جفرسون [۱۶] » [از پدران بنیانگذار آمریکا و سومین رئیسجمهور این کشور] در نامهای به «جیمز مدیسون [۱۷] » [از پدران بنیانگذار آمریکا و چهارمین رئیسجمهور این کشور] «ترور، مسموم کردن و شهادت دروغ» را از شیوههای وحشیانهی حکومتداری معرفی میکند که «کاملاً وحشتناک هستند [۱۸] .»
«جان مککین» سناتور سابق آمریکا در سخنرانیاش در نشست تروریستهای «مجاهدین خلق» اظهار امیدواری میکند یک روز در تهران دور هم جمع شوند؛ امیدی که مککین با خود به گور برد [دانلود]
پس از قتل «جان اف. کندی [۱۹] » [رئیسجمهور وقت آمریکا که سال ۱۹۶۳ ترور شد] و «مارتین لوتر کینگ [۲۰] » [رهبر جنبش حقوق مدنی در آمریکا که سال ۱۹۶۸ ترور شد] و ترورهای داخلی تحت برنامه «کواینتلپرو [۲۱] » [پروژههای محرمانه و غیرقانونی افبیآی بین سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۱ برای نفوذ و خرابکاری در برخی سازمانهای سیاسی یا علیه برخی شخصیتها مانند مارتین لوتر کینگ]، کنگره آمریکا اواسط و اواخر دهه ۱۹۷۰ «کمیتهی چِرچ [۲۲] » [در مجلس] و «کمیته ویژه ترورها [۲۳] » در مجلس نمایندگان را تشکیل داد. واکنش پرزیدنت «جرالد فورد» هم صدور یک فرمانِ اجرایی بود[۲۴] که از آن زمان تا کنون تبدیل به سیاستِ استانداردِ آمریکا شده است: هیچیک از کارمندان دولت آمریکا «نباید اقدام به، یا توطئه برای اقدام به، ترور سیاسی کند[۲۵].» [عبارت نقلشده در واقع مربوط به فرمان اجرایی دیگری است که «رونالد ریگان» رئیسجمهور وقت آمریکا، در سال ۱۹۸۱ صادر کرد.] پرزیدنت «ریگان» نیز این سیاست ضدترور را تأیید کرد و توسعه داد.
اما برگردیم به کاخ سفیدِ ترامپ، جایی که مایک پمپئو، وزیر خارجهی «مسیحیِ انجیلیِ[۲۶]» ترامپ، او را تحت فشار گذاشت تا سلیمانی را بکشد. سیانان گزارش داد که افراد داخلیِ کاخ سفید گفتهاند پمپئو «بود که برای قتل سلیمانی دلیل میآورد؛ قطعاً خودش بود [۲۷] .» پمپئو همچنین ادعا کرد که سلیمانی یک «تهدید قریبالوقوع» است، اما بعداً از این ادعا عقبنشینی کرد و در عوض توضیح داد [۲۸] که «خون [سربازان] آمریکایی» روی دستان سلیمانی است، چون او با نیروهای مقاومت در عراق همکاری کرده است.
مایک پنس، معاون اول ترامپ، هم که توجیه قانونیای نداشت، عملاً به سیم آخر زد و گفت ممکن است میان سلیمانی و «۱۲ عامل حملات ۱۱ سپتامبر[۲۹]» ارتباطی وجود داشته باشد. (البته مایک، عاملان ۱۱ سپتامبر ۱۹ نفر بودند [۳۰] .) دانشجویان رشتهی تاریخ حتماً به این نکته پی بردهاند که نومحافظهکارهای جناح راست هنوز هم وقتی در توجیه یک جنایت مستأصل میشوند، به ۱۱ سپتامبر متوسل میشوند. با اینکه بیست سال گذشته، اما ۱۱ سپتامبر هنوز هم چنین قدرتی را دارد. مثل افسانهای میماند که جاودانه است؛ اگر ما دست روی دست بگذاریم.
«[قاسم سلیمانی] به سفر مخفیانهی ۱۰ نفر از ۱۲ تروریستی به افغانستان کمک کردن که حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر را در آمریکا انجام دادند»؛ بخشی از رشتهتوئیت مایک پنس، معاون اول ترامپ، که بهانههای آمریکا برای ترور حاج قاسم را برشمرده است (+)
قاسم سلیمانی که بود؟
میلیونها ایرانی برای تشییع جنازه سهروزهی سلیمانی در تمام شهرهای مهم ایران به خیابانها ریختند. یک پژوهشگر ایرانی به من گفت: «ما میدانستیم ژنرال سلیمانی محبوب است، اما هیچکداممان فکر نمیکردیم میلیونها نفر [اینگونه] به خاطر فوت او عزاداری کنند!» «جان مگوایر» عضو سابق سیآیای میگوید: قاسم سلیمانی «یک [هالهی] فرماندهی داشت. وقتی وارد اتاق میشد میتوانستید احساسش کنید.» مگوایر سال ۲۰۰۴ با سلیمانی در بغداد مذاکره کرده بود [جزئیات بیشتر].
میلیونها نفر در تشییع پیکر شهید سلیمانی در همه شهرهای مهم ایران شرکت کردند (+)
«جان مگوایر» افسر سابق سیآیای، در مستند بیبیسی به نام «فرمانده سایهها» حاج قاسم را فردی «اتوکشیده و توانمند» توصیف میکند (تماشای مستند) (+)
ویدیوی جنجالی «ساغر کسرایی» زنی که از شهادت حاج قاسم ابزار خوشحالی میکرد و بهرغم دروغ بودن ادعاهایش میلیونها بار در فضای مجازی دیده شد (جزئیات بیشتر) [دانلود]
نظر «نبیل خوری» دیپلمات آمریکایی و عضو «سرویس خارجی» وزارت خارجه آمریکا درباره ترور شهید سلیمانی توسط دولت ترامپ [دانلود]
سلیمانی که اهل استانِ قبیلهایترِ کرمان در جنوب ایران است، سال ۱۹۵۷ متولد شد و در خط مقدم جنگ ایران-عراق حضور داشت؛ همان کشمکش نُهسالهای [در واقع هشتسالهای] که به لطف عراق شامل حملات شیمیایی هم بود. این رنجِ فرسایشی را، که اغلب در لابهلای سنگرها در جریان بود، با جنگ جهانی اول مقایسه میکردند. داخل ایران، این جنگ را تحت عنوان «دفاع مقدس» میشناسند؛ اما کاخ سفید در دوران ریاستجمهوری ریگان، جنگ ایران-عراق را فرصتی برای حمله و انتقامجویی [از ایران] به خاطر بحران گروگانگیری اواخر دهه ۱۹۷۰ میدانست. وقتی بزرگترین رقیب ایران، یعنی صدام حسین، به این کشور حمله کرد، آمریکا از او حمایت نمود. واشینگتن چندین میلیارد دلار کمک اقتصادی و آموزش نظامی در اختیار صدام گذاشت تا به نظام نوپای جمهوری اسلامی حمله کند.
تصویری از حاج قاسم در جبهه جنگ علیه عراق در مستند بیبیسی به نام «مستند سایهها» (تماشای مستند) (+)
تجربه حمله عراق به ایران عمیقاً روی سلیمانیِ جوان، که دوستان زیادی را در جنگ از دست داد، تأثیرگذار بود. وی در آن جنگ به یک اسطوره تبدیل شد و به خاطر استعدادش در نفوذ به پشت خطوط دشمن و برگشتن با بزهای زنده برای تغذیهی جوخههای تحت فرماندهیاش [در شبکههای رادیویی عراق] به «بُزدُزد» شهرت پیدا کرد[۳۱]. مرتباً داوطلب میشد تا در خط مقدم بجنگد. با همرزمانش رفاقت عمیقی داشت و قبل از عملیاتها، پیشانی تکتک آنها را میبوسید و با هم دعا میکردند که به شهادت برسند.
سلیمانی از اواخر جنگ تا سال ۱۹۹۷ خیلی آفتابی نمیشد؛ آبش با پرزیدنت رفسنجانی از یک جوی نمیرفت. اما چیزی نگذشت که پلههای ترقی را طی کرد و فرماندهی نیروی نخبه «قدس» (یا همان اورشلیم) را در سپاه پاسداران ایران را به عهده گرفت. قدرت او، و همینطور رابطهاش با آیتالله خامنهای، رهبر عالی ایران، بیشتر شد. ژنرال «پترائوس[۳۲]» [فرمانده مقر فرماندهی مرکزی آمریکا، سنتکام، بین سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰] یک بار تعریف کرد سلیمانی به او گفته [پیام داده]: «بهتر است بدانید که من، قاسم سلیمانی، سیاست ایران را در قبال عراق، لبنان، غزه و افغانستان کنترل میکنم [جزئیات بیشتر].»
«دیوید پترائوس» فرمانده سابق نیروهای آمریکایی، در مستند بیبیسی به نام «فرمانده سایهها» درباره پیامهایی توضیح میدهد که میگوید میان حاج قاسم و او ردوبدل شده است (تماشای مستند) (+)
رسانههای جریان اصلی در آمریکا فوت سلیمانی را نادیده گرفتند [و روایت رسمی دولت آمریکا از این حادثه را نقل کردند]. سلیمانی برای آنها بیمصرف بود: یک «تروریست». اما نگاهی عمیقتر و فراتر از این شیطانتراشی از سلیمانی، الگوی جالبی را پدیدار میکند: سلیمانی سابقه طولانیای در همکاری با آمریکاییها داشت. هر وقت با آمریکا همکاری میکرد، اوضاع برای آمریکاییها خوب پیش میرفت. اما نهایتاً آمریکا از پشت به او خنجر زد.
بعد از ۱۱ سپتامبر رژیم بوش/چنی تصمیم گرفت افغانستان و رژیم طالبان در آن را هدف قرار دهد. قاسم سلیمانی این تصمیم دولت آمریکا را فرصتی برای تضعیف تروریسم در سرزمینِ چسبیده به شرق ایران دید، و با نیروهای آمریکا که به افغانستان حمله کرده بودند، همکاری کرد. سلیمانی و دیپلماتهای ایرانی، اطلاعات مربوط به مواضع طالبان را با آمریکا به اشتراک میگذاشتند؛ آمریکاییها هم به ایرانیها درباره یکی از عوامل القاعده خبر دادند که در شهر مشهد، در شرق ایران، مخفی شده بود. سلیمانی «از این همکاری راضی بود» و طی همین مدت یک بار گفته بود «شاید وقت آن شده باشد در رابطهمان با آمریکاییها تجدیدنظر کنیم [۳۳] .» اما تقدیر، چیز دیگری بود.
بوش و چنی تسلیم فشارهای جناح صهیونیستیشان شدند و با سخنرانی «محور شرارت[۳۴]» [سخنرانی جورج بوش پسر، رئیسجمهور وقت آمریکا، در سال ۲۰۰۲ (پس از ۱۱ سپتامبر) که در آن ایران، عراق و کره شمالی اعضای یک «محور شرارت» توصیف شدند] به صورت ایرانیها سیلی زدند. یکی از سیاستهای قدیمی اسرائیل همین است که جلوی هرگونه آشتی میان آمریکا و ایران را بگیرد. بوش بهرغم همکاریهای اخیر ایران با آمریکا «علیه تروریسم» در افغانستان، ایران را یکی از حامیان اصلی تروریسم معرفی کرد. سلیمانی احساس کرد به او خیانت شده است.
سخنرانی جورج بوش پسر، رئیسجمهور وقت آمریکا، در سال ۲۰۰۲ و قرار دادن ایران در «محور شرارت» [دانلود]
حالا برویم به سال ۲۰۱۴، زمانی که نیروهای ائتلاف آمریکایی در عراق داشتند شکست میخوردند و آمریکا دوباره از ایران درخواست کمک ایران کرد. نیروهای جهادگرا در عراق تاختوتاز میکردند و مناطقی از این کشور را تصرف کرده بودند، از جمله شهر بزرگ موصل. [آیتالله] علی السیستانی، روحانی برجستهی شیعه در عراق، فراخوانِ شرکت در جنگ [فتوای جهاد] و مبارزه با تندروهای سُنی [داعش] را داد. جوانهای شیعه هزار نفر-هزار نفر داوطلب شدند؛ سلیمانی و نیروی ویژهی قدسِ او هم به سازماندهی این جوانها کمک کردند.
طی سه سالِ بعد، تا سال ۲۰۱۷، ایران کمک کرد تا ورقِ جنگ علیه داعش و [جبهه] النصره برگردد. در برخی موارد، همینطور که آمریکاییها از هوا اهداف مربوط به داعش را هدف قرار میدادند، ژنرال سلیمانی هم نیروهای زمینی را علیه شبهنظامیان این گروه هدایت میکرد. همزمان آمریکا، عربستان و اسرائیل علیه سلیمانی و ایران در سوریه کار میکردند. آمریکا تصمیم گرفته بود با بشار اسد، عضو حزب سوسیالیستِ عربِ بعث، که بعضاً از حمایت روسیه و ایران هم بهره میبرد، بجنگد.
«تالسی گابارد» نماینده دموکرات ایالت هاوایی در کنگره آمریکا سال ۲۰۱۷ به سوریه سفر کرد تا جنگ داخلی این کشور را بهتر درک کند. وی با اسد و مقامات ارشد سوریه دیدار کرد. سپس به خیابانهای سوریه رفت و آنجا شهروندان سوری به او التماس کردند بودجهای را که آمریکا به داعش میدهد، قطع کند. گابارد به کنگره برگشت و لایحه ۶۰۸ مجلس نمایندگان [۳۵] را پیشنهاد کرد: «لایحهی توقف تسلیح تروریستها [۳۶] ». چراکه آن زمان آمریکا در عراق علیه داعش میجنگید، اما در سوریه «کنار» داعش میجنگید. خود من وقتی سال ۲۰۱۷ در کنفرانس «افق نو» در تهران وقتی از سعودیها، عربها و سایر افراد محلی در منطقه [خاورمیانه] سؤال کردم «چه کسی بودجه داعش را تأمین میکند؟» این افراد بلااستثنا از عربستان یا آمریکا نام میبردند.
سؤال: تنها کشوری را نام ببرید که همیشه با داعش و القاعده مقابله کرده است؟
جواب: نخیر، جواب این سؤال آمریکا نیست؛ ایران است.
«تالسی گابارد» نماینده دموکرات ایالت هاوایی در مجلس نمایندگان آمریکا در جریان سفرش به سوریه در سال ۲۰۱۷ (+)
سندر هیکس در کنفرانس سال ۱۳۹۷ «افق نو» در مشهد مقدس (+)
دوره فشردهی تاریخ روابط آمریکا و ایران از سال ۱۹۵۳ تا کنون
ایران یک ابرقدرت منطقهای است که درگیر نوعی «جنگ سرد» محلی علیه عربستان و اسرائیل است. مجموعهای از حقایق وجود دارد که هر کس میخواهد تاریخ واقعیِ روابط ایران-آمریکا را بفهمد، نباید از آنها بیخبر باشد. درک عمیقترِ این تاریخ میتواند زمینه را برای برقراری مجدد روابط دیپلماتیک میان دو کشور آغاز کند؛ روابطی که از زمان انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ قطع شدهاند.
سال ۲۰۰۰، حتی «مادلین آلبرایت[۳۷]» [وزیر خارجه آمریکا وقت آمریکا در دولت بیل کلینتون] هم اذعان کرد[۳۸] کودتای بیرحمانهی سیآیای در سال ۱۹۵۳[۳۹] [کودتای ۲۸ مرداد] محمد مصدق، نخستوزیر ترقیطلب ایران را که طی روندی دموکراتیک انتخاب شده بود، سرنگون کرد و رضا شاه، شاه متزلزل ایران، را جایگزین او کرد [باراک اوباما، رئیسجمهور سابق آمریکا، نیز در کتاب جدیدش به همین واقعیت اعتراف کرده است – جزئیات بیشتر]. شاه با پلیس مخفیاش «ساواک [۴۰] » مخالفان و کمونیستها را سرکوب کرد و بنابراین «اسلام» به روش قانونی مقاومت تبدیل شد.
«عملیات برای انتصاب یک دولت طرفدار غرب در ایران///مسئول: تأییدشده توسط رئیسجمهور، وزیر خارجه و مدیر اطلاعات مرکزی در تاریخ ۱۱ جولای ۱۹۵۳ [۲۰ تیر ۱۳۳۲ شمسی]///هدف: مصدق، نخستوزیر [ایران]، و دولتش///اهداف: استفاده از روشهای قانونی، یا شبهقانونی، برای سرنگون کردن دولت مصدق؛ و جایگزینی آن با دولتی طرفدار غرب به رهبری [محمدرضا] شاه و نخستوزیری [فضلالله] زاهدی///اقدام سیآیای: طرح اقدام در چهار مرحله اجرا شد:…»؛ تصویر منتسب به مجوز دولت آمریکا برای اجرای عملیات آژاکس و کودتای ۲۸ مرداد در ایران؛ متن کاملتر این سند را میتوانید (به زبان انگلیسی) از اینجا بخوانید(+)
«ز جنبش تودهها شاه فراری شده»؛ «مرگ بر شاه خائن»؛ (متن انگلیسی) «یانکی [آمریکایی] برگرد خانه»؛ پاک کردن شعارهای ضدشاه از روی دیوار در تهران در تاریخ ۳۰ مرداد ۱۳۳۲، پس از کودتای ۲۸ مرداد؛ فضلالله زاهدی، نخستوزیری که جایگزین مصدق شد، پس از کودتا دستور داده بود اینگونه شعارها را از روی دیوار پاک کنند (+)
وقتی پرزیدنت «جیمی کارتر» به شاهِ بیمار اجازه داد برای دریافت خدمات درمانی به آمریکا سفر کند، آیتالله خمینی خواستار اعتراضات سرتاسری در ایران شد و از تبعیدگاهش در فرانسه به ایران بازگشت. سپس در همهپرسیای که در ایران برگزار شد، ۹۸ درصد مردم رأی به جایگزینی جمهوری اسلامی به جای سلطنت دادند. به دلیل حمایت آمریکا از شاه، انقلاب اسلامی منجر به تصرفِ برنامهریزینشدهی سفارت آمریکا شد. ۵۳ آمریکایی ۴۴۴ روز گروگان گرفته شدند و نهایتاً روز تحلیفِ رونالد ریگان آزاد شدند.
یادآوری این نکته خالی از اهمیت نیست که در طول جنگ ایران-عراق، قاسم سلیمانیِ جوان با محمود احمدینژادِ جوان آشنا شد؛ وقتی هر دو در حال مبارزه علیه حملهی عراق بودند. این دو بعداً رابطهی طولانی و پیچیدهای با هم داشتند، به خصوص بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۳، زمانی که احمدینژاد رئیسجمهور منتخبِ ایران بود. سیاستهای احمدینژاد در مقایسه با جانشینِ میانهروترش، روحانی، «تند» بودند. احمدینژاد شاید به خاطر سخنرانیاش در سازمان ملل در سال ۲۰۱۰، شهرت داشته باشد، زمانی که روایت رسمی درباره ۱۱ سپتامبر را زیر سؤال برد[۴۱].
بخشی از سخنرانی سال ۱۳۸۹ محمود احمدینژاد، رئیسجمهور وقت ایران، در سازمان ملل درباره ۱۱ سپتامبر و ترک جلسه توسط هیأتهای برخی کشورها از جمله آمریکا [دانلود]
درباره حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ [۴۲] این را هم بگویم: در حالی که ایران در این ماجرا دخالت نداشت، متحدان آمریکا در آن دخیل بودند. گزارش پایگاه داده ضدجاسوسی سیآیای نشان میدهد پلیس نیوجرسی، ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، پنج اسرائیلی را به خاطر تماشای آتشسوزی در مرکز تجارت جهانی و ابراز خوشحالی عمومی از حملات آن روز دستگیر کرده که دو نفر از آنها مأمور موساد بودهاند. این اسرائیلیها دو ماه در بازداشت افبیآی بودند تا اینکه با میانجیگری مقامات دولت بوش، هر پنج نفر آزاد شدند و به اسرائیل برگشتند. تلویزیون اسرائیل، این پنج نفر را به عنوان قهرمان تحسین کرد.
۱۵ نفر از ۱۹ هواپیماربای ۱۱ سپتامبر، سعودی بودند[۴۳] و دو نفرشان («المحضار[۴۴]» و «الحازمی[۴۵]») با سازمان اطلاعات عربستان ارتباط داشتند. سال ۲۰۱۶، وقتی گزارش «۲۸ صفحهایِ[۴۶]» خودِ کنگره که جلوی انتشار گرفته شده بود، بالأخره منتشر شد[۴۷]، مستندات اقدام سعودیها در تأمین مالی ۱۹ هواپیماربا هم افشا شد؛ کسی که این بودجه را تأمین کرده بود، کسی نبود جز شاهزاده «بندر بنسلطان[۴۸]» (معروف به «بندر بوش[۴۹]» [به خاطر ارتباط نزدیکش با جورج بوش پدر و بعدها جورج بوش پسر]) سفیر عربستان در آمریکا [بین سالهای ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۵]. با این حال، حتی بارها ذکر نام بندر بنسلطان در گزارش ۲۸ صفحهایِ سانسورشده کنگره هم باعث نشد یک هیأت منصفه عالی برای تحقیق در اینباره در دادگاههای آمریکا تشکیل شود.
اواخر همان ماه، یعنی ماه سپتامبر سال ۲۰۰۱، ژنرال «وسلی کلارک» گفت یک ژنرال ارشد در داخل پنتاگون [مقالهای به او داده و] به او گفته: «این مقاله دفتر وزیر دفاع (رامسفلد) است که استراتژی ما را تشریح کرده است. در عرض پنج سال [دولتهای] هفت کشور را سرنگون خواهیم کرد.» ژنرال ارشد سپس نام این کشورها را آورد که آخرینِ آنها ایران بود [جزئیات بیشتر].
ژنرال «وسلی کلارک» فرمانده سابق ناتو میگوید مدت کوتاهی پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، یکی از ژنرالهای آمریکایی یک یادداشت محرمانه در پنتاگون درباره جزئیات برنامههای آمریکا برای سرنگونی دولتهای عراق، لیبی، لبنان، سومالی، سودان، سوریه و ایران به وی نشان داده است (+)
جنگ عراق رسماً سال ۲۰۰۳ آغاز شد و مرحله اول آن تا سال ۲۰۱۱ ادامه داشت. جنگ عراق هم، مانند روایت رسمی درباره ۱۱ سپتامبر، بر مبنای مجموعهی نامشخصی از پیشفرضها و القائات بود، نه واقعیتها و اسناد محکم درباره سلاحهای کشتار جمعی صدام. سرنگونی و اعدامِ صدام هم یکی دیگر از قتلهای هدفمند آمریکا در مقیاس بزرگتر بود؛ به همان سبک قتل سلیمانی. اندیشکدهی لیبرترینِ «مؤسسه کِیتو [۵۰] » سیاست «جنگ با تروریسم» دولت بوش-چنی را یک اتلاف پول نجومی توصیف میکند و مینویسد:
طبق یک تحقیقات جدید… هزینه جنگ با تروریسم تقریباً ۵ تریلیون دلار بوده است [۵۱] ؛ رقمی واقعاً حیرتانگیز. حتی اگر کسی اعتقاد داشته باشد اقدامات آمریکا در قالب این سیاست باعث شده امنیتِ ملت ما اندکی بیشتر شود، باز هم آمریکا میتوانست به روشهای دیگر و با هزینهای بسیار کمتر به پیشرفتهای بسیار بزرگتری در زمینه ایمنی و امنیت دست پیدا کند.
سال ۲۰۰۷، مجله آلمانی «اشپیگل» فاش کرد [۵۲] که دیک چنی، معاون وقت رئیسجمهور آمریکا [جورج بوش پسر]، برنامهای مخفی برای حمله به ایران در آینده دارد.
باراک اوباما به عنوان نماد «امید» و «تغییر» انتخاب شد، اما اقدامش در انتخاب هیلاری کلینتون به عنوان وزیر خارجه، برای ایران اتفاقی تراژیک بود. کلینتون سال ۲۰۱۲ گروه تروریستی ایرانی «مجاهدین خلق[۵۳]» را از «فهرست گروههای تروریستی» وزارت خارجه آمریکا خارج کرد[۵۴]. رسانهها با افتخار در بوقوکرنا کردند که لابیگرها دوباره کار خودشان را کردهاند؛ چراکه مجاهدین خلق نمایندهی ایرانیهای پولدارِ خارجنشینی است که دلشان میخواهد در ایران تغییر رژیمِ خشونتآمیز اتفاق بیفتد.
«تغییری که بتوانیم باورش کنیم»؛ یکی از اصلیترین کلیدواژههای تبلیغات انتخاباتی اوباما، تغییرِ سیاستهای دولت(های) قبلی در آمریکا بود (+)
مسعود رجوی (چپ) سرکرده وقت مجاهدین خلق در کنار صدام، دیکتاتور وقت عراق؛ منافقین در حمله عراق به ایران طرف صدام را گرفتند (+)
مجاهدین خلق زمانی یک فرقهی اسلامیِ عجیبوغریب و انحرافی بود که به آلبانی تبعید شد و ایرانیها به دلیل حمایتش از عراق در جنگ ایران-عراق از آن متنفر بودند. اما پول همه چیز را تغییر میدهد؛ مجاهدین خلق هم این روزها با بودجهی هنگفتش ریختوپاش میکند، مراسمهای بزرگ در واشینگتن و نیویورک برگزار میکند، و به «رودی جولیانی» [وکیل شخصی ترامپ] و «جان بولتون» [مشاور امنیت ملی سابق ترامپ] پول میدهد تا در این مراسمها سخنرانی کنند. پرزیدنت باراک اوباما پس از آنکه هیلاری کلینتون را از وزارت خارجه بیرون انداخت توانست از طریق همکاری با روحانی، رئیسجمهور میانهروی ایران، و امضای «توافق هستهای ایران»، موسوم به «برجام [۵۵] »، در سال ۲۰۱۵، به پیشرفتهای بزرگی دست پیدا کند.
«جان بولتون» مشاور امنیت ملی سابق ترامپ یکی از سخنرانهای موردعلاقه منافقین است (+)
«جان بولتون»: آمریکا باید حکومت ایران را پیش از جشن چهلسالگیاش سرنگون کند [دانلود]
از سال ۲۰۱۷ به بعد، با روی کار آمدن ترامپ، «جیم متیس» وزیر دفاع آمریکا و عدهای دیگر مرتباً درخواستهای متعدد کاخ سفیدِ ترامپ برای آوردنِ فشار نظامی به ایران را نادیده میگرفتند. اعتقاد آنها این بود که اسد، به لطف ایران و روسیه، عملاً در جنگ داخلی سوریه پیروز شده و اکنون جنگ با داعش در اولویت قرار دارد. در انتهای سال ۲۰۱۸، وقتی ترامپ خواستار خروج نیروهای آمریکایی از سوریه شد، متیس از سِمت خود استعفا داد.
همان سال ۲۰۱۸، «رکس تیلرسون [۵۶] » مدیرعامل سابق «اکسانموبیل [۵۷] »، از سِمت خود به عنوان وزیر خارجه کنارهگیری کرد و مایک پمپئو جانشین او شد. پمپئو حتی لحظهای برای تمرکز روی هدف گرفتنِ دشمنِ اصلیِ قدیمیاش، قاسم سلیمانی، تعلل نکرد. کار پمپئو ماه آوریل سال ۲۰۱۹، با اقدام شوکهکنندهی آمریکا در تعیین کلِ سپاه پاسداران به عنوان یک «سازمان تروریستی» آغاز شد. به گفته «ریس اِرلیش» خبرنگار رویترز در کتاب «دستورکار ایران [۵۸] »، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یک نهاد اقتصادی عظیم در ایران است و حدود ۱۰ درصد از کل اقتصاد ایران را در اختیار دارد. بنابراین اضافه کردن سپاه پاسداران ایران به فهرست گروههای تروریستی مانند اضافه کردن «آمازون[۵۹]» [غول فناوری و تجارت الکترونیکی] آمریکا به فهرست سازمانهای تروریستی است. اما بیانیهای که سپاه پاسداران را به فهرست گروههای تروریست اضافه کرد، چیزی بیشتر از چند جمله متن بود: اکنون شمشیرها از رو بسته شده بودند. یکی از مقامات ارشد سابق دولت ترامپ میگوید: «بولتون و پمپئو میدانستند که تروریستی اعلام کردن سپاه، دامنهی اهداف آمریکا را گسترش میدهد [۶۰] .»
سخنرانی «مایک پمپئو» درباره سیاست ضد ایرانی آمریکا پس از برجام و اِعمال «شدیدترین تحریمهای تاریخ» علیه ایران [دانلود]
توضیحات بیشتر درباره اقدام ترامپ علیه سپاه پاسداران [دانلود]
کنگره آمریکا، سال ۱۹۷۳، «قطعنامه اختیارات جنگی [۶۱] » را تصویب کرد. طبق این قعطنامه، رئیسجمهور آمریکا موظف است هر زمان که نیروهای مسلح وارد «درگیری یا موقعیتهایی که در آنها بهوضوح درگیریِ قریبالوقوع محتمل است» به کنگره خبر بدهد و هرگونه درگیریای را پس از ۶۰ روز متوقف کند، مگر آنکه از کنگره مجوز تداوم درگیری را دریافت کرده باشد. این در حالی است که از سال ۱۹۷۳ تا کنون، کنگره برای استیفای مسئولیت معینشدهاش در قانون اساسی مبنی بر کنترل ماشین جنگ آمریکا، تلاش زیادی نکرده است. پروفسور «جک گلداسمیت [۶۲] » [استاد دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد و کارشناس محافظهکار و شناختهشده حوزههای حقوق بینالملل و قانون امنیت ملی] خاطرنشان میکند: «کشور ما، کاملاً آگاهانه، به یک شخص، یعنی رئیسجمهور، ارتشی بهشدت بزرگ و اختیاراتی بهشدت گسترده داده است تا از آن به شیوههایی استفاده کند که بهراحتی منجر به یک جنگ گسترده میشوند.»
اگر فقط یک مسئله وجود داشته باشد که یک روز منجر به تشکیل نشستی برای [باز]تدوین قانون اساسی آمریکا شود، آن مسئله همین سابقهی طولانی آمریکا در «انحصار قوهی مجریه[۶۳]» [به موجب اصل دوم قانون اساسی آمریکا[۶۴]] در دستان رئیسجمهوری است که از اختیارات خود برای به راه انداختن جنگهای اعلامنشده علیه کشورهای کوچکتر و ضعیفتر سوءاستفاده میکند. سیستم ما دارد خلافِ روح و متنِ قانون اساسی آمریکا عمل میکند. آنچه درباره سلیمانی رخ داد، چیزی فراتر از قتل یک نفر است. این اقدام نشان میدهد طبقه حاکمِ فعلی ما، از کلینتون گرفته تا ترامپ، چنان عاشق خشونت است که از خط قرمزِ «تحقیر قانون اساسی» هم عبور میکند؛ «عشق به جنگ» همه چیز است. چه چیزی میتواند روح این آدمها را تسخیر کرده باشد؟
[۱] Trump’s Murder of Qassem Soleimani: Why We Must Stand Up to the Christianity of Brutality Link
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، محمد ایمانی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: هر قدر آدمی از گفتار و رفتار برخی مدیران، دچار ملال میشود، از مشاهده خدمتگزاران پاکباخته به شوق میآید و ناخودآگاه مترنم میشود؛ «سیر نمیشوم ز تو، ای مَه جان فزای من». به تعبیر مولوی «آمد دی خیال تو، گفت مرا که غم مخور- گفتم غم نمیخورم، ای غم تو دوای من/…گفتم روزَکی دو سه، ماندهامُ در آب و گل- بسته خوفم و رجا، تا برسد صلای من/ گفت در آب و گل نِه ای، سایه توست این طرف- بُرد تو را از این جهان، صنعت جان رُبای من/ زینچِ بگفت دلبرم، عقل پرید از سرم- باقی قصه عقل کُل، بو نبرد چه جای من».
سرآمد آن خوبان دلربا، حاج قاسم عزیز است که داغ او، انگار بنای سرد شدن ندارد؛ و چگونه خاموش شود داغ خدمتگزار وارستهای که چند ماه مانده به وصال شهادت، به دختر گرامیاش نوشت «فاطمه عزیزم! این چند صفحه را برای تو مینویسم، چون میدانم مقدسانه مرا دوست داری؛ نمیدانم چرا این حرفها را برایت مینویسم، اما احساس میکنم در این تنهایی و غربت عمرم، نیاز دارم با کسی عقده دل باز کنم. آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! کجایی؟ مشتاق دیدارت هستم… وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو میکند، دود میکند و میسوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه… چقدر این منظره زیباست. چقدر این لحظه را دوست دارم. در راه عشق جان دادن خیلی زیباست… خدایا! ۳۰ سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتادهام. زخمها برداشتهام، واسطهها فرستادهام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم…».
آن تراز مروّت که به تعبیر رسای رهبر حکیم انقلاب، «قهرمان ملت ایران، اسم رمز بسیجگری در جهان اسلام، و نرمافزار مقاومت و پیروزی» شد، چنان درست زیسته و تجربه اندوخته بود که میگفت «من با تجربه میگویم؛ میزان فرصتی که در بحرانها وجود دارد، در خود فرصتها نیست. اما شرط آن، این است که نترسید و نترسیم و نترسانیم.». ۷ هزار میلیارد دلار خسارتی که آمریکا در منطقه دید، در مقابل ازاله حیثیتش هیچ است و این ضربه برگشت ناپذیر را حاج قاسم با بسیج ظرفیتها، به آمریکای بوش و اوباما و ترامپ زد. این سیلی آبدار، همان است که وبسایت الجزیره مرداد ۹۴ (چند هفته پس از انعقاد برجام) به قلم یکی از مخالفان جمهوری اسلامی دربارهاش نوشت «توافق هستهای، تبدیل به گل سرسبد دستاوردهای اوباما به عنوان تجلی قدرت هوشمند خواهد شد. به تعبیر جوزف نای، این ترکیب قدرت نرم و سخت است. دکترین اوباما، اهدافی فراتر از ایران و برنامه هسته ای دارد؛ اما همیشه میان نیات مؤلف دکترین و شکستن ساختار آن توسط دیگران اختلاف وجود دارد. برای دکترین اوباما هر نامی انتخاب کنید، او و جوزف نای باید کوله بار خود را ببندند و به قم بروند تا بفهمند قدرت هوشمند چیست. از همان مرزهای پر منفذی که قرار است بازرسان سازمان ملل (و در میان آنها جاسوسان اسرائیل) به ایران بروند و تأسیسات هستهای را بازرسی و رصد کنند، از همان مرزها قاسم سلیمانی خیلی زودتر نفوذ کرده و اوباما و جوزف نای را دور زده است».
با وجود اعتراف دشمن به اقتدار ایران، عجیب است که وقتی کارشناسان میگویند آمریکا بدون دادن تضمین و خسارت نمیتواند به توافق برگردد، دولتمردی پاسخ میدهد «این حرفها یعنی راه انداختن جنگ جهانی»! و این در حالی است که همان مدیر، پنج شش سال قبل هم مردم را میترساند. باراک اوباما ۲۱ دی ۹۵، در نطق خداحافظی خود در شیکاگو گفت «اگر ۸ سال پیش به شما گفته بودم میتوانیم برنامه هستهای ایران را بدون شلیک یک گلوله تعطیل کنیم، احتمالا میگفتید بیش از حد بلند پروازانه است. اما ما با توافق توانستیم». دولتمرد ما از کدام جنگ موهوم حرف میزد، در حالی که توماس فریدمن تحلیلگر ارشد دموکراتها و مشاور دولت اوباما، ۱۲ تیر ماه ۹۴ (ده روز قبل از اعلام توافق برجام) در نیویورکتایمز نوشت «توافق پیشِ رو، به اوباما این امکان را میدهد تا به کنگره و اسرائیل بگوید این بهترین توافقی است که با یک غلاف خالی از اسلحه میتوان به دست آورد».
چرا تحریمها ماندگار شد؟ چون برخی سیاستمداران در تحریف واقعیات، همان کاری را کردند که دشمن نمیتوانست. مردم ما پنج سال قبل، هنگامی که ادعای «بستن با آمریکا و اوبامای مودب» مطرح بود، از دولتمردی شنیدند «همه تحریمهای مالی و بانکی و نفتی بالمره (یکجا) در روز اجرای توافق لغو میشود»؛ اما تحریمهای قافیهدار دولت اوباما، پس از برجام، پشت سر هم آمد؛ ویزا، آیسا، سیسادا، کاتسا و…! با این همه، دولتمرد ما به جای جبراناشتباه خود میگوید «رئیسجمهور (جدید) آمریکا فقط یک امضا کند، به تعهدات برمیگردیم» و میافزاید «نخواهیم گذاشت کسانی پایان تحریم را حتی یک ساعت و یک دقیقه به تأخیر بیندازند، این حق مردم ماست». البته لغو تحریمها نه وعده سال ۹۴، بلکه قبل از آن، وعده توافق سعدآباد در سال۸۲ بود. ادعا شد برخی تحریمها در ازای ۶ماه تعلیق هستهای برداشته میشود؛ اما شش ماه شد دو سال، و اروپاییها بیآنکه به وعده خود عمل کنند، گفتند بهترین تضمینی که میتوانید بدهید، دائمی کردن تعلیق (تعطیلی) برنامه هستهای است!
حالا همانها به همراه تیم بایدن میگویند محدودیتهای رو به پایان برجام باید تمدید، و محدودیتهای موشکی و منطقهای هم بر آنها اضافه شود. کار به جایی رسیده که جوزب بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا میگوید «ایرانیها حق دارند احساس کنند در برجام به آنها خیانت شده است و احتمالاً نمیخواهند دوباره با همان کارتها بازی کنند». همچنین نشریه آمریکایی Responsible Statecraft تاکید میکند «بعد از خروج آمریکا از برجام، میانهروها در ایران چهرهای احمقانه پیدا کردند، بنابراین شانسشان را به این راحتی دوباره امتحان نخواهند کرد؛ چون با شکست دوم، چهرهای احمقانهتر پیدا خواهند کرد، حتی اگر دولتمردان در واشنگتن تغییر کرده باشند». اما دل دولتمرد ما، از گستاخیها غرب غنج میرود! او در این ۱۷ سال دو بار وعده داد تحریمها را برمیدارد و خسارات هنگفت بهبار آورد. حالا هم ادعا میکند نباید در برداشتن تحریمها، حتی یک ساعت هم تاخیر کرد! تحریمها را که دوبار برداشتید و به ته دیگش رسیدید، چه چیزی را بردارید؟ «برداشتن تحریم»، اسم رمز واگذاری منابع قدرت ملی است؟
اگر گفتار ناشایست برخی سیاسیون را با رفتار آنها تطبیق دهیم، مفهوم واقعیاش این میشود که «تا من هستم -و به جای زدن به سینه دشمن، واقعیتها را تحریف میکنم- تحریم برداشته نخواهد شد»! القای گزاره «امضای بایدن، کافی و تضمین است» (مانند تعبیر «امضای کری تضمین است»)، در حالی است که حتی آقایان ظریف و عراقچی هم در یکی دو سال اخیر اذعان کردند «توافق با آمریکا، به اندازه جوهر روی کاغذ هم ارزش ندارد» و «نتیجه پایبندی به برجام، تحریمهای بیشتر بود. درسی که از برجام گرفتیم این بود که مقاومت بهتر از رویکرد فعلی دولت در سیاست خارجی جواب میدهد». دیروز هم سخنگوی وزارت خارجه به درستی گفت «برجام نشان داد امضای ظریف، از کل دولت آمریکا معتبرتر است». با همه اینها، چرا آقای روحانی اصرار دارد واقعیتها را وارونه روایت کند!؟ این چه تدبیری است که به آمریکا و اروپا اطمینان میدهد رئیسدولت ما در قبال منافع ملی و عهدشکنی مداوم دشمن، هیچ خط قرمزی ندارد؟ آن تضمینی که او به موگرینی -در واقع به ترامپ- داد مبنی بر اینکه در صورت خروج آمریکا از توافق، همچنان در برجام میماند، خطرناکتر بود، یا این اطمینان دادن به بایدن!؟
وقتی از روحیه فلج و فشل در برخی مدیریتها حرف میزنیم، دقیقا از چه سخن میگوییم؟ محمد سلامتی (حامی دولت و دبیرکل سازمان منحله مجاهدین انقلاب) اخیرا به تلخی گفت «دولت میتوانست مشکلات اقتصادی را با استفاده از ظرفیتهای داخلی بسیار کم کند. اما هدایتکنندگان اقتصادی در دولت نه اعتقادی به این امر دارند و نه توان آن را. وقتی به دلیل تحریمها و از آن مهمتر به دلیل ناهماهنگیهای داخلی و بوروکراسی، واحدهای تولیدی تعطیل یا نیمه فعال میشوند، کمک و حمایت دولت یک ضرورت غیرقابل اجتناب بوده و میتواند آنها را نجات دهد. اما مسئولان دولت، با افتخار بر اعتقاد به اقتصاد آزاد، رها کردن بازار را توجیه میکنند. آن وقت کاری که آنها باید برای احیای واحدهای تولیدی انجام دهند، قوه قضائیه انجام میدهد و باز هم یاد نمیگیرند(!) من در ابتدای دولت پیشنهاد و انتظارم این بود که از همان ابتدا، ستادی شبیه ستادی که اکنون برای مقابله با کرونا عمل میکند، برای احیای واحدهای تولیدی تشکیل دهد. متاسفانه این کار نشد. این ناشی از اتکا و خوشبینی مفرط نسبت به دستاوردهای سریع برجام و بیتوجهی به ضرورت تمرکز بر ظرفیتهای داخلی و اثربخشی آن، در زمان بحران بود».
سند دیگر، روزنامه رسمی دولت است که از قول یک صاحبنظر اقتصادی نوشت «بودجه، مهمترین سند مالی کشور است و ظرفیتهای زیادی برای اصلاح ساختار اقتصادی دارد. با کاهش هزینههای غیرضرور و افزایش منابع درآمدی پایدار و بدون آثار تورمی، میتوان بودجه و سپس ساختار اقتصادی را اصلاح کرد.
دو راهکار مهم وجود دارد که دولت با اتکا به آنها میتواند از درآمد نفت و فروش اوراق، بینیاز شود.
نخستین راهکار، کاهش هزینههاست. شیوع کرونا در کنار مشکلات فراوانش، از نظر صرفهجویی یک فرصت طلایی بهشمار میرود. در این مدت معلوم شد برخی دستگاههای دولتی را میتوان حذف یا ادغام کرد. کاهش خدمات و حتی تعطیلی برخی دستگاهها هیچ خدشهای به اقتصاد و کسب و کارها وارد نکرد. ضمن اینکه هدایت فعالیتها به بسترهای مجازی توانست تا حدود زیادی هزینه اداره سازمانها و شرکتها را کاهش دهد.
اقدام دیگر، عادلانه کردن حقوق در دستگاههای دولتی است. طبق اطلاعات موجود، میانگین حقوق دریافتی در ۶۰ شرکت دولتی، بیش از ۲۰ میلیون تومان است که با متناسب سازی آن و حمایت از اقشار ضعیف، میتوان ضمن دنبال کردن عدالت اقتصادی، از بار هزینهها کاست.
سومین راهکار بسیار مهم، افزایش درآمدهای مالیاتی است. ساماندهی معافیتهای مالیاتی میتواند درکنار جلوگیری از فرارهای مالیاتی، به میزان قابل توجهی درآمدها را افزایش دهد، درآمدی که امکان اداره کشور تنها با اتکا به مالیات و دوری از نفت را ممکن میکند».
سرویس جهان مشرق – باراک اوباما، رئیسجمهور سابق آمریکا (بین سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۷)، تجربیات دوران ریاستجمهوریاش را در قالب مجموعهای دو جلدی مکتوب کرده است که جلد اول آن تحت عنوان «سرزمین موعود
[۱] » در ۷۶۸ صفحه، روز سهشنبه، ۱۷ نوامبر ۲۰۲۰ (۲۷ آبان ۹۹) منتشر شد. این کتاب که توانسته نظر مساعد منتقدان را به خود جلب کند، مورد استقبال فوقالعاده خوانندگان هم قرار گرفته است؛ استقبالی که خود اوباما هم اقرار دارد آن را تا اندازهای به پیروزی جو بایدن، معاون اولش در دوران ریاستجمهوری، در انتخابات اخیر ریاستجمهوری در آمریکا مدیون است
[۲] .
سرویس جهان مشرق قصد دارد طی روزهای آینده، ترجمه بخشهای مهم کتاب «سرزمین موعود»، به ویژه بخشهای مربوط به ایران، را در قالب یک مجموعه گزارش منتشر کند. لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از محتوای کتاب باراک اوباما این مجموعه گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات کتاب مذکور لزوماً مورد تأیید مشرقنیست.
آنچه در ادامه میخوانید، قسمت چهارم از ترجمه منتخب کتاب «سرزمین موعود» است. قسمتهای قبلی این مجموعه را میتوانید از لینکهای انتهای همین گزارش بخوانید. قسمتهای بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهند شد.
قسمت چهارم/
عملیات آژاکس [۳] [کودتای ۲۸ مرداد در ایران توسط سیآیای و امآی۶ – جزئیات بیشتر] الگویی را برای محاسبات غلط آمریکا در برخورد با کشورهای درحالتوسعه ایجاد کرد که در طی جنگ سرد نیز ادامه داشت: اشتباه گرفتنِ آرمانهای ملیگرایانه با توطئههای کمونیستی؛ برابر دانستنِ منافع تجاری با امنیت ملی؛ و براندازی دولتهای منتخب دموکراتیک و همسویی با حکومتهای مستبد وقتی این کار را به نفع خودمان تشخیص میدادیم. با این حال، سیاستگذاران آمریکایی احتمالاً تا بیستوهفت سال اول فکر میکردند ترفند آنها در ایران خوب جواب داده است. شاه به همپیمان پروپاقرصی برای آمریکا تبدیل شد که قراردادهای خود با شرکتهای نفتی آمریکایی را تمدید میکرد و تسلیحات گرانقیمت آمریکایی را میخرید. روابط دوستانهای با اسرائیل داشت، به زنان حق رأی داد، از ثروتِ روبهرشد کشور برای مدرنسازی اقتصاد و نظام آموزشی استفاده کرد، و راحت با بازرگانان غربی و خانوادههای سلطنتی اروپا نشستوبرخاست میکرد.
محمدرضا پهلوی و جیمی کارتر رئیسجمهور وقت آمریکا، در ظاهر روابط خوبی با یکدیگر داشتند (+)
آنچه برای خارجیها کمتر مشهود بود، نارضایتی روزافزون از ریختوپاشهای شاه، سرکوب بیرحمانه مردم (پلیس مخفی شاه [ساواک] به خاطر شکنجه و کشتار مخالفان زبانزد بود)، و ترویج آداب و رسوم اجتماعی غربی بود که از نظر روحانیون محافظهکار و پیروانِ فراوان آنها، ناقض اصول اصلی اسلام محسوب میشدند. تحلیلگران سیآیای نیز چندان توجهی به تأثیر فزاینده آیتالله خمینی، روحانی موعودگرای شیعه که در تبعید به سر میبرد، نکردند؛ کسی که در نوشتهها و سخنرانیهایش شاه را به عنوان دستنشانده غرب محکوم میکرد و از مؤمنان میخواست تا نظام موجود را با دولتی اسلامی تحت حاکمیت قانون شرع جایگزین کنند. بنابراین اوایل سال ۱۹۷۸ وقتی راهپیماییهای داخل ایران به یک انقلاب پوپولیستیِ تمامعیار منجر شد، مقامات آمریکایی غافلگیر شدند.
اشتباه محاسباتی آمریکاییها درباره انقلاب اسلامی و عدم شناخت آنها از امام خمینی [دانلود]
خلاصهای کوتاه از سرنوشت محمدرضا پهلوی؛ از رسیدن به قدرت تا فرارسیدن مرگ [دانلود]
کارگران ناراضی، جوانان بیکار، و نیروهای دموکراسیخواهی که به دنبال بازگشت حکومت مشروطه بودند، فوجفوج به طرفداران [آیتالله] خمینی در خیابانها میپیوستند. در آغاز سال ۱۹۷۹ که تعداد تظاهرکنندگان به میلیونها نفر رسیده بود، شاه بیسروصدا از کشور فرار کرد و مدت کوتاهی برای مداوا در آمریکا بستری شد. اخبار شبانه آمریکا پر از تصاویر همین آیتالله (با ریش سفید و چشمان نافذ یک پیامبر) بود که در بازگشتی پیروزمندانه از تبعید، در برابر دریای طرفدارانش، از هواپیما خارج میشد.
امام خمینی در هواپیمایی که ایشان را پیروزمندانه به ایران بازگرداند (+)
توصیفات همسایههای امام خمینی در «نوفللوشاتو» و خبرنگار رویترز در فرانسه درباره بنیانگذار جمهوری اسلامی [دانلود]
بیشترِ آمریکاییها در زمان وقوع انقلاب ایران اطلاعات کمی درباره این تاریخ [دخالتهای آمریکا در ایران، مانند کودتای ۲۸ مرداد] داشتند و نمیدانستند چرا مردم یک کشور در آنطرف دنیا، ناگهان آدمک «عمو سام [۴] » [نماد آمریکا] را میسوزانند و شعار «مرگ بر آمریکا» میدهند. من هم نمیدانستم. آن زمان هفدهساله بودم، هنوز دبیرستان میرفتم و تازه در آستانه کسب آگاهی سیاسی بودم. فقط به طور مبهم جزئیات اتفاقات بعدی را متوجه شدم. اینکه [آیتالله] خمینی چگونه جای پای خود را به عنوان رهبر عالی محکم کرد و همپیمانان سابق سکولار و اصلاحطلبش را به حاشیه راند؛ چگونه نیروی شبهنظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تشکیل داد تا هر کسی را که رژیم جدید را به چالش بکشد، در هم بکوبد؛ و چگونه از ماجرای حمله دانشجویانِ افراطی به سفارت آمریکا و گروگانگیری آمریکاییها برای کمک به تقویت انقلاب و تحقیر قدرتمندترین کشور جهان استفاده کرد.
ظهور امام خمینی به عنوان یک رهبر دینی، تمام معادلات آمریکاییها درباره ایران را به هم ریخت (+)
اما اگر بگویم که سی سال بعد از آن انقلاب، پیامدهای ناشی از آن رویدادها هنوز هم چشمانداز ژئوپلتیک دوران ریاستجمهوری من را شکل میداد، اغراق نکردهام. انقلاب ایران الهامبخش جنبشهای اسلامی افراطی زیادی شد که قصد تکرار موفقیت آن را داشتند. فراخوان [آیتالله] خمینی برای سرنگونی نظامهای پادشاهی سنی عربی، ایران و آلسعود را به دشمنان قسمخورده تبدیل کرد و درگیریهای فرقهای در سراسر خاورمیانه را شدت بخشید. تلاش سال ۱۹۸۰ عراق برای حمله به ایران و جنگ خونین هشتسالهی متعاقب آن (جنگی که در آن کشورهای خلیج [فارس] صدام حسین را تأمین مالی میکردند و در عین حال، شوروی تسلیحات، از جمله تسلیحات شیمیایی، در اختیار ارتش [آیتالله] خمینی قرار میداد) باعث شد حمایت ایران از تروریسم به عنوان راهی برای جبران برتری نظامیِ دشمنانش، شتاب بیشتری بگیرد. (آمریکا در دوران ریاستجمهوری [رونالد] ریگان [۵] [رئیسجمهور آمریکا بین سالهای ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۹] با فرصتطلبی تلاش کرد هر دو طرف را داشته باشد؛ علناً از عراق حمایت میکرد، اما مخفیانه به ایران اسلحه میفروخت [۶] .)
سوگند [آیتالله] خمینی درباره محو اسرائیل از روی نقشه (که در حمایتِ سپاه از نیروهای نیابتی مسلح مانند شبهنظامیان شیعه حزبالله در لبنان و شاخه نظامی گروه مقاومت فلسطین، حماس، آشکار است) رژیم ایران را به بزرگترین تهدید امنیتی اسرائیل تبدیل کرد و در رویکرد سختگیرانه اسرائیل نسبت به صلح احتمالی با همسایگانش مؤثر بود.
نتانیاهو: «میخواهید سه تهدید بزرگ علیه اسرائیل را بشناسید؟ ایران، ایران، ایران» [دانلود]
[آیتالله] خمینی، سال ۱۹۸۹ درگذشت. جانشین وی آیتالله [سید] علی خامنهای (روحانیای که بهندرت به خارج از کشور خود سفر کرده بود و دیگر هم هیچوقت سفر نکرد) ظاهراً در نفرت از آمریکا با [آیتالله] خمینی همانند بود. [آیتالله] خامنهای با وجود داشتن عنوان «رهبر عالی»، اختیارات مطلق نداشت؛ بلکه مجبور بود با شورای قدرتمندی متشکل از روحانیون مشورت کند. به علاوه، مسئولیت اداره امور روزمرهی دولت نیز به عهده رئیسجمهوری بود که با آرای عمومی انتخاب میشد.
در یک بازه زمانی در اواخر دولت [بیل] کلینتون
[۷] [رئیسجمهور آمریکا بین سالهای ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۱] و اوایل دولت [جورج] بوش
[۸] [رئیسجمهور قبل از اوباما، بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۹]، نیروهای میانهروتری در داخل ایران محبوبیت به دست آوردند و این، گرم شدن روابط ایران و آمریکا را محتمل میکرد. پس از ۱۱ سپتامبر، محمد خاتمی
[۹] رئیسجمهور وقت ایران، حتی با پیشنهاداتی برای کمک به آمریکا در کشور همسایهاش افغانستان، با دولت بوش تماس برقرار کرد. اما مقامات آمریکایی این ژست را نادیده گرفتند و وقتی بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا، در سخنرانی «وضعیت کشور» در سال ۲۰۰۲، ایران را همراه با عراق و کره شمالی بخشی از «محور شرارت» نامید، هرگونه پنجرهی دیپلماتیکی که میان دو کشور وجود داشت، عملاً بسته شد.
پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، جورج بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا، ایران را بخشی از «محور شرارت» در جهان معرفی کرد و عملاً پنجرهی روابط دیپلماتیک میان دو کشور را بست (+)
* * *
زمانی که من مسئولیت خود را آغاز کردم، تندروهای محافظهکار به رهبری رئیسجمهور جدید، محمود احمدینژاد قدرت را به دست گرفته بودند؛ کسی که لفاظیهای جنونآمیز ضدغربیاش، اقدامش به انکار هولوکاست و برخورد قضاییاش با همجنسگراها و افراد دیگری که آنها را تهدید میدانست، عصارهی عالیای از نفرتبارترین ابعادِ رژیم بود. سلاحهای ایرانی هنوز برای شبهنظامیانی ارسال میشد که قصد کشتن سربازان آمریکایی در عراق و افغانستان را داشتند. حمله آمریکا به عراق موقعیت استراتژیک ایران در منطقه را به شدت تقویت کرده بود، چراکه دشمنِ قسمخوردهاش، صدام حسین، را با حکومتِ شیعهای تحت نفوذِ ایران جایگزین کرده بود. حزبالله، نیروی نیابتی ایران، با موشکهایی که ایران در اختیارش میگذاشت و حالا بردشان به تلآویو هم میرسید، به عنوان قدرتمندترین جناح در لبنان مطرح شده بود. سعودیها و اسرائیلیها با لحن نگرانکنندهای درباره گسترش «هلال شیعیِ [۱۰] » نفوذ ایران هشدار میدادند و علاقه خود نسبت به «تغییر رژیم» احتمالی در ایران توسط آمریکا را علناً ابراز میکردند.
مسیرهای شمالی (قرمز) و جنوبی (سبز) کوریدور زمینیای که ایران را تا مدیترانه و تا مرزهای رژیم صهیونیستی میرساند (جزئیات بیشتر) (+)
بنابراین تحت هر شرایطی، ایران دردسر شماره یک دولت من محسوب میشد. اما این برنامه هستهای پرشتاب این کشور بود که میتوانست این وضعیت بد را به بحرانی تمامعیار تبدیل کند. رژیم، تأسیسات هستهای ساختهشده در زمان شاه را به ارث برده بود، و طبق پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای سازمان ملل متحد (که ایران از زمان تصویب این پیمان در سال ۱۹۷۰ امضاکننده آن بود) این حق را داشت که از انرژی هستهای برای مقاصد صلحآمیز استفاده کند. متأسفانه همان فناوری سانتریفیوژی که برای چرخش و غنیسازی اورانیوم با غنای کم (که سوخت موردنیاز نیروگاههای هستهای را تأمین میکند) استفاده میشود، را میتوان دستکاری کرد و از آن برای تولید اورانیوم با غنای بالا و ساخت سلاح استفاده نمود.
به قول یکی از کارشناسان ما، «با داشتن اورانیوم کافی با غنای بالا، هر دانشآموز باهوش دبیرستانیای که به اینترنت دسترسی داشته باشد، میتواند بمب تولید کند.» میان سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۹، ایران تعداد کل سانتریفیوژهای غنیسازی اورانیوم خود را از صد به پنج هزار دستگاه افزایش داد و این رقم بسیار بیشتر از چیزی بود که بتوان با یک برنامه صلحآمیز هستهای آن را توجیه کرد. جامعه اطلاعاتی آمریکا اطمینانِ منطقیای داشت که ایران هنوز سلاح هستهای ندارد. اما همچنین اعتقاد داشت که رژیم «ظرفیت گریز» خود (فرصت زمان لازم برای تولید اورانیوم کافی برای ساخت یک سلاح هستهای عملیاتی) را تا یک سطح بالقوه خطرناک کاهش داده است.
سانتریفیوژهای IR8 ساخت ایران؛ آنچه نهایتاً آمریکا را وادار به پذیرش حق غنیسازی ایران کرد (و مقدمات دستیابی به توافق هستهای را فراهم آورد)، پیشرفتهای ایران در فناوری هستهای بود (+)
زرادخانه هستهای ایران نیازی به تهدید خاک آمریکا نداشت؛ صِرفِ احتمال وقوع حمله هستهای یا تروریسم هستهای در خاورمیانه، گزینههای رئیسجمهور آینده آمریکا برای مهار تجاوزگری ایران علیه همسایگانش را به شدت محدود میکرد. سعودیها احتمالاً با تلاش برای ساخت یک «بمب سُنی» واکنش نشان میدادند، و رقابت تسلیحاتی هستهای در بیثباتترین منطقه جهان آغاز میشد. در همین حال، اسرائیل (که ظاهراً خودش کلکسیونی از سلاحهای هستهای اعلامنشده در اختیار دارد) ایرانِ مسلح به سلاح هستهای را تهدیدی موجودیتی تلقی میکرد و گویا در حال تهیه طرحهایی برای حملهی پیشدستانه به تأسیسات هستهای ایران بود. هرگونه اقدام، واکنش یا اشتباه محاسباتی توسط هر یک از این طرفها میتوانست خاورمیانه (و آمریکا) را به ورطهی جنگی دیگر بکشاند؛ آن هم در زمانی که هنوز ۱۸۰,۰۰۰ نیروی نظامی ما در طول مرزهای ایران بهشدت در معرض خطر قرار داشتند، و در حالی که هرگونه افزایش شدید قیمت نفت میتوانست اقتصاد رکودزدهی جهان را وارد سقوط آزاد کند. در دوران دولت من، گاهی سناریوهایی را مطرح میکردیم در اینباره که درگیری با ایران چهطور ممکن است پیش برود. وقتی این جلسات را ترک میکردم، این واقعیت روی شانهام سنگینی میکرد که در صورت ضرورت پیدا کردنِ جنگ، تقریباً همه چیزهای دیگری هم که میخواستم به دست بیاورم، نابود خواهند شد.
پیامدهای جنگ با ایران برای هر رئیسجمهوری در آمریکا غیرقابلتحمل خواهد بود (+)
به همه این دلایل، من و تیمم در مرحله انتقال قدرت، بیشترِ وقت خود را صرف بحث در مورد چگونگی جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای کردیم؛ البته در حالت ایدهآل، از طریق دیپلماسی و نه شروع جنگی دیگر. روی یک استراتژی دو مرحلهای به توافق رسیدیم. از آنجا که از سال ۱۹۸۰ تقریباً هیچ ارتباط سطح بالایی میان آمریکا و ایران وجود نداشت، مرحله اول شامل ارتباط مستقیم بود. همانطور که در سخنرانی مراسم سوگند ریاستجمهوری خود گفتم، ما آماده بودیم دست خود را به سوی کسانی دراز کنیم که تمایل داشتند مُشتِ گرهکردهی خود را باز کنند. ظرف چند هفته پس از آغاز به کار، نامهای محرمانه از طریق کانالی که با دیپلماتهای ایرانی در سازمان ملل داشتیم برای آیتالله خامنهای ارسال کردم و پیشنهاد دادم که گفتوگوی میان دو کشور را در مورد موضوعات مختلف از جمله برنامه هستهای ایران آغاز کنیم. پاسخ [آیتالله] خامنهای صریح بود: ایران علاقهای به گفتوگوی مستقیم ندارد. با این حال، وی از این فرصت استفاده کرده و راههایی پیشنهاد کرده بود که آمریکا از نقش خود به عنوان یک قلدرِ امپریالیست دست بردارد.
رؤسایجمهور آمریکا (میمیرند و) بدنهایشان خوراک کرم و مور و مار میشود، اما جمهوری اسلامی همچنان ایستاده است [دانلود]
پاسخهای رهبر ایران به پیامهای ترامپ در دیدار با شینزو آبه، نخستوزیر ژاپن؛ ۲۳ خرداد ۹۸ [دانلود]
رام [اسرائیل امانوئل [۱۱] ، رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید بین سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۰] پس از خواندن نسخهای از نامه [آیتالله] خامنهای که از زبان فارسی ترجمه شده بود، گفت: «فکر میکنم به این زودیها مشتش را باز نمیکند.» گفتم: «فقط همینقدر [باز میکند] که انگشت وسطش را به من نشان بدهد.»
واقعیت این بود که هیچیک از ما در کاخ سفید انتظار پاسخ مثبتی نداشتیم. اما من باز هم این نامه را فرستادم، چون میخواستم ثابت کنم که مانع دیپلماسی، سازشناپذیری آمریکا نیست، بلکه سازشناپذیری ایران است. من از طریق تبریک سال نوی سنتی ایرانی (نوروز) که در ماه مارس به صورت آنلاین منتشر کردیم، پیام استقبالمان [از رابطه با ایران] را به عموم مردم ایران مخابره کردم.
پیام نوروزی باراک اوباما در سال ۲۰۰۹ (با زیرنویس فارسی رسمی کاخ سفید) [دانلود]
اما وقتی میرحسین موسوی، نامزد معارضانِ ایرانی، مقامات دولتی را، به تقلب در رأیگیری برای کمک به انتخاب مجدد احمدینژاد برای دوره دوم ریاستجمهوری متهم کرد، هرگونه چشمانداز دستیابی به موفقیتِ زودهنگام در ماه ژوئن سال ۲۰۰۹ محو شد. میلیونها معترض در داخل ایران برای به چالش کشیدن نتیجه انتخابات به خیابانها آمدند و یک «جنبش سبزِ» خودخوانده را آغاز کردند که یکی از مهمترین چالشهای داخلی علیه دولت اسلامی از زمان انقلاب سال ۱۹۷۹ بود.
بخشی از بودجه مستقیم و غیرمستقیم دولت آمریکا برای «ترویج دموکراسی» در ایران طی سالهای منتهی به و پس از اغتشاشات سال ۱۳۸۸ (۲۰۰۹ میلادی) در این کشور که به نام «جنبش سبز» شهرت پیدا کرد (جزئیات بیشتر) (+)
سرکوب متعاقب این جنبش، بیرحمانه و سریع بود. موسوی و دیگر رهبران مخالف تحت بازداشت خانگی قرار گرفتند. راهپیمایان مسالمتآمیز مورد ضربوجرح قرار گرفتند و تعداد قابلتوجهی کشته شدند. یک شب، در آرامش محل اقامتم، گزارش اعتراضات را به صورت آنلاین بررسی کردم و فیلمی از زن جوانی [اشاره به ندا آقاسلطان] دیدم که در خیابانها هدف گلوله قرار گرفته بود و در حالی که خون در صورتش جاری بود و چشمهایش به ملامت به سمت بالا خیره شده بودند، جان داد.
این تصویر که از فیلم «لحظات آخر زندگی ندا آقاسلطان» گرفته شده، چشمهای او را در حالت مشکوکی نشان میدهد که موجب شده گمانهزنیهای مختلفی درباره ساختگی بودن ماجرای قتل او مطرح شود (+)
این صحنه، نوعی یادآوریِ فراموشنشدنی از بهایی بود که بسیاری از مردم در سراسر جهان میپردازند چون میخواهند نقشی در تعیین نحوه حکومت در کشورهایشان ایفا کنند؛ و اولین واکنش غریزی من این بود که میخواستم حمایت شدیدم را از تظاهرکنندگان در ایران ابراز کنم. اما وقتی تیم امنیت ملی را جمع کردم، کارشناسان ما در امور ایران مخالف چنین اقدامی بودند. میگفتند هرگونه بیانیهای از طرف من احتمالاً نتیجه معکوس خواهد داشت. تندروهای رژیم، پیشاپیش این داستان ساختگی را تبلیغ میکردند که عوامل خارجی در پشت تظاهرات حضور دارند و فعالان داخل ایران میترسیدند که هرگونه بیانیه حمایتی دولت آمریکا برای بیاعتبار کردن جنبش آنها مورد بهرهبرداری قرار گیرد. [روایت مشابه هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت آمریکا، در اینباره را در بخش ایران در کتاب «انتخابهای سخت» از کتابخانه مشرق بخوانید.] خودم را موظف دانستم به این هشدارها توجه کنم و با امضای یک سری بیانیههای بوروکراتیک ملایم («ما همچنان کل وضعیت را بهدقت رصد میکنیم»؛ «باید به حقوقِ جهانیِ اجتماع و آزادی بیان احترام گذاشته شود») خواستار راهحلی صلحآمیز بر مبنای خواست و اراده ملت ایران شدم.
نماد «مشت گرهکرده» (راست) یکی از ابداعات با بودجه سازمان آمریکاییِ «موقوفه ملی دموکراسی» در جریان انقلابهای رنگی بود که بعدها برای استفاده در اغتشاشات سال ۸۸ در ایران «بومیسازی» شد (چپ) (جزئیات بیشتر) (+)
با شدت گرفتن خشونتها، محکومیت من نیز شدیدتر شد. با این وجود، چنین رویکرد منفعلی باب میل من نبود؛ نه فقط به این دلیل که مجبور بودم به فریاد اعتراض جمهوریخواهانی گوش بدهم که میگفتند دارم با یک رژیمِ قاتل با نازونوازش رفتار میکنم. داشتم درس دشوار دیگری را درباره ریاستجمهوری میآموختم؛ اینکه اکنون قلبم به ملاحظات استراتژیک و تحلیلهای تاکتیکی زنجیر شده و اعتقاداتم تحت تأثیر استدلالهای خلاف غریزهام قرار گرفته است؛ اینکه با وجودِ داشتن قدرتمندترین سِمتِ روی زمین، اکنون نسبت به زمانی که سناتور بودم (یا حتی به عنوان یک شهروندِ عادیِ منزجر از دیدنِ زن جوانی که به ضرب گلولهی دولت خودش کشته شده) آزادیِ کمتری در بیان آنچه در دلم بود و عمل به آنچه احساس میکردم باید بکنم، داشتم.
با توجه به اینکه تلاشها برای باز کردن بابِ گفتوگو با ایران پذیرفته نشده و این کشور در هرجومرج و سرکوبِ فزایندهای فرو میرفت، مرحله دوم استراتژی منع اشاعهی هستهایمان را کلید زدیم: بسیج جامعه بینالمللی برای اِعمال تحریمهای اقتصادی سخت و چندجانبهای که بتواند ایران را وادار به نشستن پشت میز مذاکره کند. شورای امنیت سازمان ملل پیشاپیش چندین قطعنامه تصویب کرده و از ایران خواسته بود فعالیتهای غنیسازی خود را متوقف کند. همچنین مجوز تحریمهای محدود علیه ایران را صادر کرده و گروهی موسوم به ۱+۵ (پنج عضو دائم شورای امنیت، یعنی آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه و چین، به علاوه آلمان) را تشکیل داده بود تا به امید وادار کردن رژیم به پایبندی به پیمان منع اشاعه هستهای، با مقامات ایرانی دیدار کنند.
گروه ۱+۵ که در نهایت به همراه نماینده اتحادیه اروپا با ایران درباره برنامه هستهای تهران مذاکره کرد، پیشاپیش توسط شورای امنیت سازمان ملل تشکیل شده بود (+)
مشکل این بود که تحریمهای موجود بیشازحد ضعیف بودند و نمیتوانستند تأثیر زیادی داشته باشند. حتی همپیمانان آمریکا مانند آلمان به تجارت پررونق خود با ایران ادامه میدادند و تقریباً همه، نفت این کشور را خریداری میکردند. دولت بوش به صورت یکجانبه، تحریمهای آمریکایی بیشتری علیه ایران وضع کرده بود، اما این تحریمها عمدتاً نمادین بودند، زیرا شرکتهای آمریکایی از سال ۱۹۹۵ از تجارت با ایران منع شده بودند. ایران با افزایش قیمت نفت و رشد اقتصادش، با کمال میل ۱+۵ را با جلسات منظمِ مذاکره که نتیجهای جز تعهد به مذاکرهی بیشتر نداشتند، دنبال خودش میکشید.
برای جلب توجه ایران، باید کشورهای دیگر را متقاعد میکردیم که گرهِ تحریمها را محکمتر کنند. و این یعنی باید موافقت دو دشمنِ قدرتمند و تاریخیمان [روسیه و چین] را جلب میکردیم که اصولاً تحریمها را دوست نداشتند، روابط دوستانه دیپلماتیک و تجاری با ایران داشتند، و تقریباً به اندازه تهران نسبت به اهداف آمریکا بیاعتماد بودند.
آنچه خواندید، قسمت چهارم از ترجمه منتخب کتاب «سرزمین موعود» نوشتهی باراک اوباما، رئیسجمهور سابق آمریکا بود. قسمتهای بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهند شد. قسمتهای قبلی این مجموعه گزارش را میتوانید از لینکهای زیر بخوانید:
برای مطالعه ترجمههای قبلی مشرق از کتابهای مهم بینالمللی، از جمله کتاب «اتاقی که اتفاق آنجا افتاد» نوشته جان بولتون، مشاور امنیت ملی سابق آمریکا در دولت دونالد ترامپ، و کتاب «انتخابهای سخت» نوشته هیلاری کلینتون، وزیر خارجه سابق آمریکا در دولت اول باراک اوباما، میتوانید به کتابخانه مشرق مراجعه کنید.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کاظم غریب آبادی سفیر و نماینده دائم کشورمان نزد سازمان ملل و سایر سازمانهای بین المللی مستقر در وین، طی سخنرانی در نشست فصلی شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی با موضوع راستی آزمایی اجرای برجام در پرتو قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت در ایران که به طریق مجازی برگزار گردید، گفت: با رفتارهای غیرمسئولانه و اتخاذ سیاستهای بدخواهانه و اعمال تحریمهای یکجانبه غیرقانونی آمریکا، این توافق، توازن خود را در حقوق و تعهدات از دست داده که منجر به از دست رفتن مزایای پیش بینی شده برای ایران گردیده است. در حالی که ایران مجاز به اتخاذ اقدامات جبرانی است، ایالات متحده بایستی مسئولیت کامل عواقب اقدامات نادرست خود را که در تناقض آشکار با مفاد قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت میباشد، بپذیرد.
کاظم غریب آبادی در ابتدای صحبتهای خود با اشاره به اینکه گزارش اخیر مدیرکل در مورد برجام نشان دهنده توانایی آژانس در راستی آزمایی تعهدات ایران تحت این توافق و سطح بالای همکاری آن با آژانس است، افزود: گزارشهای مربوط به این موضوع طی ۵ سال گذشته دارای یک بند مشابه هستند که صرف نظر از اختلاف اعضای برجام در مورد سطح اجرای تعهدات متقابل، گواه خوبی بر سطح همکاریها بین ایران و آژانس است.
وی افزود: گزارش مدیرکل تأیید میکند که “از ۱۶ ژانویه ۲۰۱۶ (روز اجرای برجام)، آژانس اجرای تعهدات مرتبط هستهای ایران را مطابق با روشهای تعیین شده در برجام، راستی آزمایی و نظارت کرده است”. این بدان معناست که آژانس حتی قادر به راستی آزمایی و نظارت بر اقدامات انجام شده ایران در زمان توقف اجرای برخی تعهدات خود مطابق با بندهای ۲۶ و ۳۶ توافق بوده است. گزارش حتی تأیید میکند که آژانس تغییری در سطح همکاری ایران مشاهده نکرده و علی رغم تأثیر همه گیری کرونا، آژانس همچنان فعالیتهای راستی آزمایی و نظارت خود را در ایران ادامه داده است.
غریب آبادی در ادامه با تاکید بر اینکه بایستی به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل ازهای مدیرکل در چارچوب صحیح نگاه شود، افزود: برجام، توافقی است که متشکل از تعهدات متوازن اعضای آن بوده و مانند سایر توافقات، باید به نفع مشارکت کنندگان در آن باشد.
وی ادامه داد: با رفتارهای غیرمسئولانه مداوم آمریکا بواسطه اتخاذ سیاستهای بدخواهانه و اعمال تحریمهای یک جانبه غیرقانونی، این توافق، توازن خود در تعهدات را از دست داده که منجر به از دست رفتن مزایای پیش بینی شده برای ایران گردیده است. بنابراین، در حالی که ایران مجاز به اتخاذ اقدامات جبرانی است، ایالات متحده بایستی مسئولیت کامل عواقب اقدامات نادرست خود را که در تناقض آشکار با منشور ملل متحد و مفاد قطعنامه ۲۲۳۱ (۲۰۱۵) شورای امنیت میباشد، متحمل شود.
این دیپلمات ارشد کشورمان ادامه داد: در پنج سال گذشته، شورای حکام شاهد بیانیههای زیادی در مورد ارزش مزایای برجام برای رژیم عدم اشاعه بوده است، اما نباید این واقعیت را نادیده گرفت که این توافق شامل مقوله ضروری دیگری از تعهدات، یعنی رفع تحریمها و اثرات آن است.
وی افزود: همانگونه که در توافق هستهای پیش بینی شده است “برجام از طریق اقدامات جامعی که شفافیت و راستی آزمایی را فراهم مینماید، نگرانیهای اتحادیه اروپا / گروه ۵+۱ را مدنظر قرار میدهد. برجام منجر به لغو جامع همه تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل متحد و همچنین تحریمهای چندجانبه و ملی مرتبط با برنامه هستهای ایران میشود و اقداماتی را برای دسترسی به تجارت، فناوری، تأمین مالی و انرژی شامل میشود. “
نماینده دائم کشورمان نزد آژانس بین المللی انرژی اتمی سپس به ریشه مشکلات پیرامون برجام پرداخت و اظهار داشت: اگرچه دولت ایالات متحده آمریکا به تعهداتش تحت برجام به طور کامل پایبند نبود، اما، وضعیت در ۸ می ۲۰۱۸ و زمانی که دولت آمریکا خروج یکجانبه خود را از این توافق اعلام نمود، وخیم شد. این اقدام و سایر اقدامات زورمدارانه یکجانبه متعاقب آن توسط این دولت، و عدم اجرای کامل و مؤثر تعهدات اعضای اتحادیه اروپا / سه کشور اروپایی ذیل برجام و عدم اقدام اساسی و مؤثر آنها برای جبران وضعیت، چالشهای جدی را برای توافق به وجود آورده است.
وی اضافه کرد: در حالی که این توافق به طور مؤثر و کاملی توسط ایران اجرا شد، به گونهای که یک همکاری مثال زدنی میان ایران و آژانس شکل گرفت، اما متأسفانه و به ویژه در طول دو سال و نیم گذشته، در رابطه با رفع تحریمها اجرا نشد.
سفیر کشورمان از اینکه سه کشور اروپایی و اتحادیه اروپا به تعهدات خود در رابطه با رفع تحریمها و همکاری هستهای صلح آمیز با ایران در این مدت پایبند نبودند، ابراز تأسف عمیق کرد و افزود: پس از خروج غیرقانونی آمریکا از برجام، این کشورها نیز در عمل تعهداتشان را ذیل برجام اجرا نکردند. از این رو، فراخواندن ایران برای اجرای کامل تعهدات خود با علم به این واقعیت که منافع مشروع ایران از توافق محقق نشده است و اقدامی نیز برای اصلاح وضعیت انجام نشده است، نه منطقی است و نه عملی.
غریب آبادی در ادامه با اشاره به اینکه هیچ توجیهی برای خروج غیرقانونی آمریکا، اعمال تحریمها و اقدامات متعاقب آن، و بی اقدامی سایرین برای جبران وضعیت وجود ندارد، گفت: بزرگ نمایی عبور ایران از محدودیتهای مقرر در برجام و ابراز نگرانی در این زمینه، تنها میتواند به عنوان تلاشهایی برای شانه خالی کردن از مسئولیتهای عدم اجرای تعهدات باشد.
وی افزود: اگر برخی نگران سطح فعلی فعالیتها هستند، این هیچ ارتباطی با ایران و برنامه هستهای منحصراً صلح آمیز آن ندارد؛ بنابراین به آنها توصیه میشود که وظایف خود را طبق توافق و قطعنامه شورای امنیت انجام دهند تا این قطار از ریل خارج شده را به مسیر صحیح خود بازگردانند.
سفیر کشورمان در ادامه گفت: مایلم توجه این کشورها را همچنین به پیامدهای غیرانسانی و مخرب تحریمهای آمریکا بر مردم عادی جلب کنم. متأسفانه بایستی اشاره کنم که تحریمها حتی در زمان همه گیری کرونا نیز کاهش نیافته اند و البته این سیاست فشارحداکثری نیز ثابت شده که محکوم به شکست شده است. از اینرو، با در نظر گرفتن اعمال تحریمهای غیرقانونی و نیز اتخاذ موضع غیرفعال توسط دیگران، از ایران انتظار نداشته باشید که فقط نظاره گر باشد، گویی که اتفاقی نیفتاده و نباید هیچ کاری در رابطه با تعهدات خود تحت برجام انجام دهد.
نماینده دائم کشورمان در تذکری مهم خطاب به شورای حکام، اعلام کرد: بدیهی است همکاری تنها گزینه ایران نیست و ایران هنوز گزینههای مختلفی را برای ایجاد تعادل ضروری در توافق در اختیار دارد. وی ادامه داد: با این حال، میخواهم موضع قبلاً اعلام شده جمهوری اسلامی ایران را تکرار کنم که هر زمان توازن از دست رفته بین حقوق و تعهدات مشارکت کنندگان در برجام مطابق با رفع تحریمها و عمل به تعهدات در این حوزه برقرار شود، ایران آماده است تا اقدامات جبران کننده خود را به وضعیت سابق برگرداند. برجام را فقط میتوان از طریق تلاشها و اقدامات مشترک به منظور تضمین تحقق کامل حقوق و تعهدات درون آن، حفظ نمود.
غریب آبادی با استقبال از اینکه در نتیجه تعامل سازنده بین ایران و آژانس، ارائه دسترسی تکمیلی موضوع باقیماندهای بین ایران و آژانس نیست، افزود: در همین راستا، معتقدیم که در مورد نتایج بازدید آژانس از مکانی در ایران در اوایل سال ۲۰۱۹، ایران با آژانس به طور پیوسته در ماههای گذشته در تعامل بوده است.
وی در مورد فرآیند انجام شده در این خصوص تاکنون، گفت: در ژانویه ۲۰۲۰ و متعاقب توضیحات ارائه شده توسط ایران در دسامبر ۲۰۲۰ در مورد منشأ احتمالی ذرات اورانیوم طبیعی کشف شده در این مکان، آژانس از دو تأسیسات هستهای اظهار شده ایران نیز بازدید و نمونه برداری نمود. پس از آن و در سپتامبر ۲۰۲۰، آژانس پس از ۸ ماه از جمع آوری نمونهها، ارزیابی اولیه خود درخصوص توضیحات ایران را به همراه یک یافته کاملاً جدید، برای شفاف سازی به ما اطلاع داد. متعاقباً، در اکتبر ۲۰۲۰، ایران به سوالات آژانس پاسخ داد. ایران همچنین آژانس را مطلع کرد که در مورد یافتههای جدید آژانس درخصوص ذراتی که ایزوتوپهای آنها تغییر کرده است نیز موضوع تحت بررسی و تحقیق قرار دارد. علاوه بر این، ایران در اوایل نوامبر ۲۰۲۰ نیز توضیحات بیشتری را درخصوص موضوع به آژانس ارائه نمود.
نماینده دائم کشورمان نزد آژانس بین المللی انرژی اتمی ادامه داد: همانگونه که تجزیه و تحلیل نمونهها توسط آژانس ۸ ماه به طول انجامید که البته طبیعی است و ما هم کاملاً این را درک میکنیم، در مقابل نیز نیاز طبیعی ایران برای زمان معقول جهت تحقیق درخصوص این موضوع که صرفاً در ماه سپتامبر از سوی آژانس مطرح شده، نبایستی موضوعی غیرطبیعی دیده شود.
سفیر و نماینده دائم کشورمان در ادامه تأکید کرد: مطابق با مقررات برجام، ایران به طور موقت و داوطلبانه پروتکل الحاقی را اجرا میکند؛ بنابراین، ارائه دسترسی به مکان مورد درخواست آژانس بر مبنای حسن نیت و داوطلبانه بود و این موضوع بایستی به عنوان مبنایی برای حل و فصل موضوع دیده شود؛ یعنی آغازی بر یک پایان.
وی افزود: از اینرو، ابراز نگرانی یا اعلام هرگونه ضرب الاجل، ضمن اینکه سازنده و کمک کننده نخواهد بود، صرفاً به حسن نیتها لطمه میزند. در همین راستا، خاطر نشان میشود علیرغم درک متفاوت دو طرف از موضوعات فنی درخصوص نتایج آژانس از بازدید از این مکان، تعاملات همچنان با هدف حل و فصل نهایی موضوع ادامه دارد؛ از اینرو بایستی از ارائه هرگونه نظر و نتیجه گیری عجولانه پرهیز شود.
غریب آبادی در بخش دیگری از سخنرانی خود، به ادعای مضحک نماینده آمریکا اشاره کرد و گفت: هیأت آمریکایی گفته است که ایران باید در معرض استانداردهای بالا و قوی راستی آزمایی قرار بگیرد. آنها به چه نوع استانداردی اشاره میکنند!؟ از نوع آمریکایی آن، که حاصلی جز از بین بردن هنجارها و مقررات بین المللی نداشته است!
نماینده دائم کشورمان سپس به نظرات آژانس و همچنین مدیرکل پیشین آن، آمانو، که معتقد بود برجام الگوی نمونهای برای رژیم راستی آزمایی است و امیدوار بود که آن را در سایر اعضای آژانس نیز اجرا کند، اشاره کرد و افزود: مقامات آژانس همچنین در موارد متعددی، از جمله در مصاحبههای مختلف، جلسات توجیهی فنی و … تأیید کرده اند که یک سیستم راستی آزمایی قوی برای ایران وجود دارد. با این حال، اگر اعتقاد بر این است که هر عضو دیگری استانداردهای بالاتری برای اقدامات راستی آزمایی دارد، در صورتی که دبیرخانه آژانس موافق باشد، ایران آماده است تا آن را به عنوان یک رویه نمونه در نظر بگیرد. قطعاً، در نتیجه اجرای آن، سطح همکاریها و تعاملات ایران با آژانس به طرز چشمگیری کاهش خواهد یافت که ما نیز از آن استقبال میکنیم!
غریب آبادی همچنین ادامه داد: در حالیکه ایالات متحده خود هزاران کلاهک هستهای دارد، این قبیل سلاحها و دانش مرتبط با آن را اشاعه داده است، آنها را علیه یک کشور غیردارنده سلاح هستهای استفاده کرده است، و دیگران را به استفاده احتمالی از آنها تهدید میکند، اصولاً چنین کشوری حتی حق ندارد در مورد نگرانیهای عدم اشاعه صحبت کند.
نماینده دائم کشورمان در همین چارچوب به موضوع رژیم صهیونیستی اشاره کرد و گفت: رژیم صهیونیستی تنها مورد در خاورمیانه است که طرف هیچ یک از سازوکارهای سلاحهای کشتار جمعی نیست و انواع مختلفی از این نوع سلاحها را تولید کرده و توسعه داده است. چقدر ایالات متحده نگران این وضعیت تهدیدآمیز است؟ اگر غیر اعضای معاهده اشاعه پاداش دریافت میکنند و از طرف دیگر، عضویت در این معاهده یک عیب محسوب میشود، بایستی به خاطر بسپاریم که این موضوع یک سیگنال کاملاً متفاوت به اعضای معاهده میفرستد.
وی افزود: به همین ترتیب، ایالات متحده چقدر نگران استانداردهای راستی آزمایی توسط عربستان سعودی و امارات است که به طور رسمی هنوز در ارتباط با آژانس، از پروتکل مقادیر کوچک برخوردار هستند؟ اگر آمریکاییها ادعای اجرای استانداردهای راستی آزمایی بالا توسط اعضای آژانس را دارند، چگونه است که در مورد اجرای چنین استانداردهایی در سایر کشورها، از جمله در منطقه خاورمیانه حرفی نمیزنند؟ آنها چند بار در این زمینه ابراز نگرانی کرده اند؟
غریب آبادی در پایان تصریح کرد که جمهوری اسلامی ایران برای سر و صداها و ادعاهای بی اساس و فریبکارانه آمریکا و رژیم صهیونیستی که هدف اصلی آنها اعمال فشار بر آژانس و کشورهای عضو میباشد، ارزشی قائل نیست.