توپخانه سپاه

مراسم سالگرد شهادت سردار شهید «حسن شفیع‌زاده» برگزار می‌شود

برگزاری مراسم سالگرد شهادت سردار «حسن شفیع‌زاده» در تبریز


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، مراسم بزرگداشت سی و پنجمین سالگرد شهادت سردار سرلشکر پاسدار «حسن شفیع‌زاده» فرمانده توپخانه سپاه پاسداران پنجشنبه 15 اردیبهشت از ساعت 10 الی 12 در سالن اجتماعات مصلای اعظم امام خمینی (ره) تبریز برگزار می‌شود.

سردار شهید «حسن شفیع‌زاده» از بنیان‌گذاران و نخستین فرمانده توپخانه سپاه پاسداران است که در تاریخ 8 اردیبهشت 1366 در جریان عملیات کربلای 10 در منطقه ماووت عراق بر اثر گلوله توپ به خودرو وی، به مقام رفیع شهادت نائل آمد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برگزاری مراسم سالگرد شهادت سردار «حسن شفیع‌زاده» در تبریز بیشتر بخوانید »

روایتی از مزاح شهید «حسن شفیع‌زاده» با رزمندگان پرسنلی

روایتی از مزاح شهید «حسن شفیع‌زاده» با رزمندگان پرسنلی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، بسیاری از همرزمان شهید «حسن شفیع‌زاده» فرمانده توپخانه سپاه، از رفتار ساده و صمیمی وی با رزمندگان علی‌رغم جایگاه نظامی بلندمرتبه‌اش یاد می‌کنند. سردار «محمدرضا محمدزاده» فرمانده تیپ ذوالفقار لشکر ۳۱ عاشورا در دوران دفاع مقدس، خاطره‌ای از شوخی و مزاح شهید «شفیع‌زاده» با رزمندگان پرسنلی را روایت کرده است:

روزی در «دزفول» از چادر پرسنلی تیپ که کنار چادر ما بود، صدایی شنیدم. از چادرم بیرون رفتم. فردی که سر و صدا راه انداخته بود، پشتش به من بود، نشناختمش. دیدم سر خود را درون چادر کرده و می‌گوید: «باید به من مرخصی بدهید. فرمانده من گفته برو از آن‌جا مرخصی بگیر». مسئول پرسنلی ما هم که اهل «جلفا» بود، می‌گفت: «این طور نمی‌شود. باید بروی معرفی بیاوری».

رزمنده می‌گفت: «من مرخصی اضطراری می‌خواهم، معرفی لازم نیست»، خلاصه بگو مگوی آن‌ها بالا گرفت. دمپایی پوشیده طرفشان رفتم. تا خواستم بگویم برادر چه اتفاقی افتاده است، برگشت طرف من. دیدم «حسن شفیع‌زاده» است! بی‌اختیار خنده‌ام گرفت؛ اما «حسن آقا» جدی گفت: «برادر این چه کاری است؛ چرا پرسنلی به من مرخصی نمی‌دهد؟»، فهمیدم که می‌خواهد کمی سر به سر آن برادر پرسنلی بگذارد و شوخی کند، از خنده‌ من پرسنلی متوجه شد که قضیه‌ای وجود دارد، گفتم: «برادر! چرا به ایشان مرخصی نمی‌دهی؟»، گفت: «بدون برگه آمده که باید به من مرخصی بدهید، می‌خواهد پارتی‌بازی کنم»، گفتم: «ایشان نیروی آزاد هستند، باید مرخصی بدهید، بروند»، گفت: «نمی‌شود. خودتان دستور دادید، هرکس مرخصی بخواهد، باید از گروهان خود معرفی بیاورد».

ماجرای مرخصی را بی‌خیال شدیم، خلاصه باهم احوالپرسی کردیم. گفتم: «شما کجا، این‌جا کجا؟»، گفت: «از این جا رد می‌شدم، خواستم بچه‌های آذربایجانی را ببینم و اولین جایی که آمده‌ام، تیپ ذوالفقار است. آمدم تا تو را ببینم»، به چادر ما آمدند و دور هم جمع شدیم. پرسنلی و بقیه برادران متوجه شدند کسی که ناشناس و با لباس خاکی، بسیجی و با قیافه بشاش آمده و مرخصی خواسته، فرمانده توپخانه سپاه است. خوشحال شدند که چنین مرد بزرگواری از آذربایجان در کسوت فرماندهی توپخانه سپاه است و این‌طور بی‌ادعا، ساده، صمیمی.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از مزاح شهید «حسن شفیع‌زاده» با رزمندگان پرسنلی بیشتر بخوانید »

مسئولیت، شهید «حسن شیع‌زاده» را دچار غرور نکرد

مسئولیت، شهید «حسن شیع‌زاده» را دچار غرور نکرد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، رفتار و شخصیت صمیمانه سردار شهید «حسن شفیع‌زاده» با رزمندگان با وجود تصدی سمت مهم فرماندهی توپخانه سپاه، در خاطرات بسیاری از همرزمانش منعکس شده است.

سرهنگ پاسدار «جواد غفاری» رزمنده نوجوان توپخانه سپاه که از قبل آغاز جنگ با شهید «شفیع‌زاده» آشنایی داشت، خاطره‌ای از برخورد این شهید والامقام با او در سال ۱۳۶۰، هنگامی که ۱۷ ساله بود را روایت کرده است:

«سال ۱۳۶۰ در سپاه نام‌نویسی کردم و دوباره به جبهه رفتم. مرا به توپخانه دادند و دست بر قضا توپچی شدم. فرمانده توپخانه «حسن آقا» بود.

آقای «جهانسری» فرمانده توپخانه ۶۰ یک روز به من گفت: «نقشه را به قرارگاه خاتم ببر و به آقای شفیع‌زاده بده و بگو نقشه ما چنین است».

من هم با موتور از جاده شهید صفوی رفتم قرارگاه را پیدا کردم. گفتند: «حسن آقا که اینجا پیدا نمی‌شود، او جای ثابتی ندارد. برو ببین اتاقش است یا نه».

به اتاقش رفتم. شش، هفت خلبان نشسته بودند و حسن آقا داشت آن‌ها را برای بمباران جایی توجیه می‌کرد. با همان حال و هوای دوران بچگی جلو رفتم و گفتم: «سلام حسن آقا!». مرا در آغوش گرفت و بوسید و گفت: «تو اینجا چه کار می‌کنی؟»، گفتم: «مرا برای دادن نقشه فرستاده‌اند».

خلبان‌ها را تنها گذاشت. مرا به اتاقی برد. چهار تا لیمو از زیر تخت خواب بیرون آورد و گفت: «تا تو این‌ها را بخوری، من برمی‌گردم». من که داشتم نزد فرمانده توپخانه می‌رفتم، استرس داشتم. خیال می‌کردم حتما اخلاق حسن آقا عوض شده و دیگر حسن آقای سابق که در کردستان با ما بود، نیست. حتما به من خواهد گفت: «بیرون صبر کن تا من برگردم».

همین که رفتار سابق را دیدم، حالم سرجایش آمد. دستم را روی زانوانم گذاشته و خجالت کشیدم لیمو‌ها را بخورم. حسن آقا رفت. چند لحظه بعد برگشت گفت: «هنوز لیمو‌ها را نخوردی؟ حالا حسابت را می‌رسم. این‌بار که برگشتم اگر لیمو‌ها را نخورده باشی، تو را روی زمین می‌خوابانم و آب لیمو‌ها را در گلویت خالی می‌کنم!».

دوباره رفت و مشغول گفت‌وگو با خلبان‌ها شد. من ماندم و این لیموها.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مسئولیت، شهید «حسن شیع‌زاده» را دچار غرور نکرد بیشتر بخوانید »

واکنش شهید «شفیع‌زاده» به افزایش قدرت نظامی در جبهه‌ها

واکنش شهید «شفیع‌زاده» به افزایش قدرت نظامی در جبهه‌ها


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، پیروزی قاطع ایران در عملیات «فتح‌المبین» در سال ۱۳۶۰ و دستیابی به مقدار قابل توجهی غنیمت جنگی از جمله انواع توپ، آغازی بر تشکیل توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد که سردار شهید «حسن طهرانی مقدم» و سردار شهید «حسن شفیع‌زاده» نقش محوری در این راه ایفا کردند.

سردار سرتیپ «یعقوب زهدی» آخرین فرمانده توپخانه سپاه در دوران دفاع مقدس، خاطره‌ای از گفت‌وگوی خود با شهید «حسن شفیع‌زاده» درباره تفاوت امکانات و توانایی توپخانه‌ای سپاه با روز‌های آغازین جنگ روایت کرده است:

در جریان عملیات «کربلای ۵» به حسن‌آقا گفتم: «خاطرتان هست که نخستین روز‌های جنگ در آبادان با آقامهدی باکری، روزانه فقط سه گلوله‌ خمپاره ۱۲۰ سهمیه شما بود؟ ولی حالا ۷۰۰ قبضه توپ تحت امر شماست و روزانه ۶۰۰ موشک کاتیوشا شلیک می‌کنید. همچین روزی را در خواب می‌دیدی، باور می‌کردی؟».

وی در پاسخم گفت: «یعقوب، خداوند آن‌روز‌ها را پیش روی ما قرار داده بود تا لیاقت و صلاحیت‌مان را امتحان کند و میزان استقامت و اخلاص خود را نشان دهیم. حالا خدا را شکر می‌کنیم که ما را قابل دانسته و برای دفاع از دینش و تنبیه دشمنانش، گوشه‌ای از قدرتش را به وسیله‌ ما به ظهور رسانده است».

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

واکنش شهید «شفیع‌زاده» به افزایش قدرت نظامی در جبهه‌ها بیشتر بخوانید »

درس بزرگ شهید «مهدی باکری» به فرماندهان

درس بزرگ شهید «مهدی باکری» به فرماندهان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، سردار «احمد جهانسری» از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است که سال‌ها فرماندهی توپخانه را در بخش‌های مختلف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از جمله توپخانه لشکر عاشورا، گروه توپخانه ۴۰ رسالت، گروه توپخانه ۶۴ الحدید و گروه توپخانه ۶۳ خاتم را برعهده داشته و مدتی نیز جانشین توپخانه کل سپاه بوده است.

وی که از همرزمان سردار شهید «مهدی باکری» فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا در دوران دفاع مقدس بوده، خاطره‌ای از تفقد و قدردانی این شهید والامقام از نیرو‌های توپخانه را این‌گونه روایت کرده است:

به دستور «آقا مهدی باکری» خط پدافندی جزیره مجنون به برادران ارتشی تحویل داده شد و فقط یک گردان از توپخانه‌ لشکر در جزیره ماند و برنگشت. آتش پشتیبانی توپخانه نیاز نیرو‌های پدافندی بود و به همین خاطر در منطقه ماندیم. هنوز پادگان لشکر در ۱۸ کیلومتری دزفول ساخته نشده بود و نیرو‌ها در همان محلی که بعد‌ها پادگان شهید باکری نام گرفت، داخل چادر‌ها می‌ماندند. دوری از دوستان و همرزمان برای نیرو‌های توپخانه مستقر در جزیره، روز‌های سختی را رقم می‌زد.

سه ماه از حضورمان در جزیره می‌گذشت. روزی به جلسه‌ شورای فرماندهی لشکر فراخوانده شدم. راه دور بود و تا از جزیره بیایم دزفول، جلسه را شروع کرده بودند. نزدیک ستاد دیدم اعضای جلسه جلوی چادری زیرانداز پهن کرده و دور هم نشسته‌اند. «آقامهدی» تا چشمش به من افتاد از جایش بلند شد و ۳۰ یا ۴۰ قدمی به طرفم آمد. حالم را پرسید و بغلم کرد. در حالی که دستش را به گردنم انداخته بود، برگشتیم جلسه. من را کنار خودش جا داد. تقریباً همه اعضای جلسه که فرماندهان و مسئولین گردان‌ها و واحد‌ها بودند، از این رفتار «آقا مهدی» متعجب شدند که چرا «جهان‌سری» را این طور گرم تحویل گرفت. خودم هم نمی‌دانستم چی شده! دوستان با اشاره‌ چشم و ابرو می‌پرسیدند «چه خبره، پسرخاله شدین؟ چیکار کردی که این همه خوب تحویلت می‌گیره؟».

«آقامهدی» از جو جلسه و پچ‌پچ بچه‌ها متوجه شد که با من حرف می‌زنند. موضوع صحبتش را عوض کرد و گفت: «برادرها، ببینید خدارو شکر که همه‌ شما رزمنده‌اید، زحمت می‌کشید و در عملیات «خیبر» زحمات زیادی متحمل شدید؛ ولی الآن تنها واحدی که از لشکر هنوز در خط جزیره مستقر است، توپخانه هست. خیلی هم زحمت می‌کشند؛ یعنی تنها نماینده لشکر امروز در خطوط مقدم جبهه‌های جنگ، توپخانه است. باید همه قدردان زحماتشان باشیم.»

قدردانی «آقا مهدی» در مقام فرمانده لشکر از نیرو‌هایی که در خط بودند، گرچه به ظاهر یک کار معمولی بود، اما باعث تقویت روحیه می‌شد و نشان می‌داد فرمانده لشکر با وجود مشغله‌های فراوان اعم از آموزش نیروها، سازماندهی، حضور در جلسات قرارگاه به منظور طراحی عملیات و… از کوچک‌ترین اتفاقات هم غافل نیست و این درس بزرگی برای همه‌ فرماندهان محسوب می‌شد که یاد بگیرند با نیرو‌های تحت امر خود، چگونه برخورد کنند. حتی بین رزمنده‌ای که پشت جبهه است و رزمنده‌ای که در خط مقدم حضور دارد، باید تفاوت قائل شد. آن‌ها مطمئناً یک ردیف بالاتر قرار می‌گیرند؛ ولو با یک تشکر زبانی.

به‌نظرم توجه به همین مسائل ریز و شاید کم‌اهمیت، «آقا مهدی» را از سایرین متمایز می‌کرد. رفتارش آن‌روز احترام به شخص من نبود. بقیه هم مثل من فرمانده گردان و واحد بودند. «آقا مهدی» آن‌روز از نیرو‌های مستقر در خط مقدم تجلیل کرد و با این کارش به همه فهماند که به یادشان است.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

درس بزرگ شهید «مهدی باکری» به فرماندهان بیشتر بخوانید »