جامعه‌شناسی خشونت

چاقوی بزرگ در دست‌ عاملان وضع موجود

چاقوی بزرگ در دست‌ عاملان وضع موجود



برای عبور کامل از این مرحله سخت- که شکر خدا با همراهی اکثریت مردم از آن عبور کرده‌ایم- محاکمه قمه‌کش‌ها و جنایتکاران را باید با قدرت ادامه داد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، جعفر بلوری طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: محاکمه اشرار و قمه‌کشانی که در روز روشن اقدام به کاردآجین کردن آن بسیجی یا مامور تامین امنیتِ همین مردم کرده‌اند، چند روزی است که آغاز شده و از آن‌سو، بازنمایی‌های تحریف شده اخبار این جنایات نیز با هدف جلوگیری از محاکمه این «طیف تبهکار» از داخل و خارج با قدرت ادامه دارد.

اینکه چطور می‌شود، رسانه‌ای با وجود تصاویر واضح ویدئویی از جنایات این اشرار، به خود جرأت می‌دهد، قاتل را «معترض» جا بزند، و چاقوی به آن بزرگی را در تحلیل‌هایش سانسور کند و نگران اعتبار حرفه‌ای و آبروی خود نباشد، اینکه فلان به اصطلاح جامعه‌شناس که، دکترای تخصصی این رشته مهم علوم انسانی را دارد، چطور نام چنین تحولات خونینی را «انقلاب عشق» و «انقلاب اخلاق» می‌نامد و اینکه چگونه می‌شود برخی چنین سوءاستفاده رسوایی از رسانه و ساحت مقدس علم را باور می‌کنند- که اگر باور نمی‌کردند بساط چنین رسانه‌هایی خود به خود جمع شده بود- موضوع این یادداشت است.

همین‌طور پاسخ به این سؤال مهم که «چرا برخورد با چنین جنایتکارانی، لازم است.» قطعا این سؤال‌های مهم، یک یا دو پاسخ ندارند و می‌توان پاسخ‌های متعددی از زوایای گوناگون برای آنها یافت.

ما اینجا تلاش می‌کنیم به اندازه وُسع و توان‌مان و در اندازه یک تحلیل ژورنالیستی، پاسخی برای آنها بیابیم و جامعه هدف‌مان در این تحلیل نیز، نه آن نوجوانان هیجان‌زده که، آن معدود جنایتکارانی است که در روز روشن، جوانان مردم را قیمه‌قیمه کردند در یک قدمی چوبه دارند. بخوانید:

دانیل کانمن، روانشناس مشهور آمریکایی در کتاب «تفکر کند و تفکر سریع» و رولف دوبلی کارآفرین سوئیسی در کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» هر دو به یک نکته مهم روانشناسی اشاره می‌کنند که می‌خواهیم با استفاده از آن، پاسخ این سؤالات را بیابیم.

نکته راجع به یک «خطای شناختی و ذهنی رایج» است و آن خطا این است: افراد غالبا نه با عقل و منطق که، با «احساس» انتخاب می‌کنند و انتخاب خود را با «عقل» توجیه می‌کنند. به عبارتی، مردم غالبا در انتخاب بین دو یا چند مورد، موردی را انتخاب می‌کنند که دوست دارند. اگر اظهارات فردی را می‌پذیرند، بیش از اینکه به‌دلیل منطق موجود در آن اظهارات باشد، به‌خاطر علاقه‌ای است که به گوینده اظهارات دارند و برعکس، اگر اظهارات فردی را نمی‌پذیرند، غالبا به این دلیل نیست که حرف‌هایش منطقی و درست نیست، بلکه به این دلیل است که گوینده را دوست ندارند. از این نکته روانشناسی، مدیران فروش بهره‌ها برده‌اند. راز «برندسازی» از کالاها برای فروش با قیمت بسیار بالا دقیقا ریشه در همین نکته و خطای شناختی دارد. شاید به دلیل وجود همین خطاست که امیر مومنان علی‌(ع) می‌فرمایند «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» یعنی، به گوینده نگاه نکن به سخن نگاه کن!

در مواجهه با تحولات جاری کشور نیز ما با دو رویکرد کاملا متفاوت مواجهیم. یکی رویکرد موافقان جمهوری اسلامی و دیگری رویکرد مخالفان این جمهوری. (چه داخلی و چه خارجی) این دو گروه سوای از اینکه کدام بیشترند و کدام کمتر، برای تحلیل تحولات نیاز به داده و اطلاعات دارند. در این دو گروه، با سواد و بی‌سواد و نخبه و آدم‌های معمولی دیده می‌شود که بسته به محیط، فرهنگ و تجربیات زیسته، علائق و اعتقاداتی دارند. همه انسان‌ها نیز به‌طور فطری از خشونت و جنایت بیزارند (مگر کسی که بیمار باشد) و جنایاتی در این کشور و طی سه ماه گذشته رخ داده و جنایتکاران نیز در حال محاکمه‌اند.

هر یک از این دو طیف، بسته به آن علائق و اعتقادات و روحیات و تجربیات زیسته‌شان، رسانه‌هایی را انتخاب و اخبار را از طریق آن دنبال می‌کنند. این‌جاست که اهمیت و جایگاه بالای «رسانه» خود را نشان می‌دهد.

رسانه‌ها مرتب در حال تولید محتوا و تغذیه فکری مخاطبان‌شان هستند و تغذیه‌کنندگان فکری دو طیف (رسانه) تلاش می‌کنند دیگری را مقصر جلوه دهند. هر یک از این تغذیه‌کنندگان (فارغ از اینکه اخبار و اطلاعات تولیدی‌شان چقدر درست است و چقدر نادرست) بتواند مخاطبش را اقناع یا «تغذیه متناسب فکری» کند برنده است. نقش پول، میزان رعایت اخلاق رسانه‌ای، و کارشناسانی که رسانه‌ها به خدمت می‌گیرند در این اقناع‌سازی یا حفظ و ارضای مخاطب، بسیار تعیین‌کننده است.

ما در طیف مقابل رسانه‌ای داریم که به هیچ چارچوب اخلاقی پایبند نیست و بنابر اعلام «گاردین» برای تاسیس آن ۲۵۰ میلیون دلار بودجه اختصاص داده شده است!

این‌جا وقتی می‌بینیم رسانه‌های لندن‌نشین، چاقوی به آن بزرگی را حذف و قاتل خونریز را «معترض» جا می‌زنند، روی همین نکته و خطای ذهنی حساب ویژه باز کرده‌اند.

بنده شخصا در این مدت، یکی از کارویژه‌هایم، گفت‌وگوی دوستانه با برخی از این مخالفان در طیف‌های مختلف- از افراد معمولی تا استاد دانشگاه- بود. شاید برای عده‌ای باورکردنش سخت باشد اما، اخبار و تحولاتی که (داده‌هایی که) به دست‌شان رسیده بود، غالبا ناقص، تحریف‌شده و یکطرفه و متناسب با روحیات و اعتقاداتی بود که داشتند و کانال‌ها و شبکه‌هایی را که اخبار را از آن دنبال می‌کردند، غالبا متناسب با علائق و روحیات‌شان بود تا میزان دقت و اعتبارشان.

آنها اخباری را معتبر می‌دانستند که، دوست‌شان داشتند! یعنی بسیاری از این افراد منابع تولید اخباری را که «دوست» داشتند بشنوند پیدا کرده و خبرها را رصد می‌کردند نه اخباری را که لزوما حقیقت را بیان می‌کنند! و این نکته چه بسا بعضا حتی، به‌صورت ناخودآگاه صورت می‌گیرد! از همین روست که می‌توان فهمید چرا، دو استاد تمام دانشگاه در یک رشته مشابه که هر دو کتاب‌های مشابه و حتی اساتید مشابهی داشته‌اند، از یک «واقعه اجتماعی» به دو نوع تحلیل صددرصد متضاد می‌رسند!

یکی، این تحولات را «انقلاب عشق» می‌بیند و دیگری آن را از زاویه «جامعه‌شناسی خشونت» و «فساد» به تحلیل می‌نشیند! ما فکر می‌کنیم، رسانه در بروز این شکاف عجیب معرفتی نقش بسیار مهمی دارد!

نکته مهم بعدی که باید در کنار نکته بالا فهمید، این است که بنا به دلایل متعدد- که به برخی از آنها در ادامه اشاره خواهیم کرد- و از جمله به‌دلیل حملات هدفمندی که طیف مخالف جمهوری اسلامی سال‌هاست به صداوسیما و رسانه‌های رسمی کشور کرده و به «ترور شخصیت» این رسانه‌ها پرداخته‌اند، این طیف غالبا اخبار را نه از منابع رسمی که از منابع نامعتبر و دشمن رصد می‌کنند طوری که وقتی تصاویر واضح جنایت مشهد را که طی آن یک چاقوکش، دو بسیجی را سلاخی می‌کرد نشان‌شان دادم برخی شوکه می‌شدند.

وقتی می‌گفتم او اصلا معترض نبود و حین فرار چهار نفر دیگر از عابران را هم با همان کارد بزرگ زخمی کرد متعجب می‌شدند. داده‌های غلط و ناقص مساوی است با تحلیل‌های ناقص و غلط. برای تایید این ادعا کافی است فقط یک ساعت-نه بیشتر- پای اخبار شبکه‌ای مثل سعودی اینترنشنال بنشینید و ببینید که این شبکه، یک شبکه تلویزیونی است یا یک شبکه تولید دروغ و نفرت و خشونت! از کسی که داده‌هایش را از چنین شبکه‌هایی می‌گیرد،آیا می‌توان انتظار تحلیل دقیق داشت؟

از قدیم گفته‌اند، تا زخم نباشد، سر و کله مگس پیدا نمی‌شود. حتما یکی از دلایل بروز چنین معضلی وجود ضعف‌های بنیادی در کشور از جمله در رسانه‌های ماست لذا مخاطب چند خط بعدی، رسانه‌های داخلی از جمله صداوسیماست.

به قول رهبر انقلاب «در جنگ‌های سخت با سلاح‌های قدیمی دیگر نمی‌شود جنگید. امروز با شمشیر و با نیزه و با این چیزها، نمی‌شود به جنگِ توپ و موشک و مانند اینها رفت. در جهاد تبیین هم همین ‌جور است؛ با شیوه‌های قدیمی [نمی‌شود کار کرد]. (۱۴۰۰/۱۲/۱۹ در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری) بسیاری از رسانه‌های ما، در حالی که رسانه‌های داخلی دشمن برای آموزش به آفریقای جنوبی و…می‌روند، هنوز با سبک و سیاق دهه شصت به جنگ ترکیبی و شناختی دشمن می‌روند. طی سه ماه گذشته بیش از هر حوزه‌ای، در حوزه «جنگ روایت‌ها» مورد هجمه بوده و از همین ناحیه لطمه خورده‌ایم. منکر کاستی‌های اقتصادی نیستیم اما این را هم می‌دانیم، یکی از مهم‌ترین اهداف این «جنگِ تحمیلیِ روایت‌ها»، همین معیشت و اقتصاد مردم است و «آرامش» و «امنیت» اولین و ابتدایی‌ترین نیاز یک کشور برای رشد و شکوفایی اقتصادی است.

اینکه چطور برخی افراد دروغ‌های شاخدار و تابلوی دشمن را باور می‌کنند را نیز می‌توان به وجود همین معضلات نسبت داد. جورج لووِنشتاین (۱۹۹۶ اقتصاددان مشهور رفتاری) نظریه جالبی دارد با نام «شکاف همدلی» (Hot-cold empathy gaps) که خلاصه‌اش این می‌شود: «فهم و درک انسان وابسته به حالات اوست.» مثلا برای فردی که بسیار عصبانی است درک این موضوع که شما چرا بسیار خوشحالید دشوار است. وقتی به‌دلیل ۸ سال کوتاهی، اقتصاد کشوری به ویرانه تبدیل می‌شود و تلاش‌های شبانه‌روزی برای جبران این کاستی‌ها نیز، از سوی همان طیف و با راه‌اندازی آشوب و اغتشاش به حاشیه رانده می‌شود، وقتی با رسانه‌هایی روبه‌رو می‌شویم که فلسفه وجودی‌شان، راه‌اندازی جنگ اعصاب است، قطعا افرادی پیدا می‌شوند که نتوانند مسائل را «درست» تحلیل کنند. یکی از قربانیان این جنگ وقتی با این جمله‌ام مواجه شد که «بیا منطقی بحث کنیم» این‌طور پاسخم را داد: «با من منطقی بحث نکن وقتی توان پرداخت اجاره خانه‌ام را ندارم.» این همان «شکاف همدلی» است! و کسی که دچار این شکاف شد، چاقوی به این بزرگی را نمی‌تواند ببیند!

برای عبور کامل از این مرحله سخت- که شکر خدا با همراهی اکثریت مردم از آن عبور کرده‌ایم- محاکمه قمه‌کش‌ها و جنایتکاران را باید با قدرت ادامه داد.

پس از آن باید رفت سراغ مراکز تولید دروغ و نفرت که به اسم «رسانه» آتش این فتنه را روشن کردند و حالا به اسم «کارشناس» در حال تبرئه قاتلان و ارائه راه‌حل هستند.

شانزده ماه پیش و در همان روزهای نخستی که دولت آقای رئیسی روی کار آمد در همین ستون هشدار داده بودیم که بزرگ‌ترین چالش این دولت نه «وضع موجود» که «عاملان وضع موجود» خواهند بود.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

چاقوی بزرگ در دست‌ عاملان وضع موجود بیشتر بخوانید »

جنایت هولناک لاهیجان را چه کسانی و چگونه رقم زدند؟

جنایت هولناک لاهیجان را چه کسانی و چگونه رقم زدند؟



رسانه‌های فارسی‌زبان لندن و تل‌آویونشین طی دوونیم ماهی که گذشت، هیچ قانونی در حوزه رسانه نبوده که در مواجهه با کشورمان، زیر پا نگذاشته باشند. از ترویج علنیِ «پلیس‌کشی» تا آتش زدن مساجد و…

جعفر بلوری طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: آشوب‌های زورکی و مصنوعی، عمر طولانی ندارند، اگرچه شروعی پُرسروصدا داشته باشند. در این میان اگر با استفاده از «جادوی رسانه» و «حقه‌های شیطانی» و صدالبته «جنایت‌های قرون وسطایی» چنین آشوب‌هایی را «گسترده و بزرگ» و «جدی» جا بزنند هم، طول عمرشان مفتضحانه تمام می‌شود که دیدیم تمام شد.

دیروز آشوب‌سازان لندن و تل‌آویونشین و آن اقلیت کم‌هوش داخلی‌شان سیلی سختی از مردم باهوش ایران خوردند و مفتضح شدند!

حالا شاید بشود در چنین فضایی این تاریخ دوونیم ماهه را تورقی زد و به دور از هیاهوهای سیاسی، به تحلیل برخی تحولات آن نشست. می‌خواهیم، قطعه‌ای از این تاریخ کوتاه را برداشته، با استفاده از نظریات و ایده‌هایی در مبحث «جامعه‌شناسی خشونت» و «جرم»، آن را- نه خیلی عمیق- که در حد یک مقاله ژورنالیستی، تبیین کنیم: ۱۲ آبان ۱۴۰۱ جنایت تکان‌دهنده در شهرستان لاهیجان! جامعه هدف‌مان از کل این تکه از تاریخ، ۱۷ نوجوان است!

۱۷ یا ۱۸ نفر که غالبا نوجوانان ۱۶ و ۱۷ ساله‌اند، به همراه یک خانم معلم وارد خانه یک مامور پلیس شده، او را جلوی زن و فرزندنش، به شکل وحشیانه‌ای سلاخی می‌کنند.

خواندن جزئیات این جنایت آن‌قدر تکان‌دهنده است که دود از کله آدم بلند می‌کند. در بین قاتلان، چند دختر و پسر هستند که وقتی در حال توضیح حادثه‌اند، به اقتضای سن کمی که دارند، به خوبی نشان می‌دهند، نه تحلیلی از سیاست دارند، نه از اقتصاد و فرهنگ چیز زیادی می‌فهمند و در عمر کوتاه‌شان چه‌بسا حتی یک مرغ را هم نکشته باشند.

در و دیوار خانه آن شهید امنیت اما چنان مملو از خون شده که یادآور جنایات داعش است و بیش از هر چیز میزان بالای قساوت را نشان می‌دهد. سؤال این است: چطور ناگهان ۱۷ نوجوان که به احتمال زیاد هیچ سابقه جنایی ندارند، در اولین تجربه خود این‌طور وحشی می‌شوند؟ این ۱۷ یا ۱۸ نفر که گفته می‌شود اصلا یکدیگر را نمی‌شناختند، چگونه یکدیگر را پیدا کرده و در راهِ هم قرار می‌گیرند و به‌طور دسته‌جمعی به سمت قربانگاه حرکت می‌کنند؟

به این نکته هم توجه کنید که همه این افراد بلااستثناء پس از دستگیری در حالی که‌ گریه می‌کنند این جملات را تکرار کرده‌اند: «اصلا نفهمیدم چی شد… به خدا خودمم باور نمی‌کنم این کارو کرده باشم. جوگیر شدم….»

«امیل دورکیم» را پدر جامعه‌شناسی می‌دانند چرا که این حوزه مهم علوم انسانی را رسما وارد ساحت علم کرد و مطالعه روش‌مند «جامعه» را رسما کلید زد.

او در کتاب مهم «قواعد روش جامعه‌شناسی» از ایده «امر اجتماعی»(Social Fact) رونمایی می‌کند. «امر اجتماعی» را می‌توان به‌عنوان بنیادی‌ترین مسئله جامعه‌شناسی در دوران کلاسیک و حتی بعد از آن نام برد و بسیاری از جامعه‌شناسان می‌گویند شناخت هستی و ماهیت امر اجتماعی و پاسخ به چگونگی تولید آن، می‌تواند ما را در درک بهتر جهان اجتماعی و چگونگی ساخت مسائل و پدیده‌های اجتماعی یاری رساند.

به زبان ساده‌تر می‌توان گفت، امر اجتماعی، شیء یا واقعیتی بیرون از انسان است و بر اذهان و رفتار جامعه اثر می‌گذارد و می‌تواند به ما در حل برخی مسائل و پدیده‌های اجتماعی [اینجا جنایت لاهیجان] یاری رساند. راه حس کردن وجود این واقعیت نیز، مقاومت کردن در برابرش است.

این ماجرا را به عمد از نگاه دورکیم دنبال می‌کنیم و با یکی دو مثال ساده ادامه می‌دهیم:

تصور کنید در استادیوم فوتبال و در جمع تماشاچیان بازی استقلال و پرسپولیس هستید. یک استقلالی وارد جمع تماشاچیان متعصب پرسپولیسی می‌شود. آیا می‌تواند مثل همیشه علیه تیم پرسپولیس شعار دهد؟ آنچه اینجا سنگینی‌اش را حس می‌کند و کار را برایش دشوار می‌نماید، همان امر اجتماعی است که در آن جمع ولو محدود، ظهو و بروز یافته است. گاهی این فضا، فرد را به سمت رفتارهایی هُل می‌دهد که شاید اگر بعدها تصاویر آن رفتارهایش را ببیند، متعجب شده و شرمگین شود.

یا فضایی را تصور کنید که مثلا، بسیاری از تولیدکنندگان کفش به دستگاه‌های پیشرفته مجهز شده و برای کاهش هزینه‌ها و افزایش میزان و سرعت تولید، روش تولید سنتی را کنار گذاشته‌اند. اینجا یک «حقیقت» و «امر اجتماعی» به وجود آمده که همه تولیدکنندگان را به سمت مجهز شدن به دستگاه‌های پیشرفته سوق می‌دهد و اگر فرد بخواهد همچنان روی تولید سنتی اصرار بورزد، به احتمال قریب به یقین، سنگینی آن را به شکل «ورشکستگی» به چشم خواهد دید! این همان «امر اجتماعی» است که تولیدکنندگان سنتی را به سمت مجهز شدن به دستگاه‌های مدرن هُل می‌دهد.

دورکیم «امر اجتماعی» را یک پدیده کاملاً جمعی و نه فردی می‌داند و معتقد است وقایع حیات فردی با وقایع حیات‌جمعی نامتجانس هستند. این جامعه‌شناس شهیر فرانسوی در ادامه وقتی به مسئله «جرم» و «نابهنجاری‌های اجتماعی» می‌رسد تاکید می‌کند، وجود امر اجتماعی در وقوع جنایت و بزهکاری‌ها، به معنای بی‌اختیار بودن فرد و تبرئه متخلف نیست و برخورد قوه قهریه با متخلف لازم است.

برگردیم به جنایت شهرستان لاهیجان. آن‌طور که گفته شده، این ۱۷ نوجوانان، هماهنگی قبلی با یکدیگر نداشته‌اند و در فضایی مشترک قرار گرفته و هیجانات و خشم یکدیگر را در طول راه تقویت کرده‌اند. چیزی شبیه به «هیستری جمعی» که افراد هیجانات [اینجا خشم] یکدیگر را تقویت می‌کنند و رفتارهای مشابهی بروز می‌دهند. تحت فضایی که باعث بروز این «امر اجتماعی» شده قرار گرفته و رفته‌رفته تبدیل به هیولاهایی می‌شوند که اقدام به قصابی یک فرد بی‌گناه جلوی چشم خانواده‌اش می‌کنند. اما با گذشت زمان و خروج از این فضا، وقتی با اقدامات‌شان مواجه می‌شوند، حیرت‌زده می‌گوید: «اصلا نفهمیدم چی شد؟» اما این فضا و «امر اجتماعی» در ماجرای جنایت لاهیجان، چگونه و توسط چه کسانی تولید شد؟ بخوانید:

راجع به سوءاستفاده از علم و تکنولوژی که باعث ظهور جنبش‌های مخالف علم در جهان شده، پیش از این در این ستون توضیحات مبسوطی داده‌ایم. ما فکر می‌کنیم پاسخ سؤال دو خط بالاتر این یادداشت در تکنولوژی «رسانه» است.

فضای مجازی در ایران به‌دلیل برخی کوتاهی‌ها و حتی خیانت‌ها سال‌ها رها و وِل بوده و اثرات مخرب برخی عقب‌ماندگی‌ها در این حوزه مدت‌ها باقی خواهد بود. فضای مجازی درست مثل فضای حقیقی، نیاز به قانون دارد. در تاریخ می‌خوانیم جوامع اولیه و وحشی برای خروج از «وضعیت طبیعی» بود که رفته‌رفته و طی سال‌ها دریافتند که باید قوانینی وضع کنند چرا که نبود قانون را مساوی با ادامه هرج و مرج و خشونت می‌دیدند.

چه خوش‌مان بیاید چه نه، جریان‌های سیاسیِ وابسته‌ای در این کشور تنفس می‌کنند که ادامه حیات سیاسی‌شان به حاکم بودن چیزی شبیه به همین وضع طبیعی در «فضای مجازی» گره خورده و در چنین فضایی است که می‌توان، امرهای اجتماعی ترسناکی به شکل کاملا مصنوعی و زورکی خلق کرد و عده‌ای کم‌خرد ولو قلیل را تبدیل به قاتلانی کرد که به راحتی به جان و مال و ناموس مردم تعرض می‌کنند.

بروید و قوانینِ خالقان ارزش‌هایی مثل آزادی بیان، دموکراسی و گردش آزاد اطلاعات را مطالعه کنید. درست مثل فضای حقیقی جامعه، قوانین بسیار سفت و سختی بر فضای مجازی این جوامع نیز حاکم است.

همین دو روز پیش بود که خبرگزاری آسوشیتدپرس گزارش مفصلی از آغاز عملیات سالانه و سراسری پلیس آلمان برای برخورد با تخلفات فضای مجازی منتشر کرد و نوشت پلیس آلمان کسانی را که اقدام به انتشار اخبار دروغ و نفرت‌پراکنی می‌کنند، شناسایی کرده و به‌صورت جست‌وجوی خانه به خانه شروع به دستگیری آنها می‌کند.

جالب است که، بخش مهم این سوءاستفاده از تکنولوژی رسانه، از سوی همین کشورهایی صورت می‌گیرد که برای رسانه‌های خود قوانین سفت و سخت وضع کرده‌اند.

رسانه‌های فارسی‌زبان لندن و تل‌آویونشین طی دوونیم ماهی که گذشت، هیچ قانونی در حوزه رسانه نبوده که در مواجهه با کشورمان، زیر پا نگذاشته باشند. از ترویج علنیِ «پلیس‌کشی» تا آتش زدن مساجد و… را علنا ترویج و تشویق کردند.

الحق والانصاف اکثریت جامعه هوشیار ایرانی، فریب این شعبده‌بازی‌های رسانه‌ای را نخوردند و تنها آن معدود افرادِ خامی فریب خوردند که جنایتی مثل جنایت لاهیجان را رقم زدند.

شاید انگیزه و هدف اولیه از راه‌اندازی رسانه، «اطلاع‌رسانی»، «گردش آزاد اطلاعات» و به قول «هابر ماس» کمک به «دموکراسی» و «تشکیل حکومت مشروع» بوده باشد اما همین تحولات اخیر در ایران نشان داد، امروز «اطلاع‌رسانی» و «گردش آزاد اطلاعات» تنها یکی از اهدافِ آن هم فرعی و کم‌اهمیت این تکنولوژی است.

رسانه کارکردهای مثبت و منفی زیادی دارد اما به نظر می‌رسد «خرفت کردن» و « هیولاسازی» را نیز باید به کارکردهای منفی این تکنولوژی افزود. جنایات بزرگ و ترسناک لاهیجان و شهرک اکباتان را مقایسه کنید با حادثه ایست قلبی یک دختر حین انجام وظیفه یک پلیس و نوع واکنش رسانه‌هایی که بالا به آنها اشاره کردیم را به این دو، با یکدیگر مقایسه کنید.

حالا شما پاسخ دهید. اینها رسانه‌اند یا کارخانه‌های هیولاسازی؟

ما فکر می‌کنیم، آن ۱۷ نوجوان قربانیان فضای مجازی بی‌در و پیکری هستند که سال‌ها بر این کشور تحمیل شد و فضای مجازی این قدرت و توانایی را دارد که با ایجاد «امرهای اجتماعی مصنوعی» قربانیان بیشتری بگیرد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جنایت هولناک لاهیجان را چه کسانی و چگونه رقم زدند؟ بیشتر بخوانید »