جامعه قرآنی

برادران قرآنی که برای شهادت از هم سبقت گرفتند

برادران قرآنی که برای شهادت از هم سبقت گرفتند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جمعی از اعضای جامعه قرآنی به نیابت از قاریان، حافظان و فعالان قرآنی در دیدار‌های هفتگی خود با خانواده شهدای قرآنی به دیدار خانواده شهیدان «داوود و مجید کشتکار سهی» رفتند و با مادر و برادران و خواهران شهید صحبت کردند.

در این دیدار اساتید قرآنی «محمد خواجوی»، «احمد ابوالقاسمی» و «سعید پرویزی»، «رحیم قربانی» مسوول قرآن و عترت بسیج را همراهی کردند.

پس از تلاوت آیاتی از قرآن کریم توسط استاد پرویزی، استاد خواجوی که از اساتید قرآنی شهیدان کشتکار نیز بود در صحبت‌هایی اظهار داشت: در قرآن آمده است افرادی که ایمان به خدا و رسول آوردند و تردید به خود راه ندادند در عمل با جان و مال خود در راه خدا مجاهدت کردند. ایمان سه مرحله دارد، اول معرفت، دوم جاری کردن به زبان و سوم جاری شدن در جان.

وی افزود: هر سه را شهدا انجام دادند و با همه وجود، جان و مال‌شان را در طبق اخلاص گذاشتند. قرآن می‌فرماید این‌ها نشانه صدق هستند، مدعی زیاد است، عده‌ای در مسیر می‌آیند و موفق نمی‌شوند، ولی این‌ها صادق هستند، این صادقین در بهشت قرار می‌گیرند و خالد هستند. سپس خداوند می‌فرماید هم آن‌ها از خداوند راضی و هم خداوند از آنان راضی است که این‌ها عظمت کار را نشان می‌دهد.

خواجوی در ادامه گفت: مدت‌ها در خدمت این دو شهید بودم. در این ۷۰ سال زندگی ما نتوانستیم چیزی انجام بدهیم، ولی این عزیزان یک شبه ره صد ساله رفتند. بچه‌ها می‌آمدند مسجد پدرشان هم مرد خوشرو و مسجدی بود. از آنجایی که راه را خوب و درست انتخاب کرده بودند به جایی رسیدند که لیاقتش را داشتند.

برادران قرآنی که برای شهادت از هم سبقت گرفتند

مادر شهید نیز در ارتباط با فرزندانش گفت: مجید جلسه قرآن می‌گرفت و قرآن می‌خواند. ۱۶ دی داوود شهید شد. چند سال بعد هم مجید. آنقدر رفت و آمد تا در کربلای ۵ به شهادت رسید. چتد سال پیکرش برنگشت. مجید آخرین باری که به جبهه رفت، کسالت داشت، گفتم نرو مریض هستی، گفت باید به تکلیفم عمل کنم.

سال ۱۳۹۸ پیش از کرونا رهبر معظم انقلاب اسلامی به دیدار این خانواده شهید آمده بود. خواهر شهید در رابطه با آن دیدار تعریف کرد: از شبکه افق تماس گرفتند، نمی‌دانستیم قرار است رهبری بیایند. یک گروهی از ساعتی قبل آمد و اطلاع داد همه خواهرها و برادر‌ها باشند. گفتند پدر را هم از بیمارستان بیاورید، اما نمی‌توانستیم، چون تازه عمل شده بود، خواهرها و حاج محسن آمدند، اصلا باورمان نمی‌شد. رهبر معظم انقلاب اسلامی آمدند و ساعتی پیش ما بودند. پدرم خیلی دوست داشت ایشان را ببیند، حتی بعد از اینکه کمی بهتر شد گفتند پدر را ببریم بیت، اما نشد.

رحیم قربانی در تکمیل صحبت‌های خواهر شهید گفت: اهتمامی که رهبر معظم انقلاب اسلامی به دیدار خانواده شهدا دارند را بسیاری از مسوولین ندارند و این جای تاسف است.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برادران قرآنی که برای شهادت از هم سبقت گرفتند بیشتر بخوانید »

شهادتش را از فضای مجازی دیدم/ قسم به حضرت زهرا (س) دلم را برای رفتنش نرم کرد

خبر شهادت فرزندم را در فضای مجازی دیدم/ قسم به حضرت زهرا (س) دلم را برای رفتنش نرم کرد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جمعی از اعضای جامعه قرانی کشور به نیابت از حافظان، قاریان و فعالان قرآنی در دیدار‌های هفتگی خود با خانواده شهدای قرآنی به دیدار خانواده شهید مدافع حرم حسین معز غلامی رفتند و با مادر این شهید گفت‌وگو کردند.

مادر شهید مدافع حرم با اشاره به اینکه در جلسات و مدرسه تلاوت قرآن برعهده حسین بود درباره فعالیت‌های قرآنی فرزندش اظهار داشت: از بچگی در جلسات حاج آقا ابوالقاسمی شرکت می‌کرد، جزء ۳۰ را که حفظ کرد، رفت سراغ جزء اول، سپس به کلاس مداحی رفت و در کنارش قرآن را ادامه داد، تا اینکه توانست چند جز را حفظ کند.

وی به حضور همیشه در صحنه‌ی شهید اشاره کرد و ادامه داد: در فتنه ۸۸ از بسیجیان فعال مسجد قمر بنی هاشم بود با سن کمی که داشت برای دفاع از انقلاب می‌رفت. چندبار که گفتم سنت کم است و نرو گفت مگر حسین فهمیده چند سالش بود. از ناحیه کتف در همان دوران آسیب دید.

وی تصریح کرد: همزمان در دانشگاه سراسری و امام حسین باهم قبول شد، خودش یک روز به پدرش گفت اگر دکتری به من بدهند باز دوست دارم دانشگاه امام حسین (ع) بروم. پدر حسین هم‌نیروی هوایی بود، دوست داشتم حسین هم برود نیروی هوایی، ولی خودش سپاه را دوست داشت.

مادر شهید معزغلامی بیان کرد: به خاطر سوریه فوق دیپلم گرفت و سال ۹۴ اولین اعزامش به حلب بود. هنوز ۲۰ سالش نشده بود، آمد که اجازه بگیرد گفتم نه، صحبت کرد، حرف زد، گفت اگر امروز اجازه ندهی یعنی روز عاشورا هم اگر بودی نمیگذاشتی، او را به حضرت زهرا (س) سپردم، چون عاشق خانم بود قبول کردیم که برود. بار دوم هم باز از احساسات ما استفاده کرد فاطمیه هم بود پدرش اجازه نداد گفت اگر اجازه نمی‌دهید دیگر برای حضرت زهرا (س) روضه نخوانید، همین شد که اجازه دادیم رفت.

وی افزود: از بچه‌هایی که از لحاظ اعتقادی ضعیف بودند دعوت می‌کرد تا قران یاد بگیرند. شب‌های جمعه شاه عبدالعظیم بود، دائم فعالیت می‌کرد و یک‌لحظه آرام نبود. یک روز آمد خانه سریع لباس‌هایش را عوض کرد، گفت می‌خواهم بروم تولد، تعجب کردم، چون اهل این چیز‌ها نبود، وقتی برگشت گفتم کجا بودی؟ گفت سر مزار شهدای گمنام بودیم برای یک‌از بچه‌هایی که جذبش کردیم آنجا تولد گرفتیم.

مادر شهید تصریح کرد: ۲ روز قبل از شب تولد ۲۳ سالگی شهید شد، و همان شب خبر شهادتش را از شبکه‌های مجازی دیدم. زیاد تماس نمیگرفت و می‌گفت بگذار بچه‌هایی که زن و بچه دارند از تلفن استفاده کنند، خودمان در حد یک پیام که از او خبردار بشویم ارتباط داشتیم، می‌گفت هر زمان شهید شوم اولین نفر تو باخبر می‌شوی، همین هم شد، گوشی را که باز کردم دیدم خبر شهادت حسین را گذاشته‌اند.

وی در توصیه‌ای به مسوولان و مدیران قرآنی گفت: آموزش پرورش از لحاظ قرآنی ضعیف است. اجازه نمی‌دهند معلم در مدارس قرآن تدریس کنند و مسوولین باید فکری به حال این وضعیت کنند.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خبر شهادت فرزندم را در فضای مجازی دیدم/ قسم به حضرت زهرا (س) دلم را برای رفتنش نرم کرد بیشتر بخوانید »

شهیدی که مادر عماد مغنیه برای مراسمش به تهران آمد

شهیدی که مادر عماد مغنیه برای مراسمش به تهران آمد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جمعی از اعضای جامعه قرآنی به نیابت از قاریان، حافظان و فعالان قرآنی در برنامه هفتگی دیدار با خانواده شهدا به دیدار خانواده شهید مدافع حرم حمیدرضا اسداللهی رفتند و با پدر و مادر شهید به گفتگو پرداختند.

پدر شهید از تربیت قرآنی شهید سخن گفت و اظهار داشت: هر محفلی که در آن قرآن است محفل خاصی است، پدر ما قرآنی و از دوستان مرحوم خسروشاهی بود. ما بچه‌ها را از دوران بعد دبستان برای تشویق درس، سفر زیارتی می‌بردیم. یک سال شرط سفر حج گذاشتم معدلش ۵ صدم بالاتر از شرط معدلی که گذاشتیم شد. بچه‌ها در حفظ و قرائت کوشا بودند، حمیدرضا حلقه قرآنی برای بچه‌های مسجد در مسجد موسی بن جعفر برگزار می‌‎کرد و در این زمینه فعال بود.

وی تصریح کرد: امسال هفتمین سال شهادت حاج حمید است و شب چله‌هایمان مصادف با سالگرد شهادت شده. او از خادمین پژوهشی جمکران بود که ما بعد از شهادت متوجه آن شدیم.

پدر شهید اسداللهی به حضور حاج قاسم چند روز پس از شهادت فرزندش اشاره کرد و افزود: تقریبا بعد از پنج شش روز که پیکر از سوریه آمد چندین خبرنگار آمده بودند دوستی زنگ زد و گفت بگو خبرنگار‌ها بروند، خبرنگار‌ها که رفتند پشت بندش حاج قاسم آمد. ایشان را که دیدم متعجب شدم. نشستیم و کمی باهم صحبت کردیم، یکی از همرزمان سردار از وصف حاج حمید خواست بگوید که سردار گفت من حمید را چندین سال است می‌شناسم. از آن طرف مادر شهید عماد مغنیه خودش را به تهران رساند، در مجلس او حضور یافت و چند دقیقه‌ای صحبت کرد. بچه‌های جهادی یمن، بچه‌های فعال فرهنگی پاکستانی و عراقی به دیدار ما آمدند و به ما لطف داشتند، هرجا رفتیم فهمیدیم اثری از خودش به جای گذاشته است.

رحیم قربان از مسوولان قرآنی گفت: چند روز بعد از آزادی خانطومان به جایی که حمیدرضا شهید شد رفتیم و از آن بازدید کردیم حتی باقیمانده ترکش‌ها آنجا بود و فیلمش را گرفتم.

پدر شهید ادامه داد: بار‌ها به سوریه رفتیم و یکبار هم حاج قاسم ما را برای کار فرهنگی برد، اما قسمت نشده مقتل شهیدمان را ببینیم.

مادر شهید درباره فرزندش گفت: حمیدرضا از ابتدایی قرآن کوچکی داشت و در مهدیه قرآن واقع در خیابان خراسان با آقای فومنی قرآن تمرین می‌کرد. یک واکمن جایزه گرفته بود که با آن قرآن حفظ می‌کرد و خواهرش را تشویق کرد که همین باعث شد دخترم را کلاس حفظ یکساله بگذارم و موفق به حفظ قرآن شد. خداراشکر در منزل همیشه قرآن تلاوت می‌شد.

وی به ۲ خصوصیت ویژه شهید اشاره داشت و بیان کرد: یکی اینکه همیشه دستبوس پدر و مادر بود، گاهی کف پایم را می‌بوسید که من ناراحت می‌شدم، خصوصیت دوم اینکه هرجا بود نماز اول وقتش فراموش نمی‌شد از کودکی این خصوصیت را داشت. گاهی میگفتم حمید مرتب روزه میگیری مریض می‌شوی، می‌گفت نه باید با روزه خودسازی کرد. در راهیان نور و جهادی فعالیت داشت، کلاس‌های مهدویت در خارج از کشور برپا می‌کرد.

مادر شهید بیان کرد: یکبار حمیدرضا به من گفت فرماندهی داریم که همه جا هست و دشمن از ایشان میترسد، بعد از شهادت فهمیدم منظورش سردار سلیمانی است. از همه نظر فرزند خوبی برای ما بود، نجابت و چشم پاکی‌اش زبانزد بود. روی حجاب حساسیت داشت و برایم جالب بود یکبار زمان راهنمایی از مدرسه آمد، گفتم برود نان بخرد گفت نمی‌توانم، پرسیدم چرا؟ گفت الان دختر‌های راهنمایی و دبیرستان تعطیل می‌شوند نمی‌خواهم با آن‌ها چشم در چشم شوم. برای رفتن به سوریه مشکلی پیش آمد تماس گرفت و خواست روضه نذر کنم، روضه پنج تن نذر کردم که کارش درست شد و به سوریه رفت، بعدا فهمیدم این نذر برای رفتن به سوریه بود.

پدر شهید در پایان این دیدار گفت: سر نماز ترکشی به شاهرگ حمیدرضا خورد و یاحسین گویان به شهادت رسید. افتخار ما این شهداست هرچند در قیاس با حضرت زینب (س) چیزی نیستیم، اما ما هم جز زیبایی چیزی ندیدیم، امیدوارم به زودی ظهور حضرت حجت (عج) را ببینیم. الان با این اتفاقاتی که در کشور افتاده است مدام می‌گویم خداراشکر حمید نیستی ببینی. از خدا میخواهم همه را به راه راست هدایت کند.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهیدی که مادر عماد مغنیه برای مراسمش به تهران آمد بیشتر بخوانید »

دیدار جمعی از فعالان جامعه قرآنی با خانواده شهیدان هواپیمای اوکراینی

قاب عکس امامین انقلاب روی میز کار شهید «صالحه» در کانادا/ آیه‌ای که شهید در شرکت «سامسونگ» به نمایش گذاشت


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: صفات قرآنی، یکی از ابعاد شخصیتی شهداست؛ برای همین است که خداوند خریدار شهداست و آن‌ها را در بهشت خود عندربهم یرزقون می‌کند. وقتی از شخصیت قرآنی شهدا صحبت می‌کنیم، این شخصیت خدایی را می‌توانیم در تمام ابعاد زندگی آن‌ها ببینیم؛ از رعایت تقوا و حفظ حرمت نامحرم گرفته و تا حراست از بیت‌المال، انفاق و ده‌ها خصوصیت دیگر.

شهیدان «محمد صالحه» و «زهرا حسنی سعدی» نیز تمام ابعاد زندگی‌شان قرآنی بود؛ همان جوانان نخبه‌ای که در حادثه هواپیمای اوکراینی به شهادت رسیدند و بعداً عکس آن‌ها با سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، در رسانه‌ها مورد توجه قرار گرفت. زمانی با زندگی این شهیدان والامقام آشنا شدم که همراه با جمعی از فعالان جامعه قرآنی، به منزل شهید «محمد صالحه» رفته و پای سخنان پدر و مادر این شهید والامقام نشستم.

ابتدا پدر شهید صحبت کرد و از سفر فرزندش به کانادا گفت و تأکید کرد: «محمد» می‌گفت که می‌خواهم زودتر تحصیلات خود را تمام کنم و به ایران برگردم؛ نمی‌خواهم آن‌جا بمانم و وقتی هم دید که این کشور شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی را محکوم نکرده است، تصمیم گرفت تا برای همیشه کانادا را ترک کند.

پدر شهید محمد صالحه همچنین گفت که «محمد بین علم، عمل و معنویت، در خود تطابق ایجاد کرده بود»؛ این بخش از سخنان پدر شهید را می‌توان چکیده‌ای از همه عمر این شهید والامقام دانست؛ چراکه پدر معتقد است که این موضوع موجب سریع‌تر شدن رشد تکاملی فرزندش شد. (بیشتر بخوانید).

اما پس از روایت‌های شیرین پدر شهید محمد صالحه، نوبت به روایت‌های دلچسب مادر این شهید والامقام رسید. مادر، صفات فرزند و عروس شهید خود را یکی‌یکی با آیات قرآن کریم تطابق داده و مثال‌های مرتبطی را از زندگی این شهیدان والامقام روایت می‌کند.

پدر شهید صالحه

مادر شهید صالحه در ابتدا با بیان این‌که در قرآن کریم آمده است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ»، می‌گوید: تقوا سرلوحه زندگی این شهیدان «محمد صالحه» و «زهرا حسنی‌سعدی» بود و آن‌ها در همه زمینه‌ها، تقوا را رعایت می‌کردند. برای نمونه؛ در سوره «حجرات» آمده است که از غیبت، سوءظن و تجسس دوری کنید؛ محمد و همسرش این ویژگی‌ها را داشتند و من به هیچ‌وجه ندیدم که آن‌ها غیبت کنند، یا این‌که به کسی سوءظن داشته باشند و یا تجسس کنند.

مادرشوهر شهید «زهرا حسنی‌سعدی» ادامه داد: شهید «زهرا حسنی‌سعدی» عروس ما بود؛ این درحالی است که برخی عروس‌ها ممکن است که کنجکاوی کنند تا بفهمند که مادر و پسر با‌هم چه می‌گویند؛ اما وقتی من و محمد باهم صحبت می‌کردیم، او اصلا توجهی نمی‌کرد که چه می‌گوییم. همچنین به هیچ‌چیزی بدون‌دلیل توجه نمی‌کرد، مگر این‌که ما او را متوجه می‌کردیم که مثلا به یک موضوع دقت کند؛ چراکه نمی‌خواست در موضوعی تجسس کند.

خداوند در آیه مبارک «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ…» [۱] خطاب به پیامبر اکرم (ص) می‌گوید که «و [ای پیامبر]به زنان باایمان بگو که چشمان خود را (از نگاه به مرد نامحرم) فرو بندند…»؛ بر این اساس، مادرشوهر شهید زهرا حسنی‌سعدی می‌گوید که این شهید والامقام تا حدی به این آیه از قرآن کریم عمل می‌کرد که گویی اساتید را در کلاس درس، از روی کفش‌شان می‌شناخت!

«قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ…» [۲]، آیه دیگری بود که مادر شهید «محمد صالحه» به آن اشاره کرد. در این آیه نیز خداوند متعال خطاب به پیامبر اکرم (ص) گفته است: «به مردان باایمان بگو که چشمان خود را (از آنچه دیدنش حرام است) فرو بندند». مادر در ادامه می‌گوید: محمد اگر در راه‌پله ساختمان بود و از کنار من رد می‌شد، یا این‌که من از کنارش رد می‌شدم، متوجه نمی‌شد که من مادرش هستم، مگر این‌که او را صدا می‌کردم.

مادر شهید «محمد صالحه» عبارت «لاتسرفوا» که در قرآن کریم به آن اشاره شده است را مطرح می‌کند و می‌گوید: قرآن کریم به مومنان توصیه کرده است که اسراف نکنید! زمانی که برای خرید عروسی محمد و همسرش به بازار رفته بودیم، صحبت بر این موضوع می‌شود که یک لباس عروس را برای عروسم بخریم و «محمد» نیز خودش مایل بود تا این لباس را برای همسرش بخرد؛ اما او به مادرش می‌گوید که «شیطان می‌خواهد در این‌جا ما را گول بزند. من این لباس را نمی‌خواهم». این شهیدان والامقام با وجود این‌که تکمن مالی داشتند؛ اما در همه زمینه‌ها با قناعت زندگی کرده و از اسراف دوری می‌کردند.

مادر در ادامه بیان ویژگی‌های فرزند و عروش شهیدش، به آیه‌ای دیگر از قرآن کریم اشاره می‌کند و می‌گوید: قرآن کریم گفته است: «ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَٰلَهُمْ فِى سَبِیلِ ٱللَّهِ ثُمَّ لَا یُتْبِعُونَ مَآ أَنفَقُواْ مَنًّا…»؛ [۳]یعنی: «آنان که مال‌شان را در راه خدا انفاق کنند و در پی انفاق منّتی نگذارده و آزاری نکنند، آن‌ها را پاداش نیکو نزد خدا خواهد بود و از هیچ پیشامدی بیمناک نباشند و هرگز اندوهناک نخواهند بود»؛ شهیدان «محمد صالحه» و «زهرا حسنی‌سعدی» در زندگی خود، به این نکته خیلی توجه داشتند که چه‌کسی، چه نیازی‌هایی دارد؟ تا بتوانند به آن‌ها کمک کنند.

مادر شهید محمد صالحه

این مادر شهید، «رعایت تقوا» را یکی دیگر از خصوصیات شهیدان «محمد صالحه» و «زهرا حسنی‌سعدی» دانست؛ تا جایی که به تعبیر او، رعایت تقوا در جزءبه‌جزء زندگی این شهیدان موج می‌زد. به گفته مادر: «آن‌ها خیلی رازدار بودند و اسرار دیگران را فاش نمی‌کردند. مثلاً زمانی که «محمد» در «باشگاه پژوهشگران جوان»، برای المپیاد تدریس می‌کرد، برادرش نیز شاگرد او بود؛ بنابراین با توجه این این‌که او سوالات المپیاد را طراحی می‌کرد، می‌توانست برادر خود را راهنمایی کند تا او هم به المپیاد جهانی راه پیدا کند؛ اما برادرش می‌گوید که «محمد» وقتی در منزل به او تدریس می‌کرد، حتی کل موضوعی که قرار بود در رابطه با آن سوال طرح کند را به او تدریس نمی‌کرد. «باشگاه پژوهشگران» جوان هم به امانت‌داری «محمد» اعتماد داشت که طراحی سوال‌ها را به او سپرده بود».

«وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» (و به پدر و مادر نیکی کنید!)؛ توصیه‌ای الهی است که چندبار در قرآن کریم به آن اشاره شده و مادر شهید «محمد صالحه» نیز آن را یکی دیگر از ویژگی‌های اخلاقی فرزند و عروس شهید خود عنوان می‌کند. مادر می‌گوید: «محمد» و همسرش هیچ‌وقت جلوتر از من راه نمی‌رفتند؛ مثلاً با وجود این‌که سریع‌تر از می‌توانستند از پله‌ها بالا روند؛ اما پشت‌سر من حرکت می‌کردند. وقتی می‌گفتم «زهرا خانم شما سمت راست هستی، ابتدا شما بروید!»، می‌گفت «نه شما مامان هستید». قرآن کریم همچنین توصیه کرده است: قبل از آن‌که پدر و مادر شما نیاز خود را اعلام کنند، شما باید نیاز آن‌ها را برآورده کنید؛ لذا آن‌ها به این توصیه قرآن نیز عمل می‌کردند.

مادر شهید «محمد صالحه» در ادامه به آیه «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم…» (محمّد (ص) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند…) [۴]اشاره می‌کند و می‌گوید: این آیه قرآن کریم در زندگی سیاسی شهیدان «محمد صالحه» و «زهرا حسنی‌سعدی» پررنگ بود. از جمله این‌که وقتی در کانادا بودند، در راهپیمایی روز جهانی قدس شرکت می‌کردند. در روز ۹ دی سال ۱۳۸۸ هم «محمد» خیلی ناراحت بود؛ لذا به منزل آمد و گفت «فتنه‌گران خیلی دارند توهین می‌کنند؛ مامان بیا به راهپیمایی برویم». در سفر آخری هم که به ایران آمده بود، باوجود این‌که برنامه‌های او خیلی فشرده بود، ولی در راهپیمایی بزرگداشت این روز شرکت کرد.

رعایت حفظ بیت‌المال و حلال و حرام، از دیگر خصوصیات محمدآقا بود؛ محمدآقا وقتی در باشگاه پژوهشگران جوان بود، گاهی برای رفت و آمد او تاکسی می‌گرفتند، روزی یکی از دوستانش با وی هماهنگ کرده بود تا در بین راه، سوار تاکسی که برای محمد گرفته بودند شود؛ اما او گفته بود، از آن‌جایی که هزینه این تاکسی را فقط برای من پرداخت می‌کنند، می‌ترسم که کار ما اشکال شرعی داشته باشد؛ لذا پیاده شده بود و یک تاکسی دیگر گرفته بود که همراه با دوستش باهم بروند و احضر نشده بود تا از هزینه‌ای که باشگاه پژوهشگران جوان برای او پرداخت می‌کند، برای کار دیگری استفاده کند.

«الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ» یعنی «آن مؤمنانی که، چون مردم (منافق) به آن‌ها گفتند: لشکری بسیار علیه شما مؤمنان فراهم شده، از آنان در اندیشه و بر حذر باشید، (این تبلیغات) بر ایمان‌شان بیفزود و گفتند: تنها خدا ما را کفایت کند و او نیکو وکیل و کارسازی است». [۵] مادر شهید «محمد صالحه» به این آیه اشاره می‌کند و تأکید می‌کند: وقتی «محمد» در کانادا بود، برخی‌ها توصیه می‌کردند که لزومی ندارد شما تا این حد به مسائل شرعی و اعتقادی توجه داشته باشید؛ اما او عکس امام خمینی (ره) و امام خامنه‌ای را در یک قاب گذاشته و همراه داشت. همچنین آیه «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا ِ وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ.» را روی میز کار خود در شرکت «سامسونگ» گذاشته بود.

شهیدان «محمد صالحه» و «زهرا حسنی‌سعدی» در کنار سردار شهید حاج «قاسم سلیمانی»

مادر شهید محمد صالحه در ادامه سخنان خود، گریزی به علت سفر فرزندش به کشور کانادا می‌زند و می‌گوید: اساتید دانشگاه تورنتو گفته بودند که ما به محمد در این دانشگاه نیاز داریم، نه این‌که محمد به دانشگاه ما نیاز داشته باشد؛ لذا وقتی محمد می‌خواست به کانادا برود، به من گفت که می‌خواهم بروم تا تجربیات کاری آن‌جا را کسب کنم.

«اهمیت به نماز» را می‌توان از دیگر خصوصیات شهید «محمد صالحه» و همسرش دانست؛ چراکه مادر این‌بار آیه‌ای از قرآن کریم را مثال زد و آن را با خصوصیات اخلاقی این شهیدان والامقام تطابق داد که بر موضوع اهمیت به نماز تأکید می‌کند. به گفته مادر شهید «محمد صالحه»: قرآن کریم فرموده است: «.. الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ» یعنی «.. آنان که به آخرت ایمان آوردند به این کتاب نیز ایمان خواهند آورد و آن‌ها (اوقات) نمازشان را محافظت می‌نمایند» [۶]. وقتی محمد به مسابقات روبوکاپ در کشور‌های دیگر می‌رفت، نماز را همراه با دوستانش در همان محل برگزاری مسابقات می‌خواندند، یا این‌که وقتی می‌خواست سوار هواپیما شود، همراه خودش مهر می‌برد تا در فرودگاه یا هواپیما، بتواند نماز خود را به‌جای آورد. همین‌طور همسرش نیز این‌گونه بود و حتی روی نماز شب خود نیز حساسیت داشت. بعد از ازدواج نیز هردوی آن‌ها، نماز خود را باهمدیگر به جماعت می‌خواندند.

آیه «.. وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» [۷] مومنان را توصیه می‌کند به درستی و راستی و پایداری در دین؛ این آیه، آیه دیگری است که مادر شهید «محمد صالحه» به آن اشاره می‌کند و درباره عروس شهید خود، این‌گونه می‌گوید: یکی از دوستان شهید «زهرا حسنی‌سعدی» در کانادا گفته است که در آن‌جا کتاب «چهل حدیث» از امام خمینی (ره) را با همدیگر مطالعه می‌کردند. این موضوع درحالی بود که عروسم قبلا این کتاب را مطالعه کرده بود؛ ولی در کانادا به دوست خود نگفته بود که من قبلا این کتاب را خوانده‌ام؛ لذا با دوستان خود کتاب را مطالعه می‌کردند و هرکجا که نیاز می‌شد و مسئله‌ای به‌وجود می‌آمد، او بدون این‌که اظهار اطلاع کند، وارد بحث می‌شد.

مادر شهید «محمد صالحه» در ادامه، ماجرای پیراهن مشکی فرزند شهید خود، در عکسی که از او به یادگار مانده است را روایت می‌کند و می‌گوید: این عکس برای زمانی است که «محمد» همزمان با ایام محرم در دانشگاه ارائه داشت؛ او در پایان صحبت‌های خود، سالروز شهادت فرزند پیغمبر اسلام (ص) را دلیل پوشیدن لباس مشکی عنوان کرده بود؛ چراکه از این راه می‌خواست اهالی آن‌جا را با امام حسین (ع) آشنا کند.

مادر روایت‌های خود درباره فرزند و عروس شهید خود را این‌گونه ادامه می‌دهد: دنیا برای شهیدان «محمد صالحه» و «زهرا حسنی‌سعدی» حقیر بود؛ همان‌طور که قرآن کریم دنیا را «مطاع قلیل» و «مطاع غرور» دانسته است، واقعاً آن‌ها بر این موضوعات باور داشتند.

«دست‌نوشته‌های شهید «زهرا حسنی‌سعدی» برای نسل جوان درس است»؛ این نکته پایانی مادر شهید محمد صالحه است که به عروس شهیدش اشاره دارد. او می‌گوید: عروسم در یکی از دست‌نوشته‌های خود، آورده است: «اِلهی هَب لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلیکَ…» [۸]یعنی «خدایا! کمال جدایى از مخلوقات را، براى رسیدن کامل به خودت به من ارزانى کن!» و یا در دست‌نوشته‌ای دیگر گفته است که «خدایا می‌ترسم از دنیا…» زهراخانم در عنفوان جوانی از دنیا بریده بود و زهد داشت؛ در حالی که در دنیا چیزی کم نداشت و در پایان این دست‌نوشته، آورده بود «آرزویم این است که من را قبول کنید!» و خداوند هم این آرزوی او را برآورده کرد.

روایت مادر شهید «محمد صالحه» از فرزند و عروس شهید خود، روایت‌گر اخلاق و منش الهی این شهیدان والامقام در زندگی‌شان است و طبیعتاً نمی‌توان در یکی‌دو مطلب، تمام این ابعاد را تشریح کرد؛ اما آن‌چیزی که می‌توان از همین میزان روایت نتیجه گرفت؛ این است که این شهیدان والامقام بدون‌شک خدا را عاشق خود کرده بودند!

[۱]: سوره نور – آیه ۳۱
[۲]: سوره نور – آیه ۳۰
[۳]: سوره بقره – آیه ۲۶۲
[۴]: سوره فتح – آیه ۲۹
[۵]: سوره آل عمران – آیه ۱۷۳
[۶]: سوره انعام – آیه ۹۲
[۷]: سوره عصر – آیه ۳
[۸]: فرازی از مناجات شعبانیه

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

قاب عکس امامین انقلاب روی میز کار شهید «صالحه» در کانادا/ آیه‌ای که شهید در شرکت «سامسونگ» به نمایش گذاشت بیشتر بخوانید »

ماجرای آخرین خداحافظی عجیب شهید شاهچراغ با امام رضا (ع)

ماجرای آخرین خداحافظی عجیب شهید شاهچراغ با امام رضا (ع)


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جمعی از اعضای جامعه قرآنی به نیابت از حافظان، قاریان و فعالان قرآنی در دیدار هفتگی خود با خانواده شهدا به دیدار خانواده شهید حمله تروریستی شاهچراغ فرید معصومی رفتند. در این دیدار جمعی از قاریان برجسته قرآن و مدیران شبکه قرآن حضور داشتند.

مادر شهید با اشاره به خاطراتی از فرزندش و انس او با قرآن کریم گفت: ۲۶ آبان ۱۳۶۲ درست وقت اذان مغرب به دنیا آمد وزمان اذان مغرب هم از دنیا رفت. انس زیادی با قرآن داشت، روز عاشورا در دسته عزاداری حرکت می‌کرد و موقع اذان پشت تریبون اذان می‌گفت. مقید به نماز اول وقت بود، در جلسات مهم در زمان ادات جلسه را برای نماز ترک می‌کرد. حتی در دانشگاه نیوزلند کلاس را برای نماز ترک می‌کرد. خلوص بسیاری داشت. به دعای پدر و مادر فوق العاده اهمیت می‌داد، همیشه به او می‌گفتم همینطور که من ازت راضیم امیدوارم خدا هم از تو راضی باشد. اینکه باعث نشد ما خجالت زده جدش نباشیم از او ممنونیم امیدوارم خداوند از ما قبول کند و خون این شهدا باعث ظهور حضرت حجت (عج) شود.

پدر شهید نیز بیان کرد: برنامه‌های قرآنی را در نیوزلند هم داشت. شیعیان افغانستانی و پاکستانی را جمع و حسینیه‌ای بنا کرد در آنجا درس قرآن داشت و، چون دروس حوزوی هم خواند امام جماعتشان شد. گروه خوبی را تشکیل داده بودند که با همه آنان ارتباط داشت. وقتی از نیوزلند به کشور آمد همه هدفش این بود کاری برای مردم و کشور انجام دهد. برای من افتخار بود که فرزندم به شهادت برسد.

وی ادامه داد: او خادمیار حرم امام رضا (ع) بود و با برادرش کشیک می‌رفتند. معمولا حرفی از کارهایش نمی‌زد ما نیز تازه فهمیدیم حافظ قرآن بوده است.

سعید برادر شهید نیز بیان کرد: دوجا سلام سختی از برادر دیدم. یکی از دوستانش فیلمی جدید گذاشت که چندین بار مقابل حرم شاهچراغ تعظیم کرده و خداحافظی می‌کند. یکی هم آخرین سفری که باهم مشهد بودیم وقت خداحافظی چند بار در بست شیخ طوسی گفت آقا به جوادت قسم می‌دهم جایی که گفتی بیا. این خداحافظی آخرش خیلی عجیب بود.

وی با اشاره به تخصص شهید گفت: در ساخت نیروگاه حرف برای گفتن داشت و ادعا کرده بود نیروگاه را شش ماهه تحویل حوزه برق می‌دهم، اما برخی به ایشان خندیدند که این ادعای بزرگی است و ایشان گفته بود من نیروگاهی تحویل می‌دهم که سولارش با نیروی آفتاب می‌چرخد. مدارج علمی‌اش در نیوزلند فوق ممتاز بود. مراجعات فراوانی از آمریکا آلمان و کره شمالی داشت، می‌گفت این‌ها ظاهر را نشان می‌دهند تا ما را وسوسه کنند، اما همه تلاشش برای برگشت بود. مسائل دینی برایش اهمیت داشت و با اینکه می‌توانست برای پسرش شناسنامه نیوزلندی بگیرد این کار را نکرد و شناسنامه ایرانی گرفت. دوست داشت دروس حوزوی را ادامه دهد، مدتی حوزه مروی درس خواند که ما از آن بیخبر بودیم و این اواخر فهمیدیم. در سفر آخرش به کربلا کفن خرید و به همسرش شفاف موضوعاتی را گفته بود، مثل اینکه این آخرین زیارتم است و دیگر کاری در دنیا ندارم.

وی با اشاره به اطلاع شهید از شهادتش بیان کرد: این اواخر در صحبتی با بنده میگفت به زودی شما را صدا و سیما نشان میدهد و شناخته شده می‌شوید، پرسیدم سر پروژه‌هایی که شما انجام دادی؟ گفت نه، به زودی شما چهره می‌شوید و من خیلی نگرانم مراقب باشید. ساعت ۱۰ شب در آخرین دیدار جایی جلسه داشتیم گفت بحث را زودتر جمع بندی کنیم من فردا باید به شیراز برویم. تسبیح خون آلود داخل تصاویر شاهچراغ مربوط به سید فرید است. گفتم استخاره کن بعد برو، آمد که استخاره کند منصرف شد، تسبیح را گذاشت جیبش و گفت باید این سفر را بروم.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای آخرین خداحافظی عجیب شهید شاهچراغ با امام رضا (ع) بیشتر بخوانید »